۵۷۶) الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّی

ترجمه

آن که تکذیب کرد و سر پیچید (روی گردانید)

نکات ترجمه

«كَذَّبَ»

قبلا بیان شد که «کذب» نقطه مقابل «صدق» است و به معنای خبر دادن از چیری برخلاف واقع است، و وقتی به باب تفعیل می‌رود (کذّب، یُکَذّب، تکذیب) به معنای «نسبت دروغ دادن» به کسی یا به محتوایی به کار می‌رود. (جلسه۲۲۹ http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/)

«تَوَلَّی»

درباره ماده «ولی» در جلسه ۸۴ (http://yekaye.ir/al-maidah-005-055/)  توضیح داده شد که اصل این ماده دلالت بر معنای «قرب» می کند و «ولیّ» از این جهت ولی می‌گویند که نزدیکترین کسی است سرپرستی کار شخص دیگر را برعهده گرفته است.[۱]

همچنین در جلسه ۱۴۴ (http://yekaye.ir/an-nahl-016-100/) بیان شد که «تولی» از همین ماده است که چون به باب «تفعُّل» رفته، معنای مطاوعه (= قبول و پذیرش) پیدا کرده است؛ لذا به معنای «قبول ولایت» (شخصی را به عنوان ولیّ قبول کردن) می‌باشد.

اکنون می‌افزاییم که «تولی» علاوه بر معنای فوق، در معنای کاملا مخالف آن (یعنی رویگردان شدن و از پذیرش ولایت کسی سر باز زدن) هم به کار می‌رود. درباره این چند تحلیل ارائه شده است:

برخی معتقدند که ماده «ولی» وقتی با حرف «عن» متعدی شود به معنای اعراض و ترک نزدیکی و دوستی می‌باشد؛ و این متعدی شدن با «عن» می‌تواند صریح (با آمدن لفظ «عن») (تَوَلَّی عَنْ ذِكْرِنا؛ نجم/۲۹) یا تقدیری (بدون آن) باشد (إِلَّا مَنْ تَوَلَّی وَ كَفَرَ؛ غاشية/۲۳) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۷).

برخی بر این باورند که اساساً اصل ماده «ولی» به معنای اینکه «چیزی پشت سر چیزی قرار گیرد به نحوی که رابطه‌ای با هم داشته باشند» می‌باشد و این رابطه اعم از رابطه حسنه یا سیئه است؛ از این رو، هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کمک و یاری و تدبیر امور همدیگر، و هم در معنای پشت سر دیگری قرار گرفتن برای کارشکنی و مخالفت کردن، به کار می‌رود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۳، ص۲۰۳-۲۰۶)

 

توجه

این آیه شباهت زیادی دارد با دو آیه‌ای که قبلا بحث شده است:

۱) آیه «أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (علق/۱۳) که در جلسه۳۶۰ بحث شد.

http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/

۲) آیه «وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّی» (قیامت/۳۲) که در جلسه۳۹۰ بحث شد.

http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/

اغلب احادیث و تدبرهای آنجا به این آیه نیز مرتبط می‌باشد و لذا مجددا تکرار نمی‌شود.

حدیث

۱) از امام صادق ع حدیثی در تاویل آیات این سوره روایت شده است که آخرین فراز آن در جلسه۵۷۴، حدیث۱ گذشت. در ادامه حضرت فرمودند:

«آن که تکذیب کرد و سر پیچید» آن که ولایت را تکذیب کرد و از آن سر پیچید.

تفسير فرات الكوفي، ص۵۶۸

قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی … الَّذِي كَذَّبَ بِالْوَلَايَةِ وَ تَوَلَّی عَنْهَا …

ادامه این حدیث ان‌شاء الله در بحث از آیه۱۸ خواهد آمد.

قبلا (در جلسه۵۷۴، حدیث۵) حدیثی شبیه این از امام صادق ع آمده که در آن تصریح می‌کند به «كَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ ع وَ تَوَلَّی عَنْ وَلَايَتِهِ: رسول الله را در مورد حضرت علی ع تکذیب کرد و از ولایت او سرپیچید.»

 

۲) از رسول الله ص روایت شده است که فرمودند: کسی که در دلش به اندازه ذره‌ای کبر باشد وارد بهشت نمی‌شود.

برخی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! پس هلاک شدیم! چرا که ما دوست داریم که کفش و لباسمان زیبا باشد.

پیامبر ص فرمود: این کبر نیست. کبر همانا در مقابل حق ایستادن و با دیده حقارت به مردم نگریستن است.

منية المريد، ص۱۷۵؛ عوالي اللئالي، ج‏۱، ص۴۳۷؛ معاني الأخبار، ص۲۴۱[۲]؛ مسند احمد، ج۲۸، ص۴۳۷

قَالَ النَّبِيُّ ص لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ كِبْرٍ فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ هَلَكْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَحَدَنَا يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ نَعْلُهُ حَسَناً وَ ثَوْبُهُ حَسَناً. فَقَالَ النَّبِيُّ ص لَيْسَ هَذَا الْكِبْرَ إِنَّمَا الْكِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ وَ غَمْصُ النَّاس‏.[۳]

 

۳) از امیرالمومنین ع روایت شده است: کسی که رو در روی حق بایستد هلاک خواهد شد.

نهج البلاغة، حکمت۱۸۸؛ الكافي، ج‏۸، ص۶۸

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.

 

۴) از امیرالمومنین ع روایت شده است:

کسی که با حق کُشتی بگیرد زمین می‌خورد.

نهج البلاغة، حکمت ۴۰۸؛ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۱۹۱[۴]

وَ قَالَ ع: مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَه‏.[۵]

تدبر

۱) «… الْأَشْقَی؛ الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّی»

شقاوتمندترین کس، کسی است که حق را تکذیب کند و از تن دادن به آن سرپیچی نماید.

چرا؟

الف. دو ممیزه اصلی انسان، برخورداری از «زبان» [که امکان انتقال معانی و پیدایش و تنوع فرهنگها را مهیا می‌کند] و «اراده» است. حیوانات زبان ندارند؛ از این رو، «تاریخ» و «تحول تاریخی» ندارند و ارتباطات و انتقال تجربه‌های‌شان به ارتباط رو در رو (محدود به زمان و مکان خود)‌ منحصر می‌شود؛ همچنین اراده (توان تدبیر و تصمیم‌گیری آگاهانه درازمدت) ندارند؛ بلکه صرفا بر اساس میل و جهت‌دهیِ غریزی کار انجام می‌دهند.

حال، اگر انسان این دو ظرفیت عظیم خود را به جای اینکه در مسیر حق قرار دهد در مسیر مقابل حق قرار دهد؛ طبیعی است که شقاوتمندترین موجود خواهد شد. (همچنین نگاه کنید به جلسه۳۹۰، تدبر۳ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-32/ )

ب. وجود انسان دو ساحت نظر و عمل دارد؛ تکذیب، انحراف در ساحت نظر؛ و سرپیچی کردن از پیروی از حق، انحراف در مقام عمل است. (توضیح بیشتر در جلسه۳۶۰، تدبر۳ http://yekaye.ir/al-alaq-96-13/ )

ج. کسی که این همه نشانه‌های هدایت را نادیده بگیرد بدبخت‌ترین است. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۵۱۱)

د. …

 

۲) «ناراً تَلَظَّی؛ لا يَصْلاها إِلاّ … الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّی»

زبانه آتش را تنها کسی می‌چشد که حقیقت را انکار کند و از پیروی آن، سرپیچی کند.

پس، در هر گناهی که انسان را جهنمی می‌کند، نوعی از انکار و سرپیچی از حقیقت نهفته است؛

و آتش جهنم، باطن، و پشت پرده‌ی دوری از حق و حقیقت است.

 


[۱] . همچنین در جلسه۳۹۲ (http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-34/)درباره نسبت «ولیّ» با «أولی» بحث شد.

[۲] . این روایت از قول امام صادق ع از پیامبر ص در معانی الاخبار چنین آمده است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ عَبْدٌ فِي قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ كِبْرٍ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ عَبْدٌ فِي قَلْبِهِ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَلْبَسُ الثَّوْبَ أَوْ يَرْكَبُ الدَّابَّةَ فَيَكَادُ يُعْرَفُ مِنْهُ الْكِبْرُ قَالَ لَيْسَ بِذَاكَ إِنَّمَا الْكِبْرُ إِنْكَارُ الْحَقِّ وَ الْإِيمَانُ الْإِقْرَارُ بِالْحَقِّ.

[۳] . این دو روایت هم در همین مضمون است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْكِبْرِ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ فَقَالَ مَا لَكَ تَسْتَرْجِعُ قُلْتُ لِمَا سَمِعْتُ مِنْكَ فَقَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا أَعْنِي الْجُحُودَ إِنَّمَا هُوَ الْجُحُودُ. (الكافي، ج‏۲، ص۳۱۰)

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْكِبْرُ فَقَالَ أَعْظَمُ الْكِبْرِ أَنْ تَسْفَهَ الْحَقَّ وَ تَغْمِصَ النَّاسَ قُلْتُ وَ مَا سَفَهُ الْحَقِّ قَالَ يَجْهَلُ الْحَقَّ وَ يَطْعُنُ عَلَى أَهْلِهِ. (الكافي، ج‏۲، ص۳۱۱)

[۴] . به نظر می‌آید اصل روایت در این داستان بوده است که در احتجاج آمده: وَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع خُطْبَةً بِالْكُوفَةِ فَلَمَّا كَانَ فِي آخِرِ كَلَامِهِ قَالَ أَلَا وَ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَامَ إِلَيْهِ أَشْعَثُ بْنُ قَيْس‏ … فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا ابْنَ الْخَمَّارَةِ لَيْسَ كَمَا قِسْتَ إِنَّ عُثْمَانَ جَلَسَ فِي غَيْرِ مَجْلِسِهِ وَ ارْتَدَى بِغَيْرِ رِدَائِهِ صَارَعَ الْحَقَّ فَصَرَعَهُ الْحَق‏

[۵] . درباره اهمیت انکار حق نکردن این روایت هم قابل توجه است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَنْفَعُ مَعَ الشَّكِّ وَ الْجُحُودِ عَمَلٌ. (الكافي، ج‏۲، ص۴۰۰)

بازدیدها: ۴۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*