ترجمه
و نیک مىدانيم كه آنها مىگويند: جز اين نيست كه اين [قرآن] را بشرى به او مىآموزد؛ زبان كسى كه [این را] به او میبندند، اعجمی [= گنگ و نارسا] است، و اين زبانی است عربى [= رسا] آشکار.
نکات ترجمهای و نحوی
یلحدون از ماده «لحد» است که این ماده در اصل دلالت بر متمایل شدن و انحراف پیدا کردن از مسیر اصلی می کند. ملحد کسی است که از راه حق و ایمان منحرف شده باشد. ملتحد نیز که در قرآن به کار رفته به معنای ملجأ و پناهگاه است از این جهت که پناهنده بدان متمایل می شود.(معجم المقاییس اللغة، ج۵، ص۲۳۶؛ مفردات الفاظ القرآن، ص۷۳۷)
اعجمی غیر از عجمی است. «عجم» به غیر عرب گویند و عجمی یعنی کسی که عرب نیست و عجم است اما میتواند زبان فصیحی داشته باشد و حتی به عربی فصیح مسلط باشد مانند سیبویه عالم معروف علم نحو. اما اعجمی یعنی کسی که بیانش گنگ و نارساست و نمیتواند به عربی فصیح سخن بگوید (مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۶)
برخی جمله «لسان الذی …» را جمله استینافیه گرفتهاند (الکشاف، ج۲، ص۶۳۶) اما به نظر میرسد بهتر است این جمله را حال در نظر بگیریم که برای رد بر آنان بلیغتر است یعنی آنها میگویند کسی به پیامبر قرآن را تعلیم کرده در حالی که با توجه به اعجمی بودن آن شخص و عربی مبین بودن قرآن نباید چنین حرفی میزدند (البحر المحیط فی التفسیر، ج۶، ص۵۹۶)
حدیث
۱) از امام باقر یا امام صادق ع سوال شد درباره سخن خداوند که میفرماید: «[قرآن] به زبان عربی مبین است» فرمودند:
زبانها را بیان میکند ولی زبانها نمیتوانند او را بیان کنند. [ظاهرا مقصود این است که هر مطلبی در هر زبان دیگری باشد قرآن آن را بیان کرده و می تواند بیان کند اما هیچ زبانی نمیتواند تمام مطالب قرآن را بیان کند]
الكافي، ج۲، ص۶۳۲
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» قَالَ يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُنُ.
۲) یکبار عدهای از اصحاب نزد پیامبر بودند سوالاتی درباره ابر و رعد و برق میپرسند ایشان با عباراتی بسیار کوتاه وشیوا پاسخهای زیبایی میدهند، حاضران میگویند:
پیامبر خدا ! چقدر فصیح و شیوا سخن میگویی؛ ما کسی را به فصاحت و شیوایی تو ندیدهایم؟
فرمود: و چرا چنین نباشد در حالی خداوند قرآن را بر زبان من جاری کرد [و فرمود] «به زبان عربی آشکار»
[ظاهرا منظور حضرت این است که چون قرآن بسیار فصیح است و بر زبان ایشان جاری شده، این فصاحت قرآن در سخن گفتن خود ایشان هم تاثیر گذاشته است]
معاني الأخبار، ص۳۲۰
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو الْحَسَنِ عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ النَّيْسَابُورِيُّ الْفَقِيهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الضَّرِيرُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ عَبَّادٍ الْمُهَلَّبِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّمِيمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص…
… فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْصَحَكَ وَ مَا رَأَيْنَا الَّذِي هُوَ أَفْصَحُ مِنْكَ فَقَالَ وَ مَا يَمْنَعُنِي مِنْ ذَلِكَ وَ بِلِسَانِي نَزَلَ الْقُرْآنُ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِين
تدبر
۱) «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»:
شبهه درباره اصالت قرآن از همان زمان نزول قرآن مطرح بوده است و خداوند از این شبهات آگاه است؛ اما نظام الهی این گونه نیست که برای حفظ دین و کتابش، کاری کند که انسانها نتوانند شبهه کنند؛ بلکه حقیقت را آن گونه که عقل میفهمد و تصدیق میکند نمایان ساخته است: آنها شبهه میکنند که یک غیر عربزبانی که عربی فصیح سخن نمیگوید این قرآن را به پیامبر تعلیم کرده، اما عقل براحتی میفهمد که قرآنی که در اوج فصاحت و شیوایی است، نمیتواند توسط یک غیرعربزبانی که بهرهای از فصاحت نبرده، تعلیم داده شده باشد. با این حال، راه شبهه کردن باز است و اگر کسی شبهه کرد و خواست زیر بار حقیقت نرود، نظام الهی مانع شبهه کردنش نمیشود.
ثمره در تحلیل دینی:
گاه ما انتظار داریم خدا مانع وقوع بدیها در عالم شود. این انتظار نابجایی است. اگر خدا به بشر اختیار داده، باید بشر کار بد هم بتواند انجام دهد؛ حتی اگر این کار بد موضع گیری علیه خود خداوند کتاب آسمانی وی باشد. البته خدا عقلی هم داده که بتواند حقیقت را از شبهه تشخیص دهد.
۲) «يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ … وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»:
شاید از این آیه بتوان نتیجه گرفت که عربی قرآن، که در این آیه با تعبیر «عربی مبین» از آن یاد شده، با عربی عادی متفاوت است؛ زیرا در قبال اینکه آنها میگویند «این تعلیم بشر است»، میگوید «این عربی مبین است».
احادیثی هم که «مبین» بودن را نه صرفا آشکار بودن[۱]، بلکه این دانستهاند که زبان قرآن فوق همه زبانها و مسلط بر همه است به نحوی که از عهده تبیین هر زبانی برمیآید ولی هیچ زبانی از عهده تبیین آن برنمیآید، موید این برداشت است. (حدیث۱)
موید دیگر اینکه انسان با آموختن اندکی عربی بسادگی میتواند اغلب آیات قرآن را بفهمد، در حالی که با همین مقدار اطلاعات، نمیتواند یک روزنامه عربی بخواند؛
و دیگر اینکه حفظ کردن قرآن، برای غیر عربزبانان بسادگی حفظ کردن آن برای عربزبانان است. (چنانکه مثلا در مسابقات بینالمللی حفظ قرآن تعداد غیرعربزبانان حافظ به هیچ عنوان کمتر از عربزبانان نیست)
[۱] . «مُبین» اسم فاعل از باب افعال است که در این باب، معنای کلمه متعدی میشود، در حالی که «آشکار» بودن یک صفت لازم است، نه متعدی؛ و «آشکار کننده بودن» است که متعدی است. یعنی این عربیای است که نهتنها خودش آشکار است، بلکه آشکار کننده امور دیگر هم هست.
بازدیدها: ۱۷۲