ترجمه
و به فرض که ما آن را بر برخی [= فردی] از عجمها نازل میکردیم،
نکات ترجمهای و نحوی
کلمه «الْأَعْجَمين» از ریشه «عجم» میباشد. «عُجمه» نقطه مقابل «آشکار بودن» است و «إعجام» به معنای ابهام است. عربها چون زبانهای دیگر برایشان ابهام داشته و آنها را درست متوجه نمیشدند، «عجم» را در مورد هرکس که «عرب» نباشد به کار میبردند و «عَجَمی» کسی است که منسوب به عجم است (در مقابل «عربی») و «اعجم» به کسی میگفتند که در زبانش «عُجمه» و ابهامی وجود داشته باشد یا غیرعرب باشد؛ و «اعجمی» هم شخصی است که باشد. (مفردات/۵۴۹) و «أعْجَمين» جمع «اعجم» است. (المیزان۱۵/ ۳۲۱)[۱]و در این آیه ظاهرا به همان معنای «غیر عرب» به کار رفته است.
حرف «لو» در جایی میآید که جمله مقدم در شرطیه، امکان وقوع نداشته باشد. یعنی میخواهند بگویند «قطعا چنین چیزی نیست، اما حتی به فرض هم که چنین باشد باز چنان خواهد شد.» این تعبیر دو خاصیت دارد: اولا نشان میدهد که آن فرض، فقط یک فرض محال است؛ و ثانیا نشان میدهد نتیجه (جزای شرط) چقدر قطعی و جدی است که حتی اگر چنین فرض محالی هم رخ دهد، باز آن نتیجه حاصل میشود.
چون نتیجه (جزای شرط) در آیه بعد آمده است، نکات متناسب با مطلب دوم در بحث از آیه بعد مطرح خواهد شد؛ و در اینجا فقط درباره این «مقدم» نکاتی مطرح میشود.
حدیث
۱) در منابع اهل سنت از رسول خدا ص روایت شده است که در خواب گوسفندان سیاهی را دیدم که گوسفندان سفید فراوانی در آنها وارد شدند.
گفتند: آن را چه تعبیر میکنید؟
فرمود:
عجم با شما در دینتان و نسبتان شریک میشوند.
گفتند: عجم؟
فرمود: اگر ایمان به ثریا آویزان شود، مردمانی از عجم بدان دست خواهند یافت.
بحار الأنوار، ج۶۱، ص۱۱۷؛ (جمله آخر پیامبر ص در منابع شیعه آمده است. مثلا التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري ع، ص۱۲۱[۲]؛ الإختصاص (للمفید) ص۱۴۳[۳]
وَ رَوَى الْحَاكِمُ فِي مُسْتَدْرَكِهِ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَأَيْتُ غَنَماً سُوداً دَخَلَتْ فِيهَا غَنَمٌ كَثِيرٌ بِيضٌ فَقَالُوا فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْعَجَمُ يَشْرَكُونَكُمْ فِي دِينِكُمْ وَ أَنْسَابِكُمْ قَالُوا الْعَجَمُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ص لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَيَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنَ الْعَجَمِ.
در منابع شیعه، به جای ایمان، تعبیر علم هم در خصوص فارسزبانان آمده است:
جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: «لَوْ كَانَ الْعِلْمُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ»
قرب الإسناد (ط – الحديثة)، ص۱۰۹
۲) [بعد از شهادت امام کاظم فتنه واقفیه رخ داد که مدعی شدند امام کاظم ع نمرده و مهدی است و امامت امام رضا ع را انکار کردند. در همین راستا:] علی بن اسباط [از اصحاب امام رضا ع] میگوید:
به امام رضا ع عرض کردم که شخصی برادرت ابراهیم را وسوسه میکرد و به او میگفت که «پدرت زنده است و تو در مورد آن [که غیبت کرده و محلش کجاست] چیزهایی میدانی که او میداند.» [ظاهرا تشویقش میکرد که او با ادعای ارتباط با امام کاظم – که مثلا مهدی غایب است!- با امام رضا ع مخالفت کند]
امام رضا ع فرمود: سبحان الله! رسول خدا ص میمیرد و حضرت موسی [بن جعفر] نمیمیرد؟ به خدا قسم که او هم از دنیا رفت همان طور که رسول خدا ص از دنیا رفت؛ لکن خداوند تبارک و تعالی از زمانی که روح پیامبرش را قبض کرد همواره با فرزندان عجمها بر این دین منت گذاشته و آن [توفیق یاری دین] را از خویشاوندان پیامبرش دور کرده؛ به آنها داده و از اینها بازداشته [یعنی غیر عربها همواره دین اسلام را یاری کردهاند اما عربها و برخی خویشاوندان پیامبر ص دائما در مسیر دین سنگاندازی کردهاند.] من در اول ماه ذى الحجة بعد از آنكه ابراهيم (بواسطه نداشتن مخارج) میخواست زنانش را طلاق دهد و بندگانش را آزاد كند، هزار دينار بدهى او را پرداختم [با وجود اين او چنين ادعائى ميكند] و شنیدهای که یوسف از برادرانش چه دید. [کنایه از اینکه من هم از جانب برخی برادرانم مورد حسادت واقع میشوم]
الكافي، ج۱، ص۳۸۰
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ:
قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ رَجُلًا عَنَى أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ فَذَكَرَ لَهُ أَنَّ أَبَاكَ فِي الْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا يَعْلَمُ
فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ يَمُوتُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَا يَمُوتُ مُوسَى ع قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِيَّهُ ص هَلُمَّ جَرّاً يَمُنُّ بِهَذَا الدِّينِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِيِّهِ ص هَلُمَّ جَرّاً فَيُعْطِي هَؤُلَاءِ وَ يَمْنَعُ هَؤُلَاءِ لَقَدْ قَضَيْتُ عَنْهُ فِي هِلَالِ ذِي الْحِجَّةِ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِيكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتَ مَا لَقِيَ يُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ.
تدبر
۱) میدانیم که قرآن آخرین و جامعترین برنامه هدایت است که خود الفاظش هم معجزه است (چنانکه در شریعتهای قبلی، متن کتاب آسمانیشان، معجزه نیست). با توجه به معنای «لو»، اینکه قرآن باید بر پیامبری عربزبان نازل شود، یک مطلب قطعی است که امکان نداشت غیر از این شود. این نشان میدهد که ظاهرا زبان عربی قرآن (عربی مبین) یک ظرفیت ویژهای داشته است که ظاهرا هیچ زبان دیگری آن ظرفیت را ندارد.(توضیح بیشتر در تدبر ۳ که در ادامه میآید، و نیز جلسه۱۱۴، تدبر۳)
۲) در این آیه، نفرمود «لَوْ نَزَّلْناهُ اعجمیاً: اگر قرآن را به زبان اعجمی نازل میکردیم» (شبیه مضمون آیه ۴۴ سجده: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا»)[۴]؛ بلکه فرمود «لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمين: اگر قرآن را بر فردی اعجمی نازل میکردیم». یعنی بعد از اینکه در آیات قبل بر «لسان عربی مبین» قرآن تاکید کرد، اکنون این فرض را در حالت اینکه «زبان قرآن، زبان غیرعربی باشد» قرار نداده، بلکه بر «غیر عرب بودن شخصی که بر او قرآن نازل میشود» اشاره کرده؛ یعنی ظاهرا میخواهد بفرماید حتی اگر قرار بود قرآن بر یک غیرعربزبان هم نازل شود، باز هم باید به زبان عربی نازل میشد. (تعبیر «فَقَرَأه» در آیه بعد هم موید همین برداشت است که انشاءالله در آیه بعد اشاره خواهد شد.)[۵]
این نشان میدهد زبان عربی قرآن موضوعیت خاصی دارد و لذا برخلاف سایر کتب آسمانی، که خواندن ترجمه آن به جای متن اصلیاش بسیار عادی است، در مورد قرآن، اگرچه بر فهم معنای آن تاکید فراوانی شده است، اما اصرار هست که خود این لفظ به زبان عربی خوانده شود. (جلسه۱۱۴، تدبر۲)
امام خمینی در این زمینه میفرماید:
«فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگرچه با قرائت آن؛ و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصوّر نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس، و نامه محبوبْ محبوب است اگرچه عاشق و محبْ مفاد آن را نداند و با این انگیزه حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامدهایم.» (صحیفه امام خمینی، ج۱۶، ص۲۱۱، لینک زیر)
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=16&page=211
۳) «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمين»: در ادامه تدبر قبل، و با توجه به حدیث ۲ جلسه ۱۱۴، به نظر میرسد اینکه قرآن، اگر بخواهد به غیر عرب هم نازل شود، باز عربی (عربی مبین) خواهد بود، هیچ نقصی برای عجمها، یا برتریای برای زبان عربی عادی نسبت به زبانهای دیگر، ایجاد نمیکند.
توضیح مطلب:
در آن حدیث بعد از اینکه فرمود «خداوند متعال هیچ کتاب و وحیای نفرستاد مگر اینکه [اصل آن] به عربی بود؛ که در محل شنوایی پیامبران، به زبان قومشان درمیآمد»، در ادامه میفرماید: «وَ كَانَ يَقَعُ فِي مَسَامِعِ نَبِيِّنَا بِالْعَرَبِيَّةِ فَإِذَا كَلَّمَ بِهِ قَوْمَهُ كَلَّمَهُمْ بِالْعَرَبِيَّةِ فَيَقَعُ فِي مَسَامِعِهِمْ بِلِسَانِهِمْ» یعنی «قرآن در گوش نبی ما به «این عربی» (نفرمود: عربیاً، بلکه «الـ» معرفه دارد که اصطلاحاً «الـ» عهد است، یعنی همان عربیای که در جملات قبل بدان اشاره شده است) نازل میشد، و وقتی ایشان با قوم خود سخن میگفت با آنها با «این عربی» سخن میگفت اما در گوشهای آنها به زبان خودشان درک میشد.»
اگر این عربی وحی، همان عربی عربها بود، این جمله اخیر بیمعنی میشد؛ چرا که بین «العربیة» و «لسانهم» تفاوت گذاشته است.
[۱] . درباره اینکه «الْأَعْجَمين» جمع «اعجم» است یا جمع «اعجمی» (منسوب به «اعجم»)، برخی گفتهاند جمع «اعجمی» است که در اصل «أعجميين» بوده و یاء نسبت آن حذف شده (مفردات/۵۴۹) وظاهرا علت چنین تحلیلی این بوده که معتقد بودهاند که وزن «افعل فعلی» به جمع سالم جمع بسته نمیشود و برای همین نمیتواند جمع «اعجم» باشد؛ اما از این دیدگاه علمای نحو کوفی، چنین جمعی بدون اشکال است، و لذا به چنین توجیهی که با ظاهر لفظ هم ناسازگار است، نیازی نیست. (المیزان۱۵/ ۳۲۱)
[۲] . قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع «وَ إِذا لَقُوا» هَؤُلَاءِ النَّاكِثُونَ لِلْبَيْعَةِ، الْمُوَاطِئُونَ عَلَى مُخَالَفَةِ عَلِيٍّ ع وَ دَفْعِ الْأَمْرِ عَنْهُ. «الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا» كَإِيمَانِكُمْ، إِذَا لَقُوا سَلْمَانَ … فَإِذَا الْتَقَوْا، قَالَ أَوَّلُهُمْ: مَرْحَباً بِسَلْمَانَ ابْنِ الْإِسْلَامِ الَّذِي قَالَ فِيهِ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ الْأَنَامِ «لَوْ كَانَ الدِّينُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَيَّا- لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ أَبْنَاءِ فَارِسَ، هَذَا أَفْضَلُهُمْ» يَعْنِيكَ.
[۳] . يُرْوَى عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَ وَ الْكُفْرَ وَ النِّفَاقَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ لِلشَّيْءِ وَ نَحْنُ الشَّيْءُ وَ أَنْكَرَ اللَّاشَيْءَ الدَّلَامَ وَ أَتْبَاعَهُ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْأَشْيَاءَ فَعَرَفَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ أَعْرَبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعْجَمِيٌّ لِأَنَّهُ أُعْجِمَ عَنِ الدَّلَامِ فَلَمْ يَذْكُرْهُ بِخَيْرٍ وَ الْمُؤْمِنُ فَارِسِيٌّ لِأَنَّهُ يَفْرِسُ فِي الْإِيمَانِ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ أَبْنَاءُ فَارِسَ يَعْنِي بِهِ الْمُتَفَرِّسَ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَفْضَلَهَا وَ اعْتَصَمَ بِأَشْرَفِهَا وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه
[۴] . البته علامه طباطبایی در ابتدا بر اساس اینکه این آیه سوره شعراء در مقام بیان معنایی شبیه معنای آیه سوره سجده است، مطلب را توضیح میدهد؛ اما سپس یک سخنی را نقل میکند و در پاسخ به سخن مذکور، همین مطلب فوق را بیان میکند؛ اما چون اصرار را بر زبان عربی، و نه زبان عربی مبین میداند، دوباره آن را رد میکند و معنی این دو آیه را کاملا یکسان قلمداد میکند. فرمایش ایشان چنین است:
“قوله تعالى: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ» … و كيف كان فظاهر السياق اتصال الآيتين بقوله: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» فتكونان في مقام التعليل له و يكون المعنى: نزلناه عليك بلسان عربي ظاهر العربية واضح الدلالة ليؤمنوا به و لا يتعللوا بعدم فهمهم مقاصده و لو نزلناه على بعض الأعجمين بلسان أعجمي ما كانوا به مؤمنين و ردوه بعدم فهم مقاصده.
فيكون المراد بنزوله على بعض الأعجمين نزوله أعجميا و بلسانه، و الآيتان و التي بعدهما في معنى قوله تعالى: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى»: حم السجدة: ۴۴.
و قال بعضهم: إن المعنى و لو نزلناه قرآنا عربيا كما هو بنظمه الرائق المعجز على بعض الأعجمين الذين لا يقدرون على التكلم بالعربية فقرأه عليهم قراءة صحيحة خارقة للعادات ما كانوا به مؤمنين مع انضمام إعجاز القراءة إلى إعجاز المقروء لفرط عنادهم و شدة شكيمتهم في المكابرة.قال: و أما قول بعضهم: إن المعنى و لو نزلناه على بعض الأعجمين بلغة العجم فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين فليس بذاك فإنه بمعزل من المناسبة لمقام بيان تماديهم في المكابرة و العناد. انتهى ملخصا.
و فيه أن اتصال الآيتين بقوله: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» أقرب إليهما من اتصالهما بسياق تمادي الكفار في كفرهم و جحودهم و قد عرفت توضيحه.
و يمكن أن يورد على الوجه السابق أن الضمير في قوله: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ» راجع إلى هذا القرآن الذي هو عربي فلو كان المراد تنزيله بلسان أعجمي لكان المعنى و لو نزلنا العربي غير عربي و لا محصل له.
و يرده أنه من قبيل قوله تعالى: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»: الزخرف: ۳، و لا معنى لقولنا: إنا جعلنا العربي عربيا فالمراد بالقرآن على أي حال الكتاب المقروء” (الميزان في تفسير القرآن، ج۱۵، ص: ۳۲۲)
[۵] . تعبیر «نزّل» به جای «انزل» نیز موید این معناست. یعنی اگر بر غیر عرب هم بخواهد نازل شود این فقط در نزول تدریجیاش ممکن است، نه در نزول دفعیاش. با توجه به حدیث۲ جلسه ۱۱۴
بازدیدها: ۱۸۰