ترجمه
روزی که ساق پا برهنه گردد [= پرده از روی کار برداشته شود/ آستین بالا، و دامن به کمر زنند/ اوضاع بشدت دشوار گردد] و به سجده خوانده شوند، ولی در خود تواناییاش را نیابند.
نکات ترجمه
«يُكْشَفُ»[۱]
در جلسه ۲۱۳ اشاره شد که ماده «کشف» به معنای برداشتن چیزی از روی چیز دیگری است که آن را مخفی کرده بود تا آشکار شود (http://yekaye.ir/al-muminoon-023-075/)
«ساق»
در جلسه۱۷۳ توضیح داده شد که ماده «سوق» به معنای راندن و به حرکت درآوردن است. «ساقِ» پا هم از همین ریشه است چون عامل راه رفتن و به حرکت درآمدن انسان میباشد (http://yekaye.ir/fatir-035-09/).
«يُكْشَفُ عَنْ ساقِ»
برخی این تعبیر را برگرفته از «كشفت الحرب عن ساقها: جنگ آستین خود را بالا زد» یا «قامت الحرب على ساق: جنگ بر پا ایستاد» دانستهاند، که کنایه از اوج گرفتن شدت و سختی است؛ (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶ و ۷۱۲)
و نیز گفته شده که در اصل اشاره به وضعیتی است که بچه شتر در شکم مادرش مىميرد و کسی دستش را در رحم حيوان مىكند و با كشيدن ساق پاى جنین، مرده آن را بيرون مىآورد و بدین مناسبت در باره هر كار مصيبتبار و سختى بكار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۶ و ۷۱۲)
برخی گفتهاند اصلش این بوده که وقتی کسی در سختی و شدت قرار میگیرد آستین لباس را بالا میزند [در فارسی میگوییم: دامن همت به کمر میزند] (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹؛ لسان العرب، ج۱۰، ص۱۶۸)
این احتمال هم مطرح شده که اصلا «ساق» در لغت به معنای امر شدید باشد [و ساق پا را بدین جهت که استخوانی بسیار محکم دارد ساق گفته باشند) و تعبیر «کشف ساق» کاملا تعبیر کنایهای است همان گونه که به کسی که بخیل است میگویند «یده مغلوله: دستهایش در غل و زنجیر است» در حالی که نه دستی در کار است و نه غل و زنجیری. (لسان العرب، ج۱۰، ص۱۶۸؛ الکشاف، ج۴، ص۵۹۴)[۲]
حدیث
۱) از امام رضا ع در تفسیر آیه «روزی که ساق پا برهنه گردد [= پرده از روی کار برداشته شود] و به سجده خوانده شوند، ولی در خود تواناییاش را نیابند» روایت شده است:
حجابی از نور است که برداشته میشود؛ پس مومنان به سجده میافتند ولی اصلاب [= ستون فقرات] منافقان محکم و سخت میشود و بر سجده کردن توانایی پیدا نمیکنند.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۱۲۱؛ التوحيد (للصدوق)، ص۱۵۴[۳]؛ الإحتجاج، ج۲، ص۴۱۱
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ» قَالَ ع:
حِجَابٌ مِنْ نُورٍ يُكْشَفُ فَيَقَعُ الْمُؤْمِنُونَ سُجَّداً وَ تَدْمُجُ أَصْلَابُ الْمُنَافِقِينَ فَلا يَسْتَطِيعُونَ السُّجُودَ.
۲) از امام صادق ع درباره سخن خداوند عز و جل «روزی که ساق پا برهنه گردد» (قلم/۴۲) فرمودند: خداوند بلندمرتبهتر است؛ و اشارهای به ساق پای خود کرده و لباس را از آن برگرفتند.
و درباره «و به سجده خوانده شوند، ولی در خود تواناییاش را نیابند» (قلم/۴۲) فرمودند دهانشان [از هر حجتی] بسته میشود و هیبت و ترس آنان را فرامیگیرد و چشمها خیره میگردد و جانها به لب میآید «چشمهاشان خاضع گردیده، ذلت آنان را فراگرفته؛ در حالی که قبلا به سجده فراخوانده میشدند در حالی که سالم بودند» (قلم/۴۳)
التوحيد (للصدوق)، ص۱۵۴؛ مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۱۰[۴]
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ» قَالَ: تَبَارَكَ الْجَبَّارُ؛ ثُمَّ أَشَارَ إِلَى سَاقِهِ فَكَشَفَ عَنْهَا؛
قَالَ «وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ» قَالَ ع: أُفْحِمَ الْقَوْمُ وَ دَخَلَتْهُمُ الْهَيْبَةُ وَ شَخَصَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ».
توضیح
شیخ صدوق درباره اینکه «حضرت فرمودند: خداوند بلندمرتبهتر است؛ و اشارهای به ساق پای خود کرده و لباس را از آن برگرفتند» توضیح داده: یعنی خداوند بلندمرتبهتر از آن است که به داشتن «ساق پا»ی اینچنینی توصیف شود.
۳) عبید بن زراره میگوید: از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل سوال کردم که میفرماید: «روزی که ساق پا برهنه گردد» (قلم/۴۲)
حضرت و لباس را از ساق پای خود برگرفتند و دست دیگر را روی سرشان گذاشتند و فرمودند: منزه است پروردگار بلندمرتبه من.
التوحيد (للصدوق)، ص۱۵۵
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ»
قَالَ كَشَفَ إِزَارَهُ عَنْ سَاقِهِ وَ يَدُهُ الْأُخْرَى عَلَى رَأْسِهِ فَقَالَ ع: سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى.
توضیح
شیخ صدوق درباره این فرمایش امام توضیح داده است: منظور حضرت، تنزیه خداوند است از اینکه ساق داشته باشد.
۴) از امام صادق ع درباره سخن خداوند عز و جل که میفرماید «و به سجده خوانده شوند، ولی در خود تواناییاش را نیابند» (قلم/۴۲) فرمودند: اصلابِ [= ستون فقراتِ] آنان همچون شاخ گاو [محکم و غیرقابل انعطاف] شود؛
و [درباره اینکه میفرماید:] «و قبلا اینان به سجده دعوت میشدند در حالی که سالم بودند» (قلم/۴۳) فرمودند: یعنی «در حالی که تواناییاش را داشتند.»
التوحيد (للصدوق)، ص۳۴۶
حدّثنا أبى و محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضى اللّه عنهما، قالا: حدّثنا سعد بن عبد اللّه، عن أحمد بن محمّد بن عيسى، عن عليّ بن حديد الأزديّ، عن جميل بن دراج، عن زرارة،
عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قول اللّه عزّ و جلّ: «وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ» قال: صارت أصلابهم كصياصى البقر، يعنى قرونها، «وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» قال: و هم مستطيعون.[۵]
۵) روایت شده که از رسول الله ص سوال شد درباره اینکه چرا اذان برای نماز قرار داده شده اما برای هیچیک از سایر عبادات اذان و فراخوانی قرار داده نشده است؟
فرمودند: چون نماز شبیه احوالات روز قیامت است:
اذان شبیه نفخه اول است که با آن خلائق میمیرند؛ و
اقامه شبیه نفخه دوم است آن گونه که خداوند متعال میفرماید «و بشنو روزی را که منادی از مکانی نزدیک ندا میدهد» (ق/۴۱)؛ و
قیام برای نماز همانند قیام خلائق است آن گونه که خداوند متعال میفرماید «روزی که مردم برای [= در محضر] پروردگار عالَمیان میایستند» (مطففین/۶)؛ و
بلند کردن دست در تکبیرةالاحرام شبیه بالا بردن دست برای گرفتن نامه عمل در روز قیامت است؛ و
قرائت در نماز شبیه قرائت نامه عمل در پیشگاه پروردگار عالَمیان است آن گونه که خداوند متعال میفرماید «نامه عملت را بخوان که خودت برای حسابرسی از خودت کافی هستی» (اسراء/۱۴)؛ و
رکوع شبیه خضوع خلائق برای پروردگار عالمیان است آن گونه که خداوند عَزَّ ذِكْرُهُ میفرماید «و چهرهها در پیشگاه آن زنده پابرجا، فروافتاد [خوار و خاضع شد]» (طه/۱۱۱)؛ و
سجده شبیه سجده برای پروردگار عالمیان است آن گونه که خداوند جَلَّ ذِكْرُهُ میفرماید «روزی که پرده کنار رود و به سجده فراخوانده شوند» (قلم/۴۲)؛ و
تشهد شبیه نشستن در پیشگاه پروردگار عالمیان است آن گونه که خداوند جَلَّ ذِكْرُهُ میفرماید «گروهی در بهشتند و گروهی در آتش شعلهور.» (شوری/۷)
جامع الأخبار(للشعيري)، ص۷۹
سُئِلَ رَسُول اللَّهِ ص مَا الْحِكْمَةُ فِي أَنَّهُ جُعِلَ لِلصَّلَاةِ الْأَذَانُ وَ لَمْ يُجْعَلْ لِسَائِرِ الْعِبَادَاتِ أَذَانٌ وَ لَا دُعَاءٌ؟
قَالَ ص: لِأَنَّ الصَّلَاةَ شَبِيهٌ بِأَحْوَالِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لِأَنَّ الْأَذَانَ شَبِيهٌ بِالنَّفْخَةِ الْأَوْلَى بِمَوْتِ الْخَلَائِقِ وَ الْإِقَامَةَ شَبِيهٌ بِالنَّفْخَةِ الثَّانِيَةِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» وَ الْقِيَامَ إِلَى الصَّلَاةِ شَبِيهٌ بِقِيَامِ الْخَلَائِقِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» وَ رَفْعَ الْأَيْدِي عِنْدَ التَّكْبِيرَةِ الْأُولَى شَبِيهٌ بِرَفْعِ الْيَدِ لِأَخْذِ الْكِتَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْقِرَاءَةَ فِي الصَّلَاةِ شَبِيهٌ بِقِرَاءَةِ الْكُتُبِ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ الْعَالَمِينَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً» وَ الرُّكُوعَ شَبِيهٌ لِخُضُوعِ الْخَلَائِقِ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ كَمَا قَالَ عَزَّ ذِكْرُهُ «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ» وَ السُّجُودَ يُشْبِهُ السُّجُودَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ كَمَا قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ» وَ التَّشَهُّدَ شَبِيهٌ بِالْجُلُوسِ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ الْعَالَمِينَ كَمَا قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ».
تدبر
۱) «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ»
مقصود از این تعبیر چیست؟
الف. روزی که ترسها و شدتها آشکار میگردد (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
ب. روزی که از امر شدید وحشتناکی پرده برداشته میشود. (ابن عباس و الحسن و مجاهد و قتادة و سعيد بن جبير به نقل مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
ج. این تعبیر برگرفته از تعبیری است که در مورد برپا شدن جنگ به کار میرود و کنایه از اوج گرفتن شدت و سختی است. (ابنعباس، به نقل مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
د. این تعبیر اشاره به وضعیتی است که بچه شتر در شکم مادرش مىميرد و کسی دستش را در رحم حيوان مىكند و با كشيدن ساق پاى جنین، مرده آن را بيرون مىآورد و بدین مناسبت در باره هر كار مصيبتبار و سختى بكار رفته است. (قتیبی، به نقل مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹)
ه. کسی آماده مواجهه با سختی و شدت میشود آستین لباس را بالا میزند [در فارسی میگوییم: دامن همت به کمر میزند] (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۰۹؛ المیزان، ج۱۹، ص۳۸۴)، همان گونه که به کسی که بخیل است میگویند «یده مغلوله: دستهایش در غل و زنجیر است» در حالی که نه دستی در کار است و نه غل و زنجیری. (الکشاف، ج۴، ص۵۹۴)
و. حجابی از نور کنار زده میشود و حقایقی بر همگان آشکار می گردد. (حدیث۱)
ز. …
تذکر تفسیری
دوری از اهل بیت در فهم قرآن کریم و غلبه ظاهرگرایی در میان برخی از مسلمانان اهل سنت موجب گردید که عدهای از اهل حدیث برای خدا دست وپا قائل شوند و در کتابهای معتبرشان در تفسیر این آیه احادیثی بیاورند درباره اینکه نعوذ بالله خداوند از روی ساق پای خودش کشف حجاب میکند! (مثلا صحیح بخاری، ج۶، ص۱۵۹[۶]؛ سنن دارمی، ج۳، ص۱۸۴۸[۷]) و حتی تا به امروز نیز بر این تفاسیر اصرار بورزند (مثلا: فتح القدير (شوکانی)، ج۵، ص۳۳۱)
رواج این گونه برداشتهای باطل بوده است که موجب گردیده هنگامی که افراد از ائمه اطهار ع درباره این آیه سوال کنند، اولین تذکر آنان این باشد که خداوند منزه از آن است که این آیه بخواهد بگوید که خداوند لباسی را از روی پایش کنار داده است. (حدیث۲ و حدیث۳)
خوشبختانه رواج تعابیر کنایهآمیز اینچنینی در اشعار عربی بقدری بوده است که برخی از مفسران اهل سنت با برشمردن اشعار متعدد در ذیل این آیه تذکر دادهاند که نه پایی در کار است و نه بالا زدن شلواری (الکشاف، ج۴، ص۵۹۴؛ البحر المحيط، ج۱۰، ص۲۴۷)
۲) «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ»
چه ارتباطی است بین کنار رفتن پردهها [یا شدت گرفتن سختیها] و دعوت به سجده، که این دو در کنار هم ذکر شده است؟
الف. سعادت اخروی با خضوع و سجده در پیشگاه خداوند حاصل میشود. آنجا که قرار است پردهها کنار زده شود و سعادتمندان معلوم گردند، باید دید که چه کسی اهل سجده کردن است (اقتباس از المیزان، ج۱۹، ص۳۸۵)
ب. شدت و هول و هراس آن روز اقتضایش این است که آنها به سجده بیفتند همان گونه که در دنیا هم وقتی هول و هراسی بر انسان غلبه میکند انسان ناخودآگاه به سجده میافتد. (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۰)
ج. باطن و حقیقت سجده کردن همان رسیدن به مقام قرب الهی است چنانکه در آیهای که سجده واجب دارد فرمود: «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ: سجده کن و نزدیک آی» (علق/۱۹) وقتی حجابها کنار رود، و محبوب حقیقی خود را بر دلها آشکار سازد، همه میخواهند به او نزدیک شوند؛ و این خواستن، انعکاسِ همان دعوتی است که به سجده میشوند.
د. …
۳) «يُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ»
عدهای در روز قیامت به سجده فراخوانده میشوند، و با اینکه دلشان میخواهد سجده کنند، اما نمیتوانند؛ و طبق روایات، گویی ستوان فقراتشان چنان خشک میگردد که امکان هرگونه خم شدن را از آنان سلب میکند. (حدیث۴)
نکته تخصصی انسانشناسی
اینکه انسان اختیار داشته باشد که هر کاری انجام دهد، مربوط به این دنیاست که جایگاه امتحان و آزمایش است. ما با انتخابهای خود در این دنیا، وضعیت اخرویمان را رقم میزنیم و آنجا دیگر این گونه نیست که هر کاری بخواهیم بتوانیم انجام دهیم، حتی اگر این خواستن، میل به سجده کردن در پیشگاه خداوند باشد.
البته به تعبیر دقیقتر، انسانها با انتخابهای خود در دنیا وجود خود را به نحوی رقم میزنند که دار آخرت برای آنها سرای اختیار باشد یا اجبار. آیات فراوان قرآن کریم نشان میدهد که این جهنمیان هستند که هیچ چیزی مطابق میلشان نیست و انواع عذابها را بر آنان تحمیل میکنند؛ اما بهشتیان هر چه دلشان بخواهد برایشان مهیا میشود؛ یعنی اختیارشان همچنان برقرار است اما موقعیت آنجا به نحوی است که هیچ لذت حقیقیای برای آنان ممنوع نیست؛ و باطل بودنِ لذتهای دروغین هم چنان آشکار شده، که کسی میلی بدانها ندارد؛ لذا هیچ گناهی نمیماند که کسی بخواهد میلی بدان پیدا کند؛ لذا بهشتیان اختیار تام پیدا میکنند بدون اینکه این اختیارشان ذرهای گناه برای آنها به همراه بیاورد.
در واقع، ما با اختیار کردنهای خود، نهایتا این سرنوشت را برای خود رقم میزنیم که بعد از مرگ همچنان امکان اختیار کردن بر اساس دلخواه خود را داشته باشیم، یا دیگر این امکان را از ما سلب کنند و همواره با اجبار و اکراه با ما برخورد کنند.
۴) «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ»
روزی که پرده از روی کار برداشته شود و اوضاع بشدت دشوار گردد؛ و ما را به سجده می خوانند، اما عدهای در خود تواناییاش را نمییابند.
تاملی با خویش
تا زمانی که تواناییاش را داریم، لذت سجده در پیشگاه پروردگار عالمیان را تجربه کنیم!
[۱] . اختلاف قرائت:
و قرئ: يوم نكشف بالنون. و تكشف بالتاء على البناء للفاعل [تَكشِف] و المفعول [تُكشَف] جميعا، و الفعل للساعة أو للحال، أى: يوم تشتدّ الحال أو الساعة، كما تقول: كشفت الحرب عن ساقها على المجاز. و قرئ: تُكشِف بالتاء المضمومة و كسر الشين، من أكشف: إذا دخل في الكشف. و منه. أكشف الرجل فهو مكشف، إذا انقلبت شفته العليا. (الکشاف، ج۴، ص۵۹۵)
و قوله: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ. القراء مجتمعون على رفع الياء [حدثنا محمد «۴»] قال: حدثنا الفراء قال: حدثنى سفيان عن عمرو ابن دينار عن ابن عباس أنه قرأ: «يوم تكشف عن ساق» يريد: القيامة و الساعة لشدته. (معاني القرآن، ج۳، ص۱۷۷)
[۲] . این ترکیب دوبار در قرآن کریم به کار رفته است. یکبارش در معنای حقیقی آن (كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْه: دامن به کمر زد، پاچه لباس را بالا آورد؛ نمل/۴۴) و یکبار هم در آیه حاضر در معنای کنایهای.
[۳] . شروع سند در توحید چنین است:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ …
[۴] . در مجمعالبیان چنین آمده است:
روي عن أبي جعفر و أبي عبد الله (ع) أنهما قالا في هذه الآية أفحم القوم و دخلتهم الهيبة و شخصت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر لما رهقهم من الندامة و الخزي و المذلة و قد كانوا يدعون إلى السجود و هم سالمون أي يستطيعون الأخذ بما أمروا به و الترك لما نهوا عنه و لذلك ابتلوا
[۵] . مرحوم طبرسی در تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص۳۴۳ حدیثی آورده است که کاملا با مضمون فوق موافق است:
و فى الحديث: يبقى أصلابهم طبقا واحدا أي: فقارة واحدة لا تنشنی
همچنین علی بن ابراهیم قمی در تفسير القمي، ج۲، ص۳۸۳ توضیحی داده که با توجه به حدیث فوق احتمال زیاد دارد که این توضیح برگرفته از کلام معصوم ع باشد:
يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ قَالَ: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنِ الْأُمُورِ الَّتِي خَفِيَتْ- وَ مَا غَصَبُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ- وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ قَالَ يُكْشَفُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَتَصِيرُ أَعْنَاقُهُمْ مِثْلَ صَيَاصِي الْبَقَرِ يَعْنِي قُرُونَهُ فَلا يَسْتَطِيعُونَ أَنْ يَسْجُدُوا وَ هِيَ عُقُوبَةٌ- لِأَنَّهُمْ لَمْ يُطِيعُوا اللَّهَ فِي الدَّنْيَا فِي أَمْرِهِ- وَ هُوَ قَوْلُهُ: وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ إِلَى وَلَايَتِهِ فِي الدُّنْيَا وَ هُمْ يَسْتَطِيعُون
[۶] . حَدَّثَنَا آدَمُ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي هِلاَلٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ، فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ، فَيَبْقَى كُلُّ مَنْ كَانَ يَسْجُدُ فِي الدُّنْيَا رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَيَذْهَبُ لِيَسْجُدَ، فَيَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وَاحِدًا»
[۷] . أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الْبَزَّازُ، عَنْ يُونُسَ بْنِ بُكَيْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي ابْنُ إِسْحَاقَ، قَالَ: أَخْبَرَنِي سَعِيدُ بْنُ يَسَارٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ، يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ” إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، نَادَى مُنَادٍ: لِيَلْحَقْ كُلُّ قَوْمٍ بِمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، فَيَلْحَقُ كُلُّ قَوْمٍ بِمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، وَيَبْقَى النَّاسُ عَلَى حَالِهِمْ، فَيَأْتِيهِمْ فَيَقُولُ: مَا بَالُ النَّاسِ ذَهَبُوا وَأَنْتُمْ هَا هُنَا؟ فَيَقُولُونَ: نَنْتَظِرُ إِلَهَنَا، فَيَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَهُ؟ فَيَقُولُونَ: إِذَا تَعَرَّفَ إِلَيْنَا، عَرَفْنَاهُ، فَيَكْشِفُ لَهُمْ عَنْ سَاقِهِ فَيَقَعُونَ سُجُودًا، فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى {يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ} [القلم: ۴۲] يَبْقَى كُلُّ مُنَافِقٍ فَلَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَسْجُدَ، ثُمَّ يَقُودُهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ “
بازدیدها: ۹۸