ترجمه
و خورشید را میبینی هنگامی که طلوع کند از غارشان راست را زیارت میکند؛ و هنگامی که غروب میکند از آنان در چپ جدا شود و آنان در فراخنایی از آناند؛ این از آیات خداست؛ کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.
نکات ترجمه
«تَزاوَرُ»
«تَزاوَرُ» فعل مضارع از باب تفاعل است و در اصل به صورت «تَتَزاوَرُ» بوده که حرف تاء ابتدای آن برای تخفیف افتاده است (شبیه «تَنَزّلُ» در سوره قدر/ آیه۴)
ماده «زور» ظاهرا در اصل در دو معنای مختلف به کار رفته است: میل و انحراف؛ و قسمت بالای سینه؛
برخی اصلیترین معنای این واژه را میل و عدول (انحراف از مسیر قبلی) دانستهاند و کوشیدهاند اغلب کاربردهای این ماده را به همین معنا برگردانند. بر همین اساس گفتهاند «زور» به معنای کذب و دروغ است چون از راه حق منحرف گردیده؛ و «تزویر» هم از همین باب است؛ و «زائر» را هم بدین جهت زائر نامیدهاند که با زیارت شخص مورد نظر از دیگران عدول میکند و به سمت شخص مورد نظر متمایل می گردد؛ و معنای دوم این واژه (کاربرد آن در خصوص قسمت بالای سینه) را یک معنای متفاوتی دانستند که ربط چندانی به مشتقات مختلف این واژه ندارد و تنها کاربرد دیگر این ماده در این معنا را کلمه «زَوَر» به معنای شخص قوی و شدید معرفی کردهاند. (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۳۶)
در مقابل برخی مهمترین معنای این ماده را همین معنای «قسمت بالای سینه» دانسته، و گفتهاند اصلا زیارت کردن یعنی سینه به سینه با شخصی مواجه شدن؛ و البته معنای دیگر این ماده همان میل و انحراف است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۷)
«تزاور» در این آیه را، به ویژه به خاطر اینکه با حرف «عن» همراه شده، اغلب افراد آن را به معنای «میل و انحراف از…» گرفتهاند (مثلا: مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۷؛ أساس البلاغة، ص۲۷۸؛ و …)، در حالی که وقتی مستقلا از کلمه «تزاور» بحث کردهاند آن را به معنای زیارت همدیگر دانستهاند (مثلا: هم يتزاورون، و بينهم تزاوُر؛ أساس البلاغة، ص۲۷۸؛ الطراز الأول ج۸، ص۵۵) و بعید نیست هر دو معنا را مستقلا در آیه بتوان مد نظر قرار داد.
این ماده جمعا ۶ بار به کار رفته است که چهار بار آن همان «زور» به معنای انحراف از حق و سخن کذب و باطل است (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ، حج/۳۰؛ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً، فرقان/۴؛ َ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً، فرقان/۷۲؛ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً، مجادله/۲) یکی صریحا در معنای «زیارت» کردن است (حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ، تکاثر/۲) و یکی همین آیه است که بدان اشاره شد.
اختلاف قرائت
کلمه «تزاور» سه قرائت معروف (در قراءسبعه) و دو قرائت شاذ دارد:
«تَزاوَرُ» قرائت قراء کوفه (عاصم، حمزه و کسائی) و خلف (از قراء عشره)، و نیز قرائت اعمش و طلحه و ابن أبیلیلی و و ابن مناذر، و خلف، و أبو عبيد، و ابن سعدان، و محمد بن عيسی الأصبهاني، و أحمد بن جبير الأنطاكي (از قراءات شاذه) است.
«تَزْوَرُّ» قرائت اهل شام (ابنعامر) و یعقوب (از قراء عشره) و نیز قرائت ابن أبي إسحاق، و قتادة، و حميد، (از قرائات شاذه) است؛
«تَزّاوَرُ» هم قرائت اهل مکه (ابنکثیر) و مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو) میباشد (که در این قرائت یکی از «ت»های «تتزاور» در «ز» ادغام شده است)
دو قرائت کمتر معروف عبارتند از:
«تَزْوارُّ» قرائت الجحدري، أبو رجاء، أيوب السختياني، ابن أبي عبلة، جابر، و أيوب (همگی از قرائات شاذه) است
«تَزْوَئِرُّ» قرائت ابن مسعود، و أبو المتوكل است.
مجمع البيان، ج۶، ص۷۰۱[۱]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۱[۲]
«تَقْرِضُهُمْ»[۳]
ماده «قرض» را در اصل نوعی «قطع کردن» دانستهاند که در مورد قطع مکان و عبور کردن از آن نیز به کار میرود، مانند همین آیه (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۷).
کلمه «مقراض: قیچی» بر همین اساس از این ماده ساخته شده؛ و قرض دادن (دادن مال به دیگری مشروط به اینکه آن را برگرداند) را هم از این جهت از این ماده دانستهاند که گویی شخص آن مال را از اموال خود قطع و جدا میکند، یا اینکه حاجت و نیاز نیازمند را با این کار قطع میکند (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۷۲)
در قرآن کریم این ماده جمعاً ۱۳ بار به کار رفته که غیر از مورد استفادهاش در آیه حاضر، در بقیه موارد در معنای قرض دادن اصطلاحی میباشد.
«فَجْوَةٍ»
ماده «فجو» را در اصل به معنای وسعت و گستردگی چیزی و «فجوة» را به معنای فاصله و عرصه گستردهای بین دو چیز باشد، دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۷۷؛ المصباح المنير، ج۲، ص۴۶؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۳۴).
از این ماده فقط همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) عبدالله بن فضل هاشمی میگوید: از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل سوال کردم که «کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.»
فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالی ظالمان را در روز قیامت از سرای کرامت خویش گمراه میکند و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشتش هدایت میکند همان گونه که خداوند عز و جل فرمود «و خداوند ظالمان را گمراه می کند و خداوند آنچه بخواهد انجام میدهد» (ابراهیم/۲۷) و نیز فرمود «همانا کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند پروردگارشان آنان را با ایمانشان هدایت میکند، از پایین آنها رودها جاری است، در بهشتهایی سراسر نعمت.» (یونس/۹)
التوحيد (للصدوق)، ص۲۴۱-۲۴۲؛ معاني الأخبار، ص۲۱
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَی بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً» فَقَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی يُضِلُّ الظَّالِمِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ دَارِ كَرَامَتِهِ وَ يَهْدِي أَهْلَ الْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ إِلَی جَنَّتِهِ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَ «وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»[۴]
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا قرآن شاهد حق است، و حضرت محمد ص قرارگاه آن است؛ پس هرکس سببی از سبب الهی برگیرد اسباب از او قطع نگردد و هرکس غیر از آن سببی برگیرد همراه با هر دروغگویی خواهد بود (۱)؛
پس تقوای الهی در پیش گیرید که خداوند نشانههای دینتان و منارههای هدایتان را آشکار فرمود؛
پس در کارتان سستی نَوَرزید و دینتان را به مسخره نگیرید که اعمالتان پوچ میشود و راهتان آشفته میگردد … و از حزب شیطان نباشید که گمراه شوید؛ هلاک شود آنکه مسیر هلاکت پیمود و زنده شود آنکه راه زندگی یافت؛ و برعهده خداوند است که [راه درست را برایتان] بیان کند؛ آن را برایتان بیان کرد پس هدایت را بپذیرید و از سخن عالمان حقیقی سود برید و کار به دست خداست؛ پس «کسی را که خدا هدایت کند تنها اوست که «هدایتیافته» است؛ و کسی را که گمراه کند هرگز برایش ولیّ ارشادکنندهای نخواهی یافت.»
المحاسن، ج۱، ص۲۶۸
عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع
إِنَّ الْقُرْآنَ شَاهِدُ الْحَقِّ وَ مُحَمَّدٌ ص لِذَلِكَ مُسْتَقَرٌّ فَمَنِ اتَّخَذَ سَبَباً إِلَی سَبَبِ اللَّهِ لَمْ يُقْطَعْ بِهِ الْأَسْبَابُ وَ مَنِ اتَّخَذَ غَيْرَ ذَلِكَ سَبَباً مَعَ كُلِّ كَذَّابٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَكُمْ أَعْلَامَ دِينِكُمْ وَ مَنَارَ هُدَاكُمْ فَلَا تَأْخُذُوا أَمْرَكُمْ بِالْوَهْنِ وَ لَا أَدْيَانَكُمْ هُزُؤاً فَتَدْحَضَ أَعْمَالُكُمْ وَ تُخْبِطُوا سَبِيلَكُمْ [وَ لَا تَكُونُوا أَطَعْتُمُ اللَّهَ رَبَّكُمْ اثْبُتُوا عَلَی الْقُرْآنِ الثَّابِتِ وَ كُونُوا فِي حِزْبِ اللَّهِ تَهْتَدُوا][۵] وَ لَا تَكُونُوا فِي حِزْبِ الشَّيْطَانِ فَتَضِلُّوا يَهْلِكُ مَنْ هَلَكَ وَ يَحْيَا مَنْ حَيَّ وَ عَلَی اللَّهِ الْبَيَانُ بَيَّنَ لَكُمْ فَاهْتَدُوا وَ بِقَوْلِ الْعُلَمَاءِ فَانْتَفِعُوا وَ السَّبِيلُ فِي ذَلِكَ إِلَی اللَّهِ فَـ«مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً.»[۶]
پینوشت
(۱) ظاهرا این تعابیر درباره اسبابی که میماند و اسبابی که قطع میشود، اشاره است به آیه ۱۶۶ سوره بقره که در مورد کافران میفرماید که در قیامت اسباب و وسائلی که در زندگیشان بدان تکیه میکردند، از آنها قطع می گردد: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب.
۳) ابنعباس روایت میکند که در زمان خلافت عمر عده ای از علمای یهود آمدند و سوالاتی از او پرسیدند که وی نتوانست آنها را پاسخ دهد و به حضرت علی ع ارجاعشان داد. آنها سوالات متعددی پرسیدند از جمله درباره اصحاب کهف و امیرالمومنین ع حکایت آنان را به تفصیل بیان فرمود. در فرازی از این توضیحات ایشان آمده است:
پس آن چوپان آنان را راهنمایی میکرد تا به بالای کوهی برد و در غاری آنان را فرود آورد که بدان «وصید» گفته میشد و در جلوی غار چشمهها و درختان میوه بود؛ پس، از آن میوه ها خوردند و از آن آب نوشیدند و سیاهی شب همهجا را فراگرفت؛ و آنان به داخل غار پناه بردند؛ پس خداوند عز و جل به ملکالموت وحی فرمود که روحهایشان را دریافت کند و خداوند دو تن از فرشتگان را مامور کرد که آنان را از راست به چپ برگرداند و به ماموران خورشید دستور داد؛ پس [نور] خورشید از غارشان به سمت راست میل میکرد و از سمت چپ از آنان جدا میشد…
قصص الأنبياء ع (للراوندي)، ص۲۵۹؛ كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين ع (علامه حلی)، ص۴۴۱؛ إرشاد القلوب (للديلمي)، ج۲، ص۳۶۳
وَ عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنِ يُوسُفَ بْنِ عَلِيِّ الْمُذَكِّرُ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنِ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ الطرسوسي حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ بْنِ قَرْعَةً الْقَاضِي بِالْبَصْرَةِ حَدَّثَنَا زِيَادٍ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ البكائي حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ إِسْحَاقَ حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنِ يَسَارٍ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رُضَّ قَالَ: لَمَّا كَانَ فِي عَهْدِ خِلَافَةِ عُمَرَ أَتَاهُ قَوْمٌ مِنْ أَحْبَارِ الْيَهُودِ فَسَأَلُوهُ عَنْ أَقْفَالٍ السَّمَاوَاتِ مَا هِيَ وَ عَنْ مَفَاتِيحَ السَّمَاوَاتِ مَا هِيَ وَ عَنْ قَبْرِ سَارَ بِصَاحِبِهِ مَا هُوَ وَ عَمَّنْ أَنْذِرِ قَوْمِهِ لَيْسَ مِنْ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ عَنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مَشَتْ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَمْ يخلقوا فِي الْأَرْحَامِ وَ مَا يَقُولُ الدُّرَّاجِ فِي صِيَاحُهُ وَ مَا يَقُولُ الدِّيكِ وَ الْفَرَسِ وَ الْحِمَارِ وَ الضِّفْدِعِ وَ القنبر فَنَكَسَ عُمَرَ رَأْسَهُ. فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَرَی جوابهم إِلَّا عِنْدَكَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ ع…
فَلَمْ يَزَلْ الرَّاعِي يَسِيرُ بِهِمْ حَتَّی علاهم جَبَلًا فَانْحَطَّ بِهِمْ عَلَی كَهْفِ يُقَالُ لَهُ الوصيد فَإِذَا بِفِنَاءِ الْكَهْفِ عُيُونِ وَ أَشْجَارِ مُثْمِرَةٍ فَأَكَلُوا مِنْ ثِمَارِهَا وَ شَرِبُوا مِنْ الْمَاءِ وَ جَنَّهُمُ اللَّيْلِ فأووا إِلَی الْكَهْفِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَكِ الْمَوْتِ بِقَبْضِ أَرْوَاحَهُمْ وَ وَكَّلَ اللَّهُ بِكُلِّ رَجُلَيْنِ مَلَكَيْنِ يقلبانهما مِنْ ذَاتَ الْيَمِينِ إِلَی ذَاتَ الشِّمَالِ وَ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی خُزَّانُ الشَّمْسُ فَكَانَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمال…
تدبر
۱) «وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ في فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً»
خداوند متعال در این آیه (و آیه بعد) حال و وضع آنان را در غار شرح میدهد که چگونه خورشید بر این غار میتابید و چگونه اینان از نور خورشید در امان بودند و این را از آیات خداوند معرفی فرموده است؛ و بعد تذکر داده که تنها کسی واقعا «هدایتیافته» است که خدا او را هدایت کند.
بحث اغلب مفسران درباره این آیه بیشتر ناظر است به اینکه تصویری از موقعیت جغرافیایی غار به دست آورند؛ اما دانستن این نکته واقعا چه آیهای است که فرمود ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ؟ اینکه آنها بعد از سیصد و اندی سال زنده شدند قطعا یک آیه است اما اینکه خورشید از این سمت بر غارشان میتابید و از سمت دیگر غروب میکرد و نورش این گونه بر غارشان میافتد و آن گونه رخت برمیبست، چه نکته خاصی دارد؟
به علاوه در این بیان کلماتی قرار داده که سوالات بیشتری را پیش میآورد که واقعا منظور خداوند از این بحث چه بوده است. مثلا آمدن و رفتن نور خورشید در هنگام طلوع و غروب را با تعابیر «تزاور» (که معنای اولیهاش زیارت کردن است) و «تقرض» (که معنای اصلیاش قطع کردن است) استفاده نمود؛ در یکی متعلق این فعل را غار آنها قرار داد (تزاور عن کهفهم) و در دیگری خودشان (تقرضهم)؛ و یا به جای یمین و شمال (راست و چپ) ، تعبیر ذات الیمین و ذات الشمال (دارای راست و دارای چپ) را مطرح کرد؛ و پس از این همه تفصیل درباره نحوه تابش نور خورشید بر این غار، از اینکه آنان در پهنهای از آن بودند اشاره کرد و نفرمود پهنهای غار، یا عرصه تابش نور خورشید یا … ؛ و این در پهنهای از آن بودن، حاوی چه نکتهای است؛ و … . آیا میخواهد با این اشارات ما را متوجه واقعیتی دیگر کند؟ آیا نسبتی بین این واقعه با داستان ذوالقرنین هست که در آنجا او به مغرب الشمس و مطلع الشمس میرسد (آیات ۸۶ و ۹۰)؟
نویسنده کتاب «اصحاب کهف در آینه ولایت» کوشیده این خورشید را بر امام، و اصحاب کهف را بر شیعیان راستین امام، و ذات یمین و ذات شمال را بر اصحاب یمین و اصحاب شمال تطبیق کند، در عین حال که نمی توان با قاطعیت این احتمالات را رد کرد؛ اما برای قبول چنین احتمالی هم باید شواهدی جدی ارائه کرد و با صرف یک حدس نمیتوان مطلبی را به قرآن کریم نسبت داد.
شاید یکی از فلسفههای وجود چنین تعابیری در قرآن کریم این باشد که به همین عجز خود در فهم قرآن کریم و جداییناپذیریِ قرآن و عترت، و از این رو، نیاز جدی به امامان موید از جانب خدا برای فهم قرآن پی ببریم و دریابیم که تنها کسی هدایت میشود و میفهمد که خدا دقیقا چه خواسته بگوید که خود خداوند، از طریقی که خود قرار داده، وی را هدایت کند؛ و کسی که خدا راهنماییاش را عهدهدار نشود هیچکس نمیتواند ارشاد او را عهده دار شود.
۲) «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»
هدایت واقعی به دست خداست.
پس اگرچه ما باید تلاش خود را برای هدایت دیگران مبذول داریم؛ اما یادمان باشد که ما فقط زمینهسازیم نه بیشتر: إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ: مسلّما تو نمیتوانی هر كس را كه خود دوست بداری هدايت كنی و لكن خداست كه هر كس را بخواهد هدایت میکند.» (قصص/۵۶)
۳) «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً»
هدایت واقعا و تنها و تنها در دست خداست؛
پس اگر کسی واقعا دلش میخواهد هدایت شود باید از صمیم قلب به خدا پناه ببرد؛ و بداند که اگر خدا هدایتش نکند و او را در گمراهی باقی بگذارد هیچکس و هیچکس نخواهد توانست اندکی کار او را برعهده گیرد (ولیّ) و یا حتی اندکی او را ارشاد کند (مرشد)
۴) «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً»
از تقابل بین «هدایتیافته الهی» و «کسی که هیچ سرپرست ارشادکنندهای ندارد» میتوان فهمید که کسی هدایت میشود که خداوند سرپرستی او را برعهده گرفته و او را ارشاد میکند. این همان است که فرمود: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور: خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آوردند، آنها را از ظلمتها به سوی نور بیرون میآوَرَد (بقره/۲۵۷)
[۱] . قرأ ابن عامر و يعقوب تزور بتشديد الزاي و قرأ أهل الكوفة «تَتَزاوَرُ» بالتخفيف و الباقون تزاور بتشديد الزاي … و في الشواذ قراءة الجحدري تزوار
[۲] . و قرأ الحرميان، و أبو عمر و تَتَزاوَرُ بإدغام تتزاور في الزاي. و قرأ الكوفيون، و الأعمش، و طلحة، و ابن أبي ليلى، و ابن مناذر، و خلف، و أبو عبيد، و ابن سعدان، و محمد بن عيسى الأصبهاني، و أحمد بن جبير الأنطاكي بتخفيف الزاي إذا حذفوا التاء. و قرأ ابن أبي إسحاق، و ابن عامر، و قتادة، و حميد، و يعقوب عن العمري: تزورّ على وزن تحمرّ. و قرأ الجحدري، و أبو رجاء، و أيوب السختياني، و ابن أبي عبلة، و جابر، و ورد عن أيوب تزوار على وزن تحمارّ. و قرأ ابن مسعود، و أبو المتوكل: تزوئرّ بهمزة قبل الراء على قولهم ادهأمّ و اشعألّ بالهمز فرارا من التقاء الساكنين، و المعنى تزوغ و تميل.
[۳] . اختلاف قرائت:
و قرأ الجمهور: تَقْرِضُهُمْ بالتاء. و قرأت فرقة بالياء أي يقرضهم الكهف (البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۱)
[۴] . در ادامه روایت آمده است:
قَالَ فَقُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ كَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّيَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَدْخُلَ فِي شَيْءٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَهَا كَانَ تَرْكُهُ لَهَا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حَتَّى يَرْتَكِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُوَفِّقْه.
[۵] . عبارت داخل کروشه در متن محاسن فعلی هست اما در نقل قولی که مرحوم فیض در نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين، ص۳۳ و مرحوم مجلسی در بحارالانوار، ج۲، ص۹۸ از این حدیث محاسن آوردهاند وجود ندارد و لذا ما هم آن را داخل کروشه گذاشتیم و در ترجمه نیاوردیم.
[۶] . در این روایت که در تفسير فرات الكوفي، ص۲۴۵ آمده است پیامبر ص نیز به همین آیه استناد میفرماید:
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي أُمَامَةَ [الْبَاهِلِيِ] قَالَ: كُنَّا ذَاتَ يَوْمٍ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص جُلُوساً فَجَاءَنَا [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ اتَّفَقَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ [ص] قِيَامٌ فَلَمَّا رَأَى عَلِيّاً جَلَسَ فَقَالَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَ تَعْلَمُ لِمَ جَلَسْتُ قَالَ اللَّهُمَّ لَا فَقَالَ [رَسُولُ اللَّهِ] ص خَتَمْتُ أَنَا النَّبِيِّينَ وَ خَتَمْتَ أَنْتَ الْوَصِيِّينَ فَحَقَّ اللَّهُ أَنْ لَا يَقِفَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع مَوْقِفاً إِلَّا وَقَفَ مَعَهُ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ إِنِّي أَقِفُ وَ تُوقَفُ وَ أُسْأَلُ وَ تُسْأَلُ فَأَعِدَّ الْجَوَابَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّمَا أَنْتَ عُضْوٌ مِنْ أَعْضَائِي تَزُولُ أَيْنَمَا زُلْتُ فَقَالَ عَلِيٌّ [ع] يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا الَّذِي تُسْأَلُ حَتَّى أَهْتَدِيَ فَقَالَ يَا عَلِيُّ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ يُضْلِلْهُ فَلا هادِيَ لَهُ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقِي وَ مِيثَاقَكَ وَ أَهْلِ مَوَدَّتِكَ وَ شِيعَتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِيكُمْ شَفَاعَتِي ثُمَّ قَرَأَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ هُمْ شِيعَتُكَ يَا عَلِيُّ.
بازدیدها: ۸۲