ترجمه
همان کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند.
نکات ادبی
«غِطاءٍ»
ماده «غطو» یا «غطی» در اصل به معنای پوشاندن و در پرده قرار دادن به کار میرود (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۲۹؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۳۹)
کلمه «غطاء» در زبان عربی به کلمه «غشاء» (ماده «غشی») نزدیک است (که درباره این ماده در جلسه ۱۵۸ توضیح داده شد http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/)؛ در تفاوت این دو برخی گفتهاند «غطاء: چیزی است مانند طَبَق [= درپوش] که روی چیزی می گذارند، اما «غشاء» چیزی است مانند لباس روی چیزی میپوشانند، (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۰۹). برخی گفتهاند «غشاء» پوشش رقیق است که آن چیزی که زیر آن است دیده میشود تا جایی که گاه بیننده ممکن است توهم کند که چیزی روی آن نیست و غالبا از جنس خود شیء است؛ اما «غطاء» پوشش ضخیمی است که شخص کاملا متوجه مانع بودنش میشود؛ لذا از طرفی برای «غش کردن» که معلوم نیست چه چیزی انسان را در برگرفته از ماده «غشی» استفاده می شود، اما برای پوشیدن لباس از تعبیر «غطاء» استفاده، و گفته میشود «تغطيت بالثياب». (الفروق في اللغة، ص۲۸۲)
از این ماده تنها دوبار در قرآن کریم استفاده شده است؛ یکی همین آیه و دیگری در آیه «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» (ق/۲۲)
«لا يَسْتَطيعُونَ»
در آیه ۷۵ درباره ماده «طوع» توضیح داده شد که در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن میباشد؛ و بیان شد که وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور میگردد؛ و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة.
جلسه ۶۵۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-75/
عبارت «لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً» به معنای آن است که شنیدن مطلب بر آنها سنگین میآید نه اینکه توان شنوایی ندارند؛ چنانکه وقتی گفته میشود «لا أستطيع أن أبصر فلاناً: تاب و توان دیدن فلانی را ندارم» یعنی دیدن او بر من سنگین است. (الفروق في اللغة، ص۱۰۳[۱]؛ مجمعالبیان، ج۶، ص۷۶۶)
حدیث
۱) اباصلت میگوید: مامون از امام رضا ع درباره آیه «همان کسانی که چشمانشان در حجابی بود از یاد من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند» سوال کرد.
فرمود: همانا حجاب چشم مانع از ذکر نیست؛ و ذکر با چشمها دیده نمیشود ولیکن خداوند عز و جل، کفر به ولایت علی بن ابیطالب را به کوری تشبیه کرد، چرا که سخن پیامبر ص در مورد او بر آنان سنگین میآمد «و تاب و توان شنیدن نداشتند».
مامون گفت: [معضلی را] بر من گشودی، خداوند برای تو گشایش ایجاد کند.
التوحيد (للصدوق)، ص۳۵۳؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۱۳۶؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۴۱۳
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ ره بِفَرْغَانَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ:
سَأَلَ الْمَأْمُونُ الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً» فَقَالَ ع إِنَّ غِطَاءَ الْعَيْنِ لَا يَمْنَعُ مِنَ الذِّكْرِ وَ الذِّكْرُ لَا يُرَى بِالْعُيُونِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَبَّهَ الْكَافِرِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بِالْعُمْيَانِ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَسْتَثْقِلُونَ قَوْلَ النَّبِيِّ ص فِيهِ وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ.
۲) ابوبصیر روایت کرده است که امام صادق ع درباره آیه «همانا من فقط بشری مثل شما هستم» فرمود: یعنی در آنفرینش، که او نیز همانند آنها آفریده و مخلوق است «که به من وحی میشود [که همانا خداوند شما خدایی واحد است؛ پس هرکس چنین است که به دیدار پروردگارش امید دارد پس باید عمل صالحی انجام دهد و] هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک قرار ندهد» (کهف/۱۱۰) فرمود: در عرض ولایت آل محمد ص ولایت غیر آنها را در پیش نگیرد، و ولایت آنها عمل صالح است، پس کسی که برای عبادت پروردگارش شریک قرار داد، در ولایت ما شریک قرار داد و بدان کفر ورزید و حق امیرالمومنین ع و ولایت او را انکار کرد.
گفتم: پس آیه «کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من» چطور؟
فرمود: یعنی به ذکر ولایت علی ع، و این همان «ذکر من» است. [= این همان چیزی است که من متذکر آن شدهام. توضیح بیشتر در تدبر۵]
گفتم: و اینکه فرمود «اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند»؟
فرمود: هنگامی که علی ع نزد آنان ذکر میشد تاب این را نداشتند که ذکری از او را بشنوند، به خاطر شدت نفرت از او و دشمنیشان با او و اهل بیتش.
گفتم: و این آیه که: «آیا پس کسانی که کفر ورزیدند چنین حساب کردند که بندگانم را به جای من به عنوان ولیّ خود گرفتند [اشکالی ندارد]؟ همانا ما جهنم را به عنوان منزلگاه برای کافران آماده کردهایم»؟
فرمود: مقصود آن دو نفر است و پیروانشان که آن دو را به جای خدا ولیّ خود گرفتند و چنین میدیدند که آنها به خاطر دوست داشتن آنها چنان خواهند بود که آن دو اینان را از عذاب خدا نجات می دهند و به سبب حب آنان کافر بودند.
گفتم: و اینکه «همانا ما جهنم را به عنوان منزلگاه برای کافران آماده کردهایم»؟
فرمود: یعنی منزلگاهی که برای آن دو و برای پیروانشان نزد خداوند آماده شده است.
گفتم «نُزُلاً» [یعنی چه]؟
فرمود: مأوی و منزل.
تفسير القمي، ج۲، ص۴۷؛ غرر الأخبار (دیلمی)، ص۱۴۲[۲]
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ [عَبْدِ اللَّهِ] بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ [بْنِ حَمْزَةَ] بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ وَ الْحُسَيْنِ [الْحَسَنِ] بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ وَ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ جَمِيعِهِمْ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» قَالَ: يَعْنِي فِي الْخَلْقِ أَنَّهُ مِثْلُهُمْ مَخْلُوقٌ «يُوحى إِلَيَّ إِلَى قَوْلِهِ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» قَالَ: لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدِ وَلَايَةَ غَيْرِهِمْ وَ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ كَفَرَ بِهَا وَ جَحَدَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع حَقَّهُ وَ وَلَايَتَهُ.
قُلْتُ قَوْلُهُ: «الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي»؟
قَالَ: يَعْنِي بِالذِّكْرِ وَلَايَةَ عَلِيٍّ ع وَ هُوَ قَوْلُهُ ذِكْرِي.
قُلْتُ قَوْلُهُ «لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»؟
قَالَ: كَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ إِذَا ذُكِرَ عَلِيٌّ ع عِنْدَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا ذِكْرَهُ لِشِدَّةِ بُغْضٍ لَهُ وَ عَدَاوَةٍ مِنْهُمْ لَهُ وَ لِأَهْلِ بَيْتِهِ.
قُلْتُ قَوْلُهُ «أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا»؟
قَالَ (ع): يَعْنِيهِمَا وَ أَشْيَاعَهُمَا الَّذَيْنِ اتَّخَذُوهُمَا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ وَ كَانُوا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ بِحُبِّهِمْ إِيَّاهُمَا أَنَّهُمَا يُنْجِيَانِهِمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ كَانُوا بِحُبِّهِمَا كَافِرِينَ.
قُلْتُ قَوْلُهُ «إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا» أَيْ مَنْزِلًا فَهِيَ لَهُمَا وَ لِأَشْيَاعِهِمَا عَتِيدَةٌ عِنْدَ اللَّهِ،
قُلْتُ قَوْلُهُ: نُزُلًا قَالَ: مَأْوَى وَ مَنْزِلًا.
۳) محمد بن حکیم میگوید: از امام صادق ع پرسیدم: آیا به دست آوردن معرفت در تاب و توان خود شخص است؟
فرمودند: خیر.
گفتم: خداوند میفرماید «کسانی که چشمانشان در حجابی بود از ذکر من؛ و اصلاً تاب و توان شنیدن نداشتند».
فرمود: این همانند آن است که فرمود «نه اصلا تاب و توان شنیدن داشتند و نه چنان بودند که ببینند» (هود/۲۰).
گفتم: پس [چرا] عتابشان کرد؟
فرمود: برای آنچه در دلشان پدید آورد عتابشان نکرد، بلکه برای آنچه خودشان کردند عتابشان کرد، و اگر خودشان برعهده نگرفته بودند، چیزی هم برعهده آنان نبود.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲
عن محمد بن حكيم [الحكم] قال كتبت رقعة إلى أبي عبد الله ع فيها [رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ][۳] أَ تَسْتَطِيعُ النَّفْسُ الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ يَقُولُ اللَّهُ «الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً» قَالَ هُوَ كَقَوْلِهِ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ قُلْتُ فَعَابَهُمْ [يعاتبهم] قَالَ لَمْ يَعِبْهُمْ [يعتبهم] بِمَا صَنَعَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ لَكِنْ عَابَهُمْ بِمَا صَنَعُوا وَ لَوْ لَمْ يَتَكَلَّفُوا لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِمْ شَيْءٌ.
تدبر
۱) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً»
در آیه قبل سخن از عرضه شدن جهنم بر کافران به میان آمد. در این آیه وضعیتی را توصیف میکند که نشان میدهد که چرا آن کافران به این وضعیت مبتلا شدند:
آنان کسانی بودند که نه خودشان موجودات عالم را به عنوان آیات قدرت خدا در نظر میگرفتند و با دیده عبرت به عالم مینگریستند و همانند کسی بودند که چشمشان در پردهای است و نمیبیند تا درک کند [و بیندیشد]؛ و نه حاضر بودند به سخن حق اندکی گوش دهند، و شنیدن سخن حق برایشان خیلی سنگین بود. (مجمعالبیان، ج۶، ص۷۶۶)
۲) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري»
این آیه بیان میکند که بین این کافران و یاد خداوند پردهای زده شده است، و ظاهرا به همین مناسبت است که بعد از اشاره به سد یاجوج و ماجوج بدانها اشاره شده است. (الميزان، ج۱۳، ص۳۶۷)
برای تامل بیشتر
در این آیات، به نظر میرسد که یکدفعه از وسط بحث سد یاجوج و ماجوج، به سراغ قیامت رفت و توصیف کافران، که بین آنها و خدا هم حجابی در کار است.
اما آیا این احتمال وجود ندارد که تغییری در بحث انجام نشده باشد، و در واقع، باطن سد یاجوج و ماجوج، همین حجابی است که بین کافران و خدا و اولیای او قرار داده شده است؟ (با این ملاحظه یکبار دیگر احادیثی که امروز ارائه شد را مرور کنید)
۳) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً»
حق و حقیقت،
یا با دیدن آیات الهی و هدایت شدن بر اساس آنچه انسان خودش میبیند به دست میآید،
و یا از راه شنیدن حکمت و موعظه و بیان حق از دیگران،
و کسی که این دو راه را بر خود بسته باشد، راه بین او و حق مسدود شده است. (الميزان، ج۱۳، ص۳۶۷)
۴) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري»
اغلب مفسران در اینجا تذکر دادهاند که مقصود از «چشم» در این آیه، چشم دل است؛ همان طور که کوری هم به دل نسبت داده میشود (مجمعالبیان، ج۶، ص۷۶۶)، چرا که بحث «پرده در برابر ذکر» را مطرح کرده است؛ و ذکر، کار دل است، نه کار چشم.
اما اگر این آیه را با آیه دیگری مقایسه کنیم، میتوان گفت «چشم» به معنای خود چشم هم میتواند مد نظر باشد، بلکه معنای لطیفتری به دست میدهد (بویژه که تعبیر «أَعْيُن: چشمها» را به کار برد، نه تعبیر «أَبصار: دیدگان») :
(۱) در این آیه سخن میگوید از کسانی که «چشمانشان در حجابی بود از ذکر من».
(۲) آیه دیگری سخن میگوید از کسی که «در غفلت بود و حجابش را از او برداشتیم و چشمش تیزبین شد» (لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد؛ ق/۲۲)
نتیجه:
آن حجابی که روی چشم افتاده، غفلت است.
وقتی پردهای مادی جلوی چشم قرار بگیرد، چشم دیگر چیزی را مشاهده نمیکند؛ اما وقتی حجاب غفلت روی چشم بیفتد، چشم مشاهده میکند، اما آنچه باید ببیند را نمیبیند چنانکه در جای دیگر فرموده «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» (اعراف/۱۹۸) چرا که مشاهدهاش در افق دنیا محدود میماند و اشیاء را به عنوان آیه نمینگرد و از این مشاهدهاش ره به سوی خدا نمیبرد؛ اما همین که این حجاب کنار رود، همان چشم تیزبین میشود و از همین اشیاء به سوی خدا میرود.
۵) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري»
اضافه «ی» به «ذکر» را اغلب اضافه مفعولی گرفتهاند: از یاد کردنِ من در پردهاند یعنی مرا یاد نمیکنند؛
اما میتوان آن را همچنین اضافه به فاعل دانست، آنگاه از یاد کردنِ من در پردهاند یعنی از ذکری که من آن را یاد کردهام، در پردهاند، یعنی چیزی را که من ذکر کردهام آنان ذکر نمیکنند.
به نظر میرسد احادیثی که مصداق «ذکری» را امیرالمومنین ع دانستهاند، بر این اساس، بودهاند. (حدیث۲)
۶) «لِلْكافِرينَ … الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً»
این کدام دسته از کافراناند که چشمشان در پرده است و گوششان تحمل شنیدن حق را ندارد؟
شبیه این تعبیر تنها در آیه ۲۰ سوره هود آمده است که در آیات قبل در آنجا، این افراد چنین توصیف شدهاند:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئكَ يُعْرَضُونَ عَلىَ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَدُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلىَ رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِينَ(۱۸) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونها عِوَجًا وَ هُم بِالاخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ(۱۹) أُوْلَئكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا كاَنَ لهم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لهمُ الْعَذَابُ مَا كاَنُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ (هود/۲۰)
یعنی این کافران، منکران خدا نیستند، بلکه اتفاقا کسانیاند که میدانند خدایی هست اما بر او دروغ میبندند و راه خدا میبندند و آن را به نحو غیرمستقیم و کج و معوج میخواهند بپیمایند و واقعا آخرت را جدی نگرفتهاند.
بیهوده نیست که در برخی از احادیث، این آیه را بر افراد خاصی از این امت تطبیق دادهاند. (حدیث۲)
۷) «الَّذينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ في غِطاءٍ عَنْ ذِكْري وَ كانُوا لا يَسْتَطيعُونَ سَمْعاً»
چرا در مورد چشم، از در پرده بودن نسبت به ذکر خدا سخن گفت، اما در مورد گوش از عدم تحمل شنیدن؛ و هر دو را یک گونه تعبیر نکرد؟
الف. چون چشم و گوش آنان با دو مشکل متفاوت روبروست؛ چشمشان این گونه نیست که دیدن آیات خدا بر او سنگین بیاید، بلکه مشکلش این است که چنان در غفلت فرورفته که با اینکه میبیند، اما آنان را به عنوان آیه جدی نمیگیرد (توضیح در تدبر۴) ؛ اما در مورد شنیدن، چون شنیدن با فهمیدن همراه است، حتی اگر دچار غفلت باشند، وقتی با کلامی بدانها تذکر داده شود، خود به خود از غفلت بیرون میآیند، پس مشکلشان از حیث شنیدن، این نیست که در غفلتاند، بلکه مشکلشان این است که سخن حق برایشان سنگین است و اصلا به طور جدی به آن گوش نمیدهند تا بتواند در آنها تاثیر بگذارد.
نکته تخصصی فلسفه دین (آیا شریعت صامت است؟)
برخی با تشبیه قرآن کریم [= کتاب تشریع] به عالم خلقت [= کتاب تکوین]، مدعی شدهاند که شریعت صامت است و خود ما باید آن را به سخن بیاوریم و از اینجا تکثر قرائتها و امکان قرائتهای متعارض از یک متن را نتیجه گرفتهاند. صرف نظر از اشکالات متعددی که به لحاظ فن تفسیر متن بر این سخن وارد است، تشبیهشان هم تشبیه مخدوشی است: چرا که عالم خلقت و تکوین، از جنس کلام نیست: واقعیاتی است که باید دید و بعد از دیدن باید تامل کرد و به معنایی پی برد و اگر انسان دچار غفلت نباشد، از این دیدنش بار معنایی توحیدی برمیبندد؛ اما قرآن کریم از جنس کلام است، و کلام همین که شنیده شود، معنای خاصی در ذهن شنونده نقش میبندد، هرچند که شنونده، کافر و مخالف مدعیات آن متن باشد؛ و هیچ متنی این گونه نیست که در تولید معنا هیچکاره باشد و صرفاً خواننده معنا را بر اساس ذهنیت خود بر آن تحمیل کند.
ب. …
[۱] . فمعناه أنه يثقل عليهم استماع القرآن ليس أنهم لا يقدرون على ذلك، و أنت تقول لا أستطيع أن أبصر فلانا تريد أن رؤيته تثقل عليك.
[۲] . البته وی از امام باقر ع این را نقل کرده و فقط فرازی از آن را بدین صورت: عن أبي جعفر عليه السّلام في قوله تعالى: (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ) ، قال: «عليّ بن أبي طالب عليه السّلام هو الذّكر أ لا ترى إلى قوله تعالى: (الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي) ، قال: عنى بالذكر عليّا»، فقلت له: (وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً) فقال: «لا يستطيعون ذكره عندهم ، لشدّة عداوتهم له و لأهل بيته» ؛ عليه و عليهم السلام و التحيّة.
[۳] . این عبارت در بحار الأنوار، ج۵، ص۳۰۵ به صورت «رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ» آمده است اما در بقیه آثاری که از تفسیر عیاشی نقل شده (مانند تفسیر برهان و تفسیر نورالثقلین و تفسیر کنزالدقائق) به همین صورتی که در متن آمده بیان شده است. البته در تمامی این آثار، و حتی در تفسیر صافی که بقیه عبارات را نقل به مضمون کرده، عبارت پایانی به صورت «فَعَابَهُمْ قال: لم يَعِبْهُمْ» آمده اما در نسخه کنونی تفسیر عیاشی به صورت «يعاتبهم، قال يعتبهم» نوشته شده است.
بازدیدها: ۲۸