۸۶۲) إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ

 ۱۷ ربیع‌الثانی ۱۴۴۰

ترجمه

به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرع‌پیشه و بازگشت‌کننده بوده است.

نکات ادبی

حَليم

قبلا بیان شد که درباره اینکه اصل ماده «حلم» بر چه چیزی دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است. ابن فارس بر این باور است که این ماده حداقل بر سه معنای کاملا متباین و بی‌ربط به هم دلالت دارد: (۱) بردباری و نقطه مقابل عجله؛ (۲) حالت سوراخ و فاسد شدن پوست که توسط موریانه و سایر حشرات رخ می‌دهد؛ و (۳) دیدن چیزی در خواب؛ و این ماده را از بهترین شواهدی دانسته‌اند که نمی‌توان همه معانی‌اش را بهم برگرداند؛ هرچند برخی معنای اصلی این ماده را خویشتنداری و کنترل هیجانات معرفی کرده و به نحو تکلف‌آمیزی کوشیده‌اند همه معانی مذکور را به این معنا برگردانند.

در هر صورت، بحثی نیست که «حِلْم» به معنای خویشتنداری و کنترل هیجانات است و جمع آن «أَحْلَام» می‌باشد، و «حلیم» صفت مشبهه است به معنای کسی که بسیار بردبار است و صفتی است که هم در مورد انسان (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ‏، هود/۷۵؛ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ‏، صافات/۱۰۱) و هم در مورد خداوند به کار رفته است، به همراه اوصافی دیگر (غَفُورٌ حَلِيمٌ، … غَنِيٌّ حَلِيمٌ‏، … عَلِيمٌ حَلِيمٌ‏، … شَكُورٌ حَلِيمٌ‏)

معنای «حلم» به «صبر» بسیار نزدیک است و برخی در تفاوت این دو گفته‌اند که «حلم» مهلت دادن حکیمانه در عذاب کردن و مواخذه کردن کسی است که مستحق عقوبت است و از این رو، نقطه مقابل آن «سفاهت» است که نوعی عجله‌ورزی غیرحکیمانه است؛ اما «صبر» بازداشتن خویش است از افتادن در ناملایمات یا اظهار بی‌تابی کردن؛ و از این روست که در مورد خداوند تعبیر «حلیم» ‌به کار می‌رود اما تعبیر «صابر» خیر؛ که اگر این توضیح را قبول کنیم، حق با کسانی است که اصل ماده «حلم» را نقطه مقابل عجله می‌دانستند؛ و مفهوم «خویشتنداری» را لازمه آن، و نه جزء آن، برمی‌شمردند.

جلسه ۷۴۱  http://yekaye.ir/al-fater-35-41/

أَوَّاه

کلماتی مانند «آه» و سایر اسماء صوتی الفاظی‌اند که از دهان شخص شخص غمگین به مناسبت غم و اندوهی که در آن گرفتار آمده خارج می‌شود و به اقتضای حال او تلفظ‌ها و حروف مختلفی به کار گرفته می‌شود. در زبان عربی از این کلمات با اشتقاق انتزاعی فعلی ساخته شده است که الان بر وزن «أوه» می‌باشد؛ و از این رو، این ماده صرفاً بر بیان حالت غم و اندوه دلالت دارد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱، ص۱۹۹) در واقع، وقتی کسی که آه می‌کشد، می‌گویند «تأوَّهَ»؛ و در گویش‌های عربی تلفظ‌های مختلفی دارد به صورت‌های «آوَّهْ» ، «أوَّهْ» ، «أَوَّهْ» ، «آوَهْ» ، «أوِّهْ» ، «أَوْهِ» ، «آهِ» ، «آوِ» و «أَوّتَاه» بیان می‌شود. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۱۶۳) و از ابوالعباس (احمد بن یحیی ثعلب) نقل شده که عرب وقتی کسی کارش را کفایت کند «إِيهاً می‌گوید؛ وقتی فریبش دهند «وَيْهاً» و وقتی دچار تعجب شود «وَاهاً» می‌گوید (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۰۱)

بدین ترتیب، «أَوَّاه» به کسی می‌گویند که زیاد آه می‌کشد و از این کلمه برای اشاره به کسی که در حرکات و سکنات خویش خشیت از خدا را ابراز می‌دارد استفاده می‌شود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۰۱)

از این ماده تنها همین کلمه، و آن هم دو بار، و هر دوبار در توصیف حضرت ابراهیم ع به کار رفته است. (مورد دیگر: إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ؛ توبه/۱۱۴)

مُنيب

درباره ماده «نوب»[۱] برخی گفته‌اند در اصل بر عادت کردن و انس گرفتن با محلی و برگشتن بدان دلالت دارد، چنانکه به زنبور «النّوب» گفته می‌شود از این جهت که دائما به کندویش برمی‌گردد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۳۶۷). البته کلمه «النُّوبَة» به گروهی از مردم سودان (که سیاهپوستند) نیز گفته می‌شود (کتاب العین، ج۸، ص۳۷۹) و برخی این احتمال را هم مطرح کرده‌اند که وجه تسمیه زنبور عسل به «نوب» از این جهت باشد که مقداری سیاهی در آن هست (كتاب الماء، ج‏۳، ص۱۲۸۰). در هر صورت با توجه به توضیحات فوق، ابن‌فارس دو عنصر را در معنای این ماده دخالت می‌دهد: یکی به جایی انس گرفتن و عادت کردن؛ و دوم برگشتن؛ اما برخی از اهل لغت، تنها عنصر اول و برخی تنها عنصر دوم را در اصل معنای این ماده دخیل دانسته‌اند:

برخی همچون راغب اصل معنای این ماده را رجوع پیاپی (رجوع بعد از رجوع) دانسته و علاوه بر اینکه کاربرد آن در مورد زنبور را شاهد بر مدعای خود دانسته‌اند، وجه تسمیه «نائبة» (بلای بزرگی که یکدفعه بر سر انسان فرو می‌آید) این دانسته‌اند که حادثه‌ای است که اقتضایش این است که دوباره برگردد؛ و «إنابة» به درگاه خداوند متعال هم رجوع با توبه و اخلاص به اوست (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۷) و البته دیگران هم در تفاوت «رجوع» با «إنابه» گفته‌اند که انابه اخص از رجوع است و صرفا ناظر به برگشت به طاعت است و «مُنیب» بار مدح‌آمیز دارد؛ از این رو، برای کسی که به انجام گناه برگردد به کار نمی‌رود. (الفروق في اللغة، ص۳۰۰)

مرحوم مصطفوی اصل این ماده را ناظر به نزول اختیاری و عامدانه در محلی دانسته، و مفاهیمی همچون رجوع و انس گرفتن و روی آوردن و توبه را از آثار این معنا قلمداد کرده ‌است. از نظر ایشان، وجه تسمیه «نائبه» این است که عامدانه از جانب خداوند نازل می‌شود و برگشتن به محل قبلی نیز امری است که عامدانه انجام می‌گردد؛ اما استمرار و تکرار، نه ناظر به اصل این ماده، بلکه ناظر به صیغه‌های مفاعله (مناوبة) و تفاعل (تناوب) است. «إنابه» هم چون به باب افعال رفته، متعدی شده و به منزله آن است که کسی خویش را در جایگاه خاصی فرود آورد، و «مُنیب» هم کسی است که خود را در مسیر سلوک الی الله قرار داده است، همانند «توکیل» که شخص دیگری را به جای خویش می‌گمارد؛ و علت اینکه «أنابه» با حرف «الی» می‌آید و «توکل» با حرف «علی» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ؛ هود/۸۸)، این است که در «انابه» شخص خود را درون مسیری قرار می‌دهد که او را به سوی خدا می‌برد و برای اشاره به این غایت «الی»‌می‌آید اما در توکل مفهوم اعتماد و تکیه کردن پررنگتر است و از این رو «علی»  می‌آید (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۲۹۸-۲۹۹).

این ماده در قرآن کریم جمعاً ۱۸ بار، و البته تنها در باب افعال، (هم به صورت فعل [أناب] و هم به صورت اسم فاعل [منیب]) به کار رفته است و در تمامی اینها ناظر به رجوع الی الله است.

لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ

به لحاظ ترکیب نحوی،

  • «لام» لام مزحلقه است (که برای تاکید می‌آید)؛
  • «حلیم» خبرِ إنّ است؛
  • اما «أَوَّاهٌ» را می‌توان دو گونه تحلیل کرد:
    • خبر دوم: ابراهیم بردبار بود و بسیار تضرع‌پیشه بود؛
    • صفت برای «حلیم»: ابراهیم بردباری تضرع‌پیشه بود؛
  • «مُنيبٌ» را چند گونه می‌توان تحلیل کرد:
    • خبر سوم: ابراهیم بردبار بود و بسیار تضرع‌پیشه بود و بازگشت‌کننده بود؛
    • صفت برای «حلیم»: ابراهیم بردباری تضرع‌پیشه و بردباری بازگشت‌کننده بود؛
    • صفت برای «أواه»
    • که در این صورت:
      • اگر «أواه» خبر دوم باشد: ابراهیم بردبار بود و تضرع‌پیشه‌ای بازگشت‌کننده؛
      • و اگر «أواه» صفت باشد، نقشِ «منیب»، می‌تواند:
        • صفتِ فقط برای «أواه» باشد: ابراهیم «بردباری تضرع‌پیشه»، آن هم «تضرع‌پیشه‌ای بازگشت‌کننده» بود؛
        • صفتِ «أواه» باشد مطلقاً: ابراهیم بردبارِ تضرع‌پیشه‌ی بازگشت‌کننده بود.
        • صفت برای ترکیبِ «حلیم أواه» باشد: ابراهیم «بردبارِ تضرع‌پیشه»ی بازگشت‌کننده بود.

حدیث

۱) الف. از امام باقر ع و نیز جداگانه از امام صادق ع روایت شده است که در تفسیر آیه «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» [و در واقع، در توضیح کلمه «أوّاه» فرمودند: یعنی دَعّاء (کسی که بسیار اهل دعا و راز و نیاز است).

تفسير العياشي، ج‏۲، ص۱۵۴؛ الكافي، ج‏۲، ص۴۶۶[۲]؛ دعائم الإسلام، ج‏۱، ص۱۶۶[۳]

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» قَالَ دَعَّاء.[۴]

عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع و أبي عبد الله ع مثله.

ب. از امام باقر ع روایت شده است:

«أوّاه» کسی است که در پیشگاه خداوند تضرع نماید، در نمازش و هنگامی که در زمینی خالی از سکنه باشد و در خلوت‌.

تفسير القمي، ج‏۱، ص۳۰۶

وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

الْأَوَّاهُ الْمُتَضَرِّعُ إِلَى اللَّهِ فِي صَلَاتِهِ- وَ إِذَا خَلَا فِي قَفْرَةٍ فِي [مِنَ‏] الْأَرْضِ وَ فِي الْخَلَوَاتِ.

 

۲) روایتی از امام صادق ع درباره این داستان در قرآن قبلا در بحث از آیات ۶۹ و ۷۰ همین سوره گذشت. در ادامه آن روایت آمده است:

خداوند متعال فرمود: «پس هنگامی که «رَوع» از ابراهیم برفت» یعنی ترس از او زایل شد «و او را بشارت آمد» یعنی به اسحاق؛ «شروع کرد به مجادله با ما درباره قوم لوط» (هود/۷۴) یعنی آنچه بین او و جبرئیل گذشت، و خداوند متعال می‌فرماید: «به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری «أوّاه» و «منیب» بوده است» (هود/۷۵) یعنی مومن در دعا، و روی آورنده به عبادت پروردگارش. در این هنگام بود که به ابراهیم ع فرمود: «ای ابراهیم، از این مطلب صرف نظر کن که همانا دستور پروردگارت آمده است» یعنی عذابش؛ «و همانا آنان به گونه‌ای‌اند که بدانها خواهد رسید عذابی غیر مردود» (هود/۷۶) یعنی عذاب از آنها برنمی‌گردد. در این هنگام بود که ابراهیم ع فرمود: ای فرشتگان پروردگارم و ای فرستادگان او «بروید آن گونه که ماموریت یافته‌اید» (حجر/۶۵)

 

تحفة الإخوان (خطی)، ص۴۸؛ به نقل از البرهان في تفسير القرآن، ج‏۴، ص۳۱۷

قال الإمام جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام):

قال الله تعالى: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ»، أي الخوف «وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏» يعني بإسحاق «يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ» يعني ما جرى بينه و بين جبرئيل، يقول الله تعالى: «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» يعني هو مؤمن في الدعاء، مقبل على عبادة ربه؛ قال فعند ذلك قال لإبراهيم: «يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ» يعني عذابه «وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ» أي غير مصروف. قال: فعند ذلك قال إبراهيم (عليه السلام): يا ملائكة ربي و رسله، «امضوا حيث تؤمرون».

بقیه این حدیث ان شاء الله در بحث از آیه ۷۷ خواهد آمد.

 

۳) حدیثی طولانی از پیامبر اکرم ص خطاب به ابن‌مسعود آمده که مجموعه وصایایی است از ایشان خطاب به ابن‌مسعود؛ و در واقع، خطاب به تمامی مومنان. فرازهایی از آن قبلا گذشت.[۵] در فرازی دیگر از آن حدیث آمده است:

ابن‌مسعود! بر تو باد سکینه و وقار؛ و بکوش که راحت‌گیر و نرمخو و باعفت و تسلیمِ [حق و حقیقت] و پرهیزگار و پاک‌سرشت و نیکوکار و پاک و بی‌آلایش و صادق و خالص و سلیم و صحیح و تیزفهم و صالح و صبور و شکور و مومن و خویشتن‌دار و عابد و زاهد و رحیم و عالِم و فقیه باشی، که خداوند متعال می‌فرماید:

«به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرع‌پیشه و بازگشت‌کننده بوده است». (هود/۷۵) و

«و بندگان رحمان كسانى‏اند كه بر زمين با فروتنى راه مى‏روند، و چون نادانان آنها را طرف خطاب قرار دهند آنها سلام گويند. و آنان كه شب را در برابر پروردگارشان در حالى كه سجده كننده و ايستاده‏اند به روز مى‏آورند.» (فرقان/۶۳-۶۴) و

«و به مردم نیکو سخن بگویید» (بقره/۸۳) و

«و آنان‏اند كه گواهى دروغ نمى‏دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏گذرند. و كسانى‏اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند، كر و كور روى آن نمى‏افتند؛ و آنان كه مى‏گويند: پروردگارا، براى ما از همسران و فرزندانمان روشنى ديدگان عطا كن و ما را بر تقواپیشگان پيشوا گردان؛ اينانند كه به [پاس‏] آنكه صبر كردند، غرفه [هاى بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد؛ در آنجا، جاودانه خواهند ماند. چه خوش قرارگاه و اقامتگاهى!» (فرقان/۷۲-۷۶)

«به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بيهوده رويگردانند، و آنان كه زكات مى‏پردازند، و كسانى كه نگهدارنده شهوات خويش‏اند.، مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده‏اند، كه در اين صورت مورد سرزنش نيستند. پس هر كه فراتر از اين جُويد، آنان از حد درگذرندگانند. و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت‏كننده‏اند، و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى‏نمايند، آنانند كه ميراث برانند، همانان كه بهشت برین را به ارث مى‏برند و در آنجا جاودان مى‏مانند.» (مومنون/۱-۱۱)

«و آنان در بهشت‌هایی گرامی‌داشته می‌شوند» (معارج/۳۵)

«مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توكّل مى‏كنند؛ همانان كه نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند. آنان هستند كه حقّاً مؤمنند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود.» (انفال/۲-۴)

مكارم الأخلاق، ص۴۵۶

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا يَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِيدَةٌ وَ لَمْ يَكُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَتَى نَحْنُ عَلَى هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِيدَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَزَالُونَ فِيهَا مَا عِشْتُمْ فَأَحْدِثُوا لِلَّهِ شُكْراً فَإِنِّي قَرَأْتُ كِتَابَ اللَّهِ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيَّ وَ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلِي فَمَا وَجَدْتُ مَنْ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إِلَّا الصَّابِرُون‏ …

يَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَيْكَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ كُنْ سَهْلًا لَيِّناً عَفِيفاً مُسْلِماً تَقِيّاً نَقِيّاً بَارّاً طَاهِراً مُطَهَّراً صَادِقاً خَالِصاً سَلِيماً صَحِيحاً لَبِيباً صَالِحاً صَبُوراً شَكُوراً مُؤْمِناً وَرِعاً عَابِداً زَاهِداً رَحِيماً عَالِماً فَقِيهاً يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» (فرقان/۶۳-۶۴) «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/۸۳) «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» (فرقان/۷۲-۷۶) وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ»‏ (مومنون/۱-۱۱) وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ» (معارج/۳۵) وَ قَالَ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» إِلَى قَوْلِهِ «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيم‏» (انفال/۲-۴)

 

۴) در کتب اهل سنت از امام حسن مجتبی ع درباره این آیه که فرمود «به‌درستی که ابراهیم قطعا بردباری بسیار تضرع‌پیشه و بازگشت‌کننده بوده است» روایت شده است که فرمودند:

او چنین بود که هنگامی که سخن می‌گفت برای خدا سخن می‌گفت؛ و هنگامی که کاری انجام می داد برای خدا انجام می‌داد و هنگامی که [چیزی را] قصد می‌کرد، برای خدا نیت می‌کرد.

الدر المنثور، ج‏۳، ص۳۴۲

و أخرج البيهقي في شعب الايمان عن الحسن رضى الله عنه في قوله إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ قال:

كان إذا قال قال لله و إذا عمل عمل لله و إذا نوى نوى لله.

تدبر

۱) ‏ «يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ؛ إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ»

حضرت ابراهیم ع با فرشتگان خداوند در ایفای ماموریت الهی‌شان مجادله می‌کند؛ اما خداوند او را با اوصافی همچون بردباری، اهل آن و ناله و مناجات و تضرع به درگاه خداوند بودن و رجوع دائمی به خدا می‌ستاید.

اما چرا این سه صفت؟ و چرا او را مدح کرد؟

شاید اگر این را ضمیمه کنیم به آیه دیگری که به مومنان می‌فرماید که اگر واقعا به خدا و روز آخرت ایمان دارید در اجرای مجازات زناکاران دچار رأفت و سستی نشوید، (الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‏ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر؛ نور/۲) بهتر بتوانیم به پاسخ این سوال برسیم.

در واقع، از آنجا که در مومن، و بلکه از زمره برترین مومنان بودن حضرت ابراهیم ع تردیدی نیست، معلوم می‌شود که این مجادله حضرت ابراهیم ع با خدا، نه از سر دلسوزی‌های احساساتی بوده و نه از سر مخالفت با خداوند ویا تردید در رحمانیت و رحیمیت خداوند؛

بلکه به نظر می‌رسد «بردباری» را از آن جهت ذکر کرد که نشان دهد تقاضای حضرت ابراهیم ع تأخیر انداختن عذاب آنان بوده، نه مطلقاً عذاب نشدن آنان؛ (المیزان، ج۱۰، ص۳۲۶) (در نکات ادبی بیان شد که «حِلم» مهلت دادن و عجله نکردن در مجازات است)

و «أوّاه» را ذکر کرد که  تذکر دهد که او بارها به درگاه خداوند از گمراهی گمراهان ناله می‌کرد (المیزان، ج۱۰، ص۳۲۷) ویا از این جهت که بفرماید خودش دائما اهل تضرع به درگاه خداوند بود و به هیچوجه این نبود که بخواهد بر خدا خرده بگیرد و در برابر خدا، برای خود، شأنیتی قائل باشد و بخواهد دلسوزی عاطفیِ خود را معیار نقض حکم خدا قرار دهد؛

و «منیب» را ذکر کرد که بگوید که بارها به خداوند برای نجات یافتن آنان [از آن عمل زشت‌شان] مراجعه کرده بود (المیزان، ج۱۰، ص۳۲۷) ویا چه‌بسا نشان دهد که او چون خود اهل انابه و توبه بود (و با توجه به عصمت وی، علی‌القاعده معنای انابه او این است که برای کوچکترین کاری که احتمال می‌داد نکند حق عبودیت را بجا نیاورده باشد، به استغفار و توبه می‌پرداخته) احتمال می‌داد که آنان هم انابه کنند و از مسیر انحرافی‌شان برگردند.

به تعبیر دیگر، این تعابیر بخوبی نشان می‌دهد که محاجه حضرت ابراهیم ع برای عذاب نشدن قوم لوط، به هیچ عنوان مصداق دفاع گناهکاران در گناهشان [یعنی دفاع از همجنس‌گرایان از آن جهت که به اقدامات همجنس‌گرایانه روی می‌آورند][۶]، نبوده است! (المیزان، ج۱۰، ص۳۲۶)

 

۲) «إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ»

حلیم کسی است که  بردبار و اهل تحمل است؛ و در ذهن ما کسی که «بردبار» است اهل آه و ناله کردن نیست؛ در حالی که حضرت ابراهیم ع در همان حال که حلیم است، اواه هم (کسی است که زیاد آه و ناله می‌کند) نیز هست.

پس دو گونه آه و ناله داریم، یکی آن که از سر بیقراری و کم‌تحملی در برابر سختی‌هاست؛ و دیگری آن که همراه با بردباری و حِلم است! اما این دومی چگونه ممکن است؟

شاید عبارت «مُنیب» وجه جمع این دو را نشان می‌دهد؛ یعنی کسی واقعا بردبار و اهل تحمل می‌شود که جایی برای آه و ناله کردن داشته باشد، و بلکه آنجا زیاد برود و بسیار آه و ناله کند؛ به تعبیر دیگر، کسی واقعا حلیم و بردبار می‌شود که همواره به درگاه خداوند پناهنده شود و آنجا تضرع کند. (اقتباس از التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱، ص۱۹۹)[۷]

 

۳) «… أَوَّاهٌ مُنيبٌ»

اگر رجوع به خداوند در کار باشد، آه و ناله کردن نه‌تنها بد نیست، بلکه زیادش هم خوب است؛ در واقع، آه و ناله، اگر به درگاه خدا باشد ارزشمند است و اگر به نزد انسانها باشد حقارت‌آور است.

 

۴) «يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ؛ إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ»

انبيا، دلسوزترين رهبران جامعه‏ى بشرى هستند، و با حلم و ناله و انابه، براى نجات مردم تلاش مى‏كنند. (تفسير نور، ج‏۵، ص۳۵۷)

 

۵) «إِنَّ إِبْراهيمَ … مُنيبٌ»

«مُنیب» به معنای «بازگشت‌کننده» است؛ و در تمامی کاربردهای قرآنی‌اش ناظر به رجوع الی الله، و مفهومی قریب به «توبه» است. اما می‌دانیم که حضرت ابراهیم ع یک پیامبر الواالعزم و معصوم بوده و گناهی نمی کرده که بخواهد از گناه برگردد؛ پس معنای «إنابه» در مورد ایشان چیست؟

الف. یعنی در هر کاری به خداوند مراجعه می کرد و دائما بر او توکل می‌کرد. (مجمع‌البیان، ج۵، ص۲۷۵؛ المیزان، ج۱۰، ص۳۲۶)

ب. یعنی هر لحظه به طاعتی از طاعات خداوند مراجعه می‌کرد؛ اگر در لحظه قبل در حال انجام طاعتی بود، لحظه بعد هم باز به طاعتی دیگر می‌پرداخت. (مجموعه ورام، ج۲، ص۲۶۵) یعنی چیزی شبیه مضمون آیه «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب: وقتی [از کاری] فارغ شدی؛ [دوباره به کاری دیگر] کوشش نما» (انشراح/۷)

ج. توبه هرکس به ازای خویش است؛ و منافاتی با عصمت ندارد. در واقع، اگر در نظر بگیریم که مراتب انسانها متفاوت است و گاه مرتبه شخص بقدری بالاست که انجام کاری که برای دیگران چه‌بسا حسنه محسوب شود، برای مقام او سیئه است (چنانکه از پیامبر ص روایت شده که: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ: خوبی‌های ابرار، بدی‌های مقربان الهی است!» كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج‏۲، ص۲۵۵) آنگاه او از آنچه متناسب با جایگاه خود و برای خود گناه می‌شمرده توبه و انابه می‌کرده است؛ کاری که اگر ما آن کار را انجام دهیم، برای ما ثواب هم چه‌بسا داشته باشد.

د. …

 

این را در کانال نگذاشتم، چون قانع‌کننده نبود و پاسخی دیگر به ذهنم نرسید.

۶) «إِنَّ إِبْراهيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ»

الف. در این آیه ابتدا صفت حلیم را آورد، سپس صفت «أوّاه» ‌را؛ اما در جای دیگری که می‌خواهد حضرت ابراهیم ع را توصیف کند (وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لَأَوَّاهٌ حَليمٌ؛ توبه/۱۱۴) ابتدا صفت «أوّاه» را می‌آورد، سپس «حلیم» را. چرا؟

در اینجا موضوع مجادله حضرت ابراهیم برای به عقب انداختن عذاب از قوم لوط بود، پس اقتضای کلام این است که ابتدا بر حلیم و بردبار بودن او تاکید شود؛ اما در آنجا در مقام تبری جستن از پدرش است بعد از اینکه برایش استغفار کرده بود. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱، ص۲۰۰)

ب. …

 

 


[۱] . این ماده قبلا در جلسه ۱۳۹ https://yekaye.ir/az-zumar-039-17/ مختصری توضیح داده شده بود که اینجا تکمیل شد.

[۲] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع … قُلْتُ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ قَالَ الْأَوَّاهُ هُوَ الدَّعَّاءُ.

[۳] . عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ … سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ قَالَ الْأَوَّاهُ الدَّعَّاء.

[۴] . این روایت هم اگرچه به معصوم نسبت نداده، اما در وصف گریه‌های حضرت ابراهیم جالب است:

وَ رُوِيَ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ ع كَانَ يُسْمَعُ تَأَوُّهُهُ عَلَى حَدِّ مِيلٍ حَتَّى مَدَحَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِقَوْلِهِ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ وَ كَانَ فِي صَلَاةٍ يُسْمَعُ لَهُ أَزِيزٌ كَأَزِيزِ الْمِرْجَلِ وَ كَذَلِكَ كَانَ يُسْمَعُ مِنْ صَدْرِ سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ ص مِثْلُ ذَلِكَ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ ع تَنْهَجُ فِي الصَّلَاةِ مِنْ خِيفَةِ اللَّهِ تَعَالَى. (عدة الداعي و نجاح الساعي، ص۱۵۱؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين (دیلمی)، ص۲۴۶)

[۵] . عبارت اول حدیث فوق در جلسه۶۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/nuh-071-21/

و فرازهای دیگری از این حدیث در جلسه۷۷، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-hadeed-057-14/

و جلسه۱۳۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-02/

و جلسه ۱۵۸، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-jathiyah-045-23/

و جلسه۱۶۲، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-isra-017-018/

و جلسه ۱۷۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/qiamat-75-5/

و جلسه ۱۸۸، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-qiyamah-075-13/

و جلسه۵۷۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-lail-92-19/

و جلسه۵۸۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-8/

و جلسه ۶۰۹، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-28/

و جلسه ۶۲۷، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-46/

و جلسه ۶۸۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-kahf-18-105/

و جلسه ۶۹۴، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/

و جلسه ۷۱۰، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-fater-35-10/

و جلسه ۷۲۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-fater-35-29/

و جلسه ۷۵۹، حدیث۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-12/

و جلسه ۸۱۴، حدیث۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-65/

[۶] . آقای آرش نراقی در پایان مقاله اسلام و حقوق اقلیتهای جنسی، بعد از اینکه می‌کوشد القا کند که همجنسگرایی از نظر اسلام اشکالی ندارد! در پایانش می‌گوید اگر قانع نشدید حداقل از مجازات آنان خودداری کنید و به حضرت ابراهیم ع اقتدا کنید که بر همجنسگرایان قوم لوط شفقت ورزید و از خداوند خواست که آنان را عذاب نکند!!! نقد مقاله و دیدگاه‌های ایشان را در مقاله‌ای در سایت خود آورده‌ام: souzanchi.ir

[۷] . فانّ المؤمن العارف باللّه لا يزال متوجّعا في قبال قصوره و عجزه و فتوره، و حزينا لما يفوت عنه من وظائف العبوديّة للّه المتعال، و متألّما عمّا لا يقدّر أن يعبد كما ينبغي و يليق بعزّ جلاله و عظمته. فيدوم خضوعه و خشوعه، و لا يزال يدرك فقره و قصوره و ذلّه في نفسه. و هذا المعنى من لوازم الحلم و الإنابة، فانّ الحلم هو طمأنينة النفس و سكونها بحيث لا يحركّها الغضب حتّى يحجّب العقل، و يضعف الإدراك و العمل الصالح. و الإنابة هو الرجوع الى اللّه المتعالي و التوجّه اليه و الانقطاع عن العلائق الماديّة، فإذا حصل الحلم و الانابة يتمكّن صاحبه من الحزن في نفسه، فهو أوّاه. فَالْأَوَّاهُ هو الّذى يظهر الحزن و التوجّع إمّا من جهة قصوره و إمّا بلحاظ الحبّ‏ و الشوق أو بسبب وجود عوايق و علائق مادّيّة تمنع عن الوصول الى ما يحبّ و يريد و عن ادراك ما يتوجّه اليه.

بازدیدها: ۶۹۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*