ترجمه
[به فرض که ما قرآن را بر فردی از عجمها نازل میکردیم] که [او] آن را بر ایشان میخواند، بدان [یا: به او] مومن نمیشدند.
نکات ترجمهای و نحوی
«به» جار و مجروری است که به لحاظ نحوی، مربوط به «مومنین» است و علیالقاعده باید بعد از آن میآمد. اینکه قبل از آن آمده، نشاندهنده یک تاکید جدی بر آن است. به علاوه ضمیر آن، میتواند به «آورنده وحی» ویا به «قرآن» برگردد.
حدیث
۱) امام صادق ع فرمود:
اگر قرآن بر عجم نازل میشد، عرب بدان ایمان نمیآورد؛ درحالی که بر عرب نازل شد و عجم بدان ایمان آورد؛ و این [نشاندهنده] فضیلت عجم است [که حقیقت را بر تعصب نژادی ترجیح میدهد.]
تفسير القمي، ج۲، ص۱۲۴
قَالَ الصَّادِقُ ع لَوْ أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى الْعَجَمِ مَا آمَنَتْ بِهِ الْعَرَبُ وَ قَدْ نَزَلَ عَلَى الْعَرَبِ فَآمَنَتْ بِهِ الْعَجَمُ فَهَذِهِ فَضِيلَةُ الْعَجَم.
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
از عرب برحذر باشید که خبر بدی در مورد آنها هست: همراه با قائم یکی از آنها خروج نمیکند.
الغيبة (للطوسي) ص۴۷۶
عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِيهِ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُوسَى الْأَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: اتَّقِ الْعَرَبَ فَإِنَّ لَهُمْ خَبَرَ سَوْءٍ أَمَا إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ مِنْهُمْ وَاحِدٌ
(البته ظاهرا مقصود حدیث کسانی است که بر تعصب نژادی عربی دارند یا عربهای اصیل که عربهای حجاز (عربستان سعودی) هستند یا …؛ چراکه در صفحه ۴۷۷ همان کتاب، از امام باقر ع در مورد ۳۱۳ نفر اصحابی که با امام زمان ع بیعت میکنند روایت شده که: «فِيهِمُ النُّجَبَاءُ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ وَ الْأَبْدَالُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ الْأَخْيَارُ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاق: در میان آنها نجیبانی از مصر، و بزرگانی از شام، و خوبانی از عراق هستند»)
تدبر
۱) در این آیه، نفرمود «عَلَّمَه علیهم» (آن را به آنها تعلیم داد)، بلکه فرمود «قَرَأَهُ عَلَيْهِمْ» (آن را بر آنها خواند). این چنین تعبیری تاییدی است بر اینکه: قرآن صرفا یک مکاشفه شخص پیامبر ص نبوده بلکه این حقیقت با همین الفاظ بر پیامبر اکرم ص نازل شده است (تدبر۱ جلسه ۱۱۴) و نیز بر اینکه: الفاظ قرآن هم در مورد قرآن نقش خاصی دارد به نحوی که حتی اگر قرار بود قرآن بر یک غیرعربزبان هم نازل شود، باز هم با همین الفاظ نازل میشد (تدبر۱ جلسه۱۱۷).
توضیح مطلب:
«قرأ» (خواند) در جایی به کار میرود که یک متن معینی وجود داشته باشد و از آن متن، اصل مطلب برای دیگران خوانده شود. اگر قرآن صرفا یک محتواهایی بود که پیامبر مکاشفه کرده و به زبان خودش به مردم ارائه میداد و تفاوتی نداشت که پیامبر زبانش عربی باشد ویا هر زبان دیگری؛ آنگاه «خواندن» چه در مورد پیامبر، و چه در مورد هر فرد عجمی که قرار بود این محتواها را به مردم ارائه کند، بیمعنی بود. در واقع، وقتی فقط محتوای مطلبی مهم است، ما تعبیر «علَّم» (آموزش داد، تعلیم داد) را به کار میبریم؛ اما وقتی علاوه بر محتوا، خود الفاظ هم مهم است و میخواهیم بگوییم محتوا را با الفاظ خود شخص نقل کرده، تعبیر «قرأ» (خواند) را به کار میبریم.
۲) «لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمين … ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ» اینکه برای عدهای مبنای حقیقت، نژاد و قبیله و حزب خود باشد، و زیر بار حقیقت تنها در صورتی میروند که نزدیکان و همحزبیهایشان بگویند، معضلی ریشهدار در تاریخ بوده است؛ و این آیه هشداری برای جدی گرفتن آزاداندیشی است:
آیا ما اگر حقیقت را از زبان کسانی بشنویم که به آنها علاقه، ویا با آنها منافع مشترک نداریم، زیر بار آن میرویم؟
خوشبختانه در میان ملل مختلف، کارنامه ما ایرانیان، در مجموع، در این زمینه نمره بالایی داشته (حدیث۱، و جلسه ۱۱۷ حدیث۲)، هرچند امروزه عدهای اصرار دارند، با بهانه عرب بودن پیامبر ص و تحریک احساسات ناسیونالیستی، این کارنامه را به مردودی بکشانند.
و من هیچگاه چرایی این بیمنطقیِ ملیگراها را نفهمیدم:
واقعا درستی یا نادرستی معیار پذیرش حقیقت است یا اینکه گوینده آن از نژاد ما باشد یا نباشد؟
۳) «لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمين … ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ»: چرا فرمود «ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنين» (مومن بدان نمیشدند) و نفرمود: «ما آمَنوا به» (بدان ایمان نمیآوردند). «مؤمن» اسم فاعل است و دلالت بر «ثبوت و استمرار فعل در فاعل» میکند.
یعنی شاید میخواهد بفرماید که آنها علیرغم تعصبات نژادی، مدتی به آن ایمان میآوردند، اما این در حدی نیست که واقعا مومن شوند و این ایمان در وجود آنها باقی بماند.
ظاهراً آیه میخواهد تذکر دهد که احساسات ملیگرایانه و ناسیونالیستی را (که «نژاد» را بر «حقیقت» ترجیح میدهد) خیلی جدی در وجود خود ریشهکن کنید! کسی که به این گرایشات گرفتار است، ممکن است با دیدن حقیقت، مدتی بدان ایمان آورد (مصداق «آمنوا» شود)، اما واقعا این ایمان، در وجود وی ثابت و مستقر نمیشود (مصداق «مؤمن» نمیشود) و با اندک تحریکی، دوباره آن گرایشات سر بلند میکند، همان واقعهای که در صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر اکرم ص بارها و بارها شاهد آن در میان عربها بودهایم.
توجه: بطلانِ گرایشات ملیگرایانه، به معنای کماهمیتی «حب وطن» نیست. حب وطن، مادام که مانع قبول حقیقت نشود، از احساسات خوب و ضروری برای هر انسان فرهیخته و غیرخودباخته است؛ و اگر نباشد، انسان در معرض آسیبهای شدید فرهنگی قرار میگیرد.
۴) «لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمين … ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ»:
«به» جار و مجروری است که به لحاظ نحوی، مربوط به «مومنین» است و علیالقاعده باید بعد از آن میآمد. اینکه قبل از آن آمده، نشاندهنده «حصر» یا دستکم یک تاکید جدی بر آن است. (توجه: ضمیر آن، میتواند به «آورنده وحی» ویا به «قرآن» برگردد).
با توجه به این مقدمه، اینکه چرا «به» قبل از «مومنین» آمد، شاید بدین جهت است که میخواهد بفرماید: آنانی که گرایشات ناسیونالیستی دارند، ممکن است به این قرآن یا آورندهاش، بعد از اینکه آن را به نحوی به گرایشات ملیگرایانهی خود مرتبط کنند، ایمان بیاورند، اما به خود آن حقیقت، بتنهایی و جدای از گرایشات ناسیونالیستی، ایمان نمیآورند.
شاید کسانی که میکوشند برای تشویق برخی ایرانیان به اسلام، بر ایرانی بودن مادر امام زمان (عج) و اموری از این دست اصرار کنند، خواسته یا ناخواسته، انحرافی را دامن میزنند که در این آیه (در دو تدبر قبلی) مورد توجه قرار گرفته است.
بازدیدها: ۲