۹ ذیالقعده ۱۴۳۹
ترجمه
براستی اصحاب بهشت آن روز سرگرماند، خوش و خندان.
اختلاف قرائت
شغل
این کلمه در قراءات سبع به صورت «شُغُل» (قرائت اهل کوفه و شام) و «شُغْل» (قرائت اهل مکه و مدینه و بصره) قرائت شده و در قرائات غیرمشهور به صورت «شَغَل» (قرائت مجاهد و ابوسمال، و ابنهبیره به روایت ابنخالویه) و «شَغْل» (یزید نحوی، و ابنهبیره به روایت ابوالفضل رازی) نیزقرائت شده است.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۶۸[۱]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۵[۲]
فاكهون
در اغلب قرائات این کلمه به صورت «فاكِهُونَ» قرائت شده است و در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) و برخی قراءات غیرمشهور به صورت «فَكِهونَ» قرائت شده و در قرائات غیرمشهور به صورت «فَكِهِينَ» و «فَكُهونَ» هم قرائت شده است.
تفاوتشان در این است که اگر «فاکهون» باشد، منسوب است به «فاکهه» (میوه) (یعنی اصحاب فاکههاند، در میان میوهها خوشاند) چنانکه به خرمافروش «تامر» و به ماستفروش «لابن» میگویند؛
اگر «فَكِهونَ» گرفته شده از «فکاهه» (در فارسی: فکاهی) و مزاح است شبیه «فَرِحون»؛ یعنی مشغول شوخی و خوش و بش کردن میباشند و «فَكُهونَ» نیز به همین معنا نزدیک است.
اگر «فَكِهِينَ» باشد منصوب و حال است؛ یعنی آنان در سرگرمیاند، در حالی که در حال شوخیاند.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۶۸-۶۶۹[۳]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۵[۴]
نکات ادبی
«أَصْحاب»
قبلا توضیح داده شد که ماده «صحب» در اصل دلالت دارد بر نزدیک هم قرار گرفتن و مقارن همدیگر شدن؛ و «صاحب» (جمع آن: اصحاب) به هر ملازم و همنشین و همراهی گفته میشود و البته در عرف غالبا در مواردی اطلاق میشود که این همراهی زیاد باشد و از همین جهت به مالک یک چیز هم صاحب آن گفته میشود؛ و تفاوت «صاحب» با «قرین» در این است که در مفهوم مصاحبت، یک بده بستان و رابطه متقابل وجود دارد اما در قرین لزوما چنین چیزی وجود ندارد.
جلسه۲۲۹ http://yekaye.ir/al-baqarah-002-039/
شُغُلٍ
ماده «شغل» در مورد هر چیزی به کار میرود که بر انسان عارض شود و انسان را به خود مشغول کند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۵۷) و نقطه مقابل «فراغت» و «توجه داشتن به چیزی» است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۱۹۵)
شاید کلمه «سرگرمی» در زبان فارسی – به معنای چیزی که انسان را به خود مشغول میکند و از توجه به امور دیگر باز میدارد- معادل مناسبی برای این ماده باشد.
توجه شود که کلمات «شُغُل» و «شُغْل» و «شَغْل» و «شَغَل» همگی به یک معنا و مفرد هستند و جمع آن «أَشْغَال» و «شُغُول» میباشد. (لسان العرب، ج۱۱، ص۳۵۵)
این ماده تنها دوبار در قرآن کریم به کار رفته است؛ یکی در همین آیه و دیگری در آیه۱۱ سوره فتح: «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا»
فاكِهُونَ
ماده «فکه» در اصل بر طیب خاطر و دلپسندی (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۴۶) و یا خوش طبع بودن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۳۱) دلالت میکند.
«فاکهه» (لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ؛ یس/۵۷) – که جمع آن «فواکه» است (لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ؛ مومنون/۱۹) – به میوه گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۴) از آن جهت که انسان از آن احساس طیب خاطر میکند و یا اینکه چون طبیعتش دلپسند است (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۴۶؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۱۳۱)
«مُفاكَهة» و «ْفُكَاهَة» به معنای مزاح کردن و هر سخنی است که بر انسان شیرین و دلپسند باشد (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۴۶) ویا هر سخنی که بین افرادی که با هم انس دارند رد و بدل میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۴)
درباره «تفکّه» (فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ؛ واقعه/۶۵)[۵] و نیز «فاکه» (فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ؛ طور/۱۸) هم به معنای «برخورد مزاحآلود با همدیگر» دانستهاند و هم به معنای «تناول کردن میوه». (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۴۴)
ماده «فکه» و مشتقات آن جمعا ۱۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
۱) از امام صادق ع در توضیح مشغولیت و سرگرمیای که در این آیه آمده روایت شده است:
به برداشتن بکارت نوعروسان خویش سرگرماند.
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۸، ص۶۷۰
عن الصادق (ع): شغلوا بافتضاض العذارى.
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
سرگرمی مومن در سه چیز است: لذت بردن از همسر، شوخی کردن با برادران [دینی] و نماز شب.
الخصال، ج۱، ص۱۶۱
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي حَمَّادُ بْنُ يَعْلَى بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى الْجُهَنِيِّ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَهْوُ الْمُؤْمِنِ فِي ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ التَّمَتُّعِ بِالنِّسَاءِ وَ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّيْلِ.
۲) ابن ابیقره میگوید:
امام صادق ع فرمود: هیچ مومنی نیست مگر اینکه در او «دُعابه» [شوخطبعی] هست.
گفتم: دعابه چیست؟
فرمود: مزاح.
الكافي، ج۲، ص۶۶۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِيهِ دُعَابَةٌ قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَةُ قَالَ الْمِزَاحُ.
تدبر
۱) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی شُغُلٍ فاكِهُونَ»
تا آیه قبل بحث از کافران بود و هول و هراسی که از ورود در عرصه قیامت بدانان دست داده بود.
از این آیه به سراغ مومنان میرود که درگیر این اضطرابها نیستند؛ و این فارغالبالی مومنان را با تعابیر مختلف مورد تاکید قرار داد.
الف. کل این مطلب را با آوردن حرف «إنّ» و استفاده از جمله اسمیه مورد تاکید قرار داد،
ب. کلمه «الیوم» (= همان روز) را هم افزود؛ یعنی همان روز قیامتی که کافران آن چنان در هول و هراساند بهشتیان کاملا سرگرم لذتهای خویش و فارغالبال از آن دغدغههایند!
ج. کلمه «شغل» را با تنوین و به صورت نکره آورد، یعنی «سرگرمیای»، که این ابهام در سرگرمیِ آنان نشاندهنده عظمت بهجت و لذتی است که بدانان دست داده و هشداری است به اینکه این سرگرمی فراتر از درک عمومی انسانها در این دنیاست. (كنز الدقائق، ج۱۱، ص۸۶)
د. از تعبیر «فاکهون» که به معنای «بسر بردن در وضعیت مزاح و شوخی» است، استفاده کرد؛ یعنی بقدری نسبت به وضعیت بحرانی قیامت بیدغدغهاند که مشغول شوخی و مزاح میباشند.
۲) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ»
منظور از «شغل» چیست؟
الف. نعمتها و سروری است که آنان را دربرگرفته است در قبال وضعیت عذابی که جهنمیان بدان گرفتارند، به طوری که اصلا به یاد آنان نمیافتند و اهتمامی بدانان ندارند. (حسن و کلبی، به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۰)
ب. مشغول لذت بردن از همسران بهشتی خویشاند. (حدیث۱؛ و نیز: ابنعباس و ابنمسعود، به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۰) یعنی لذتی که از کاملا بیدغدغه بودن آنان حکایت دارد.
ج. با توجه به اعضای هفتگانه بدن، هفت گونه پاداش مشغولند (یعنی تمام حواس آنان درگیر نعمتهای بهشتی است) :
پاداش پایشان: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ: به سلامت و ایمن وارد [بهشت] شوید» (حجر/۴۶)
پاداش دستشان: «يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثيم: جامها را از دست هم میربایند بدون اینکه لغوی در کار باشد» (طور/۲۳)
پاداش اندام جنسی: «حُورٌ عِينٌ: حوریان سیه چشم» (واقعه/۲۲)
پاداش شکم: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً: بخورید و بیاشامید که بر شما گوارا باد» (طور/۱۹)
پاداش زبان: «آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين: آخرین دعا و درخواستشان این است که حمد خدایی راست که پروردگار جهانهاست» (یونس/۱۰)
پاداش گوش: «لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثيما» نه سخن لغوی میشنوند و نه گناهی» (واقعه/۲۵)
پاداش چشم «وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ: و آنچه چشمها از آن لذت ببرد» (زخرف/۷۱) (به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۱)
د. آن مشغولیت، زیارت همدیگر است (ابنکیسان، به نقل از البحر المحیط، ج۹، ص۷۵)
ه. در بهشت، [کسی] بيكار نيست. («شغل» كه با تنوين و به اصطلاح نكره آمده به معناى مشغلهاى است كه كنه و عمق آن ناشناخته و وصفناپذير است.) (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۰)
و. …
۳) «إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیوْمَ فی شُغُلٍ فاكِهُونَ»
مقصود از «فاكِهُونَ» چیست؟
الف. خوشحال و شاد بودن (ابنعباس، به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۱)
ب. در نعمتها غوطهور بودن و تعجب همراه با خوشحالی از این وضعیتی که دارند(به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۱)
ج. از «فکاهه» است به معنای در حال شوخی و مزاح بودن با همدیگر (ابومسلم، به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۱)
د. منسوب به «فاکهه» است یعنی در حال پذیرایی شدن با میوههای مختلفاند (به نقل از مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۱)
ه. در بهشت، غم و اندوه نيست؛ آنجا زندگى بدون مرگ، سلامتى بى مرض، جوانى بى پيرى، عزّت بىذلّت، نعمت بى محنت، بقا بىفنا، خشنودى بى خشم و انس بى وحشت است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۰)
و. …
[۱] . قرأ نافع و ابن كثير و أبو عمرو و روح في شغل ساكنة الغين و الباقون «فِي شُغُلٍ» بضم الغين
[۲] . و قرأ الحرميان، و أبو عمرو: بضم الشين و سكون الغين و باقي السبعة بضمها و مجاهد، و أبو السمال، و ابن هبيرة فيما نقل ابن خالويه عنه: بفتحتين و يزيد النحوي، و ابن هبيرة، فيما نقل أبو الفضل الرازي: بفتح الشين و إسكان الغين.
[۳] . و قرأ أبو جعفر فكهون بغير ألف حيث وقع و وافقه حفص في المطففين انْقَلَبُوا فَكِهِينَ و قرأ الآخرون بالألف كل القرآن
[۴] . قرأ الجمهور: فاكِهُونَ، بالألف و الحسن، و أبو جعفر، و قتادة، و أبو حيوة، و مجاهد، و شيبة، و أبو رجاء، و يحيى بن صبيح، و نافع في رواية: بغير ألف و طلحة، و الأعمش: فاكهين، بالألف و بالياء نصبا على الحال، و في شغل هو الخبر. فبالألف أصحاب فاكهة، كما يقال لابن و تامر و شاحم و لاحم، و بغير ألف معناه: فرحون طربون، مأخوذ من الفكاهة و هي المزحة، و قرىء: فكهين، بغير ألف و بالياء. و قرىء: فكهون، بضم الكاف. يقال: رجل فكه و فكه، نحو: يدس و يدس.
[۵] . البته برخی این را از ماده «فکن: دانستهاند که ابدال در آن رخ داده است: فأمَّا التَّفَكُّه فى قوله تعالى: فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ فليس من هذا، و هو من باب الإبدال، و الأصل تَفَكَّنون، و هو من التندُّم، و قد مضى ذِكرُه. (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۴۴۶) اما عموم اهل لغت آن را از همان ماده «فکه» دانستهاند.
بازدیدها: ۱۲۵
با سلام
** ضرب المثل:شاد باش و فارغ و ایمن که من… آن کنم با تو که باران با چمن
خنده بر هر درد بی درمان دواست.