۱۱۶۹) وَ مَا أَدرَیكَ مَا الْحُطَمَةُ

 ۲۳ صفر ۱۴۴۷

ترجمه

و چه چيزی آگاهت کرد [= می‌تواند آگاهت کند] که حطمه چیست؟

اختلاف قرائت

أَدرَیكَ[۱]
الْحُطَمَةُ / الحاطمةُ

در قراءات مشهور به همین صورت «فِي الْحُطَمَةِ» قرائت شده است؛

اما در قرائتی غیرمشهور (زید بن علی)، هم در این آیه و هم در آیه بعد، ‌به صورت اسم فاعل «فی الحاطمة» قرائت شده است.

معجم القراءات، ج١٠، ص۵۷۹[۲]

نکات ادبی

مَا أَدرَیكَ

درباره ماده «دری» و این ترکیب به تفصیل در جلسه ۹۸  http://yekaye.ir/al-qadr-097-02/ و جلسه ۵۵۱ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-63/  بحث شد.

الْحُطَمَةُ

درباره ماده «حطم» و این کلمه ذیل آیه قبل توضیح داده شد.

شأن نزول

درباره اینکه این سوره درباره چه کسی نازل شده است در مقدمه توضیحاتی گذشت؛ که می‌تواند ناظر به کل آیات باشد. ر.ک: جلسه ۱۱۶۴ https://yekaye.ir/introduction-to-al-humazah/

حدیث

تمام احادیثی که ذیل آیه قبل آمد به این آیه هم مرتبط است.

تدبر

۱) «وَ مَا أَدرَیكَ مَا الْحُطَمَةُ»

فکر از درک عمق حقیقت دوزخ و بهشت عاجز است (تفسیر نور، ص۵۹۲).

 

۲) «وَ مَا أَدرَیكَ مَا الْحُطَمَةُ»

اغلب مفسران وقتی به این آیه رسیده‌اند صرفا گفته‌اند که این آیه در مقام نشان دادن فخامت و ترسناکی «حطمه» است و بلافاصله سراغ آیات بعد رفته‌اند (مثلا: مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۸۱۸[۳]؛ الميزان، ج‏۲۰، ص۳۵۹[۴]) اما با توجه به احادیث ذیل آیه قبل، مقصود از حطمه می‌تواند عبارت باشد از:

الف. یکی از درهاى هفتگانه دوزخ هفت، که در آيه «لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» (حجر/۴۴) مورد توجه قرار گرفته است و از آن است که «تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ كَأَنَّهَا جِمَالاتٌ صُفْرٌ: شراره‌هایی از خود پرتاب می‌کند مانند یک کاخ! گویی همچون شتران زردرنگی هستند» (مرسلات/۳۲-۳۳)؛ هرکس سوی آن شود را درهم می‌شکند [و پودر می‌کند] همانند سرمه، امّا روحش نمی‌میرد، و هربار که همانند سرمه شوند، دوباره به حالت اوّل برمی‌گردند (حدیث۱ ذیل آیه ۴)

ب) موقفی از مواقف جهنم که بعد از چند سقوط طولانی که شخص در آخرین آن هفتاد هزار سال سقوط می‌کند در «حطمه» قرار می‌گیرد؛ چون در آن واقع شد هم او و هم شیطانش را درهم می‌کویند. و البته باز هم مراتب دیگری هست که بدان سقوط کند. (حدیث۲ ذیل آیه۴).

ج) جایگاهی در جهنم که هنگامی که مالك [= فرشته نگهبان جهنم] بر آتش دوزخ خشم آرد، به خاطر خشم او برخى از آن برخى ديگر را خرد كند و ببلعد (حدیث۳ ذیل آیه۴).

د) …

در عین حال ادامه آیات هم توضیحات دیگری برای حطمه داده است که این حطمه، آتش برفروخته الهی است که نه بر تن، بلکه بر دلها سر می‌کشد و در ستونهایی بلند همه عرصه‌ها را بر کسانی که گرفتارش آمده‌اند می‌بندد. و وقتی در احادیث آن را به یکی از ابواب جهنم تعبیر می‌کنند حکایت از آن دارد که حطمه، باطن حقیقتی در دنیاست که انسان را این‌چنین به جهنم وارد می‌کند. در واقع شاید این آیه پیوند عمیقی بین آیات قبل و بعد برقرار می‌کند: انسان عیب‌جوی طعنه‌زننده که تمام هم و غم وی انباشت و شمارش ثروت خویش است و گمان می‌کند که این ثروت برای وی جاودانگی می‌آورد، در حقیقت از باب حطمه وارد جهنم می‌شود؛ یعنی با این سبک زندگی‌اش آتشی فراهم آورده که دل خودش را می‌سوزاند و وی را در هم شکند و آرزوهای بلندش ستون بلندی از آتش شده که عرصه نجات را از همه سو بر وی بسته است.

ما انسان دنیازده‌ای که به آزار دیگران مشغول است و خود را غرق در مال و ثروت نموده، در خوشی و رفاه می‌پنداریم اما باطن وی به نحو باورنکردنی‌ای در حال سوختنی است که هیچ راه نجاتی از آن ندارد. شاید به خاطر همین پیچیدگیهاست که می‌فرماید چگونه می‌توان به تو فهماند که حطمه چیست.

 


[۱] . – تقدمت الإمالة فيه. انظر الآية / ۲ من سورة القدر والآية / ٣ من سورة الحاقة (معجم القراءات، ج١٠، ص۵۷۹).

[۲] . القراءة فيها كالتي تقدمت في الآية السابقة، عن زيد «ما الحاطمة» بالألف.

[۳] . ثم قال سبحانه «وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ» تفخيما لأمرها ثم فسرها بقوله «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ» أي المؤججة أضافها سبحانه إلى نفسه ليعلم أنها ليست كسائر النيران ثم وصفها بالإيقاد على الدوام

[۴] . قوله تعالى: «وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ» تفخيم و تهويل.

بازدیدها: ۳۱

9 Replies to “۱۱۶۹) وَ مَا أَدرَیكَ مَا الْحُطَمَةُ”

  1. با احترام به نویسنده ی این سایت
    من مسلمان هستم و علاقه ی زیادی دارم که وارد دعوا های بین اهل سنت و شیعه اثنا عشری بشوم و بفهمم کدام یکی برحق هستش و کنجکاوی شدیدی در این موضوع دارم و ضمنا من آدمی هستم که تا ته یه مسئله ای میروم و تمام زوایای اون مسئله را بررسی می کنم چون برای من حقیقت خیلی مهمه
    در این مدت تحقیقی که کرده ام ۷۵ درصد احتمال میدم حق با اهل سنت و جماعت باشد و ۲۴ درصد با شیعه اثناعشری باشد و یک درصد با منکرین حدیث و قرآنیون باشد
    من برای نویسنده ی اثنا عشری این سایت یه چالش کلامی ایجاد می کنم اگر نویسنده این سایت از این چالش سربلند بیرون بیاید در آن صورت احتمال حقانیت شیعه اثنا عشری برای من افزایش خواهد یافت
    در منابع شما ثبت شده که امام ششم فرموده که برای اسماعیل بداء حاصل شد
    من کاری با خود بداء ندارم که میتونه راست باشه از نظر اسلام یا نه؛ سوال اصلی اینجاست که این حدیث برای به چالش کشیدن شیعه اثناعشری کافی هستش چون که این حدیث تضاد آشکاری با حدیث لوح دارد و در حدیث لوح که شما شیعیان مدعی هستید پیامبر اسامی تک تک امامان را ذکر کرده اسم اسماعیل بن جعفر نیامده!،بلکه اسم موسی بن جعفر اومده!؛ پس چطوره که در اون حدیث امام ششم “معصوم” اعتقاد داره که امام بعدی اسماعیل هستش؟!
    من کل راه های در رو و فرار را در زیر برای شما می نویسم،شما بگید کدوم گزینه را انتخاب می کنید
    گزینه اول:منکر شدن اون حدیث بداء در اسماعیل
    گزینه دوم:منکر شدن حدیث لوح و پذیرش حدیث بداء اسماعیل که البته اگر این گزینه را انتخاب کنید اساس شیعه از هم خواهد پاشید چون شما شیعیان مدعی هستید پیامبر اسم دوازده امام را تک به تک برای مردم یا عده ای خواص بیان کرده
    گزینه سوم:مدعی بشید که در اون حدیث،بداء در مورد امامت اسماعیل رخ نداده بلکه در مورد عمر اسماعیل رخ داده،البته برای اثبات این مدعا باید دلیل بیاورید که احادیثی که دلالت بر امامت موسی بن جعفر می کنند از نظر قدمت(و نه سند و اعتبار) از حدیث بداء در مورد اسماعیل قدیمی تر هستند وگرنه من آدمی نیستم که شما گزینه سوم را رو هوا مدعی بشوید و من هم بدون دلیل قبول کنم
    گزینه چهارم:مغلطه کاری!!
    این چالش ای که من برای شما شیعیان اثنا عشری مطرح کردم واقعا جدی است،حالا خیلی کنجکاوم که نویسنده ی این سایت اگر پاسخ کامنت مرا بدهد از بین این چهار گزینه ای که نوشتم کدوم یکی را انتخاب می‌کند!🫡🫡🫡

    • ذیل فراز بعدی پاسخ شما را می‌دهم. اما فقط درباره جمله اولتان که نوشته‌اید (علاقه ی زیادی دارم که وارد دعوا های بین اهل سنت و شیعه اثنا عشری بشوم و بفهمم کدام یکی برحق هستش) نکته ای عرض می‌کنم:
      کسی که دنبال حقیقت است بررسی حقیقت را نباید از دعواها و نزاعها شروع کند. حضرت علی ع در وصیت نامه ای که خطاب به امام حسن ع (و در واقع خطاب به تمام کسانی که می خواهند راه او را ادامه دهند) نوشته است در فرازی از آن (بعد از توضیحاتی درباره دشواری تحقیق در دین که راهی بسیار لغزنده است و اگر کسی از احتیاط لازم برخوردار نباشد امکان لغزشش بسیار زیاد است و پیشنهاد می کنم اگر واقعا قصد تحقیق در دین دارید این فراز را بخوانید نه از باب تعبد، بلکه از باب یک روش کاملا عقلایی که حضرت علی ع به عنوان یک عاقل دارد توضیح می دهد) درباره چگونگی اقدام کردن به تحقیق در دین توضیحاتی می دهند که می فرمایند:
      فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ عَلَيْهِ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَدْخَلَتْ عَلَيْكَ شُبْهَةً وَ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ وَ إِذَا أَنْتَ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا لَكَ قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَك‏
      (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۳۹۱ ؛ نامه ۳۱ و من [وصيته‏] وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين‏ عند انصرافه من صفين‏)
      یعنی شروع نباید با افتادن در ورطه شبهات و آویختن به نزاعها و دعواها باشد بلکه باید بر اساس تفهم و تعلم باشد و توجه کنید که تفهم را مقدم بر تعلم فرمود

  2. ببخشید یه چیزی یادم رفت بنویسم در کامنت قبلی بنویسم
    شما فقط در صورتی اجازه دارید که گزینه اول را انتخاب کنید که سند حدیث بدا در مورد اسماعیل ضعیف باشه وگرنه اگر اون حدیث از نظر رجالی شناسی رجالیون شما حدیث صحیحی باشه و شما منکر بشید این کار شما هیچ ارزش علمی نخواهد داشت
    در پناه الله یکتا🙂

    • سلام علیکم
      من سبکم این نیست که برای اثبات مدعا، در سند حدیث مناقشه کنم وگرنه این کار شدنی است و براحتی می‌توان در خصوص اغلب احادیث (جز معدود احادیثی که یا متواترند و یا شواهد پیرامونی فراوانی دارند و مستفیض و … هستند) مناقشات سندی کرد ولی این مناقشات را من نمی‌پسندم. اگر مشکل شما با مناقشه سندی حل می‌شود گزینه اول را می‌توان انجام داد. در خصوص گزینه دوم هم مساله فقط حدیث لوح نیست. از مهمترین شواهد بر ۱۲ امام بودن، حدیث الائمه بعدی اثنی عشر است (که با تعابیر مختلف مانند خلفاء و امراء و … در کتب اهل سنت هم از پیامبر ص روایت شده است و بقدری طرق حدیث متعدد و فراوان است که از معدود مواردی است که نمی‌توان با مناقشات سندی آن را کنار گذاشت) که تنها گروهی از این امت که ۱۲ امام دارد شیعه اثنی عشری است. یعنی اگر در قرن یک و دو این احادیث دلالت واضحی بر حقانیت شیعه نداشته اما امروزه بعد از گذشت چهارده قرن از رحلت پیامبر اکرم ص این حدیث ایشان دلالت خیلی واضحی دارد که جریان حق کدام است.
      اما اگر از این هم صرف نظر کنیم علاوه بر چهار گزینه شما، گزینه پنجمی هم هست و آن فهم عمیق معنای بداء است که طبق آن معنای عمیق هر دو حدیث درست خواهد بود. شیعه در عین حال که مفهوم بداء را قبول دارد به هیچ وجه آن را طوری تفسیر نمی کند که لازمه اش نقض و نقصی بر علم خداوند باشد ولی لازمه اش مراتب مختلف علم خداوند است که در عالم ظهور و بروز می کند و احادیث مختلف از این مراتب مختلف خبر می دهند. چون بحث بداء‌ طول و تفصیل فراوان دارد فعلا به همین مقدار بسنده می‌کنم چون به نظرم متناسب با گزینه های شما پاسخ را عرض کردم

      • با احترام
        ممنون که وقت گذاشتید
        اولا بذارید باز تاکید کنم که من کاری با خود بداء ندارم که میتونه از نظر اسلام راست باشه یا دروغ؛این تاکید را به این خاطر کردم چون متوجه هستم که برخی از اهل سنت از این زاویه به حدیث بداء اسماعیل حمله ور می شوند چون مفهوم بدا در آن حدیث ذکر شده ولی بنظرم شاید بی انصافی باشه که به این حدیث از این زاویه حمله شود چون که من احاطه ی کاملی روی مفهوم بداء ندارم و در چیز هایی که تسلط کامل نداشته باشم اظهار نظر نمیکنم چون همان طور که قبلا هم گفتم حقیقت برای من خیلی مهمه
        من فقط از زاویه حدیث لوح به این حدیث بدا اسماعیل حمله میکنم چون در این موضوع تسلط کامل دارم و عقل ام هم اینو میکشه

  3. ادامه ی پیام قبلی من:
    پس شما میگید که هم حدیث لوح درست است و هم حدیث بداء اسماعیل
    این انتخاب شما قهرا نتیجه زیر را خواهد داشت:
    پیامبر اسلام اسامی تک به تک امامان دوزادگانه را برای مردم یا عده ای خواص بیان می کند و این مطلب بنا به مصلحتی از امام ششم تنها پنهان داشته می شود بلکه به وی القا می شود اسماعیل امام بعدی هستش
    و این یعنی این که خدا یه دروغ مصلحتی به امام ششم می گوید!،دقت کردید چی شد؟!دیگه اسم این بداء نیست🙂 در حالی در اون حدیث امام ششم می‌گوید بداء حاصل شد!
    من حتی کاری ندارم اون دروغ مصلحتی خوب بوده یا بد فقط میگم دیگه اسم اون را نمیشه بداء گذاشت
    انتخاب شما فاجعه است! من اصلا خیال نمی کردم شما چنین چیزی را انتخاب کنید چون کاملا به ضرر خودتون تموم میشه اگر متوجه بشید که چی گفته اید!
    اون سه تا گزینه در رو و راه فرار که براتون پیشنهاد داده بودم خیلی معقول تر بودن البته به جز گزینه دوم که انتخاب آن اساس مذهب شما را از هم خواهد پاشانید چون که شما اثنا عشری ها اعتقاد راسخ دارید که محمد(ص) اسامی امام ها را بیان کرده

    • اصلا لازمه سخن من این نیست که از امام ششم مخفی داشته شده است. خود امام ششم بارها و بارها در زمان حیات خودش و قبل از رحلت اسماعیل نام جانشین خود را به اصحابش گفته است و احادیث متعددی در این باره در کتب شیعه آمده است.
      عرض کردم این مساله به پیچیدگیهای بحث بداء‌برمی گردد. اینکه از اول یک تصور غلط از بداء‌را داشته باشیم (که برخی مطالب را دروغ گفته اند و بعدا اصلاحش می کنند) و با این تصور بخواهیم مناقشه بکنیم شرط انصاف و بحث علمی نیست. یکی از افراد مهم در یکی از سندهای اصلی حدیث لوح که به پیامبر می ٰسد، خود امام صادق ع است. آیا این یعنی امام صادق ع از حدیث لوح بی خبر بوده است؟!!! نتیجه گیری شما یعنی امام صادق ع در حالی که حدیث لوح را می دانسته در عین حال نمی دانسته که اسماعیل امام بعد از خودش نیست. آیا اگر کسی بخواهد تناقض بگوید به این واضحی سخن متناقض می‌گوید؟

      من از جدل کردن خوشم نمی‌آید و پیامبر اکرم ص در روایاتی که هم شیعه و هم اهل سنت نقل کرده اند پیروان خود را بشدت از جدل و مراء نهی کرده‌اند.
      اگر ببینم بحث ما دارد به جدل تبدیل می‌شود از ادامه بحث خودداری می‌کنم.
      من در این سایت دنبال این نیستم که هیچ سنی را شیعه کنم یا به این نزاع بی حاصل بین شیعه و سنی دامن بزنم.
      اگر واقعا دنبال پیدا کردن دین خق هستید در روایتی که از حضرت علی ع برایتان نقل کردم مسیر مشخص شده؛ و اگر غیر از این است که دیگر بحثی با هم نداریم.

      • با احترام
        اصلا شما از کجا فهمیدید که من قصد جدل کردن با شما را دارم؟
        شما پاسخ های قانع کننده نمی دهید و وقتی من این امر را به شما گوشزد می کنم،شما این طور برداشت میکنید که من دارم جدل می کنم.
        آقا اصلا شما توضیح بدهید چطور ممکنه هم حدیث لوح جابر درست باشد که اسم موسی بن جعفر در اون حدیث اومده و نه اسماعیل و طبق گفته ی خودتان امام صادق هم از اون مطلع بوده باشه ولی از اون طرف طبق ادعای شما حدیث بداء اسماعیل هم درست باشه و امام صادق عامدانه اسماعیل را به عنوان امام معرفی کرده باشه؟آیا دیگه میشه با این پیش فرض شما اسم بداء را روی این امر گذاشت؟!در حالی که در اون حدیث مشهور امام صادق میگه که برای اسماعیل بداء حاصل شد!؛طبق متن اون حدیث امام صادق میگه بدا شد ولی اگر پیش فرض و انتخاب شما را در نظر بگیریم دیگر اسم این بدا نیست بلکه یه پنهان کاری مصلحتی است و به هیچ وجه نمی شود اسم بداء را روی این امر گذاشت،بنظرتون من دارم پیچیده گویی میکنم؟!من خیلی ساده دارم حرف می زنم،من کاری به اون پنهان کاری مصلحتی و خوب یا بد بودنش ندارم و من حتی کاری به خود مفهوم بداء ندارم،لطفا اینو متوجه بشید خواهشا.
        من یه بار دیگه گزینه های معقول و منطقی را برای شما ردیف می کنم شما انتخاب نهایی را انجام بدید
        گزینه اول:مناقشه در سند حدیث بداء اسماعیل و پذیرش حدیث لوح جابر
        گزینه دو:بدا در مورد عمر اسماعیل رخ داده و نه در مورد امامت او،شیخ مفید این گزینه را انتخاب کرده
        گزینه سوم:همان حرف فعلی شما که می‌گویید هم حدیث لوح جابر صحیح است و هم حدیث بداء اسماعیل و بداء در مورد امامت اسماعیل رخ داده

        • علت اینکه گفتم جدل، این بود که کسی که هنوز اصل یک مکتب را قبول ندارد وقتی در جزییات و ریزه کاریهایش بحث می کند معلوم نیست هدفش آشکار شدن حقیقت باشد. اگر کسی واقعا می خواهد یک مکتبی را انتخاب کند که درست است یا خیر باید درباره مطالب اصلی آن بحث کند نه یک حدیثی که اغلب اهل آن مکتب هم از آن خبر ندارند
          اما توجه کنید که درست است که من حدیث بداء‌در مورد اسماعیل را منکر نشدم (گزینه اول شما) اما کجا حدیثی داریم که امام صادق ع در آن گفته باشد اسماعیل امام بعد از من است؟ بله اگر گزینه اول شما این است بنده منکر آن هستم یعنی هیچ حدیث معتبری ناظر به این مضمون نداریم. بله؛‌اسماعیلیه احادیثی با این مضمون جعل کرده اند که شیعه هیچیک از آنها را قبول ندارد و جعل در سندهایشان هم معلوم است. حدیثی که شیعه اصنی عشریه دارد این است که در اسماعیل بداء‌رخ داد. بداء هم به این بود که با توجه به ارج و قرب وی نزد امام صادق ع بسیاری از شیعیان گمان می‌کردند که او جانشین امام صادق ع است (در حالی که خود حضرت اصلا چنین سخنی نگفته بود) اما با توجه به اینکه وی قبل از خود امام صادق ع از دنیا رفت برای همگان بداء شد و آشکار شد که وی جانشین امام صادق ع نبوده است و از همان اول هم فهم علمای شیعه از این حدیث همین بوده است که عرض کردم مثلا شیخ صدوق بعد از آوردن حدیث بداء‌برای اسماعیل توضیح زیر را می دهد:
          قَوْلُ الصَّادِقِ ع مَا بَدَا لِلَّهِ بَدَاءٌ كَمَا بَدَا لَهُ فِي إِسْمَاعِيلَ ابْنِي.
          يَقُولُ مَا ظَهَرَ لِلَّهِ أَمْرٌ كَمَا ظَهَرَ لَهُ فِي إِسْمَاعِيلَ ابْنِي إِذِ اخْتَرَمَهُ قَبْلِي لِيُعْلَمَ بِذَلِكَ أَنَّهُ لَيْسَ بِإِمَامٍ بَعْدِي‏ ( التوحيد (للصدوق)، ص: ۳۳۸)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*