۲۵-۲۶شوال ۱۴۴۱
ترجمه
پس آنان را بِکر گرداندیم؛
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
أَبْكاراً
ماده «بکر»[۲] در اصل دلالت دارد بر اول و ابتدای هر چیزی (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۲۸۷[۳]) و به تعبیر دیگر چیزی که در مرحله اول از یک برنامه و یا یک جریانی باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۲۰[۴]). برخی این معنای محوری را این طور تعبیر کردهاند: صدور چیزی از اصلش (بعد از زمانی که خالی از صدور بوده) به طوری که نسبت به آنچه از جنس آن صادر میشود اول باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۱[۵]) و برخی هم در همین راستا اصل کاربرد این ماده را در خصوص «بُكْرَة» به معنای صبحدم و ابتدای روز دانستهاند که از آن کلمات دیگر مشتق شده و چون گویی این وقت در آمدنش بر سایر اوقات روز تعجیل کرده و مقدم شده است، به هر چیزی که در کارش تعجیل کند و اول بیاید «بِكْر» گفتهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۴۰[۶])
در هر صورت «بُكْرَة» به معنای صبحدم است و البته چنانکه برخی تذکر دادهاند «بُكْرَة» بر وزن «فُعلة» (مانند لقمه) از فعل بکر یبکر است که وزن فعله به معنای «ما یفعل به» است یعنی آنچه که با آن روز آغاز میشود [که صبح مصداق آن است نه معنای آن] (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۲۱[۷]) و تفاوتش با «غداة» هم همین است که «غذاة» اسم است برای خود صبح و وقت صبحگاه؛ لذا مثلا نماز صبح را «صلاة الغداة» گویند شبیه «صلاة الظهر و العصر» اما «صلاة البكرة» نمیگویند؛ هرچند که به خاطر کثرت استعمال «بکرة» را برای اشاره به خود صبح هم به کار میبرند (الفروق في اللغة، ص۲۶۶[۸])؛ و شاید کاربرد آن در این آیه «وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ» (قمر/۳۸) بهترین شاهد برای این تفاوت معنایی باشد؛ که اگرچه عموما آن را به عنوان ظرف دانستهاند اما بعید نیست که در این آیه بتوان آن را مفعول مطلق دانست؛ بویژه که کلمه «بُكْرَة» گاه به صورت مصدر ثلاثی مجرد (بکور) و مزید (إِبْكار) هم به کار برده میشود: «سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ» (آل عمران/۴۱) «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكار» (غافر/۵۵)[۹]
این کلمه هم در مقابل «عشیّ» (همخانواده با عشاء که به معنای شامگاه) به کار میرود: «سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مریم/۱۱) ؛ «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مریم/۶۲) ؛ «سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ» (غافر/۵۵) و هم در مقابل «أصیل» (آخر شب): «وَ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» (فرقان/۵) ؛ «وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» (احزاب/۴۲) ؛ «تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» (فتح/۹) «وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» (انسان/۲۵). (فرق عشیّ با أصیل در این است که ظاهرا وقتی سایه کاملا مرتفع میگردد «عشی» گفته میشود اما أصیل به زمان بعد از عشی است؛ الفروق في اللغة، ص۲۶۶)
«بِكْر» را صفت مشبهه دانستهاند یعنی کسی که این صفت (در مرحله اول بودن) در او تثبیت شده باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۲۰[۱۰]) و در زبان عرب به زنی گفته میشود که دوشیزه باشد و نکاح نکرده و بکارتش زایل نشده باشد و در واقع بر خلقت نخستین خود باقی باشد (مجمع البيان، ج۹، ص۳۲۹[۱۱]) و جمع آن «أبکار» است: «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً (واقعه/۵۶) «أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ … ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً» (تحریم/۵) و خلیل میگوید به اولین فرزند هم (پسر باشد یا دختر) گفته میشود (كتاب العين، ج۵، ص۳۶۴[۱۲]) و البته از ابوعبید نقل شده که گاه به زنی که فقط یک فرزند آورده هم گفته میشود؛ و ظاهرا ابن فارس سخن خلیل را هم به نحوی به این قول برمیگرداند (معجم مقاييس اللغة، ج۱، ص۲۸۹[۱۳]) هرچند راغب اصفهانی بر همان معنای مورد نظر خلیل تاکید دارد و بر این باور است که اگر به مادر (و بلکه والدین) چنین بچهای بکر گویند از همین باب است (یعنی آنان اولین بار بچهدار شدهاند] و وقتی هم «بکر» در مورد حیوانات به کار می رود مقصود حیوانی است که هنوز بچهای نزاده است: «لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ» (بقرة/۶۸) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۴۰[۱۴]) و البته برخی با توجه به مقابلات متعدد «بکر» (که در جایی نقطه مقابل او را «ثیّب: بیوه» (تحریم/۵) و در جای دیگر «فارض: سالمند» (بقره/۶۸) بر این باورند که «بِکر» را در معنای عرفی امروزی «باکره» (زنی که بکارتش زایل نشده) خلاصه کردن تفسیر دقیقی از این کلمه نیست؛ بلکه معنای آن (در خصوص زنان) همان در مرحله اولیه زندگی بودن [در طراوت جوانی بودن] است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۲۱[۱۵])
این ماده و مشتقات آن ۱۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) زندیقی خدمت امام صادق ع میرسد و سوالاتی از ایشان میپرسند که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۱۶] در فرازی دیگر وی میگوید: چگونه است که حوریههای بهشتی هربار که همسرش سراغش میرود باکره است؟
فرمود: چون از امری طیب (پاک) آفریده شده که هیچ گونه امر نامطلوبی بر او عارض نشود و به جسمش هیچ آفتی نرسد و در درونش هیچ چیزی جاری نشود و هرگز حائض نگردد؛ پس رَحِم بههمچسبیده و پیوسته است و در آن معبری جز مجرای آلت نیست.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص: ۳۵۱
رُوِيَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع…
قَالَ فَكَيْفَ تَكُونُ الْحَوْرَاءُ فِي جَمِيعِ مَا أَتَاهَا زَوْجُهَا عَذْرَاءَ؟
قَالَ ع لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِنَ الطَّيِّبِ لَا يَعْتَرِيهَا عَاهَةٌ وَ لَا يُخَالِطُ جِسْمَهَا آفَةٌ وَ لَا يَجْرِي فِي ثَقْبِهَا شَيْءٌ وَ لَا يُدَنِّسُهَا حَيْضٌ فَالرَّحِمُ مُلْتَزِقَةٌ مِلْدَمٌ إِذْ لَيْسَ فِيهَا لِسِوَى الْإِحْلِيلِ مَجْرًى.
۲) در منابع اهل سنت از رسول الله ص روایت شده است که فرمودهاند:
بهشتیان هرگاه که با زنانشان نزدیکی کنند، آن زنان دوباره به حالت باکره برمیگردند.
الدر المنثور، ج۶، ص۱۵۸
و أخرج الطبراني عن أبى سعيد قال:
قال رسول الله ص: ان أهل الجنة إذا جامعوا النساء عدن أبكارا.
۳) در ذیل آیه قبل روایتی از سوال ام سلمه در خصوص تفسیر این آیات گذشت که رسول الله مقصود از این آیات را زنانی دانست که در دنیا به صورت پیرزنانی که زیبایی و طراوتشان را از دست دادهاند از دنیا رفتند و خداوند آنان را به صورت جوانانی جذاب وکم سن و سال که هیچگاه پیر نمیشوند درمیآورد. (جلسه ۱۰۰۲، حدیث۱) در ادامه فرمودند:
پس هربار که همسرانشان سراغشان میروند آنان را باکره مییابند.
چون عایشه این سخن را شنید گفت: وای از درد [رفع بکارت!]
رسول الله به او روی کرد و فرمود: در آنجا دردی در کار نخواهد بود.
تفسير جوامع الجامع، ج۴، ص۲۳۴؛ الكشف و البيان (ثعلبی)، ج۹، ص۲۱۰[۱۷]
عن النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال لأمّ سلمة: هنّ اللّواتى قبضن فى دار الدّنيا عجائز شمطاء رمصاء جعلهنّ اللّه بعد الكبر أترابا على ميلاد واحد فى الاستواء، كلّما أتاهنّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبكارا.
فلمّا سمعت عائشة ذلك قالت: وا وجعاه!
فقال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ليس هناك وجع.
تدبر
۱) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً»
این آیه دلالت بر باکره بودن زنانی است که برای اصحاب یمین قرار داده شده است؛ در مورد این زنان دو احتمال مطرح است:
الف. اگر این زنان همان حور العین و یا زنانی باشند که در بهشت برای اصحاب یمین آفریده شدهاند تاکید بر بکر بودنشان ظاهرا دلالت دارد بر اینکه نحوه آفرینش آنان بدین صورت است که همواره باکره میمانند (حدیث۱)
ب. اگر اینان زنانیاند که در دنیا میزیسته و اکنون در بهشت وارد شده و در مرتبه همسری اصحاب یمین قرار گرفتهاند؛ آنگاه اشاره به بکر بودنشان میتواند بدین معنا باشد که ولو در دنیا ازآنان رفع بکارت شده اما در بهشت دوباره باکره آفریده میشوند و چهبسا علاوه بر این دلالت دارد بر اینکه آنان نیز به نحوی آفریده میشوند که نه فقط باکره آفریده میشوند، بلکه همواره باکره میمانند (حدیث۲ و ۳)
۲) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً»
خداوند در دنیا همه زنان را باکره آفریده است؛ اما در مورد این زنان بهشتی فرمود که آنان را باکره قرار دادیم. در نکات ادبی جلسه قبل گذشت که انشاء برای اصل آفرینش چیزی به کار میرود و چیز جدیدی بیسابقه قبلی آفریدن است؛ و میدانیم که جعل و قرار دادن، افزودن یک حیثیت جدید به چیزی است که قبلا آفریده شده است. در اینجا نیز ابتدا از انشاء و ایجاد آنان سخن گفت سپس از اینکه آنان را باکره گردانیده است. همچنین اینکه این آیه با حرف «ف» متفرع بر آیه قبل شده نیز نشان میدهد که این باکره گرداندن چیزی است اضافه بر آن انشاء و ایجاد اولیه و بیسابقه. آن امر اضافه چیست؟
الف. چهبسا میخواهد به دوباره باکره شدن مجدد آنان اشاره کند. یعنی آنچه در مقام آفرینش جدید آنهاست باکره آفریدن آنهاست؛ اما چون مجامعت رخ دهد طبیعی است که بکارت آنان زایل گردد؛ و با این تعبیر «فجعلنا» میفرماید ما بعد از آن آفرینش نخست و در پی مجامعتی که با همسرانشان میکنند، باز هم آنان را باکره میگردانیم.
ب. چه بسا میخواهد با همین تعبیر ذهن ما را متوجه ساحت دیگری در خصوص بکر بودن این بهشتیان کند؛ که این بکر بودنشان صرفا یک امر فیزیولوژیکیِ ناظر به اصل آفرینش آنها نیست؛ بلکه یک نحوه تازگی و طراوتی است که خداوند در آنان قرار میدهد که از آنان زایل شدنی نیست. به تعبیر دیگر میخواهد ما را با افق انشاء و آفرینش در بهشت آشنا کند که آن آفرینش در عین اینکه بیسابقه و جدید است، اما با یک جعل دیگری نیز همراه است؛ و شاید به خاطر این جعل خاص است که هیچگاه در معرض نقص و زوال قرار نمیگیرد؛ یعنی چهبسا کمالات بهشتی صرفاً اقتضای آن انشاء و آن نشئه نیست، بلکه گاه جعل خاص دیگری هم لازم است که ویژگیهای مطلوب بهشتیان را چنین همیشگی گرداند.
ج. …[۱۸]
۳) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً»
حکایت
مامون در جلسهای اهل کلام را طلبید و خودش درباره برتری امیرالمومنین ع بر دو خلیفه اول با آنان احتجاج کرد که فرازی از آن در ذیل آيه ۱۰ (جلسه ۹۷۷، تدبر۷) گذشت. ابتدا از آنان خواست که دلایلی که آنان در افضلیت آن دو بر امیرالمومنین ع دارند بیاورند و یکایک را پاسخ گفت. در فرازی از این گام اول گفتگو آمده است:
شخص دیگری گفت: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيده است كه فرمود: «ابو بكر و عمر سرور پيران اهل بهشتند.»
مأمون گفت: اين حديث محال است، زيرا كه در بهشت شخص پيری نيست تا اینان در میان پیران سرور باشند؛ چنانکه روایت مشهوری است که آن پيرزن أشجعيّه نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود و آن حضرت فرمود: پيرزن داخل بهشت نمىشود، وی گريهاش گرفت، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: همانا خداوند متعال ميفرمايد: همانا ما آنان [= آن افراد مونث] را به آفرینشی خاص ایجاد کردیم؛ پس آنان را بِکر گرداندیم» (واقعه/۳۵-۳۶).
و اگر هم معتقدید كه ابو بكر نیز در هنگام ورود به بهشت جوان مىشود، خود شما روايت كردهايد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به حسن و حسين گفت كه «آنان سرور جوانان بهشتي در میان اولین و آخریناند و پدرشان از آن دو بهتر است.»
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۱۸۷-۱۸۸[۱۹]
این مورد بعدا (در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۹۹) افزوده شد:
۴) «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً»
نفرمود «و جَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً» بلکه از حرف «ف» استفاده کرد که اصطلاحا فاء تفریع است؛یعنی این مطلب را بر مطلب قبل مترتب کرد؛ یعنی آن نحوه ایجاد خاص آنها موجب گردیده که آنها باکره باشند. این تفریع چه وجهی دارد؟
الف. چهبسا میخواهد بگوید باکره بودن در آخرت غیر از باکره بودن در دنیاست؛ باکره بودن در دنیا اگرچه در لذت جنسی خود زن موثر است (بویژه از این جهت که عموما تمایل مردان به زن باکره و رفع بکارت وی بیشتر است و همین موجب ابراز علاقه بیشتر مردان و اقدامات بیشتری برای به دست آوردن دل دختران باکره از جانب آنان میشود و با توجه به اینکه لذت جنسی زن انعکاسی و مفعولی است همه اقداماتی که مرد را به نسبت به زن علاقمندتر کند میتواند در ایجاد لذت جنسی زن کارآمدتر باشد) اما گاه با درد و ناراحتیای برای زنان همراه است که گاه این ناراحتی بقدری است که اصلا آن لذت را تحتالشعاع قرار میدهد؛ و به تبع آن، مانع لذت کامل مرد هم میشود. شاید با این تعبیر میخواهد بفرماید که اگر ما آن زنان را باکره گرداندیم نه از جنس باکره بودن در دنیا که رفع آن گاه با زحمات و ناراحتیهایی برای زن همراه است، بلکه باکرهای که به نحوی خاص و متناسب با نشئه بهشت ایجاد شده؛ نشئهای که در آنجا جای هیچ گونه درد و رنج و ملالتی نیست. (برای توضیح بیشتر این مطلب به جمعبندی پایان سوره [جلسه ۱۰۶۴، تدبر۱۹] مراجعه کنید.)
ب. …
[۱] . قراءة يعقوب في الوقف بهاء السكت «فجعلناهنة» (معجم القراءات ج۹، ص۳۰۰)
[۲] . این ماده قبلا در جلسه ۵۳۱ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/ بحث شد و اکنون کاملتر شد.
[۳] . الباء و الكاف و الراء أصلٌ واحدٌ يرجع إليه فرعان هما منه. فالأوَّل أَوَّلُ الشئ و بَدْؤُه. و الثانى مشتقٌّ منه، و الثالث تشبيه. … و البِكْرُ من كلِّ أمرٍ أولُه. و يقول: ما هَذَا الأمْرُ بِبَكِيرٍ و لا ثَنِىٍّ، على معنى ما هو بأوَّلٍ و لا ثانٍ.
[۴] . أنّ الّذى يظهر من كلمات القوم و استعمالاتهم، أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الكون في المرحلة الأولى من برنامج أو جريان أمر، سواء كان هذا الجريان منتسبا الى انسان أو حيوان أو نبات أو جماد أو زمان، أو غيرها.
[۵] . صدور شیء من أصله (بعد زمن خال من الصدور) بحیث یکون أولا لما یصدر بعده من جنسه.
[۶] . أصل الكلمة هي الْبُكْرَةُ التي هي أوّل النهار، فاشتق من لفظه لفظ الفعل، فقيل: بَكَرَ فلان بُكُوراً: إذا خرج بُكْرَةً، و الْبَكُورُ: المبالغ في البكرة، و بَكَّرَ في حاجته و ابْتَكَرَ و بَاكَرَ مُبَاكَرَةً. و تصوّر منها معنى التعجيل لتقدمها على سائر أوقات النهار، فقيل لكلّ متعجل في أمر: بِكْرٌ، قال الشاعر: «بَكَرَتْ تلومك بعد وهن في النّدى / بسل عليك ملامتي و عتابي».
[۷] . و البُكْرَةُ بالضمّ فعلة كاللقمة بمعنى ما يفعل به، و من هذا المعنى أوّل الوقت من اليوم و هو الغداة … فظهر أنّ تفسير البكرة بأوّل الصبح، و الإبكار بالبكرة، و البكر بالمرأة الّتى كانت باكرة عرفا في مقابل الثيّب: غير وجيه.
[۸] . (الفرق) بين البكرة و الغداة و المساء و العشاء و العشي و الأصيل: أن الغداة اسم لوقت و البكرة فعلة من بكر يبكر بكورا ألا ترى أنه يقال صلاة الغداة و صلاة الظهر و العصر فتضاف الى الوقت و لا يقال صلاة البكرة و انما يقال جاء في بكرة كما تقول جاء في غدوة و كلاهما فعل مثل النقلة ثم كثر استعمال البكرة حتى جرت على الوقت، و اذا فاء الفيء سمي عشية ثم أصيل بعد ذلك و يقال فاء الفيء اذا زاد على طول الشجرة و يقال أتيته عشية أمس و سآتيه العشية ليومك الذي أنت فيه و سآتيه عشي غد بغير هاء و سآتيه بالعشي و الغداة أي كل عشي و كل غداة، و الطفل وقت غروب الشمس و العشاء بعد ذلك و اذا كان بعيد العصر فهو المساء و يقال للرجل عند العصر اذا كان يبادر حاجة قد أمسيت و ذلك على المبالغة.
[۹] . اینکه ابکار مصدر بکره است مورد تاکید اهل لغت بوده مثلا: «الإِبْكَارُ: مصدر للبُكْرَةِ، كالإصباح للصبح.» (كتاب العين، ج۵، ص۳۶۵) و مرحوم مصطفوی درباره این دو کلمه میگوید: «البكور و الإبكار مصدران مجرّدا و مزيدا فيه، و النظر في البكور الى جهة نفس الفعل و في الإبكار الى جهة صدوره من الفاعل.» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۲۱)
[۱۰] . فالبكر كالملح صفة مشبهة و هو من ثبت له هذا المفهوم، يقال امرأة بكر، ابل بكر و شجرة بكر و زمان بكر. و الباكر فاعل و هو من قام به هذا المفهوم. و البَكْرُ بالفتح كصعب صفة أيضا و غلب استعماله في الحيوان كما أنّ بكرا غالب استعماله في الإنسان.
[۱۱] . و البكر التي لم يفترعها الرجل فهي على خلقتها الأولى من حال الإنشاء و منه البكرة لأول النهار و الباكورة لأول الفاكهة و البكر الفتي من الإبل و جمعه بكار و بكارة و جاء القوم على بكرتهم و بكرة أبيهم عن الأزهري.
[۱۲] . و البِكْرُ: التي لم تمس من النساء بعد. و البِكْرُ: أول ولد الرجل غلاما كان أو جارية. و (يقال): أشد الناس بِكْرٌ ابنُ بِكْرَيْنِ، و الثني: ما يكون بعد البِكْرِ، (يقال): ما هذا الأمر منك بِكْراً و لا ثَنِيّاً، أي: ما هو بأول و لا ثان. و البِكْرُ من كل شيء: أوله. و بقرة بِكْرٌ، أي: فتية لم تحمل. و ابْتَكَرَ الرجلُ المرأة، أي: أخذ قضتها.
[۱۳] . قال الخليل: و البِكْرُ من النِّساء التى لم تُمْسَسْ قطُّ. قال أبو عبيدٍ: إذا وَلَدتِ المرأةُ واحداً فهى بِكْرٌ أيضاً. قال الخليل: يسمَّى بِكْراً أو غُلاماً أو جارية.
[۱۴] . و سمّي أول الولد بِكْراً، و كذلك أبواه في ولادته [إيّاه تعظيما له، نحو: بيت اللّه، و قيل: أشار إلى ثوابه و ما أعدّ لصالحي عباده ممّا لا يلحقه الفناء، و هو المشار إليه بقوله تعالى: وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ]، قال الشاعر «يا بِكْرَ بِكْرَيْنِ و يا خلب الكبد» فبكر في قوله تعالى: لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ [البقرة/ ۶۸]. هي التي لم تلد، و سمّيت التي لم تفتضّ بِكْراً اعتبارا بالثيّب، لتقدّمها عليها فيما يراد له النساء،
[۱۵] . و يدلّ على هذا الأصل ورود هذه المادّة في مقابل الفارض و الثيّب و العشىّ و الأصيل: فانّ الفارض قريب من مفهوم المسنّ و القديم. و الثيّب من تفارق زوجها و ترجع الى بيتها السابقة. و العشىّ أواخر النهار الى أن تنقضي ساعات من الليل. و الأصيل قريب من معنى العشىّ. و هذه المعاني كما ترى تقابل مفهوم المرحلة الاولى من أمر. إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ- ۲/ ۶۸.أى متوسّط بينهما. عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً- ۶۶/ ۵.أى اللّاء لم يتزوجنّ و كنّ في ابتداء مراحل العيشة و الحياة. فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً- ۵۶/ ۳۶.أي في صورة من كنّ في حداثة السنّ و الشباب، و في صفة من لم يتزوّج و هي على المرحلة الاولى من العيشة… فظهر أنّ تفسير البكرة بأوّل الصبح، و الإبكار بالبكرة، و البكر بالمرأة الّتى كانت باكرة عرفا في مقابل الثيّب: غير وجيه.
[۱۶] . در آیه ۳۳ همین سوره (جلسه ۱۰۰۰، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-33/)
[۱۷] . و أخبرني الحسين بن محمد، حدّثنا موسى بن محمد، حدّثنا الحسن بن علوية، حدّثنا إسماعيل بن عيسى، حدّثنا المسيب بن شريك إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً. قال: هنّ عجائز الدنيا أنشأهن الله عزّ و جل خلقا جديدا، كلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبكارا، فلما سمعت عائشة قالت: وا وجعا. فقال رسول الله ص: «ليس هناك وجع».
[۱۸] . یک احتمال دیگر هم به ذهی خظور میکند که چون چندان قوی نیست در متن نیاوردم:
چهبسا آوردن این آیه برای اشاره به این است که این زنان بهشتی که در آیه قبل از انشانءآنان سخن گفته شد نعمت خاصی برای اصحاب یمین است؛ نه مطلق زنان بهشتی. در برخی از احادیثی که در وصف بهشت آمده هر مومنی چندین زن باکره (دوشیزه) و چندین زن ثیّب (بانو، زنی که از او رفع بکارت شده) دارد. پس با اشاره به اینکه آنان را باکره گرداندیم چهبسا میخواهد اشاره کند این زنانی که خداوند آنان را باکره میگرداند زنان خاصیاند که نعمتی ویژه برای اصحاب یمین میباشند
[۱۹] . حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ جَمِيعاً قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ صَالِحُ بْنُ أَبِي حَمَّادٍ الرَّازِيُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَمَّادِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ: جَمَعَنَا يَحْيَى بْنُ أَكْثَمَ الْقَاضِي قَالَ أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ بِإِحْضَارِ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْكَلَامِ وَ النَّظَر …
… قَالَ آخَرُ: فَقَدْ جَاءَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
قَالَ الْمَأْمُونُ: هَذَا الْحَدِيثُ مُحَالٌ لِأَنَّهُ لَا يَكُونُ فِي الْجَنَّةِ كَهْلٌ وَ يُرْوَى أَنَّ أَشْجَعِيَّةَ كَانَتْ عِنْدَ النَّبِيِّ ص فَقَالَ: لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَجُوزٌ. فَبَكَتْ. فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ ص: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ «إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً».
فَإِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ يُنْشَأُ شَابّاً إِذَا دَخَلَ الْجَنَّةَ، فَقَدْ رَوَيْتُمْ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا.
بازدیدها: ۲۰۲