۱۱۳۴) قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ

 ۲۸ صفر – ۲۲ ربیع‌الاول ۱۴۴۳

ترجمه

قطعا برای شما در ابراهیم و کسانی که با اویند اسوه خوبی هست هنگامی که به قوم‌شان گفتند یقینا ما بیزاریم از شما و از آنچه جز خدا می‌پرستید، به شما کفر ورزیدیم و همواره بین ما و شما دشمنی و بغض [= کینه] پدیدار است تا وقتی که به خداوند که یکتاست ایمان آورید؛ به جز گفتار ابراهیم به پدرش که من حتما برای طلب آمرزش می‌کنم با آنکه برای تو از خداوند [اختیار] هیچ چیزی را ندارم؛ پروردگارا [فقط] بر تو توکل کردیم و [صرفا] به سوی تو باز‌گشتیم و بازگشت [فقط] به سوی توست.

اختلاف قرائت

إِسْوَة / أُسْوَة

در اکثر قراءات این کلمه را به صورت «إِسْوَة» (یعنی با همزه مکسور) تلفظ می‌کنند؛ که گویش اهل حجاز است؛

اما در برخی قراءات کوفی (عاصم) و برخی از قراءات اربعه عشر (أعمش) به صورت «أُسْوَة» (یعنی با همزه مضموم) تلفظ می‌کنند؛ که گویش قبایل قیس و تمیم است.

معجم القراءات ج ۹، ص۴۱۹[۱]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۴[۲]

إِبْراهِيمَ / إبراهام

در این آیه دو بار این کلمه آمده است؛ در خصوص دومی در تمام قراءات به همین صورت «ابراهیم» قرائت شده است؛

اما در مورد اولی، اگرچه قرائت مشهور و رایج همین است، اما در دو روایت معروف از قرائت اهل شام (یعنی روایت هشام و ابن ذکوان از قرائت ابن عامر) به صورت «إبراهام» تلفظ شده است؛ البته روایت ابن ذکوان در طریق نقاش از اخفش و مطوعی از صوری به همان صورت «إِبْرَاهِيمَ» است.

معجم القراءات ج ۹، ص۴۱۹[۳]

بُرَآؤُ

در اغلب قراءات این کلمه به همین صورت «بُرَ آ ؤُ» قرائت شده است؛ که جمع «بریء» است، همانند شرفاء که جمع شریف است؛

اما در روایتی غیرمشهور از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و برخی قراءات غیرمشهور دیگر (عيسى بن عمر وابن أبي إسحاق) به صورت «بِراء» قرائت شده است، که جمع دیگری از «بریء» است همانند کرام که جمع کریم است؛

و همچنین در روایت غیرمشهور دیگری (عباس و أزرق) از قرائت اهل بصره (ابوعمرو) و نیز در برخی قراءات عشر (ابوجعفر) و روایتی از همان قرائت عیسی بن عمر (که برخی این را روایت عیسی همدانی از وی دانسته‌اند) به صورت «بُرَاء» قرائت شده است که آن را هم اسم جمع برای «بريء» دانسته‌اند؛

و در قرائتی دیگر از همین عیسی همدانی (که ابوحاتم ذکر کرده) به صورت «بَراء» قرائت شده است شبیه قرائت آن در آیه «إِنَّني‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» (زخرف/۲۶)؛ که این را مصدری دانسته‌اند که هم برای فرد به کار می‌رود و هم جمع، و در اینجا برای جمع به کار رفته؛ والبته عکبری آن را اسم مصدر دانسته‌ است.

و دو روایت غیرمشهور دیگر هم برای این کلمه وجود دارد که آن را به صورت «بِراء» (که وزن شاذی برای جمع است) و «بُرا» (یعنی بدون همزه) قرائت کرده‌اند.

ضمنا در همان قرائت مشهور هم حمزه (از قراء کوفه) برای وقف قراءات متعددی دارد: در خصوص همزه اول (آ) آن را به صورت تسهیل می‌خواند و در خصوص همزه دوم (ء) دوازده وجه از وی نقل شده است: آن را به صورت الف بخواند با مد یا با قصر یا به حالت توسط؛ آن را از باب تسهیل به صورت «و» بخواند به دو حالت مد یا قصر؛ و آن را به «و» ساکن تبدیل کند همراه با مد ویا قصر ویا توسط؛ و آن را به صورت اشمام بخواند به هر سه حالت یا به صورت رَوم بخواند همراه با قصر.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۰-۴۲۱[۴]؛ مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۰۳[۵]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۵[۶]

الْبَغْضَاءُ أَبَدًا / الْبَغْضَاءُ وَبَدًا

در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و برخی قراءات عشر (أبوجعفر و روایت رویس از قرائت یعقوب) و اربعه عشر (ابن محیصن) هنگام وصل، همزه «أبدا» به واو تبدیل می‌شود: « الْبَغْضَاءُ وَبَدًا».

اما در بقیه قراءات به همان صورت «الْبَغْضَاءُ أَبَدًا» قرائت می‌شود؛ فقط در حالت وقف در برخی قراءات اهل کوفه (حمزه) / روایتی (هشام) از قرائت اهل شام (ابن عامر) چند حالت دارد: همزه را به الف تبدیل کنند و در سه حالت مد یا توسط یا قصر بخوانند یا تسهیل کنند و به حالت مد یا قصر بخوانند ویا به صورت رّوم به دو حالت مد یا قصر بخوانند.

معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲[۷]

تُؤْمِنُوا / تُومِنُوا[۸]
إِبْرَاهِيمَ[۹]
لِأَبيهِ / لأبيهي[۱۰]
لأَسْتَغْفِرَنَّ[۱۱]
الْمَصِيرُ- رَبَّنَا / الْمَصِير- رَّبَّنَا[۱۲]

نکات ادبی

برای مشاهده نکات ادبی به این صفحه () مراجعه کنید. در آنجا عبارات زیر مورد بحث واقع شده‌اند که روی هرکدام کلیک کنید به توضیحاتش منتقل می‌شوید)

أُسْوَةٌ

حَسَنَةٌ

إِبْراهيمَ

بُرَآؤُا

تَعْبُدُونَ

بَدا

الْعَداوَةُ

الْبَغْضاءُ

أَبَداً

وَحْدَهُ

لَأَسْتَغْفِرَنَّ

أَمْلِكُ

شَيْ‏ءٍ

رَبَّنا

تَوَكَّلْنا

أَنَبْنا

الْمَصيرُ

شأن نزول

برای این آیه شأن نزول مستقلی یافت نشد و ظاهرا همراه با آیات قبل نازل شده است؛ که اگر چنین باشد همان شأن نزول در اینجا هم صادق است.

حدیث

کل جامع احادیث ذیل آیه و سایت الوحی آورده شد

الف. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ[۱۳]

۱) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

فرعون زمان حضرت ابراهیم ع * حلال‌زاده نبود و اصحابش هم حلال‌زاده نبودند زیرا به نمرود گفتند: او را آتش بزنید و خدایانتان را یاری کنید اگر که می‌خواهید کاری بکنید» (انبیاء/۶۸) ولی فرعون زمان حضرت موسی ع و یارانش حلال‌زاده بودند زیرا وقتی با اصحابش در مورد حضرت موسی ع مشورت کرد «گفتند: [كار] او و برادرش را به تأخير انداز و مأموران گردآورنده را به شهرها بفرست.» (اعراف/۱۱۱؛ شعراء/۳۶).

به هر حال، وی حضرت ابراهیم ع را زندانی کرد و هیزم جمع کردند تا روزی رسید که نمرود خواست حضرت ابراهیم ع را در آتش بیاندازد. آن روز نمرود و لشکریانش جمع شدند و برای نمرود ساختمانی بنا کرده بودند تا از آنجا نظاره‌گر این باشد که آتش چگونه ابراهیم ع را در برمی‌گیرد. پس ابلیس آمد و برایشان منجنیقی ساخت زیرا به خاطر شدت حراراتش کسی نمی‌توانست به آتش نزدیک شود و پرندگان از فاصله‌ای طولانی از نزدیک شدن به آن آتش دوری می کردند و اگر پرنده‌ای در هوا بر آن عبور می کرد می‌سوخت. پس حضرت ابراهیم ع را در منجنیق گذاشتند و پدرش [= آذر] آمد و سیلی‌ای بر صورتش زد و به او گفت: از آن باوری که داری برگرد!

و پروردگار فرشتگانی را به آسمان دنیا نازل کرد و هیچ چیزی باقی نمانده بود مگر اینکه از پروردگار [رهایی حضرت ابراهیم ع از آتش را] درخواست می‌کرد. زمین می‌گفت:‌پروردگارا! غیر از او بر روی من کسی نمانده است که تو را بپرستد؛ آیا او سوزانده شود؟! و فرشتگان می‌گفتند:‌پروردگارا! خلیل تو ابراهیم را بسوزانند؟! پس خداوند عز و جل فرمود: اما اگر مرا بخواند کفایتش کنم.

و جبرئیل گفت: پروردگارا! خلیل تو ابراهیم است که در زمین احدی غیر از او تو را نمی‌پرستد. آیا دشمنش را بر او مسلط می‌کنی که وی را به آتش بسوزاند؟! پس فرمود: ساکت شو! همانا این سخن را بنده‌ای همچون تو می‌گوید که نگران از دست رفتن فرصت است؛ او بنده‌ام است؛ اگر بخواهم او را نگه می‌دارم؛ اگر مرا بخواند اجابتش کنم.

پس خداوند با سوره اخلاص پروردگارش را خواند: «يَا اللَّهُ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ: ای الله! ای واحد! ای احد! ای صمد! ای کسی که نه زاده شده و نه بزاید و هیچکس همتای او نیست! (اخلاص/۳-۴) به رحمت خودت مرا از این آتش نجات فرما».

پس او را درون منجنیق قرار داده بودند و در هوا جبرئیل به او رسید و گفت: ابراهیم! آیا نیازی به من داری؟

ابراهیم ع گفت: به تو، نه؛ اما به پرودرگار عالمیان، بله.

پس انگشتری به او داد که رویش نوشته شده بود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ، أَسْنَدْتُ أَمْرِي إِلَى [قُوَّةِ] اللَّهِ، وَ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ: خدایی جز الله نیست؛ محمد ص رسول الله است؛ پشتم را به خدا سپردم و کار خود را به خدا تکیه نمودم و امورم را به خداوند واگذار کردم».

پس خداوند به آتش دستور داد که «سرد باش!» پس دندانهای حضرت ابراهیم از سرما به هم می‌خورد تا اینکه خداوند اضافه کرد «و سلامت بر ابراهیم» (انبیاء/۶۹). پس جبرئیل پایین آمد و نزد او نشست و درون آتش به گفتگو مشغول شدند.

نمرود نگاهی به او کرد و گفت: اگر کسی می‌خواهد خدایی را به خدایی بگیرد مانند خدای ابراهیم ع را بگیرد. و بزرگی از بزرگان اصحاب نمرود گفت: من بر آتش اراده کردم که او را نسوزاند. پس شعله‌ای از آتش به سمت وی آمد و او را سوزاند..

«پس لوط به او ایمان آورد» (عنکبوت/۲۶) و برای هجرت به سوی شام رهسپار شد؛ و نمرود نگاهی به ابراهیم ع کرد که در باغی سرسبز درون آتش نشسته بود و همراه او شیخی بود که با هم گفتگو می‌کردند؛ پس رو به آذر کرد و گفت: چقدر پسرت نزد پروردگارش کرامت و احترام دارد!…

* پی نوشت: مقصود از فرعون زمان حضرت ابراهیم ع، همان نمرود است؛ ظاهرا از این جهت که به هر حاکم جبار و ستمگری را فرعون می‌گفتند چنین تعبیر شده است؛ وگرنه در ادامه حدیث، حضرت به اسم نمرود تصریح می‌کند.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۷۲-۷۳

قَالَ الصَّادِقُ ع:

كَانَ فِرْعَوْنُ إِبْرَاهِيمَ لِغَيْرِ رُشْدٍ وَ أَصْحَابُهُ لِغَيْرِ رُشْدٍ [فِرْعَوْنُ إِبْرَاهِيمَ لِغَيْرِ رُشْدِهِ وَ أَصْحَابُهُ لِغَيْرِ رُشْدِهِمْ‏] فَإِنَّهُمْ قَالُوا لِنُمْرُودَ: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ»؛ وَ كَانَ [فرعون] مُوسَى وَ أَصْحَابُهُ رِشْدَةً فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَشَارَ أَصْحَابَهُ فِي مُوسَى «قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ».

فَحَبَسَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَمَعَ لَهُ الْحَطَبَ حَتَّى إِذَا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي أَلْقَى فِيهِ نُمْرُودُ إِبْرَاهِيمَ فِي النَّارِ، بَرَزَ نُمْرُودُ وَ جُنُودُهُ وَ قَدْ كَانَ بُنِيَ لِنُمْرُودَ بِنَاءٌ لِيَنْظُرَ مِنْهُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ كَيْفَ تَأْخُذُهُ النَّارُ. فَجَاءَ إِبْلِيسُ وَ اتَّخَذَ لَهُمُ الْمَنْجَنِيقَ لِأَنَّهُ لَمْ يَقْدِرْ وَاحِدٌ أَنْ يَقْرُبَ مِنْ تِلْكَ النَّارِ عَنْ غُلْوَةِ سَهْمٍ، وَ كُلُّ الطَّائِرِ مِنْ مَسِيرَةِ فَرْسَخٍ يَرْجِعُ عَنْهَا أَنْ يَتَقَارَبَ مِنَ النَّارِ، وَ كَانَ الطَّائِرُ إِذَا مَرَّ فِي الْهَوَاءِ يَحْتَرِقُ. فَوُضِعَ إِبْرَاهِيمُ ع فِي الْمَنْجَنِيقِ وَ جَاءَ أَبُوهُ فَلَطَمَهُ لَطْمَةً وَ قَالَ لَهُ ارْجِعْ عَمَّا أَنْتَ عَلَيْهِ.

وَ أَنْزَلَ الرَّبُّ مَلَائِكَتَهُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ لَمْ يَبْقَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا طَلَبَ إِلَى رَبِّهِ وَ قَالَتِ الْأَرْضُ: يَا رَبِّ لَيْسَ عَلَى ظَهْرِي أَحَدٌ يَعْبُدُكَ غَيْرُهُ فَيُحْرَقُ؛ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: يَا رَبِّ خَلِيلُكَ إِبْرَاهِيمُ يُحْرَقُ، فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أَمَا إِنَّهُ إِنْ دَعَانِي كَفَيْتُهُ. وَ قَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا رَبِّ خَلِيلُكَ إِبْرَاهِيمُ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ أَحَدٌ يَعْبُدُكَ غَيْرُهُ. سَلَّطْتَ عَلَيْهِ‏ عَدُوَّهُ يُحْرِقُهُ بِالنَّارِ؟! فَقَالَ: اسْكُتْ إِنَّمَا يَقُولُ هَذَا عَبْدٌ مِثْلُكَ يَخَافُ الْفَوْتَ؛ هُوَ عَبْدِي آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ فَإِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ.

فَدَعَا إِبْرَاهِيمُ ع رَبَّهُ بِسُورَةِ الْإِخْلَاصِ: «يَا اللَّهُ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ».

فَالْتَقَى مَعَهُ جَبْرَئِيلُ فِي الْهَوَاءِ وَ قَدْ وُضِعَ فِي الْمَنْجَنِيقِ؛ فَقَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ هَلْ لَكَ إِلَيَّ مِنْ حَاجَةٍ؟

فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ: أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا؛ وَ أَمَّا إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ فَنَعَمْ.

فَدَفَعَ إِلَيْهِ خَاتَماً عَلَيْهِ مَكْتُوبٌ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ، أَسْنَدْتُ أَمْرِي إِلَى [قُوَّةِ] اللَّهِ، وَ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ».

فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى النَّارِ: «كُونِي بَرْداً» فَاضْطَرَبَتْ أَسْنَانُ إِبْرَاهِيمَ مِنَ الْبَرْدِ حَتَّى قَالَ: «وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ». وَ انْحَطَّ جَبْرَئِيلُ وَ جَلَسَ مَعَهُ يُحَدِّثُهُ فِي النَّارِ.

وَ نَظَرَ إِلَيْهِ نُمْرُودُ فَقَالَ: مَنِ اتَّخَذَ إِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ. فَقَالَ عَظِيمٌ مِنْ عُظَمَاءِ أَصْحَابِ نُمْرُودَ: إِنِّي عَزَمْتُ عَلَى النَّارِ أَنْ لَا تُحْرِقَهُ. فَخَرَجَ عَمُودٌ مِنَ النَّارِ نَحْوَ الرَّجُلِ فَأَحْرَقَتْهُ.

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ خَرَجَ مُهَاجِراً إِلَى الشَّامِ وَ نَظَرَ نُمْرُودُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ فِي النَّارِ وَ مَعَهُ شَيْخٌ يُحَدِّثُهُ[۱۴]؛ فَقَالَ لِآزَرَ: مَا أَكْرَمَ ابْنَكَ عَلَى رَبِّهِ!…[۱۵].

ب. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ

۲) روایت شده است که امام باقر (علیه السلام) در مورد کلام خداوند متعال: «چه‌بسا خداوند بین شما و بین کسانی که با آنان دشمنی ورزیدید دوستی برقرار کند و خداوند تواناست و خداوند بسیار آمرزنده و رحیم است» (ممتحنه/۷) فرمود:

خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و به مؤمنان دستور داد تا زمانی‌که قوم ایشان کافر هستند، از آنان برائت بجویند. فرمود: «قطعا برای شما در ابراهیم و کسانی که با اویند اسوه خوبی هست هنگامی که به قوم‌شان گفتند یقینا ما بیزاریم از شما و از آنچه جز خدا می‌پرستید، به شما کفر ورزیدیم»؛ خداوند ولایت مومنان از آنها را قطع کرد و نسبت به آنان دشمنی نشان دادند…

تفسير القمي، ج‏۲، ص۳۶۲

وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ: «عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ نَبِيَّهُ ص وَ الْمُؤْمِنِينَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ قَوْمِهِمْ مَا دَامُوا كُفَّاراً؛ فَقَالَ: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِلَى قَوْلِهِ وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» الْآيَةَ؛ قَطَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَايَةَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ وَ أَظْهَرُوا لَهُمُ الْعَدَاوَةَ…

ادامه حدیث ذیل آیه ۷ خواهد آمد؛ ان شاء الله.

 

۳) ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «مرا خبر ده به اینکه کفر در کتاب خدای عزّوجلّ (قرآن) چند وجه دارد»؟

فرمود: «کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود [و انکار ربوبیّت] که آن بر دو قسم است؛ و کفر به ترک‌کردن آنچه خداوند به آن فرمان داده؛ و کفر برائت [و بیزاری جستن]؛ و کفر نعمت‌ها….

وجه پنجم از وجوه کفر؛ کفر برائت است و آن همان است که خداوند سخن ابراهیم (علیه السلام) را حکایت می‌کند: «به شما کفر ورزیدیم و همواره بین ما و شما دشمنی و بغض پدیدار است تا وقتی که به خداوند که یکتاست ایمان آورید» یعنی از شما برائت می­جوییم.

و نیز آنجا که از ابلیس و برائت او از انسانها در روز قیامت یاد می‌کند که: «من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مى‏دانستيد كافر شدم» (ابراهیم/۲۲).

«و [ابراهيم] گفت: جز اين نيست كه شما غير از خداوند بت‏هايى برگرفته‏ايد تا مايه دوستى در ميانتان در زندگى دنيا باشد، سپس روز قيامت برخى از شما به برخى ديگر کفر خواهید ورزید و برخى از شما برخى ديگر را لعن خواهد كرد» (عنکبوت/۲۵)؛ یعنی برخی از برخی تبری خواهند جست.

الكافي، ج‏۲، ص۳۸۹-۳۹۱

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِي عَنْ وُجُوهِ الْكُفْرِ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟

قَالَ: الْكُفْرُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا كُفْرُ الْجُحُودِ وَ الْجُحُودُ عَلَى وَجْهَيْنِ وَ الْكُفْرُ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ وَ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ كُفْرُ النِّعَمِ…[۱۶]

وَ الْوَجْهُ الْخَامِسُ مِنَ الْكُفْرِ كُفْرُ الْبَرَاءَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْكِي قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ ع: «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»‏ يَعْنِي تَبَرَّأْنَا مِنْكُمْ.

وَ قَالَ: يَذْكُرُ إِبْلِيسَ وَ تَبْرِئَتَهُ مِنْ أَوْلِيَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ‏»؛

«وَ قَالَ:‏ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» يَعْنِي يَتَبَرَّأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ.

شبیه این مطلب در روایت مفصلی از امیرالمومنین ع آمده است[۱۷] که کسی نتوانسته بود برخی آیات را بهم جمع کند و گمان کرده بود که قرآن حاوی تناقض است و امام علی ع برایش مطلب را توضیح داد؛ متن کامل این حدیث در جلسه۱۹۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/fussilat-041-21/ گذشت (که در جلسه ۱۱۲۰ روایت دیگری از این فراز گذشت: https://yekaye.ir/ababsa-80-34/) و این فراز در پاورقی ۵ همان جلسه آمد.

 

۴) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

بعد از [شهادت] امام حسین ع مردم از دین برگشتند مگر سه نفر: ابوخالد کابلی و یحیی بن ام طویل و حبیر بن مطعم؛ سپس مردم دوباره ملحق شدند و زیاد شدند؛ و یحیی بن ام طویل وارد مسجد رسول الله ص می‌شد و می‌گفت: «به شما کفر ورزیدیم و بین ما و شما دشمنی و بغض پدیدار است» (ممتحنه/۴).

الإختصاص، ص۶۴

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَةً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا؛ وَ كَانَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ يَدْخُلُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَقُولُ: «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاء.»

تبصره:

خود شیخ مفید در همین کتاب الإختصاص در جای دیگر (ص۲۰۵) [۱۸] با همین سند این فراز پایانی را نیاورده است؛ و کشی هم در رجال الكشي (ص۱۲۳)[۱۹] با سند دیگر همین حدیث را بدون فراز پایانی‌اش آورده است؛ از این رو ممکن است اشاره به این اقدام یحیی بن ام طویل، نه سخن امام صادق ع بلکه توضیحی از خود شیخ مفید بوده باشد.

 

۵) امام صادق ع نامه‌ای به شیعیان نوشته و خواسته بودند اين نامه را به يك ديگر بياموزند و در آن درنگ كنند و آن را به كارش بندند، آنها هم هر يك نسخه‌اى از آن را در نمازخانۀ منزل خويش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پايان مى‌رسيد در آن مى‌نگريستند؛ که فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۲۰] شروع نامه این گونه است:

بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ پس از پروردگارتان عافيت بخواهيد و بر شما باد آرامش و وقار و سكينه؛ و بر شما باد شرم و حياء و کناره‌گیری از آنچه خوبان پيش از شما از آن كناره گرفتند؛ و بر شما باد که با اهل باطل و دنياداران با مدارا و رودربایستی تعامل كنيد؛ ناجوانمردی آنان را تحمل کنید، و با آنان درنیفتيد و ستيزه‌جوئي نکنید، وقتی با آنان نشست و برخاست و آميزش و گفتگوهای چالشی‌ای دارید – که عملا چاره‌ای جز مجالست و آميزش و گفتگوى چالشی با آنها نداريد – همان راه تقيه‌ای را پيش گيريد كه خداوند در ارتباط‍‌ با آنها به شما دستور داده است؛ پس هر گاه مبتلای به معاشرت با آنها شديد، بى‌ترديد شما را آزار دهند و با روى ترش به شما بنگرند و اگر چنین نبود كه خدا تعالى آنها را از شما دفع كند به شما يورش می‌آوردند و بر شما مسلط می‌شدند و آنچه از دشمنى و بغض در سينه خود درباره شما دارند بيش از آن است كه نزد شما آشكار كنند؛ مجالس شما و آنها یکی است ولى جان شما و جان آنها از هم جدا و آشتى ناپذير است، هر گز دوستشان نداريد و آنها نیز هرگز دوستتان ندارند؛ ولى خدا شماها را با [بهره‌مندی از] حق گرامی داشت و بصیرت بدان را ارزانی شما نمود ولی آنان را اهل آن قرار نداد؛ ‌پس با آنان با مدارا و رودربایستی تعامل و بر [آزار و رفت و آمد با] آنان صبر و شكيبایی بورزید، با اينكه آنان بنای بر مدارا و رودربایستی با شما را ندارند و بر چيزی شكيبایی نورزند و نيرنگ‌های آنها وسوسه‌هایی است كه بین آنان رد و بدل می‌شود؛ به راستى كه دشمنان خدا اگر بتوانند سد راه شما در مسیر حق می‌شوند و خدا شما را از آن حفظ کرد؛ پس تقوای الهی در پیش گیرید و زبان را جز از خوبی بازدارید…

الكافي، ج‏۸، ص۲-۳

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُ‏ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَفْصٍ الْمُؤَذِّنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع؛

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ كَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَةِ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِمُدَارَسَتِهَا وَ النَّظَرِ فِيهَا وَ تَعَاهُدِهَا وَ الْعَمَلِ بِهَا فَكَانُوا يَضَعُونَهَا فِي مَسَاجِدِ بُيُوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِيهَا؛

قَالَ: وَ حَدَّثَنِي‏ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ الصَّحَّافِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى أَصْحَابِهِ‏:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. أَمَّا بَعْدُ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمُ الْعَافِيَةَ وَ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ وَ السَّكِينَةِ وَ عَلَيْكُمْ بِالْحَيَاءِ وَ التَّنَزُّهِ عَمَّا تَنَزَّهَ عَنْهُ الصَّالِحُونَ قَبْلَكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِمُجَامَلَةِ أَهْلِ الْبَاطِلِ تَحَمَّلُوا الضَّيْمَ مِنْهُمْ وَ إِيَّاكُمْ وَ مُمَاظَّتَهُمْ‏ دِينُوا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ إِذَا أَنْتُمْ جَالَسْتُمُوهُمْ وَ خَالَطْتُمُوهُمْ وَ نَازَعْتُمُوهُمُ الْكَلَامَ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنْ مُجَالَسَتِهِمْ وَ مُخَالَطَتِهِمْ وَ مُنَازَعَتِهِمُ الْكَلَامَ بِالتَّقِيَّةِ الَّتِي أَمَرَكُمُ اللَّهُ أَنْ تَأْخُذُوا بِهَا فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَإِذَا ابْتُلِيتُمْ‏ بِذَلِكَ مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ سَيُؤْذُونَكُمْ وَ تَعْرِفُونَ فِي وُجُوهِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُهُمْ عَنْكُمْ لَسَطَوْا بِكُمْ‏ وَ مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاءِ أَكْثَرُ مِمَّا يُبْدُونَ لَكُمْ مَجَالِسُكُمْ وَ مَجَالِسُهُمْ وَاحِدَةٌ وَ أَرْوَاحُكُمْ وَ أَرْوَاحُهُمْ مُخْتَلِفَةٌ لَا تَأْتَلِفُ‏ لَا تُحِبُّونَهُمْ أَبَداً وَ لَا يُحِبُّونَكُمْ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَكْرَمَكُمْ بِالْحَقِّ وَ بَصَّرَكُمُوهُ وَ لَمْ يَجْعَلْهُمْ مِنْ أَهْلِهِ فَتُجَامِلُونَهُمْ وَ تَصْبِرُونَ عَلَيْهِمْ وَ هُمْ لَا مُجَامَلَةَ لَهُمْ وَ لَا صَبْرَ لَهُمْ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ حِيَلُهُمْ وَسْوَاسُ بَعْضِهِمْ إِلَى بَعْضٍ فَإِنَّ أَعْدَاءَ اللَّهِ إِنِ اسْتَطَاعُوا صَدُّوكُمْ عَنِ الْحَقِّ فَيَعْصِمُكُمْ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ كُفُّوا أَلْسِنَتَكُمْ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ….

 

۶) الف. از امام باقر ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:

مودت مومن برای مومن در [راه] خدا از بزرگترین شعبه‌های ایمان است؛ بدانید که کسی که حب فی الله و بغض فی الله و عطای فی الله و منع فی الله داشته باشد او از برگزیدگان الهی است.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۵

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ صَاحِبِ الطَّاقِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏

وُدُّ الْمُؤْمِنِ‏ لِلْمُؤْمِنِ فِي اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ وَ أَعْطَى فِي اللَّهِ وَ مَنَعَ فِي اللَّهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِيَاءِ اللَّهِ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

کسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا ببخشد او از کسانی است که ایمانش کامل شده است.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۴

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَنْ أَحَبَ‏ لِلَّهِ‏ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلَّهِ‏ فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ.

 

۷) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

[به‌راستی] از استوارترین دستاویزهای ایمان این است که حب فی الله داشته باشی [= در راه خدا دوست بداری] و بغض فی الله داشته باشی [= در راه خدا دشمن بداری]، در راه خدا عطا کنی و در راه خدا مضایقه نمایی.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۵

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ وَ تُعْطِيَ فِي اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِي اللَّهِ‏.

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

یکبار رسول الله به اصحابش فرمود: کدامیک از دستگیره‌های ایمان محکم‌تر است؟

برخی گفتند: خدا و رسولش عالم‌ترند؛ برخی گفتند: نماز. برخی گفتند: زکات. برخی گفتند: روزه. برخی گفتند: حج و عمره. برخی گفتند: جهاد.

پیامبر ص فرمودند: برای هر آنچه گفتید فضیلتی هست ولی آن نیست؛ ولیکن محکمترین دستگیره ایمان حب فی الله و بغض فی الله و قبول ولایت اولیاء الله و تبری از اعداء الله است.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۵-۱۲۶

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَحْيَى فِيمَا أَعْلَمُ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُدْرِكٍ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ: أَيُّ عُرَى الْإِيمَانِ أَوْثَقُ؟

فَقَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ؛ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ: الصَّلَاةُ؛ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ: الزَّكَاةُ؛ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ: الصِّيَامُ؛ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ: الْحَجُ‏ وَ الْعُمْرَةُ؛ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ: الْجِهَادُ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ‏ وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ تَوَالِي‏ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ.

 

۸) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

سه چیز از علائم مومن است: آگاهی‌اش به خداوند و کسی را که دوست دارد و کسی را که دشمن دارد.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۶

عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

ثَلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ‏.

 

۹) از امام باقر ع روایت شده است که فرمودند:

اگر خواستی بدانی که در تو خیری هست به دلت نگاه کن؛ پس اگر اهل طاعت خداوند را دوست داشت و اهل معصیت او را دشمن داشت پس در تو خیری هست و خداوند دوستت دارد؛ و اگر از اهل طاعت خدا بدش می‌آمد و اهل معصیت او را دوست داشت پس در تو خیری نیست و خداوند هم از تو بدش می‌آید؛ و انسان همراه کسی است که دوست بدارد.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۶-۱۲۷

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ؛ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ؛ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ؛ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.[۲۱]

 

۱۰) از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:

اگر انسان کسی را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند به خاطر محبتش نسبت به وی، او را پاداش خواهد داد هرچند که آن شخص محبوب، بر اساس علم خداوند جزء حهنمیان باشد؛ و اگر انسان به خاطر خدا از کسی بدش بیاید و تنفر بورزد، خداوند او را به خاطر بغضی که نسبت بدان شخص دارد پاداش می‌دهد اگرچه آن مرد بر اساس علم خداوند از اهل به بهشت باشد.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۷

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْوَاسِطِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبَانٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى حُبِّهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمَحْبُوبُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَبْغَضَ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى بُغْضِهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمُبْغَضُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.

 

۱۱) ازامام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:

هرکس محبّت او بر اساس دین نباشد ویا بغض او بر اساس دین نباشد او دین ندارد.

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۷

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ السَّبِيعِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

كُلُّ مَنْ لَمْ يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ وَ لَمْ يُبْغِضْ عَلَى الدِّينِ فَلَا دِينَ لَهُ.

ج. إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ

۱۲) الف. از ابواسحاق همدانی روایت شده است که شخصی برای وی تعریف کرده که:

کسی کنارم نماز می‌خواند و برای پدر و مادرش استغفار کرد در حالی که در زمان جاهلیت از دنیا رفته بودند. به وی گفتم: آیا برای پدر و مادرش طلب مغفرت می‌کنی در حالی که در زمان جاهلیت از دنیا رفته‌اند؟

گفت: حضرت ابراهیم ع هم برای پدرش استغفار کرد.

ندانستم چه بگویم. مطلب را نزد پیامبر ص بازگو کردم.

این آیه نازل شد: «و طلب آمرزش حضرت ابراهيم ع براى پدرش نبود مگر از روى وعده‏اى كه به او داده بود، پس چون برايش روشن شد كه او دشمن خداست از او بيزارى جست.» (توبه/۱۱۴). گفت: وقتی مُرد و معلوم شد که او همچنان دشمن خدا بوده است [یعنی تا آخر عمرش حاضر نشد توبه کند و برگردد] دیگر برایش استغفار نکرد.

تفسير العياشي، ج‏۲، ص۱۱۴

عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ رَجُلٍ قَالَ:

صَلَّى رَجُلٌ إِلَى جَنْبِي فَاسْتَغْفَرَ لِأَبَوَيْهِ وَ كَانَا مَاتَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَقُلْتُ: تَسْتَغْفِرُ لِأَبَوَيْكَ وَ قَدْ مَاتَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ.

فَقَالَ: قَدِ اسْتَغْفَرَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ.

فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ. فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ص. فَأَنْزَلَ اللَّهُ: «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ.» قَالَ: لَمَّا مَاتَ تَبَيَّنَ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ فَلَمْ يَسْتَغْفِرْ لَهُ.

ب. این حدیث با دو سند متفاوت (از وکیع و عبدالرحمن) بدین صورت در منابع اهل سنت آمده است که راوی ماجرا حضرت علی ع است که ایشان فرموده باشند:

دیدم شخصی برای پدر و مادرش که مشرک‌اند استغفار می‌کند. گفتم: آیا برای پدر و مادرش طلب مغفرت می‌کنی در حالی که مشرک بودند؟

گفت: آیا حضرت ابراهیم ع هم برای پدرش که مشرک بود استغفار نکرد؟

مطلب را نزد پیامبر ص بازگو کردم. این دو آیه نازل شد: «بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده‏اند سزاوار نيست كه براى مشركان- پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند- طلب آمرزش كنند، هر چند خويشاوند [آنان‏] باشند. و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش نبود مگر از روى وعده‏اى كه به او داده بود، پس چون برايش روشن شد كه او دشمن خداست از او بيزارى جست.» (توبه/۱۱۳-۱۱۴).

در نقل دوم عبدالرحمن، فقط به نزول آیه ۱۱۴ اشاره شده است.

مسند أحمد، ج۲، ص۳۲۸؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۳۳۱[۲۲]؛ مسند أبي يعلى، ج۱، ص۵۶۶[۲۳]

حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ سُفْيَانَ (ح) وَحَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِي الْخَلِيلِ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ:

سَمِعْتُ رَجُلًا يَسْتَغْفِرُ لِأَبَوَيْهِ، وَهُمَا مُشْرِكَانِ، فَقُلْتُ: تَسْتَغْفِرُ لِأَبَوَيْكَ وَهُمَا مُشْرِكَانِ؟

فَقَالَ: أَلَيْسَ قَدِ اسْتَغْفَرَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَهُوَ مُشْرِكٌ؟

قَالَ: فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ص، فَنَزَلَتْ: «مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلمُشْرِكِينَ» إِلَى آخِرِ الْآيَتَيْنِ.

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَأَنْزَلَ اللهُ: «وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ» [التوبة: ۱۱۴]».

 

د. رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ

۱۳) این فراز از آیه در بسیاری از ادعیه معصومان آمده است که از باب نمونه به دعای پیامبر اکرم در شب ۲۷ ماه رمضان اشاره می‌شود که تلفیقی از چند آیه قرآن است:

«پروردگارا، عذاب جهنم را از ما بازگردان، كه حقّا عذاب آن ملازم و پيوسته است؛ پروردگارا، براى ما از همسران و فرزندانمان روشنى ديدگان عطا كن و ما را بر تقواپیشگان پيشوا گردان.» (فرقان/۶۵ و ۷۴)؛ «پروردگارا [فقط] بر تو توکل کردیم و [صرفا] به سوی تو باز‌گشتیم و بازگشت [فقط] به سوی توست؛ پروردگارا! ما را دستمایه فتنه کسانی که کفر ورزیدند قرار نده» (ممتحنه/۴-۵)؛ «پروردگارا، بر ما و آن برادران ما كه در ايمان از ما پيشى گرفتند ببخشاى» (حشر/۱۰) و بر محمد و آل او صلوات بفرست و گناهان و عیوب مرا بپوشان و مرا به حق محمد و آل محمد بیامرز، که «بى‏ترديد تو بسيار رئوف و مهربانى.» (حشر/۱۰)

البلد الأمين، ص۲۰۰

وَ ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّفْوَانِيُّ فِي كِتَابِ بُلْغَةِ الْمُقِيمِ وَ زَادِ الْمُسَافِرِ أَنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ يَدْعُو بِهَذِهِ الْأَدْعِيَةِ فِي لَيَالِي شَهْرِ رَمَضَانَ: ‏…

اللَّيْلَةِ السَّابِعَةِ وَ الْعِشْرِينَ: «رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً؛ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» «رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ» الْآيَةَ. صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتُرْ عَلَيَّ ذُنُوبِي وَ عُيُوبِي وَ اغْفِرْ لِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ «إِنَّكَ أَنْتَ الرَّءُوفُ الرَّحِيم‏».

این دعا در إقبال الأعمال، ج‏۱، ص۲۲۸ با تفصیل بیشتری روایت شده است.[۲۴]

همچنین این فراز در قسمتی از دعایی از امیرالمومنین ع در سحرهای ماه رمضان که به نام دعای استغفار معروف است (ر.ک: البلد الأمين، ص۳۶-۳۸؛ المصباح للكفعمي، ص۶۱[۲۵]) و در دعای حضرت زهرا بعد از نمازهای واجب یومیه (ر.ک: فلاح السائل، ص۲۵۱-۲۵۴[۲۶]) نیز ذکر شده است.

 

۱۴) روز عاشورا در ابتدای صبح امام حسین ع خطبه‌ای از باب اتمام حجت خطاب به لشکر عمرسعد ایراد فرمودند که متن آن بنا به نقل‌های متفاوت ذیل آیه ۲ همین سوره (جلسه ۱۱۳۲، حدیث۸ https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-02/) گذشت. در ادامه آن آمده است:

بدانید که اين دعىّ‌ بن دعىّ‌* مرا ميان دو چيز نگه داشته است: شمشير يا ذلت، و هيهات كه ما به ذلّت تن ندهيم، این را برای نپسندند نه خداوند و رسول او و مؤمنان، و نه دامنهاى پاك [كه ما را پرويده‌اند] و سرهاى پر حميّت و اشخاص بلندمرتبه، كه طاعت فرومايگان را بر كشته شدن بزرگمنشانه ترجيح دهیم. بدانید که من علی‌رغم تعداد کم و گرفتار شدن به خذلان یاوران، همراه با اين خانواده‌ام با شما كارزار كنم. سپس کلامش را با تمثّل به اشعار فروة بن مسيك ادامه داد که:

غالب ار گرديم، بوديم[۲۷] از قديم / ور كه مغلوبيم مغلوبان نَه‌ايم[۲۸]

نيست در ما ترس، ليك اين نوبتى است / كه ز ما مرگ و ز آنان دولتى است

مرگ اُشتروار سينه برگرفت / تا ز قومى، ديگرى در برگرفت

مرگ فانى كرد از من سروران / هم چنان كو كرده از پيشينيان

گر كريمان و شهان را بُد بقا / هم ببودى آن بقا از آن ما

هان ملامت‌گوىِ ما، از خواب خيز / كاين چنين روزى ز پى دارى تو نيز **

سپس فرمود: به خدا قسم پس از اين جنايت بيش از مقدار سوار شدن اسبى درنگ نخواهيد نمود كه هم چون سنگ آسيا سرگردان و مانند ميله وسط آن به مضطرب باشید؛ این عهدی است كه پدرم از جدّم با من بسته است «پس شما کار خودتان را با [قدرت] شريكانتان [= کسانی که آنان را شریک خداوند قرار داده و به واسطه آنان به خداوند شرک می‌ورزید] روی هم جمع کنید تا كارتان بر شما مبهم و پوشيده نباشد، آن گاه كار مرا يكسره كنيد و هيچ مهلتم ندهيد.» (یونس/۷۱) «يقيناً من بر خدا كه پروردگار من و پروردگار شماست توكل كردم؛ هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اينكه او مهارش را به دست گرفته است، مسلماً پروردگارم بر راهى راست است.» (هود/۵۶)

بار الها، باران‏هاى آسمان از آنان باز دار و سالهایى را مانند سال‏هاى قحطى يوسف بر آنان بفرست و جوان ثقيفى را بر آنان مسلّط فرما تا ساغرهاى تلخ و ناگوار مرگ را در كامشان خالى كند [و احدی از آنان را نگذارد مگر اینکه به ازای هر کُشتنی او را بکشد و به ازای هر ضربتی ضربتی بر وی بزند و برای من و یاران و اهل بیت و شیعیانم از آنان انتقام گیرد] كه اينان [ما را فریب دادند و] ما را تکذیب کردند و دست از يارى ما برداشتند؛ «پروردگارا [فقط] بر تو توکل کردیم و [صرفا] به سوی تو باز‌گشتیم و بازگشت [فقط] به سوی توست.» (ممتحنه/۴).

پی‌نوشت‌ها:

* «دعیّ» به کسی گویند که پدرش معلوم نباشد یا اینکه او را به کسی غیر از پدرش نسبت دهند؛ حضرت از این جهت ابن زیاد را چنین خواند که معاویه در مورد پدر وی ادعا کرد که ابوسفیان با مادر وی رابطه نامشروع داشته و وی نه فرزند پدر خویش، بلکه فرزند ابوسفیان است؛ و با این بهانه توانست زیاد را که قبلا از استانداران حضرت علی ع بود بخرد و جزء یاران خویش قرار دهد و توسط او کشتاری در شیعیان انجام دهد!

** ترجمه این شعر به زبان شعری، برگرفته از ترجمه‌ای است که آقای احمد فهری زنجانی در ترجمه کتاب لهوف با عنوان «آهی سوزان بر مزار شهیدان» (ج۱، ص۱۲۶) انجام داده است.

اللهوف على قتلى الطفوف، ص۹۶-۱۰۰

[۲۹] أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَةِ النَّاصِرِ.

ثُمَّ أَوْصَلَ كَلَامَهُ بِأَبْيَاتِ فَرْوَةَ بْنِ مُسَيْكٍ الْمُرَادِيِّ:

فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً / وَ إِنْ نُغْلَبْ فَغَيْرُ مُغَلَّبِينَا

وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَكِنْ / مَنَايَانَا وَ دَوْلَةُ آخَرِينَا

إِذَا مَا الْمَوْتُ رَفَعَ عَنْ أُنَاسٍ / كَلَاكِلَهُ أَنَاخَ بِآخَرِينَا

فَأَفْنَى ذَلِكُمْ سرواة [سَرَوَاتِ‏] قَوْمِي / كَمَا أَفْنَى الْقُرُونَ الْأَوَّلِينَا

فَلَوْ خَلَدَ الْمُلُوكُ إِذاً خَلَدْنَا / وَ لَوْ بَقِيَ الْكِرَامُ إِذاً بَقِينَا

فَقُلْ لِلشَّامِتِينَ بِنَا أَفِيقُوا / سَيَلْقَى الشَّامِتُونَ كَمَا لَقِينَا.

ثُمَّ ايْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ». «إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».

اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ فَيَسُومَهُمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً [وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ] فَإِنَّهُمْ [غَرُّونَا وَ] كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.

این مطلب با سندی دیگر در تاريخ دمشق ابن عساكر (ج۱۴، ص۲۱۸) آمده است.[۳۰] چنانکه ذیل آیه ۲ اشاره شد این مطلب علاوه بر لهوف، در تحف العقول، ص۲۴۲-۲۴۱؛ الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۳۰۰؛ مثير الأحزان، ص۵۵؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۲، ص۱۹ نیز آمده است؛ با این تفاوت که آخرین پاراگراف متن فوق فقط در لهوف (و نیز در      تسلية المجالس، ج‏۲، ص۲۷۷[۳۱]؛ و بحار الأنوار، ج‏۴۵، ص۸-۱۰ که از کتاب المناقب نقل کرده[۳۲]) آمده است.

 

۱۵) این فراز از آیه در برخی از عوذه‌ها (پناه جستن‌ها به درگاه الهی) و حرزها (حفظ‌کننده‌ها) و رقیه‌ها (وِردها)یی که از اهل بیت ع برای حفاظت انسان از بیماری‌های و بلایا و دشمنان نقل شده آمده است؛ از جمله از امام صادق ع «عوذه‌»هایی برای هر روز هفته مطرح شده؛ عوذه روز جمعه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم. حول و قوه‌ای نیست مگر به خداوند علی عظیم. خدایی که پروردگار فرشتگان و روح و پیامبران و رسولان است و غلبه‌کننده بر هرکسی که در آسمانها و زمین‌هاست و آفریننده هر چیزی و مالک آن؛ مرا از شدت و آزار آنان کفایت کن و دیدگان و دلهایشان را کور گردان و بین ما و آنها نگهبانان و پرده‌داران و دفع‌کنندگانی قرار بده؛ که همانا تو پروردگارما هستی که هیچ حول و قوه‌ای جز به تو نیست؛ «[فقط] بر تو توکل کردیم و [صرفا] به سوی تو باز‌گشتیم» (ممتحنه/۴) و همانا تو عزیز حکیم هستی. فلانی فرزند فلانی را از شر هر جنبنده‌ای به سلامت بدار که مهار آن به دست توست و نیز از شر آنچه در شب و روز ساکن است و از شر هر بدی‌ای؛ آمین ای پروردگار جهانیان و بر محد ص که پیامبر رحمت است و آل پاک وی درود فرست.

طب الأئمة عليهم السلام، ص۴۴-۴۵

عوذة الأيّام: عَنِ الصَّادِقِ ع: أَوَّلُهَا عُوذَةُ يَوْمِ السَّبْت‏…

عوذة يوم الجمعة: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ؛ اللَّهُ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ قَاهِرُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِيينَ وَ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ مَالِكُهُ، اكْفِنِي بَأْسَهُمْ وَ أَعْمِ أَبْصَارَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ وَ اجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ حَرَساً وَ حُجَّاباً وَ مَدْفَعاً، إِنَّكَ رَبُّنَا لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ، عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. عَافِ فُلَانَ بْنَ فُلَانَةَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِناصِيَتِها وَ مِنْ شَرِّ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ سُوءٍ آمِينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.

همچنین در مكارم الأخلاق (ص۴۰۳)[۳۳] رُقْيَه‌ای برای تب روایت شده است؛ که چون به اسم معصومی اشاره نشده بود در متن نیاوردیم.

تدبر

۱) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ»

بعد از اینکه از مومنان خواست که با دشمنان خود و خدا در خلوت یا آشکارا، طرح دوستی، نریزند؛ و چنین کاری نه در دنیا به نفع آنان خواهد بود (چرا که دشمنان اگر بر شما قدرت پیدا کنند دشمنی خود را نشان خواهند داد) و نه در آخرت (چرا که فرزندان و خویشانی که به خاطر آنان به دوستی با دشمنان خدا روی آورده‌اید در قیامت کاری برای شما نخواهند کرد)؛ در این آیه سراغ حضرت ابراهیم ع می‌رود و از مومنان می‌خواهد که وی و همراهان وی را اسوه خویش قرار دهند که قاطعانه از قوم خویش و معبودهای دروغینشان تبری جستند و صراحتا بیان کردند که بین ایشان و آنها همواره – مادامی که دست از شرک خویش برندارند و به خدای واحد ایمان نیاورند- دشمنی و بغض برقرار خواهد بود؛ و در پایان آیه تذکر می‌دهد که آنان با توکل و انابه به درگاه خداوند و جدی گرفتن بازگشت به او بود که چنین موضعی اتخاذ کردند؛ و البته در میانه آیه اشاره‌ای به یک استثناء می‌کند، که حضرت ابراهیم ع وعده استغفاری به پدرش داد که در این باره جداگانه بحث خواهد شد.

 

الف. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ

۲) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ»

در نکات ادبی بیان شد که کلمه »أسوة» به معنای کسی است که به او اقتدا می‌شود؛ در واقع اسوه کسی است که انسان تلاش می‌کند سخنان و اعمال وی را همچون معیاری برای سخن و کار درست ببیند و بکوشد تا حد امکان خود را به وی شبیه کند. خداوند حضرت ابراهیم ع و همراهانش را اسوه‌ای نیکو برای مخاطبان خویش (که در درجه اول مومنان‌اند و می‌تواند شامل مطلق انسانها شود) برشمرد؛ و بسیاری از مفسران توضیح داده‌اند که این بیان اخباری در دل خود توصیه اکید دارد؛ یعنی به مخاطب می‌گوید که او را اسوه خود بگیر.

تعبیر اسوه حسنه در قرآن کریم سه بار آمده است؛ دوبار آن که در سوره ممتحنه است (آیات ۴ و ۶) ناظر به حضرت ابراهیم ع و همراهان وی است؛ و یکبار ناظر به رسول الله ص. اگرچه با توجه به ادامه آیه «إذ قالوا …» ممکن است به ذهن خطور کند که اسوه بودن حضرت ابراهیم ع صرفا در این مساله خاص (تبری جستن از دشمنان خداوند است)؛ اما شواهد متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد که اسوه بودن ایشان بسیار گسترده‌تر صرف مساله تبری است:

الف. بر اساس آموزه‌های اسلامی، رسول الله ص اسوه است و تمامی گفته‌ها و کارهایش مبنای عمل برای مسلمانان است؛ تعبیری که درباره اسوه بودن پیامبر اکرم ص آمده: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا» (احزاب/۲۱) در دو آیه بعد در مورد اسوه بودن حضرت ابراهیم ع بیان شده است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» (ممتحنه/۶)؛ و اگر پیامبر ص در تمام زمینه‌ها اسوه است، حضرت ابراهیم ع هم چنین خواهد بود.

ب. در ادامه همین آيه یک مورد را از اسوه بودن وی استثناء‌ کرده است و ظاهرا از ما خواسته در این یک مورد خاص وی را اسوه نگیریم (درباره آن مورد ان شاء‌الله جداگانه بحث خواهد شد). خود استثناء کردن در دل خودش إشعار به یک شمول و عمومیت دارد؛ ‌یعنی گویی آیه می خواهد بفرماید اساسا اقتضای اسوه بودن این است که در همه عرصه‌ها مورد پیروی قرار بگیرد؛ ‌پس تو هم در همه چیز وی را اسوه بدان غیر از این اقدام خاص او.

ج. در آیات دیگری هم به صورت مطلق پیروی از شیوه و روش حضرت ابراهیم بشدت مدح شده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً» (نساء/۱۲۵)؛ و هم حتی به خود پیامبر اکرم ص توصیه شده است که تو هم آیین و روش او را در پیش بگیر: «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين‏» (نحل/۱۲۳).

د. …

تبصره:

با توجه به اینکه ظهور اولیه آیه حاضر عمدتا ناظر به اسوه بودن در مساله برائت است؛ و دلالت آیه ۶ بر عمومیت اسوه بودن ایشان بیشتر است، ان شاء الله ذیل آیه ۶ درباره ابعاد مختلف اسوه بودن حضرت ابراهیم ع بحث خواهد شد.

 

۳) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …»

در تربيت و تبليغ، ارائه نمونه‏ى عينى و عملى و الگو لازم است  (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۴) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ …»

وقتی کلمه «اسوة» به وصف «حسنة» متصف می‌شود به طور غیرمستقیم نشان می‌دهد که اسوه لزوما خوب نیست، و «بعضى الگوها نيكو و بعضى زشت هستند» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰)[۳۴].

توجه به اینکه هم اسوه خوب داریم و هم اسوه بد، از دو زاویه اهمیت دارد: یکی از زاویه خود انسان، که بداند صرف اینکه دیگران او را اسوه بدانند و از کارهای او پیروی کنند لزوما دلیل بر خوب بودن او نیست؛ و دوم اینکه در مقام پیروی کردن از دیگران، صرف اینکه کثیری از افراد جامعه، شخصی را اسوه خود قلمداد کنند و از او پیروی کنند دلیل موجه و کافی‌ای برای اینکه ما هم از او پیروی کنیم نیست؛ بلکه ابتدا باید نیکو بودن آن اسوه احراز شود.

تأملی در جایگاه هنرپیشگان بازیگر به عنوان اسوه‌

یکی از انحطاط‌های دوره مدرن این است که کلمه ارزشمند «هنر» (که به معنای فن و توانایی در انسان در خلق یک اثر بدیع و زیبا و ارائه یک کار ارزشمند است)‌ در ذهن بسیاری از افراد در حد بازیگری و ادای نقش دیگران را درآوردن منحصر و فروکاسته شده، و از آن بدتر اینکه بسیاری از این بازیگران (به ویژه با هویت سلبریتی‌شان در فضای مجازی) اسوه و الگوی افراد فراوانی در زمینه‌های مختلف قرار گرفته‌اند و با آنان همچون افراد صاحب‌نظر در عرصه‌های مختلف که شایسته است اسوه همگان قرار گیرند برخورد می‌شود و سخن و رفتار آنها در زمینه‌های مختلف مبنای تصمیم و رفتار بسیاری از انسانها شده است. ابتذال اصلی ماجرا در این است که به طور عقلایی، کسی شایستگی اسوه بودن دارد که نقش خود را بروز دهد و کمال و هنری در خود شکوفا کرده باشد که صلاحی را در خود یا دیگران رقم بزند، یعنی کمالی زیبا و ارزشمند در وجودش باشد که انسانها به خاطر به دست آوردن آن کمال، به وی اقتدا کنند؛ اما کسی که مهمترین حرفه‌اش بازیگری است عملاً اعلام می‌کند که جز اینکه رفتار و نقش دیگران را – چه‌بسا بهتر از خودشان- تکرار کند، هنر و کمال خاصی ندارد که ناظر به نقش‌آفرینی خودش در زندگی خودش باشد و به شکوفایی درونی خویش منجر شده باشد (بازیگر خوب یعنی کسی که چنان نقش دیگری را بازی کند که مخاطب گمان کند او واقعا همان شخص است).

آیا ابتذالی از این بالاتر می‌توان یافت که انسانها سخنان و رفتار کسانی را در عرصه‌های مختلف زندگی مبنای تصمیم‌گیری و رفتار خویش قرار دهند که عمده هنر‌شان این است که نقش واقعی خود در زندگی را کنار بگذارند و نقش دیگران را بازی کنند؟!

تبصره

واضح است که غرض از این تأمل، به هیچ وجه زیر سوال بردن شغل و حرفه بازیگری نیست. این حرفه همچون سایر حرفه‌ها و مشاغل، مادام که فعل حرامی مرتکب نشود می‌تواند مسیری برای هنرنمایی و کسب روزی حلال باشد و هرکس که در مسیر کسب روزی حلال قدم برمی‌دارد از این جهت شایسته تقدیر است. سخن صرفا ناظر به نقد ابتذال فرهنگی‌ و رکود شدید عقلانیتی است که در پیروی مدپرستانه از هنرپیشگان بازیگر و سلبریتی‌ها مشاهده و بدان افتخار می‌شود.

 

۵) «كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ»

گذشت زمان، نقش الگوهاى دينى و معنوى را كم رنگ نمى‏كند. حضرت ابراهيم مى‏تواند براى امروز ما الگو باشد (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۶) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ»

مقصود از «الذین معه» که در کنار حضرت ابراهیم ع اسوه معرفی شده‌اند کیستند؟

ظهور اولیه آیه کسانی است که به وی ایمان آوردند و از وی پیروی کردند؛ اما از ابن زید نقل شده که مقصود پیامبرانی است که همراه وی بوده‌اند (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۰۶[۳۵]). همچنین از طبری و دیگران نیز نقل شده که مقصود پیامبران معاصرین وی، یا پیامبرانی است که نزدیک عصر وی بودند با این توجیه که در روایاتی که دبراه حضرت ابراهیم ع آمده عمدتا اشاره می‌شود که در جریان مبارزه با بت‌ها که به انداخته شدن وی از آتش و نهایتا تبعید وی انجامید کسی همراه وی نبود [جز همسرش ساره، و حضرت لوط] (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۴[۳۶])؛ هرچند برخی خود تعبیر همین  آیه حاضر را قرینه گرفته‌اند که غیر از همسرش و حضرت لوط کسان دیگری هم بوده‌اند که به وی ایمان آورده‌اند (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۰[۳۷]). که البته چنین استنتاجی جای مناقشه دارد، زیرا چه اشکالی دارد که مقصود خود همین دو نفر بوده باشند، و البته اینکه بگوییم شامل همه انبیای معاصر ایشان است نیز جای بحث دارد.

 

۷) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ»

هم انبيا الگو هستند و هم پيروان و تربيت شدگان آن بزرگواران (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

نکته‌ای درباره تفاوت‌های انسانها و عدل الهی

یکی از شبهاتی که در زمینه عدل الهی مطرح می‌شود و شاید در ذهن بسیاری از افراد باشد وجود تفاوت‌ها بین انسانهاست. بسیاری از افراد با خود می‌گویند چرا ما جای فلان شخص آفریده نشدیم؛ و به‌ویژه این اشکال در مورد معصومان بیشتر است؛ یعنی بسیاری گمان می‌کنند که چون عصمت در پیامبران و امامان یک عطیه الهی است، نعوذ بالله پارتی بازی‌ای رخ داده است و خدا از اول کسانی را با امتیاز بیشتری آفریده است و نهایتا هم آنها بهتر از همه می‌شوند.

پاسخ این بحث مفصل است؛ فقط آن مقدار که به این آیه مرتبط می‌شود این است که آنچه معیار ارزش‌گذاری بین انسانها در دستگاه الهی است به سعی و تلاش و اخلاصی که خود شخص از خود بروز داده مربوط می‌شود نه امتیازهای ابتدایی‌ای که خداوند به افراد داده است. در واقع، اگر خداوند می‌تواند انسانهای متعدد بیافریند، تعدد بدون تفاوت فرض ندارد؛ و لذا صرف متفاوت آفریدن تبعیض نیست؛ ‌بلکه تبعیض آنجاست که هنگام ارزش گذاری و پاداش دادن به صرف تفاوتهای غیرارادی افراد امتیازی برای آنها در نظر گرفته شود؛ و این چیزی است که صریحا در آیات متعدد انکار شده است؛ خداوند تصریح کرده که معیار برتری و کرامت انسانها نزد خداوند فقط به تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/۱۳)؛ و آشکار است که تقوا به عمل و اراده خود شخص برمی‌گردد نه به اراده و فعل الهی؛ و تنها معیار پاداش را هم سعی و تلاش خود افراد معرفی کرده است: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏؛ وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى؛ ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏» (نجم/۳۹-۴۱).

اکنون در این آیه تصریح می‌کند که اگر کسی مثل ابراهیم ع پیامبر بود و عصمت داشت، دیگرانی هم هستند که چون همراه او بودند و از او پیروی کردند چنان در عرض او جایگاه پیدا کرده‌اند که خداوند مومنان را همان طور که به پیروی از حضرت ابراهیم ع دعوت کرد به پیروی از آنان هم دعوت می‌کند.

 

۸) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ»

همگامى، همراهى و هماهنگى فكرى و عملى با رهبران الهى لازم است (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۹) «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في‏ إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا …»

در این آیه تعبیر «اسوه حسنه» را مقدم بر حضرت ابراهیم ع [و پیروانش] آورد. اما در آیه‌ای که از اسوه حسنه بودن رسول الله ص سخن گفت اسم رسول الله را مقدم بر تعبیر «اسوة حسنة» آورد: «كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/۲۱). در آیه ۶ هم همین طور: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَة». این جلو یا عقب اتفادن چه دلالتی دارد؟

الف. وقتی اسم شخص جلو می‌افتد گویی کلام این ظرفیت را پیدا می‌کند که خود شخص وی به تمامه اسوه معرفی شود (قبلا ذیل آيه ۲۱ سوره احزاب[۳۸] از رمخشری نقل شد که تعبیر «كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» هم به معنای این می‌تواند باشد که «خود رسول خدا به گونه‌ای است که به خودی خود اسوه برای شماست» و هم به معنای اینکه «در رسول خدا خصلتی هست که آن خصلت موجب می‌شود که او اسوه شما باشد» (الکشاف، ج۳،ص۵۳۱)؛ اما ظاهرا در این آیه صرفا معنای دوم را می‌دهد؛ و شاهدش هم اینکه در این آیه اسوه بودن در زمینه خاصی مطرح شد در حالی که دو آیه مذکور مطلق بود.

ب. …

 

ب. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ

۱۰) «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ …»

پرونده‏هاى قومى و روابط اجتماعى نبايد مانع اظهار حق شود (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۱۱) «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»

صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشركان [و معبودهای دروغین آنها]، يك ارزش است (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۱۲) «بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»

محور برائت، شرك و اسباب شرك و دورى از خداست (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۱۳) «وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً»

کلمه «ابدا» دلالت دارد که دشمنی و بغض بین حزب الله و حزب شیطان تا روز قیامت ادامه دارد و هیچ‌گونه آشتی و دوستی جدی و واقعی‌ای بین این دو متصور نیست. مصلاصدرا بعد از اذعان به این نکته، این را از نکاتی دانسته که در حدیث معروف «عقل و جهل» نیز بدان اشاره‌ای شده است (شرح أصول الكافي (صدرا)، ج‏۱، ص۴۱۰[۳۹]).

 

۱۴) «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا»

از سویی خیلی قاطع و محکم از قوم خود تبری جستند و بدانها ابراز کردند که دشمنی‌ای همیشگی بین ما برقرار خواهد بود؛ از سوی دیگر، این دشمنی و نفرت همیشگی را مقید کرد به «حتی تؤمنوا». این نشان می‌دهد:

«برائت بايد مكتبى و هدفدار باشد نه انتقامى» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۱۵) «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً»

مفسران تذکر داده‌اند که عبارت «کفرنا …» توضیحی برای این برائت است و نشان می‌دهد که این برائت صرفا لفظی (قالُوا لِقَوْمِهِمْ …) نیست؛ بلکه قلبی و عملی هم هست؛ اما در اینکه کدام عبارت دلالت بر کدام دارد توضیحات متفاوتی ارائه کرده‌اند؛ برخی همچون علامه طباطبایی فراز اول (كَفَرْنا بِكُمْ) را به معنای مخالفت عملی با شرک ورزیدن آنها دانسته و فراز دون (بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ) را ناظر به جدایی و مخالفت قلبی دانسته‌اند (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۰[۴۰])؛ و برخی همچون آقای قرائتی فراز اول را مرحله قلبى و فراز دوم را مرحله عملى دانسته اند (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۱۶) «تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»

با توجه به اینکه قرآن کریم در آیات دیگر، ایمان به پیامبران و قیامت و … را هم علاوه بر ایمان به خدا، از ما خواسته است، واضح می‌شود که مقصود از «وحده» در اینجا در مقابل شرک ورزیدن است و می‌خواهد بفرماید «ايمان به خدا، بايد از هرگونه شرك، خالص باشد» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰)؛ نه اینکه فقط به خدا ایمان بیاورند و به لوازم آن (همچون نبوت و معاد و …) نیازی نیست ایمان بیاورند.

تذکر: تأملی در تهمت شرک به شیعه به استناد برخی آیات!

با اینکه بسیاری از بزرگان اهل سنت ذیل آیه فوق تذکر داده‌اند که این «وحده» در این آیه هیچ منافاتی ندارد که ایمان به خداوند واحد لوازمی داشته باشد که ایمان به آنها هم در امتداد ایمان به خدا لازم باشد (مثلا فخر رازی در مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۹[۴۱])؛ اما در کمال تعجب، برخی از اهل سنت (مانند وهابیت) شیعه را مشرک معرفی می‌کند به خاطر باور به ولایت و شفاعت و علم به غیب اهل بیت؛ در حالی که شیعه برخورداری اهل بیت از همه اینها را به اذن و عنایت خداوند و در طول توحید می‌دانند. جالب اینجاست که همان طور که در اینجا در خصوص ایمان بر «تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» تصریح کرد اما در جای دیگر امور دیگری را بر ایمان به خداوند عطف کرد و فرمود «الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِه‏»، در خصوص ولایت و شفاعت و علم غیب هم به نحوی سخن گفت که توحید در اینها منافاتی با اینکه خداوند عده‌ای را از اینها برخوردار کرده باشد ندارد؛ یعنی:

الف. همان خدایی که از قبول ولایت غیر خدا نهی کرد «ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ» (بقره/۱۰۷)، خودش ما را به ولایت کسانی غیر از خدا دعوت کرد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏» (مائده/۵۵)؛

ب. همان خدایی که شفاعت را منحصر در خداوند دانست: «وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفيع» (انعام/۷۰)، «ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفيعٍ» (سجده/۴)، «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاء» (زمر/۴۳)، همان خداوند هم از تاثیر شفاعت شافعان به اذن خداوند سخن گفت: «مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه» (بقره/۲۵۵)، «ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِه» (یونس/۳)، «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» (مریم/۸۷)، «يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» (طه/۱۰۹)، «لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» (انبیاء/۲۸).

ج. همان خدایی که علم غیب را منحصر به خویش دانست: «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّه» (نمل/۶۵)، خودش از آشکار کردن این علم برای برخی از انسانهای برگزیده سخن گفت: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً؛  إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» (جن/۲۶-۲۷).

 

ج. إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ

۱۷) «إِلّا قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ»

«إلّا …» استثنا از چه مطلبی چیست؟

الف. استثنائی برای «اسوه بودن حضرت ابراهیم ع»

یعنی آیه می‌خواهد بفرماید: اقتدا کنید به ابراهیم در همه امورش به غیر از این استغفارش نسبت به پدرش، و در این زمینه به او اقتدا نکنید؛ زیرا که همین استغفارش نیز – چنانکه در جای دیگر فرموده- به خاطر یک وعده‌ای بود که به پدرش داده بود و وقتی که برایش یقینی شد که او دشمن خداست از او تبری جست: «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْه‏» (توبه/۱۱۴). برخی همچون حسن و مجاهد و قتاده و ابن زید توضیح داده‌اند که این تبیّن هنگام مرگ پدرش برایش حاصل شد؛ و اگر خداوند این استثناء را بیان نمی‌کرد چه‌بسا افراد فکر می‌کردند استغفار برای کفار ولو در حال کفر مرده باشند هم اشکالی ندارد و لذا خواست جلوی این اشتباه را بگیرد؛ و از حسن و جبایی نقل شده که آزر جلوی ابراهیم طوری وانمود می‌کرد که وی فکر می‌کرد مسلمان شده که برایش استغفار کرد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۰۴[۴۲] و ۴۰۷[۴۳]؛ مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۸[۴۴] و ۵۱۹[۴۵]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۵[۴۶]).

نقد و بررسی:

بر این برداشت از آیه چند اشکال وارد و پاسخهایی هم داده شده است:

۱. خود «سخن» که مصداق اسوه نیست، تا گفته شود که او اسوه شماست مگر در این سخن؟

پاسخ: تقدیری در کلام هست؛ یعنی او در این سخنانی که گفت اسوه شماست مگر در این سخن خاص او (الكشاف، ج‏۴، ص۵۱۴[۴۷]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۵[۴۸]).

۲. چگونه این را استثنای متصل از اسوه بودنش بدانیم در حالی که ادامه داد «وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ»؟ آیا در این نگرش توحیدی به وی اقتدا نکنیم؟

پاسخ: آنچه محل استثناء است همان استغفار وی نسبت به پدرش است؛ و بقیه جمله دارد حال خود حضرت ابراهیم ع را شرح می‌دهد؛ یعنی حضرت ابراهیم ع به پدرش گفت من برایت استغفار می‌کنم ولی امور به دست خداست و من توانی بیش از استغفار ندارم (الكشاف، ج‏۴، ص۵۱۴[۴۹])؛ و چه‌بسا بتوان خود همین را مویدی دانست بر اینکه این استغفار وی در جایی بود که هنوز امیدی به ایمان وی داشت چرا که دارد با ادبیاتی که وی به ایمان تشویق شود استغفارش را توضیح می‌دهد (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۸[۵۰] و ۵۱۹[۵۱]).

۳. آیه اصلا نفرمود حضرت ابراهیم ع در همه امور و همه سخنانش اسوه است، تا بخواهید این را استثناء از اسوه بودن او بگیرید؛ بلکه آیه فقط او را در خصوص تبری جستنش از کفار اسوه معرفی کرد (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۱[۵۲]).

پاسخ: اگرچه ظهور اولی این آیه، اسوه بودن در تبری جستن است؛ اما در دو آیه بعدتر ایشان را به طور مطلق اسوه خواند و این اطلاق با آمدن همین استثناء هم تایید می‌شود (زمانی استثناء می‌آورند که مخاطب، فهم مطلق و شامل دارد و می‌خواهند یک عرصه خاص را از آن مطلق استثناء کنند).

ب. استثنایی برای «عداوت حضرت ابراهیم ع با مشرکان»

یعنی این عداوتی که بین آنها آشکار شد در همه جا مشاهده می‌شود مگر در آن سخن ابراهیم با پدرش. این معنا در ترجمه‌های موجود[۵۳] – در حدی که تفحص شد – فقط در ترجمه ابوالقاسم پاینده (ص۴۶۶) آمده است بدین صورت که: «… [و ميانشان مودتى نبود] بجز گفتار ابراهيم با پدرش كه براى تو آمرزش ميخواهم و در قبال خدا اختيارى در باره تو ندارم». و در میان قدما از ابن قتیبه و ابن عطیه هم نقل شده است که: آیه می‌خواهد بفرماید ابراهیم ع در همه امور با آنها دشمنی کرد و از آنها دوری گزید غیر از این سخن استغفار آمیزش به پدرش (به نقل از مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۸[۵۴]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۵[۵۵])؛ و علامه طباطبایی هم که بدین قول تمایل دارد این را این طور توضیح می‌دهد که آنها تبری جستند و رابطه‌شان را با قومشان قطع کردند و تنها موردی که رابطه را قطع نکردند همین مصداق استغفار ابراهیم ع برای پدرش بود؛ که البته همان طور که مصداق تبری نبود مصداق تولی جستن هم نبود، بلکه صرفا وعده‌ای به وی داده بود به امید اینکه از شرک توبه کند و ایمان آورد ولی وقتی که برایش یقینی شد که ایمان نمی‌آورد تبری قطعی جست. شاهد بر این مدها هم این محاجه او با پدرش است: ««قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (مريم/۴۸) که در پایان آن اعلام اعتزال خود را با ضمیر «کم» می‌آورد و نمی‌فرماید أعتزلُ القوم؛ که پدرش استتثناء شود. که در این صورت، استثناء استثنای متصل می‌شود بدین معنا که: آنان با قوم خود با زبان تبری سخن گفتند غیر از این سخن ابراهیم ع به پدرش که نه مصداق تبری بود و نه تولی، بلکه وعده‌ای بود به امید ایمان آوردن پدرش (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۰[۵۶]).

نقد و بررسی

ظهور آیه «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْه‏» (توبه /۱۱۸) این است که حضرت ابراهیم ع مدتی بعد از این وعده، که آشکار شد او دشمن خداست، به طور قطعی از او تبری جست؛ در حالی که ظهور آیه محل بحث این است که این سخن ابراهیم را باید از آن تبری و ابراز دشمنی‌اش استثنا کرد. خود علامه طباطبایی، بعد از طرح این اشکال، راهکار را در این دانسته که استثنای آیه را نه استثنای متصل، بلکه استثنای منقطع بگیریم؛ یعنی آیه می‌گوید: در تبری جستن ابراهیم و پیروانش از قومشان برای شما اسوه نیکویی هست؛ غیر از اینکه حواستان باشد که آن استعفار ابراهیم ع صرفا یک وعده بود و ربطی به تبری جستن یا نجستنی که گفتیم ندارد (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۰-۲۳۱[۵۷]).

ج. استثنایی برای بیان محدوده تبری جستن صریح

دو تفسیر فوق اگرچه در این زمینه تشخیص «مستثنی منه» اختلاف نظر دارند، اما هر دو مطلب را به گونه‌ای تفسیر کرده‌اند که این سخن حضرت ابراهیم ع به پدرش شایسته پیروی نیست؛ اولی می‌گوید ایشان اسوه است جز در این مساله؛ و دومی هم می‌گوید اسوه بودن ایشان فقط در مساله تبری است؛ و در این زمینه تبری هم یکجا اقدام وی با تبری منطبق نبود؛ یعنی در این یک مورد اسوه نیست.

اما با اصلاحیه‌ای بر تفسیر دوم می‌شود آیه را طوری معنا کرد که همین سخن حضرت ابراهیم ع به پدرشان هم قابلیت پیروی داشته باشد: یعنی می‌فرماید حضرت ابراهیم ع اسوه شماست در مساله تبری، ولی تبری را کاملا بی‌قید و شرط و بدون ملاحظه اوضاع و احوال بیرونی انجام ندهید؛ چنانکه او هم یک استغفاری برای پدرش کرد که ظهورش این است که در اینجا تبری را رعایت نکرد؛ پس گمان نکنید که تبری جستنی که ما از شما خواسته‌ایم کاملا بی‌قید و شرط و بدون ملاحظه اوضاع و احوال بیرونی است؛ مثلا اگر درصدد باشید با یک مواجهه نرم و مثبت، مانند وعده استغفار دادن، زمینه ایمان آوردن آنها را مهیا کنید، این کار شما منافاتی با تبری‌ای که ما گفتیم ندارد، بلکه در مواجهه با برخی از افراد- که مثلا با به خاطر روابط عاطفی‌تان چه‌بسا احتمال هدایت در آنها می‌دهید – می‌توانید مواجهه نرمی داشته باشید که ظاهرش چه‌بسا تخطی از برائت صریح باشد. این معنا چند موید دارد:

(۱) گزارش تفصیلی از استغفار حضرت ابراهیم ع، که در آیه ۱۱۸ سوره توبه اشاره شد؛

(۲) تعبیر «وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» که نه‌تنها دعوت غیرمستقیم به توحید را در ضمن همین وعده استغفار نشان می‌دهد، بلکه با دو تفسیر فوق که نوعی مذمت در حق حضرت ابراهیم ع را القا می‌کند اصلا سازگار نیست و فضای کلام به نوعی تایید کار حضرت ابراهیم ع را در خود دارد؛ و

(۳) فضای کلی قرآن کریم بر اسوه بودن و پیروی از حضرت ابراهیم ع تاکید دارد و همان آیه ۱۱۸ سوره توبه هم ظهور واضحی دارد که این اقدام حضرت ابراهیم یک گناه یا خطای راهبردی نبوده است؛ بلکه یک اقدام بر اساس احتمالات عقلایی‌ای بوده که حضرت ابراهیم ع می‌داده و لذا همین که این احتمالات منتفی شد حضرت ابراهیم ع هم کار صریحی که باید انجام می‌داد انجام داد.

(۴) در آموزه‌های اصیل دینی هم مساله تولا و تبری جدی است و هم مساله تقیه (چه تقیه برای حفظ جان و ایمان خویش؛‌و چه تقیه مدارایی، برای آماده کردن مخاطب)؛ و تحلیل فوق، علاوه بر اینکه به عصمت حضرت ابراهیم ع وفادار است، بین این دو جمع می‌کند؛ و نشان می‌دهد که تبری جستن و تقیه کردن باید با هم جمع شود.

تکمله: استغفار پیامبر ص برای حضرت ابوطالب و حضرت عبدالله و حضرت آمنه

فضای تفکر اهل سنت که عصمت انبیاء را چندان جدی نمی‌گیرد به تبع اینکه این آیات را مذمت حضرت ابراهیم ع قلمداد می کنند با افزودن مطالب نادرستی در خصوص پدران پیامبر اکرم ص همین مذمت را در حق پیامبر اکرم ص هم تسری می‌دهند:

در بسیاری در کتب اهل سنت روایاتی آمده است که پیامبر ص برای ابوطالب یا برای مادرش استغفار می‌کرد و به دیگران هم تشویق می‌کرد که اگر پدر و مادرشان آدمهای خوبی بوده‌اند ولو مشرک باشند برایشان استغفار کنند، تا این آیه محل بحث یا آیه «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيم‏» (توبه/۱۱۳) نازل شد و پیامبر ص را از این کار بازداشت. جالب اینجاست که در تفاسیر متقدم اینها به عنوان نظر خود مفسر بیان می‌شود (مثلا: تفسير مقاتل بن سليمان، ج۲، ص۱۹۹[۵۸])؛ اما در تفاسیر متاخرتر اینها را به عنوان حدیث در دهان پیامبر و حضرت علی ع می‌گذارند (مثلا: تفسير الطبري (چ۱۴، ص۵۰۹-۵۱۳[۵۹]). در حالی که این دیدگاه قطعا نادرست است؛ زیرا:

اولا نهی در این دو آیه (به‌ویژه آیه سوره توبه) ناظر به جایی است که برای شخص احراز می‌شود که آن مشرک، جهنمی است؛ یعنی عالما عامدا شرک می‌ورزیده و جاهل قاصر نبوده است؛ و به هیچ وجه در مورد حضرت عبدالمطلب و حضرت آمنه و حضرت عبدالله که قبل از ظهور اسلام از دنیا رفتند نمی‌توان چنین سخنی گفت، که بخواهیم آنها را مصداق این مساله بدانیم.

ثانیا طبق روایات متعدد هم حضرت ابوطالب ع و هم حضرت آمنه و هم حضرت عبدالله موحد، و بنا به نقل‌های متعدد بر دین حنیف بودند و هرگز به خداوند شرک نورزیدند و بت نپرستیدند؛‌ و حتی یک نقل معتبر وجود ندارد که آنها به هیچ بتی سجده کرده باشند؛ یعنی نه فقط در حال شرک از دنیا رفتن آنها (ولذا جهنمی بودنشان) قطعی نیست بلکه شواهد فراوانی علیه آن هست. به تعبیر دیگر، ایمان نداشتن به نبوت پیامبر ص (که در مورد حضرت آمنه و حضرت عبدالله سالبه به انتفای موضوع بوده) به معنای مشرک بودن آنها نبوده است. بله؛ در مورد حضرت ابوطالب ع که بعد از بعثت پیامبر ص زنده بود، چون ایشان ایمان خود به پیامبر ص را مخفی می‌کرد امکان دارد برای برخی شائبه مشرک بودن پیش آید؛ در حالی که کسی که تاریخ مطالعه کند بخوبی با مشاهده نوع و کثرتدفاع‌های حضرت ابوطالب ع از پیامبر ص می‌فهمد که ایشان از باب تقیه و برای اینکه بتواند اعتبار اجتماعی خود را برای دفاع از پیامبر ص به کار گیرد ایمانش را مخفی می‌کرده است؛ و اقدامات ایشان هیچ تناسبی با اقدامات یک مشرک و منکر نبوت پیامبر ص ندارد؛ و لذا پیامبر اکرم ص تا آخر عمر برای همه آنها طلب مغفرت می‌کردند. برای اثبات این مطلب شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ ه.ق) کتابی با نام «ایمان ابوطالب» نوشته است که چندین بار ترجمه شده است. همچنین مرحوم طبرسی به مناسبتی احادیث متعددی در منابع اهل سنت و شواهد متعددی از اشعار خود حضرت ابوطالب که به وضوح بر ایمان وی دلالت دارد ارائه می‌کند؛ و شاید همین جمله ابتدای بحث ایشان برای اهل انصاف کافی باشد که: «ایمان ابوطالب به اجماع اهل بیت ع ثابت است و اجماع ایشان قطعا حجت است زیرا آنها یکی از دو ثِقلی هستند که پیامبر اکرم ص توصیه به تمسک بدانها فرمود.» (مجمع البيان، ج‏۴، ص۴۴۴-۴۴۶[۶۰]).

کسی که با تاریخ آشنا باشد بخوبی می‌فهمد که این روایات جعلی است و عمدتا توسط دستگاه بنی‌امیه برای تنقیص پیامبر ص و حضرت ابوطالب و پدر و مادر پیامبر اکرم ص ساخته شده است.

 

۱۸) «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ»

این تعبیر «برای تو از خداوند [اختیار] هیچ چیزی را ندارم» تتمه سخن حضرت ابراهیم ع است که نشان می‌دهد که آن طلب مغفرتی که حضرت ابراهیم ع انجام می‌داد در فضای عبودیت محض و صرفا برای جلب رحمت و مغفرت است نه اینکه از خداوند طلبی داشته باشد و یا خودش بر انجام کاری برای پدرش توانا باشد؛ و این از مولفه‌های اخلاص معرفتی پیامبران الهی است که اصرار داشتند که خدا را همه‌کاره ببینند و خود را در هیچ کاری بتنهایی موثر نبینند؛ چنانکه مثلا از حضرت شعیب ع هم نقل شده که در جایی که می‌گوید تا جایی که بتوانم فلان کار را می‌کنم، بلافاصله تذکر می‌دهد که توفیق همین توانستنم هم از خداوند است: «إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه‏» (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۲[۶۱]).

خلاصه اینکه، «اولياى خدا، خود را مالك چيزى نمى‏دانند و به خود اجازه نمى‏دهند ذره‌ای خلاف دستورات الهی گام بردارند»[۶۲] (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

د. رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ

۱۹) «رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ»

درباره رابطه این جملات با جملات قبل دو احتمال مطرح شده است: یکی اینکه اینها ادامه سخن حضرت ابراهیم ع و قومش است، که از ما خواسته شده بدانها تأسی کنیم؛ و دوم اینکه تعلیمی از جانب خداوند باشد که همان گونه که از ما خواست که حضرت ابراهیم ع را اسوه خویش در تبری قرار دهیم به ما یاد می‌دهد که در امورمان برخداوند توکل کنیم و به سوی او بازگردیم و بدانیم که اساسا همه چیز به سوی او برمی‌گردد (مجمع البيان، ج‏۹، ص۴۰۷[۶۳]؛ الكشاف، ج‏۴، ص۵۱۴[۶۴]؛ مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۹[۶۵]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۱۵۵[۶۶]).

در واقع، کسی که از دشمنان خدا تبری می‌جوید این کار را با توکل بر خدا و بازگشت به سوی او انجام می‌دهد تا خود را از تبعات آزار آن در کنف حمایت خداوند قرار دهد؛ و در این سه فراز،

ابتدا ابراز می‌دارد که «چون اعلام برائت آن هم با قاطعيّت و صراحت ممكن است آثار سويى را در پى داشته باشد، توكّل لازم است» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰)؛

سپس می‌گوید چنین تصمیمی مبتنی بر این است که من تدبیر خودم را به خداوند واگذارم کنم و مشیتم را تحت مشیت او قرار داهم و از این موقف که خودم امور زندگانی‌ام را عهده‌دار شوم به اینکه همه را به خدا برگردانم تغییر موضع دهم؛

و نهایتا این اقدام من حرکت در مسیر عمومی نظام خلقت است که همه امور اساسا به خداوند برمی‌گردد؛ و من هم وضعیت خود را با این قانونی عمومی نظام خلقت هماهنگ می‌کنم (الميزان، ج‏۱۹، ص۲۳۲[۶۷]).[۶۸]

و به طور خلاصه: «جبهه‏گيرى و قاطعيّت در برابر كفر و شرك، به توكّل، نيايش و توجّه به معاد نياز دارد» (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

تبصره

در میان سه فراز فوق، اولی و سومی خیلی واضح است: تأکید بر توکل از این روست که اقدام سختی در پیش گرفته که جز با امداد جستن از خداوند به نتیجه نمی‌رسد؛ و سومی هم ضابطه کلانی است که تبیین‌گر اقدام دوم است؛ اما اینکه چرا بر انابه (که بر یک نحوه بازگشت از مسیر قبلی و توبه دلالت دارد) تأکید کرد هم می‌تواند ناظر به کسانی باشند که همچون حاطب بن ابی‌بلتعه با دشمنان خدا پیمان دوستی برقرار کرده بودند که باید از اقدام قبلی خود برگردند؛ و هم می‌تواند به طور کلی ناظر به هر انسانی باشد، از این جهت که دائما احتمال لغزش وجود دارد و همواره باید جهت حرکت خود را از هر سمت و سویی به سمت خداوند برگرداند.

 

۲۰) «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ … كَفَرْنا بِكُمْ … بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ … رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا»

معناى توكّل گوشه‏گيرى و انفعال نيست، بلكه در كنار اعلام برائت صريح و موضع‏گيرى شديد نسبت به مشركان است که توكّل معنا دارد (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۲۱) «عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا»

توكّل و انابه بايد تنها به درگاه خدا باشد. (كلمه «عَلَيْكَ» و «إِلَيْكَ» که مقدّم بر «تَوَكَّلْنا» و «أَنَبْنا» آمده نشانه حصر است) (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۲۲) «إِنَّا بُرَآؤُا… كَفَرْنا بِكُمْ، بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ… رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا، وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا، وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ»

هر كجا سخنى مى‏گوييد و تصميمى از خود نشان مى‏دهيد، نفس خود را با ياد خدا مهار كنيد (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

۲۳) «إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ»

مسير تمام هستى و مسير ما به سوى اوست (تفسير نور، ج‏۹، ص۵۸۰).

 

 


[۱].. قراءة عاصم والأعمش «أُسوةٌ» بضم الهمزة في جميع القرآن وهي لغة قيس وتميم.

وقرأ باقي السبعة «إسوة» بكسر الهمزة حيث جاء، وهي لغة الحجاز. وتقدم بيان هذا في الآية / ۲۱ من سورة الأحزاب.

[۲]. و قرأ الجمهور: إسوة بكسر الهمزة، و عاصم بضمها، و هما لغتان.

[۳]. قراءة الجماعة «إبراهيم» بياء بعد الهاء. وهي قراءة ابن ذكوان من رواية النقاش عن الأخفش والمطوعي عن الصوري.

وقرأ ابن عامر وابن ذكوان وهشام «إبراهام» بألف بعد الهاء. وتقدم هذا في الآية / ١٢٤ من سورة البقرة مُفَصَّلاً بأحسن من هذا.

[۴].. قراءة الجمهور «بُرَآؤُ» بضم ثم فتح وبعده مَدَّ ثم همز، وهو جمع بَرِيء، نحو: شريف وشرفاء، وظريف وظرفاء.

وقرأ عيسى بن عمر وابن أبي إسحاق وأبو عمرو في رواية «بِراء» بكسر الباء، جمع بريء مثل: ظريف وظراف، وكريم وكرام.

وقرأ أبو جعفر وعيسى بن عمر في رواية ، وقيل هو عيسى الهمداني «بُرَاء» بضم الباء ، وهم اسم جمع، الواحد منه بريء.

. وقرأ عيسى الهمداني الكوفي، وذكره أبو حاتم عنه، «بَراء» بفتح الباء على وزن فَعال كالذي في قوله تعالى: «إنني براء مما تعبدون» الزخرف / ٢٦ ، قالوا : وهو مصدر دال على الجمع، ولفظه يصلح للواحد والجمع. وذكر العكبري أنه اسم للمصدر.

. ويقرأ «بُرا» بضم الياء وفتح الراء إلا أنه بألف من غير همز.

. ويقرأ «بِرآء» بكسر الباء وهمزتين بينهما ألف على فعلاء وهو شاذ في الجموع

وقرأ عباس والأزرق كلاهما عن أبي عمرو «بُراءٌ» بتنوين ضمة الهمزة

وأما في الوقف: فإنه لما كانت الهمزة فيه متطرفة مرسومة على واو «بُرَءَاؤا» كذا في المصحف، ففيه مايلي:

آ – في الهمزة الأولى : قراءة حمزة في الوقف بالتسهيل بَيْنَ بَيْنَ على القياس. وذكر صاحب النشر أن بعضهم أجاز حذفها، وهذا الوجه عند ابن الجزري ضعيف جداً، وذكر أن بعضهم بالغ فأجاز قلبها واواً مفتوحة بعد الراء، وردّه وقال : لايصح هذا الوجه ولايجوز، وهو أشد شذوذاً من الذي قبله لفساد المعنى واختلال اللفظ.

ب – في الهمزة الثانية : قراءة حمزة وهشام بخلاف عنه في أمثال هذه الصورة باثني عشر وجها: بإبدالها ألفاً مع المد والقصر والتوسط؛ بتسهيلها كالواو مع المد والقصر؛ بإبدالها واواً ساكنة للرسم مع المد القصر والتوسط؛ وله الإشمام مع الثلاث، والرَّوْم مع القصر. وتقدم مثل هذا في الآية ٥ من سورة الأنعام في «أنباؤا».

[۵]. و في الشواذ قراءة عيسی بن عمرو إنا براء منكم علی مثال فعال.

الحجة: و بري‏ء في تكسيره أربعة أوجه برآء كالشريف و الشرفاء و هو قراءة الجماعة و براء نحو ظريف و ظراف و أبرياء كصديق و أصدقاء و براء كتؤام و رباب و عليه بيت الحارث بن حلزة:” فإنا من قتلهم لبراء” قال الفراء أراد به برءاء فحذف الهمزة التي هي لام تخفيفا و أخذ هذا الموضع من أبي الحسن في قوله إن أشياء أصله أشيئاء و هذا المذهب يوجب ترك صرف براء لأنها همزة التأنيث.

[۶]. و قرأ الجمهور بُرَآؤُا جمع بري‏ء، كظريف و ظرفاء و عيسى: براء جمع بري‏ء أيضا، كظريف و ظراف و أبو جعفر: بضم الباء، كتؤام و ظؤار، و هم اسم جمع الواحد بري‏ء و توأم و ظئر، و رويت عن عيسى. قال أبو حاتم: زعموا أن عيسى الهمداني رووا عنه براء على فعال، كالذي في قوله تعالى: «إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» في الزخرف، و هو مصدر على فعال يوصف به المفرد و الجمع. و قال الزمخشري: و براء على إبدال الضم من الكسر، كرخال و رباب. انتهى. فالضمة في ذلك ليست بدلا من كسرة، بل هي ضمة أصلية، و هو قريب من أوزان أسماء الجموع، و ليس جمع تكسير، فتكون الضمة بدلا من الكسرة.

[۷].. قرأ بإبدال الهمزة الثانية واواً مفتوحة في الوصل نافع وابن كثير وأبو عمرو وأبو جعفر ورويس وابن محيصن وصورتها: «البغضاءُ وبداً».

وقرأ الباقون بتحقيقهما «البغضاء أبداً».. وإذا وقف حمزة وهشام أبدلا الهمزة ألفاً مع المد والتوسط والقصر.. ولهما أيضاً التسهيل مع المد والقصر والرَّوم معهما.

[۸].. تقدمت القراءة بإبدال الهمزة واوا ، وانظر الآية /۸۸ من سورة البقرة ، والآية / ١٨٥ من سورة الأعراف. (معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲)

[۹]. وهو الموضع الثاني في هذه السورة فقد اتفق القراء على قراءته بالياء بعد الهاء (معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲)

[۱۰]. قراءة ابن كثير في الوصل «لأبيهي» بوصل الهاء بياء.

. وقراءة الجماعة بهاء مكسورة «لأبيه» (معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲)

[۱۱]. قرأ الأزرق وورش بترقيق الرء (معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲)

[۱۲].. قرأ أبو عمرو ويعقوب بإدغام الراء في الراء بخلاف (معجم القراءات، ج۹، ص۴۲۲)

[۱۳]. این احادیث را هم به نحوی (از این جهت که به هر حال اقدامی کرده است که اسوه در آن می‌تواند باشد) ناظر به این آیه می‌توان مورد توجه قرار داد (همگی از قصص الانبیاء مرحوم جزائری نقل شده است):

نَوَادِرِ الرَّاوَنْدِيِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْكَاظِمِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ قَاتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ ع حَيْثُ أَسَرَتِ الرُّومُ لُوطاً ع فَنَفَرَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ اسْتَنْقَذَهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ أَوَّلُ مَنِ اخْتَتَنَ إِبْرَاهِيمُ ع اخْتَتَنَ بِالْقَدُومِ عَلَى رَأْسِ ثَمَانِينَ سَنَة.

تَفْسِيرِ الْعَيَّاشِيِّ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ إِذَا سَافَرَ أَحَدُكُمْ فَلْيَأْتِ أَهْلَهُ بِمَا تَيَسَّرَ وَ لَوْ بِحَجَرٍ فَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع ضَافَ ضَيْفاً فَأَتَى قَوْمَهُ فَوَافَقَ مِنْهُمْ قَحْطاً شَدِيداً فَرَجَعَ كَمَا ذَهَبَ فَلَمَّا قَرُبَ مِنْ مَنْزِلِهِ نَزَلَ عَنْ حِمَارِهِ فَمَلَأَ خُرْجَهُ رَمْلًا أَرَادَ أَنْ يُسَكِّنَ بِهِ رَوْعَ زَوْجَتِهِ سَارَةَ فَلَمَّا دَخَلَ مَنْزِلَهُ حَطَّ الْخُرْجَ عَنِ الْحِمَارِ وَ افْتَتَحَ الْعُلُوفَةَ فَجَاءَتْ سَارَةُ فَفَتَحَتِ الْخُرْجَ فَوَجَدَتْهُ مَمْلُوءاً دَقِيقاً فَاخْتَبَزَتْ مِنْهُ وَ قَالَتْ لِإِبْرَاهِيمَ انْفَتِلْ مِنْ صَلَاتِكَ وَ كُلْ فَقَالَ لَهَا مِنْ أَيْنَ لَكِ هَذَا قَالَتْ مِنَ الدَّقِيقِ الَّذِي فِي الْخُرْجِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْخَلِيل‏.

وَ عَنْهُ ع أَوَّلُ مَنِ اتَّخَذَ النَّعْلَيْنِ إِبْرَاهِيمُ ع‏.

 

[۱۴]. ظاهرا این شیخ تجسم حضرت جبراییل بوده است به قرینه این حدیث که در بحار الأنوار، ج‏۱۲، ص۲۴ آمده است:

وَ رَوَى الْوَاحِدِيُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: إِنَّ نُمْرُودَ الْجَبَّارَ لَمَّا أَلْقَى إِبْرَاهِيمَ فِي النَّارِ نَزَلَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلُ بِقَمِيصٍ مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِنْفِسَةٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَلْبَسَهُ الْقَمِيصَ وَ أَقْعَدَهُ عَلَى الطِّنْفِسَةِ وَ قَعَدَ مَعَهُ يُحَدِّثُهُ.

[۱۵]. قَالَ: وَ كَانَ الْوَزَغُ يَنْفُخُ فِي نَارِ إِبْرَاهِيمَ وَ كَانَ الضِّفْدِعُ يَذْهَبُ بِالْمَاءِ لِيُطْفِئَ بِهِ النَّارَ قَالَ: وَ لَمَّا قَالَ اللَّهُ لِلنَّارِ «كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» لَمْ تَعْمَلِ النَّارُ فِي الدُّنْيَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ. ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِين.

[۱۶]. فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُ مَنْ يَقُولُ لَا رَبَّ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ هُوَ قَوْلُ صِنْفَيْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ يُقَالُ لَهُمُ الدَّهْرِيَّةُ وَ هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ: « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ هُوَ دِينٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالاسْتِحْسَانِ عَلَى غَيْرِ تَثَبُّتٍ مِنْهُمْ وَ لَا تَحْقِيقٍ لِشَيْ‏ءٍ مِمَّا يَقُولُونَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ‏ أَنَّ ذَلِكَ كَمَا يَقُولُونَ وَ قَالَ: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ‏ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ‏ يَعْنِي بِتَوْحِيدِ اللَّهِ تَعَالَى فَهَذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْكُفْرِ

وَ أَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ الْجُحُودِ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ‏ ظُلْماً وَ عُلُوًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ‏ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ‏ فَهَذَا تَفْسِيرُ وَجْهَيِ الْجُحُودِ

وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْكُفْرِ كُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى يَحْكِي قَوْلَ سُلَيْمَانَ ع: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي‏ لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ‏ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ‏ وَ قَالَ‏ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ‏ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ وَ قَالَ‏ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ‏ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ‏

وَ الْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْكُفْرِ تَرْكُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ‏ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ‏ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ‏ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ‏ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ‏ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ‏ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ‏ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ‏ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ‏ فَكَفَّرَهُمْ بِتَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ وَ نَسَبَهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ فَقَالَ‏ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ‏ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ‏ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏.

[۱۷]. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَكْرِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَيْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي مَعْمَرٍ السَّعْدَانِيِّ:

أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي قَدْ شَكَكْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَل‏…

«يَكْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً» وَ الْكُفْرُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ الْبَرَاءَةُ يَقُولُ «يَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» وَ نَظِيرُهَا فِي سُورَةِ إِبْرَاهِيمَ قَوْلُ الشَّيْطَانِ «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» (ابراهیم/۲۳) وَ قَوْلُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ «كَفَرْنا بِكُمْ» (ممتحنه/۴) يَعْنِي تَبَرَّأْنَا مِنْكُمْ (التوحيد (للصدوق)، ص۲۶۰؛الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏۱، ص۲۴۲).

[۱۸]. حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَةً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا.

[۱۹]. مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِيسَى، عَنْ صَفْوَانَ، عَمَّنْ سَمِعَهُ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَّا ثَلَاثَةً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا.

[۲۰]. جلسه۱۷۵، حدیث۲ http://yekaye.ir/sad-38-28/

جلسه۲۰۲، حدیث۱ http://yekaye.ir/ale-imran-003-31/

جلسه۴۵۶ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-11/

جلسه۴۹۰، حدیث۳ http://yekaye.ir/alqalam-68-24/

جلسه ۵۳۱ حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-42/

جلسه ۷۰۴، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-fater-35-4/

جلسه ۹۰۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/ale-imran-3-186/

جلسه ۱۰۸۱، حدیث۵ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-16/

[۲۱]. در همین جا حدیث دیگری بود که چون احتمال دادم درکش برای بسیاری از افراد سنگین است در متن نیاوردم:

الكافي، ج‏۲، ص۱۲۶

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ وَ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُمْ وَ مَا يَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِحُبِّكُمْ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُبْغِضُكُمْ وَ مَا يَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِبُغْضِكُمُ النَّارَ.

[۲۲]. «حدَّثنا محمود بنُ غَيلانَ، قال: حدَّثنا وكيعٌ، قال: حدَّثنا سفيانُ، عن أبي إسحاقَ، عن أبي الخَليلِ عن عليٍّ، قال: سَمِعْتُ رجلًا يَسْتَغفِرُ لأبويهِ وهُما مُشْرِكانِ، فقلتُ له: أتَسْتَغْفِرُ لأبويكَ وهما مُشْرِكانِ؟ فقال: أوَليسَ اسْتَغْفَرَ إبراهيمُ لأبيهِ وهو مُشْرِكٌ، فذَكَرْتُ ذلكَ للنبيِّ ص فَنَزلَتْ: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ} [التوبة: ۱۱۳]» هذا حديثٌ حسنٌ. وفي البابِ عن سعيدِ بنِ المُسَيّبِ، عن أبيه.

[۲۳]. «حدّثنا أبو خيثمة، حدّثنا وكيعٌ، عن سفيان، عن أبى إسحاق، عن أبى الخليل، عن علي قال: رأيت رجلًا يستغفر لأبويه وهما مشركان، فقلت: تستغفر لأبويك وهما مشركان؟ فقال: أليس قد ‌استغفر ‌إبراهيم ‌لأبيه وهو مشركٌ؟ قال: فذكرت ذلك للنبى صلى الله عليه وسلم، فنزلت: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ} [التوبة: ۱۱۳، ۱۱۴]، إلى آخر الآيتين».

[۲۴]. دعاء آخر في هذه الليلة [لَيْلَةَ سَبْعٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ] مروي عن النبي ص‏:

رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنَا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اسْتُرْ عَلَيَّ ذُنُوبِي وَ عُيُوبِي وَ اغْفِرْ لِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ إِنَّكَ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ.

[۲۵]. [دعاء الاستغفار لأمير المؤمنين ع‏]

وَ يُسْتَحَبُّ أَنْ يَسْتَغْفِرَ اللَّهَ فِي سَحَرِ كُلِّ لَيْلَةٍ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ رُوِيَ مِائَةَ مَرَّةٍ فَيَقُولَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ وَ يَقُولَ سَبْعاً أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لِجَمِيعِ ظُلْمِي وَ جُرْمِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ.

وَ يُسْتَحَبُّ أَنْ يَقُولَ مَا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُهُ فِي الِاسْتِغْفَارِ وَ هُوَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ‏ تَوَّاباً رَحِيماً وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‏ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ وَ قُلْتَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ.

[۲۶]. مِنْ أَدْعِيَةِ مَوْلَاتِنَا فَاطِمَةَ ع عَقِيبَ الْخَمْسِ الْمَفْرُوضَاتِ‏:

وَ هُوَ سُبْحَانَ مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ سُبْحَانَ مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِأَمْرِهِ وَ مُلْكِهِ سُبْحَانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ بِأَزِمَّتِهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَنْسَى مَنْ ذَكَرَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُخَيِّبُ مَنْ دَعَاهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَامِكِ السَّمَاءِ وَ سَاطِحِ الْأَرْضِ وَ حَاصِرِ الْبِحَارِ وَ نَاضِدِ الْجِبَالِ وَ بَارِئِ الْحَيَوَانِ وَ خَالِقِ الشَّجَرِ وَ فَاتِحِ يَنَابِيعِ الْأَرْضِ وَ مُدَبِّرِ الْأُمُورِ وَ مُسَيِّرِ السَّحَابِ وَ مُجْرِي الرِّيحِ وَ الْمَاءِ وَ النَّارِ مِنْ أَغْوَارِ الْأَرْضِ مُتَصَادِعَاتٍ فِي الْهَوَاءِ وَ مُهْبِطِ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ الَّذِي بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ وَ بِشُكْرِهِ تُسْتَوْجَبُ الزِّيَادَاتُ وَ بِأَمْرِهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ بِعِزَّتِهِ اسْتَقَرَّتِ الرَّاسِيَاتُ وَ سَبَّحَتِ الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الطَّيْرُ فِي الْوُكْنَاتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ مُنْزِلِ الْآيَاتِ وَاسِعِ الْبَرَكَاتِ سَاتِرِ الْعَوْرَاتِ قَابِلِ الْحَسَنَاتِ مُقِيلِ الْعَثَرَاتِ مُنَفِّسِ الْكُرُبَاتِ مُنْزِلِ الْبَرَكَاتِ مُجِيبِ الدَّعَوَاتِ مُحْيِي الْأَمْوَاتِ إِلَهِ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ وَ ذِكْرٍ وَ شُكْرٍ وَ صَبْرٍ وَ صَلَاةٍ وَ زَكَاةٍ وَ قِيَامٍ وَ عِبَادَةٍ وَ سَعَادَةٍ وَ بَرَكَةٍ وَ زِيَادَةٍ وَ رَحْمَةٍ وَ نِعْمَةٍ وَ كَرَامَةٍ وَ فَرِيضَةٍ وَ سَرَّاءَ وَ ضَرَّاءَ وَ شِدَّةٍ وَ رَخَاءٍ وَ مُصِيبَةٍ وَ بَلَاءٍ وَ عُسْرٍ وَ يُسْرٍ وَ غَنَاءٍ وَ فَقْرٍ وَ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ فِي كُلِّ أَوَانٍ وَ زَمَانٍ وَ كُلِّ مَثْوًى وَ مُنْقَلَبٍ وَ مَقَامٍ اللَّهُمَّ إِنِّي عَائِذٌ بِكَ فَأَعِذْنِي وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فَأَجِرْنِي وَ مُسْتَعِينٌ بِكَ فَأَعِنِّي وَ مُسْتَغِيثٌ بِكَ فَأَغِثْنِي وَ دَاعِيكَ فَأَجِبْنِي وَ مُسْتَغْفِرُكَ فَاغْفِرْ لِي وَ مُسْتَنْصِرُكَ فَانْصُرْنِي وَ مُسْتَهْدِيكَ فَاهْدِنِي وَ مُسْتَكْفِيكَ فَاكْفِنِي وَ مُلْتَجٍ إِلَيْكَ فَآوِنِي وَ مُتَمَسِّكٌ بِحَبْلِكَ فَاعْصِمْنِي وَ مُتَوَكِّلٌ عَلَيْكَ فَاكْفِنِي وَ اجْعَلْنِي فِي عِبَادِكَ وَ جِوَارِكَ وَ حَوْزِكَ وَ كَنَفِكَ وَ حِيَاطَتِكَ وَ حِرَاسَتِكَ وَ كِلَاءَتِكَ وَ حَرَمِكَ وَ أَمْنِكَ وَ تَحْتِ ظِلِّكَ وَ تَحْتِ جَنَاحِكَ وَ اجْعَلْ عَلَيَّ جُنَّةً وَاقِيَةً مِنْكَ وَ اجْعَلْ حِفْظَكَ‏ وَ حِيَاطَتَكَ وَ حِرَاسَتَكَ وَ كِلَاءَتَكَ مِنْ وَرَائِي وَ أَمَامِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي وَ مِنْ فَوْقِي وَ مِنْ تَحْتِي وَ حَوَالَيَّ حَتَّى لَا يَصِلَ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ إِلَى مَكْرُوهِي وَ أَذَايَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ اللَّهُمَّ اكْفِنِي حَسَدَ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيَ الْبَاغِينَ وَ كَيْدَ الْكَائِدِينَ وَ مَكْرَ الْمَاكِرِينَ وَ حِيلَةَ الْمُحْتَالِينَ وَ غِيلَةَ الْمُغْتَالِينَ وَ غَيْبَةَ الْمُغْتَابِينَ وَ ظُلْمَ الظَّالِمِينَ وَ جَوْرَ الْجَائِرِينَ وَ اعْتِدَاءَ الْمُعْتَدِينَ وَ سَخَطَ الْمُتَسَخِّطِينَ وَ تَسَحُّبَ الْمُتَسَحِّبِينَ وَ صَوْلَةَ الصَّائِلِينَ وَ اقْتِسَارَ الْمُقْتَسِرِينَ وَ غَشْمَ الْغَاشِمِينَ وَ خَبْطَ الْخَابِطِينَ وَ سِعَايَةَ السَّاعِينَ وَ نمامة [نَمِيمَةَ] النَّمَّامِينَ وَ سِحْرَ السَّحَرَةِ وَ الْمَرَدَةِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ جَوْرَ السَّلَاطِينِ وَ مَكْرُوهَ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الَّذِي قَامَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلَمُ وَ سَبَّحَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ وَ وَجِلَتْ مِنْهُ الْقُلُوبُ وَ خَضَعَتْ لَهُ الرِّقَابُ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْمَوْتَى أَنْ تَغْفِرَ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ ضَوْءِ النَّهَارِ عَمْداً أَوْ خَطَأً سِرّاً أَوْ عَلَانِيَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً وَ هَدْياً وَ نُوراً وَ عِلْماً وَ فَهْماً حَتَّى أُقِيمَ كِتَابَكَ وَ أُحِلَّ حَلَالَكَ وَ أُحَرِّمَ حَرَامَكَ وَ أُؤَدِّيَ فَرَائِضَكَ وَ أُقِيمَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ص اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِيَ وَ اخْتِمْ لِي عَمَلِي بِأَحْسَنِهِ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمُ اللَّهُمَّ إِذَا فَنِيَ عُمُرِي وَ تَصَرَّمَتْ أَيَّامُ حَيَاتِي وَ كَانَ لَا بُدَّ لِي مِنْ لِقَائِكَ فَأَسْأَلُكَ يَا لَطِيفُ أَنْ تُوجِبَ لِي مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا يَغْبِطُنِي بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ اقْبَلْ مِدْحَتِي وَ الْتِهَافِي وَ ارْحَمْ ضَرَاعَتِي وَ هِتَافِي وَ إِقْرَارِي عَلَى نَفْسِي وَ اعْتِرَافِي فَقَدْ أَسْمَعْتُكَ صَوْتِي فِي الدَّاعِينَ وَ خُشُوعِي فِي الضَّارِعِينَ وَ مِدْحَتِي فِي الْقَائِلِينَ وَ تَسْبِيحِي فِي الْمَادِحِينَ وَ أَنْتَ مُجِيبُ الْمُضْطَرِّينَ وَ مُغِيثُ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ غِيَاثُ الْمَلْهُوفِينَ وَ حِرْزُ الْهَارِبِينَ وَ صَرِيخُ‏ الْمُؤْمِنِينَ وَ مُقِيلُ الْمُذْنِبِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى الْبَشِيرِ النَّذِيرِ وَ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّبِيِّينَ اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ بَارِئَ الْمَسْمُوكَاتِ وَ جَبَّالَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا شَقِيِّهَا وَ سَعِيدِهَا اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ وَ رَوَافِهَ تَحِيَّاتِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ الْقَائِمِ بِحُجَّتِكَ وَ الذَّابِّ عَنْ حَرَمِكَ وَ الصَّادِعِ بِأَمْرِكَ وَ الْمُشَيِّدِ بِآيَاتِكَ وَ الْمُوفِي لِنَذْرِكَ اللَّهُمَّ فَأَعْطِهِ بِكُلِّ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ وَ حَالٍ مِنْ أَحْوَالِهِ وَ مَنْزِلَةٍ مِنْ مَنَازِلِهِ رَأَيْتَ مُحَمَّداً لَكَ فِيهَا نَاصِراً وَ عَلَى مَكْرُوهِ بَلَائِكَ صَابِراً وَ لِمَنْ عَادَاكَ مُعَادِياً وَ لِمَنْ وَالاكَ مُوَالِياً وَ عَنْ مَا كَرِهْتَ نَائِياً وَ إِلَى مَا أَحْبَبْتَ دَاعِياً فَضَائِلَ مِنْ جَزَائِكَ وَ خَصَائِصَ مِنْ عَطَائِكَ وَ حَبَائِكَ تُسْنِي بِهَا أَمْرَهُ وَ تُعْلِي بِهَا دَرَجَتَهُ مَعَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِكَ وَ الذَّابِّينَ عَنْ حَرَمِكَ حَتَّى لَا يَبْقَى سَنَاءٌ وَ لَا بَهَاءٌ وَ لَا رَحْمَةٌ وَ لَا كَرَامَةٌ إِلَّا خَصَصْتَ مُحَمَّداً بِذَلِكَ وَ آتَيْتَهُ مِنْهُ الذُّرَى وَ بَلَّغْتَهُ الْمَقَامَاتِ الْعُلَى آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ دِينِي وَ نَفْسِي وَ جَمِيعَ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَ اجْعَلْنِي فِي كَنَفِكَ وَ حِفْظِكَ وَ عِزِّكَ وَ مَنْعِكَ عَزَّ جَارُكَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ وَ لَا إِلَهَ غَيْرُكَ حَسْبِي أَنْتَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِدَّةِ وَ الرَّخَاءِ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ… رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ… رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً… رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ… رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ‏ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ… رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النَّارِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.

[۲۷] . آقای فهری اینجا «هستیم» نوشته که به نظر می‌رسد «بودیم» تناسب بیشتری دارد.

[۲۸]. در ترجمه آقای فهری که این ترجمه شعرگونه از ایشان است بیت دومی بعد از این بیت دارد که ظاهرا در متن شعر امام موجود نیست:

زانكه حق با ما و حق باقى بود / باطل ار پيروز شد فانى بود

[۲۹]. وَ رَكِبَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَبَعَثَ الْحُسَيْنُ ع بُرَيْرَ بْنَ خُضَيْرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ يَسْتَمِعُوا وَ ذَكَّرَهُمْ فَلَمْ يَنْتَفِعُوا.

فَرَكِبَ الْحُسَيْنُ ع نَاقَتَهُ – وَ قِيلَ فَرَسَهُ – فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَأَنْصَتُوا فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْمَقَالِ.

ثُمَّ قَالَ: تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً حِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِينَ فَأَصْرَخْنَاكُمْ مُوجِفِينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً لَنَا فِي أَيْمَانِكُمْ وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَاراً اقْتَدَحْنَاهَا عَلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً لِأَعْدَائِكُمْ عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ فَهَلَّا لَكُمُ الْوَيْلَاتُ تَرَكْتُمُونَا وَ السَّيْفُ مَشِيمٌ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرامي [الرَّأْيُ‏] لَمَّا يُسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ إِلَيْهَا كَطَيْرَةِ الدَّبَى وَ تَدَاعَيْتُمْ إِلَيْهَا كَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ فَسُحْقاً لَكُمْ يَا عَبِيدَ الْأُمَّةِ وَ شُذَّاذَ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةَ الْكِتَابِ وَ مُحَرِّفِي الْكَلِمِ وَ عُصْبَةَ الْآثَامِ وَ نَفَثَةَ الشَّيْطَانِ وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ أَ هَؤُلَاءِ تَعْضُدُونَ وَ عَنَّا تَتَخَاذَلُونَ أَجَلْ وَ اللَّهِ غَدْرٌ فِيكُمْ قَدِيمٌ وَشَجَتْ إِلَيْهِ أُصُولُكُمْ وَ تَأَزَّرَتْ عَلَيْهِ فُرُوعُكُمْ فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ.

[۳۰]. «أخبرنا أبو السعود أحمد بن محمد المجلي أنا محمد بن محمد بن أحمد نا عبد الله بن علي بن أيوب أنا أبو بكر أحمد بن محمد بن الجراح أنا أبو بكر بن دريد قال لما استكف الناس بالحسين ركب فرسه ثم استنصت الناس فانصتوا له فحمد الله وأثنى عليه وصلى على النبي ص ثم قال تبا لكم أيتها الجماعة وترحا أحين ‌استصرختمونا ‌ولهين فأصرخناكم موجفين شحذتم علينا سيفا كان في أيماننا وحششتم علينا نارا فقدحناها على عدوكم وعدونا فأصبحتم إلبا على أوليائكم ويدا عليهم لأعدائكم بغير عدل رأيتموه بثوه فيكم ولا أصل أصبح لكم فيهم ومن غير حدث كان منا ولا رأي يفيل فينا فهلا لكم الويلات إذا كرهتموها تركتمونا والسيف مشيم والجأش طامن والرأي لم يستخف ولكن استصرعتم إلينا طيرة الدبا وتداعيتم إلينا كتداعي الفراش قيحا وحكة وهلوعا وذلة لطواغيت الأمة وشذاذ الأحزاب ونبذة الكتاب وغضبة الآثام وبقية الشيطان ومحرفي الكلام ومطفئي السنن وملحقي العهرة بالنسب وأسف المؤمنين ومزاح المستهزئين الذين جعلوا القرآن عضين لبئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله عليهم وفي العذاب هم خالدون فهؤلاء تعضدون وعنا تتخاذلون أجل والله الخذل فيكم معروف وشبحت عليه عروقكم واستأزرت عليه أصولكم فأفرعكم فكنتم أخبث ثمرة شجرة للناس وآكلة لغاصب ألا فلعنة الله على الناكثين الذين ينقضون الأيمان بعد توكيدها وقد جعلوا الله عليهم كفيلا ألا وإن البغي قد ركن بين اثنتين بين المسألة والذلة وهيهات منا الدنية أبى الله ذلك ورسوله والمؤمنون وحجور طابت وبطون وأنوف حمية ونفوس أبية أن تؤثر مصارع الكرام على ظئار اللئام ألا وإني زاحف بهذه الأسرة على قل العدد وكثرة العدو وخذلة الناصر ثم تمثل فإن نهزم فهزامون قدما * وإن نهزم فغير مهزمينا وما إن طبنا جبن ولكن * منايانا وطعمة آخرينا ألا ثم لا لبثوا إلا ريث ما يركب فرس حتى تدار بكم دور الرحى ويفلق بكم فلق المحور عهدا عهده النبي إلى أبي ” فأجمعوا أمركم وشركاءكم ثم لا يكن أمركم عليكم غمة ثم اقضوا إلي ولا تنظرون» الآية والآية الأخرى.

[۳۱] . ثمّ قال بعد كلام طويل: الا إنّ الدعيّ بن الدعيّ، قد ركز بين اثنتين، بين السلّة  و الذلّة، و هيهات منّا آخذ الدنيّة، أبى اللّه [ذلك‏]  و رسوله، جدود طابت، و حجور طهرت، و انوف حميّة، و نفوس أبيّة، ألا و قد أعذرت و أنذرت، ألا إنّي زاحف بهذه الاسرة على قلّة العتاد، و خذلة الأصحاب، ثمّ أنشأ:

فإن نهزم فهزّامون‏ قدما / و إن نهزم فغير مهزّمينا

و ما ان طبّنا جبن و لكن‏ / منايانا و دولة آخرينا

ألا ثمّ لا تلبثون بعدها إلّا كريث ما يركب الفرس، حتى تدور بكم [دور]  الرحى، عهد عهده إليّ أبي [عن جدّي‏]  فاجمعوا أمركم و شركاءكم، ثمّ كيدوني فلا تنظرون، اللّهمّ احبس عنهم قطر السماء، و ابعث عليهم سنينا كسنين يوسف، و سلّط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كأسا مصبرة، و لا يدع منهم‏  أحدا إلّا قتله [قتلة]  بقتلة، و ضربة بضربة، ينتقم لي و لأوليائي و لأهل بيتي منهم، فإنّهم غرّونا و خذلونا، و أنت ربّنا، عليك توكّلنا، و إليك أنبنا، و إليك‏ المصير.

[۳۲]. متن کامل روایت در بحار چنین است:

– و في المناقب روى بإسناده عن عبد الله بن محمد بن سليمان بن عبد الله بن الحسن عن أبيه عن جده عن عبد الله قال لما عبّأ عمر بن سعد أصحابه للمحاربة الحسين بن علي ع و رتّبهم مراتبهم و أقام الرايات في مواضعها و عبأ أصحاب الميمنة و الميسرة فقال لأصحاب القلب اثبتوا.

و أحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة فخرج ع حتى أتى الناس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتى قال لهم: وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُونَ فَتَلَاوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَيْنَهُمْ وَ قَالُوا أَنْصِتُوا لَهُ.

فَقَامَ الْحُسَيْنُ ع ثُمَّ قَالَ: تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً فِي رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَارَ الْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً عَلَيْهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ إِلَّا الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْيَا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ طَمِعْتُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لَا رَأْيَ تَفَيَّلَ لَنَا فَهَلَّا لَكُمُ الْوَيْلَاتُ إِذْ كَرِهْتُمُونَا وَ تَرَكْتُمُونَا تَجَهَّزْتُمُوهَا وَ السَّيْفُ لَمْ يُشْهَرْ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرَّأْيُ لَمْ يُسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَيْنَا كَطَيْرَةِ الذُّبَابِ وَ تَدَاعَيْتُمْ كَتَدَاعِي الْفَرَاشِ فَقُبْحاً لَكُمْ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِيتِ الْأُمَّةِ وَ شُذَاذِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْكِتَابِ وَ نَفَثَةِ الشَّيْطَانِ وَ عُصْبَةِ الْآثَامِ وَ مُحَرِّفِي الْكِتَابِ وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ وَ قَتَلَةِ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ و مُبِيرِي عِتْرَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ مُلْحِقِي الْعُهَّارِ بِالنَّسَبِ وَ مُؤْذِي الْمُؤْمِنِينَ و صُرَّاخِ أَئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ وَ أَنْتُمْ- ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشْيَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَ إِيَّانَا تُخَاذِلُونَ أَجَلْ وَ اللَّهِ الْخَذْلُ فِيكُمْ مَعْرُوفٌ وَشَجَتْ عَلَيْهِ عُرُوقُكُمْ وَ تَوَارَثَتْهُ أُصُولُكُمْ وَ فُرُوعُكُمْ وَ ثَبَتَتْ عَلَيْهِ‏ قُلُوبُكُمْ وَ غُشِيَتْ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ شَيْ‏ءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى النَّاكِثِينَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ هُمْ.

أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ القلة [السَّلَّةِ] وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مَا آخُذُ الدَّنِيَّةَ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ لَا تُؤْثِرُ مَصَارِعَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ أَلَا إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَتَادِ وَ خُذَلَةِ الْأَصْحَابِ ثُمَّ أَنْشَأَ يَقُولُ‏: «فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً / وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمِينَا / وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَكِنْ / مَنَايَانَا وَ دَوْلَةُ آخَرِينَا»

أَلَا ثُمَّ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمُ الرَّحَى عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ جَمِيعاً فَلا تُنْظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.

اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير.

[۳۳]. رقية للحمى‏: يُكْتَبُ وَ يُشَدُّ عَلَى عَضُدِهِ الْأَيْمَنِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ إِلَى آخِرِهَا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ كُلِّهَا الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ ذَرَأَ وَ بَرَأَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ الطَّامَّةِ وَ الْعَيْنِ اللَّامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ طَوَارِقِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مِنْ شَرِّ فُسَّاقِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ وَ شِرْكِهِ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذِي شَرٍّ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ كُونِي بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانَةَ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا إِلَى آخِرِ السُّورَةِ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.

[۳۴] . اگرچه غالبا کلمه اسوه در خصوص اسوه حسنه به کار می‌رود وقتی کسی کس دیگری را اسوه قرار می دهد یک حسنی به نظرش رسیده اما ظاهرا خود کلمه اسوه دلالت بر اسوه حسنه بودن ندارد وگرنه قید حسنه زاید می شد. موید این معنا آن است که در مواردی حضرات تذکر می دهند که شما که اسوه اید فلان کار بد را نکنید که این نشان می دهد کسی که اسوه شد دیگران از او تبعیت می کنند ولو او کار بدی بکند؛ مثلا در نهج البلاغه در عهدنامه مالک اشتر آمده است: « إِيَّاكَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا لِلنَّاسِ فِيهِ أُسْوَة» (نامه ۵۳)؛ یا حضرت خطاب به کوفیان می گوید شما چون اسوه اید باید کار درست بکنید وگرنه به همه ضرر می زنید: «أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ فَإِنَّ لَكُمْ فِي الْإِسْلَامِ فَضْلًا مَا لَمْ تُبَدِّلُوا وَ تُغَيِّرُوا دَعَوْتُكُمْ إِلَى الْحَقِّ فَأَجْبُتْم وَ بَدَأْتُمْ بِالْمُنْكَرِ فَغَيَّرْتُمْ أَلَا إِنَّ فَضْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ فِي الْأَحْكَامِ وَ الْقَسْمِ فَأَنْتُمْ أُسْوَةُ مَنْ أَجَابَكُمْ وَ دَخَلَ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ … (وقعة صفين، ص۳)

[۳۵] . ثم ضرب سبحانه لهم إبراهيم مثلا في ترك موالاة الكفار فقال «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» أي اقتداء حسن «فِي إِبْراهِيمَ» خليل الله «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» ممن آمن به و اتبعه. و قيل الذين معه من الأنبياء عن ابن زيد.

[۳۶] . وَ الَّذِينَ مَعَهُ، قيل: من آمن به. و قال الطبري و غيره: الأنبياء معاصروه، أو كانوا قريبا من عصره، لأنه لم يرو أنه كان له أتباع مؤمنون في مكافحته لهم و لنمروذ. ألا تراه قال لسارة حين رحل إلى الشام مهاجرا من بلد نمروذ: ما على الأرض من يعبد اللّه غيري و غيرك؟ و التأسي بإبراهيم عليه السلام هو في التبرؤ من الشرك، و هو في كل ملة و برسولنا عليه الصلاة و السلام على الإطلاق في العقائد و أحكام الشرع.

[۳۷] . قوله تعالى: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ» إلى آخر الآيتين، و الخطاب للمؤمنين، و الأسوة الاتباع و الاقتداء، و في قوله: «وَ الَّذِينَ مَعَهُ» بظاهره دلالة على أنه كان معه من آمن به غير زوجته و لوط.

[۳۸] . جلسه ۱۹۸ https://yekaye.ir/al-ahzab-033-021/

[۳۹] . فالتطارد بين حزب اللّه و حزب الشيطان واقع الى يوم القيامة كما قال: وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً (الممتحنة- ۴). و إليه الاشارة فى قوله عليه السلام: «فقال الجهل يا رب هذا خلق مثلى» اى فى كونه مخلوقا لك كما انى مخلوق أيضا لك‏

[۴۰] . و قوله: «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» أي إنا بريئون منكم و من أصنامكم بيان لما فيه الأسطورة و الاقتداء. و قوله: «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» بيان لمعنى البراءة بأثرها و هو الكفر بهم و عداوتهم ما داموا مشركين حتى يوحدوا الله سبحانه.

و المراد بالكفر بهم الكفر بشركهم بدليل قوله: «حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»، و الكفر بشركهم مخالفتهم فيه عملا كما أن العداوة بينونة و مخالفة قلبا. فقد فسروا براءتهم منهم بأمور ثلاثة: مخالفتهم لشركهم عملا، و العداوة و البغضاء بينهم قلبا، و استمرار ذلك ما داموا على شركهم إلا أن يؤمنوا بالله وحده.

[۴۱] . و في الآية مباحث: الأول: لقائل أن يقول: حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ ما الفائدة في قوله: وَحْدَهُ و الإيمان به و بغيره من اللوازم، كما قال تعالى: كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ [البقرة: ۲۸۵] فنقول: الإيمان بالملائكة و الكتب و الرسل و اليوم الآخر، من لوازم الإيمان باللَّه وحده، إذ المراد من قوله: وَحْدَهُ هو وحده في الألوهية، و لا نشك في أن الإيمان بألوهية غيره، لا يكون إيمانا باللَّه، إذا هو الإشراك في الحقيقة، و المشرك لا يكون مؤمنا.

[۴۲] . «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ» منصوب علی الاستثناء و المستثنی منه الضمير المستكن فيما يتعلق به اللام في قوله «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» و التقدير ثبتت لكم في إبراهيم إلا في قوله «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ»

[۴۳] . «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» أي اقتدوا بإبراهيم في كل أموره إلا في هذا القول فلا تقتدوا به فيه فإنه ع إنما استغفر لأبيه عن موعدة وعدها إياه بالإيمان فلما تبين له أنه عدو لله تبرأ منه.

قال الحسن و إنما تبين له ذلك عند موت أبيه و لو لم يستثن ذلك لظن أنه يجوز الاستغفار للكفار مطلقا من غير موعدة بالإيمان منهم فنهوا أن يقتدوا به في هذا خاصة عن مجاهد و قتادة و ابن زيد.

و قيل كان آزر ينافق إبراهيم و يريه أنه مسلم و يعده إظهار الإسلام فيستغفر له عن الحسن و الجبائي.

ثم قال «وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» إذا أراد عقابك و لا يمكنني دفع ذلك عنك.

[۴۴] . و قوله تعالى: إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ و هو مشرك و قال مجاهد: نهوا أن يتأسوا باستغفار إبراهيم لأبيه فيستغفرون للمشركين، و قال مجاهد و قتادة: ائتسوا بأمر إبراهيم كله إلا في استغفاره لأبيه، و قيل: تبرءوا من كفار قومكم فإن لكم أسوة حسنة في إبراهيم و من معه من المؤمنين في البراءة من قومهم، لا في الاستغفار لأبيه، و قال ابن قتيبة: يريد أن إبراهيم عاداهم و هجرهم في كل شي‏ء إلا في قوله لأبيه: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ، و قال ابن الأنباري: ليس الأمر على ما ذكره، بل المعنى قد كانت لكم أسوة في كل شي‏ء فعله، إلا في قوله لأبيه: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ

[۴۵] . و في الآية مباحث:… الثاني: قوله تعالى: إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ استثناء من أي شي‏ء، هو، نقول: من قوله: أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لما أنه أراد بالأسوة الحسنة قولهم الذي حق عليهم أن يأتسوا به، و يتخذوه سنة يستنون بها.

[۴۶] . إلا قول إبراهيم استثناء من قوله: أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، قاله قتادة و الزمخشري. قال مجاهد و قتادة و عطاء الخراساني و غيرهم: المعنى أن الأسوة لكم في هذا الوجه لا في الوجه الآخر، لأنه كان لعلمه ليست في نازلتكم.

[۴۷] . فإن قلت: مم استثنى قوله إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ؟ قلت: من قوله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لأنه أراد بالأسوة الحسنة: قولهم الذي حق عليهم أن يأتسوا به و يتخذونه سنة يستنون بها.

[۴۸] . و قال الزمخشري: أولا بعد أن ذكر أن الاستثناء هو من قوله: أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في مقالات قال: لأنه أراد بالأسوة الحسنة، فهو الذي حق عليهم أن يأتسوا به و يتخذوه سنة يستنون بها. انتهى.

و الذي يظهر أنه مستثنى من مضاف لإبراهيم تقديره: أسوة حسنة في مقالات إبراهيم و محاوراته لقومه إلا قول إبراهيم لأبيه لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ، فليس فيه أسوة حسنة، فيكون على هذا استثناء متصلا.

و أما أن يكون قول إبراهيم مندرجا في أسوة حسنة، لأن معنى الأسوة هو الاقتداء و التأسي، فالقول ليس مندرجا تحته، لكنه مندرج تحت مقالات إبراهيم عليه السلام. و قال ابن عطية: و يحتمل أن يكون الاستثناء من التبري و القطيعة التي ذكرت، لم تبق جملة إلا كذا.انتهى.

و قيل: هو استثناء منقطع المعنى، لكن قول إبراهيم لأبيه لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ، فلا تأسوا به فيه فتستغفروا و تفدوا آباءكم الكفار بالاستغفار.

[۴۹] . فإن قلت: فإن كان قوله لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مستثنى من القول الذي هو أسوة حسنة، فما بال قوله وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ و هو غير حقيق بالاستثناء. ألا ترى إلى قوله قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً؟ قلت: أراد استثناء جملة قوله لأبيه، و القصد إلى موعد الاستغفار له، و ما بعده مبنىّ عليه و تابع له، كأنه قال: أنا أستغفر لك و ما في طاقتي إلا الاستغفار.

[۵۰] . و قوله تعالى: وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ هذا من قول إبراهيم لأبيه يقول له: ما أغني عنك شيئا، و لا أدفع عنك عذاب اللَّه إن أشركت به، فوعده الاستغفار رجاء الإسلام،

[۵۱] . الثالث: إن كان قوله: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مستثنى من القول الذي سبق و هو: أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فما بال قوله: وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ و هو غير حقيق بالاستثناء، ألا ترى إلى قوله تعالى: قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً [الفتح: ۱۱] نقول: أراد اللَّه تعالى استثناء جملة قوله لأبيه، و القصد إلى موعد الاستغفار له و ما بعده مبني عليه و تابع له، كأنه قال: أنا استغفر لك، و ما وسعي إلا الاستغفار.

[۵۲] . و أما على تقدير كون الاستثناء متصلا فالوجه ما تقدم، و أما كون المستثنى منه هو قوله: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ»، و المعنى: لكم في إبراهيم أسوة في جميع خصاله إلا في قوله لأبيه: «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» فلا أسوة فيه. ففيه أن قوله: «لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ» إلخ، غير مسوق لإيجاب التأسي بإبراهيم ع في جميع خصاله حتى يكون الوعد بالاستغفار أو نفس الاستغفار- و ذلك من خصاله- مستثنى منها بل إنما سيق لإيجاب التأسي به في تبريه من قومه المشركين، و الوعد بالاستغفار رجاء للتوبة و الإيمان ليس من التبري و إن كان ليس توليا أيضا.

[۵۳]. بقیه ترجمه‌ها یا طوری ترجمه کرده‌اند که ابهام در اینکه مستثنی منه چیست حفظ شود ویا بر اساس برداشت الف ترجمه کرده‌اند.

[۵۴] . و قال ابن قتيبة: يريد أن إبراهيم عاداهم و هجرهم في كل شي‏ء إلا في قوله لأبيه: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ، و قال ابن الأنباري: ليس الأمر على ما ذكره، بل المعنى قد كانت لكم أسوة في كل شي‏ء فعله، إلا في قوله لأبيه: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ

[۵۵] . و قال ابن عطية: و يحتمل أن يكون الاستثناء من التبري و القطيعة التي ذكرت، لم تبق جملة إلا كذا.انتهى.

[۵۶] . و قوله: «إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ»، استثناء مما تدل عليه الجمل المتقدمة أن إبراهيم و الذين معه تبرءوا من قومهم المشركين قولا مطلقا. و قطعوا أي رابطة تربطهم بالقوم و تصل بينهم إلا ما قال إبراهيم لأبيه: «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» إلخ. و لم يكن قوله: «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» توليا منه بل وعدا وعده إياه رجاء أن يتوب عن الشرك و يؤمن بالله وحده كما يدل عليه قوله تعالى: «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»: التوبة: ۱۱۴، حيث يفيد أنه ع إنما وعده لأنه لم يتبين له بعد أنه عدو لله راسخ في عداوته ثابت في شركه فكان يرجو أن يرجع عن شركه و يطمع في أن يتوب و يؤمن فلما تبين له رسوخ عداوته و يئس من إيمانه تبرأ منه.

على أن قوله تعالى في قصة محاجته أباه في سورة مريم: «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»: مريم: ۴۸، يتضمن وعده أباه بالاستغفار و إخباره بالاعتزال و لو كان وعده الاستغفار توليا منه لأبيه لكان من الحري أن يقول: و اعتزل القوم، لا أن يقول: و أعتزلكم فيدخل أباه فيمن يعتزلهم و ليس الاعتزال إلا التبري.

فالاستثناء استثناء متصل من أنهم لم يكلموا قومهم إلا بالتبري و المحصل من المعنى: أنهم إنما ألقوا إليهم القول بالتبري إلا قول إبراهيم لأبيه: لأستغفرن لك فلم يكن تبريا و لا توليا بل وعدا وعده أباه رجاء أن يؤمن بالله.

[۵۷] . و هاهنا شي‏ء و هو أن مؤدى آية التوبة «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» أن تبريه الجازم إنما كان بعد الوعد و بعد تبين عداوته لله، و قوله تعالى في الآية التي نحن فيها: «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ» إخبار عن تبريهم الجازم القاطع فيكون ما وقع في الاستثناء من قول إبراهيم لأبيه وعدا واقعا قبل تبريه الجازم و من غير جنس المستثنى منه فيكون الاستثناء منقطعا لا متصلا. و على تقدير كون الاستثناء منقطعا يجوز أن يكون الاستثناء من قوله: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ» بما أنه مقيد بقوله: «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ»، و المعنى: قد كان لكم اقتداء حسن بتبري إبراهيم و الذين معه من قومهم إلا أن إبراهيم قال لأبيه كذا و كذا وعدا.

[۵۸] .  مَا كانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ إلى آخر الآية، وذلك أن النبي- ص سأل بعد ما افتتح مكة: أي أبويه أحدث به عهدا؟ قيل له: أمك آمنة بنت وهب بن عبد مناف. قال: حتى أستغفر لها فقد ‌استغفر ‌إبراهيم ‌لأبيه وهو مشرك. فهم النبي- ص بذلك فأنزل الله- عز وجل: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ» يعني ما ينبغي للنبي «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ» وَلَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما كانوا «۱» كافرين ف تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ- ۱۱۳- حين ماتوا على الكفر نزلت في محمد- ص، وعلي بن أبي طالب- عليه السلام «۲» – فقد ‌استغفر ‌إبراهيم ‌لأبيه وكان كافرا فبين الله كيف كانت هذه الآية فقال: وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ وذلك أنه كان [۱۶۱ ب] وعد أباه أن يستغفر له فلذلك استغفر له فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ لإبراهيم أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ حين مات كافرا لم يستغفر له وتَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ يعنى لموقن بلغة الحبشة حَلِيمٌ- ۱۱۴- يعني تقي زكي.

[۵۹] . القول في تأويل قوله: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ‌‌(۱۱۳) وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لأبِيهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ}

قال أبو جعفر: يقول تعالى ذكره: ما كان ينبغي للنبي محمدٍ ص والذين آمنوا به= “أن يستغفروا”، يقول: أن يدعوا بالمغفرة للمشركين، ولو كان المشركون الذين يستغفرون لهم= “أولي قربى”، ذوي قرابة لهم= “من بعد ما تبين لهم أنهم أصحاب الجحيم”، يقول: من بعد ما ماتوا على شركهم بالله وعبادة الأوثان، وتبين لهم أنهم من أهل النار، لأن الله قد قضى أن لا يغفر لمشرك، فلا ينبغي لهم أن يسألوا ربهم أن يفعل ما قد علموا أنه لا يفعله. فإن قالوا: فإن إبراهيم قد استغفر لأبيه وهو مشرك؟ فلم يكن استغفارُ إبراهيم لأبيه إلا لموعدة وعدها إياه. فلما تبين له وعلم أنه لله عدوٌّ، خلاه وتركه، وترك الاستغفار له، وآثر الله وأمرَه عليه، فتبرأ منه حين تبين له أمره. (۱)

* * * واختلف أهل التأويل في السبب الذي نزلت هذه الآية فيه.

فقال بعضهم: نزلت في شأن أبي طالب عم النبي ص، لأن النبي ص أراد أن يستغفر له بعد موته، فنهاه الله عن ذلك.

* ذكر من قال ذلك:

۱۷۳۲۴- حدثنا محمد بن عبد الأعلى قال، حدثنا محمد بن ثور، عن معمر، قال: لما حضرت أبا طالب الوفاة، دخل عليه النبي ص وعنده أبو جهل وعبد الله بن أبي أمية، فقال: يا عم، قل: لا إله إلا الله، كلمةً أحاجُّ لك بها عند الله! فقال له أبو جهل وعبد الله بن أبي أمية: يا أبا طالب، أترغب عن ملة عبد المطلب؟ فقال النبي ص: لأستغفرن لك ما لم أنْهَ عنك! فنزلت: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين”، ونزلت: (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ) ، [القصص: ۵۶].

۱۷۳۲۵- حدثني أحمد بن عبد الرحمن بن وهب قال، حدثنا عمي عبد الله بن وهب قال، حدثني يونس، عن الزهري قال، أخبرني سعيد بن المسيب، عن أبيه، قال: لما حضرت أبا طالب الوفاةُ، جاء رسول الله ص، فوجد عنده أبا جهل بن هشام وعبد الله بن أبي أمية بن المغيرة، فقال رسول الله ص: يا عم قل: لا إله إلا الله، كلمةً أشهد لك بها عند الله! قال أبو جهل وعبد الله بن أبي أمية: يا أبا طالب، أترغب عن مِلَّة عبد المطلب؟ فلم يزل رسول الله ص يعرضها عليه ويعيدُ له تلك المقالة، حتى قال أبو طالب آخرَ ما كلَّمهم: “هو على ملة عبد المطلب”، وأبى أن يقول: “لا إله إلا الله”، فقال رسول الله ص: والله لأستغفرنَّ لك ما لم أنْهَ عنك! فأنزل الله: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين”، وأنزل الله في أبي طالب، فقال لرسول الله: (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ) ، الآية. (۱)

۱۷۳۲۶- حدثني محمد بن عمرو قال، حدثنا أبو عاصم قال، حدثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين”، قال: يقول المؤمنون: ألا نستغفر لآبائنا وقد استغفر إبراهيم لأبيه كافرًا؟ فأنزل الله: “وما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلا عن موعدة وعدها إيّاه”، الآية.

۱۷۳۲۷- حدثني المثنى قال، حدثنا أبو حذيفة قال، حدثنا شبل، عن عمرو بن دينار: أن النبي ص قال: استغفر إبراهيم لأبيه وهو مشرك، فلا أزال أستغفر لأبي طالب حتى ينهاني عنه ربّي! فقال أصحابه: لنستغفرن لآبائنا كما استغفر النبي ص لعمه! فأنزل الله: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين” إلى قوله: “تبرأ منه”.

۱۷۳۲۸- حدثنا ابن وكيع قال، حدثنا يزيد بن هارون، عن سفيان بن عيينة، عن الزهري، عن سعيد بن المسيب قال: لما حضر أبا طالب الوفاةُ، أتاه رسول الله ص وعنده عبد الله بن أبي أمية وأبو جهل بن هشام، فقال له رسول الله ص: أيْ عم، إنك أعظم الناس عليَّ حقًّا، وأحسنهم عندي يدًا، ولأنت أعظم عليَّ حقًّا من والدي، فقل كلمة تجب لي بها الشفاعة يوم القيامة، قل: لا إله إلا الله = ثم ذكر نحو حديث ابن عبد الأعلى، عن محمد بن ثور.

* * * وقال آخرون: بل نزلت في سبب أمِّ رسول الله ص، وذلك أنه أراد أن يستغفر لها، فمنع من ذلك.

* ذكر من قال ذلك:

۱۷۳۲۹- حدثنا أحمد بن إسحاق قال، حدثنا أبو أحمد قال، حدثنا فضيل، عن عطية قال: لما قدم رسول الله ص مكة وقف على قبر أمّه حتى سخِنت عليه الشمس، رجاءَ أن يؤذن له فيستغفر لها، حتى نزلت “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين ولو كانوا أولى قربى”، إلى قوله: “تبرأ منه”.

۱۷۳۳۰-….. قال، حدثنا أبو أحمد قال، حدثنا قيس، عن علقمة بن مرثد، عن سليمان بن بريدة، عن أبيه: أن النبي ص أتى رَسْمَ = قال: وأكثر ظني أنه قال: قَبْرٍ (۱) = فجلس إليه، فجعل يخاطبُ، ثم قام مُسْتَعْبِرًا، (۲) فقلت: يا رسول الله، إنّا رأينا ما صنعت! قال: إني استأذنت ربي في زيارة قبر أمّي، فأذن لي، واستأذنته في الاستغفار لها فلم يأذن لي. فما رئي باكيًا أكثر من يومئذٍ. (۳)

۱۷۳۳۱- حدثني محمد بن سعد قال، حدثني أبي قال، حدثني عمي قال، حدثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس قوله: “ما كان للنبي والذين آمنوا”، إلى: “أنهم أصحاب الجحيم”، أن رسول الله ص أراد أن يستغفر لأمّه، فنهاه الله عن ذلك، فقال: وإن إبراهيم خليل الله قد استغفر لأبيه! فأنزل الله: “وما كان استغفار إبراهيم”، إلى “لأواه حليم”

۱۷۳۳۲- حدثني المثنى قال، حدثني عبد الله بن صالح قال، حدثنا معاوية، عن علي، عن ابن عباس قوله: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين”، الآية، فكانوا يستغفرون لهم، حتى نزلت هذه الآية. فلما نزلت، أمسكوا عن الاستغفار لأمواتهم، ولم ينههم أن يستغفروا للأحياء حتى يموتوا، ثم أنزل الله: “وما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلا عن موعدة وعدها إياه”، الآية.

۱۷۳۳۳- حدثنا بشر قال، حدثنا يزيد قال، حدثنا سعيد، عن قتادة قوله: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين”، الآية، ذكر لنا أن رجالا من أصحاب النبي ص قالوا: يا نبي الله، إن من آبائنا من كان يُحْسِن الجوار، ويصل الأرحام، ويفك العاني، ويوفي بالذمم، أفلا نستغفر لهم؟ قال: فقال النبي ص: بلى! والله لأستغفرنّ لأبي، كما ‌استغفر ‌إبراهيم ‌لأبيه! قال: فأنزل الله: “ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين” حتى بلغ: “الجحيم”، ثم عذر الله إبراهيم فقال: “وما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلا عن موعدة وعدها إيّاه فلما تبين له أنه عدو لله تبرأ منه”،. قال: وذكر لنا أن نبيَّ الله قال: أوحي إليّ كلمات فدخلن في أذني، ووَقَرْنَ في قلبي: أمرت أن لا أستغفر لمن مات مشركًا، ومن أعطى فَضْلَ ماله فهو خيرٌ له، ومن أمسك فهو شرٌّ له، ولا يلوم اللهُ على كَفافٍ”»

[۶۰] . و قد ثبت إجماع أهل البيت (ع) على إيمان أبي طالب و إجماعهم حجة لأنهم أحد الثقلين اللذين أمر النبي (ص) بالتمسك بهما بقوله إن تمسكتم بهما لن تضلوا؛ و يدل على ذلك أيضا ما رواه ابن عمر أن أبا بكر جاء بأبيه أبي قحافة  يوم الفتح إلى رسول الله (ص) فأسلم فقال (ص) أ لا تركت الشيخ فأتيه و كان أعمى فقال أبو بكر أردت أن يأجره الله تعالى و الذي بعثك بالحق لأنا كنت بإسلام أبي طالب أشد فرحا مني بإسلام أبي ألتمس بذلك قرة عينك فقال (ص) صدقت

و روى الطبري بإسناده أن رؤساء قريش لما رأوا ذب أبي طالب عن النبي (ص) اجتمعوا عليه و قالوا جئناك بفتى قريش جمالا و جودا و شهامة عمارة بن الوليد ندفعه إليك و تدفع إلينا ابن أخيك الذي فرق جماعتنا و سفه أحلامنا فنقتله فقال أبو طالب ما أنصفتموني تعطونني ابنكم فاغذوه و أعطيكم ابني فتقتلونه بل فليأت كل امرئ منكم بولده فأقتله و قال:

منعنا الرسول رسول المليك /  ببيض تلألأ كلمع البروق‏

أذود و أحمي رسول المليك /  حماية حام عليه شفيق‏

و أقواله و أشعاره المنبئة عن إسلامه كثيرة مشهورة لا تحصى فمن ذلك قوله:

أ لم تعلموا أنا وجدنا محمدا /  نبيا كموسى خط في أول الكتب‏

أ ليس أبونا هاشم شد أزره /  و أوصى بنيه بالطعان و بالحرب‏

و قوله من قصيدة:

و قالوا لأحمد أنت امرؤ /  خلوف اللسان ضعيف السبب‏

ألا إن أحمد قد جاءهم /  بحق و لم يأتهم بالكذب‏

و قوله في حديث الصحيفة و هو من معجزات النبي (ص):

و قد كان في أمر الصحيفة عبرة /  متى ما يخبر غائب القوم يعجب‏

محا الله منها كفرهم و عقوقهم /  و ما نقموا من ناطق الحق معرب‏

و أمسى ابن عبد الله فينا مصدقا /  على سخط من قومنا غير معتب‏

و قوله في قصيدة يحض أخاه حمزة على اتباع النبي و الصبر في طاعته:

صبرا أبا يعلى على دين أحمد /  و كن مظهرا للدين وفقت صابرا

فقد سرني إذ قلت إنك مؤمن /  فكن لرسول الله في الله ناصرا

و قوله من قصيدة

أقيم على نصر النبي محمد /  أقاتل عنه بالقنا و القنابل‏

و قوله يحض النجاشي على نصر النبي:

تعلم مليك الحبش أن محمدا /  وزير لموسى و المسيح بن مريم‏

أتى بهدى مثل الذي أتيا به /  و كل بأمر الله يهدي و يعصم‏

و إنكم تتلونه في كتابكم /  بصدق حديث لا حديث المرجم‏

فلا تجعلوا لله ندا و أسلموا /  و إن طريق الحق ليس بمظلم‏

و قوله في وصيته و قد حضرته الوفاة:

أوصي بنصر النبي الخير مشهده /  عليا ابني و شيخ القوم عباسا

و حمزة الأسد الحامي حقيقته /  و جعفرا أن يذودوا دونه الناسا

كونوا فدى لكم أمي و ما ولدت /  في نصر أحمد دون الناس أتراسا

في أمثال هذه الأبيات مما هو موجود في قصائده المشهورة و وصاياه و خطبة يطول بها الكتاب على أن أبا طالب لم ينأ عن النبي (ص) قط بل كان يقرب منه و يخالطه و يقوم بنصرته.

[۶۱] . و قوله: «وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ» تتمة قول إبراهيم ع، و هو بيان لحقيقة الأمر من أن سؤاله المغفرة و طلبها من الله ليس من نوع الطلب الذي يملك فيه الطالب من المطلوب منه ما يطلبه، و إنما هو سؤال يدعو إليه فقر العبودية و ذلتها قبال غنى الربوبية و عزتها فله تعالى أن يقبل بوجهه الكريم فيستجيب و يرحم، و له أن يعرض و يمسك الرحمة فإنه لا يملك أحد منه تعالى شيئا و هو المالك لكل شي‏ء، قال تعالى: «قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً»: المائدة: ۱۷. و بالجملة قوله: «ما أَمْلِكُ» إلخ، نوع اعتراف بالعجز استدراكا لما يستشعر من قوله: «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ» من شائبة إثبات القدرة لنفسه نظير قول شعيب ع: «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ» استدراكا لما يشعر به قوله لقومه: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»: هود: ۸۸، من إثبات القوة و الاستطاعة لنفسه بالأصالة و الاستقلال.

[۶۲] . البته عبارت پایانی ایشان این طور بود: « به خود اجازه نمى‏دهند قانون الهى را عوض كنند»

[۶۳] . «رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا» أي و كانوا يقولون ذلك «وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا» أي إلى طاعتك رجعنا «وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» أي إلى حكمك المرجع و هذه حكاية لقول إبراهيم و قومه و يحتمل أن يكون تعليما لعباده أن يقولوا ذلك فيفوضوا أمورهم إليه و يرجعون إليه بالتوبة.

[۶۴] . فإن قلت: بم اتصل قوله رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا؟ قلت: بما قبل الاستثناء، و هو من جملة الأسوة الحسنة. و يجوز أن يكون المعنى: قولوا ربنا، أمرا من اللّه تعالى للمؤمنين بأن يقولوه، و تعليما منه لهم تتميما لما وصاهم به من قطع العلائق بينهم و بين الكفار، و الائتساء بإبراهيم و قومه في البراءة منهم، و تنبيها على الإنابة إلى اللّه و الاستعاذة به من فتنة أهل الكفر، و الاستغفار مما فرط منهم.

[۶۵] . و قال ابن عباس: كان من دعاء إبراهيم و أصحابه: رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا الآية، أي في جميع أمورنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا رجعنا بالتوبة عن المعصية إليك إذ المصير ليس إلا إلى حضرتك …

الرابع: إذا قيل: بم اتصل قوله: رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا نقول: بما قبل الاستثناء، و هو من جملة الأسوة الحسنة، و يجوز أن يكون المعنى هو الأمر بهذا القول تعليما للمؤمنين و تتميما لما وصاهم به من قطع العلائق بينهم و بين الكفرة، و الائتساء بإبراهيم و قومه في البراءة منهم تنبيها على الإنابة إلى حضرة اللَّه تعالى، و الاستعاذة به.

[۶۶] . رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا و ما بعده، الظاهر أنه من تمام قول إبراهيم متصلا بما قبل الاستثناء، و هو من جملة ما يتأسى به فيه، و فصل بينهما بالاستثناء اعتناء بالاستثناء و لقربه من المستثنى منه، و يجوز أن يكون أمرا من اللّه للمؤمنين، أي قولوا ربنا عليك توكلنا، علمهم بذلك قطع العلائق التي بينهم و بين الكفار.

[۶۷] . و قوله: «رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» إلخ، من تمام القول المنقول عن إبراهيم و الذين معه المندوب إلى التأسي بهم فيه، و هو دعاء منهم لربهم و ابتهال إليه إثر ما تبرءوا من قومهم ذاك التبري العنيف ليحفظهم من تبعاته و يغفر لهم فلا يخيبهم في إيمانهم.

و قد افتتحوا دعاءهم بتقدمة يذكرون فيها حالهم فيما هم فيه من التبري من أعداء الله فقالوا: «رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا» يعنون به أنا كنا في موقف من الحياة تتمكن فيه أنفسنا و ندبر فيه أمورنا أما أنفسنا فأنبنا و رجعنا بها إليك و هو الإنابة، و أما أمورنا التي كان علينا تدبيرها فتركناها لك و جعلنا مشيتك مكان مشيتنا فأنت وكيلنا فيها تدبرها بما تشاء و كيف تشاء و هو التوكل.

ثم قالوا: «وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ» يعنون به أن مصير كل شي‏ء من فعل أو فاعل فعل إليك فقد جرينا في توكلنا عليك و إنابتنا إليك مجرى ما عليه حقيقة الأمر من مصير كل شي‏ء إليك حيث هاجرنا بأنفسنا إليك و تركنا تدبير أمورنا لك.

[۶۸] . فخر رازی تبیین دیگری از این ترتیب ارائه کرده که به نظر می‌رسد بیش از حد استحسانی است لذا در متن نیاوردم. وی می‌گوید:

الخامس: إذا قيل: ما الفائدة في هذا الترتيب؟ فنقول: فيه من الفوائد مالا يحيط به إلا هو، و الظاهر من تلك الجملة أن يقال: التوكل لأجل الإفادة، و إفادة التوكل مفتقرة إلى التقوى قال تعالى: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً [الطلاق: ۲] و التقوى الإنابة، إذ التقوى الاحتراز عما لا ينبغي من الأمور، و الإشارة إلى أن المرجع و المصير للخلائق حضرته المقدسة ليس إلا، فكأنه ذكر الشي‏ء، و ذكر عقيبه ما يكون من اللوازم للإفادة ذلك كما ينبغي (مفاتيح الغيب، ج‏۲۹، ص۵۱۹)

بازدیدها: ۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*