ترجمه
و به پوستهای [بدن] خویش گفتند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید و تنها به سوی او بازمیگردید.
نکات ترجمهای و نحوی
«جُلُود»، از ماده «جلد» جمعِ «جِلد» به معنای «قشر و لایه محافظ بدن» (پوست) است که در زبان فارسی هم این را به عنوان مطلق قشر محافظ (مثلا: جلد کتاب) به کار میبریم. برخی گفتهاند اصل این ماده دلالت بر سختی و محکمی میکند و پوست بدن را هم از این جهت «جِلد» میگویند که از گوشتی که زیر پوست است محکمتر و نفوذناپذیرتر است؛ چنانکه به زمین صُلب و سفت هم «جَلَد» میگویند. (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۴۷۱) تعبیر «جَلدة» که به معنای تازیانه زدن است و در قرآن هم به کار رفته (نور/۴) در اصل به معنای ضربه زدنی است که به پوست بدن برخورد کند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹). برخی منظور از «جلد» در آیه محل بحث را به معنای «بدن» (در مقابلِ: قلب، به معنای جان و نفْس) دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹) و نیز گفته شده که تعبیر «جلود» کنایه از «فروج» (اندامهای جنسی) است، همان گونه که «غائط» که به معنای «صحرا» است به عنوان کنایه از دستشویی رفتن به کار رفته است. (المنتخب من كنايات الأدباء للجرجاني، ص ۹[۱]؛ معانی القرآن للفراء، ج۳، ص۱۶[۲]) و در روایتی از امام صادق ع نیز صریحا «جلود» به معنای «فروج» معرفی شده است. (تفسير القمي، ج۲، ص۲۶۴)[۳]
«وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» از این عبارت به بعد را برخی از مفسران، سخن خداوند (نه ادامه سخن قبل) دانستهاند که احتجاج میکند که چگونه اعضای بدن را بر سخن گفتن توانا کرد (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۱۴) اما سایر مفسران تذکر دادهاند به اینکه اگر آن را ادامه سخن قبل (یعنی ادامه سخن اعضای بدن) بدانیم هم مشکلی ندارد. (المیزان، ج۱۷، ص۳۸۰)
«إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»: «الیه» جار و مجروری است که وابسته به «ترجعون» است و باید بعد از آن میآمد؛ اینکه قبلش آمده دلالت بر حصر می کند؛ لذا در ترجمه، قید «تنها» اضافه شد.
حدیث
۱) از امام باقر ع در ضمن حدیثی طولانی، روایت شده است:
… و این گونه نیست که اعضا و جوارح علیه انسان مومن شهادت دهد؛ بلکه فقط علیه کسی شهادت میدهد که عذاب بر او قطعی شده باشد اما مومن، خداوند کتابش را به دست راستش میدهد که خداوند عز و جل فرموده است: پس آنکه کتابش به دست راستش داده شد آنااند که کتابشان را [با خیالی راحت] میخوانند و ذرهای به آنها ظلم نمیشود [= ذرهای از حقشان که در دنیا توسط دیگران تضییع شده بود، فروگذار نمیشود] …
الكافي، ج۲، ص۳۲
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَال:
… وَ لَيْسَتْ تَشْهَدُ الْجَوَارِحُ عَلَى مُؤْمِنٍ إِنَّمَا تَشْهَدُ عَلَى مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيُعْطَى كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلا» …
۲) شخصی خدمت امیرالمومنین ع میرسد و میگوید در کتاب خداوند شک کردهام و آیاتی را بیان میکند که از نظر خودش با هم ناسازگار است، از جمله آنها آیاتی است که درباره منع انسانها از سخن گفتن در مقابل آیاتی که حکایتگر سخنانی از انسانها در روز قیامت است. حضرت به یکایک آنها پاسخ میدهد به این سوال چنین پاسخ میدهند:[۴]
و اما اینکه فرمود «روزی که روح و ملائکه به صف قیام میکنند و سخن نمیگوید مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن داده باشد و سخن صواب خواهد گفت» (نبأ/۳۸) و فرمود «به خدا سوگند ما مشرک نبودهایم» (انعام/۲۳) و فرمود: «روز قیامت برخی به برخی کفر میورزند و برخی برخی دیگر را لعن میکنند» (عنکبوت/۲۵) و فرمود: «این مطلب حقی است که اهل نار با هم در خصومت و نزاعاند» (ص/۶۴) و فرمود: «نزد من خصومت و نزاع نکنید در حالی که قبلا به جانب شما هشدارها فرستاده بودم» (ق/۲۸) و فرمود: «امروز بر دهانهایشان مهر میزنیم و دستهایشان سخن میگویند و پاهایشان به آنچه کسب کردهاند شهادت میدهند» (یس/۶۵)؛
اینها هر کدام در موقعیتی غیر از موقعیت دیگری در آن روزی است که «مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج/۴) که خداوند عز و جل خلایق را در مواطنی جمع میکند که با هم فرق دارند و برخی با برخی سخن میگویند و برخی از برخی مغفرت طلب میکنند که آنها کسانی بودند که در سرای دنیا نسبت به روسا و اتباع آنها اطاعتی داشتند و اهل معصیتی که از آنها نفرت میبارد و در سرای دنیا در ظلم و دشمنی به هم یاری میرساندند اعم از مستکبران و مستضعفان همدیگر را لعن میکنند؛
سپس در موطنی دوباره گرد هم میآیند و گریه میکنند به نحوی که اگر صدایشان برای اهل دنیا آشکار میشد همه خلق از معیشتشان باز میماندند و دلهایشان تکهتکه میشد مگر که خدا بخواهد؛ پس همچنان خون میگریند؛
سپس در موقعیتی دیگر جمع میشوند و از آنها خواسته میشود سخن بگویند پس میگویند: «پروردگارا ما مشرک نبودیم» پس خداوند بر دهان آنها مهر میزند و دست و پا و پوست بدن [یا: اندام جنسی] آنان به سخن درمیآیند و هریک به معصیتی که از او سر زده بود شهادت میدهد سپس مهر از زبان برداشته میشود و به پوست بدن [یا: اندام جنسی] خویش میگویند: «چرا علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: خدایی ما را به سخن گفتن درآورد که هر چیزی را به سخن درآورد» (فصلت/۲۱)؛
پس در موقعیتی دیگر جمع میشوند پس برخی از برخی فرار میکنند و این سخن خداوند عز و جل است که «روزی که شخص از بردارش و مادرش و پدرش و همسرش و فرزندانش فرار میکند» (عبس/۳۶-۳۴) پس از آنها خواسته میشود سخن بگویند پس «هیچکس سخنی نمیگوید مگر آنکه خداوند اذن دهد و سخن صواب خواهد گفت» پس پیامبران قیام میکنند و در این موقعیت شهادت میدهند و این همان است که فرمود: «پس چگونه باشد هنگامی که از هر امتی شاهدی بیاوریم و تو را بر همه آنها شاهد بیاوریم» (نساء/۴)؛
پس در موقعیتی دیگر گرد هم میآیند که در آنجا مقام حضرت محمد ص است و آن همان «مقام محمود» است پس او خداوند تبارک و تعالی را چنان ثنا گوید که قبلش هیچکس آن گونه ثنا نگفته باشد سپس تمامی ملائکه را ثنا گوید و هیچ فرشتهای نمیماند مگر اینکه حضرت محمد ص بر او ثنا گفته باشد، سپس پیامبران را ثنا گوید به گونهای که هیچکس قبلا چنان ثنایی نگفته باشد، سپس هر مرد و زن مومنی را ثنا گوید و از صدیقین وشهدا شروع کند و سپس صالحان را، پس اهل آسمانها و زمین او را سپاس گویند و این همان است که خدا فرمود: «امید است که پروردگارت تو را در مقامی محمود برانگیزاند» (اسراء/۷۹)؛ خوشا به حال کسی که در آن مقام برایش بهرهای باشد و وای بر آن کس که در آن مقلام هیچ بهره و نصیبی نداشته باشد؛
سپس در موقعیتی دیگر جمع میشوند و حق هرکس از دیگران بازپس گرفته میشود و همه اینها قبل از حساب است که وقتی درگیر حساب شدند هرکسی بدانچه مربوط به خودش است مشغول میشود؛ و از خداوند برکت آن روز را میخواهیم.
التوحيد (للصدوق)، ص۲۶۰-۲۶۱؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۳۵۸-۳۵۷ ؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج۱، ص۲۴۲
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ:
أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل…
قَالَ هَاتِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ أَيْضاً
قَالَ وَ أَجِدُ اللَّهَ يَقُولُ «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَالَ وَ اسْتُنْطِقُوا فَقَالُوا «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» وَ قَالَ «يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» وَ قَالَ «إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَالَ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ» وَ قَالَ «نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» فَمَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَتَكَلَّمُونَ وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّ الْخَلْقَ لَا يَنْطِقُونَ وَ يَقُولُ عَنْ مَقَالَتِهِمْ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَخْتَصِمُونَ فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَع؟
… فَقَالَ ع وَ أَمَّا قَوْلُهُ «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» وَ قَوْلُهُ «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ» وَ قَوْلُهُ «يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» وَ قَوْلُهُ «إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» وَ قَوْلُهُ «لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ» وَ قَوْلُهُ «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» فَإِنَّ ذَلِكَ فِي مَوَاطِنَ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ مَوَاطِنِ ذَلِكَ الْيَوْمِ الَّذِي «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ» يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ يَوْمَئِذٍ فِي مَوَاطِنَ يَتَفَرَّقُونَ وَ يُكَلِّمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَسْتَغْفِرُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَانَ مِنْهُمُ الطَّاعَةُ فِي دَارِ الدُّنْيَا لِلرُّؤَسَاءِ وَ الْأَتْبَاعِ وَ يَلْعَنُ أَهْلُ الْمَعَاصِي الَّذِينَ بَدَتْ مِنْهُمُ الْبَغْضَاءُ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِي دَارِ الدُّنْيَا الْمُسْتَكْبِرِينَ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ …[۵] ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَبْكُونَ فِيهِ فَلَوْ أَنَّ تِلْكَ الْأَصْوَاتَ بَدَتْ لِأَهْلِ الدُّنْيَا لَأَذْهَلَتْ جَمِيعَ الْخَلْقِ عَنْ مَعَايِشِهِمْ وَ لَتَصَدَّعَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فَلَا يَزَالُونَ يَبْكُونَ الدَّمَ ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فِيهِ فَيَقُولُونَ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ فَيَخْتِمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ يَسْتَنْطِقُ الْأَيْدِيَ وَ الْأَرْجُلَ وَ الْجُلُودَ فَتَشْهَدُ بِكُلِّ مَعْصِيَةٍ كَانَتْ مِنْهُمْ ثُمَّ يَرْفَعُ عَنْ أَلْسِنَتِهِمُ الْخَتْمَ فَيَقُولُونَ لِجُلُودِهِمْ- لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ» ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فَيَفِرُّ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ. وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه» فَيُسْتَنْطَقُونَ فَـ«لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً» فَيَقُومُ الرُّسُلُ فَيَشْهَدُونَ فِي هَذَا الْمَوْطِنِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً» ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَكُونُ فِيهِ مَقَامُ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ فَيُثْنِي عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الْمَلَائِكَةِ كُلِّهِمْ فَلَا يَبْقَى مَلَكٌ إِلَّا أَثْنَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ ص ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الرُّسُلِ بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ يَبْدَأُ بِالصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ بِالصَّالِحِينَ فَيَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ «عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ لَا نَصِيبٌ ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ وَ يُدَالُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ هَذَا كُلُّهُ قَبْلَ الْحِسَابِ فَإِذَا أُخِذَ فِي الْحِسَابِ شُغِلَ كُلُّ إِنْسَانٍ بِمَا لَدَيْهِ- نَسْأَلُ اللَّهَ بَرَكَةَ ذَلِكَ الْيَوْم.
تدبر
۱) نگاه کلی به آیه:
در آیه قبل بیان شده که در قیامت، شنوایی و دیدگان و پوستهای بدن [یا اندام جنسی] بر آنچه انسان انجام داده، شهادت میدهند. در این آیه سخن تعجبآمیز یا اعتراضیِ این اشخاص را خطاب به پوستهای بدن [یا اندام جنسی] خویش مطرح میکند که: شما که عضو بدن ما هستید و اگر نوبت عذاب شود پای شما هم گیر است، شما چرا علیه ما شهادت دادید؟
آنها هم اشاره میکنند که قیامت، موطن و جایگاه افشای حقایق است و خدایی که حقیقت محض است و به همه چیز زبان بیان حقیقت داده، ما را هم گویا کرد.
و کل این مطلب را ارتباط داد با این نکته که هم شروع آفرینش و هم پایان کار شما با خداست؛ یعنی او که ابتدا و انتهای شما در دست اوست، حقیقت تمام کارهای شما نزد او آشکار است و طبیعی است که در این موقعیت (که موقعیت آَکار شدن همه حقایق است) حقیقت وضعیت شما توسط اعضای بدن خودتان آشکار شود.
نتیجه این بحث در اصلاح شیوه زندگی:
خود بدنهای ما شاهدانی بر اعمال ما هستند، شاهدانی که تا در دنیا هستیم لحظهای از ما جدا نیستند و روزی که قرار است حقایق آشکار شود، علیرغم خواست ما، سخن خواهند گفت.
آیا به نحوی زندگی میکنیم که هنگام حضور در محکمهای که چنان شاهدانی دارد، دغدغهای نداشته باشیم؟
۲) «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا»:
در آیه قبل، سخن از به نطق آمدن «سمع و ابصار و جلود» است، چرا در اینجا اینها فقط «جلود» را خطاب قرار دادند؟ (در نکات ترجمه اشاره شد که «جلود» به معنای پوست بدن است، و احتمال دارد که در این آیه به نحو کنایه در مورد اندام جنسی به کار رفته باشد، لذا در پاسخ، هر دو حالت را میتوان در نظر گرفت)
الف. چون «جلود» ابزاری بوده که مستقیما درگیر کارهای انسان بوده است، برخلاف گوش و چشم که عمدتا شاهد اعمال بودهاند. (المیزان، ج۱۷، ص۳۷۹)
ب. وقتی انسان بخواهد خطاب قرار دهد، غالبا با چشم و چهرهاش خطاب میکند، و عملا تصوری از خطاب قرار دادن گوش و چشم توسط خود آدم نمی توان داشت، اما خطاب قرار دادن جلود (به هر دو معنا) کاملا طبیعی است.
ج. به نظر میرسد جلود به خاطر اینکه از طریق لمس (بدون فاصله از شیء مورد نظر) لذت میبرد، عضوی است که مستقیما در لذت بردن مشارکت داشته، برخلاف گوش و چشم که با شنیدنیها و دیدنیها، از راه دور ارتباط میگیرند و غالبا فقط به عنوان ابزار لذت تلقی میشوند که خودشان لذت نمیبرند، لذا شهادت دادن اولی بیشتر، که خودش هم سودی برده، بیشتر جای تعجب دارد.
د. رسوايى گناهانى كه انسان با پوست بدن انجام داده بيشتر است (قرائتی، نفسیر نور، ج۱۰، ص۳۲۹)
ه. …
۳) «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا …»:
به قرینه تعبیر «قالوا: گفتند» معلوم میشود به نطق درآمدن اعضاء برای شهادت دادن (که در آیه قبل اشاره شد)، یک تعبیر مجازی نبوده است، بلکه حقیقت سخن گفتن (که ابراز ما فی الضمیر است) در کار است، هرچند سخن گفتن لزوما به معنای دهان و زبان داشتن و خروج هوا از حنجره نیست، چنانکه امروزه تعبیر سخن گفتن را بدون هیچ مجازگویی در مورد یک ربات هم به کار میبریم.
نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar1/sh150/
۴) «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا»
اعضای بدن ما، و چشم و گوش و پوست بدن ما، صرفا ابزاری در دست ماست، واقعیت و حقیقتِ ما فراتر از اینهاست. اینها را خدا به ما داده تا ابزاری باشد برای حرکت به سوی او، نه اینکه خودمان را با اینها اشتباه بگیریم؛ لذا همینها ممکن است شاهدی علیه ما شوند. همان گونه که فرشتگانی که همراه ما هستند، غیر از ما هستند که له یا علیه ما شهادت میدهند، این آیه نشان میدهد که حتی اعضای بدنمان هم غیر از ما هستند و ممکن است روزی علیه ما شهادت بدهند.
هین بیا بلقیس، ورنه بد شود لشکرت خصمت شود، مرتد شود
پردهدار تو درت را بر کَنَد جان تو با تو به جان خصمی کند
جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حقاند گاه امتحان …[۶]
باد را دیدی که با عادان چه کرد آب را دیدی که در طوفان چه کرد …
دست بر کافر گواهی میدهد لشکر حق میشود سر مینهد
ای نموده ضد حق در فعل درس در میان لشکر اویی بترس
جزو جزوت لشکر از در وفاق [لشکری اندر وفاق] مر تو را اکنون مطیعاند از نفاق
گر بگوید چشم را «کو را فشار» درد چشم از تو بر آرد صد دمار
ور به دندان گوید «او بنما وبال» پس ببینی تو ز دندان گوشمال…[۷]
چون که جانِ جانِ هر چیزی وی است دشمنی با جان جان، آسان کِی است
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar4/sh32/
۵) «اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ»:
نه فقط چشم و گوش و جلود در قیامت به سخن درمیآیند، بلکه خداوند همه چیز را به نطق درآورده است؛ منتها گوش ما سنگین است. در و دیوار عالم با انسان سخن میگوید به شرط اینکه محرم شویم، گوشمان را باز کنیم و بشنویم. به قول ملای رومی:
عالم افسُردَست و نام او جماد جامد افسرده بود ای اوستاد
باش تا خورشید حشر آید عیان تا ببینی جنبشِ جسمِ جهان …
مرده زین سو اند و زان سو زندهاند خامُش اینجا و آن طرف گویندهاند
چون از آن سوشان فرستد سوی ما آن عصا گردد سوی ما اژدها
کوهها هم لحن داودی کند جوهر آهن به کف مومی بود
باد، حمال سلیمانی شود بحر با موسی سخندانی شود
ماه با احمد اشارتبین شود نار ابراهیم را نسرین شود
خاک، قارون را چو ماری در کِشَد اُستُنِ حنانه آید در رَشَد
سنگ بر احمد سلامی میکند کوه یحیی را پیامی میکند
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم…
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh37/
۶) «اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»:
اگر این تعبیر «خدایی که هر چیزی را به سخن درآورد، و اوست که شما را اول بار آفرید» بگذاریم کنار این آیات « خَلَقَ الْإِنْسانَ؛ عَلَّمَهُ الْبَيانَ: انسان را آفرید به او بیان را تعلیم کرد» (الرحمن/۳-۴) شاید معنا را ظریفتر کند: بیان و نطق، وسیلهای برای آشکار کردن مکنونات درونی و مافیالضمیر است. انسان که آفرید در همان ابتدا به او بیان داد، هر چیزی را هم نطق داد؛ پس همان گونه که انسان ظرفیت ابراز حقایق را دارد، هر مخلوقی توان ابراز حقایق را دارد، فقط همان طور که باید با زبان انسانها آشنا شد تا سخن آنها را فهمید، با زبان مخلوقات اگر آشنا شویم سخن آنها را هم خواهیم فهمید:
چون شما سوی جمادی میروید محرم جانِ جمادان چون شوید
از جمادی، عالَمِ جانها روید غلغل اجزای عالم بشنوید
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh37/
۷) «… لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي …»:
قیامت مظهر بروز توحید محض است و اینکه همهکاره عالم خداست و همه چیز به او برمیگردد. آنها سوال میکنند: «چرا» علیه ما شهادت دادید؟ در پاسخ چنین سوال، غالبا انگیزه از انجام کار باید بیان شود، اما آنها در پاسخ به جای بیان انگیزه، به «اینکه خدا ما را ناطق کرد» بسنده کردند.
خوب، اگر در دنیا که دار اختیار است و امکان عمل برخلاف دستور الهی وجود دارد، سوال همچنان باقی است: خدا شما را ناطق کرد، اما هرکس ناطق شد مگر باید حتما هر حرفی را بزند؟
اما در قیامت، حقیقتِ اینکه «جز به اراده خدا هیچ کاری محقق نمیشود» معلوم میگردد: اگر خدا نطق داد، امکان ندارد که ما حقایق را بیان نکنیم؛ چون خدا اینجا را موقعیت ابراز حقایق قرار داده است.
۸) «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»:
نطق دادن به اعضا و جوارح انسان، بلکه نطق دادن به هر چیز، تلازمی دارد با اینکه خداوند مبدأ و معاد انسان است. اما چگونه؟[۸]
[۱] . این مطلب در كتاب العين، ج۶، ص۸۱ و مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۹۹ به عنوان یک «قیل» مطرح شده است و در پاورقی مفردات، آدرس فوق به عنوان منبع این قول مطرح شده است.
[۲] . البته ایشان به جای «فروج» تعبیر «ذکر» (اندام جنسی مذکر) کرده است؛ و نحاس هم در إعراب القرآن، ج۴، ص۴۰ سخن فراء را به عنوان قول اصلی انتخاب کرده است.
[۳] و نیز در الكافي، ج۲، ص۳۶ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَيْرِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَال… فَقَالَ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ يَعْنِي بِالْجُلُودِ الْفُرُوجَ وَ الْأَفْخَاذ.
و نیز در من لایحضره الفقیه ج۲، ص۶۲۶ از امیرالمومنین ع : َ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي وَصِيَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْه … قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ يَعْنِي بِالْجُلُودِ الْفُرُوج
[۴] . فرازهای دیگری از این سوال و جواب در جلسه۸۶، حدیث۳ و فراز دیگری از آن در جلسه۱۶۹، پاورقیِ حدیث۱ گذشت.
[۵] . «يَكْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً» وَ الْكُفْرُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ الْبَرَاءَةُ يَقُولُ يَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ نَظِيرُهَا فِي سُورَةِ إِبْرَاهِيمَ قَوْلُ الشَّيْطَانِ «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» (ابراهیم/۲۳) وَ قَوْلُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ «كَفَرْنا بِكُمْ» (ممتحنه/۴) يَعْنِي تَبَرَّأْنَا مِنْكُمْ
[۶] . آنچ بر فرعون زد آن بحر کین وآنچ با قارون نمودست این زمین
وآنچ آن بابیل با آن پیل کرد وآنچ پشه کلة نمرود خورد
وآنک سنگ انداخت داودی بدست گشت شصد پاره و لشکر شکست
سنگ میبارید بر اعدای لوط تا که در آب سیه خوردند غوط
گر بگویم از جمادات جهان عاقلانه یاری پیغامبران
مثنوی چندان شود که چل شتر گر کشد عاجز شود از بار پر
[۷] . باز کن طب را بخوان باب العلل تا ببینی لشکر تن را عمل
[۸] . الف. شاید اشاره است به مضمون حدیث قدسی «كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف: گنجی مخفی بودم خواستم شناخته شوم پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم» آفرینش در قوس نزول و صعود (یعنی از سرچشمه گرفتن همه چیز از خدا تا بازگشت نهایی همه چیز به سوی خدا) همگی ابراز حقیقت است توسط خدا، پس آنچه بین مبدأ و معاد رخ میدهد همگی نطق و ابراز حقیقتی است که خدا آفریده.
ب. یعنی او که ابتدا و انتهای شما در دست اوست، حقیقت تمام کارهای شما را آشکار میکند.
ج. …
بازدیدها: ۵۴
بازتاب: ۱۱۳۴) قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا ت