۱۶ ربیعالثانی ۱۴۴۰
ترجمه
پس هنگامی که ترس از ابراهیم برفت و او را بشارت آمد، شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط!
نکات ادبی
الرَّوْعُ
ماده «روع» را به معنای ترس و فزع دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۴۶۰) و به نفس آدمی «الرُوع» می گویند از این جهت که ترس در آن جای میگیرد و مستقر میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۷۳؛ مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۱)
برخی در تفاوت «رَوع» با خوف (ترس) و فزع و رعب (وحشت) گفتهاند که: «روع» دلهره و ترس خفیفی است که در پی فزع ویا امری اعجابآور و باشکوه در دل می افتد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۲۸۰)
ماده «روع» تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
يُجادِلُنا
قبلا بیان شد که ماده «جدل» در اصل دلالت دارد بر استحکام چیزی در عین روانیای که دارد، و در بسیاری از اوقات در مورد نزاع کلامیای که تداوم و رفت و برگشت دارد به کار میرود.
برخی مولفههای معنایی اصلی این ماده را «استحکام» و «امتداد داشتن» دانستهاند، خواه در کلام باشد یا غیر کلام، در حق باشد یا در باطل، در مقام مقابله باشد یا بتنهایی.
برخی هم معنای اصلی این ماده «درصدد پیروزی برآمدن از طریق منازعه و غلبهجویی» میدانند؛ چنانکه به کُشتی گرفتن و حریف را بر زمین زدن «جِدال» گفته میشود.
این ماده وقتی به باب مفاعله میرود (مُجَادَلَة ، جِدَال) دلالت بر امتداد یافتنِ جَدَل میکند؛ و غالبا بر اصرار و پافشاری بر موضع خویش در سخن، که مانع آشکار شدن حق میشود، اطلاق میگردد.
جلسه ۶۳۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-54/
حدیث
۱) در آیه ۶۹ و ۷۱ حدیثی از امام باقر ع گذشت. در ادامهاش فرمودند:
پس هنگامی ابراهیم ع را بشارت آمد و ترس از او برفت، و او شروع کرد به مناجات کردن با پروردگارش درباره قوم لوط؛ و از او میخواست که بلا را از آنها بردارد. پس خداوند فرمود: ابراهیم! از این درگذر! همانا امر پروردگارت آمده است و همانا آنان چناناند که عذابم بدانان خواهد رسید بعد از طلوع خورشیدِ روز بعد و این امری قطعی و غیرقابل برگشت است.
تفسير العياشي، ج۲، ص۱۵۲
… فَلَمَّا جَاءَتْ إِبْرَاهِيمَ الْبِشَارَةُ بِإِسْحَاقَ فَذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ أَقْبَلَ يُنَاجِي رَبَّهُ فِي قَوْمِ لُوطٍ وَ يَسْأَلُهُ كَشْفَ الْبَلَاءِ عَنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابِي بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ يَوْمِكَ مَحْتُوماً غَيْرُ مَرْدُود.
۲) از امام صادق ع روایت شده است: همانا خداوند چهار فرشته را برای به هلاکت رساندنِ قوم لوط مبعوث کرد: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل؛ پس بر ابراهیم ع گذشتند در حالی که عمامه بسته بودند؛ و بر او سلام کردند ولی آنان را نشناخت. وی آنان را در هیاتی نیکو یافت و گفت: تنها خودم عهدهدار پذیرایی اینان میشوم و او اهل میهماننوازی بود؛ پس برایشان گوساله چاقی را بریان کرد تا کاملا گوشتش نرم و لذیذ شد سپس پیش آنان آورد. چون آن را در مقابل آنان نهاد «دید دستانشان را، که به آن نمیرسد، آنان را بیگانه شمرد، و از آنان ترسی احساس کرد» (هود/۷۰). جبرئیل چون این را دید عمامه را از سر و روی خود باز کرد.
حضرت ابراهیم ع فرمود: تو خودتی؟
گفت: آری! و ساره همسرش بر آنان گذشت «پس او را به اسحاق مژده دادیم، و پشت سر اسحاق، یعقوب.» (هود/۷۰) آنگاه ساره همان مطالبی را گفت که خداوند در کتاب عزیز خود بیان فرمود. سپس حضرت ابراهیم ع فرمود: برای چه کاری آمدهاید؟
گفتند: برای به هلاکت رساندن قوم لوط.
فرمود: اگر در میان آنان صد نفر مومن باشند باز هم آنان را هلاک میکنید؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان پنجاه نفر مومن باشند؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان سی نفر مومن باشند؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان بیست نفر مومن باشند؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان ده نفر مومن باشند؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان پنج نفر مومن باشند؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: اگر در میان آنان یک نفر مومن باشد؟
جبرئیل گفت: خیر.
فرمود: «همانا لوط در میان آنان است. گفتند ما بدانکه در میان آنان است آگاهتریم؛ قطعا او و خانواده اش را نجات می دهیم، غیر از همسرش که در زمره برجایماندگان بود.» و سپس رفتند.
حسن بن علی* می گوید: گمان نکنم که این سخن وی منظوری داشته باشد جز اینکه از خداوند برای آنان بقا[ی عمر] را طلب می کرد. و این همان سخن خداوند عز و جل است که فرمود «شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط» (هود/۷۴)
الكافي، ج۵، ص۵۴۶ و ج۸، ص۳۲۸[۱]؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۱۵۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ أَرْبَعَةَ أَمْلَاكٍ فِي إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ كَرُوبِيلَ. فَمَرُّوا بِإِبْرَاهِيمَ ع وَ هُمْ مُعْتَمُّونَ [متعممون] فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَعْرِفْهُمْ وَ رَأَى هَيْئَةً حَسَنَةً. فَقَالَ لَا يَخْدُمُ هَؤُلَاءِ إِلَّا أَنَا بِنَفْسِي؛ وَ كَانَ صَاحِبَ ضِيَافَةٍ [أضياف] فَشَوَى لَهُمْ عِجْلًا سَمِيناً حَتَّى أَنْضَجَهُ ثُمَّ قَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ.
فَلَمَّا وَضَعَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ «رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً»
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ جَبْرَئِيلُ حَسَرَ الْعِمَامَةَ عَنْ وَجْهِهِ [وَ عَنْ رَأْسِهِ]؛ فَعَرَفَهُ إِبْرَاهِيمُ. فَقَالَ أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ نَعَمْ.
وَ مَرَّتْ سَارَةُ امْرَأَتُهُ «فَبَشَّرَهَا بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوب»َ فَقَالَتْ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَجَابُوهَا بِمَا فِي الْكِتَابِ [الْعَزِيزِ].
فَقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِيمُ لِمَا ذَا [فیما] جِئْتُمْ؟
قَالُوا فِي إِهْلَاكِ قَوْمِ لُوطٍ.
فَقَالَ لَهُمْ إِنْ كَانَ فِيهِمْ مِائَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُهْلِكُونَهُمْ؟ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا خَمْسُونَ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا ثَلَاثُونَ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا عِشْرُونَ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا عَشَرَةٌ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا خَمْسَةٌ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَإِنْ كَانَ فِيهَا وَاحِدٌ؟ قَالَ لَا.
قَالَ فَـ«إِنَّ فِيها لُوطاً. قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ» [ثم مضوا]
قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ لَا أَعْلَمُ هَذَا الْقَوْلَ إِلَّا وَ هُوَ يَسْتَبْقِيهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ».
* پینوشت: درباره اینکه مقصود از «حسن بن علی» کیست، نقلی که از این حدیث در جلد ۸ کافی آمده تعبیر «قال الحسن العسكريّ أبومحمّد» (یعنی امام حسن عسکری) دارد، و از آنجا که حدیث از امام صادق ع است، به جهت همین تعبیر، برخی احتمال دادهاند این روایت را مرحوم کلینی از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع نقل کرده است. اما دیگران آن را خطایی از جانب ناسخان قلمداد کردهاند. برخی هم احتمال داده اند که مقصود از «حسن بن علی» امام حسن مجتبی باشد و این جزیی از کلام امام صادق ع است. اما مرحوم مجلسی هر دو احتمال را بعید میشمرد و احتمال اقوی را این میداند که مقصود، «حسن بن علی بن فضال» است که یکی از افراد مهم در سلسله سند این روایت میباشد. (مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۵۲)
۳) دعایی از امام رضا ع روایت شده است برای کسی که کسی را امین میشمرد اما مورد خیانت واقع میشود و در برابر احسان با کفران مواجه میشود. شروع دعا چنین است:
خدایا ! من در کتاب راست و درستت یافتم که حضرت ابراهیمِ خلیل علیهالسلام را ستودی هنگامی که با تو در مورد کسانی که کفران کرده بودند مجادله کرد و فرمودی «شروع کرد به مجادله با ما در مورد قوم لوط؛ همان ابراهیم بردبار و مناجاتی و توبهکار بود» (هود/۷۴-۷۵) و یافتم که پیامبرت حضرت محمد ص که سید المرسلین است را بازداشتی از اینکه با تو در مورد خیانتپیشگان گناهکار بحث کند و فرمودی «و مجادله مکن از برای کسانی که در حق خویش خیانت میکنند که همانا خداوند کسی که خیانتکار گناهکار باشد را دوست نمیدارد» (نساء/۱۰۷) پس اینجا بود که دریافتم که [گناه] خیانت و نفاق نزد تو عظیمتر است از کفران و شقاق؛ …
المجتنى من الدعاء المجتبى (سید بن طاووس)، ص۱۵
رَوَيْنَاهُ فِي كِتَابِ الدُّعَاءِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الرِّضَا ع قَالَ: …
وَ دُعَاءُ مَنِ اؤْتُمِنَ فَخَانَ وَ قَابِلِ الْإِحْسَانِ بِالْكُفْرَانِ: اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِي كِتَابِكَ الصَّادِقِ أَنَّكَ مَدَحْتَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَكَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمَّا جَادَلَكَ عَنِ الْكَافِرِينَ فِي قَوْلِكَ جَلَّ جَلَالُكَ «يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» وَ وَجَدْتُكَ قَدْ مَنَعْتَ مُحَمَّداً نَبِيَّكَ سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ أَنْ يُجَادِلَكَ فِي الْخَائِنِينَ الْآثِمِينَ فَقُلْتَ لَهُ جَلَّ جَلَالُكَ وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً فَعَرَفْتُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ الْخِيَانَةَ وَ النِّفَاقَ أَعْظَمُ عِنْدَكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاق …
تدبر
۱) «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
مقصد اصلی این فرشتگان – چنانکه در آیه ۷۰ گذشت – قوم لوط بود. با این حال، قرآن کریم به جای اینکه مستقیم سراغ داستان قوم لوط برود، با این طول و تفصیل درباره ورود فرشتگان خدا بر حضرت ابراهیم ع و پذیرایی وی از آنان و نگران شدن از برخوردار آنان و بشارتی که برای حضرت ابراهیم ع آوردند و واکنشی که زن حضرت ابراهیم ع نشان داد و گفتگویی که بین او و فرشتگان درگرفت و سپس واکنشی که حضرت ابراهیم ع به ماموریت اصلی فرشتگان الهی (عذاب قوم لوط) نشان داد، پرداخت.
چه بسا میخواهد بفهماند که خداوند بین مومن (مرد باشد یا زن، پیامبر اولواالعزم باشد یا خانهدار، …) با غیرمومن چه اندازه فرق می گذارد. از طرفی باکی ندارد که شهرهایی را ویران کند و از طرف دیگر تحمل لحظهای نگرانی مومن را ندارد و حتی پاسخگویی به دغدغههای یک مومن درباب عذابی که بر غیرمومنان میفرستاد، نیز برایش اهمیت دارد.
نکته تخصصی انسانشناسی
خداوند انسان را آفرید بدین جهت که وی با ایمان و عمل خود تا مقام خلیفةاللهی بالا رود و از فرشتگان هم برتر شود (بقره/۳۰-۳۲). از این جهت بود که بنیآدم را کرامت بخشید و بر اغلب مخلوقات خویش برتری داد (اسراء/۷۰)[۲]. واضح است که منشأ این برتری، آن حقیقت عظیمی است که خداوند از آن به «روح» تعبیر کرده و زمانی فرشتگان خویش را امر به سجده بر آدم کرد که روح را در کالبد آدم دمید. (حجر/۲۹؛ ص/۲۷).[۳] به تعبیر دیگر، اگر انسان صرفاً موجودی همچون سایر موجودات طبیعی و حیوانات – که افق وجودیِ آنها در افقِ خاک و عناصر مادی است – قلمداد شود، ارزش و کرامت ویژهای ندارد؛ و ابلیس هم وقتی بر آدم سجده نکرد، دلیلش را این قرار داد که من به موجودی که از همین عناصر مادیِ موجود در خاک و آب (گِل) آفریدی سجده نمیکنم (حجر/۳۳[۴]؛ اسراء/۶۱[۵]) و اشکال سخن او این بود که آدم را بدون «دمیده شدن روح در او» در نظر گرفت؛ و اگر واقعا آدم همان بود که او می گفت، حق داشت؛ چرا که اگر همانند سایر موجودات عالم طبیعت، صرفاً از عناصر خاک و آب آفریده شده باشد، چه برتریای بر دیگران خواهد داشت؟
اینها نشان میدهد که انسان، از آن جهت که انسان است، کرامت دارد؛ اما تعبیر «از آن جهت که انسان است» معنایش این نیست که «از آن جهت که پوست و گوشت و استخوان دارد»، یا «از این جهت که شهوت و میل دارد»، یا … . بلکه «از آن جهت که انسان است» یعنی از همان جهتی که او را بر سایر موجودات کرامت بخشیده، یعنی از جهت ظرفیت خاص الهیای که در او نهاده شده است.
بدین جهت است که:
از طرفی، اگر کسی (مانند حضرت ابراهیم ع و همسرش) در مسیر الهی قرار گرفت، بزرگترین فرشتگان الهی با آنان همنشین میشوند و در پیشگاه عظمت آنان زانو میزنند؛ و وجود حتی یک فرد از این گونه انسانهای واقعا انسان، در میان جماعت انساننما کافی است که – مادامی که او در میان آنهاست – عذابی بر آنان نازل نشود و کسی مثل حضرت ابراهیم ع به خود ح بدهد که با خدا درباره عذاب نکردن آنان محاجه کند (حدیث۲)؛
و از طرف دیگر، وقتی این انسان با غوطهور شدن در شهوات و رذایل و به بهانه آزادی، به «انسانیت و کرامت خویش» پشت پا زد، گرفتار شدنِ فوج فوج آنان به قهر و غضب الهی، و نابودی و هلاکتِ خیل عظیم آنها، ذرهای اهمیت ندارد.
پس، از این جمله که «انسان از آن جهت که انسان است کرامت و حقوق ویژهای دارد» منطقا فقط حقوق متعالی و خاص انسان نتیجه میشود، نه اجازه انجام هرگونه عمل حیوانی و شهوانی! و عجیب اینجاست که مدافعان رفتارهای همجنسگرایانه برای دفاع از این عمل وقیحانه شهوانی، به اینکه «تمام انسانها از حقوق و کرامت انساني برابر برخوردارند» (نراقی، مقاله قرآن و مسأله حقوق اقليتهاي جنسي) تمسک میکنند! بله، انسانها «از آن جهت که انساناند» حقوق و کرامت برابر دارند؛ نه «از آن جهت که شهوت دارند و شبیه حیواناند». اگر صرف برخورداری از شهوت و برخورداری از آزادی (= توان إعمال شهوت به دلخواه) معیار کرامت بود، همه حیوانات هم با انسانها برابر بودند و هیچ انسانی بر هیچ حیوانی برتری نداشت و دیگر سخن از «حقوق بشر» به عنوان یک حق ویژه، که به کرامت انسان برگردد بیمعنا بود.
اینجاست که باید گفت دفاع از حق همجنسگرایی به بهانه حقوق بشر و کرامت انسان، مصداق بارز «بر سر شاخه نشستن و بن بریدن» است.
۲) «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ … يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
هنگامی که ترس ابراهیم زایل شد … بحث و جدال درباره قوم لوط را آغاز کرد.
پس،
الف. آرامش روحى، زمينهى توجّه به همنوعان است. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
ب. به هنگام هيجان، موضعگيرى نكنيم. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
ج. کسی که دچار ترس شده باشد، اولویت اول خودش است، نه دیگران.
د. …
۳) «فَلَمَّا … جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
هنگامی که … به ابراهیم بشارتی داده شد، بحث و جدال درباره قوم لوط را آغاز کرد.
پس:
الف. بشارت به نعمت، ما را از سرنوشت ديگران غافل نسازد. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
ب. انبيا به فكر افراد زير دست خود هستند. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
نکته روانشناختی
ج. وقتی به کسی بشارت و امتیازی میدهند، میفهمد که مورد توجه است، پس درخواستهای جدید مطرح میکند.
د. …
۴) «… إِبْراهيمَ … يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
محبت به انسانهای دیگر – حتی اگر گناهکار باشند – در پیامبران الهی بقدری زیاد است، که پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت ابراهیم ع با فرشتگان خدا – بلکه با خود خدا (چون ضمیر «نا: ما» به کار برد) – بحث میکند که عذاب را از آنها عقب بیندازد!
البته واضح است که دغدغه ایشان برای به عقب انداختن عذاب، به هیچ عنوان به معنای توجیه ویا دفاع از عمل بیشرمانه آنان نیست؛ بهترین شاهدش هم اینکه در روایات، این مجادله به این صورت ذکر شده که حضرت ابراهیم احتمال وجود تعدادی مومن در میان آن قوم را میدهد و به خاطر وجود آنهاست که از خدا میخواهد عذاب را از آن قوم بردارد (که شبیه این در تورات هم آمده: سفر پیدایش، فصل ۱۸[۶]) یعنی بهانه وی، وجود برخی افراد مومن – یعنی کسانی که اهل این کار نیستند – در آن جامعه است.
۵) «… إِبْراهيمَ … يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
تنها به فكر قوم و طايفهى خويش نباشيم. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
۶) «يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
چرا با اینکه حضرت ابراهیم ع درباره قوم لوط با فرشتگا ن– و نه با خود خداوند – بحث و جدل کرد، خداوند تعبیر «یجادلنا: با ما مجادله میکند» به کار برد؟
الف. چون مخالفت با انجام ماموریت عدهای، مخالفت با آن که آنان را به ماموریت فرستاده محسوب میشود؛ و آنان مامور از طرف خداوند بودند.
ب. فرشتگان مظهر اراده و فعل خداوندند؛ پس بحث و جدال با آنها مصداق بحث و جدال با خداوند است.
نکته عرفانی
تعبیر این آیه مویدی است بر مضمون روایت معروف «قرب نوافل»، که در آن خداوند میفرماید بندهای که در مسیر خدا پیش رود به حدی میرسد که خداوند چشم و گوش و دست او میشود (علل الشرائع، ج۱، ص۱۲)[۷]؛ و نیز مویدی است بر روایاتی که امیرالمومنین ع (ویا هریک از چهارده معصوم ع) را دست خدا، وجه خدا و … معرفی میکنند. (بصائر الدرجات، ج۱، ص۶۱-۶۶)[۸]
ج. …
۷) «يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ»
مصداق این بحث و جدالی که حضرت ابراهیم ع کرد چه بود؟
الف. محور اصلی مجادله، بحث بر سر برداشتن عذاب از قوم لوط بوده است؛ و این مطلبی است که نهتنها در روایات شیعه (حدیث۲) و نقلهای اهل سنت از صحابه و تابعین (مثلا ابنعباس و سعید بن جبیر و قتاده، به نقل از الدر المنثور ، ج۳، ص۳۴۲؛ و یا حذیفه، به نقل از البحر المحيط، ج۶، ص۱۸۵) آمده، بلکه شبیه این داستان در تورات هم آمده است (سفر پیدایش، فصل۱۸) و اغلب مفسران شیعه و سنی نیز همین نظر را ترجیح دادهاند (مثلا: مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۵؛ الميزان، ج۱۰، ص۳۲۶؛ البحر المحيط، ج۶، ص۱۸۵)
ب. منظور از مجادله، پرسش و پاسخهایی است که حضرت ابراهیم ع درباره عذاب آنان میپرسید مانند اینکه چه چیزی موجب شده که عذاب استیصال به سراغ آنان بیاید؛ یا اینکه آیا واقعا قصد عذاب دارید یا صرفا برای تهدید و ترساندن آنها سراغشان میروید؛ یا اینکه چگونه همه آنان را یکجا هلاک میکنید و مومنان را چگونه نجات میدهید؛ در واقع چون پرسشهای فراوانی کرد تعبیر «مجادله» برایش به کار برده شد. (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۵، ص۲۷۵)
ج. شايد مجادلهى حضرت ابراهيم عليه السلام همان باشد كه در سورهى عنكبوت، آيه ۳۱ آمده است كه او به فرشتگان گفت: چگونه منطقه را زير و رو مىكنيد درحالى كه حضرت لوط عليه السلام پيامبر خدا، در ميان آنهاست. آنها جواب دادند: ما بهاحوال آنان شناخت كامل داريم و لوط و يارانش را نجات مىدهيم. (تفسير نور، ج۴، ص۹۴)
[۱] . سند مرحوم کلینی در ج۸ چنین است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي يَزِيدَ وَ هُوَ فَرْقَدٌ عَنْ أَبِي يَزِيدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع. اما متن تقریبا یکی است و مواردی که متفاوت بوده، داخل کروشه آوردهام.
[۲] . وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً.
[۳] . فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ.
[۴] . قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.
[۵] . وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً.
[۶] . اعدادی که حضرت ابراهیم ع در این نقل از آن شروع میکند و مرتب کم میکند به ترتیب:۵۰، ۴۵، ۴۰، ۳۰، ۲۰، و ۱۰ است که وقتی میگویند ۱۰ نفر هم نیست دیگر اصرار نمیکند.
[۷] . أَخْبَرَنِي أَبُو الْحَسَنِ طَاهِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ بْنِ حَيَاةَ الْفَقِيهُ فِيمَا أَجَازَهُ لِي بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْهَرَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُهَاجِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مِثْلَ تَرَدُّدِي فِي قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ لَا يَزَالُ عَبْدِي يَبْتَهِلُ إِلَيَّ حَتَّى أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ يَداً وَ مَوْئِلا …
[۸] . در آنجا ۲۲ حدیث با عبارات مختلف که همگی همین مضمون را میرساند آورده که تیمناً و تبرکاً دو حدیث اول آن ذکر میشود:
۱- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَنْشَأَ يَقُولُ ابْتِدَاءً مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسْأَلَ: نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ.
۲- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ بِشْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَّانُ الْجَمَّالِ قَالَ حَدَّثَنَا هَاشِمُ بْنُ أَبِي عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ: أَنَا عَيْنُ اللَّهِ وَ أَنَا يَدُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ.
بازدیدها: ۲۳