ترجمه
نه [کسی را] زاده، و نه [از کسی] زاده شده است.
حدیث
۱) حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ النَّهْدِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ أَخْبَرَنِي رَجُلٌ عَنْ عَمَّارِ بْنِ جَهْمٍ الزَّيَّاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَيٍّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ:
مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً فِي دُبُرِ الْفَجْرِ لَمْ يَتْبَعْهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ ذَنْبٌ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُ الشَّيْطَانِ.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۲۹
از امیرالمومنین ع روایت شده است که:
کسی که بعد از نماز صبح یازده بار سوره توحید را بخواند در آن روز گناهی دنبالش نمیافتد ولو که [به همین جهت] لازم باشد که بینی شیطان به خاک مالیده شود.
نکته: از توصیههای آیت الله بهجت برای اینکه انسان توفیق پیدا کند که در روز مبتلا به گناه نشود، خواندن یازده بار سوره توحید بعد از نماز صبح بوده، که ظاهرا به استناد همین روایت میباشد.
۲) رُوِيَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَالِيِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ ع بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَيْرَةَ الْمَخْزُومِيُّ وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَيْفِهِ لِيفٌ وَ فِي رِجْلَيْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِيفٍ وَ كَأَنَّ جَبِينَهُ ثَفِنَةُ بَعِيرٍ فَقَالَ ع:
… لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَان …[۱]
نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۲
از نوف بكالى روايت شده است كه امير المؤمنين (ع) اين خطبه را در كوفه بر ما خواند در حالی که بر سنگى ايستاده بود، كه جعدة پسر هبيره مخزومى آن را بر پا داشته بود. جامهاى پشمين بر تن داشت و غلاف شمشيری از ليف خرما [به کمر]، و نعلينی از ليف در پا. نشان سجده بر پيشانى او، همچون داغ شتر بر سر زانو:
… زاده نشده است تا در عزّت، شريكی داشته باشد؛ و كسى را نزاده است تا هلاکشدنی و دارای ميراثخوار باشد؛ نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمان؛ و نه زيادت بر او راه يابد و نه نقصان.
۳) قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِيُّ وَ حَدَّثَنِي الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ أَهْلَ الْبَصْرَةِ كَتَبُوا إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع يَسْأَلُونَهُ عَنِ الصَّمَدِ فَكَتَبَ إِلَيْهِمْ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِي الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِيهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِيهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ لَمْ يَلِدْ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ شَيْءٌ كَثِيفٌ كَالْوَلَدِ وَ سَائِرِ الْأَشْيَاءِ الْكَثِيفَةِ الَّتِي تَخْرُجُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَا شَيْءٌ لَطِيفٌ كَالنَّفْسِ وَ لَا يَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْبَدَوَاتُ كَالسِّنَةِ وَ النَّوْمِ وَ الْخَطْرَةِ وَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْبَهْجَةِ وَ الضَّحِكِ وَ الْبُكَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الرَّغْبَةِ وَ السَّأْمَةِ وَ الْجُوعِ وَ الشِّبَعِ تَعَالَى أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُ شَيْءٌ وَ أَنْ يَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَيْءٌ كَثِيفٌ أَوْ لَطِيفٌ- وَ لَمْ يُولَدْ لَمْ يَتَوَلَّدْ مِنْ شَيْءٍ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ شَيْءٍ كَمَا يَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ الْكَثِيفَةُ مِنْ عَنَاصِرِهَا كَالشَّيْءِ مِنَ الشَّيْءِ وَ الدَّابَّةِ مِنَ الدَّابَّةِ وَ النَّبَاتِ مِنَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْيَنَابِيعِ وَ الثِّمَارِ مِنَ الْأَشْجَارِ وَ لَا كَمَا يَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ اللَّطِيفَةُ مِنْ مَرَاكِزِهَا كَالْبَصَرِ مِنَ الْعَيْنِ وَ السَّمْعِ مِنَ الْأُذُنِ وَ الشَّمِّ مِنَ الْأَنْفِ وَ الذَّوْقِ مِنَ الْفَمِ وَ الْكَلَامِ مِنَ اللِّسَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّمَيُّزِ مِنَ الْقَلْبِ وَ كَالنَّارِ مِنَ الْحَجَرِ لَا بَلْ هُوَ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِي لَا مِنْ شَيْءٍ وَ لَا فِي شَيْءٍ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ مُبْدِعُ الْأَشْيَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ يَتَلَاشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِيَّتِهِ وَ يَبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ فَذَلِكُمُ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ- عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ- وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ.
التوحيد (للصدوق)، ص۹۱
از امام صادق ع از امام باقر ع از پدرشان روایت شده است که:
اهل بصره به امام حسین ع [نامهای] نوشتند و ایشان را از معنى صمد سؤال كردند. پس حضرت به ايشان نوشت كه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اما بعد پس در قرآن به نحو باطل فرو مرويد و در آن جدل نكنيد و بدون علم در آن سخن مگوئيد چرا كه از جدم رسول خدا ص شنيدم كه ميفرمود هر كه در [تفسیر] قرآن بدون علم سخن بگويد جاى خود را در آتش دوزخ مهيا گرداند؛
و بدرستى كه خداى سبحان صمد را تفسير فرموده است. فرمود: اللَّه أَحد است و اللَّه الصَّمد است سپس آن را با عبارت «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» تفسیر کرد. «لم يلد» [يعنى] نه چيز متراکمی [= دارای جرم و بُعد، جسمانی] – مانند فرزند و سایر اشیای متراکمی که از مخلوقات خارج میشود – از او خارج شده، و نه چيز لطيفی [=غیرمتراکم و بدون جرم، مجرد] همچون نفس، و نه عوارضی مانند چُرت و خواب و خطورات [قلبی] و غم و اندوه و شادمانی و خنده و گريه و ترس و اميد و رغبت و دلتنگى و گرسنگى و سيرى از او شاخه دوانده است. برتر از آن است كه چيزى از او خارج شود ویا چیز متراکم یا لطیفی از او متولد گردد.
«وَ لَمْ يُولَدْ» [يعنى] از چيزى متولد نشده، و از چيزى بيرون نيامده آن گونه که اشیای متراکم از اصلهای خود، مثلا چیزی از چیزی، حيوان از حيوان، گياه از زمين، آب از چشمها، ميوهها از درختها، بیرون میآیند؛ و نه چنان كه امور لطيف از خاستگاههاى خود، مثلا مشاهده از چشم، شنيدن از گوش، بوئيدن از بينى، چشيدن از دهان، سخن از زبان، و تميیز دادن [بین خوب و بد] از دل، ویا همچون آتش [= جرقه] از سنگ بیرون میآید؛
نه! بلكه او خداى صمدي است كه نه از چيزى است و نه در چيزى و نه بر چیزی، ایجاد کننده اشیاء و مخترع چيزها آفريننده آنها، و پديد آورنده اشیاء به قدرت خويش است؛ با مشیتاشد، آنچه که براى فناء آفريد، متلاشی میشود؛ و با علماش، آنچه که براى بقاء آفرید، باقى ميماند.
پس اين است خداى صمدي كه [کسی را] نزاده، و زاده نشده است، و داناى نهان و آشكار، و بزرگ و متعالی است؛ و هيچ كس هرگز همتای او نیست.
۴) … وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ
وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ؛
كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ ؛
مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ
فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ …
أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا
نهجالبلاغه، خطبه ۱
و کسی که خدا را قرین [چیزی] قرار داد، «دوئیت»ی ایجاد کرد، و کسی که دوئیت ایجاد کرد، خدا را دارای جزء کرد، و کسی که خدا را دارای جزء کرد، خدا را نشناخت، و کسی که خدا را نشاخت، به او اشاره کرد [او را قابل اشاره کردن دانست]، و کسی که به خدا اشاره کرد، او را محدود کرد، و کسی که او را محدود کرد، او را در شماره قرار داد [اینکه او یک باشد و دیگری دو باشد]
و کسی که گفت: او در چیست؟ پس او را در ضمن چیزی دانست؛ و کسی که گفت او بر چیست؟ پس جایی را از او خالی دانست؛
«بوده» است، اما نه از پدید آمدنی؛ و موجود است، اما نه [اینکه] از عدم [موجود شده باشد].
همراه هر چیزی است اما نه از باب مقارن بودن، و غیر از هر چیزی است اما نه به نحوی که از آن زایل شود [و خدا در آن حضوری نداشته باشد]
انجام دهنده [کارها] است اما نه با حرکات و ابزار …
مخلوقات را ایجاد کردن چه ایجاد کردنی، و آفرینش آنها را آغاز کرد بدون اینکه فکری را در ذهن جولان دهد [= بدون اینکه بیندیشد و طرح ذهنی بدهد و سپس بیافریند] و یا از تجربهای استفاده کند، و یا حرکتی [در خودش] پدید آورد ویا خاطر نفسانیای در او تکان بخورد.
تدبر
۱) «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» از مهمترین معارف توحیدی است که چون در آن نمیاندیشیم، برای برخی از ما بیاهمیت جلوه میکند. این آیه، (خصوصا با توجه به احادیث ۳ و ۴) نسبت خدا و عالم را شرح میدهد که ریشه بسیاری از شبهات در خداشناسی است.
مساله این است که آیا خدا در جهان است یا بیرون از جهان؛ و بویژه با توجه به معنای «صمد» (در مقابل «مجوف» [= توخالی] جلسه ۱۰۴، حدیث ۱ و ۲) دشواری مساله بیشتر میشود: اگرخدا همه جا هست و هیچ عرصهای از او خالی نیست، پس من و شما کجاییم و جهان کجاست؟! و خالقیت خدا به چه معناست؟
آیه پاسخ میدهد نسبت خدا و غیرخدا، از جنس «ولادت» و «تولید» نیست؛ یعنی نه خدا از جایی بیرون آمده و نه جهان از خدا بیرون آمده: چیزی از چیزی جدا نشده است.
تمام دغدغه کسانی که مساله «وحدت وجود» را مطرح میکردند، همین است:
«وحدت وجود» در معنی صحیحش،
توجه کردن است به اینکه خداوند، در «وجود» همتایی ندارد و «أحد» است: «یک»ی است که دومی برایش فرض ندارد؛ یعنی دقیقاً:
همه هرچه هستند از آن کمترند که با هستیاش نام «هستی» برند (جلسه۱۰۳، تدبر۲)
«وحدت وجود» حضور سایر اشیای عالم را نفی نمیکند یا آنها را نعوذبالله جزء خدا نمیداند، بلکه توجهی است به اینکه خدای سبحان، همراه هر چیزی هست اما نه مقارن آن، و غیر از هر چیزی است اما نه جدای از آن (حدیث۴)؛ و در عین حال، «صمد» است، یعنی واقعا برتر و متعالی از همه اینهاست. همه، همهچیزشان وابسته به اوست، و او هیچ وابستگی به غیر ندارد.
(توجه: آن وحدت وجودی که برخی از فقها حکم به کفرش دادهاند، و درست هم گفتهاند، «همهخدا انگاری» pantheism است؛ به این معنا که کسی «خدا را مجموعه همه اشیاء» یا «همه چیز را خدا» بداند، که در برخی از صوفیان، چنین تلقیای وجود داشته؛ و ربطی ندارد به این فهم عمیق از آیات قرآن کریم، که به ظرافت تمام، هم بر حضور همهجانبه خدای سبحان در عالم، و عدم هرگونه محدودیت برای او تاکید میورزد، و هم ساحت مقدس او را از هرگونه آمیختگی با مخلوقات (حلول و اتحاد) مبرا میدارد، و به این معنا در فلسفه و عرفان اصیل مورد توجه قرار گرفته است.)[۲]
۲) اینکه من بدانم که «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» یا ندانم، چه فایدهای دارد؟
انسان بر اساس باورهایش زندگی خود را رقم میزند و همه رفتارهای ما با خود و با دیگران ریشه در باورهای عمیق ما دارد. اینکه باور داشتن یا نداشتن به وجود خدا در زندگی انسان چه تاثیری دارد، ظاهرا نیازی به توضیح ندارد، آنچه توضیح میخواهد این است که چرا برخی از کسانی که خود را خداپرست میدانند، زندگی و رفتارهایی گاه بسیار بدتر از برخی کافران دارند؟
شاید یکی از علل اینکه باور به خدا در زندگی خیلی از ما تاثیر آنچنانی که باید بگذارد، نمیگذارد، این است که شناخت درستی از خدا نداریم و مهمترینش این است که نفهمیدهایم که: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»!
این آیه را وقتی در حد فهم عامیانه زاد و ولد میفهمیم، بله؛ اهمیت خاصی ندارد؛ اما وقتی توجه کنیم که دارد ربط و نسبت خدا با جهان را با چه دقت عقلی عجیبی توضیح میدهد (تدبر ۱)، میبینیم ریشه همه مشکلات ما را در بیخاصیت شدن دینداریمان بیان میکند:
ما نسبت خدا را با جهان نشناختهایم؛ خدا را حداکثر موجودی در عرض سایر موجودات – هرچند خیلی قویتر – قلمداد میکنیم که خودش در بیرون جهان و اسباب و عللی است که آفریده؛ و لذا برای رفع مشکلات و نیازهایمان، این اسباب و علل را همهکاره، و در نتیجه، به قول یهودیان، دست خدا را بسته میدانیم! (مائده/۶۴)
اگر باور میکردیم که خدا بیرون از جهان نیست: نه خودش از جای دیگر آمده است (لم یولد) و نه جهان از او جدا شده (لم یلد)، که نتوان سراغش رفت؛ بلکه در متن جهان حضور دارد، آن هم نه حضوری شرکآلود، که بتوان روی غیر خدا هم حساب کرد، بلکه حضور یک مافوقی که جایی از او خالی نیست (صمد)،
و در یک کلام، اگر میفهمیدیم که حضور خدا در متن جهان را نمیتوان نادیده ویا دست کم گرفت؛
آنگاه، آیا ذرهای در محضر او ظلم و گناه میکردیم؟ و آیا اندکی به غیر او امید میبستیم؟ (زمر/۳۶، جلسه۱۰۲)
آیا امکان دارد کسی سوره توحید را واقعا بخواند و زندگیاش زیر و رو نشود ویا ظلم و گناهی از او سر زند؟
۳) چرا فرمود «لَمْ يُولَدْ» (زاده نشده است) و نگفت « لَمْ يُخلَق» (آفریده نشده است)؟
ظاهرا میخواهد بر همین عدم نسبت «ولادت» و «جدا شدن» تاکید کند! اینکه بدانیم که خدا آفریده نشده، صرفا یک اطلاع درباره خداست؛ اما اینکه بدانیم که او هیچ گونه نسبت ولادتی با هیچ چیز ندارد، باوری است که حضور خدا در متن جهان و زندگی ما را خیلی جدی میکند (توضیح بیشتر در تدبر قبل)؛ لذا دو تعبیر «لَمْ يَلِدْ» و «لَمْ يُولَدْ» با همدیگر یک آیه (یعنی یک علامت و نشانه برای راه یافتن به خدا و وارد کردن خدا در متن زندگی) را در قرآن کریم شکل دادهاند.
[۱] . این فقرات در متون زیر به این صورتها آمده است:
۱) لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْلُوداً وَ لَمْ يُولَدْ فَيَصِيرَ مَحْدُوداً جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ وَ طَهُرَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ
خطبه ۱۸۶
۲) حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَيْرِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع يَوْماً خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَكَرَ مِنْ تَعْظِيمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا قَالَ قَدْ كَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَيْنَا مِنْ كِتَابِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً و …
التوحيد (للصدوق)، ص۳۱ (در کافی با این سند: ج۱، ص۱۴۱؛ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَيْرِهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ)
۳)وَ رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: اللَّهُ أَحَدٌ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَدٍ اللَّهُ الصَّمَدُ بِلَا تَبْعِيضٍ بِهِ وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ إِلَهاً مُشَارِكاً وَ لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ.
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج۱، ص۱۸
[۲] . امام خمینی تصریح میکند که همه آنچه عرفا در این باره گفتهاند چیزی بیش از مفاد سوره توحید و آیات ابتدایی سوره حدید نیست :
عارف به معارف حقّه ارباب معرفت و یقین و سالک طریق اصحاب قلوب و سالکین می داند که منتهای سلوک سالکان و غایت آمال عارفان، فهم همین یک آیة شریفه محکمه است [هو الاول والاخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیءٍ علیم] و به جان دوست قسم که تعبیری برای حقیقت توحید ذاتی و اسمائی بهتر از این تعبیر نیست، و سزاوار آن است که جمیع اصحاب معارف برای این عرفان تام محمدی صلی الله علیه و آله و کشف جامع احمدی و آیة محکمة الهی سجده کنند و در خاک افتند، و به حقیقت عرفان و عشق قسم که عارف مجذوب و عاشق جمال محبوب از شنیدن این آیة شریفه اهتزازی ملکوتی و انبساطی الهی برای او دست دهد که لباس بیان به قامت آن کوتاه و هیچ موجودی تحمّل آن ندارد.
فسبحان الله ما اعظم شأنه و اجلّ سلطانه و اکرم قدره و امنع عزّهُ و اعزّ جنابه!
آنها که به کلمات عرفای شامخ و علمای بالله و اولیای رحمان خرده گیری می کنند، خوب است ببینند کدام عارف ربّانی یا سالک مجذوبی بیشتر از آنچه این آیة شریفة تامه و نامة قدس الهی متضمن است بیانی کرده یا تازه ای به بازار معارف آورده؟ اینک این کریمة الهیّه و آن کتب مشحونه از عرفان عرفا. (شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص ۶۵۷) (و درباره سوره توحید در ص۶۵۹)
«پیش عقل سلیم همانطوری که تصدیق بی تصوّر از اغلاط و قبایح اخلاقیّه بشمار می آید، تکذیب بی تصوّر نیز همینطور بلکه حالش بدتر و قُبحش افزون است. اگر خدای تبارک و تعالی از ما سؤال کند که شما که مثلاً «معنی وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمی دانستید و از عالِم آن علم و صاحب آن فنّ اخذ نکردید و تعلّم آن علم و مقدّمات آنرا نکردید، برای چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدّس حق چه جوابی داریم بدهیم؟ جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم! و البته این عذر پذیرفته نیست که من پیش خود چنین گمان کردم. هر علمی مبادی و مقدّماتی دارد که بدون علم به مقدّمات، فهم نتیجه میسور نیست خصوصاً مثل چنین مسألة دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزای آن به حقیقت معلوم نشود. چیزی را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافی نمودند تو می خواهی با مطالعة یک کتاب یا شعر مثنوی مثلاً با عقل ناقص خود ادراک آن کنی! البته نخواهی از آن چیزی ادراک کرد. «رحم الله امرءاً عرف قدره و لم یتعدّ طوره» [یعنی خداوند رحمت کند مردی را که اندازة خویش بداند و پا از گلیم خویش فرا ننهد.] و همچنین اگر از حکیمی متفلسف یا عارفی متکلّف سؤال شود: که تو که عالم فقیه را قشری خواندی و ظاهری گفتی و طعن به آنها زدی، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیّه که انبیاء ـ علیهم السلام ـ از جانب رب الارباب برای تکمیل نفوس بشریّه آورده بودند زدی و تکذیب و توهین از آنها نمودی، به چه جهت دینیّه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعی و عقلی جسارت به یک دسته از علماء و فقهاء را جایز دانستی؟ چه جوابی در محضر حق تبارک و تعالی دارد جز آنکه سر خجلت و انفعال را پیش افکند. در هر صورت از این مرحله بگذریم که ملالت آور است» (شرح چهل حدیث، امام خمینی، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۰)
بازدیدها: ۸۰