۲۶-۳۰ ذیالحجة ۱۴۴۶
ترجمه
پس آن کافران را مهلت ده، کمی مهلتشان دِه [دِهَم].
نکته: این آیه را شروع کردم که اسرائیل تقاضای آتشبس کرد و ایران هم قبول کرد (سهشنبه ۲۸ ذی الحجه؛ ۳ تیر۱۴۰۴؛سه روز قبل از شروع محرم) و مصداقی از این آیه به وقوع پیوست! تا ببیتیم این مهلت تا کی خواهد بود؟!
اختلاف قرائت
فَمَهِّلِ / فأَمْهِلْ
در قراءات مشهور، مهلت اول، در باب تفعیل (فمَهِّلْ) قرائت شده است؛
اما در قرائتی شاذ در باب افعال (فأَمْهِلْ) قرائت شده است.
معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۸۲[۱]
الْكَفِرِينَ[۲]
أَمْهِلْهُمْ / مَهِّلَهُمْ
در قراءات مشهور مهلت دوم، در باب افعال (أَمْهِلْهُمْ) قرائت شده است؛
اما در قرائتی از ابن عباس در باب تفعیل (مَهِّلَهُمْ) قرائت شده است؛ که متناسب با فعل اول در آیه است.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۳[۳]؛ المغني في القراءات، ص۱۹۱۰[۴]؛ معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۸۲[۵]؛ المحتسب في تبيين وجوه شواذ القراءات والإيضاح عنها، ج۲، ص۴۱۹[۶]
نکات ادبی
فَمَهِّلِ / أَمْهِلْهُمْ
در تحلیل ماده «مهل»[۷] اختلافی بین اهل لغت مشاهده میشود. برخی همچون ابن فارس صریحا بر این باورند که این ماده در اصل خود در دو معنای مختلف به کار میرود:
یکی در معنای وقار و سکون، چنانکه تعبیر «مَهلاً» (درنگ کن، بایست) از این معنا معروف است؛ و مهلت هم از همین ماده گرفته شده است: «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» (طارق/۱۷)، «وَ ذَرْني وَ الْمُكَذِّبينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَليلاً» (مزمل/۱۱)؛
و دیگری در مورد برخی اشیای مذاب؛ خصوصا روغن جوشان ویا مس گداخته: «وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» (کهف/۲۹)، «كَالْمُهْلِ يَغْلي فِي الْبُطُونِ» (دخان/۴۵)، «يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ» (معارج/۸) (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۲۸۲[۸]).
برخی همچون مرحوم مصطفوی معنای اول را مبنا قرار داده و البته آن را به این صورت تعبیر کردهاند: ایجاد تفرج و توسعی بین جریان عمل و پایان آن، که آن عمل تا زمانی ادامه پیدا کند، که این نقطه مقابل عجله کردن و تمام شدن وقت است. آنگاه رفق و تقدم و آرامش و تاخر و تأنی را از لوازم این ماده گرفتهاند؛ و بر این باورند معنای دومی که مطرح شده، برگرفته از زبان عبری است؛ چرا که این ماده در عبری به معنای چرک و خونابه و هر امر مخلوط و غیرخالص بوده است؛ و البته گفتهاند یک نسبتی هم بین این دو ماده عبری و عربی وجود دارد زیرا مهلت دادن و کار را به عقب انداختن موجب یک نحو خلط شدن و از حالت خالص درآمدن میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۹۱-۱۹۲[۹]).
موضع راغب هم به نظر میرسد به این موضع نزدیک است؛ یعنی وی توضیح این ماده را با سکون و مدارا و کار را کمکم پیش بردن شروع کرده و در آخر فقط یک اشارهای میکند که مُهْل به معنای تهمانده روغن (دُردی زیت) به کار میرود ( مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۰-۷۸۱[۱۰])؛ که همین یک نحوه ماندن و معطل شدن در روغن را میرساند.
اما حسن جبل معنای دوم را محور قرار داده و بر این باور است که اصل این ماده یک نحوه جریان یافتن و میعان چیزی است که در اصل یک ماده متین و غیرآمیخته بوده است؛ و بر این باور است که معنای تراخی و به عقب انداختن کار و مهلت دادن هم از همین حالت میعان استفاده میشود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۳۳[۱۱]).
این ماده و کلمه «إمهال» به کلماتی همانند «حلم» و «انظار» و «انتظار» نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند:
هر «حلم» [= بردباری] ای مهلت دادن هست؛ اما هر مهلت دادنی حلم نیست؛ مثلا اگر خداوند به کسی که باید او را مجازات کند مهلت دهد لزوما حلم نیست؛ زیرا این مهلت به ضرر اوست؛ و نقطه مقابل حلم، در جایی که حلم لازم است، سفاهت است؛ در حالی که نقطه مقابل مهلت دادن لزوما سفاهت نیست؛ تفاوت دیگر اینکه حلم همیشه در جایی به کار میرود که طرف مقابل در اصل شایسته انتقام و مجازات است اما در مهلت این طور نیست مثلا میگوییم فلانی به بدهکارش مهلت داد؛ و برخی هم گفتهاند یک تفاوت دیگر این است که هرکس مهلت میدهد بالاخره طرف مقابل را در زمان خاصی مورد مواخذه قرار میدهد و حقی که بوده را استیفا میکند در حالی که در حلم لزوما این طورست و میتواند دیگر کاری با طرف مقابل نداشته باشد (الفروق في اللغة، ص۱۹۵-۱۹۶[۱۲]).
در تفاوت «مهلت دادن» و «انتظار» گفتهاند که ار مقرون به چیزی است که در آن جای تأمل هست اما مهلت دادن مبهم است (الفروق في اللغة، ص۶۸[۱۳]).
در تفاوت مهلت دادن و «انظار» هم علاوه بر نکته فوق گفتهاند که در انظار به شخص مهلتی داده میشود تا در کارش بازنگریای کند اما در مهلت دادن برای این است که انجام کاری که برعهده وی گذاشته شده برایش آسانتر شود (الفروق في اللغة، ص: ۱۹۶[۱۴]).
این ماده جمعاً همین ۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است که چنانکه مشاهده میشود سه بار آن در معنای اول و سه بار آن در معنای دوم میباشد.
رُوَيْداً
الإعراب: رويدا صفة لمصدر محذوف و تقديره إمهالا رويدا (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۳)
الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج۲۱، ص۱۲
رُوَيْداً أي قريبا، عن ابن عباس. قتادة: قليلا. و التقدير: أمهلهم إمهالا قليلا. و الرويد في كلام العرب: تصغير رود. و كذا قاله أبو عبيد. و أنشد: «كأنها ثمل يمشي على رود» أي على مهل. و تفسير رُوَيْداً: مهلا، و تفسير (رويدك): أمهل، لان الكاف إنما تدخله إذا كان بمعنى أفعل دون غيره، و إنما حركت الدال لالتقاء الساكنين، فنصب نصب المصادر، و هو مصغر مأمور به، لأنه تصغير الترخيم من إرواد، و هو مصدر أرود يرود. وله أربعة أوجه: اسم للفعل، وصفه، و حال، و مصدر، فالاسم نحو قولك: رويد عمرا، أي أرود عمرا، بمعنى أمهله. و الصفة نحو قولك: ساروا سيرا رويدا. و الحال نحو قولك: سار القوم رويدا، لما اتصل بالمعرفة صار حالا لها. و المصدر نحو قولك: رويد عمرو بالإضافة، كقوله تعالى: فَضَرْبَ الرِّقابِ [محمد: ۴]. قال جميعه الجوهري. و الذي في الآية من هذه الوجوه أن يكون نعتا للمصدر، أي إمهالا رويدا. و يجوز أن يكون للحال، أي أمهلهم غير مستعجل لهم العذاب. ختمت السورة
شأن نزول
به نظر میرسد شأن نزولی که برای دو آیه قبل مطرح شده، برای این آیه هم هست.
حدیث
۱) ذیل آیه ۱۵ (جلسه ۱۱۶۰ https://yekaye.ir/at-taariq-68-14/) روایتی از ابوبصیر گذشت که این احتمال مطرح بود که گفتگوی وی با امام صادق ع باشد؛ در فراز پایانی آن آمده است:
فرمود: … پس خداوند فرمود: ای محمّد (صلی الله علیه و آله)! همانا بهیقین آنان چارهها اندیشند، چه چارهاندیشیدنی؛ و من هم چارهای کنم، چه چارهکردنی؛ پس به کافران مهلت ده» ای محمد «کمی مهلتشان دِه [دِهَم]» تا وقت برانگیختن قائم ع که انتقام مرا از جبّاران و طاغوتهای قریش و بنیامیّه و سایر مردم میگیرد.
تفسير القمي، ج۲، ص۴۱۶
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ الله بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِهِ: «فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ» قَالَ: «مَا لَهُ قُوَّةٌ» يَقْوَى بِهَا عَلَى خَالِقِهِ «وَ لَا نَاصِرٌ» مِنَ الله يَنْصُرُهُ إِنْ أَرَادَ بِهِ سُوءاً.
قُلْتُ: «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً»؟
قَالَ: كَادُوا رَسُولَ الله (ص) وَ كَادُوا عَلِيّاً ع وَ كَادُوا فَاطِمَةَ ع. فَقَالَ الله: يَا مُحَمَّدُ «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ» يَا مُحَمَّدُ «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» لِوَقْتِ بَعْثِ [لو قد بُعِثَ][۱۵] الْقَائِمِ ع فَيَنْتَقِمُ لِي مِنَ الْجَبَّارِينَ وَ الطَّوَاغِيتِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ سَائِرِ النَّاسِ.
۲) الف. در فرازی از دعای امام سجاد ع در عید فطر آمده است:
روزیات براى آنان كه نافرمانيت كنند همچنان گسترده است. و بردباريت در حق آنان كه با تو خصومت ورزند مهيّاست. نيكى در حق بدها شيوه توست و شفقت بر متجاوزان سنت تو. آن سان كه درنگ كردن تو در مؤاخذت، ايشان را فريفته است كه توبه نكنند و مهلت دادن تو آنان را از گرايش به تو باز داشته است. و حال آنكه در كيفر آنان درنگ كردهاى تا به فرمان تو سر نهند، و آن را كه مهلت عنايت كردهاى از آن روست كه به دوام ملك خود اعتماد دارى.
پس هر كس كه سزاوار سعادت باشد روزگارش به سعادت پايان يابد و هر كه سزاوار شقاوت بود به شقاوتش خوار خواهى ساخت. همه بر مقتضاى حكم تو شوند هر چه شوند و بازگشت امورشان به توست. هر چند زمان سركشيشان به دراز كشد از سلطه تو فرو نخواهد كاست و چون در بازخواستشان شتاب نكنى حجت تو باطل نگردد، كه حجت تو پاى بر جاى است و بطلان ناپذير و سلطه تو ثابت است و بىزوال.
الصحيفة السجادية دعاء (۴۶) (وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ الْفِطْر)
رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ، وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ، عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ، وَ سُنَّتُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ حَتَّى لَقَدْ غَرَّتْهُمْ أَنَاتُكَ عَنِ الرُّجُوعِ، وَ صَدَّهُمْ إِمْهَالُكَ عَنِ النُّزُوعِ. وَ إِنَّمَا تَأَنَّيْتَ بِهِمْ لِيَفِيئُوا إِلَى أَمْرِكَ، وَ أَمْهَلْتَهُمْ ثِقَةً بِدَوَامِ مُلْكِكَ.
فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا، وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ خَذَلْتَهُ لَهَا. كُلُّهُمْ صَائِرُونَ، إِلَى حُكْمِكَ، وَ أَمُورُهُمْ آئِلَةٌ إِلَى أَمْرِكَ، لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ، وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ، حُجَّتُكَ قَائِمَةٌ لَا تُدْحَضُ، وَ سُلْطَانُكَ ثَابِتٌ لَا يَزُول.
ب. روایت شده است که امام سجاد ع به مناسبتی فرمودند:
خدایا! منزهی تو! چقدر بردباری و شأن تو عظیم است؛ و از بردباریت است که به بندگانت مهلت دادی، تا جایی که گمان کردند از آنان غافل شدهای؛ و اینا همگی بر قضای تو غالب نشود و حکم تو را رد نکند، تدبیرت تو آن گونه است که میخواهی و تو بدان از من داناتری.
الهداية الكبرى، ص۲۲۷
وَ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْقُمِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُرْسِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَوْصِلِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ، عن زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ:
…[۱۶] سُبْحَانَكَ مَا أَحْلَمَكَ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَكَ، وَ مِنْ حِلْمِكَ أَنَّكَ أَمْهَلْتَ عِبَادَكَ حَتَّى ظَنُّوا أَنَّكَ أَغْفَلْتَهُمْ وَ هَذَا كُلُّهُ لَا يُغَالِبُ قَضَاءَكَ وَ لَا يَرُدُّ حُكْمَكَ، تَدْبِيرُكَ كَيْفَ شِئْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي.
۳) در فرازی از یکی از زیارتنامههایی که با سندهای متعدد از امام صادق ع برای زیارت امام حسین ع تعلیم داده است آمده است:
خدایا لعنت کن کسانی که نعمتت را به کفر تبدیل کردند! منزهی تو ای بردبار از آنچه ظالمان در زمین انجام میدهند و برتر و متعالی هستی ای عظیم؛ جرم عظیم را از بندگانت میبینی و بر آنان عجله نمی کنی، پس تو متعالی هستی ای کریم؛ تو شاهدی هستی که هیچگاه غایب نیست و خودت آگاهی بدانچه که بر سر برگزیدگان و دوستانت آمده از امری که آسمان و زمین تحملش را نداشتند و اگر می خواستی از آ»ها انتقام میگرفتی؛ ولیکن صاحب لحظات هستی و مهلت دادهای به کسانی که بر تو و بر پیامبرت و دوستت جرأت ورزیدند پس آنان را در زمین خود سکنی دادی و با نعمت خود غذا دادی تا زمانی که آنان بدان برسند و وقتی که کارشان بدان ختم شوم؛ تا عملی را که مقدر کردی و زمانی که تعیین کردی به اتمام رسانند تا جاودانهشان کنی در آن ایستگاه و توقیفگاه و آتش جهنم و آب جوشان و آب چرکین و بدبو و سوزاندن و غل و زنجیرها و بندها و مایعات چرکین و زقوم و صدید همراه با ماندنی طولانی در روزگارانی آتشین و در گودال سقری که نه بای میگذارد و نه رها میکند و در آب جوشان و جهنم.
كامل الزيارات، ص۲۴۰-۲۴۱؛ تهذيب الأحكام، ج۶، ص۶۴[۱۷]؛ المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص۳۸۶
حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْعَسْكَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع:
… اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَكَ كُفْراً سُبْحَانَكَ يَا حَلِيمُ «عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» فِي الْأَرْضِ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ يَا عَظِيمُ، تَرَى عَظِيمَ الْجُرْمِ مِنْ عِبَادِكَ فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ، تَعَالَيْتَ يَا كَرِيمُ؛ أَنْتَ شَاهِدٌ غَيْرُ غَائِبٍ وَ عَالِمٌ بِمَا أُوتِيَ إِلَى أَهْلِ صِفْوَتِكَ وَ أَحِبَّائِكَ مِنَ الْأَمْرِ الَّذِي لَا تَحْمِلُهُ سَمَاءٌ وَ لَا أَرْضٌ وَ لَوْ شِئْتَ لَانْتَقَمْتَ مِنْهُمْ؛ وَ لَكِنَّكَ ذُو أَنَاةٍ وَ قَدْ أَمْهَلْتَ الَّذِينَ اجْتَرَءُوا عَلَيْكَ وَ عَلَى رَسُولِكَ وَ حَبِيبِكَ فَأَسْكَنْتَهُمْ أَرْضَكَ وَ غَذَوْتَهُمْ بِنِعْمَتِكَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ وَ وَقْتٍ هُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ لِيَسْتَكْمِلُوا الْعَمَلَ الَّذِي قَدَّرْتَ وَ الْأَجَلَ الَّذِي أَجَّلْتَ لِتُخَلِّدَهُمْ فِي مَحَطٍّ وَ وَثَاقٍ وَ نَارِ جَهَنَّمَ وَ حَمِيمٍ وَ غَسَّاقٍ وَ الضَّرِيعِ وَ الْإِحْرَاقِ وَ الْأَغْلَالِ وَ الْأَوْثَاقِ وَ غِسْلِينٍ وَ زَقُّومٍ وَ صَدِيدٍ مَعَ طُولِ الْمُقَامِ فِي أَيَّامِ لَظًى وَ فِي سَقَرَ الَّتِي لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ وَ فِي الْحَمِيمِ وَ الْجَحِيم.[۱۸]
تدبر
۱) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
در برخورد با دشمن، نه خود عجله كنيد و نه از خدا عجله بخواهيد (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶)
۲) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
غفلت از دشمن هرگز، ولى مهلت دادن مانعى ندارد (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶)
۳) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
سعه صدر، شرط لازم براى رهبرى است (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶)
۴) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
درباره مقصود از تعبیر «أَمْهِلْهُمْ»:
الف. اکثریت قریب به اتفاق مفسران و مترجمان، تعبیر «أَمْهِلْهُمْ» را فعل امر دانستهاند که تأکید مجددی بر «مَهِّلِ الْكافِرينَ» است؛ و در مورد اینکه لفظش تغییر کرده (از باب تفعیل به باب افعال رفته)، حداکثر توضیحی دادهاند مانند اینکه:
الف.۱. چون تکرار جالب نیست، برای اینکه هم تأکید حاصل شود و هم از تکرار عین تعبیر اجتناب شود از باب تفعیل به باب افعال برد؛ و با توجه به اینکه «رویدا» هم باز همان معنای مهلت بده دارد، این بار اصل ماده را هم تغییر داد؛یعنی سه بار تأکید کرد در عین حال برای این سه بار تأکید از سه لفظ استفاده کرد (ابن جنی، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶ [۱۹]؛ التبيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص۳۲۷[۲۰]).
الف.۲. باب تفعیل دلالت بر تدریج دارد و باب افعال دلالت بر دفعی بودن؛ و اینکه ابتدا از باب تفعیل استفاده کرد که ظهور در تدریج دارد و سپس به باب افعال- که دلالت بر دفعی بودن دارد- برد و آن را با «رویدا» مقید کرد، دلالتی آشکار بر لطف [خداوند] دارد (الميزان، ج۲۰، ص۲۶۱[۲۱]).
الف.۳. …
ب. معدودی از آنها دومی را صیغه متکلم دانستهاند که چون در پاسخ به «مَهِّل» آمده مجزوم شده است، یعنی خدا به پیامرش میفرماید تو مهلت بده تا من هم مهلت اندکی به آنها بدهم؛ و چنین ترجمه کردهاند:
«زمان ده كافران را اندكى، تا بينى كه چه كنم با هر يكى». (تفسير نسفى، ج۲، ص۱۱۵۳)
«پس مهلت ده كافران را، مهلت ميدهم ايشان را مهلتدادنى». (ترجمه صفیعلیشاه، تفسیر صفی، ص۸۲۰)
«پس مهلت ده كافران را، مهلت ميدهم ايشان را تا وقت كيفر». (ترجمه مصباحزاده، ص۵۹۱)
ج. …
۵) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
در آیات قبل فرمود اینان چارهای میاندیشند و من هم چارهای کنم. با حرف «ف» که هم دلالت بر بلافاصله بودن دارد و هم دلالت بر تفریع، میفرماید به این کافران مهلت بده؛ و دوباره تأکید میکند که مهلتی بده مهلتی اندک.
یعنی اگر چارهاندیشی مرا قبول دارید، وقتی با کید دشمن مواجه شدید دستپاچه نشوید و فکر نکنید که همین الان باید کار را یکسره کنید. خیر، عجله نکنید و تدبیر خدواند را جدی بگیرید (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶[۲۲]) و با سه واژه (مَهِّل، أَمْهِلْ، رُوَيْداً) تأکید کرد که به آنها مهلتی بدهید. البته بار دوم و سومش میتواند به معنای «من مهلتی میدهم» باشد (توضیح در تدبر۴)، که اگر چنین باشد چهبسا میحواهد بفرماید در برخورد با دشمن، نه خود عجله كنيد و نه از خدا عجله بخواهيد (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶)، شما به کافران مهلتی بدهید، تا من هم مهلتی اندک به آنان بدهم؛ اما خیالتان راحت باشد که این مهلت اندک خواهد بود و حتما به کید من گرفتار خواهند شد، به هریک از سه معنایی که در تدبر ۳ از آیه قبل گفته شد (به سزای کیدشان خواهند رسید؛ یا شما را در برابر کید آنان یاری و پیروز میکنم؛ یا کید آنان اساسا درون کید من و برای تحقق اهداف من رقم میخورد).
۶) «فَمَهِّلِ الْكافِرينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
تعبیر «رُوَيْداً» به معنای همان مهلت دادن است که در اینجا اغلب مفسران این تأکید را به معنای «اندک» دانستهاند (مثلا ابن عباس و قتاده و سدی، به نقل الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۷[۲۳]). مقصود از این زمان اندک چیست؟
الف. تأکیدی بر مهلت دادن است که چون دو بار از ماده «مهل» آورد این بار از ماده دیگری استفاده کرد (ر.ک: تدبر ۴.الف.۱)
ب. میخواهد بفرماید مقدار مهلت به دشمن، به قدرى نباشد كه فرصت را از شما بگيرد (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۶)
ج. مقصود قتل و ذلتی است که در همین دنیا دامنگیر آنها خواهد شد، که به طور خاص میتواند اشاره باشد به جنگ بدر (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶[۲۴]) از این جهت که این آیه مکی است، و آنجا اجازه جهاد نداشتند ولی اندکی بعد مسلمانان به مدینه رفتند اجازه جهاد پیدا کردند؛ که شاید برخی که گفتهاند این آیه توسط آیه «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبه/۵) نسخ شده (الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج۲۱، ص۱۲[۲۵]) همین مورد نظرشان بوده است.
د. مرادش زمان ظهور امام زمان ع است که خداوند انتقام تمام مومنان را از کافران میگیرد (حدیث۱) و جهان از شرک و کفر پاک میشود.
ه. مقصود آخرت است که آنها به سزای اعمالشان خواهند رسید؛ و از آنجا که چیزی است که در آینده به صورت قطعی رخ میدهد پس زمانی اندک است (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۶[۲۶])؛ و شاید از این باب باشد که آخرت بر آنها احاطه دارد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ» (توبه/۴۹)، «يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين» (عنکبوت/۵۴)؛ و لذا این مهلت صرفا همین مهلت زندگی دنیویشان است که خود را از عذاب آخرت دور میبینند، چنانکه در موارد دیگر هم فرمود که کفار است که آخرت را دور میبینند وگرنه ما آن را نزدیک میبینیم «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدا؛ وَ نَراهُ قَريبا» (معارج/۶-۷).
[۱] . قراءة الجماعة «فَمَهِّلِ» بالهمزة. وقرئ «فأمهل»
[۲] . تقدمت الإمالة فيه، انظر الآيات / ١٩ و ٣٤ و ٨٩ من سورة البقرة.
[۳] . في الشواذ قراءة ابن عباس مهلهم رويدا بغير ألف.
[۴] . القراءة المعروفة: «أمهلهم» بهمزة مفتوحة في أوله، وتخفيف الهاء. ابنُ عبَّاسٍ: «مَهِّلْهُمْ» بحذف الهمزة، وفتح الميم، وتشديد الهاء.
[۵] . قراءة الجمهور «أَمْهِلْهُمْ» ؛ وقرأ ابن عباس «مَهِّلَهُمْ» بفتح الميم وشد الهاء، موافقة للفظ الأمر الأول «فمهّل الكافرين».
[۶] . قرأ ابن عباس: «فمهّل الكافرين مهّلهم رويدا»، بغير ألف.
قال أبو الفتح: أما هذه القراءة ففيها ما أذكره لتفرّق بينها وبين القراءة العامة، وذلك أن قولهم: «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ» فيه أنه آثر التوكيد، وكره التكرير، فلما تجشّم إعادة اللفظ مع تكارهه إياه انحرف عن الأول بعض الانحراف بتغييره المثال، فانتقل عن فعّل إلى أفعل، فقال: «أمهلهم»، فلما تجشّم التثليث جاء بالمعنى وترك اللفظ ألبتة، فقال: «رُوَيْداً».
وأما فى هذه القراءة فإنه كرر اللفظ والمثال جميعا، فقال: «مهّل الكافرين مهّلهم»، فجعل ما تكلفه من تكرير اللفظ والمثال جميعا عنوانا لقوة معنى توكيده، إذ لو لم يكن كذلك لانحرف فى الحال بعض الانحراف. وهذا كقول الرجل لصاحبه: قد عرفت أننى لم آتك فى هذا الوقت، وإلى هذا المكان، وعلى هذه الحال إلا لداع إليه قوىّ، وأمر عان.
ويدلك على كلفة التكرير عليهم أشياء: منها التضعيف، نحو شدّد، فإذا سكن الأول من المثلين فوقع هناك خلاف ما سهل اللفظ بهما فقيل: شدّ، وكذلك إن سكن الثانى قيل: شددت. ومنها أنهم آثروا التكرير للتوكيد فى نحو جاء القوم أجمعون أكتعون أبصعون أبتعون خالفوا بين الفاء والعين، ووفقوا بين اللامات، وهى العينات منها؛ لتختلف الحروف، فتقل الكلفة.
فإن قيل: فلم خالفوا بين الفاءات والعينات ووفقوا بين اللامات؟ قيل: لأن اللام مقطع الحروف، وإليها المفضى، وعليها المستقر، فوفقوا بينها لتتلاقى المقاطع على لفظ واحد، فيكون ما شذ من الفاء والعين مجموعا باللام، فاعرف ذلك.
[۷] . این ماده قبلا در جلسه ۶۱۰ https://yekaye.ir/al-kahf-18-29/ بحث شده بود که اینک تکمیل میشود.
[۸] . الميم و الهاء و اللام أصلانِ صحيحان، يدلُّ أحدهما على تُؤَدة، و الآخر جنسٌ من الذائبات.
فالأول التُّؤدة. تقول: مهلًا يا رجُل، و كذلك للاثنين و الجميع و إذا قال مَهْلًا قالوا: لا مَهْلَ و اللَّهِ، و ما مَهْلٌ بمغنيةٍ عنك شيئا «۴». قال: «و ما مَهلٌ بواعظةِ الجَهُولِ» و قال أبو عبيد: التَّمَهُّل: التقدُّم. و هذا خلاف الأوّل، و لعلَّه أن يكون من الأضداد. و أمهَله اللَّه: لم يُعَاجِلْه. و مشى على مُهْلته، أي على رِسْلِه.
و الأصل الآخر المُهْل، و قالوا: هو خُثَارَة الزَّيت، و قالوا: هو النُّحَاس الذَّائب.
[۹] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إيجاد انفراج و توسّع فيما بين جريان عمل و خاتمته، و هذا في قبال التعجّل و الانقضاء، بأن يمتدّ العمل الى أجل. و من آثار الأصل: الرفق، و التقدّم و المضىّ، و التباطؤ، و السكينة، و التأخّر، و التأجّل، و الاتّئاد و هو التأنّى. و إذا كان في هذه المعاني القيدان المذكوران: تكون من مصاديق الأصل، و إلّا فتكون مجازا.
و أقرب كلمة من مفهوم المادّة: التسويف و المماطلة.
و أمّا المُهْلُ: فهو بمعنى القيح و الصديد، و يطلق على كلّ شيء ممزوج غير خالص غير نقىّ، و هو مأخوذ من اللغة العبريّة: (قع- (ماهل) خلط، مزج، غشّ.) مضافا الى تناسب بينه و بين الأصل: فانّ المماطلة و الامهال يوجب خلطا في الشيء و كونه غير نقىّ.
. وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ- ۱۸/ ۲۹. إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيمِ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي لْبُطُونِ – ۴۴/ ۴۵. يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ- ۷۰/ ۸ و المعنى في كلّ منها: الشيء المختلط غير النقىّ المنكدر جنسا و لونا و طعما. و أمّا تفسير الكلمة بالصفر الذائب، أو الدردىّ من الزيت، أو بضرب من القطران، أو بالدم، أو بأمثالها: فمن باب ذكر المصاديق. و أمّا تحقّق ذلك الانكدار غير النقاء: فبمناسبة اقتضاء المحيط و حال الأشخاص و قلوبهم، كما في محيط جهنّم و للأثيم.
. فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً- ۸۶/ ۱۷. وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلًا- ۷۳/ ۱۱ الإمهال و التمهيل: جعل شخص في مهلة و فرجة و عدم التعجيل في حقّه. و الإفعال يدلّ على قيام الحدث بالفاعل و يلاحظ فيه هذا النظر. و التفعيل يلاحظ فيه جهة الوقوع و التعلّق بالمفعول. ففي الآية الاولى لوحظت الجهتان تأكيدا. و النظر في الإمهال الى تحقّق الطمأنينة و الاصطبار و عدم العجلة في مجازات الأفراد المخالفين. و في التمهيل الى تثبيت الحقّ و إتمام الحجّة، و رجاء التنبّه و الإصلاح و التوبة، و رفع الاعتذار.
[۱۰] . الْمَهْلُ: التُّؤَدَةُ و السُّكونُ، يقال: مَهَلَ في فعله، و عمل في مُهْلَةٍ، و يقال: مَهْلًا. نحو: رفقا، و قد مَهَّلْتُهُ: إذا قُلْتَ له مَهْلًا، و أَمْهَلْتُهُ: رَفَقْتُ به، قال: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً [الطارق/ ۱۷] و الْمُهْلُ: دُرْدِيُّ الزَّيْت، قال: كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ [الدخان/ ۴۵].
[۱۱] . تسیب و تمیع لما هو فی الاصل ماده متینة غیرمشوبة
[۱۲] . (الفرق) بين الحلم و الإمهال: أن كل حلم امهال و ليس كل امهال حلما لأن الله تعالى لو أمهل من أخذه لم يكن هذا الامهال حلما لأن الحلم صفة مدح و الامهال على هذا الوجه مذموم و اذا كان الأخذ و الامهال سواءا في الاستصلاح فالامهال تفضل و الانتقام عدل و على هذا يجب أن يكون ضد الحلم السفه اذا كان الحلم واجبا لأن ضده استفساد فلو فعله لم يكن ظلما الا أنه لم يكن حكمة ألا ترى أنه قد يكون الشيء سفها و إن لم يكن ضده حلما و هذا نحو صرف الثواب عن المستحق الى غيره لأن ذلك يكون ظلما من حيث حرمة من استحقه و يكون سفها من حيث وضع في غير موضعه و لو أعطى مثل ثواب المطيعين من لم يطع لم يكن ذلك ظلما لأحد ولكن كان سفها لأنه وضع الشيء في غير موضعه، و ليس يجب أن تكون اثابة المستحقين حلما و إن كان خلاف ذلك سفها فثبت بذلك أن الحلم يقتضي بعض الحكمة و ان السفه يضاد ما كان من الحلم واجبا لا ما كان منه تفضلا و أن السفه نقيض الحكمة في كل وجه، و قولنا الله حليم من صفات الفعل و يكون من صفات الذات بمعنى أهل لأن يحلم إذا عصي، و يفرق بين الحلم و الامهال من وجه آخر و هو أن الحلم لا يكون الا عن المستحق للانتقام و ليس كذلك الامهال ألا ترى أنك تمهل غريمك الى مدة و لا يكون ذلك منك حلما، و قال بعضهم لا يجوز أن يمهل أحد غيره في وقت الا ليأخذه في وقت آخر.
[۱۳] . (الفرق) بين الانتظار و الإمهال: أن الانتظار مقرون بما يقع فيه النظر و الامهال مبهم.
[۱۴] . (الفرق) بين الإمهال و الإنظار: أن الانظار مقرون بمقدار ما يقع فيه النظر، و الامهال مبهم، و قيل الانظار تأخير العبد لينظر في أمره و الامهال تأخيره ليسهل ما يتكلفه من عمله.
[۱۵] . در بحار الأنوار، در مواردی مانند همان که از تفسیر قمی ذکر شده آمده (لوقت بعث القائم] اما در ج۵۱، ص۴۹ به این صورت آمده است:
لَوْ بُعِثَ الْقَائِمُ ع و در ج۵۳، ص۱۲۰ به این صورت: لَوْ قَدْ بُعِثَ الْقَائِمُ ع؛ و در تفسير نور الثقلين، ج۵، ص۵۵۳ و إلزام الناصب، ج۲، ص۲۹۵هم به همین صورت اخیر ثبت شده است؛ هرچند در إلزام الناصب، ج۱، ص۱۰۰ به صورت «الوقت بعد بعث القائم» ثبت شده که واضح است اشتباه است؛ اما در کنزالدقائق به همان صورت اول است.
[۱۶] . قَالَ: لَمَّا قُبِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَفْضَتِ الْخِلَافَةُ إِلَى بَنِي أُمَيَّةَ سَفَكُوا الدِّمَاءَ وَ لَعَنُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ) عَلَى الْمَنَابِرِ وَ تَبَرَّؤُا مِنْهُ وَ اغْتَالُوا الشِّيعَةَ فِي كُلِّ بَلْدَةٍ وَ قَتَلُوهُمْ وَ مَا يَلِيهِمْ مِنَ الشِّيعَةِ بِحُطَامِ الدُّنْيَا فَجَعَلُوا يَمْتَحِنُونَ النَّاسَ فِي الْبُلْدَانِ كُلُّ مَنْ لَمْ يَلْعَنْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْهُ قَتَلُوهُ، فَشَكَتِ الشِّيعَةُ إِلَى زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ سَيِّدِ الرُّهْبَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامِهِمْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا) فَقَالُوا: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ قَتَلُونَا تَحْتَ كُلِّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ، وَ اسْتَأْصَلُوا شَأْفَتَنَا وَ أَعْلَنُوا لَعْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْمَنَابِرِ وَ الطُّرُقِ وَ السِّكَكِ وَ تَبَرَّأُوا مِنْهُ حَتَّى إِنَّهُمْ لَيَجْتَمِعُونَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ عِنْدَ مِنْبَرِهِ فَيُطْلِقُونَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) اللَّعْنَةَ عَلَانِيَةً لَا يُنْكَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ لَا يُغَيَّرُ فَإِنْ أَنْكَرَ ذَلِكَ أَحَدٌ مِنَّا حَمَلُوا عَلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ، وَ قَالُوا: ذَكَرْتَ أَبَا تُرَابٍ بِخَيْرٍ، فَيَضْرِبُونَهُ وَ يَحْبِسُونَهُ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ نَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ، وَ
[۱۷] . مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرٍ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ يُونُسُ بْنُ ظَبْيَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَةَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ الْمُتَكَلِّمُ يُونُسَ بْنَ ظَبْيَانَ وَ كَانَ أَكْبَرَنَا سِنّاً فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِذَا أَرَدْتُ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ ع كَيْفَ أَصْنَعُ وَ كَيْفَ أَقُولُ فَقَالَ لَهُ إِذَا أَتَيْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَاغْتَسِل …
[۱۸] . درباره مهلت دادن خداوند احادیث فراوانی میشود آورد که اگر بخواهیم همه را بیاورم شاید از تناسب بحث خارج شود. از باب نمونه فقط یک مورد در پاورقی تقدیم میشود:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَهْبَطَ مَلَكاً إِلَى الْأَرْضِ فَلَبِثَ فِيهَا دَهْراً طَوِيلًا ثُمَّ عَرَجَ إِلَى السَّمَاءِ فَقِيلَ لَهُ مَا رَأَيْتَ فَقَالَ رَأَيْتُ عَجَائِبَ كَثِيرَةً وَ أَعْجَبُ مَا رَأَيْتُ أَنِّي رَأَيْتُ عَبْداً مُتَقَلِّباً فِي نِعْمَتِكَ يَأْكُلُ رِزْقَكَ وَ يَدَّعِي الرُّبُوبِيَّةَ فَعَجِبْتُ مِنْ جُرْأَتِهِ عَلَيْكَ وَ مِنْ حِلْمِكَ عَنْهُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فَمِنْ حِلْمِي عَجِبْتَ قَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ قَالَ قَدْ أَمْهَلْتُهُ أَرْبَعَمِائَةِ سَنَةٍ لَا يَضْرِبُ عَلَيْهِ عِرْقٌ وَ لَا يُرِيدُ مِنَ الدُّنْيَا شَيْئاً إِلَّا نَالَهُ وَ لَا يَتَغَيَّرُ عَلَيْهِ فِيهَا مَطْعَمٌ وَ لَا مَشْرَبٌ. (الخصال، ج۱، ص۴۱-۴۲)
[۱۹] . قال ابن جني قوله «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ» غير اللفظ لأنه أثر التأكيد و كره التكرير فلما تجشم إعادة اللفظ انحرف عنه بعض الانحراف بتغييره المثال و انتقل عن لفظ فعل إلى لفظ افعل فقال «أَمْهِلْهُمْ» و لما تجشم التثليث جاء بالمعنى و ترك اللفظ البتة فقال «رُوَيْداً»
[۲۰] . و قوله (فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً) خطاب للنبي صلى اللَّه عليه و آله بأن يمهلهم قليلا و أجرى المصدر على غير لفظه كما قال (أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً) و (رُوَيْداً) معناه إمهالا يقال: أرودته ارواداً و تصغيره رويد. و قال قتادة: معناه قليلا، و المعنى لا تعجل على طلب هلاكهم بل اصبر عليهم قليلا، فان اللَّه يهلكهم لا محالة بالقتل و الذل في الدنيا و ما ينزل عليهم في الآخرة من أنواع العقاب، و إن ما وعدتك لا يبعد عنهم
[۲۱] . قوله تعالى: «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» التمهيل و الإمهال بمعنى واحد غير أن باب التفعيل يفيد التدريج و الإفعال يفيد الدفعة، و الرويد القليل.
و المعنى: إذا كان منهم كيد و مني كيد عليهم بعين ما يكيدون به و الله غالب على أمره، فانتظر بهم و لا تعاجلهم انتظر بهم قليلا فسيأتيهم ما أوعدهم به فكل ما هو آت قريب.
و في التعبير أولا بمهل الظاهر في التدريج و ثانيا مع التقييد برويدا بأمهل الظاهر في الدفعة لطف ظاهر.
[۲۲] . «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ» أي انتظر بهم يا محمد و لا تعاجلهم و ارض بتدبير الله فيهم
[۲۳] . و أخرج عبد بن حميد عن قتادة … إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ قال قول حكم وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ قال ما هو باللعب. فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً قال الرويد القليل.
و أخرج ابن جرير و ابن المنذر عن ابن عباس في قوله إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ قال: حق وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ. قال: بالباطل و في قوله أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً قال قريبا.
و أخرج ابن المنذر عن السدى في قوله فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً قال أمهلهم حتى آمر بالقتال
[۲۴] . «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» أي إمهالا قليلا عن قتادة و إنما قلل الإمهال لأن ما هو كائن آت لا محالة فهو قليل و المراد به يوم القيامة و قيل أراد يوم بدر و المعنى لا تعجل علي في طلب هلاكهم بل اصبر عليهم قليلا فإن الله مجزيهم لا محالة إما بالقتل و الذل في الدنيا أو بالعذاب في الآخرة
[۲۵] . قوله تعالى: فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أي أخرهم، و- لا تسأل الله تعجيل إهلاكهم، و ارض بما يدبره في أمورهم. ثم نسخت بآية السيف فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ التوبة: (۵). أَمْهِلْهُمْ تأكيد. و مهل و أمهل: بمعنى، مثل نزل و أنزل. و أمهله: أنظره، و مهله تمهيلا، و الاسم: المهلة. و الاستمهال: الاستنظار. و تمهل في أمره أي اتأد. و اتمهل اتمهلالا: أي اعتدل و انتصب. و الاتمهلال أيضا: سكون و فتور. و يقال: مهلا يا فلان، أي رفقا و سكونا.
[۲۶] . «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» أي إمهالا قليلا عن قتادة و إنما قلل الإمهال لأن ما هو كائن آت لا محالة فهو قليل و المراد به يوم القيامة و قيل أراد يوم بدر و المعنى لا تعجل علي في طلب هلاكهم بل اصبر عليهم قليلا فإن الله مجزيهم لا محالة إما بالقتل و الذل في الدنيا أو بالعذاب في الآخرة
بازدیدها: ۷