ترجمه
و اکنون که کناره گرفتید از آنان و آنچه جز خدا میپرستند، پس به آن کهف پناه برید [تا] پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و برای شما از کارتان وضع خوشایندی فراهم آورد.[۱]
نکات ترجمه
«اعْتَزَلَ»
ماده «عزل» در اصل به معنای «از جای خود به در شدن و به سویی متمایل شدن» است[۲] (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۳۰۸) در جایی به کار میرود که شخصی از کاری که در جریان آن بوده جدا شود (وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۱۱۸) و تعبیر «عزل کردن» که در زبان فارسی به معنای برکنار کردن به کار میرود، از همین ماده است.
«اعْتِزَال» به معنای کناره گرفتن از چیزی است که میتواند کنارهگیری جسمی یا روحی باشد (فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ، نساء/۹۰؛ وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، مريم/۴۸؛ فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ، بقرة/۲۲۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۵)
«معزول» کسی است که او را از کاری برکنار کرده اند و این تعبیر در آیه «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» (شعراء/۲۱۲) به معنای آن است که بعد از اینکه تمکن شنیدن داشتند اکنون از شنیدن ممنوع و محروم شدهاند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۶۵)
«مَعْزِل» اسم مکان است و عبارت است از ناحیه و سمتی است که شخص از دیگران جدا شده و در آنجا قرار گرفته است (نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في مَعْزِلٍ؛ هود/۴۲) (كتاب العين، ج۱، ص۳۵۴؛ مجمع البحرين، ج۵، ص۴۲۳)
ماده «عزل» و مشتقات آن جمعا ۱۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«اعْتَزَلْتُمُوهُمْ»
اعتزلتم (فعل ماضی) + و (حرف «م» در ضمیر متصل (تُم) هم میتواند ساکن تلفظ شود هم مضموم؛ اما اگر بعد از آن ضمیر بیاید حتما باید مضموم شود و به صورت اشباع خوانده شود و از این تلفظ «و» زاییده میشود. (سلم اللسان فی الصرف و النحو و البیان، ص۱۶۸) + «هم» (ضمیر مفعولی)
«ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ»
«ما» در این عبارت سه وجه میتواند داشته باشد: (أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج۳، ص۲۷۵[۳]؛ التبيان في إعراب القرآن، ص۲۴۳[۴])
الف. «ما» موصول (به معنای «الذی») و در این حالت عطف به ضمیر «هم» (مفعولِ اعتزلتم) است؛ که به همین معنا ترجمه شد «کناره گرفتید از آنان و از آنچه غیر از خدا میپرستند»
ب. «ما» مصدری (که فعل بعد از خود را به صورت مصدر درمیآورد» و ترجمه چنین میشود: «کناره گرفتید از آنان و عبادتشان مگر از عبادت خدا» [ظاهرا ناظر به این است که قوم آنان چون مشرک بودند هم خدا را میپرستیدند و هم غیر خدا را؛ و اصحاب کهف از آنان و از معبودهای غیرخدا کناره گرفتند، اما از پرستش خدا کناره نگرفتند]
ج. میتوان آن را «ما» نافیه دانست و آنگاه این جمله، جمله معترضهای از جانب خداوند باشد در مورد اصحاب کهف؛ و ترجمه چنین میشود: «و اکنون که کناره گرفتید از آنان – و آنان [= اصحاب کهف] جز خدا را نمیپرستند – ، پس پناه ببرید …»
در میان ترجمههای موجود، ترجمه آیتی «ما» را مای نافیه گرفته، اما توجه نکرده که در این صورت، جمله، باید جمله معترضه شود؛ و چنین ترجمه کرده است: «اگر از قوم خود كناره جستهايد و جز خداى يكتا خداى ديگرى را نمىپرستيد» که این ترجمه اشتباه است زیرا «یعبدون» را «تعبدون» ترجمه کرده است.
«فَاْوُوا»
فـ «فاء فصیحه» (و آن «فـ»ای است که برسر جمله ای وارد میشود که قبل از آن، جمله دیگری محذوف است و این فاء بر آن جمله محذوف دلالت میکند) + اِأوُوا (فعل امر از ماده «أوی» که ابتدایش همزه وصل میباشد و به دلیل اتصال به «ف» همزه وصل (اِ) خوانده نمیشود)
قبلا توضیح داده شده که ماده «أوی» را «در جایی جمع شدن» یا «به چیزی منضم شدن» دانستهاند و «مأوی» به مکانی گفته میشود که در آن گرد میآید و مستقر میشوند و در فارسی معادل کلمات قرارگاه و پناهگاه میباشد. البته ابنفارس بر این باور است که این ماده در معنای دومی هم به کار رفته و دلالت بر «شفقت و مهربانی ورزیدن» هم دارد.
(جلسه ۵۴۰ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-51/)
«مِرفَقاً»
ماده «رفق» در اصل به معنای نرمخویی و با مدارا و ملاطفت برخورد کردن به کار میرود و نقطه مقابل «عنف» (مواجهه با شدت و خشونت) است. (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۱۸؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۱۸۶)
«رفیق» (حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً؛ نساء/۶۹) کسی است که این نرمخویی و ملاطفتش موجب جمع شدن بین تو و او گردیده است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۱۸)
«مِرَفق» را به معنای آن چیزی که انسان بدان تکیه میزند و مایه رفق و صلاح انسان است دانستهاند (كتاب العين، ج۵، ص۱۴۹) و به آرنج نیز «مِرَفق» (جمع آن: مرافق) گفته میشود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ؛ مائده/۶) از این جهت که انسان با تکیه بر آن استراحت میکند (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۱۸)
و «ارتفق» تکیه کردن بر «مرفق» میباشد و بر همین اساس «مُرْتَفَق» اسم مکان است و به معنای مکانی است که شخص برای استراحت ( بر مرفق خود تکیه زدن) برگزیده است (ساءَتْ مُرْتَفَقاً … حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً؛ کهف/۲۹ و ۳۱) (اساس البلاغه، ص۲۴۳؛ التحقيق، ج۴، ص۱۸۸)
برخی مانند اصمعی بر این گمان هستند که کلمه «مرفق» تنها به صورت «مِرَفق» تلفظ میشود؛ اما فراء و دیگران بر وی خرده گرفتهاند که این کلمه به صورت «مَرفِق» هم تلفظ میشود و البته وی احتمال داده که تلفظ دوم برای وقتی است که میخواهند بین معنای «وضعیت همراه با رفق» با معنای آرنج (که غالبا به صورت «مِرفَق» میآید) تفاوت بگذارند؛ و علاوه بر این به صورت «مَرفَق» هم تلفظ شده است (إعراب القرآن (نحاس)، ج۲، ص۲۹۰؛ التبيان في إعراب القرآن، ص۲۴۳) و گفته شده که وقتی با فتحه «م» است به معنای اسم مکان میباشد (الجامع لأحكام القرآن، ج۱۱، ص۳۶۸)[۵]
ماده «رفق» و مشتقاتش جمعا ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت[۶]
این کلمه در قرائت مشهور کوفه (عاصم، حمزه و کسائی) و بصره (ابوعمرو) و مکه (ابنکثیر) و روایت قالون از نافع (اهل مدینه) و برخی از قرائات شاذه (مانند قرائت طلحه و ابنابیاسحاق) به همان صورت «مِرَفقاً» قرائت شده؛ اما در قرائت نافع (اهل مدینه) و ابن عامر (اهل شام) و ابوجعفر (از قراء عشره) و روایت أعشى و برجمي و جعفی از ابوبکر [= ابنعیاش، یکی از دو راوی عاصم، یکی از سه قاری کوفه] و روایت هارون از ابوعمرو (قاری بصره) به صورت «مَرفِقاً» قرائت شده است. (مجمعالبیان، ج۶، ص۶۹۹[۷]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۱[۸]؛ الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۲۹۵)[۹]
حدیث
۱) امام کاظم ع در ضمن حدیثی طولانی فرمود:
ای هشام! صبر بر تنهایی علامت قوت عقل است؛ پس هر كه از خدا خردمندى گرفت از اهل دنيا و کسانی که به دنیا متمایلند کناره گیرد و بدانچه نزد خداست تمایل ورزد و خدا مایه انس او در وحشت، همراه او در تنهایى، بینیازکننده او در تنگی معیشت است، و بدون اینکه ایل و تباری داشته باشد او را به عزت میرساند…
اصول كافي، ج۱، ص۱۷
أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يَا هِشَام …
يَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيَا وَ الرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ أُنْسَهُ فِي الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِي الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِي الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَيْرِ عَشِيرَة…
۲) ابنمسعود از پیامبر اکرم ص روایت کرده که فرمودند:
روزگاری بر مردم خواهد آمد که هیچ دینداری نمیتواند دینش را حفظ کند مگر کسی که از کوهی به کوه دیگر و از صخرهای به صخره دیگر پناه ببرد مانند روباهی که از شیر می گریزد.
گفتند: آن چه زمان خواهد بود؟
فرمود: زمانی که معیشت جز با انجام معصیت خدا به دست نمیآید … در آن زمان هلاک انسان به دست والدینش است! و اگر آنها هلاکش نکنند، به دست همسر و فرزندانش! و اگر آنها هلاکش نکنند به دست نزدیکان و همسایگانش!
گفتند: چگونه چنین چیزی خواهد شد ای پیامبر خدا؟
فرمود: او را به خاطر تنگی معیشت ملامت و عیبجویی میکنند و به برآوردن درخواستههایی وادارش میکنند [هزینههایی را بر او تحمیل میکنند] که توان انجام آن [از راه حلال] را ندارد و این گونه او را به عرصه هلاکت میکشانند.
التحصين في صفات العارفين، ص۱۳؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۰، ص۴۷؛ مستدرك الوسائل، ج۱۱، ص۳۸۸
رُوِيَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَسْلَمُ لِذِي دِينٍ دِينُهُ إِلَّا مَنْ يَفِرُّ مِنْ شَاهِقٍ إِلَى شَاهِقٍ وَ مِنْ حَجَرٍ إِلَى حَجَرٍ كَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ قَالُوا وَ مَتَى ذَلِكَ الزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ يَنَلِ الْمَعِيشَةَ إِلَّا بِمَعَاصِي اللَّهِ …[۱۰] إِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ فَهَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَدَيْ أَبَوَيْهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَى يَدَيْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ وَ لَا وَلَدٌ فَعَلَى يَدَيْ قَرَابَتِهِ وَ جِيرَانِهِ
قَالُوا وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
قَالَ يُعَيِّرُونَهُ لِضِيقِ الْمَعِيشَةِ وَ يُكَلِّفُونَهُ مَا لَا يُطِيقُ حَتَّى يُورِدُونَهُ مَوَارِدَ الْهَلَكَة.
۳) از امام صادق ع روایت شده است:
اگر توانستید ناشناس بمانید چنین کنید؛ و بر تو چیزی نیست اگر که مردم تو را مدح نکنند و بر تو چیزی نیست اگر که نزد مردم مذموم باشی، اگر که نزد خداوند تبارک و تعالی ممدوح و پسندیده باشی …
سپس فرمود: اگر توانستی از خانهات [جز برای ضرورت] بیرون نیایی چنین کن؛ چرا در بیرون آمدن باید که مواظب باشی که غیبت نکنی و دروغ نگویی و حسد نورزی و ریا نکنی و خودنمایی نکنی و سستی نورزی…
الكافي، ج۸، ص۱۲۸
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ [وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَيْكَ إِنْ لَمْ يُثْنِ النَّاسُ عَلَيْكَ وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا كُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى … ثُمَّ قَالَ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِكَ فَافْعَلْ فَإِنَّ عَلَيْكَ فِي خُرُوجِكَ أَنْ لَا تَغْتَابَ وَ لَا تَكْذِبَ وَ لَا تَحْسُدَ وَ لَا تُرَائِيَ وَ لَا تَتَصَنَّعَ وَ لَا تُدَاهِنَ …
۴) امام سجاد ع در فرازی از صلوات شعبانیه میفرمایند:
خداوندا بر محمد و خاندان وی درود فرست، همانها که غاری امن هستند وفریادرس درماندگان ناتوان، و پناهگاه فراریان، و دستاویز چنگزنندگان.
مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۲۸
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَدْعُو عِنْدَ كُلِّ زَوَالٍ مِنْ أَيَّامِ شَعْبَانَ وَ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْهُ وَ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص بِهَذِهِ الصَّلَوَاتِ يَقُولُ:
… اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِين.[۱۱]
تدبر
۱) «إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»
اگر کسی بر سر باور توحیدیاش ایستاد و به خاطر دینش از جامعه کنارهگیری کرد، و به پناهگاه معینی پناه برد، رحمت ویژه خدا شاملش میشود و خدا طوری کارها بر وفق مراد وی («مرفقا»: با رفق و مدارا) مهیا میکند که نه در مخیله خودش میگنجد، نه در باور دیگران. (آنها که از جامعه کفر فرار کرده بودند، خوابیدند و ۳۰۰ سال بعد در جامعه خداپرست بیدار شدند)
۲) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ»
با اینکه اسلام دینی اجتماعی است اما جایی که انسان دینش در معرض تهدید جدی قرار میگیرد، کنارهگیری و عزلت را میپذیرد (حدیث ۲).
پس این کنارهگیری مُجاز، کنارهگیری از جامعه دنیامداران است، نه از هرجامعهای (حدیث ۱)
۲) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ»
فرمود «الکهف» و نفرمود: «کهفٍ». چرا؟
الف. اگر کسی به خاطر دینش از جامعه کنارهگیری کرد، حتما باید یک پناهگاه معینی داشته باشد که بدان پناه ببرد. شاید بدین جهت است که اهل بیت را «کهف حصین» خواندهاند (حدیث ۴)
ب. …
۴) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»
کسی که حفظ دینش برایش مهم باشد، ممکن است در جامعه تنها شود، اما خدا با رحمت ویژهاش عالم را بر وفق مراد او تنظیم خواهد کرد.
۵) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ …»
کسی که به خاطر خدا و حفظ دینش کاری خلاف روال جامعه انجام دهد، خدا ادامه راه را به او القا میکند.
(اصحاب کهف پیامبر نبودند، اما خودشان «فاووا الی الکهف» گفتند)
۶) «يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»
در آیه۱۰ گفتند «وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» و اکنون کسی که بقیه را خطاب قرار داده، ثمره کارشان را با تعبیر «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً» بیان میکند.
چرا به جای تعبیر «رَشَداً» تعبیر «مِرفَقاً» را آورد؟
الف. ممکن است راه رشد در ظاهر با دشواریهایی همراه باشد؛ اما رشد حقیقی انسان وضعیتی است که کاملا برای انسان با رفق و مدارا همراه است و در واقع خوشایند اوست.
ب. …
۷) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ»
آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت، دست از مسكن و جامعهى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مىشود. (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۹)
۸) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»
این آیه نشان میدهد هجرت و دوری گزیدن از جامعه کفر بسیار اهمیت دارد (مجمع البيان، ج۶، ص۷۰۱ )[۱۲]؛
تا حدی که میتوان گفت:
غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است؛ و این سخن اصحاب کهف شبیه سخنان حضرت يوسف است که زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْه: پروردگارا زندان را بیش از آنچه اینان مرا بدان میخوانند دوست دارم» (یوسف/۳۳) (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۹)
۹) «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ»
می دانیم اصحاب کهف مشرک نبودند که بخواهند از پرستیدن معبودهای مردمی که شرک می ورزیدند کناره گیری کنند، پس چرا علاوه بر کناره گیری از خود آن مردم، به کناره گیری شان از «آنچه غیر خدا می پرستیدند» هم اشاره کرد؟
الف. گاه معبودهای دیگران، با اینکه می دانیم شایستگی عبادت ندارند، در نظر ما مهم جلوه می کند و ما هم بدانها متمایل می شویم. بویژه اگر توجه کنیم، آنچه دنیامداران در کنار خدا می پرستند، فقط بت نیست، بلکه بسیاری از افراد پول پرست و مقام پرست و شهوت پرست و هواپرستند. انسانی که واقعا خداپرست است، باید مواظب باشد که مبادا به خاطر ارج و قربی که مال و مقام و … در میان دنیاپرستان پیدا می کند او هم بدینها متمایل شود.
تاملی با خویش
براستی، آیا ما که ادعای خداپرست بودن داریم، برای مال و مقام و … ارزشی در عرض خدا قائل نیستیم؟ آیا چنین نیست که گاه گمان کنیم که علت اینکه فلان مشکلمان حل نمی شود این است که پول نداریم یا مقام و پارتی مناسبی نداریم یا …؟ آیا نباید از این معبودهای دنیامداران هم کناره گیری کنیم؟
ب. …
[۱] . این آیه قبلا در جلسه۶۰ بحث شد (http://yekaye.ir/al-kahf-18-16/) اما از آنجا که بحثهای آن زمان مختصرتر بود و نیز برای اینکه سیر بحث حفظ شود دوباره آن را امروز مورد بحث قرار میدهیم.
[۲] . تنحية و إمالة
[۳] . وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ عطف على الضمير المنصوب، أي و إذ اعتزلتم القوم و معبوديهم إلا اللّه، فإنهم كانوا يعبدون اللّه و يعبدون الأصنام كسائر المشركين. و يجوز أن تكون ما مصدرية على تقدير و إذ اعتزلتموهم و عبادتهم إلا عبادة اللّه، و أن تكون نافية على أنه إخبار من اللّه تعالى عن الفتية بالتوحيد معترض بين إِذِ و جوابه لتحقيق اعتزالهم.
[۴] . «عکبری» (قرن۷) معتقد است که در صورت اخیر، استثنای بعد از آن دو حالت پیدا میکند: استثنای منقطع و متصل، که مراد از کلام وی را متوجه نشدم. عین عبارت وی چنین است:
وَ ما يَعْبُدُونَ: في «ما» ثلاثة أوجه:…و الثالث- أنها حرف نفي، فيخرج في الاستثناء وجهان: أحدهما: هو منقطع.و الثاني- هو متّصل و التقدير: و إذ اعتزلتموهم إلّا عبادة الله، أو و ما يعبدون إلا الله فقد كانوا يعبدون الله مع الأصنام، أو كان منهم من يعبد الله.
البته ممکن است مقصود وی از « فيخرج في الاستثناء وجهان» ناظر به کل حالتها باشد نه فقط ناظر به «ما» نافیه؛ شبیه آنچه ابوحیان نقل کرده است:
و ذكر أبو نعيم الحافظ عن عطاء الخراساني أنهم كانوا يعبدون اللّه و يعبدون معه آلهة فاعتزلت الفتية عبادة تلك الآلهة و لم يعتزلوا عبادة اللّه. و قال هذا أيضا الفرّاء، و منقطع إن كانوا لا يعرفون اللّه و لا يعبدونه لعدم اندراجه في معبوداتهم. … و قيل: وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ كلام معترض إخبار من اللّه تعالى عن الفتية أنهم لم يعبدوا غير اللّه تعالى، فعلى هذا ما فيه و إِلَّا استثناء مفرغ له العامل. (البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۱)
[۵] . قرئ بكسر الميم و فتحها، و هو ما يرتفق به و كذلك مرفق الإنسان و مرفقه، و منهم من يجعل” المرفق” بفتح الميم [و كسر الفاء من الامر، و المرفق من الإنسان، وقد قيل: المرفق بفتح الميم «۲»] الموضع كالمسجد وهما لغتان
[۶] . این مورد هم هست که در متن نیاوردم:
فى مصحف عبد الله بن مسعود” وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ”. قال قتادة هذا تفسيرها. قلت: و يدل على هذا ما ذكره أبو نعيم الحافظ عن عطاء الخراساني في قوله تعالى:” وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ” قال: كان فتية من قوم يعبدون الله و يعبدون معه آلهة فاعتزلت الفتية عبادة تلك الآلهة و لم تعتزل عبادة الله. ابن عطية: فعلى ما قال قتادة تكون” إِلَّا” بمنزلة غير، و” ما” من قوله” وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ” قي موضع نصب، عطفا على الضمير في قول” اعْتَزَلْتُمُوهُمْ”. (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج۱۱، ص۳۶۸)
[۷] . قرأ أهل المدينة و ابن عامر و الأعشى و البرجمي عن أبي بكر مرفقا بفتح الميم و كسر الفاء و الباقون «مِرفَقاً» بكسر الميم و فتح الفاء.
[۸] . و قرأ أبو جعفر و الأعرج و شيبة و حميد و ابن سعدان و نافع و ابن عامر و أبو بكر في رواية الأعشى و البرجمي و الجعفي عنه، و أبو عمرو في رواية هارون بفتح الميم و كسر الفاء. و قرأ ابن أبي إسحاق و طلحة و الأعمش و باقي السبعة بكسر الميم و فتح الفاء رفقا لأن جميعا في الأمر الذي يرتفق به و في الجارحة حكاه الزجّاج و ثعلب. و نقل مكي عن الفراء أنه قال: لا أعرف في الأمر و في اليد و في كل شيء إلّا كسر الميم، و أنكر الكسائي أن يكون المرفق من الجارحة إلّا بفتح الميم و كسر الفاء، و خالفه أبو حاتم و قال: المرفق بفتح الميم الموضع كالمسجد. و قال أبو زيد: هو مصدر كالرفق جاء على مفعل. و قيل: هما لغتان فيما يرتفق به و إما من اليد فبكسر الميم و فتح الفاء لا غير، و عن الفراء أهل الحجاز يقولون مِرفَقاً بفتح الميم و كسر الفاء فيما ارتفقت به و يكسرون مرفق الإنسان، و العرب قد يكسرون الميم منهما جميعا انتهى و أجاز معاذ فتح الميم و الفاء
[۹] . اینکه اعمش (از قرائات شاذه) چگونه قرائت کرده در البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۱ آن را در زمره کسانی که «مِرفَقا» قرائت کردهاند گذاشته (پاورقی قبلی) اما در الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۲۹۵ بعد از بردن اسامی نافع و ابنعامر و ابوجعفر گفته است «و وافقهم الاعمش»!
[۱۰] . فَعِنْدَ ذَلِكَ حَلَّتِ الْعُزُوبَةُ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِيجِ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ
[۱۱] . غیر از روایات فوق، در بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۰۸-۱۱۱ روایاتی آمده درباب عزلت که موارد زیر کاملا با موضوع بحث تناسب دارد:
مصباح الشريعة، [ص۹۹] قَالَ الصَّادِقُ ع صَاحِبُ الْعُزْلَةِ مُتَحَصِّنٌ بِحِصْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مُتَحَرِّسٌ بِحَرَاسَتِهِ فَيَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَى عَشَرَةِ خِصَالٍ عِلْمِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ تَحَبُّبِ الْفَقْرِ وَ اخْتِيَارِ الشِدَّةِ وَ الزُّهْدِ وَ اغْتِنَامِ الْخَلْوَةِ وَ النَّظَرِ فِي الْعَوَاقِبِ وَ رُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ فِي الْعِبَادَةِ مَعَ بَذْلِ الْمَجْهُودِ وَ تَرْكِ الْعُجْبِ وَ كَثْرَةِ الذِّكْرِ بِلَا غَفْلَةٍ فَإِنَّ الْغَفْلَةَ مِصْطَادُ الشَّيْطَانِ وَ رَأْسُ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ سَبَبُ كُلِّ حِجَابٍ وَ خَلْوَةِ الْبَيْتِ عَمَّا لَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي الْوَقْت
الأمالي للصدوق الدَّقَّاقُ عَنِ الصُّوفِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْحَبَّالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْخَشَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِحْصَنٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَوْحَى إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَلْقَانِي غَداً فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ فَكُنْ فِي الدُّنْيَا وَحِيداً غَرِيباً مَهْمُوماً مَحْزُوناً مُسْتَوْحِشاً مِنَ النَّاسِ بِمَنْزِلَةِ الطَّيْرِ الْوَاحِدِ الَّذِي يَطِيرُ فِي أَرْضِ الْقِفَارِ وَ يَأْكُلُ مِنْ رُءُوسِ الْأَشْجَارِ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْعُيُونِ فَإِذَا كَانَ اللَّيْلُ أَوَى وَحْدَهُ وَ لَمْ يَأْوِ مَعَ الطُّيُورِ اسْتَأْنَسَ بِرَبِّهِ وَ اسْتَوْحَشَ مِنَ الطُّيُورِ.
قرب الإسناد ابْنُ سَعْدٍ عَنِ الْأَزْدِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ أَوْلِيَائِي عِنْدِي عَبْداً مُؤْمِناً إذا [ذَا] حَظٍّ مِنْ صَلَاحٍ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ عَبَدَ اللَّهَ فِي السَّرِيرَةِ وَ كَانَ غَامِضاً فِي النَّاسِ فَلَمْ يُشَرْ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ وَ كَانَ رِزْقُهُ كَفَافاً فَصَبَرَ عَلَيْهِ تَعَجَّلَتْ بِهِ الْمَنِيَّةُ فَقَلَّ تُرَاثُهُ وَ قَلَّتْ بَوَاكِيهِ ثَلَاثاً.
تفسير القمي قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَيُّهَا النَّاسُ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَكَلَ كِسْرَتَهُ وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ كَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ.
الخصال مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص ثَلَاثٌ مُنْجِيَاتٌ تَكُفُّ لِسَانَكَ وَ تَبْكِي عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ تَلْزَمُ بَيْتَكَ.
الخصال ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ طُوبَى لِمَنْ كَانَ صَمْتُهُ فِكْراً وَ نَظَرُهُ عَبَراً وَ وَسِعَهُ بَيْتُهُ وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ وَ سَلِمَ النَّاسُ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ.
الخصال ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ رَفَعَهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَكُونُ الْعَافِيَةُ فِيهِ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِي اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الصَّمْتِ.
ثواب الأعمال ابْنُ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ مِثْلَهُ.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر الْجَوْهَرِيُّ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ طُوبَى لِعَبْدٍ نوومة [نُوَمَةٍ] عَرَفَ النَّاسَ قَبْلَ مَعْرِفَتِهِمْ بِهِ.
الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، وَ عُدَّةُ الدَّاعِي، قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ آنَسَ بِاللَّهِ اسْتَوْحَشَ مِنَ النَّاسِ.
دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِيِّ، قَالَ الْبَاقِرُ ع وَجَدَ رَجُلٌ صَحِيفَةً فَأَتَى بِهَا رَسُولَ اللَّهِ ص فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَمَا تَخَلَّفَ أَحَدٌ ذَكَرٌ وَ لَا أُنْثَى فَرَقِيَ الْمِنْبَرَ فَقَرَأَهَا فَإِذَا كِتَابٌ مِنْ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَصِيِّ مُوسَى وَ إِذَا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ رَبَّكُمْ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ أَلَا إِنَّ خَيْرَ عِبَادِ اللَّهِ الْتَقِيُّ النَّقِيُّ الْخَفِيُّ وَ إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اللَّهِ الْمُشَارُ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ الْخَبَرَ.
مهج، مهج الدعوات بإسنادنا إلى سعد بن عبد الله من كتابه رفعه قال قال أبو الحسن الرضا ع و ذكر نحوه.
نهج البلاغة قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَكَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ.
عُدَّةُ الدَّاعِي، رَوَى عُبَيْدُ بْنُ زُرَارَةَ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ إِيمَانِهِ أُنْساً يَسْكُنُ إِلَيْهِ حَتَّى لَوْ كَانَ عَلَى قُلَّةِ جَبَلٍ لَمْ يَسْتَوْحِشْ.
وَ رَوَى الْحَلَبِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَالِطِ النَّاسَ تَخْبُرْهُمْ وَ مَتَى تَخْبُرْهُمْ تَقْلِهِمْ.
وَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع قَالَ: الْوَحْشَةُ مِنَ النَّاسِ عَلَى قَدْرِ الْفِطْنَةِ بِهِمْ.
وَ عَنِ الْبَاقِرِ ع قَالَ: لَا يَكُونُ الْعَبْدُ عَابِداً لِلَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ حَتَّى يَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ إِلَيْهِ فَحِينَئِذٍ يَقُولُ هَذَا خَالِصٌ لِي فَيَقْبَلُهُ بِكَرَمِهِ.
وَ عَنِ الْهَادِي ع لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِياً وَسِيعاً لَسَلَكْتُ وَادِيَ رَجُلٍ عَبَدَ اللَّهَ وَحْدَهُ خَالِصاً.
[۱۲] . «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً» كلما ارتفقت فهو مرفق و قيل معناه و يصلح لكم من أمر معاشركم ما ترتفقون به و في هذا دلالة على عظم منزلة الهجرة في الدين و على قبح المقام في دار الكفر إذا كان لا يمكن المقام فيها إلا بإظهار كلمة الكفر و بالله التوفيق
بازدیدها: ۴۷
سلام واذاعتزلتموهم نه به معنای کناره گیری.که ورود به ساحل امن است که با نه گفتن به هر آنچه غیر خدا باشد ،دوری از حرام عمل به حلال است که انا فانا به پناهگاه امن که اطاعت محض از محمد والش الکهف الحصین و…..