– ناظر به بلند کردن صدا نزد پیامبر ص
۱) الف. از انسبنمالک نقلشده: هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس ناپدید شد. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) سراغش را گرفت؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از حال او باخبر ساختند؛ حضرت ثابت را نزد خویش فرا خوانده و از او [دربارهی علّت ناپدید شدنش] پرسید.
گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، میترسم که عملم نابود شود [بههمینخاطر در محضر شما حاضر نمیشوم]».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».
تفسیر جوامع الجامع، ج۴، ص۱۵۰
عَنْ أَنَسٍ: لَمَّا نَزَلَتِ الْآیة فَقَدَ ثَابِتٌ، فَتَفَقَّدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَأُخْبِرَ بِشَأنِهِ .فَدَعَاهُ فَسَأَلَهُ.
فَقَالَ: یا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَقَدْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیة وَ إِنِّی رجل جهیر [جَهُورِی] الصَّوْتِ. فَأَخُافُ أَنْ یکُونَ عَمَلِی قَدْ حَبِطَ!
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): لَسْتَ هُنَاکَ؛ إِنَّکَ تَعِیشُ بِخَیرٍ وَ تَمُوتُ بِخَیرٍ وَ إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.
ب. همین مطلب با دو سند مختلف از قول خود ثابت بن قیس چنین نقل شده است:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس گفت: من بودم که صدایم را از صدای رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فراتر برده [و در برابر او بلند سخن میگفتم؛ اعمال من نابود شد؛ پس] من اهل دوزخم.
این مطلب به گوش رسولخدا (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرتفرمود: [چنین نیست] او از اهل بهشت است.
أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص۴۰۲
أخبرنا أحمد بن إبراهیم المُزَكَّی، قال: أخبرنا عبید اللَّه بن محمد الزاهد، قال: أخبرنا أبو القاسم البغوی، قال حدَّثنا قَطَن بن نُسَیر، قال: حدَّثنا جعفر بن سلیمان الضبعی، قال: حدَّثنا ثابت عن أنس، قال:
لما نزلت هذه الآیة «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی» قَالَ ثَابِتُبْنُقَیسٍ: أَنَا الَّذِی کُنْتُ أَرْفَعُ صَوْتِی فَوْقَ صَوْتِ النبی (صلی الله علیه و آله) وَ [أَجْهَرُ لَهُ بِالْقَوْلِ؛ حَبِطَ عَمَلِی] أَنَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ.
فَذُکِرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: هُوَ مِنْ أَهْلِ الجنة.
رواه مسلم عن قطن بن نُسَیر.
۲) از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده است:
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، بسیاری از مهاجر و انصار اطراف وی جمع میشدند و پیوسته مراجعات مردم به ایشان افزایش مییافت و او را با لقبهای شایسته و بزرگمنشانه مورد خطاب قرار میدادند و این بدان جهت بود که خداوند متعال به آنان دستور داده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگویید، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/۱).
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت به آنها مهربان و برای آنان دلسوز بود و پیوسته میکوشید که آنان به گناه نیفتند، بهطوریکه به حال هرکسی که باو صحبت میکرد مینگریست و میکوشید صدای خود را از او بلندتر نماید مبادا آن مؤمن مشمول تهدید خداوند در خصوص حبط عمل قرار گیرد.
تا جایی که یکبار عربی بادیهنشین از پشت دیوار با صدایی بلند ایشان را صدا زده گفت: یا محمّد (صلی الله علیه و آله)!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم با صدای بلندتری او را پاسخ داد که میخواست آن عرب بادیه نشین به خاطر بلند نمودن صدایش به گناه دچار نگردد.
آن بادیهنشین پرسید: به من از توبه بگو، که تا کی پذیرفته میشود؟
رسول الله ص فرمود: ای برادر عرب! باب توبه برای فرزند آدم باز است و بسته نمیشود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «آیا جز این انتظار دارند كه فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پارهای از آیات پروردگارت بیاید؟ روزی كه پارهای از آیات پروردگارت آید« که منظور همان طلوع خورشید از مغرب است «كسی را ایمانش سودی نمی بخشد كه قبلًا ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده باشد. بگو: «منتظر باشید كه ما [هم] منتظریم.» (انعام/۱۵۸)
التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسكری علیه السلام، ص۴۷۷-۴۷۸
قَالَ الْإِمَامُ ع: قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَةَ كَثُرَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، وَ كَثُرَتْ عَلَیهِ الْمَسَائِلُ، وَ كَانُوا یخَاطِبُونَهُ بِالْخِطَابِ الشَّرِیفِ الْعَظِیمِ الَّذِی یلِیقُ بِهِ ص، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی كَانَ قَالَ لَهُمْ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا- لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ- أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ».
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِمْ رَحِیماً، وَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً، وَ فِی إِزَالَةِ الْآثَامِ عَنْهُمْ مُجْتَهِداً حَتَّی إِنَّهُ كَانَ ینْظُرُ إِلَی كُلِّ مَنْ یخَاطِبُهُ، فَیعْمَلُ عَلَی أَنْ یكُونَ صَوْتُهُ ص مُرْتَفِعاً عَلَی صَوْتِهِ لِیزِیلَ عَنْهُ مَا تَوَعَّدَهُ اللَّهُ [بِهِ] مِنْ إِحْبَاطِ أَعْمَالِهِ، حَتَّی إِنَّ رَجُلًا أَعْرَابِیاً نَادَاهُ یوْماً وَ هُوَ خَلْفَ حَائِطٍ بِصَوْتٍ لَهُ جَهْوَرِی: یا مُحَمَّد! فَأَجَابَهُ بِأَرْفَعَ مِنْ صَوْتِهِ، یرِیدُ أَنْ لَا یأْثَمَ الْأَعْرَابِی بِارْتِفَاعِ صَوْتِهِ.
فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِی: أَخْبِرْنِی عَنِ التَّوْبَةِ إِلَی مَتَی تُقْبَلُ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صیا أَخَا الْعَرَبِ! إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لِابْنِ آدَمَ لَا یسَدُّ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَی: «هَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ یأْتِی رَبُّكَ أَوْ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ، یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ» وَ هُوَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا «لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیرا».
۳) الف. از امام محمد باقر ع روایت شده است:
وقتی امام حسن مجتبی ع در بستر احتضار افتاد وصیتهایی به امام حسین ع فرمودند … [از جمله اینکه]:
بدان که از جانب عایشه مصیبتی به من رسد که مردم از آن زشتی كردار او و دشمنی اش با خدا و رسولش و دشمنیاش با ما اهل بیت ع را دریابند.
پس چون امام حسن ع قبض روح شد، آن حضرت را بر روی تختی گذاشتند و به مصلّای رسول الله ص، كه آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز میخواند، بردند و بر آن حضرت نمازگزاردند. چون از نماز بر او فارغ شدند، پیکر مطهر ایشان را برداشتند و به مسجد رسول صلی الله علیه و آله آوردند. هنگامی که آن حضرت را را کنار قبر رسول خدا ص گذاشتند، خبر به عائشه رسید و به او گفتند كه اینها حسن بن علی ع را آوردهاند تا در کنار رسول خدا ص دفن كنند.
پس عائشه پیشاپیش همه سوار بر استری زیندار بیرون آمد، … پس ایستاد و گفت: پسرتان را از خانه من دور كنید؛ كه چیزی نباید در آن دفن شود، و نباید پرده رسول خدا صلی الله علیه و آله دریده و هتک حرمت شود!
امام حسین ع به عایشه فرمود: سالهاست که تو و پدرت، پرده رسول الله ص را دریده و هتک حرمتش کردهاید؛ و در خانه آن حضرت ص كسی را داخل كردی كه رسول الله ص نزدیكی او را دوست نمیداشت. و قطعا خداوند تو را در این باره مورد سؤال قرار خواهد داد. ای عایشه! همانا برادرم به من دستور داد که او را به نزد پدرش رسول الله ص ببرم تا عهدی با وی تازه کند؛ و بدان که برادرم آگاهترین مردم به خدا و رسولش بود، و به تأویل کتاب او آگاهتر از این بود که پرده رسول الله ص را بدرد و حرمتش را هتک کند؛ که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردهاند، داخل حجرههای پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» (احزاب/۵۳) و تو مردانی را بدون اذن رسول الله ص در حجره وی وارد کردی! و نیز خداوند فرموده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/۱). و به جان خودم سوگند كه تو برای پدرت و فاروق او [یعنی: عمر] کنار گوش رسول خدا ص كلنگها زدی … .
ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد؛ ان شاء الله تعالی.
الكافی، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳[۱]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیمَانَ الدَّیلَمِی عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ:
لَمَّا احْتُضِرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی ع قَالَ لِلْحُسَینِ: یا أَخِی إِنِّی أُوصِیكَ بِوَصِیةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَهَیئْنِی ثُمَّ وَجِّهْنِی إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِی إِلَی أُمِّی فَاطِمَةَ ع ثُمَّ رُدَّنِی فَادْفِنِّی بِالْبَقِیعِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَیصِیبُنِی مِنَ الْحُمَیرَاءِ مَا یعْلَمُ النَّاسُ مِنْ صَنِیعِهَا وَ عَدَاوَتِهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ عَدَاوَتِهَا لَنَا أَهْلَ الْبَیتِ.
فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ع وَ وُضِعَ عَلَی سَرِیرِهِ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَی مُصَلَّی رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِی كَانَ یصَلِّی فِیهِ عَلَی الْجَنَائِزِ فَصَلَّی عَلَی الْحَسَنِ ع. فَلَمَّا أَنْ صَلَّی عَلَیهِ حُمِلَ فَأُدْخِلَ الْمَسْجِدَ. فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص بَلَغَ عَائِشَةَ الْخَبَرُ وَ قِیلَ لَهَا: إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی لِیدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ.
فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَی بَغْلٍ بِسَرْجٍ – فَكَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَكِبَتْ فِی الْإِسْلَامِ سَرْجاً – فَوَقَفَتْ وَ قَالَتْ: نَحُّوا ابْنَكُمْ عَنْ بَیتِی! فَإِنَّهُ لَا یدْفَنُ فِیهِ شَیءٌ وَ لَا یهْتَكُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ!
فَقَالَ لَهَا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا: قَدِیماً هَتَكْتِ أَنْتِ وَ أَبُوكِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَدْخَلْتِ بَیتَهُ مَنْ لَا یحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ! وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُكِ عَنْ ذَلِكِ، یا عَائِشَةُ! إِنَّ أَخِی أَمَرَنِی أَنْ أُقَرِّبَهُ مِنْ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِیحْدِثَ بِهِ عَهْداً؛ وَ اعْلَمِی أَنَّ أَخِی أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ كِتَابِهِ مِنْ أَنْ یهْتِكَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سِتْرَهُ، لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی یقُولُ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَكُمْ»؛ وَ قَدْ أَدْخَلْتِ أَنْتِ بَیتَ رَسُولِ اللَّهِ ص الرِّجَالَ بِغَیرِ إِذْنِهِ. وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی»؛ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ ضَرَبْتِ أَنْتِ لِأَبِیكِ وَ فَارُوقِهِ عِنْدَ أُذُنِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَعَاوِلَ …
۴) الف. مفضل بن عمر از امام صادق ع درباره نحوه ظهور و رجعت سوالی میپرسد؛ و امام ع در روایتی طولانی وقایع پس از ظهور و رجعت را شرح میدهند؛ تا در فرازی از این روایت به رجعت امیرالمؤمنین ع و شکایتی که ایشان در خصوص ظلمهایی که از امت بر ایشان وارد شد میپردازند که در آن آمده است:
امیرالمؤمنین ع فرمود: یا رسول الله ص! به خدا سوگند به تکذیب من و بیعتشکنی و مخالفت و جنگیدن با من و حلال شمردن خونم و لعنت فرستادن بر من بسنده نکردند؛ …
[سپس شروع میکنند برخی از این تهمتهایی که به ایشان زده شد مانند اینکه به ایشان تهمت زدند که در زمان پیامبر شرابفروشی میکرده! یا اینکه تمام غنیمتهای جنگی را برای خودش برمیداشته! و…؛ تا به اینجا میرسند که:]
و هیچ تهمت و شبهه و فحشایی نبود مگر اینکه به من نسبت دادند؛
و گمان کردند که اگر من سزاوار خلافت بودم نباید در زمان حیاتتان ابوبکر را در نماز بر من مقدم میداشتید؛
در حالی که شما ای رسول الله ص میدانید که در حالی که شما در اوج مریضیتان بودید عایشه به بلال – وقتی که بلال برای نماز ندا داده بود – دستوری داد، عایشه در دروغ بستن بر شما ای رسول الله ص شتاب ورزید و [به بلال] گفت که همانا رسول الله ص به تو دستور داده که ابوبکر را پیشنماز قرار دهی. بلال ابتدا نپذیرفت تا اینکه دیگرانی هم همین سخن را به او گفتند؛ پس به مسجد برگشت و گفت: خبردهندهای از قول رسول الله به من خبر داده که ای ابوبکر تو به عنوان پیشنماز بایستی. وعایشه از مقابل درب [به داخل حجره] برگشت گویی که اتفاقی نیفتاده بود.
اما ای رسول الله ص تو به او فرمودی: وای بر تو ای حمیراء [=لقب عایشه]! این چه خطای عظیمی بود که مرتکب شدی؟! آیا از جانب من دستور دادی که پدرت را پیشنماز قرار دهند؟!
او گفت: تا حدودی!
ای رسول الله ص! آنگاه بلند شدی در حالی که دست راستت در دست من و دست چپت به دست فضل بن عباس بود؛ و عجله داشتی در حالی که پاهایت روی زمین قرار و آرام نداشت؛ تا اینکه داخل مسجد شدی و به ابوبکر که در جایگاه تو ایستاده بود رسیدی؛ پس او را از آنجا بیرون کردی و خودت با مردم نماز گزاردی!
اما به خدا سوگند که منافقان برای فضیلت ابوبکر سخنها گفتند که از جمله آنها این بود که در زمان تو ای رسول الله ص او پیشنماز قرار گرفت؛ پس من چون دیدم که بعد از رحلت شما چنین ادعایی را اظهار داشتند، با آنان احتجاج کردم و برایشان هیچ نقطه اتکا و راه فرار و دلیلی که بتوانند بدان تکیه کنند باقی نگذاشتم و گفتم:
اگر میپندارید که رسول الله ص ابوبکر را پیشنماز قرار داد چون وی را برترین امت نزد خویش میدانست، پس چرا وی را از این فضیلتی به وی داده بود بیرون کرد؟
واگر میپندارید که رسول الله ص در حالی که از بلند شدن ناتوان بود بدین امر کرد؛ اما وقتی حق را دریافت، شتافت و دیگر سزاوار نبود که بنشیند؛ که در این صورت این حجتی علیه توست در [ضرورت] ساقط کردن ابوبکر؛
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در سمت راست خود نگه داشت (نه اینکه به عقب به داخل صفوف بفرستد) و رسول الله ص و ابوبکر در این نماز با همدیگر امام جماعت بودند که این که اصلا شدنی نیست؛
و اگر میپندارید که او را در سمت چپ خود گذاشت و ابوبکر امام رسول الله ص بود، زیرا وقتی امام فقط با یک نفر جماعت را بپا میدارد او باید در سمت راستش بایستد نه در سمت چپش؛ [که در این صورت باید خلاف آیه قرآن عمل کرده باشند که کسی را بر رسول الله ص مقدم کردهاند]
و اگر میپندارید که او را بین خودش و صف اول قرار داد به نحوی که رسول الله ص امام ابوبکر بود و ابوبکر امام مسلمانان؛ این که اصلا شدنی نیست، در یک نماز که جز یک امام نمیتواند نماز را اقامه کند [مثلا اگر امام اول حمد و سوره را بخواند؛ امام دوم که ماموم هم هست چکار کند؟ اگر بخواند که دیگر ماموم نیست و اگر نخواند که نمیتواند امام دیگران باشد]
و اگر میپندارید که وی را در صف اول قرار داد، پس برتری او بر سایر افراد صف اول چیست؟
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در صف اول قرار داد که وی صدای تکبیرش را بلند بگوید زیرا صدای پیامبر به خاطر بیماریاش آهسته بود و لازم بود که ابوبکر صدایش را بلند کند که بقیه اهل مسجد بشنوند؛ که در این صورت همه اعمال ابوبکر را نابود کرده و وی را مبتلا به حبط عمل دانستهاید زیرا خداوند عز و جل میفرماید: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگویید، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/۲).
و به خدا سوگند که ای رسول الله ص! اینها نبود جز اینکه من در میان مسلمانان یاوری برای نصرت دین خدا پیدا نکردم در حالی که آنان را دعوت کردم …
[و سپس حکایت اینکه شبانه با حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین ع به خانه مهاجریان و انصار رفتند و چند بار آنان وعده دادند و خلف وعده کردند را به تفصیل بیان میکنند].
الهدایة الكبری، ص۴۱۱-۴۱۲
قَالَ الْحُسَینُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیبِی حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیانِ عَنْ أَبِی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَیدِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یوَقِّتَ لَهُ وقت [وَقْتاً] أَوْ تُوَقِّتَ شِیعَتُنَا، قَالَ: قُلْتُ یا مَوْلَای وَ لِمَ ذَلِك …
یقُولُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَامُ) وَ اللَّهِ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا رَضُوا بِتَكْذِیبِی وَ نَقْضِ بَیعَتِی وَ الْخِلَافِ عَلَی وَ قِتَالِی وَ اسْتِحْلَالِ دَمِی وَ لَعْنِی …[۲]
وَ لَمْ یبْقُوا عَضِیهَةً وَ لَا شُبْهَةً وَ لَا فَاحِشَةً إِلَّا نَسَبُوهَا إِلَی؛
وَ زَعَمُوا أَنِّی لَوِ اسْتَحْقَیتُ الْخِلَافَةَ لَمَا قَدَّمْتَ عَلَی فِی حَیاتِكَ أَبَا بَكْرٍ فِی الصَّلَاةِ!
وَ لَقَدْ عَلِمْتَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ عَائِشَةَ أَمَرَتْ بِلَالًا وَ أَنْتَ فِی وَعْكِ مَرَضِكَ وَ قَدْ نَادَی بِلَالٌ فِی الصَّلَاةِ؛ فَأَسْرَعَتْ كَاذِبَةً عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یأْمُرُكَ أَنْ تُقَدِّمَ أَبَا بَكْرٍ.
فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلَالٌ وَ كُلٌّ یقُولُ لَهُ مِثْلَ قَوْلِهَا فَرَجَعَ بِلَالٌ إِلَی الْمَسْجِدِ فَقَالَ إِنَّ مُخْبِراً أَخْبَرَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَنَّهُ أَمَرَ بِتَقْدِیمِكَ یا أَبَا بَكْرٍ فِی الصَّلَاةِ.
وَ رَجَعَتْ عَائِشَةُ مِنَ الْبَابِ نَكِرَتْ؛ وَ قُلْتُ لَهَا یا رَسُولَ اللَّهِ: وَیلَكِ یا حُمَیرَاءُ مَا الَّذِی جَنَیتِ؟ أَمَرْتِ عَنِّی بِتَقْدِیمِ أَبِیكِ فِی الصَّلَاةِ؟
فَقَالَتْ قَدْ كَانَ بَعْضُ ذَلِكَ! یا رَسُولَ اللَّهِ فَقُمْتَ وَ یدُكَ الْیمْنَی عَلَی وَ الْیسْرَی عَلَی الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ مُعَجِّلًا لَا تَسْتَقِرُّ قَدَمَاكَ عَلَی الْأَرْضِ حَتَّی دَخَلْتَ الْمَسْجِدَ وَ لَحِقْتَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ قَامَ مَقَامَكَ فِی الصَّلَاةِ فَأَخْرَجْتَهُ وَ صَلَّیتَ بِالنَّاسِ.
فَوَاللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ الْمُنَافِقُونَ بِفَضْلِ أَبِی بَكْرٍ حَتَّی تَقَدَّمَ لِلصَّلَاةِ بِعَهْدِكَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَاحْتَجَجْتُ عَلَیهِمْ لَمَّا أَظْهَرُوا ذَلِكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَلَمْ أَدَعْ لَهُمْ فِیهَا اعْتِلَالًا وَ لَا مَذْهَباً وَ لَا حُجَّةً ینْقُلُونَ بِهَا وَ ثَنَّیتُ وَ قُلْتُ:
إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) مِنْ تَقْدِیمِ أَبِی بَكْرٍ فِی الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ أَفْضَلُ الْأُمَّةِ عِنْدَهُ فَلِمَا خَرَّجَهُ عَنْ فَضْلٍ نَدَبَهُ إِلَیهِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَمَرَ بِذَلِكَ وَ هُوَ مُثْقِلٌ عَنِ النَّهْضَةِ فَلِمَا وَجَدَ الْحَقَّ فَسَارَعَ فَلَمْ یسَعْهُ الْقُعُودُ فَالْحُجَّةُ عَلَیكَ فِی إِسْقَاطِ أَبِی بَكْرٍ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَوْقَفَهُ عَنْ یمِینِهِ دُونَ الصُّفُوفِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ فِی تِلْكَ الصَّلَاةِ فَهَذَا لَا یكُونُ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَدْ كَانَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ رَسُولِ اللَّهِ لِأَنَّ الْإِمَامَ إِذَا صَلَّی بِرَجُلٍ وَاحِدٍ فَمَقَامُهُ عَنْ یمِینِهِ لَا عَنْ شِمَالِهِ!
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ بَینَهُ وَ بَینَ الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِمَامَ أَبِی بَكْرٍ وَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِینَ وَ هَذَا الْأَمْرُ لَا یكُونُ وَ لَا یقُومُ رَجُلٌ وَاحِدٌ فِی الصَّلَاةِ إِلَّا إِمَامَ الصَّلَاةِ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَقَامَهُ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَمَا فَضْلُهُ عَلَی جَمِیعِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَقَامَهُ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ مُسْمِعاً فِیهِ التَّكْبِیرَ فِی الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ كَانَ فِی حَالِ ضِیقِهِ مِنَ الْعِلَّةِ لَا یسْمِعُ سَائرَ مَنْ فِی الْمَسْجِدِ فَقَدْ كَفَّرْتُمْ أَبَا بَكْرٍ وَ حَبَطْتُمْ عَمَلَهُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»
وَ اللَّهِ مَا ذَاكَ یا رَسُولَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّنِی لَمْ أَجِدْ نَاصِراً مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی نُصْرَةِ دِینِ اللَّهِ وَ لَقَدْ دَعَوْتُهُمْ …[۳]
برخوردهای بیادبانه از جانب عایشه (دختر ابوبکر) و حفصه (دختر عمر) با پیامبر در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است؛ در اینجا نمونهای که عینا هم در مورد عایشه و هم در مورد حفصه نقل شده را ذکر میکنیم:
ب. ابنعبّاس گوید: رسول خدا ص با حفصه نشسته بود که بین ایشان مشاجرهای حاصل شد پیامبر ص به حفصه فرمود: «آیا مایلی بین من و تو یک مرد حکم نماید».
گفت: «بله».
پیامبر ص فرمود: «پدرت اینکار را انجام دهد». لذا دنبال عمر فرستاد.
چون او بر ایشان داخل شد به دخترش گفت: «تو صحبت کن».
و او به پیامبر ص گفت: «ای رسول خدا! تو سخن بگو و جز حق بر زبان جاری نسازی».
پس عمر دستش را بالا برد و دو بار به صورت حفصه زد پیامبر ص فرمود: «ای عمر کافی است».
و او به حفصه گفت: «ای دشمن خدا! پیامبر ص غیر حق سخن نمیگوید. قسم به خدایی که پیامبر ص را به رسالت برگزید اگر در محضر رسول خدا ص نبود دست از تو برنمیداشتم تا اینکه کشته شوی».
پیامبر ص از جای بلند شده و به حجرهی خویش رفت و تا یک ماه با هیچیک از زنانش همنشینی ننمود تا اینکه آیهی شریفهی «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها» تا «لَطِیفاً خَبِیراً» نازل شد…
تفسیر القرآن العظیم (للطبرانی)، ج۵، ص۱۸۸-۱۸۹؛ التفسیر الوسیط (للواحدی) ج۳، ص۴۶۷
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُطَّوِّعِی، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْحَافِظُ، أنا مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذٍ الأَهْوَازِی، نا ابْنُ حُمَیدٍ، نا جَرِیرٌ، عَنْ أَشْعَثَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی الْمُغِیرَةِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضی اللّه عنهما قَالَ: کَانَ رسول اللّه ص جَالِساً مَعَ حَفْصَة فَتَشَاجَرَا فیما بَینَهُمَا فَقَالَ لَهَا: هَلْ لَکِ أَنْ تَجْعَلِی بَینِی وَ بَینَکِ رَجُلًا؟
قَالَتْ نَعَمْ.
قَالَ أَبُوکِ إِذاً. فَأَرْسَلَ إِلَی عُمَرَ رضی اللّه عنه.
فَلَمَّا أَنْ دَخَلَ عَلَیهَا قَالَ: تَکَلَّمِی.
قَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ تَکَلَّمْ وَ لَا تَقُلْ إِلَّا حَقّاً!
فَرَفَعَ عُمَرُ یدَهُ فَوَجّی وَجْهَهَا ثُمَّ رَفَعَ یدَهُ فَوَجّی وَجْهَهَا فَقَالَ لَهُ النَّبِی ص کُفَّ.
فَقَالَ عُمَرُ یا عَدُوَّة اللَّهِ أو یقُولُ رسول اللّه إِلَّا حَقّاً وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَوْ لَا مَجْلِسُهُ مَا رَفَعْتُ یدِی حَتَّی تَمُوتِی.
فَقَامَ النَّبِی ص فَصَعِدَ إِلَی غُرْفةٍ فَمَکَثَ فِیهَا شَهْراً لَا یقْرَبُ شَیئاً مِنْ نِسَائِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها» إِلَی قَوْلِهِ «لَطِیفاً خَبِیراً»…
ج. شبیه همین مطلب در منابع اهل سنت از قول عایشه نیز روایت شده است که:
الثالث من مشیخة ابن حیویه، ص۱۶
أَخْبَرَنَا أَبُو اللَّیثِ نَصْرُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ نَصْرٍ الْفَرَائِضِی، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْخُشُوعِی، سَنَةَ أَرْبَعِینَ وَمِائَتَینِ، ثَنَا یعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ الْحَضْرَمِی، ثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ بْنُ سَعِیدٍ الْعَنْبَرِی:
حَدَّثَتْنِی عَائِشَةُ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ، أَنَّهُ كَانَ بَینَهَا وَبَینَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم كَلامٌ.
فَقَالَ لَهَا: «مَنْ تَرْضَینَ بَینِی وَبَینَكِ؟ أَتَرْضَینَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ؟»
قَالَتْ: لا أَرْضَاهُ؛ عُمَرُ غَلِیظٌ.
فَقَالَ: «أَتَرْضَینَ بِأَبِیكِ بَینِی وَبَینِكِ؟»
قَالَتْ: نَعَمْ.
قَالَ: فَبَعَثَ إِلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم، فَجَاءَ، فَقَالَ: «وَإِنَّ هَذِهِ مِنْ أَمْرِهَا كَذَا، وَمِنْ أَمْرِهَا كَذَا» .
قَالَتْ: قُلْتُ: اتَّقِ اللَّهَ، وَلا تَقُلْ إِلا حَقًّا.
قَالَتْ: فَرَفَعَ أَبُو بَكْرٍ یدَهُ، فَرَثَمَ بِهِ أَنْفَهَا، وَقَالَ: أَنْتِ لا أُمَّ لَكِ، یا ابْنَةَ أُمِّ رُومَانَ تَقُولِینَ الْحَقَّ وَأَبُوكِ، وَلَا یقُولُهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم!
قَالَتْ: فَابْتَدَرَتْ مِنْخَرَاهَا كَأَنَّهَا غَزْلا، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «الْبَیتَ» .
وَجَعَلَ یضْرِبُهَا بِهَا، فَقَامَتْ هَارِبَةً مِنْهُ، فَلَزِقَتْ بِظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم.
قَالَتْ: حَتَّی قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ علیه و [آله و] سلم: «أَقْسَمْتُ عَلَیكَ، لَمَّا خَرَجْتَ، فَإِنَّا لَمْ نَدْعُكَ لِهَذَا»
غزالی در إحیاء علوم الدین، ج۲، ص۴۳ همین واقعه را با عبارات دیگری روایت کرده است.[۴]
این گونه بیادبیها از جانب عایشه نسبت به پیامبر ص که بقدری در منابع اهل سنت زیاد است که وقتی در مقام پاسخ به این اشکال برآمدهاند که «آیا اینها مصداق اذیت کردن پیامبر ص توسط عایشه نیست؟» به هیچ عنوان در اصل وقوع آنها تردید نکردهاند و مهمترین توجیهشان این است که بگویند عایشه سنش کم بود! یا اینکه این گونه برخوردها از جانب زنان با شوهر در زنان امری طبیعی است! ر.ک: https://www.islamweb.net/ar/fatwa/202675/
– مصداق فاجعهآمیز صدا بلند کردن بر سر پیامبر در تاریخ
۵) واقعهای درباره بلند کردن صدا در محضر پیامبر ص نقل شده که منجر به مانع شدن از انجام دستور پیامبر ص شد. این واقعه در بسیاری از معتبرترین کتب اهل سنت آمده و قریب به متواتر است؛ چنانکه با یک جستجوی ساده معلوم شد که در صحیح بخاری حداقل هفت بار (ج۱، ص۵۴؛ ج۲، ص۱۱۵۵؛ ج۳، ص۱۱۱۱؛ ج۴، ص۱۶۱۲؛ ج۶، ص۹ و ص۲۶۸۰؛ تحقیق مصطفی البغا)، در صحیح مسلم حداقل سه بار (ج۳، ص۱۲۵۷-۱۲۵۹)[۵] و در مسند احمد بن حنبل حداقل شش بار (ج۳، ص۴۰۸-۴۰۹[۶]؛ ج۴، ص۵۱۲[۷]؛ ج۵، ص۱۳۴-۱۳۵[۸]؛ ج۵، ص۲۲۲[۹]؛ ج۵، ص۳۵۱[۱۰]؛ ج۲۳، ص۶۸[۱۱]) با اسناد مختلف آمده است؛ و وقتی در چنین کتابهایی این اندازه روایت شده میتوان پیشبینی کرد که تعداد نقل این واقعه در کتب اهل سنت به چه عددی میرسد. تازه، این مواردی که اشاره شد همگی فقط روایت داستان از قول ابنعباس است؛ وگرنه این واقعه در این کتب و کتب دیگر اهل سنت، از قول افراد دیگری از صحابه هم روایت شده است؛ مثلا فقط طبرانی (م۲۳۰) در الطبقات الكبیر (ج۲، ص۲۱۳-۲۱۵) با ۹ سند مختلف این واقعه را علاوه بر ابنعباس، از قول امام علی ع، عمر بن الخطاب، جابر بن عبدالله انصاری نیز روایت کرده است[۱۲]؛ و از این رو آیا متواتر بودن آن فقط با منابع اهل سنت کاملا محتمل نیست؟
در اینجا مطلب بر اساس نقل صحیح بخاری، که بعد از قرآن کریم معتبرترین کتاب نزد اهل سنت است، تقدیم میشود:
عبیدالله بن عبدالله روایت کرده که ابنعباس گفت:
وقتی پیامبر ص در بستر مرگ افتاده بود و در خانه عدهای از مردان، از جمله عمر بن خطاب، بودند، پیامبر ص فرمود:
بیایید تا نوشتهای برایتان بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.
عمر گفت: قطعا پیامبر ص طوری است که حتما درد بر او غلبه کرده است؛ و نزد شما قرآن هست؛ همان کتاب الله ما را بس است.
پس اهل خانه اختلاف کردند و درگیری پیش آمد؛ برخی میگفتند چیزی بیاورید که پیامبر ص برایتان نوشتهای بنویسد که هرگز پس از آن گمراه نشوید؛
و برخی هم همان چیزی را میگفتند که عمر گفت.
چون نزاع و اختلاف نزد پیامبر زیاد شد رسول الله ص فرمود: بلند شوید!
[این فراز در نقل دیگر چنین است: پس اختلاف کردند و صدای همهمه بسیار زیاد شد. پیامبر ص فرمود: پس از نزد من بلند شوید [=بروید) که همانا نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست؛ ج۱، ص۵۴]
عبیدالله میگوید: و ابنعباس همواره میگفت: قطعا آن مصیبتی که همه مصیبتهاست، این است که مانع شدند از اینکه رسول خدا برایشان آن نوشته را بنویسد، به خاطر درگیریشان و همهمهشان.
صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۴۶ (تحقیق مصطفی البغا)
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ،
وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ: أَخْبَرَنَا معمر،
عَنِ الزُهری، عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الله، عن ابن عباس رضی الله عَنْهُمَا قَالَ:
لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَفِی الْبَیتِ رِجَالٌ، فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، قَالَ النَّبِی صهَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ.
فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِی ص قَدْ غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ.
فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ: قرِّبوا یكْتُبْ لَكُمُ النَّبِی ص كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ.
فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِی ص، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صقُومُوا.
[این فراز در نقل دیگر چنین است: فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ. قَالَ: فَقُومُوا عَنِّی، وَلَا ینْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ؛ ج۱، ص۵۴]
قَالَ عُبَیدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ یقُولُ: إِنَّ الرَّزیة كُلَّ الرَّزیة مَا حَالَ بَینَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَبَینَ أَنْ یكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ، مِنَ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
یادآوری میکنم که بخاری در اینجا (و نیز در ج۱، ص۵۴[۱۳] و نیز در ج۶، ص۲۶۸۰[۱۴]) که اسم عمر به عنوان گوینده آن عبارات در مخالفت با پیامبر را آورده، (و نیز در ج۴، ص۱۶۱۲[۱۵]) جمله او را به صورت عبارت «درد بر او غلبه کرده» تعبیر کرده؛ ولی در برخی از مواردی که اسم گوینده این سخنان را نیاورده و از تعبیر «قالوا: گفتند» به جای «قال عمر» استفاده کرده، جمله اصلی او را (که دلالت بر شدت بیادبی او نسبت به پیامبر میکند) چنین نقل کرده است که به پیامبر اکرم (ص) در مقابل این درخواست و نگرانیش برای آینده امت، نسبت هذیانگویی داده است:
قَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ- گفتند رسول خدا هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۱۱[۱۶]؛
قَالُوا: مَا لَهُ أَهَجَرَ – گفتند او را چه شده که هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج۲، ص۱۱۵۵[۱۷]؛
قَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ – گفتند برای او چه اتفاقی افتاده که هذیان میگوید! صحیح البخاری، ج۴، ص۱۶۱۲ و ج۶، ص۹[۱۸]
وقتی انسان با چنین واقعهای مواجه میشود میتواند بفهمد که چرا خداوند متعال در این آیه دوم سوره حجرات، بلند کردن صدا در محضر پیامبر را مایه حبط تمامی اعمال معرفی فرمود.
– ناظر به حبط عمل
در احادیث ، درباره حبط و تباه شدن عمل، عوامل مهمی – علاوه بر آنچه در قرآن کریم آمده و در تدبرها بدان اشاره خواهد شد- مطرح شده است؛ از جمله:
الف. عدم ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین ع
۶) از امام باقر ع از پدرشان از جدشان روایت شده است که یکبار رسول الله ع به حضرت علی ع فرمود:
… و خداوند بر من این را نازل فرمود که: «ای پیامبر ص! ابلاغ کن آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است» یعنی درباره ولایت تو ای علی ع! «و اگر این کار را نکنی اصلا رسالتت را ابلاغ نکردهای» (مائده/۶۷)؛ و اگر من آنچه درباره ولایت تو به من دستور داده شده بود را ابلاغ نمیکردم عملم تباه میشد؛ و کسی که بدون ولایت تو خداوند عز و جل را ملاقات کند عملش تباه شود؛ این وعدهای است که آن را به صورت قطعی به من فرمودند و من جز آنچه سخن پروردگارم تبارک و تعالی باشد نمیگویم و قطعا آنچه گفتم از جانب خداوند عز و جل بود که در مورد تو نازل شده است.
الأمالی( للصدوق)، ص۴۹۵
حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِی عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ الْمَرْزُبَانِ الْفَارِسِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیضِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یوْمٍ وَ هُوَ رَاكِبٌ وَ خَرَجَ عَلِی ع وَ هُوَ یمْشِی فَقَالَ لَهُ …
وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ» یعْنِی فِی وَلَایتِكَ یا عَلِی «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» وَ لَوْ لَمْ أُبَلِّغْ مَا أُمِرْتُ بِهِ مِنْ وَلَایتِكَ لَحَبِطَ عَمَلِی وَ مَنْ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیرِ وَلَایتِكَ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَعْدٌ ینْجَزُ لِی وَ مَا أَقُولُ إِلَّا قَوْلَ رَبِّی تَبَارَكَ وَ تَعَالَی وَ إِنَّ الَّذِی أَقُولُ لَمِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِیك.
ب. انکار یا تردید در ولایت امیرالمؤمنین ع (دشمنی با ایشان و دوستی با دشمنان ایشان)
خداوند در قرآن کریم عدم اطاعت از خدا و رسول را عامل مهمی برای باطل شدن اعمال معرفی کرده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم» (محمد/۳۳) و در میان این دستورات، ولایت حضرت علی ع چنان مهم بوده که در روایت قبل دیدیم که اگر پیامبر ص هم در ابلاغ آن کوتاهی میکرد اعمالش تباه میشد. در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است که اتفاقا در حدیث قبل هم همین مضمون (که کسی که ولایت نداشته باشد عملش تباه میشود) وجود داشت. در اینجا فقط به برخی از آنها اشاره میشود:
۷) از امام صادق ع روایت شده است:
اگر کسی در مورد [باطل بودن] آن دو نفر شک کند یا گمان کند [آنان در به دست گرفتن خلافت محق بودند] و بر پیروی آنان بماند خداوند عمل وی را حبط میکند؛ همانا حجت خداوند حجتی آشکار و واضح است.
الكافی، ج۲، ص۴۰۰
الْحُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ رَفَعَهُ قَال: وَ فِی وَصِیةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ:
مَنْ شَكَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَی أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِی الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ.
۸) روایت شده است که رسول الله ص پیش از رحلتشان عباس (عموی خود) را نزد خویش خواندند و با او خلوت کردند و به او چنین گفتند:
ای ابوالفضل [= لقب عباس عموی پیامبر ص] از مواردی که خداوند با من احتجاج میکند ابلاغ [دین] به عموم مردم و به خصوص اهل بیتم است و ابلاغ ولایت علی ع و اطاعت از او؛ همانا من رسالت پروردگارم را ابلاغ کردم «پس هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کفر بورزد» (کهف/۲۹). ای ابوالفضل! با اسلام تجدید عهد و میثاق کن و تسلیم ولایت ولی الامر باش و همانند کسی نباش کهبه زبان قبول میکند و در دل انکار میورزد، از اهل بیت من فاصله میگیرد و بر آنان جلو میافتد و دیگران را امیر بر آنان و مسلط بر ایشان میکند تا کسانی را که خداوند عزت داده ذلیل کند و کسانی را که خداوند ذلیل فرموده عزیز بدارد، [در حالی که در حقیقت و باطن امر] بدانچه به سوی آن گردن کشیدند نرسیدند و نخواهند رسید.
ای ابوالفضل؛ همانا پروردگارم با من عهدی بست و به من دستور داد که به هرکس از جن و انس که حاضر است و ابلاغ کنم و به حاضران آنان دستور داد که به غایبانشان ابلاغ کنند: هرکس که علی ع را تصدیق کند و یاوری نماید و اطاعت و نصرت کند و بپذیرد و آنچه از واجبات الهی بر عهده اش است ادا نماید به حقیقت ایمان رسیده است؛ و کسی که از این واجبات سرپیچی نماید خداوند عمل وی را تباه خواهد کرد تا اینکه خدا را ملاقات کند در حالی که وی را حجتی نزد خداوند نباشد. ابوالفضل تو چه میگویی؟
گفت: یا رسول الله ص! از توپذیرفتم و بدانچه آوردی ایمان آوردم و تصدیق کردم و تسلیم شدم؛ پس تو نیز بر [این اقدام] من شهادت بده.
طرف من الأنباء و المناقب، ص۱۴۱-۱۴۲
عن الصادق علیه السّلام، عن أبیه، قال:
دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَبَّاسَ عِنْدَ مَوْتِهِ فَخَلَا بِهِ فَقَالَ لَهُ:
یا أَبَا الْفَضْلِ اعْلَمْ أَنَّ مِنِ احْتِجَاجِ رَبِّی عَلَی تَبْلِیغِی النَّاسَ عَامَّةً، وَ أَهْلَ بَیتِی خَاصَّةً، و وَلَایةَ عَلِی ع و طاعته، ألا إنی قد بلّغت رسالة ربّی «فَمَنْ شَاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیكْفُرْ».
یا أَبَا الْفَضْلِ جَدِّدْ لِلْإِسْلَامِ عَهْداً وَ مِیثَاقاً، وَ سَلِّمْ لِوَلِی الْأَمْرِ إِمْرَتَهُ، وَ لَا تَكُنْ كَمَنْ یعْطِی بِلِسَانِهِ وَ یكْفُرُ بِقَلْبِهِ، یشَاقُّنِی فِی أَهْلِ بَیتِی وَ یتَقَدَّمُهُمْ وَ یسْتَأْمِرُ [یتأمر] عَلَیهِمْ وَ یتَسَلَّطُ عَلَیهِمْ لِیذِلَّ قَوْماً أَعَزَّهُمُ اللَّهُ وَ لِیعِزَّ قَوْماً أذلّهم اللّه، لَمْ یبْلُغُوا وَ لَا یبْلُغُونَ مَا مَدُّوا إِلَیهِ أَعْینَهُمْ.
یا أَبَا الْفَضْلِ إِنَّ رَبِّی عَهِدَ إِلَی عَهْداً أَمَرَنِی أَنْ أُبَلِّغَهُ الشَّاهِدَ مِنَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَنْ آمُرَ شَاهِدَهُمْ أَنْ یبَلِّغُه غَائِبَهُمْ فَمَنْ صَدَّقَ عَلِیاً وَ وَازَرَهُ وَ أَطَاعَهُ وَ نَصَرَهُ وَ قَبِلَهُ، وَ أَدَّی مَا عَلَیهِ مِنَ الْفَرَائِض اللهِ فَقَدْ بَلَغَ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ، وَ مَنْ أَبَی الْفَرَائِضَ فَقَدْ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ، حَتَّی یلْقَی اللَّهَ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَهُ. یا أَبَا الْفَضْلِ فَمَا أَنْتَ قَائِلٌ؟
قَالَ: قَبِلْتُ مِنْكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ وَ صَدَّقْتُ وَ سَلَّمْتُ فَاشْهَدْ عَلَی.
۹) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند عز و جل عملی را بدون معرفت نمی پذیرد؛ و اگر کسی همه کارهای خوب را انجام دهد و تمام روزگارش را روزه بگیرد و شبها به عبادت برخیزد و مالش را در راه خدا انفاق نماید و در تمام عمرش به همه طاعات عمل کند ولی پیامبری را که این واجبات را آورده به رسمیت نشناسد که به او ایمان آورد و تصدیقش کند و نیز امام زمانی که خداوند عز و جل اطاعاتش را بر وی واجب شمرده را به رسمیت نشناسد که اطاعتش کند، چنین خداوند نفعی از عملش به وی نرساند که خداوند عز و جل در این زمینه فرمود: «و به سراغ هر گونه عملی كه كردند بیاییم، و آن را چون گرد و غباری پراكنده سازیم» (فرقان/۲۳).
و فرمود: اگر این چنین فرد جاهلی، از فرط عبادت، خود را تکه تکه کند حز بر دوریاش از خدا نیفزاید.
دعائم الإسلام، ج۱، ص۵۳-۵۴
وَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع … لَا یقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَلًا بِغَیرِ مَعْرِفَةٍ وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ عَمِلَ أَعْمَالَ الْبِرِّ كُلَّهَا وَ صَامَ دَهْرَهُ وَ قَامَ لَیلَهُ وَ أَنْفَقَ مَالَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَمِلَ بِجَمِیعِ طَاعَاتِ اللَّهِ عُمُرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ یعْرِفْ نَبِیهُ الَّذِی جَاءَ بِتِلْكَ الْفَرَائِضِ فَیؤْمِنَ بِهِ وَ یصَدِّقَهُ وَ إِمَامَ عَصْرِهِ الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِ طَاعَتَهُ فَیطِیعَهُ لَمْ ینْفَعْهُ اللَّهُ بِشَیءٍ مِنْ عَمَلِهِ؛ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِكَ: «وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً». وَ قَالَ ع وَ لَوْ تَقَطَّعَ الْجَاهِلُ مِنْ الْعِبَادَةِ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً.
ب. از امام رضا ع روایت شده است:
خداوند عملی را ازبنده جز با ولایت ما نپذیرد؛ پس هرکس که ولایت ما را نپذیرد از اهل این آیه باشد: «و به سراغ هر گونه عملی كه كردند بیاییم، و آن را چون گرد و غباری پراكنده سازیم» (فرقان/۲۳).
مستدرك الوسائل، ج۱، ص۱۷۵
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: لَا یقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا لِعَبْدٍ إِلَّا بِوَلَایتِنَا فَمَنْ لَمْ یوَالِنَا كَانَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآیةِ وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً
ج. از ابوحمزه ثمالی روایت شده که امام باقر ع فرمودند:
خداوند روز قیامت کسانی را محشور میگرداند که پیش رویشان نوری است همچون تلالو پارچههای حریر مصری؛ سپس خطاب آید: «گرد و غباری پراکنده شو» (فرقان/۲۳).
سپس فرمود: این ابوحمزه! اینان کسانی بودند که چه نمازها وروزههایی انجام دادند ولیکن وقتی حرامی بر آنان عرضه میشد آن را قبول میکردند و وقتی چیزی از فضایل امیرالمؤمنین ع بر آنان عرضه میشد انکارش میکردند.
سپس فرمود: «هباء منثور» [=گرد و غبار پراکنده] همان چیزی است که وقتی شعاع نور خورشید از دریچهای به درون اتاق میافتد دیده میشود.
تفسیر القمی، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳
حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیدٍ عَنْ یحْیی الْحَلَبِی عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
یبْعَثُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ قَوْماً بَینَ أَیدِیهِمْ نُورٌ كَالْقَبَاطِی ثُمَّ یقَالُ لَهُ كُنْ «هَبَاءً مَنْثُوراً».
ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ یا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّهُمْ كَانُوا لَیصُومُونَ وَ یصَلُّونَ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَیءٌ مِنَ الْحَرَامِ أَخَذُوهُ وَ إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَیءٌ مِنْ فَضْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنْكَرُوهُ.
قَالَ: وَ الْهَبَاءُ الْمَنْثُورُ هُوَ الَّذِی تَرَاهُ یدْخُلُ الْبَیتَ فِی الْكُوَّةِ مِنْ شُعَاعِ الشَّمْس.
در برخی روایات این تباهی عمل در همین دنیا برای آنان رخ میدهد (مثلا ر.ک: إقبال الأعمال، ج۱، ص۴۶۴[۱۹]).
ج. پیروی از باطل علیرغم آشکار شدن حقیقت
۱۰) از امام صادق ع روایت شده است:
کمترین چیزی که انسان را از اسلام بیرون میبرد این است که ببیند که نظری برخلاف حق است اما بر آن نظر پافشاری کند؛ سپس فرمود: «و کسی که به ایمان کفر بورزد قطعا عملش تباه میشود» (مائده/۵) و فرمود: کسی که به ایمان کفر بورزد همان کسی است که بدانچه خداوند امر کرده عمل نمی کند و بدان راضی نمیشود.
تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۹۷
وَ عَنْ أَبَان بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ قال: سمعت أبا عبد الله ع یقول:
أَدْنَی مَا یخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِسْلَامِ أَنْ یرَی الرَّأْی بِخِلَافِ الْحَقِّ فَیقِیمَ عَلَیهِ؛ ثُمَّ قَالَ «وَ مَنْ یكْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه». وَ قَالَ: الَّذِی یكْفُرُ بِالْإِیمَانِ الَّذِی لَا یعْمَلُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یرْضَی بِهِ.
د. ریا
۱۱) الف. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است:
از رسول الله ص سوال شد که فردای قیامت نجات در چیست؟
فرمودند: همانا نجات در این است که با خدا خدعه نکنید که خداوند با شما خدعه کند؛ زیرا هرکس به خداوند خدعه بزند خداوند به او خدعه میزند و ایمان را از او جدا میکند و اگر میفهمید میدید که به خودش خدعه زده است!
گفته شد: و چگونه میشود به خدا خدعه زد؟
فرمود: اینکه کاری را که خداوند دستور داده را انجام مدهد اما هدفش غیرخداست؛ پس تقوای الهی در پیش گیرید و ازریا بپرهیزید که همانا شرک به خداوند است. همانا روز قیامت ریاکار با چهار اسم فراخوانده میوشد: ای کافر! ای فاجر! ای دغلباز! ای زیانکار! عملت تباه شد و اجرت به هدر رفت و هیچ بهرهای نداری! امروز پاداشت را از همان کسی که برای او کار میکردی التماس کن!
الأمالی( للصدوق)، ص۵۸۲
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْفَامِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیادٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع:
أَنَ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ فِیمَا النَّجَاةُ غَداً؟
فَقَالَ إِنَّمَا النَّجَاةُ فِی أَنْ لَا تُخَادِعُوا اللَّهَ فَیخْدَعَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ یخَادِعِ اللَّهَ یخْدَعْهُ وَ یخْلَعْ مِنْهُ الْإِیمَانَ وَ نَفْسَهُ یخْدَعُ لَوْ یشْعُرُ!
فَقِیلَ لَهُ: وَ كَیفَ یخَادِعُ اللَّهَ؟
قَالَ یعْمَلُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ ثُمَّ یرِیدُ بِهِ غَیرَهُ؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الرِّیاءَ فَإِنَّهُ شِرْكٌ بِاللَّهِ. إِنَّ الْمُرَائِی یدْعَی یوْمَ الْقِیامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ: یا كَافِرُ یا فَاجِرُ یا غَادِرُ یا خَاسِرُ حَبِطَ عَمَلُكَ وَ بَطَلَ أَجْرُكَ وَ لَا خَلَاقَ لَكَ؛ الْیوْمَ فَالْتَمِسْ أَجْرَكَ مِمَّنْ كُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ.
ب. از امیرالمؤمنین ع سوال شد: چه کسی به شقاوت عظیم گرفتار است؟
فرمودند: کسی که دنیا را به خاطر دنیاطلبی ترک کند! که هم دنیا را از دست داده و هم در آخرت زیانکار است؛ و کسی که عبادت ورزد و سخت تلاش کند و روزه بگیرد اما برای ریا در پیش مردم؛ چنین کسی در دنیای ما از لذات دنیای محروم مانده و سختیای به وی رسیده که اگر مخلص بود به خاطر آن سختی سزاوار ثواب میشد؛ پس در حالی وارد آخرت میشود که میپندارد که اعمالی دارد که ترازوی عملش را سنگین میکند اما همه را در آنجا «گرد و غباری پراکنده» مییابد…
مجموعة ورام، ج۲، ص۹۵
قَالَ وَ سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَنِ الْعَظِیمُ الشَّقَاءُ؟
قَالَ رَجُلٌ تَرَكَ الدُّنْیا لِلدُّنْیا فَفَاتَتْهُ الدُّنْیا وَ خَسِرَ الْآخِرَةَ وَ رَجُلٌ تَعَبَّدَ وَ اجْتَهَدَ وَ صَامَ رِیاءً لِلنَّاسِ فَذَاكَ حُرِمَ لِذَاتِ الدُّنْیا مِنْ دُنْیانَا وَ لَحِقَهُ التَّعَبُ الَّذِی لَوْ كَانَ بِهِ مُخْلِصاً لَاسْتَحَقَّ ثَوَابَهُ فَوَرَدَ الْآخِرَةَ وَ هُوَ یظُنُّ أَنَّهُ قَدْ عَمِلَ مَا یثْقُلُ بِهِ مِیزَانُهُ فَیجِدُهُ هَباءً مَنْثُورا …
ه. عدم خودداری از محرمات و عدم رعایت حلال و حرام در اموال
۱۲) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند عز و جل سوال شد که میفرماید: «و به سراغ هر گونه عملی كه كردند بیاییم، و آن را چون گرد و غباری پراكنده سازیم» (فرقان/۲۳).
فرمودند: به خدا سوگند هرچند اعمالی داشتند درخشانتر از حریر مصری؛ ولیکن وقتی حرامی برایشان پیش میآمد آن را رها نمیکردند.
الكافی، ج۲، ص۸۱
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَن ابْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً».
قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ أَشَدَّ بَیاضاً مِنَ الْقَبَاطِی وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمُ الْحَرَامُ لَمْ یدَعُوهُ.
این حدیث با سندی دیگر و تفاوت مختصری در عبارات در الكافی، ج۵، ص۱۲۶ نیز آمده است.[۲۰] همچنین این مضمون در ضمن حدیث شماره «۹.ج» هم گذشت؛ و همین مضمون در کتب اهل سنت از قول رسول الله ص هم روایت شده است (مثلا شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۲۰، ص۲۴۳[۲۱])
و. ظلم در حق کارگر
۱۳) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمؤمنین ع روایتی طولانی نقل شده که پیامبر چه کارهایی را نهی کردند که در فرازی از آن آمده است:
رسول الله ص فرمودند: کسی که در خصوص اجرت شخصی که برای انجام کاری وی را اجیر کرده به وی ظلم کند خداوند عمل وی را تباه میکند و بوی بهشت را بر او حرام میگرداند در حالی که بوی بهشت از فاصلهای که پیمودن آن پانصد سال طول میکشد احساس میشود.
الأمالی( للصدوق)، ص۴۲۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۲
رُوِی عَنْ شُعَیبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ زَیدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: … قَالَ رَسُولَ اللَّهِ ص:
مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَیهِ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِیحَهَا لَیوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَام.
ز. آرزوی گرانی و سختی برای مؤمنان
۱۴) از رسول الله ص روایت شده است:
هر كس یك شب برای امت من آرزوی گرانی كند خداوند اعمال چهل ساله او را تباه خواهد كرد.
نهج الفصاحة، ص۷۵۴ (ح۲۹۳۷)؛ كنزالعمال، ج۴، ص۹۸
قال رسول الله ص:
مَنْ تَمَنّی عَلی اُمَّتِی الْغَلاءَ لَیلَةً وَاحِدَةً اَحْبَطَ اللّه ُ عَمَلَهُ اَرْبَعینَ سَنَةً.
ح. هرگونه آزار و اذیت و توهین در حق مؤمن (ولو در حق بدن وی پس از مرگ!)
۱۵) روایتی طولانی از پیامبر اکرم ص نقل شده که آن را آخرین خطبهای میدانند که ایشان پیش از شهادتشان در مدینه ایراد فرمودند و در آن به پاداش و عقاب اعمال مختلف اشاره کردند. در فرازهایی از این روایت به اعمالی که منجر به تباهی عمل شده اشاره کردهاند؛ که جالب اینجاست که عمده آنها ناظر است به نحوهای از ابعادی از حق الناس در قبال سایر مؤمنان.
از جمله فرازهای آن:
الف. کسی که غیبت کند ویا به یک زن یا مرد پاکدامن تهمت [روابط نامشروع] بزند خداوند عمل وی را تباه کند و روز قیامت هفتاد هزار فرشته از پس و پیش به وی تازیانه زنند و گرفتار نیش مارها و عقربها شود تا اینکه دستور آید و روانه آتش جهنم شود.
ب. کسی که بدگویی برادر دینیاش را نزد صاحب قدرتی کند در حالی که واقعا بدی و امر ناپسندی از وی سر نزده باشد خداوند عمل وی را تباه گرداند.
ج. کسی که در حق برادر دینیاش کار نیکی انجام دهد و سپس بر او منت بگذارد عملش تباه شود و تلاشش به هدر رود.
د. کسی که مردهای را غسل دهد و امانت را در مورد وی ادا کند به ازای هر تار مویی برایش ثواب آزادکردن بردهای نوشته شود و صد درجه وی را بالا برند.
عمر بن خطاب سوال کرد:یا رسول الله: چگونه امانت را در مورد وی ادا کند؟
فرمودند: عورتش را و زشتیهایش را بپوشاند؛ که اگر عورتش و زشتیهاش را نپوشاند اجر وی تباه گردد و آبروی خودش در دنیا و آخرت برود.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۸۵ و ۲۹۰ و ۲۹۲
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی الْحُسَینُ بْنُ زَیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو الصِّینِی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِی عَنْ مُیسِّرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَائِشَةَ السَّعْدِی عَنْ یزِیدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالا:
خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ هِی آخِرُ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بِالْمَدِینَةِ حَتَّی لَحِقَ بِاللَّهِ تَعَالَی …
الف. (ص۲۸۵) مَنِ اغْتَابَ وَ مَنْ رَمَی مُحْصَناً أَوْ مُحْصَنَةً أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ جَلَدَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ تَنْهَشُ لَحْمَهُ حَیاتٌ وَ عَقَارِبُ ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّار.
ب. (ص۲۸۵) وَ مَنْ سَعَی بِأَخِیهِ إِلَی سُلْطَانٍ لَمْ یبْدُ لَهُ مِنْهُ سُوءٌ وَ لَا مَكْرُوهٌ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَه.
ج. (ص۲۹۰) وَ مَنِ اصْطَنَعَ إِلَی أَخِیهِ مَعْرُوفاً فَمَنَّ بِهِ عَلَیهِ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ خَابَ سَعْیهُ[۲۲].
د. (ص۲۹۲) وَ مَنْ غَسَّلَ مَیتاً فَأَدَّی فِیهِ الْأَمَانَةَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ رُفِعَ لَهُ بِهِ مِائَةُ دَرَجَةٍ.
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: یا رَسُولَ اللَّهِ كَیفَ یؤَدِّی فِیهِ الْأَمَانَةَ؟
قَالَ: یسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ یسْتُرُ شَینَهُ وَ إِنْ لَمْ یسْتُرْ عَوْرَتَهُ وَ شَینَهُ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ كُشِفَ عَوْرَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.
ط. عدم تسلیم به قضای الهی و جزع کردن در مصیبتها
۱۶) الف. از امام باقر ع روایت شده است:
سزاوارترین خلایق به اینکه تسلیم باشد دربرابر آنچه خداوند مقدر فرموده است کسی است که خداوند عز و جل را میشناسد؛ و کسی که به قضای الهی رضایت دهد قضای الهی بر او وارد شود و خداوند اجر وی را عظیم گرداند؛ و کسی که از قضای الهی ناخرسند گردد و بر آن خشم بگیرد قضای بر او وارد گردد و خداوند اجر وی را تباه کند.
الكافی، ج۲، ص۶۲
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
أَحَقُّ خَلْقِ اللَّهِ أَنْ یسَلِّمَ لِمَا قَضَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ رَضِی بِالْقَضَاءِ أَتَی عَلَیهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَی عَلَیهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ.
شبیه این مضمون در الخصال (ج۱، ص۲۳) از امام صادق ع نیز روایت شده است.[۲۳]
ب. جابر میگوید از امام باقر ع سوال کردم: جزع چیست؟
فرمود: شدیدترین جزع، فریاد به واویلا سر دادن و صورت و سینه خراشیدن و موی جلوی سر کندن است؛ و کسی که نوحهسرایی برپا کند صبر را ترک گفته و در غیر راه قدم نهاده؛ و کسی که صبر پیشه کند و استرجاع [= انا لله و انا الیه راجعون] بگوید و خدا عز و جل را حمد گوید، پس بدانچه خداوند با او کرده راضی شده و اجرش برعهده خداست؛ و کسی که چنین نکند قضای الهی بر او جاری شده در حالی که او هم سزاوار مذمت گردیده و اجرش را خداوند متعال تباه کرده است.
الكافی، ج۳، ص۲۲۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ مَا الْجَزَعُ؟
قَالَ أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَیلِ وَ الْعَوِیلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ مِنَ النَّوَاصِی وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَكَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِی غَیرِ طَرِیقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِی بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یفْعَلْ ذَلِكَ جَرَی عَلَیهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِیمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَی أَجْرَهُ.
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ.
ج. از امیرالمؤمنین ع روایت شده است:
صبر به اندازه مصیبت نازل میشود [یعنی هر مصیبتی که بر شخصی وارد شود خداوند به اندازه آن به وی صبر میدهد؛ و این گونه نیست که مصیبتی نازل شود که فوق توان و تحمل شخصی باشد و وی در بیتحملی جزع و فزع کردن ذیحق باشد] و کسی که هنگام مصیبت دست با ران خویش بکوبد (به علامت نارضایتی و اعتراض) عملش تباه شود.
نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت ۱۴۴
وَ قَالَ ع ینْزِلُ الصَّبْرُ عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ یدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُه
عین همین روایت از امام صادق ع (من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۶[۲۴]) آمده است؛ و این روایت از امیرالمؤمنین ع در تحف العقول، ص۲۲۱ و الخصال، ج۲، ص۶۲۱ نیز آمده است؛ فقط فاقد جمله اول است؛ و این مضمون از امام کاظم به این صورت آمده که «اگر دست روی ران بکوید یا دست روی دست بزند اجرش تباه شده است» (تحف العقول، ص۴۰۳[۲۵]) و از امام جواد ع به این صورت آمده است که: «کسی که جزعش بر صبرش غلبه کند اجرش تباه شود و از این امر به خداوند پناه میبریم. (تحف العقول، ص۴۵۶[۲۶])
ی. در روابط بین زن و شوهر
۱۷) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
هر زنی که به شوهرش بگوید: من هرگز از تو خیر ندیدم قطعا عمل آن زن حبط و تباه شده است.
من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۰؛ مكارم الأخلاق، ص۲۱۵
رَوَی جَمِیلُ بْنُ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
أَیمَا امْرَأَةٍ قَالَتْ لِزَوْجِهَا مَا رَأَیتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَیراً [مَا رَأَیتُ مِنْكَ خَیراً] فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهَا.
ب. از رسول الله ص روایت شده است:
اگر زنی همه آنچه از طلا و نقره در زمین است را به خانه شوهرش ببرد سپس روزی از روزها به سر شوهرش بزند و بگوید: تو کی هستی؟! همه این اموال مال من بوده! عملش تباه میشود هرچند که از عابدترین مردم باشد مگر اینکه توبه کند و برگردد و از همسرش معذرتخواهی کند.
مكارم الأخلاق، ص۲۰۲
مِنْ كِتَابِ الرِّیاضِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لَوْ أَنَّ جَمِیعَ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ حَمَلَتْهُ الْمَرْأَةُ إِلَی بَیتِ زَوْجِهَا ثُمَّ ضَرَبَتْ عَلَی رَأْسِ زَوْجِهَا یوْماً مِنَ الْأَیامِ تَقُولُ مَنْ أَنْتَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالِی حَبِطَ عَمَلُهَا وَ لَوْ كَانَتْ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ إِلَّا أَنْ تَتُوبَ وَ تَرْجِعَ وَ تَعْتَذِرَ إِلَی زَوْجِهَا.
ک. بسیاری از گناهان (روابط نامشروع، شرب خمر، حسد، و …)
بسیاری از گناهان نیز به طور خاص موجب حبط اعمال دیگر انسان میشود؛ که در روایات گاهی با همین تعبیر «ححبط عمل» . گاه با تعابیر دیگر از این اثر تباهکندگی گناهان یاد شده است که در اینجا صرفا به چند نمونه اشاره میشود:
۱۸) در همان خطبه طولانیای که در حدیث ۱۵ اشاره شد روابط منافی عفت در ابعاد گوناگون نیز موجب حبط عمل معرفی شده است؛ به این دو فراز از این خطبه توجه کنید:
الف. و کسی که با زنی از راه حرام نکاح کند یا با مردی ویا بچهای نکاح کند خداوند متعال وی را با بدبوترین جنازه محشور کند به طوری که همه مردم از بوی بد وی اذیت شوند تا اینکه وارد جهنم شود و خداوند از او هیچ ما به ازا و فدیهای نپذیرد و عمل وی تباه گردد و او را در تابوتی که با میخهای آهنین محکم شده بگذارند
ب. و غضب خداوند شدت گرفت بر زن شوهرداری که نگاهش دائما به کسانی غیر از همسر یا محارمش است؛ که اگر چنین باشد خداوند هر کاری را که انجام داده تباه میکند؛ و اگر در بستر غیر همسرش بیارمد بر خداوند است که وی را بعد از اینکه در قبر عذابش کرد به آتش جهنم اندازد.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۸۲ و ۲۸۷
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی الْحُسَینُ بْنُ زَیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو الصِّینِی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِی عَنْ مُیسِّرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَائِشَةَ السَّعْدِی عَنْ یزِیدَ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالا خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَبْلَ وَفَاتِهِ وَ هِی آخِرُ خُطْبَة …
الف. وَ مَنْ نَكَحَ امْرَأَةً حَرَاماً فِی دُبُرِهَا أَوْ رَجُلًا أَوْ غُلَاماً حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی یوْمَ الْقِیامَةِ أَنْتَنَ مِنَ الْجِیفَةِ یتَأَذَّی بِهِ النَّاسُ حَتَّی یدْخُلَ جَهَنَّمَ وَ لَا یقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صِدْقاً وَ لَا عَدْلًا وَ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ یدَعُهُ فِی تَابُوتٍ مَشْدُوداً بِمَسَامِیرَ مِنْ حَدِیدٍ وَ یضْرَبُ عَلَیهِ فِی التَّابُوتِ بِصَفَائِحِهِ حَتَّی یبشك [یتَشَبَّكَ] فِی تِلْكَ الْمَسَامِیرِ فَلَوْ وُضِعَ عِرْقٌ مِنْ عُرُوقِهِ عَلَی أَرْبَعِمِائَةِ أُمَّةٍ لَمَاتُوا جَمِیعاً وَ هُوَ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ عَذَابا
ب. وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَی امْرَأَةٍ ذَاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَینَهَا مِنْ غَیرِ زَوْجِهَا أَوْ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا فَإِنَّهَا إِنْ فَعَلَتْ ذَلِكَ أَحْبَطَ اللَّهُ كُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ فَإِنْ أَوْطَأَتْ فِرَاشَ غَیرِهِ كَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یحْرِقَهَا بِالنَّارِ بَعْدَ أَنْ یعَذِّبَهَا فِی قَبْرِهَا
ج. از رسول الله ص روایت شده است:
کسی که به فرد شرابخوار سلام دهد یا با او معانقه یا مصافحه نماید [یعنی به او روی خوش نشان دهد به نحوی که گویی شرابخواری وی مهم نیست] خداوند عمل چهل سالهاش را تباه کند.
جامع الأخبار (للشعیری)، ص۱۵۲
وَ رُوِی عَنِ النَّبِی ص:
مَنْ سَلَّمَ عَلَی شَارِبِ الْخَمْرِ أَوْ عَانَقَهُ أَوْ صَافَحَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَلَیهِ عَمَلَهُ أَرْبَعِینَ سَنَةً.
د. از امیرالمؤمنین ع روایت شده است:
حسد کارهای نیک را میخورد [= از بین میبرد] آن گونه که آتش هیزم را میخورد.
كنز الفوائد، ج۱، ص۱۳۶
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع:
الْحَسَدُ یأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.
[۱] . متن حدیث زیر بدون ترجمه در جلسه ۵۴۲ آمد https://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/
[۲] . قَرُّوا فَإِنِّي أَمَرْتُ الْأُمَّةَ بِمَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ تَرْبِيعِ الْأَظَافِيرِ وَ نَهَيْتُهُمْ عَنْ تَدْوِيرِهَا فَذَكَرُوا أَنِّي إِنَّمَا رَبَّعْتُهَا لِأَنِّي أَتَسَلَّقُ عَلَى مَشَارِبِ أَزْوَاجِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَآتِي مِنْهُنَّ الْفَاحِشَةَ وَ كُنْتُ أَبِيعُ الْخَمْرَ بِعَهْدِكَ وَ بَعْدَكَ وَ كُنْتُ أُغِلُّ الْفَيْءَ فِي جَمِيعِ غَزَوَاتِكَ وَ أَسْتَبِدُّ بِهِ دُونَكَ وَ دُونَ الْمُسْلِمِينَ
[۳] . كَمَا أَخْبَرَتْكُمُ الْمُوَفَّقَةُ فَاطِمَةُ أَنَّنِى حَمَلْتُهَا وَ ذُرِّيَّتَهَا إِلَى دُورِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ أُذَكِّرُهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ مَا أَخَذْتَهُ عَلَيْهِمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَمْرِ اللَّهِ مِنَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ لِي فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ وَ تَسْلِيمِهِمْ عَلَيَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ بِعَهْدِكَ فَيَعِدُونِّي النُّصْرَةَ لَيْلًا وَ يَقْعُدُونَ عَنِّي نَهَاراً حَتَّى إِذَا جَاءَنِي ثِقَاتُ أَصْحَابِكَ بَاكِينَ اسْتَنْهَضُونِي وَ يَقُولُونَ عَلَى أَنَّهُمْ أَنْصَارِي عَلَى إِظْهَارِ دِينِ اللَّهِ امْتَحَنْتُهُمْ بِحَلْقِ رُؤُوسِهِمْ وَ إِشْهَارِ سُيُوفِهِمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ وَ مَسِيرِهِمْ إِلَى بَابِ دَارِي فَتَأَخَّرَ جَمْعُهُمْ عَنِّي فَمَا صَحَّ لِي مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثُ نَفَرٍ وَ آخَرُ لَمْ يُتِمَّ حَلْقَ رَأْسِهِ وَ لَا أَشْهَرَ سَيْفَهُ وَ هُمْ وَ اللَّهِ أَحْبَابُكَ وَ أَنْجَابُكَ وَ أَصْحَابُكَ وَ هُمْ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ الَّذِي لَمْ يُتِمَّ حَلْقَ رَأْسِهِ وَ لَا أَشْهَرَ سَيْفَهُ وَ لَأُخْرِجْتُ مُكْرَهاً إِلَى سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ أُقَادُ إِلَيْهَا كَمَا تُقَادُ صَعْبَةُ الْإِبِلِ فَلَمْ أَرَ لِي وَ لَا نَاصِراً إِلَّا الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ فَإِنَّهُ شَهَرَ سَيْفَهُ فِي أَوْسَاطِهِمْ وَ عَضَّ عَلَى نَوَاجِذِهِ وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا غَمَدْتُهُ أَوْ تُقْطَعَ يَدِي أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ غَصَبْتُمْ عَلِيّاً حَقَّهُ وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَهُ وَ عَهْدَ اللَّهِ وَ مُبَايَعَتَكُمْ لَهُ حَتَّى جِئْتُمْ بِهِ يُبَايِعُكُمْ فَوَثَبَ عُمَرُ وَ خَالِدٌ وَ تَمَامُ أَرْبَعِينَ رَجُلًا كُلًّا يَجْتَهِدُ فِي أَخْذِ السَّيْفِ مِنْ يَدِهِ وَ طَرَحُوهُ إِلَى الْأَرْضِ صَرِيعاً وَ أَخَذُوا السَّيْفَ مِنْ يَدِهِ فَلَمَّا انْتَهَوْا بِي إِلَى عَتِيقٍ وَرَدْتُ عَلَى مَوْرِدٍ لَمْ يَسَعْنِي مَعَهُ السُّكُوتُ بَعْدَ أَنْ كَظَمْتُ غَيْظِي وَ حَفِظْتُ نَفْسِي وَ رَبَطْتُ جَأْشِي وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ جَمِيعاً إِنَّمَا أَنَا فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ طَاعَتِي وَ رَسُولُهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَلَى الْأُمَّةِ فَإِذَا نَقَضُوا عَهْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ خَالَفَتْنِي الْأُمَّةُ لَمْ يَكُنْ عَلَيَّ أَنْ أَدْعُوَهُمْ إِلَى طَاعَتِي ثَانِيَةً وَ مَا لِي فِيهِمْ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِينٌ وَ صَبَرْتُ كَمَا أَدَّبَنِيَ اللَّهُ بِمَا أَدَّبَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ الْآيَةَ وَ قَوْلِهِ: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ حَقٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ الَّتِي أَنْزَلَهَا فِي الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ فِي قَوْلِهِ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِين
[۴]. جرَى بينه وبين عائشةَ كلامٌ، حتَّى أدخلا بينهما أبا بكرٍ رضي اللهُ عنه حكَمًا، واستشهده فقال لها رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: تُكلِّمين أو أتكلَّمُ؟ فقالت: بل تكلَّمْ أنت ولا تقُلْ إلَّا حقًّا، فلطمها أبو بكرٍ حتَّى دَمِيَ فوها، وقال: يا عَدِيَّةَ نفسِها أوَيقولُ غيرَ الحقِّ، فاستجارت برسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ، وقعدَتْ خلفَ ظهرِه فقال له النَّبيُّ صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: لم ندْعُك لهذا ولا أردنا منك هذا .
وقالت له مرة في كلام غضبت عنده أنت الذي تزعم أنك نبي الله فتبسم رسول الله صلى الله عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ واحتمل ذلك حلماً وكرماً»
[۵] . ۲۰ – (۱۶۳۷) حدثنا سعيد بن منصور، وقتيبة بن سعيد، وأبو بكر بن أبي شيبة، وعمرو الناقد، واللفظ لسعيد، قالوا: حدثنا سفيان، عن سليمان الأحول، عن سعيد بن جبير، قال: قال ابن عباس: يوم الخميس، وما يوم الخميس ثم بكى حتى بل دمعه الحصى، فقلت: يا ابن عباس، وما يوم الخميس؟ قال: اشتد برسول الله ص وجعه، فقال: «ائتوني أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي» ، فتنازعوا [ص:۱۲۵۸] وما ينبغي عند نبي تنازع، وقالوا: ما شأنه أهجر؟ استفهموه، قال: ” دعوني فالذي أنا فيه خير، أوصيكم بثلاث: أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم “، قال: وسكت، عن الثالثة، أو قالها فأنسيتها، قال أبو إسحاق إبراهيم: حدثنا الحسن بن بشر، قال: حدثنا سفيان، بهذا الحديث
۲۱ – (۱۶۳۷) حدثنا إسحاق بن إبراهيم، أخبرنا وكيع، عن مالك بن مغول، عن طلحة بن مصرف، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، أنه قال: يوم الخميس، وما يوم الخميس ثم جعل تسيل دموعه، حتى رأيت على خديه كأنها نظام اللؤلؤ، قال: قال رسول الله ص«ائتوني بالكتف والدواة – أو اللوح والدواة – أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا» ، فقالوا: إن رسول الله ص يهجر
۲۲ – (۱۶۳۷) وحدثني محمد بن رافع، وعبد بن حميد، قال عبد: أخبرنا، وقال ابن رافع: حدثنا عبد الرزاق، أخبرنا معمر، عن الزهري، عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة، عن ابن عباس، قال: لما حضر رسول الله ص وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، فقال النبي ص«هلم أكتب لكم كتابا لا تضلون بعده» ، فقال عمر: إن رسول الله ص قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فاختلف أهل البيت، فاختصموا فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم رسول الله ص كتابا لن تضلوا بعده، ومنهم من يقول ما قال عمر، فلما أكثروا اللغو والاختلاف عند رسول الله ص، قال رسول الله ص«قوموا» ، قال عبيد الله: فكان ابن عباس، يقول: «إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله ص وبين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم ولغطهم»
[۶] . حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ، خَالِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ، سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ، يَقُولُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟، ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ – وَقَالَ مَرَّةً: دُمُوعُهُ – الْحَصَى، قُلْنَا: يَا أَبَا الْعَبَّاسِ: وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللهِ ص وَجَعُهُ، فَقَالَ: ” ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا، فَتَنَازَعُوا وَلا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ ” فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ – قَالَ سُفْيَانُ: يَعْنِي هَذَى – اسْتَفْهِمُوهُ، فَذَهَبُوا يُعِيدُونَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: ” دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ “، وَأَمَرَ بِثَلاثٍ – وَقَالَ سُفْيَانُ مَرَّةً: أَوْصَى بِثَلاثٍ – قَالَ: ” أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ ” وَسَكَتَ سَعِيدٌ عَنِ الثَّالِثَةِ، فَلا أَدْرِي أَسَكَتَ عَنْهَا عَمْدًا – وَقَالَ مَرَّةً: أَوْ نَسِيَهَا – وقَالَ سُفْيَانُ مَرَّةً: وَإِمَّا أَنْ يَكُونَ تَرَكَهَا، أَوْ نَسِيَهَا.
[۷]. حدثنا حسن، حدثنا شيبان، عن ليث، عن طاوس، عن ابن عباس، أنه قال: لما حضر رسول الله ص، قال: ” ائتوني بكتف أكتب لكم فيه كتابا، لا يختلف منكم رجلان بعدي ” قال: ” فأقبل القوم في لغطهم، فقالت المرأة: ويحكم، عهد رسول الله ص.
[۸]. الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ ص الْوَفَاةُ قَالَ: ” هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ ” وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمِ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ. قَالَ: فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: يَكْتُبُ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ ص، أَوْ قَالَ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ ص، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالاخْتِلافَ، وَغُمَّ (۱) رَسُولُ اللهِ ص، قَالَ: ” قُومُوا عَنِّي “. فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ ص، وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ، مِنَ اخْتِلافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ
[۹] . حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ ص، وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ وَفِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، قَالَ النَّبِيُّ ص” هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا (۱) لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ” فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكمُ (۲) الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَفِيهِمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالاخْتِلافَ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ص، قَالَ رَسُولُ اللهِ ص” قُومُوا ” قَالَ عُبَيْدُ اللهِ: وَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: ” إِنَّ الرَّزِيَّةَ، كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ ص، وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ، مِنَ اخْتِلافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
[۱۰] . حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، حَدَّثَنَا مَالِكُ بْنُ مِغْوَلٍ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ نَظَرْتُ إِلَى دُمُوعِهِ عَلَى خَدَّيْهِ تَحْدُرُ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ص” ائْتُونِي بِاللَّوْحِ، وَالدَّوَاةِ – أَوِ الْكَتِفِ – أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ” فَقَالُوا: رَسُولُ اللهِ ص يَهْجُرُ!
[۱۱] . حدثنا موسى بن داود، حدثنا ابن لهيعة، عن أبي الزبير، عن جابر، ” أن النبي ص ” دعا عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتابا لا يضلون بعده “، قال: ” فخالف عليها عمر بن الخطاب حتى رفضها
[۱۲]. «ذكر الكتاب الذي أَراد رسول الله، ص ، أن يكتبه لأمّته في مرضه الذي مات فيه
(۱) أخبرنا يحيَى بن حمّاد، أخبرنا أبو عَوانة عن سليمان، يعني الأعْمش، عن عبد الله بن عبد الله عن سعيد بن جُبير عن ابن عبَّاس قال: اشتكى النّبيّ، ص ، يومَ الخميس فجعل، يعني ابن عبّاس، يبكى ويقول يوم الخميس وما يوم الخميس! اشتدّ بالنّبيّ، ص ، وجعه فقال ائتوني بدواة وصحيفة أكْتُبْ لكم كتابًا لا تَضلّوا بعده أبدًا، قال: فقال بعض مَن كان عنده إنّ نبيّ الله لَيَهْجر! قال فقيل له: ألا نأتيك بما طلبت؟ قال: أَوَ بَعْدَ ماذا؟ قال: فلم يدعُ به.
(۲) أخبرنا سفيان بن عُيينة عن سليمان بن أبي مسلم خالِ ابن أبي نَجيح سمع سعيدَ بن جُبَير قال: قال ابن عبّاس: يومُ الخميس وما يومُ الخميس! قال: اشتدّ برسول الله، ص ، وجعُه في ذلك اليوم فقال ائتونى بدواة وصحيفة أكتُب لكم كتابًا لا تَضلّوا بعده أبدًا، فَتَنازعوا ولا ينبغي عند نبيّ تنازعٌ، فقالوا: ما شأنه، أهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوُه! فذَهبوا يُعيدون عليه فقال: دَعُوني فالّذي أنا فيه خيرٌ مما تَدْعونَني إليه وأوصَى بثلاثٍ، قال: أخْرِجُوا المشُركينَ من جَزيرة العرب، وأَجِيزوا الوَفْدَ بنَحْوٍ ممّا كنتُ أُجيزهم، وسكت عن الثالثة فلا أدرى قالها فنسيتُها أو سكتَ عنها عَمْدًا.
(۳) أخبرنا محمّد بن عبد الله الأنصاري، حدّثني قُرّة بن خالد، أخبرنا أبو الزّبير، أخبرنا جابر بن عبد الله الأنصاري قال: لمّا كان في مرض رسول الله، ص ، الذي توفّى فيه دعا بصحيفة ليكتب فيها لأمّته كتابًا لا يَضلّون ولا يُضَلّون، قال: فكان في البيت لغطٌ وكلامٌ وتكلّم عمر بن الخطّاب قال فرفضه النّبيّ، ص »
(۴) أخبرنا حَفْص بن عمر الحَوْضيّ، أخبرنا عمر بن الفضل العبديّ عن نُعيم بن يزيد، أخبرنا عليّ بن أبي طالب و: أنّ رسول الله، ص ، لمّا ثَقِلَ قال: يا عليّ ائتني بِطَبَقٍ أكتبُ فيه ما لا تَضلّ أُمّتي بعدى، قال: فخشيتُ أن تَسبقنى نفسه فقلت إنِّي أحفظ ذراعًا من الصحيفة، قال: فكان رأسه بين ذراعي وعَضُدي فجعل يُوصى بالصّلاة والزّكاة وما ملكَتْ أَيْمانُكم، قال: كذلك حتى فاظت نفسُه وأمر بشهادة أن لا إله إلّا الله وأدقّ محمّدًا عبده ورسوله حتى فاظَت نفسه، مَن شهد بهما حُرّم على النّار.
(۵) أخبرنا حجّاج بن نُصير، أخبرنا مالك بن مِغْوَل قال: سمعتُ طلحة بن مصرّف يحدّث عن سعيد بن جُبير عن ابن عبّاس قال: كان يقول يومُ الخميس وما يومُ الخميس! قال: وكأنّى أنظر إلى دموع ابن عبّاس على خدّه كَأنّها نِظام اللّؤلؤ! قال قال رسول الله، صائتوني بالكَتِف والدواة أكتبُ لكم كتابًا لا تَضلّوا بَعده أبدًا، قال فقالوا: إنّما يهجر رسول الله، ص .
(۶) أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني هشام بن سعد عن زَيد بن أسْلَم عن أبيه عن عمر بن الخطّاب قال: كُنّا عند النّبيّ، ص ، وبيننا وبين النّساء حِجابٌ، فقال رسول الله، صاغسلوني بسبع قِرَبٍ وأتوني بصَحيفة ودواة أكتبُ لكم كتابًا لَنْ تَضلّوا بعده أبدًا! فقال النسوةُ: ائتوا رسولَ الله، ص ، بحاجته. قال عمر: فقلتُ اسكتْنَ فإنّكنّ صواحبه إذا مرض عصرتُنّ أعْيُنَكُنّ وإذا أخذتُنّ بعُنُقه! فقال رسول الله، صهُنّ خيرٌ منكم!
(۷) أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني إبراهيم بن يزيد عن أبي الزّبير عن جابر قال: دعا النّبيّ، ص ، عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتابًا لأمّته لا يَضِلّوا ولا يُضَلّوا فَلَغَطوا عنده حتى رَفَضها النّبيّ، ص .
(۸) أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني أُسامة بن زَيد اللّيثيّ ومَعمر بن رَاشد عن الزّهريّ عن عُبيد الله بن عبد الله بن عُتبة عن ابن عبّاس قال: لمّا حضرت رسولَ الله، ص ، الوفاةُ وفي البيت رجالٌ فيهم عمر بن الخطّاب، فقال رسول الله، صهلُمّ أكتبُ لكم كتابًا لن تَضلّوا بعده! فقال عمر: إن رسول الله قد غَلَبه الوجع وعندكم القرآن، حَسْبُنا كتابُ الله فاختلفَ أهلُ البيت واختَصَموا، فمنهم مَن يقول قَرّبوا يَكْتُبْ لكم رسولُ الله، ص ، ومنهم مَن يقول ما قال عمر، فلمّا كثر اللّغط والاختلاف وغمّوا رسولَ الله، ص ، فقال: قوموا عنّى! فقال عُبيد الله بن عبد الله فكان ابن عبّاس يقول: الرّزية كلّ الرّزيّة ما حَالَ بين رسول الله، ص ، وبين أن يكتبَ لهم ذلك الكتاب من اختلافهم ولَغَطِهم.
(۹) أخبرنا محمّد بن عمر، حدّثني إبراهيم بن إسماعيل بن أبي حَبيبة عن داود بن الحُصين عن عِكْرِمة عن ابن عبّاس: أنّ النّبيّ، ص ، قال في مرضه الّذي مات فيه: ائتونى بدواة وصَحيفة أكتبُ لكم كتابًا لن تَضلّوا بعده أبدًا! فقال عمر بن الخطّاب: مَن لفلانة وفلانة مَدائن الرّوم؟ إنّ رسول الله، ص ، ليس بميتٍ حتَّى نَفْتتحها ولو مات لانتظرناه كما انتَظَرتْ بنو إسرائيل موسى! فقالت زَينب زوج النبيّ، صألا تسمعون النّبيّ، ص ، يعهد إليكم؟ فلغطوا فقال: قُوموا! فلمّا قاموا قبض النّبيّ، ص ، مكانه.
[۱۳]. حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وهب قال: أخبرني يونس، عن ابن شهاب، عن عبيد الله بن عبد الله، عن ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ (ص) وَجَعُهُ، قَالَ: ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ. قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِیَّ (ص) غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا! فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ صقُومُوا عَنِّی وَلَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ. فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ یَقُولُ: إِنَّ الرَّزِیَّهَ کُلَّ الرَّزِیَّهِ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَبَیْنَ کِتَابِهِ.
[۱۴]. حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى: أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ معمر، عَنِ الزُهري، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ ص قَالَ، وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، قَالَ: (هلمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ). قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ ص غَلَبَهُ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ. فَحَسْبُنَا كتاب الله. واختلف أهل البيت، اختصموا: فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قرِّبوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِيِّ ص قَالَ: (قُومُوا عَنِّي). قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ الرَّزيَّة كُلَّ الرَّزيَّة مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ، مِنَ اخْتِلَافِهِمْ ولغطهم
[۱۵]. حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عتبة، عن ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وفي البيت رجال، فقال النبي ص(هلموا أكتب لكم كتابا لا تضلون بعده). فقال بعضهم: أن رسول الله ص قد غلبه الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يكتب لكم كتابا لا تضلون بعده، ومنهم من يقول غير ذلك، فلما أكثروا اللغو والاختلاف، قال رسول الله ص(قُومُوا). قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَبَيْنَ أن يكتب لهم ذلك الكتاب، لاختلافهم ولغطهم.
[۱۶] . حدثنا قبيصة: حدثنا ابن عيينة، عن سليمان الأحول، عن سعيد ابن جبير، عن ابن عباس رضي الله عنهما: أنه قال: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء، فقال: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وجعه يوم الخميس، فقال: (ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا). فتنازعوا، ولا ينبغي عند نبي تنازع، فقالوا: هجر رسول الله ص؟ قال: (دعوني، فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه). وأوصى عند موته بثلاث: (أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم). ونسيت الثالثة.
[۱۷]. حدثنا محمد: حدثنا ابن عيينة، عن سليمان الأحول: سمع سعيد ابن جبير: سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا يَقُولُ: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثم بكى حتى بل دمعه الحصى، قلت يا أبا عباس: ما يوم الخميس؟ قال: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وجعه، فقال: (ائتوني بكتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا). فتنازعوا، ولا ينبغي عند نبي تنازع، فقالوا: ما له أهجر استفهموه؟ فقال: (ذروني، فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه). فأمرهم بثلاث، قال: (أخرجوا المشركين من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم). والثالثة خير، إما أن سكتن عنها، وإما أن قالها فنسيتها. قال سفيان: هذا من قول سليمان.
[۱۸] . حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللهِ – ص – وَجَعُهُ، فَقَالَ: ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا، فَتَنَازَعُوا، وَلَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ، اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ، وَأَوْصَاهُمْ بِثَلَاثٍ، قَالَ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ، وَسَكَتَ عَنِ الثَّالِثَةِ، أَوْ قَالَ: فَنَسِيتُهَا.»
[۱۹] . رَوَاهُ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِي إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ وَ مُحِبِّي آلِ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ الدِّينَ يَعْمَدُ اللَّهُ فِيهِ إِلَى مَا عَمِلَهُ الْمُخَالِفُونَ فَيَجْعَلُهُ هَباءً مَنْثُوراً.
[۲۰]. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً». فَقَالَ إِنْ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ لَأَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَبَاطِيِّ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا كُونِي هَبَاءً وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا شُرِعَ لَهُمُ الْحَرَامُ أَخَذُوهُ.
[۲۱]. حذيفة بن اليمان يرفعه أن قوما يجيئون يوم القيامة و لهم من الحسنات كأمثال الجبال فيجعلها الله هَباءً مَنْثُوراً ثم يؤمر بهم إلى النار فقيل خلهم لنا يا رسول الله قال إنهم كانوا يصلون و يصومون و يأخذون أهبة من الليل و لكنهم كانوا إذا عرض عليهم الحرام وثبوا عليه.
[۲۲]. برای این مضمون این روایت هم در من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۱۷ آمده است:
وَ مَنِ اصْطَنَعَ إِلَى أَخِيهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ ثَبَّتَ وِزْرَهُ وَ لَمْ يَشْكُرْ لَهُ سَعْيَهُ ثُمَّ قَالَ ع يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْمَنَّانِ وَ الْبَخِيلِ وَ الْقَتَّاتِ وَ هُوَ النَّمَّام.
[۲۳]. حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْفَرَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: مَنْ رَضِيَ الْقَضَاءَ أَتَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ مَأْجُورٌ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ أَتَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ.
[۲۴]. رَوَى صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ … إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُنَزِّلُ الصَّبْرَ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَبِطَ أَجْرُه.
[۲۵]. امام کاظم ع: وَ مَنْ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى فَخِذِهِ أَوْ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْوَاحِدَةِ عَلَى الْأُخْرَى عِنْدَ الْمُصِيبَةِ فَقَدْ حَبِطَ أَجْرُه.
[۲۶]. فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلَى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ.
بازدیدها: ۴۹