ترجمه
و بر آنان غم مخور؛ و از [= بهخاطر] آن مکری که میورزند، در مضیقه مباش [= دلتنگ مشو و خود را در تنگنا قرار مده].
حدیث
امام صادق ع فرمود:
حضرت موسى ع يوشع بن نون را وصي خود قرار داد؛ و يوشع بن نون فرزندان هارون، و نه فرزندان خودش ویا فرزندان موسى را؛ که خداوند تعالى صاحب اختيار است، هر كه را خواهد و از هر خاندانى كه خواهد اختيار كند.
و موسى و يوشع مردم را به مسيح ع مژده دادند و چون خداى عز و جل مسيح را برانگیخت، مسيح ع به آنها گفت که پس از من پيغمبرى خواهد آمد كه نامش احمد و از اولاد اسماعيل ع است، كه تصدیق کننده من و شماست و راه هر بهانهای را بر من و شما میبندد. و امر وصيت، پس از عيسى، در حواريينِ «مستحفظ» جارى گشت …[آنگاه امام صادق ع پس از توضیحی درباره «مستحفظین» که اسم اعظم میدانستند، میفرماید][۱]
پس هميشه وصيت از عالِمى به عالِم ديگر جريان داشت، تا آن را به حضرت محمد ص رسانيدند، و چون خداى عز و جل محمد صلّى اللَّه عليه و آله را مبعوث كرد، دودمان مستحفظين تسلیم او شدند ولی بنى اسرائيل تكذيبش نمودند، او به سوى خداى عز و جل دعوت كرد و در راهش جهاد نمود تا آنكه خداى- جل ذكره- به او وحی فرستاد كه فضیلت و برتری وصی خود را آشكار كن.
پيغمبر عرض كرد: پروردگارا! عرب مردمى خشناند، در ميان ايشان كتابى نبوده و براى آنها پيغمبرى برانگیخته نشده و از فضيلت و شرف پيغمبران آگاه نيستند، اگر من فضيلت و برتری اهل بيتم را بآنها بگويم، ايمان نمىآورند.
پس خداى جل ذكره- فرمود: «غم آنها را مخور» و «بگو سلام؛ که بزودی خواهید دانست» (زخرف/۸۹).
پس، پيغمبر از فضايل وصياش یادی کرد و در دلها نفاق افتاد؛ و رسول خدا ص از آن نفاق و آنچه میگفتند آگاه شد.
آنگاه خداى- جل ذكره- فرمود: اى محمد! «محققا ما ميدانيم كه سينهات از آنچه ميگويند تنگ مىشود» (حجر/۹۷) «اما ايشان تو را تكذيب نميكنند بلكه ستمگران آيات خدا را انكار ميكنند» (انعام/۳۳) و بدون اينكه دليلى داشته باشند انكار ميكنند.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با ايشان به الفت و مهربانی رفتار میکرد و از برخی از آنها در مقابل بعضى دیگر کمک میگرفت و همواره، نکته جدیدی از فضایل وصياش را به آنها نشان میداد …
الكافي، ج۱، ص۲۹۴
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
أَوْصَى مُوسَى ع إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى وَلَدِ هَارُونَ وَ لَمْ يُوصِ إِلَى وَلَدِهِ وَ لَا إِلَى وَلَدِ مُوسَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَهُ الْخِيَرَةُ يَخْتَارُ مَنْ يَشَاءُ مِمَّنْ يَشَاءُ وَ بَشَّرَ مُوسَى وَ يُوشَعُ بِالْمَسِيحِ ع فَلَمَّا أَنْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَسِيحَ ع قَالَ الْمَسِيحُ لَهُمْ إِنَّهُ سَوْفَ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي نَبِيٌّ اسْمُهُ أَحْمَدُ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ ع يَجِيءُ بِتَصْدِيقِي وَ تَصْدِيقِكُمْ وَ عُذْرِي وَ عُذْرِكُمْ وَ جَرَتْ مِنْ بَعْدِهِ فِي الْحَوَارِيِّينَ فِي الْمُسْتَحْفَظِينَ …[۲]
فَلَمْ تَزَلِ الْوَصِيَّةُ فِي عَالِمٍ بَعْدَ عَالِمٍ حَتَّى دَفَعُوهَا إِلَى مُحَمَّدٍ ص فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص أَسْلَمَ لَهُ الْعَقِبُ مِنَ الْمُسْتَحْفِظِينَ وَ كَذَّبَهُ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ دَعَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عَلَيْهِ أَنْ أَعْلِنْ فَضْلَ وَصِيِّكَ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ الْعَرَبَ قَوْمٌ جُفَاةٌ لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ كِتَابٌ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَيْهِمْ نَبِيٌّ وَ لَا يَعْرِفُونَ فَضْلَ نُبُوَّاتِ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ لَا شَرَفَهُمْ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِي إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُهُمْ بِفَضْلِ أَهْلِ بَيْتِي فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ- «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» وَ «قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» فَذَكَرَ مِنْ فَضْلِ وَصِيِّهِ ذِكْراً فَوَقَعَ النِّفَاقُ فِي قُلُوبِهِمْ فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَلِكَ وَ مَا يَقُولُونَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ يَا مُحَمَّدُ «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» وَ لَكِنَّهُمْ يَجْحَدُونَ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لَهُمْ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يَسْتَعِينُ بِبَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَزَالُ يُخْرِجُ لَهُمْ شَيْئاً فِي فَضْلِ وَصِيِّه …
تدبر
۱) در عبارت «لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» مرجع ضمیر «هِم» میتواند به «مجرمان» در آیه قبل برگردد (یعنی مجرمانی که قبلا در زمین زندگی میکرده و قرآن ما را به عبرت از عاقبت آنها فراخوانده)؛ و نیز میتواند به «الذین کفروا» در سه آیه قبلتر (کافرانی که دعوت پیامبر را افسانهسرایی مینامیدند).
به همین ترتیب، «عَلَيْهِمْ» هم به دو معنی میتواند باشد: یکی به معنای «علی عاقبتهم» (یعنی به خاطر اینکه آنها عاقبت بدی پیدا کردند، غصه نخور؛ چون حقشان است)؛ و دوم به معنای «علی عملهم» (یعنی به خاطر اذیتهایی که در حق تو روا میدارند، ناراحت نباش؛ چون خدا با توست)
البته اگر این عبارت را با عبارت بعدیاش (وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون) در نظر بگیریم، معنای دوم محتملتر است؛ اما هر دو معنا درست است.
تبصره (این تبصره در تاریخ ۲۷/۵/۱۴۰۰ افزوده شد)
در یک نگاه عمیق اصلا اینها دوتا نیستند: زیرا این کافران در زمره همان مجرماناند؛ پس وقتی میگویند از عاقبت مجرمان عبرت بگیرید، از عاقبت اینها هم باید عبرت گرفت. ما در ذهنمان ناخودآگاه همین که سخن از «عاقبت آنان» میشنویم به نظرمان میآيد باید درباره کسانی باشد که درگذشتهاند. اما لزوما چنین نیست. همین الان هم به برخی از مجرمان بنگری عاقبتشان معلوم است. همین الان هم میشود عاقبت بسیاری از کفرپیشگان را بالعیان دید. برخی چنان در کفر غوطهورند که حتی اگرچه در مال و مقام غوطهور باشند اما نکبت از سر و روی زندگیشان میبارد؛ و همین برای اینکه بفهمیم که آخرت در متن زندگیها حضور دارد و برانگیخته شدنی حتما در کار است کافی است.
۲) «لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»: کسی که در راه خدا قدم برمیدارد و مخصوصا هرکه اقدام به دعوت مردم به دین خدا میکند، انتظار نداشته باشد که عدهای خدانشناس علیه او دسیسه نکنند و او را به تنگنا نیندازند!
وقتی با پیامبر خدا چنین کردند، با ما نکنند؟!
به قول عطار نیشابوری:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
http://ganjoor.net/attar/mokhtarname/bb18/sh25/
۳) «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»
بار سنگین غم و دلتنگی، مگر با گفتن برداشته میشود؟ آیا اگر به شما بگویند در تنگنا نباش، از تنگنا بیرون درمیآیید؟!
بله! دقیقا!
شاید این آیه، از شیرینترین و امیدبخشترین آیات برای یک دیندار باشد که هر سختیای را برایش آسان میکند. چرا؟
یک مبلغ دین که صادقانه در راه خدا گام برمیدارد، هم از اینکه مردم هدایت نمیشوند، غصهدار میشود و هم از آزار خدانشناسان و منافقان. او وقتی میبیند که برای دعوت مردم به خوبیها، چقدر به زحمت میافتد، بعد، عدهای ریاکار شیاد، با قیافهای ظاهرالصلاح، همه رشتههای او را پنبه میکنند؛ چه حالی به او دست میدهد؟ او برای خدا کار میکند و حقوق نجومیاش را دیگران دریافت میکنند و فحش نامردیِ آنها هم باز نصیب او میشود؛ آن وقت انتظار داری که دلش نگیرد؟!
و در چنین شرایطی،
چه زیباست دلداری شنیدن از محبوب مطلق!
آن وقت است که آرزو میکنی ای کاش همواره این حزنها و تنگناها باشد، اما ندای خدا هم باشد که در گوشَت زمزمه کند:
غصه نخور، دلتنگ نشو؛ من میبینمت. آنها اگر نمیفهمند، من میفهمم. مگر تو برای من کار نمیکردی؟ خوب! چه چیزی بهتر از اینکه من، کارت را پسندیدم؟! برای تو کدام مهمتر است؟ هدایت آنها یا رضایت من؟ من، که تو به خاطر من این زحمات را متحمل میشدی، میگویم که از تو راضیم! دیگر چه جای ناراحتی؟! چه جای دلتنگی؟!
واقعا آیا شیرینتر از این هم میشود که در اوج سختیها، نگاه رضایت محبوب روی سر آدم باشد؟
بیهوده نبود که وقتی تیر بر حنجره عطشانِ آن طفل صغیر فرود آمد، امام عشق فرمود: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّه» (آنچه بر من نازل میشود سهل و آسان است، چراکه اینها در مقابل چشم خداست؛ لهوف/۱۶۸) ما چه میدانیم؛ شاید لحظاتی قبل محبوب مطلق در گوشش زمزمه کرده بود که «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»
۴) «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»
بار سنگین غم و دلتنگی، مگر با گفتن برداشته میشود؟ آیا اگر به شما بگویند در تنگنا نباش، از تنگنا بیرون درمیآیید؟!
همان خدایی که با یک «باش»، «کُن فیکون» میکند (بقره/۱۱۷)، با یک «نباش» (لا تکن) هم هر غم و تنگنایی را نیست و نابود میکند.
این موارد بعدا (مرداد ۱۴۰۰) اضافه شد:
۵) «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»
این آیه دارد یک توصیه را بر یک واقعیت مترتب میکند؛ یعنی اگر واقعیت را درست ببینی دیگر نباید غصه بخوری. در واقع میفرماید: مگر این گونه نیست که همه امور در دست خداست؟ مگر این گونه نیست که هر مکری که انجام دهند در محدوده و جزیی از مکر الهی است و هیچ برنامهای خارج از تقدیر الهی نیست؛ پس برای چه به خاطر آ»ها غصه میخوری؟ برای چه از مکر آنان به تنگ میآیی؟ آیا جای غصه خوردن و به تنگ آمدن است؟ کسی باید غصه بخورد که مکر آنان را کارآمد ببیند و گمان کند ضربهای که میزنند اثر دارد و تنگنایی برای او ایجاد میکند! اما مکر آنان که درون مکر خداست: پس غصه نخور و از مکر آنان احساس تنگنا نکن؛ که اصلا مکر آنان توان در تنگنا قرار دادن تو را ندارد.
۶) «وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ في ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُون»
این آیه برای کسانی که در ساختارهای رسمی (ادارات و سازمانها) کار میکنند و درگیر بورورکراسی هستند نیز بسیار دلنشین است. بسیاری از اوقات قصد پیشبرد اهداف الهی را دارید اما همان افرادی که در همان ساختار بورورکراسی هستند چنان درگیر آن ساختار شدهاند که شما را فقط از زاویه وظایف ساختاری قضاوت میکنند؛ و هرچه تلاش میکنی که به آنها بفهمانی که ساختار را درست کردند که اهداف محقق شود و نباید خود این ساختار موضوعیت پیدا کند، نباید طوری شود که این ساختار هر تحمیل نابجایی بر ما کرد بپذیریم؛ و نباید طوری شود که اگر اقدامی را در مسیر اهداف میدیدیم که این ساختار اجازه آن را نمی داد آن را ناصواب بشماریم، باز متوجه نمیشوند.
در واقع این ساختارها (بویژه آنها که محصول مدرنیته و نظام سرمایهداری غربیاند) گاه چنان دست و پاگیر طراحی شدهاند که حتی کسانی که همجبههای شما هستند در مکر آنها گرفتار شدهاند و تو از این مکر آنان به تنگ میآیی؛ اما تو که خدا داری؛ تو که آخرت را باور داری؛ تو که همه امور را در دست خدا میبینی، غصه اینها را نخور و از مکر آنان به تنگ نیا، که خداوند حتما راه گشایشی قرار داده است.
[۱] . متن حذف شده، چنین است:
و از اين جهت خدا ايشان را مستحفظ ناميد كه آنها حفظ و نگهداری از «اسم اكبر» را عهدهدار بودند [عالم به اسم اعظم بودند] بايشان واگذار شد و اسم اکبر همان كتابي است كه علم هر چيز از آن دانسته شود و همراه پيغمبران صلوات اللَّه عليهم بوده است؛ که خداى تعالى فرمايد: «بتحقيق كه ما رسولانى فرستاديم … و بهمراه ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم» (حدید/۲۵) و كتاب همان اسم اكبر است، و از میان آنچه به نام كتاب شناخته شده، تورات و انجيل و فرقان (قرآن) معروف است، [اما] در آن [کتاب، علاوه بر آنها]، كتاب نوح ع و كتاب صالح و شعيب و ابراهيم ع است كه خداى عز و جل خبر داده است که: «همانا اين [مطلب] در صحف نخستين است، صحف ابراهيم و موسى» پس [اگر كتاب منحصر به تورات و انجيل و قرآن است] صحف ابراهيم كجاست؟ همانا صحف ابراهيم، اسم اكبر است؛ و صحف موسى هم اسم اكبر است.
[۲] . متن حذف شده، چنین است:
وَ إِنَّمَا سَمَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى الْمُسْتَحْفَظِينَ لِأَنَّهُمُ اسْتُحْفِظُوا الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ هُوَ الْكِتَابُ الَّذِي يُعْلَمُ بِهِ عِلْمُ كُلِّ شَيْءٍ الَّذِي كَانَ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ ص يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ … وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ» الْكِتَابُ الِاسْمُ الْأَكْبَرُ وَ إِنَّمَا عُرِفَ مِمَّا يُدْعَى الْكِتَابَ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِيلُ وَ الْفُرْقَانُ فِيهَا كِتَابُ نُوحٍ وَ فِيهَا كِتَابُ صَالِحٍ وَ شُعَيْبٍ وَ إِبْرَاهِيمَ ع فَأَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى» فَأَيْنَ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ إِنَّمَا صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ الِاسْمُ الْأَكْبَرُ وَ صُحُفُ مُوسَى الِاسْمُ الْأَكْبَرُ
بازدیدها: ۲۴