ترجمه
و وانهیم برخیشان را آن روز که در برخی [دیگر] موج زنند، و در صور دمیده شود پس آنان همگی را گرد آوریم.
نکات ادبی
یَمُوجُ
ماده «موج» در اصل دلالت دارد بر اضطراب (معجم مقاييس اللغة، ج۵، ص۲۸۴) و یا تحرکی در یک فضای متراکم (التحقيق فی كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۲۱۸)؛ و موج دریا را به همین مناسبت موج گفتهاند که یک حالت اضطراب و ناآرامیای با روی هم انباشت شدن آبها پدید میآورد (مجمع البيان، ج۶، ص۷۶۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۲)
این ماده جمعا ۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است که غیر از آیه حاضر، تمامی موارد دیگر در معنای همان «موج» دریا میباشد.
صور
قبلا درباره ماده «صور» بیان شد که این ماده بر معانی بسیار متفاوتی دلالت میکند، تا حدی که برخی مانند ابنفارس اظهار عجز کردند از اینکه بتوان مشتقات آن را به یک معنای واحد برگردانند؛ و نظر مرحوم مصطفوی این بود که ماده «صور» یک اصل و ریشه عربی دارد که به معنای «متمایل شدن» و «میل پیدا کردن» است (مانند کلمه «صُرهنّ» در قرآن کریم (بقره/۲۶۰)، که به معنای «آنها را به جانب خود متمایل ساز» است)، ولی کلمه «صورة» (به معنای شکل و هیئت) در اصل عربی نبوده، بلکه اصل و ریشه عبری دارد و مشتقاتی که از آن گرفته شده (مانند «صَوّر: صورت بخشید» ؛ «مُصَوّر: صورتبخش» ؛ «تصویر» و …) ارتباطی با ریشه عربی آن ندارد؛ و این احتمال هم مطرح شد که «صورة» هم همانند «صیرورت» به ماده «صیر» برگردد. ماده «صیر» که فعل «صار یصیر» از آن درست میشود دلالت بر مآل و مرجع دارد و صیرورت به معنای «شدن» است.
جلسه ۲۳۱ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-11/
اکنون میافزاییم که یکی از معانی کلمه «صور» ، «شاخ» است که از آن همانند بلندگو استفاده میکردند و در آن میدمیدند و صدا را تشدید میکرد. اغلب اهل لغت (و اغلب مفسران، از صدر اسلام، مانند ابنعباس) کلمه «صور» در عبارت «نفخ صور» را بر همین اساس دانستهاند؛ اما از حسن بصری و ابوعبید نقل شده که صور را جمع «صورة» میدانستند و مقصود از دمیدن در صور را، دمیدن مجدد صورت و حیات و روح در اجساد معرفی میکرد. (مجمع البيان، ج۶، ص۷۶۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۹۸)
حدیث
۱) از امیرالمومنین ع روایت شده است: «و وانهادیم برخیشان را آن روز که در برخی [دیگر] موج زنند» یعنی روز قیامت.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۴۳ و ۳۵۱
جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ بِأَسَانِيدَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع «وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ» يَعْنِي يَوْمَ الْقِيَامَة.
۲) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوالاتی کرد. از جمله سوالاتش این بود:
گفت: آیا روح بعد از خروجش از قالب خود [= بدن] متلاشی میشود یا باقی میماند؟
فرمود: تا زمان نفخ صور باقی میماند. آنگاه همه چیز باطل و فانی میشود و نه حسی میماند و نه محسوسی، سپس همه اشیاء برمیگردند همان گونه که تدبیرکنندهشان آنها را در ابتدا آورد …
الإحتجاج (للطبرسي)، ج۲، ص۳۵۰
وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّهُ قَال …
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَی الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَی وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَی فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا…[۱]
۳) امام صادق ع به خانمی به نام امداود که فرزندش را اسیر کرده بودند، اعمال و دعایی یاد داد و فرمود هرکس این را انجام دهد درهای آسمان بر او گشوده میشود و دعایش مستجاب میگردد؛ که امروزه به نام «اعمال امداوود در نیمه رجب» در کتب ادعیه (مثلا در مفاتیحالجنان) معروف است.
در فرازی از دعای مذکور آمده است:
خداوندا! بر اسرافیل، درود و صلوات فرست، همان که حامل عرش تو و صاحب صور است، همان که منتظر امر تو، و ترسان و هراسان از خوف توست …
فضائل شهر رجب (حسکانی)، ص۵۰۸؛ مصباح المتهجد، ج۲، ص: ۸۰۸ ؛ الإقبال، ج۳، ص۲۴۳
أَخْبَرَنَا الْحَاكِمُ أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْجَوْرِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْلَی الْعَلَوِيُّ الْهَمَذَانِيُّ أَنْبَأَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الدِّينَوَرِيُّ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ نُعَيْمِ بْنِ عَمْرِو بْنِ قَرْقَارَةَ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْيَنْبُعِيُّ بِالْمَدِينَةِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ [قَالَ:] حَدَّثَتْنِي فَاطِمَةُ بِنْتُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَتْ لَمَّا قَتَلَ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِيقِيُّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدَ قَتْلِ ابْنَيْهِ مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ جَعَلَ ابْنَيْ دَاوُدَ مُكَبَّلًا فَغَابَ عَنِّي حِيناً بِالْعِرَاقِ لَمْ أَسْمَعْ لَهُ خَبَراً وَ كُنْتُ أَدْعُو اللَّهَ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْهِ وَ أَسْأَلُ أَهْلَ الْجَدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْعِبَادَةِ مُعَاوَنَتِي بِالدُّعَاءِ فَدَخَلْتُ يَوْماً عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَعُودُهُ مِنْ عِلَّةٍ وَجَدَهَا فَسَأَلْتُهُ عَنْ حَالِهِ وَ دَعَوْتُ لَهُ فَقَالَ مَا فَعَلَ دَاوُدُ وَ كُنْتُ أَرْضَعْتُهُ بِلَبَنِ بَعْضِ نِسَائِهِ فَقُلْتُ لَهُ: وَ أَيْنَ دَاوُدُ قَدْ فَارَقَنِي مُنْذُ مُدَّةٍ طَوِيلَةٍ وَ هُوَ مَحْبُوسٌ بِالْعِرَاقِ. فَقَالَ: وَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ دُعَاءِ الِاسْتِفْتَاحِ فَإِنَّهُ الدُّعَاءُ الَّذِي تُفْتَحُ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاوَاتِ وَ يَلْقَی صَاحِبُهُ بِالْإِجَابَةِ مِنْ سَاعَتِهِ وَ لَيْسَ لِصَاحِبِهِ عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا الْإِجَابَةَ وَ الْجَنَّةَ! [قَالَتْ:] قُلْتُ: وَ كَيْفَ لِي بِذَلِكَ أَيُّهَا الصَّادِقُ قَالَ: يَا أُمَّ دَاوُدَ قَدْ دَنَا الشَّهْرُ الْعَظِيمُ شَهْرُ رَجَب …
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی إِسْرَافِيلَ حَامِلِ عَرْشِكَ وَ صَاحِبِ الصُّورِ الْمُنْتَظِرِ لِأَمْرِكَ الْوَجِلِ الْمُشْفِقِ مِنْ خِيفَتِك.[۲]
۴) حذیفه میگوید: مردم از پیامبر در مورد «خیر» میپرسیدند و من از ایشان در مورد «شر» سوال میکردم که مبادا مرا در برگیرد؛ و پیامبر ص میفرمود:
در آخرالزمان فتنههایی است همانند شب ظلمانی؛
پس چون خداوند بر اهل زمین غضب کند، به اسرافیل دستور دهد که نفخه صعق [= بیهوشی] را بدمد؛ و در حالی که مردم در غفلتند او میدمد؛
و آنگاه برخی از مردم در وطنشاناند، برخی در بازارشان، برخی در مزرعهشان، برخی در سفرشان، برخی دارند لقمهای را به دهان میگذارند و هنوز لقمه به دهان نرسیده، خاموش و بیهوش میشوند؛ و برخی در حالی که با همنشین خود سخن میگویند، هنوز جمله تمام نشده که میمیرند؛
پس همه خلایق تا به آخر میمیرند؛
و اسرافیل از آن صیحه بازنمیایستد تا اینکه چشمههای زمین و رودها و روییدنیها و درختان و کوهها و دریاها فرو روند و همگی در هم و در دل زمین وارد شوند؛
و [در این حال] مردمان هم خاموش بر زمین افتادهاند: برخی به رو افتاده، برخی به پشت، برخی به پهلو، و برخی به صورت؛ برخی لقمه در دهانشان بوده و مرده، و نتوانستهاند لقمه را فرو بَرَند؛
و نظاماتی که ستارگان را پابرجا نگه میداشت همه از بین برود؛
و از شدت زلزله زمین صاف شود؛
و فرشتگان هفت آسمان و حجابها و سراپردهها و صادقان و تسبیحکنندگان و حاملان عرض و کرسی و اهل سراپردههای مجد [= شکوه] و کروبیان بمیرند؛
و جبرئیل بماند و میکاییل و اسرافیل و ملکالموت …
[سپس این را که یکایک اینان چگونه میمیرند شرح داده، تا نوبت میرسد به ملکالموت]
پس خداوند جبار تبارک و تعالی میفرماید: ای ملک الموت! چه کسی باقی مانده است – والبته خود خداوند عالمتر است -. او میگوید: مولا و سرورم! تو خود آگاهتری که چه کسی باقی مانده! بنده ضعیف تو، ملکالموت، باقی مانده است.
پس خداوند جبار فرماید: به عزت و جلالم طعم آنچه به بندگانم چشاندی به تو میچشانم؛ برو به میان بهشت و جهنم و بمیر! پس او به میان بهشت و جهنم میرود و صیحهای میزند که اگر نبود که خداوند تبارک و تعالی خلایق را پیش از آن میرانده بود از شدت صیحه او میمردند؛ و میمیرد.
و آسمانها خالی از فرشتگان ساکن در افلاکش میماند و زمین هم خالی از انس و جن و پرندگان و حشرات و درندگان و چرندگانش، و سلطنت تنها از آنِ خداوند واحد قهاری است که شب و روز را آفرید پس نه همنشینی مییابی و نه صدایی احساس میکنی؛ حرکات ساکن گردیده و صوات خاموش شده و زمینها و آسمانها از ساکنانش خالی شدهاند …
[سپس توضیحاتی درباره آنچه در این فاصله رخ میدهد، بیان میکنند تا نوبت به احیای مجدد و برپایی قیامت میرسد]
سپس خداوند جبار میفرماید: اسرافیل برانگیخته شود!
پس اسرافیل علیهالسلام به قدرت خداوند متعال زنده میشود و خداوند جبار به او میفرماید: اسرافیل! صور را به دهان بگذار و بندگانم را برای قضاوت نهایی برانگیزان!
پس اولین کسی که زنده میشود اسرافیل است و به او امر میشود که آن صور را به دهان گیرد؛ و صور شاخی است از نور که در آن درزهایی است به تعداد ارواح بندگان، پس همگی روح ها جمع میشوند و در صور قرار میگیرند و خداوند جبار به اسرافیل دستور میدهد که بر صخره بیتالمقدس بایستد و در صور ندا دهد، در حالی که آن صور در دهانش است و آن صخره نزدیکترین نقطه زمین به آسمان است و این همان سخن خداوند است که «و بشنو روزی را که منادی ندایی میدهد از مکانی نزدیک» (ق/۴۱)
و اسرافیل در ندایش میگوید: ای استخوانهای پوسیده و گوشتهای تکهتکه شده و موهای پریشان و رگهای له شده، به جانب سلطان دیّان قیام کنید تا شما را به خاطر اعمالتان جزا دهد …
بستان الواعظین (ابن جوزی)، ج۱ ص۲۹-۳۳؛ البرهان في تفسير القرآن، ج۴، ص۷۳۰-۷۳۲[۳]
قَالَ حُذَيْفَة كَانَ النَّاس يسْأَلُون النَّبِي صلی الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم عَن الْخَيْر وَكنت أَنا أسأله عَن الشَّرّ مَخَافَة أَن يُصِيبنِي فَكَانَ النَّبِي صلی الله عَلَيْهِ [و آله] وَسلم يَقُول: فِي آخر الزَّمَان فتن كَقطع اللَّيْل المظلم فَإِذا غضب الله تَعَالَی علی أهل الأَرْض أَمر الله تَعَالَی إسْرَافيل أَن ينْفخ نفخة الصَّعق فينفخ علی غَفلَة من النَّاس فَمن النَّاس من هُوَ فِي وَطنه وَمِنْهُم من هُوَ فِي سوقه وَمِنْهُم من هُوَ فِي حرثه وَمِنْهُم من هُوَ فِي سَفَره وَمِنْهُم من يَأْكُل فَلَا يرفع اللُّقْمَة إِلَی فِيهِ حَتَّی يخمد ويصعق وَمِنْهُم من يحدث صَاحبه فَلَا يتم الْكَلِمَة حَتَّی يَمُوت فتموت الْخَلَائق كلهم عَن آخِرهم وإسرافيل لَا يقطع الصَّيْحَة حَتَّی تغور عُيُون الأَرْض وأنهارها ونباتها وأشجارها وجبالها وبحارها وَيدخل الْكل بعضه فِي بعض فِي بطن الأَرْض وَالنَّاس خمود صرعی فَمنهمْ من هُوَ صريع علی وَجهه وَمِنْهُم من هُوَ صريع علی ظَهره وعَلی جنبه وعَلی خَدّه وَمِنْهُم من يكون اللُّقْمَة فِي فِيهِ فَيَمُوت وَمَا أدْرك أَن يبتلعها وتنقطع السلَاسِل الَّتِي فِيهَا قناديل النُّجُوم فتستوي بِالْأَرْضِ من شدَّة الزلزلة وَتَمُوت مَلَائِكَة السَّبع سموات والحجب والسرادقات والصادقون والمسبحون وَحَملَة الْعَرْش والكرسي وَأهل سرادقات الْمجد والكروبيون وَيبقی جِبْرِيل وَمِيكَائِيل وإسرافيل وَملك الْمَوْت عَلَيْهِ السَّلَام …[۴]
فَيَقُول الْجَبَّار تبَارك وَتَعَالَی من بَقِي يَا ملك الْمَوْت وَهُوَ تَعَالَی أعلم فَيَقُول مولَايَ وسيدي أَنْت أعلم بِمن بَقِي بَقِي عَبدك الضَّعِيف ملك الْمَوْت فَيَقُول الْجَبَّار تَعَالَی وَعِزَّتِي وَجَلَالِي لأذيقنك مَا أذقت عبَادي انْطلق بَين الْجنَّة وَالنَّار ومت فَينْطَلق بَين الْجنَّة وَالنَّار فَيَصِيح صَيْحَة لَوْلَا أَن الله تبَارك وَتَعَالَی أمات الْخَلَائق لماتوا من عِنْد آخرهم من شدَّة صيحته فَيَمُوت فَتبقی السَّمَوَات خَالِيَة من أملاكها سَاكِنة أفلاكها وَتبقی الأَرْض خاوية [خالیة] من إنسها وجنها وطيرها وهوامها وسباعها وأنعامها وَيبقی الْملك لله الْوَاحِد القهار الَّذِي خلق اللَّيْل وَالنَّهَار فَلَا تری أنيسا وَلَا تحس حسيسا قد سكنت الحركات وخمدت الْأَصْوَات وخلت من سكانها الأرضون وَالسَّمَاوَات …[۵]
ثمَّ يَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله ليبْعَثن إسْرَافيل فَيقوم إسْرَافيل عَلَيْهِ السَّلَام حَيا بقدرة الله تَعَالَی فَيَقُول لَهُ الْجَبَّار يَا إسْرَافيل الْتَقم الصُّور وازجر عبَادي لفصل الْقَضَاء فَأول مَا يحيي الله تبَارك وَتَعَالَی إسْرَافيل ويأمره أَن يلتقم الصُّور والصور قرن من نور فِيهِ أثقاب علی عدد أَرْوَاح الْعباد فتجتمع الْأَرْوَاح كلهَا فتجعل فِي الصُّور وَيَأْمُر الْجَبَّار إسْرَافيل أَن يقوم علی صَخْرَة بَيت الْمُقَدّس وينادي فِي الصُّور وَهُوَ فِي فِيهِ قد التقمه والصخرة أقرب مَا فِي الأَرْض إِلَی السَّمَاء وَهُوَ قَوْله تَعَالَی «واستمع يَوْم يناد المناد من مَكَان قريب» (ق/۴۱) وَيَقُول إسْرَافيل فِي ندائه أيتها الْعِظَام البالية واللحوم المتقطعة والأشعار المتبددة وَالْعُرُوق المتمزقة لتقمن إِلَی الْعرض علی الْملك الديَّان ليجازيكن بأعمالكن …[۶]
توجه: واضح است که مقصود از «صور» که از آن به «شاخی از نور» تعبیر شده و «محل اجتماع ارواح» معرفی شده، امری جسمانی و فیزیکی نیست؛ بلکه اینها اصطلاحاتی است برای رساندن حقیقتی بسیار عظیم در افق فهم ما.
تدبر
۱) «وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ في بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
مقصود از «روزی که افراد در هم موج میزنند» چه روزی است و مقصود از «افرادی که در هم موج خواهند زد» چه کسانیاند؟
الف. مقصود زمانی است که سد شکسته میشود، و آن افراد هم یاجوج و ماجوجاند که به سوی مردم سرازیر میشوند، و در واقع، مقدمهای برای روز قیامت است. (ابنزید، به نقل الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۳[۷]؛ و نیز مجمعالبیان، ج۶، ص۷۶۷)
ب. منظور مردم هستند و این آیه توضیح همان مطلبی است که ذیالقرنین در آیه قبل بدان این گونه اشاره کرد «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ: اما چون وعده پروردگارم در رسد آن را متلاشی [نرم و هموار] کند»؛ و شبیه مطلبی است که قرآن کریم در جای دیگر فرمود: «حَتَّی إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ: و هنگامی که [سد] یاجوج و ماجوج گشوده شود و آنان از هر بلندیای سرازیر شوند. و وعده حق نزديك گردد، ناگهان ديدگان كسانی كه كفر ورزيدهاند خيره میشود [و میگويند:] «ای وای بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم» (أنبياء/۹۷) (المیزان، ج۱۳، ص۳۶۶)
ج. مقصود جن و انس اند (ابنعباس، به نقل الدر المنثور، ج۴، ص۲۵۳)[۸] یعنی که در آن موقع که سد شکافته میشود و یاجوج و ماجوج سرازیر میشوند، جن و انس را به حال خود رها کنیم تا در هم موج زنند؛ که این از علائم روز قیامت است (مجمعالبیان، ج۶، ص۷۶۷)
د. ممکن است مقصود خود یاجوج و ماجوج، و همان زمانی است که سد زده شد؛ یعنی در پشت این سد محصور شدند و در هم موج میزنند (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج۲۱، ص۵۰۰)
ه. …
۲) «وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ في بَعْضٍ»
هر جا كه امنيّت هست از لطف اوست، اگر لحظهای مردم را رها كند، جهان ناأمن میشود (تفسير نور، ج۷، ص۲۲۹)
به قول بیدل شیرازی
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها
۳) «وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ في بَعْضٍ»
در عین حال که تعابیری مانند «بعضهم فی بعض» یا «بعضهم من بعض» (توبه/۶۷) تعبیر رایجی است برای بیان ارتباط متقابلی بین همه افراد؛
اما
به نظر میرسد که با این فاصله انداختن بین «بعضهم» و «فی بعض» به وسیله دو کلمه «يَوْمَئِذٍ» و «يَمُوجُ»، و نیز با منصوب آوردن «بَعْضَهُمْ»*، عملا میخواهد نشان دهد که این درهمریختگیای که پیش میآید تنها برای «برخی از انسانها» است، نه برای «همگی آنها»*؛ در این صورت، سوال این است که چرا برخی را تلویحاً استثنا کرد؟
الف. میخواهد بفرماید اگر عده ای واقعا مومن باشند، از آسیبِ این حالت هرج و مرجی که خداوند انسانها را به حال خود رها کرده است، مصون میمانند.
ب. می خواهد اشاره کند به این حقیقت قرآنی که عدهای [= مخلَصین] از فزع ناشی از نفخ صور اول (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه؛ زمر/۶۸) و حتی از احضار ناشی از نفخ صور دوم در اماناند (فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ؛ صافات/۱۲۷-۱۲۸)
ج. …
*پینوشت:
«بَعْضَهُمْ» (در حالی که منصوب است) را باید مفعول برای «ترکنا» بدانیم، که ترجمه این گونه میشود «برخی را رها کردیم که در آن روز در برخی دیگر موج زنند»؛ که بوضوح درباره «برخی» سخن میگوید؛
اما اگر میفرمود «بعضُهم» (یعنی به صورت مرفوع)؛ آنگاه این کلمه، مبتدا برای ادامه جمله میشد و کل آن جمله، در مقام مفعول برای «ترکنا» قرار میگرفت، به این صورت: «رها کردیم که “آن روز برخی در برخی دیگر موج زنند”»؛ و این تعبیر بسیار سازگار بود با اینکه همه در هم موج بزنند.
۴) «و نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
این تعبیر که «در صور دمیده شد پس آنان همگی را گرد آوردیم»؛ نشان میدهد که مقصود از این آیه، «نفخ صورِ» دوم است. (المیزان، ج۱۳، ص۳۶۷)
توضیح:
بر اساس آیات، دو [یا به تعبیری، سه] نفخ صور داریم. اولی نفخ صوری که مرگ همه مخلوقات را در پی دارد [برخی «به فَزَع درآمدن» را غیر از «صعقه» [بیهوش شدن] دانستهاند و از این جهت جمعاً به «سه نفخ صور» معتقدند؛ مجمع البيان، ج۶، ص۷۶۷] و دیگری نفخ صوری که برای احیای مردگان و آماده شدنشان در محشر است. با توجه به اینکه بلافاصله بعد از نفخ صور، از جمع شدن آنان سخن گفت به نظر میرسد در این آیه نفخ صور اخیر مد نظر باشد.
۵) «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
وقوع قیامت با واقعهای به نام «نفخ صور» همراه است. در این نفخ صور همگان، حتی فرشتگان مقرب الهی، از این حالتی که هستند درمیآیند [اصطلاحا: میمیرند] و نهتنها بساط زمین و زمانی که ما میشناسیم، بلکه بساط هفت آسمان برچیده میشود و نشأه و مرتبه جدیدی در عالم آغاز می گردد.
وقتی بیان میشود که در اثر نفخ صور، حتی فرشتگان مقرب الهی هم میمیرند (حدیث۴) و حتی روحها هم باقی نمیمانند (حدیث۲) معلوم میشود که این صور و دمیدن در آن، صرفاً یک پدیده مادی و جسمانی نیست؛ بلکه این تعبیر برای حکایت از واقعه عظیمی است که تمامی عوالم ماسوی الله را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
همچنین معلوم میشود که معنای مرگ در این مرحله، خروج روح از بدن جسمانی نیست؛ زیرا از طرفی در احادیث، خروج روح از بدن جسمانی و باقی ماندن ارواح در برزخ، تا نفخ صور دانسته شده، و در آن موقف، وقتی ارواح هم میمیرند دیگر خروج از بدن جسمانی معنی ندارد؛ و از طرف دیگر، فرشتگان، بدنی بدین معنا ندارند که مرگ آنها خروج روح از جسم قلمداد شود.
پس معنای مرگ در آن مرحله چیست؟
الف. شاید معنای مرگ، از دست دادن «خودیت» و هویت نفسیِ هر موجودی باشد؛ یعنی دیگر هیچ خودیای برای کسی باقی نمیماند و فقر محض و عین ربط بودن و عدم استقلال صددرصدیِ همگان آشکار میشود، یعنی دیگر «منِ مستقل» برای کسی باقی نمیماند که «من» بگوید؛ و شاید وجه اینکه «بندگان مخلَص خدا» [خالص شدگان] ، با نفخ صور دچار صعقه [بیهوشی، مرگ] نمیشوند (َ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه؛ زمر/۶۸)
و از فَزَعِ آن ایمناند (هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛ نمل/۸۹)،
و چنین نیست که همراه همگان با نفخ صور بعدی احضار شوند ((فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ؛ صافات/۱۲۷-۱۲۸)
همین است که در زندگیشان چنان مراتب سیر به سوی لقاء الله را پیموده اند که دیگر «من»ی برایشان نمانده است و عملا آنچه در نفخ صور قرار است رخ دهد را پیشاپیش از سر گذراندهاند.
ب. …
۶) «فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً»
در قیامت همه را یکجا و به طور کامل جمع میکنند.
چرا؟
الف. عمده اعمال انسانها – اگر نگوییم همه آنها – در رابطه انسان با دیگران محقق میشود؛ و وقتی بخواهند جزای هرکس را بدهند، چون همه با هم مرتبطند؛ پس همه را باید یکجا جمع کنند تا محاسبه به صورت کامل میسر شود. توجه شود که این ارتباط فقط ارتباط مکانی در یک زمان واحد (مثلا ارتباط مردم یک شهر با هم) نیست؛ بلکه اگر عمیق بیندیشیم ما با تمام مردمان درتمامی زمانها و مکانها، که مستقیم یا غیرمستقیم خبری از آنها میشنویم و اخبار ما به طور مستقیم یا غیر مستقیم بدانها میرسد در حال تاثیر و تاثر متقابل هستیم؛ بلکه اگر انتقال غیرمحسوس فرهنگی را هم در نظر بگیریم، بسیاری از انسانها هستند که ظاهرا هیچ خبری از آنها نداریم، اما بشدت در این چنین بودن سبک زندگی ما موثر بوده، و یا از آن متاثر خواهند شد.
ب. قیامت عرصه ظهور حقایق است؛ ارتباط ما انسانها با همدیگر بقدری شدید است که همگی به هم مرتبطیم، پس اگر قرار باشد حقیقت آشکار گردد باید این ارتباط و متقابل و جمع شدن همگانی نیز بروز و ظهور یابد.
ج. …
[۱] . كاملتر اين حدیث در جلسه ۱۷۰ حدیث۲ گذشت http://yekaye.ir/ya-seen-036-79/
[۲] . این روایت هم درباره اسرافیل قابل توجه است:
رَوَى أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ أُنْعَمُ وَ قَدِ الْتَقَمَ صَاحِبُ الْقَرْنِ الْقَرْنَ وَ جَثَى جِثْيَتَهُ وَ أَصْغَى سَمْعَهُ يَنْتَظِرُ أَنْ يُؤْمَرَ فَيَنْفُخَ قَالُوا كَيْفَ نَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُولُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل (مجموعة ورام، ج۱، ص۱۱)
[۳] . این روایت در تفسير القمي، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۳ هم درباره نفخ صور قابل توجه است:
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ النَّفْخَتَيْنِ كَمْ بَيْنَهُمَا قَالَ: مَا شَاءَ اللَّهُ، فَقِيلَ لَهُ فَأَخْبِرْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ يُنْفَخُ فِيهِ فَقَالَ: أَمَّا النَّفْخَةُ الْأُولَى فَإِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ إِسْرَافِيلَ فَيَهْبِطُ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَعَهُ الصُّورُ وَ لِلصُّورِ رَأْسٌ وَاحِدٌ وَ طَرَفَانِ وَ بَيْنَ طَرَفِ كُلِّ رَأْسٍ مِنْهُمَا مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ قَالَ: فَإِذَا رَأَتِ الْمَلَائِكَةُ إِسْرَافِيلَ وَ قَدْ هَبَطَ إِلَى الدُّنْيَا وَ مَعَهُ الصُّورُ قَالُوا: قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِي مَوْتِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ فِي مَوْتِ أَهْلِ السَّمَاءِ، قَالَ: فَيَهْبِطُ إِسْرَافِيلُ بِحَظِيرَةِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ يَسْتَقْبِلُ الْكَعْبَةَ فَإِذَا رَأَوْهُ أَهْلُ الْأَرْضِ قَالُوا: قَدْ أَذِنَ اللَّهُ فِي مَوْتِ أَهْلِ الْأَرْضِ، قَالَ: فَيَنْفُخُ فِيهِ نَفْخَةً فَيَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِي يَلِي أَهْلَ الْأَرْضِ فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ، وَ يَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنَ الطَّرَفِ الَّذِي يَلِي أَهْلَ السَّمَاوَاتِ فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ ذُو رُوحٍ إِلَّا صَعِقَ وَ مَاتَ إِلَّا إِسْرَافِيلُ فَيَمْكُثُونَ فِي ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ: فَيَقُولُ اللَّهُ لِإِسْرَافِيلَ: يَا إِسْرَافِيلُ مُتْ فَيَمُوتُ إِسْرَافِيلُ فَيَمْكُثُونَ فِي ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يَأْمُرُ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ فَتَمُورُ وَ يَأْمُرُ الْجِبَالَ فَتَسِيرُ وَ هُوَ قَوْلُهُ: «يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً» يَعْنِي تَبْسُطُ وَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ يَعْنِي بِأَرْضٍ لَمْ تُكْسَبْ عَلَيْهَا الذُّنُوبُ بَارِزَةً لَيْسَ عَلَيْهَا جِبَالٌ وَ لَا نَبَاتٌ كَمَا دَحَاهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ يُعِيدُ عَرْشَهُ عَلَى الْمَاءِ كَمَا كَانَ أَوَّلَ مَرَّةٍ مُسْتَقِلًّا بِعَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ يُنَادِي الْجَبَّارُ جَلَّ جَلَالُهُ بِصَوْتٍ مِنْ قِبَلِهِ جَهُورِيٍّ يَسْمَعُ أَقْطَارُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ!» فَلَا يُجِيبُهُ مُجِيبٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ الْجَبَّارُ مُجِيباً لِنَفْسِهِ «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ أَنَا قَهَرْتُ الْخَلَائِقَ كُلَّهُمْ وَ أَمَتُّهُمْ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي لَا شَرِيكَ لِي وَ لَا وَزِيرَ لِي وَ أَنَا خَلَقْتُ خَلْقِي بِيَدِي وَ أَنَا أَمَتُّهُمْ بِمَشِيَّتِي وَ أَنَا أُحْيِيهِمْ بِقُدْرَتِي» قَالَ: فَيَنْفُخُ الْجَبَّارُ نَفْخَةً فِي الصُّورِ فَيَخْرُجُ الصَّوْتُ مِنْ أَحَدِ الطَّرَفَيْنِ الَّذِي يَلِي السَّمَاوَاتِ فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ أَحَدٌ إِلَّا حَيِيَ وَ قَامَ كَمَا كَانَ وَ يَعُودُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ تُحْضَرُ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ تُحْشَرُ الْخَلَائِقُ لِلْحِسَابِ، قَالَ: فَرَأَيْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَبْكِي عِنْدَ ذَلِكَ بُكَاءً شَدِيدا
[۴] . يَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله يَا ملك الْمَوْت من بَقِي وَهُوَ أعلم فَيَقُول ملك الْمَوْت سَيِّدي ومولاي أَنْت أعلم بَقِي إسْرَافيل وَبَقِي جِبْرِيل وَبَقِي مِيكَائِيل وَبَقِي عَبدك الضَّعِيف ملك الْمَوْت خاضع ذليل قد ذهلت نَفسه لعَظيم مَا عاين من الْأَهْوَال
فَيَقُول لَهُ الْجَبَّار تبَارك وَتَعَالَى انْطلق إِلَى جِبْرِيل فاقبض روحه فَينْطَلق ملك الْمَوْت إِلَى جِبْرِيل عَلَيْهِ السَّلَام فيجده سَاجِدا رَاكِعا فَيَقُول لَهُ مَا أغفلك عَمَّا يُرَاد بك يَا مِسْكين قد مَاتَ بَنو آدم وَأهل الدُّنْيَا وَالْأَرْض وَالطير وَالسِّبَاع والهوام وسكان السَّمَوَات وَحَملَة الْعَرْش والكرسي والسرادقات وسكان سِدْرَة الْمُنْتَهى وَقد أَمرنِي الْمولى بِقَبض روحك فَعِنْدَ ذَلِك يبكي جِبْرِيل عَلَيْهِ السَّلَام وَيَقُول متضرعا إِلَى الله تَعَالَى يَا الله هون عَليّ سَكَرَات الْمَوْت
فيضمه ملك الْمَوْت ضمة يقبض فِيهَا روحه فيخر جِبْرِيل مِنْهَا صَرِيعًا فَيَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله من بَقِي يَا ملك الْمَوْت وَهُوَ أعلم فَيَقُول مولَايَ وسيدي بَقِي مِيكَائِيل وإسرافيل وَعَبْدك الضَّعِيف ملك الْمَوْت
فَيَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله انْطلق إِلَى مِيكَائِيل فاقبض روحه فَينْطَلق ملك الْمَوْت إِلَى مِيكَائِيل كَمَا أمره الله تَعَالَى فيجده ينْتَظر المَاء ليكيله على السَّحَاب فَيَقُول لَهُ مَا أغفلك يَا مِسْكين عَمَّا يُرَاد بك مَا بَقِي لبني آدم رزق وَلَا للأنعام وَلَا للوحوش وَلَا للهوام قد مَاتَ أهل السَّمَوَات وَأهل الْأَرْضين وَأهل الْحجب والسرادقات وَحَملَة الْعَرْش والكرسي وسرادقات الْمجد والكروبيون والصادقون والمسبحون وَقد أَمرنِي رَبِّي بِقَبض روحك فَعِنْدَ ذَلِك يبكي مِيكَائِيل ويتضرع إِلَى الله ويسأله أَن يهون عَلَيْهِ سَكَرَات الْمَوْت فيحضنه ملك الْمَوْت ويضمه ضمة يقبض فِيهَا روحه فيخر صَرِيعًا مَيتا لَا روح فِيهِ فَيَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله من بَقِي وَهُوَ أعلم يَا ملك الْمَوْت فَيَقُول مولَايَ وسيدي أَنْت أعلم بَقِي إسْرَافيل وَعَبْدك الضَّعِيف ملك الْمَوْت
فَيَقُول الْجَبَّار تبَارك وَتَعَالَى انْطلق إِلَى إسْرَافيل فاقبض روحه فَينْطَلق كَمَا أمره الْجَبَّار إِلَى إسْرَافيل فَيَقُول لَهُ مَا أغفلك يَا مِسْكين عَمَّا يُرَاد بك قد مَاتَت الْخَلَائق كلهَا وَمَا بَقِي أحد وَقد أَمرنِي رَبِّي ومولاي أَن أَقبض روحك فَيَقُول إسْرَافيل سُبْحَانَ من قهر الْعباد بِالْمَوْتِ سُبْحَانَ من تفرد بِالْبَقَاءِ ثمَّ يَقُول مولَايَ هون عَليّ مرَارَة الْمَوْت فيضمه ملك الْمَوْت ضمة يقبض فِيهَا روحه فيخر مَيتا صَرِيعًا فَلَو كَانَ أهل السَّمَوَات فِي السَّمَاوَات وَأهل الأَرْض فِي الأَرْض لماتوا كلهم من شدَّة رجة وقعته
[۵] . ثمَّ يطلع الله تبَارك وَتَعَالَى إِلَى الدُّنْيَا فَيَقُول يَا دنيا أَيْن أنهارك وَأَيْنَ أشجارك وَأَيْنَ سكانك وَأَيْنَ عمارك أَيْن الْمُلُوك وَأَبْنَاء الْمُلُوك وَأَيْنَ الْجَبَابِرَة وَأَبْنَاء الْجَبَابِرَة أَيْن الَّذين أكلُوا رِزْقِي وتقلبوا فِي نعمتي وعبدوا غَيْرِي لمن الْملك الْيَوْم فَلَا يجِيبه أحد فَيَقُول تَعَالَى الْملك لله الْوَاحِد القهار فَينْظر الْجَبَّار جلّ جَلَاله إِلَى عباده موتى من بَين صريع على خَدّه وَمن بَين بَال فِي قَبره ثمَّ يَقُول يَا دنيا أَيْن أنهارك وَأَيْنَ أشجارك وَأَيْنَ سكانك وَأَيْنَ عمارك وَأَيْنَ الْمُلُوك وَأَيْنَ الْجَبَابِرَة لمن الْملك الْيَوْم فَلَا يجِيبه أحد فَيَقُول الله تَعَالَى لله الْوَاحِد القهار فَتبقى الأرضون وَالسَّمَوَات لَيْسَ فِيهِنَّ من ينْطق وَلَا من يتنفس مَا شَاءَ الله من ذَلِك وَقد قيل تبقى أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَهُوَ مِقْدَار مَا بَين النفختين ثمَّ بعد ذَلِك ينزل الله تبَارك وَتَعَالَى من السَّمَاء السَّابِعَة من بَحر يُقَال لَهُ بَحر الْحَيَوَان مَاؤُهُ يشبه مني الرِّجَال ينزله رَبنَا أَرْبَعِينَ عَاما فَيشق ذَلِك المَاء الأَرْض شقا فَيدْخل تَحت الأَرْض إِلَى الْعِظَام البالية فتنبت بذلك المَاء كَمَا ينْبت الزَّرْع بالمطر
[۶] . فَإِذا نَادَى إسْرَافيل عَلَيْهِ السَّلَام فِي الصُّور خرجت الْأَرْوَاح من أثقاب الصُّور فتنتشر بَين السَّمَاء وَالْأَرْض كَأَنَّهَا النَّحْل يخرج من كل ثقب روح وَلَا يخرج من ذَلِك الثقب غَيره فأرواح الْمُؤمنِينَ تخرج من أثقابها نائرة بِنور الْإِيمَان وبنور أَعمالهَا الصَّالِحَة وأرواح الْكفَّار تخرج مظْلمَة بظلمات الْكفْر وإسرافيل يديم الصَّوْت والأرواح قد انتشرت بَين السَّمَاء وَالْأَرْض ثمَّ تدخل الْأَرْوَاح فِي الأَرْض إِلَى الأجساد فَيدْخل كل روح جسده الَّذِي فَارقه فِي دَار الدُّنْيَا فتدب الْأَرْوَاح فِي الأجساد كَمَا يدب السم فِي الملسوع حَتَّى ترجع إِلَى أجسادها كَمَا كَانَت فِي دَار الدُّنْيَا ثمَّ تَنْشَق الأَرْض من قبل رؤوسهم فَإِذا هم قيام على أَقْدَامهم ينظرُونَ إِلَى أهوال يَوْم الْقِيَامَة وإسرافيل عَلَيْهِ السَّلَام يُنَادي بِهَذَا النداء لَا يقطع الصَّوْت ويمده مدا وَالْخَلَائِق يتبعُون صَوته والنيران تَسوق الْخَلَائق إِلَى أَرض الْقِيَامَة قَالَ الله تَعَالَى {وَهُوَ الَّذِي يُرْسل الرِّيَاح بشرا بَين يَدي رَحمته} إِلَى قَوْله {كَذَلِك نخرج الْمَوْتَى} (الْأَعْرَاف ۵۷) الْآيَة كَمَا أخرج النَّبَات بالمطر كَذَلِك يخرج الْمَوْتَى بِمَاء الْحَيَاة فتجتمع الْعِظَام وَالْعُرُوق واللحوم والأشعار فَيرجع كل عُضْو إِلَى مَكَانَهُ الَّذِي كَانَ فِيهِ فِي دَار الدُّنْيَا فتلتئم الأجساد بقدرة الْجَبَّار جلّ جَلَاله وَتبقى بِلَا أَرْوَاح ثمَّ يَقُول الْجَبَّار جلّ جَلَاله ليبْعَثن إسْرَافيل فَيقوم إسْرَافيل عَلَيْهِ السَّلَام حَيا بقدرة الله تَعَالَى فَيَقُول لَهُ الْجَبَّار يَا إسْرَافيل الْتَقم الصُّور وازجر عبَادي لفصل الْقَضَاء فَأول مَا يحيي الله تبَارك وَتَعَالَى إسْرَافيل ويأمره أَن يلتقم الصُّور والصور قرن من نور فِيهِ أثقاب على عدد أَرْوَاح الْعباد فتجتمع الْأَرْوَاح كلهَا فتجعل فِي الصُّور وَيَأْمُر الْجَبَّار إسْرَافيل أَن يقوم على صَخْرَة بَيت الْمُقَدّس وينادي فِي الصُّور وَهُوَ فِي فِيهِ قد التقمه والصخرة أقرب مَا فِي الأَرْض إِلَى السَّمَاء وَهُوَ قَوْله تَعَالَى {واستمع يَوْم يناد المناد من مَكَان قريب} ق ۴۱ وَيَقُول إسْرَافيل فِي ندائه أيتها الْعِظَام البالية واللحوم المتقطعة والأشعار المتبددة وَالْعُرُوق المتمزقة لتقمن إِلَى الْعرض على الْملك الديَّان ليجازيكن بأعمالكن فَإِذا نَادَى إسْرَافيل عَلَيْهِ السَّلَام فِي الصُّور خرجت الْأَرْوَاح من أثقاب الصُّور فتنتشر بَين السَّمَاء وَالْأَرْض كَأَنَّهَا النَّحْل يخرج من كل ثقب روح وَلَا يخرج من ذَلِك الثقب غَيره فأرواح الْمُؤمنِينَ تخرج من أثقابها نائرة بِنور الْإِيمَان وبنور أَعمالهَا الصَّالِحَة وأرواح الْكفَّار تخرج مظْلمَة بظلمات الْكفْر وإسرافيل يديم الصَّوْت والأرواح قد انتشرت بَين السَّمَاء وَالْأَرْض ثمَّ تدخل الْأَرْوَاح فِي الأَرْض إِلَى الأجساد فَيدْخل كل روح جسده الَّذِي فَارقه فِي دَار الدُّنْيَا فتدب الْأَرْوَاح فِي الأجساد كَمَا يدب السم فِي الملسوع حَتَّى ترجع إِلَى أجسادها كَمَا كَانَت فِي دَار الدُّنْيَا ثمَّ تَنْشَق الأَرْض من قبل رؤوسهم فَإِذا هم قيام على أَقْدَامهم ينظرُونَ إِلَى أهوال يَوْم الْقِيَامَة وإسرافيل عَلَيْهِ السَّلَام يُنَادي بِهَذَا النداء لَا يقطع الصَّوْت ويمده مدا وَالْخَلَائِق يتبعُون صَوته والنيران تَسوق الْخَلَائق إِلَى أَرض الْقِيَامَة
فَإِذا خَرجُوا من قُبُورهم خرج مَعَ كل إِنْسَان عمله الَّذِي عمله فِي الدُّنْيَا لِأَن عمل كل إِنْسَان يَصْحَبهُ فِي قَبره فَإِن كَانَ العَبْد مُطيعًا لرَبه وَعمل عملا صَالحا كَانَ أنيسه فِي الدُّنْيَا وَيكون أنيسه إِذا خرج من قَبره يَوْم حشره يؤنسه من الْأَهْوَال وَمن هموم الْقِيَامَة وكروبها كلما نظر العَبْد الْمُؤمن إِلَى نَار أَو إِلَى هول من أهوال الْقِيَامَة جزع فَيَقُول لَهُ عمله يَا حَبِيبِي مَا عَلَيْك من هَذَا شَيْء لَيْسَ يُرَاد بِهِ من أطَاع الله وَإِنَّمَا يُرَاد بِهِ من عصى الله تَعَالَى مَوْلَاهُ ثمَّ كذب بآياته وَاتبع هَوَاهُ وَأَنت كنت عبدا مُطيعًا لمولاك مُتبعا لنبيك تَارِكًا لهواك فَمَا عَلَيْك الْيَوْم من هم وَلَا حزن حَتَّى تدخل الْجنَّة
وَإِذا كَانَ العَبْد خاطئا وعاصيا لذِي الْجلَال وَمَات على غير تَوْبَة وانتقال فَإِذا خرج الْمَغْرُور الْمِسْكِين من قَبره خرج مَعَه عمله السوء الَّذِي عمل فِي دَار الدُّنْيَا وَكَانَ قد صَحبه فِي قَبره فَإِذا نظر إِلَيْهِ العَبْد المغتر بربه رَآهُ أسودا فظيعا فَلَا يمر على هول وَلَا نَار وَلَا شَيْء من هموم الْقِيَامَة إِلَّا قَالَ لَهُ عمله يَا عَدو الله هَذَا كُله لَك وَأَنت المُرَاد بِهِ
[۷] . أخرج ابن ابى حاتم عن السدى عن ابن زيد في قوله وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ قال ذلك حين يخرجون على الناس
و أخرج ابن أبى حاتم عن ابن زيد في قوله وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ قال هذا أول يوم القيامة ثم ينفخ في الصور على أثر ذلك.
[۸] . و اخرج ابن أبى شيبة و ابن المنذر و ابن أبى حاتم من طريق هارون بن عنترة عن ابن عباس رضى الله عنه في قوله وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ قال الجن و الانس يموج بعضهم في بعض
بازدیدها: ۲۵