ترجمه
و روزی که فرماید ندا دهید شریکان مرا – که میپنداشتید – ، پس میخوانندشان، ولی اجابتشان نکنند، و بین آنان شکافی هلاکتبار قرار دادیم.
نکات ترجمه
«مَوْبِقاً»
برخی بر این باورند که ماده «وبق» در اصل بر دو معنای مختلف دلالت میکند: یکی، هرچیزی که فاصله بین دو چیز قرار گیرد؛ و دوم، هلاکت و نابودی (معجم المقاییس اللغة، ) اما اغلب این دو را به یک معنا برمیگردانند و آن را، یا مطلقِ «آنچه سبب هلاکت شود» (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۱۳) دانستهاند، ویا چیزی که با فاصله انداختن بین دو چیز موجب هلاکت گردد (مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۴)
کلمه «موبق» به معنای «زندان» هم به کار رفته است (الإفصاح فى فقه اللغة، ج۲، ص۹۸۶) و بر این اساس، برخی ماده «وبق» را «زندانی کردنی که به هلاکت شخص بیانجامد» دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۵۲).
این ماده تنها ۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است. یکی در همین آیه ودیگری در آیه «أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا» (شوری/۳۴)
اختلاف قرائت
در اغلب قرائات به صورت «يَقُولُ» قرائت شده است؛ اما در قرائت حمزه (از قراء سبعه) و اعمش (از قرائات اربعه عشر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند طلحه و یحی و ابنابیلیلی و ابنمقسم) به صورت «نَقُولُ» قرائت شده است.
مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۳[۱]؛ البحر المحيط، ج۷، ص۱۹۲[۲]
در اغلب قرائات به صورت «شُرَكائِيَ» (با الف ممدود) قرائت شده است. اما بنا به نقل ابوحیان[۳]، در قرائت اهل مکه (ابنکثیر) با الف مقصوره [یعنی بدون همزه] به صورت «شُرَكايَ» قرائت شده است (البحر المحيط، ج۷، ص۱۹۲) [۴] و این قرائت به حسن (از قرائات اربعه عشر) نیز نسبت داده شده است (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص۲۹۹)[۵]
حدیث
۱) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
همانا خداوند تبارک و تعالی روز قیامت هر چه را غیر او پرستش میشد، اعم از خورشید و ماه و …، میآورد؛ سپس هر انسانی را در مورد آنچه میپرستید مورد سوال قرار میدهد، پس همه آنان که غیر او را پرستیدهاند میگویند «پروردگارا ! همانا ما اینها را پرستیدیم تا ما را به تو نزدیک کنند» (زمر/۳). پس خداوند تبارک و تعالی به فرشتگانش میفرماید: آنها و آنچه را میپرستیدند به سوی جهنم ببرید، جز آن را که استثنا کردم که همانا «آنان از آن [= جهنم] ، دورنگهداشتهشدگاناند» (انبیاء/۱۰۱)
قرب الإسناد، ص۸۵
هَارُونُ بْنُ مُسْلِم عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِكُلِّ شَيْءٍ يُعْبَدُ مِنْ دُونِهِ، مِنْ شَمْسٍ أَوْ قَمَرٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ، ثُمَّ يَسْأَلُ كُلَّ إِنْسَانٍ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ، فَيَقُولُ كُلُّ مَنْ عَبَدَ غَيْرَهُ: رَبَّنَا إِنَّا كُنَّا نَعْبُدُهَا لِتُقَرِّبَنَا إِلَيْكَ زُلْفَى. قَالَ: فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلْمَلَائِكَةِ: اذْهَبُوا بِهِمْ وَ بِمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ إِلَى النَّارِ، مَا خَلَا مَنِ اسْتَثْنَيْتُ، فَإِنَّ «أُوَلئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»
۲) عبدالاعلی میگوید: امام صادق ع حدیثی را برای من بیان فرمود، به ایشان گفتم: فدایت شوم؛ آیا شما چند دقیقه قبل نپنداشتی که چنین و چنان؟!
فرمود: خیر.
این پاسخ بر من سنگین آمد. گفتم: به خدا سوگند که چنین پنداشتی!
فرمود:نه، به خدا سوگند که آن را نپنداشتم!
گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند خودت چنان گفتی!
فرمود:بله، آن را گفتم؛ آیا نمیدانی که هر «پنداشتن»ی در قرآن، «دروغ» است.
الكافي، ج۲، ص۳۴۲؛ الأصول الستة عشر، ص۱۱۶
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ:
حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِحَدِيثٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ زَعَمْتَ لِيَ السَّاعَةَ كَذَا وَ كَذَا؟
فَقَالَ لَا.
فَعَظُمَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتُ بَلَى وَ اللَّهِ زَعَمْتَ!
فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا زَعَمْتُهُ!
قَالَ فَعَظُمَ عَلَيَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بَلَى وَ اللَّهِ قَدْ قُلْتَهُ!
قَالَ نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ؛ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِب؟!
تدبر
۱) «وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»
خدا در روز قیامت میگوید «شریکان مرا – که شما شریک من میپنداشتید – صدا بزنید!» آنها صدا میزنند اما پاسخی دریافت نمیکنند و معلوم میشود که به هیچ عنوان شریک خدا نبوده و هیچ کاری از آنها برای اینها ساخته نیست و هر گونه رابطهای بین آنها باطل میگردد. بدین ترتیب، این آیه سومین تذکر است به اینکه هر گونه رابطهای بین مشرکان و آنچه بدان شرک میورزند باطل و پوچ است. (المیزان، ۱۳، ص۳۳۱)
۲) «جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»
منظور از «موبق: فاصلهای که موجب هلاکت گردد» چیست؟
الف. نام دره عمیقی است که خداوند با آن بین اهل هدایت و اهل ضلالت فاصله میاندازد (مجاهد و قتاده، به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۵)
ب. مانع و دیواری است که بین معبودهای دروغین و عبادتکنندگانشان کشیده میشود (ابن الاعرابی) یعنی معبودهای آنان مانند فرشتگان و حضرت عیسی ع را در بهشت و آنان را در جهنم قرار میدهند. (به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۵)
ج. همان ارتباط و اتصال بین آنها در دنیا که مایه هلاکت آنان در آخرت میشود (فراء، قتاده و ابنعباس، به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۵) یعنی با به کار بردن این کلمه میخواهد اشاره کند که نه تنها ارتباطی واقعی در کار نیست، بلکه بین آنها فاصلهای هلاکتبار در کار است، فاصلهای که وقتی متوجه این فاصله شدند، هلاکتشان بر خودشان مسلم گردید.
د. عداوت و دشمنی هلاکتباری که بین آنان برقرار میشود (حسن، به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۳۵)
ه. چهبسا هلاکت و بطلانِ هر رابطهای بین آنها مد نظر است؛ یعنی این مشرکان بین خود و معبودهای دروغینشان ارتباطی واقعی قلمداد می کردند، و خدا باطل بودن این رابطه را برملا میسازد. هم به کار بردن تعبیر «ندا کنید» که برای صدا کردن از راه دور است، موید این معناست، و هم شباهت این معنا با مضمون آیات دیگری همانند:
«وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ: و شفيعانتان را كه آنها را شريكان در خود مىپنداشتيد همراه شما نمىبينيم! به يقين پيوندهاى شما گسسته شد و آنچه را كه گم کردید.» (أنعام/۹۴)
و یا: «ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ: سپس به كسانى كه شرك ورزيدهاند گوييم: شما و شريكانتان در جايگاه خود قرار گيريد؛ پس رابطه آنها را با يكديگر زایل مىكنيم و شريكان آنها مىگويند: شما [حقیقتاً] ما را نمىپرستيديد» (يونس/۲۸)
و. …
۳) «نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ»
ريشهى شرك، جهل و پندارهاى بىاساس است. (تفسير نور، ج۷، ص۱۸۷)
و برملا شدن حقیقت و بیاساس بودن پندارشان کاملا برای خود افراد محسوس و ملموس میشود:
فقط به آنان گفته نمیشود که معبودهای دروغین شما بیخاصیتاند، بلکه بیخاصیت بودن آنها را عملا نشانشان می دهند: بخوانید شریکان مرا؛ میخوانند اما جوابی نمیشوند.
۴) «وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»
در قيامت ميان مشركان و معبودهاى آنان، فاصله زيادى است. (تفسير نور، ج۷، ص۱۸۷)
اگر توجه کنیم که قیامت، ظهور پشت پرده و باطنِ حقایقی است که در دنیا برقرار بوده،
نتیجه میشود هر معبودی غیر خدا، و در واقع، هر امری غیر خدا، که انسان بدان دل بندد و او را به خود نزدیک احساس میکند و از او حل مشکلاتش را انتظار داشته باشد، واقعا فاصله زیادی از انسان دارند؛ و این نزدیک دانستن آنها به خود صرفا یک پندار بیهوده بیش نیست.
تاملی با خویش
یکبار دلبستگیهایمان را مرور کنیم که انتظار داریم چه کس یا چه چیزی مشکلات ما در زندگیمان را حل کند؟ پول، دوست، خویشاوند، مقام، مدرک، یا … . آیا اینها را به خودی خود کارهای میدانیم یا چون خدا ما را به اینها ارجاع داده، سراغ آنها میرویم؛ و اینها را تنها در حد وسیلهای که خدا در اختیارمان قرار داده، میشمریم و حقیقتا از خدا انتظار حل مشکلاتمان را داریم، نه از اینها؟
[۱] . قرأ حمزة و يوم نقول بالنون و الباقون بالياء.
[۲] . و قرأ الجمهور وَ يَوْمَ يَقُولُ بالياء أي اللّه. و قرأ الأعمش و طلحة و يحيى و ابن أبي ليلى و حمزة و ابن مقسم: نقول بنون العظمة
[۳] . این قرائت را ابوحیان به ابن کثیر و اهل مکه نسبت می دهد اما نه در مجمع (ج۶ ص۷۳۳) آمده نه در الکامل المفصل (ص۲۹۹، وی این را به حسن نسبت می دهد در پاورقی اما از ابن کثیر سخنی نمی گوید) و نه در هیچیک از منابعی که دو کتاب المعجم القرائات (عبداللطیف) و المعجم القرائات القرآنیه (احمد مختار) جمع کرده اند.
تنها حدسی که میزنم این است که شاید استنادش به روایانی از ابن کثیر است غیر از قنبل و بزی، (وی در مقدمه البحر المحیط درباره اسامی قراء سبعه و راویانشان توضیحی نداده است؛ اما مرحوم طبرسی که در مجمع توضیح می دهد معلوم میشود که لزوما راویان اصلی قراءسبعه را همان دو نفری که ابنمجاهد تعیین کرده، نمی داند و دیگرانی را در عرض آنان بلکه مقدم بر آنان قائل است)
در هر صورت برایم عجیب بود که وی مطلبی را به یکی از قراءسبعه نسبت می دهد در حالی که خودش قرائات سبعه را نزد چند نفر خوانده (فقط ۴ تا را اسم می برد اما وقتی در اندلس، دو نفر را نام میبرد که نزد آنها قرائات سبع را قرائت کردم، بعدش تعبیر «و غیرهما» دارد؛ پس نزد بیش از این ۴ نفر قرائات سبعه را تلمذ کرده) و بقدری متبحر است که کتابی هم در نظم درآوردن قرائات سبع نوشته (ص۱۶) با این حال کسی غیر از او این را به ابن کثیر نسبت نداده است. دو مصحف هم اخیرا مصاحفی بر اساس چهارده روایتی که از قرائات سبع وجود دارد تنظیم شده اما در هر دو مصحف بر اساس روایت بزی و قنبل از ابن کثیر باز به همان صورت شرکائی است.
[۴] . و قرأ الجمهور شُرَكائِيَ ممدودا مضافا للياء، و ابن كثير و أهل مكة مقصورا مضافا لها أيضا
[۵] . همچنین ظاهراً ابنمحیصن به صورت «شُرَكائِيْ الَّذينَ» قرائت میکرده، یعنی در وقف روی یاء سکون، و در وصل، آن را به خاطر التقاءساکنین حذف میکرده است. (الاتحاف، ص۱۱۱؛ به نقل از معجم القرائات (عبداللطیف)، ج۵، ص۲۴۱)
بازدیدها: ۱۲