۱۰ ذیالقعده ۱۴۳۹
ترجمه
آنان و همسرانشان در سایههایی بر اریکهها [= تختهای مجلل] تکیه زنندگاناند.
اختلاف قرائت
ظلال
در اغلب قراءات به صورت «ظِلال» قرائت شده است؛
اما در قرائت حمزه و کسائی (از قراء کوفه) و نیز برخی قرائات غیر مشهور (ابنمسعود، سلمی و طلحه) به صورت «ظُلَل» قرائت شده است.
مجمع البيان، ج۸، ص۶۶۹[۱]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۶[۲]
مُتَّكِؤُنَ
این کلمه به همین صورت در جایگاه خبر دوم است؛
اما در قرائت ابنمسعود به صورت «متکئین» قرائت شده است که در این صورت حال میباشد.
البحر المحيط، ج۹، ص۷۶[۳]
نکات ادبی
أَزْواجُهُمْ
در آیه ۳۶ همین سوره درباره ماده «زوج» توضیح داده شد. فقط همین مقدار یادآوری میشود که ماده «زوج» در اصل بر مقارنت و اینکه چیزی قرین چیز دیگری شود به کار میرود و به همین مناسبت به هریک از زن و شوهر، وقتی در قبال همسرش در نظر گرفته شود «زوج» گفته میشود؛ و در واقع به هر یک از دو چیزی که قرین همدیگر شوند و همتا، شبیه ویا حتی ضد همدیگر باشند «زوج» گفته میشود، خواه دو جنس مذکر و مونث در قبال هم باشد؛ و خواه دو لنگه کفش و … .
جمع کلمه «زوج» ، «أزواج» است که یا به معنای «همسر»ها (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا، فرقان/۷۴؛ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً، تحریم/۳) و یا به عنوان مطلقِ «قرین»ها میباشد؛ چنانکه در مورد آیه «احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» (صافات/۲۲) گفتهاند به معنای «قرینها»ی [=همنشینانِ] آنهاست که در کارهایشان بدانها اقتدا میکردند.
جلسه ۷۸۴ http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/
ظِلالٍ
قبلا بیان شد که ماده «ظلل» در اصل بر سایه افکندن و پوشاندن چیزی توسط چیز دیگر دلالت دارد.
در زبان عربی برای کلمه «سایه» از دو کلمه «ظِلّ» و «فیء» استفاده میشود که «فیء» فقط به سایهای که از ظهر تا مغرب پدید میآید گفته میشود ولی «ظِل» عام تر است و درباره سایهای که در کل روز تشکیل میشود و حتی درباره خود شب به کار میرود. برخی این عام بودن را این طور توضیح دادهاند که [در کاربرد حقیقی این واژه] اساساً به هر جایی که نور خورشید نرسد، تعبیر «ظل» را به کار میبرند، چنانکه تعابیری مانند «ظِلُّ اللّيل: سایه شب» و «ظِلُّ الجنّة: سایه بهشت» رایج است، اما «فیء» تنها در جایی است که نور خورشید از آنجا برچیده شود.
کلمه «ظِلّ» هم با بار معنایی مثبت (مثلا سایه بهشتی) و هم با بار معنایی منفی (مثلا سایه عذاب) به کار رفته؛ و ظاهراً برای کاربردهای استعاری غالبا از کلمه «ظِلّ» (و نه «فیء») استفاده میشود چنانکه برای تعابیری مانند زیر سایه کسی بودن (که به معنای تحت حمایت او بودن است) میگویند «أظَلّک فلانٌ» و برخی تعابیر سایه در بهشت را (مثلا: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ و عُیونٍ، مرسلات/۴۱؛ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها، رعد/۳۵؛ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ، يس/۵۶) غالبا به همین معنای تحت عزت و حمایت ویژه خداوند قرار گرفتن دانستهاند و البته در تمامی این آیات منافاتی ندارد که معنای سایه ظاهری هم در کار بوده باشد.
«ظُلَّة» چیزی است که به شکل سایبان باشد و برخی گفتهاند که علاوه بر این، به ابری که هم سایه افکند «ظُلَّة» گویند که البته غالبا برای وضعیت وخیم و ناگواری به کار میرود (وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ، اعراف/۱۷۱؛ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ، شعراء/۱۸۹؛ وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ، لقمان/۳۲)
«ظُلَل»، جمع «ظُلَّة» است، همانند «غُرْفَة» که جمع آن «غُرَف» است؛ اما «ظلال» هم میتواند جمع «ظِلّ» باشد (يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ، نحل/۴۸) و هم جمعِ «ظُلَّة»، همانند «حُفْرَة» که جمع آن «حِفَار» است (أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ، بقرة/۲۱۰)
جلسه ۷۲۱ http://yekaye.ir/al-fater-35-21/
«الْأَرائِكِ»
قبلا بیان شد که ماده «أرک» در اصل بر دو معنای مختلف دلالت میکند: یکی نام نوعی درخت (اراک) است و دیگری به معنای «اقامت و پابرجایی» میباشد.
«أَرِيكَةُ» (جمع آن: أَرَائِك) به تخت آراسته ویا به حجلهای که روی تخت نهاده شده باشد، گویند؛ و وجه تسمیه آن یا بدین سبب است که از چوب «اراک» درست میشده ویا به خاطر اینکه در مکانی آن را مستقر و پابرجا میکردهاند.
جلسه ۶۱۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-31/
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ
این جمله را به صورتهای مختلف میتوان تحلیل نحوی کرد که ظرافتهای متعددی را در معنا به همراه دارد:
الف. «هُم» مبتدا باشد و آنگاه،
الف.۱. خبر اول آن «فی ظلال» و خبر دوم آن «متکئون» باشد
الف.۲. خبر آن «متکئون» باشد و «فی ظلال» متعلق بدان باشد.
ب. «هُم» مبتدا و خبر آن «فی ظلال» باشد و «عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» جمله مستأنفه باشد.
ج. «هم» تاکید باشد بر ضمیر مستتر در «فاکهون» و یا بر ضمیر مستتر در «شغل» (آیه قبل)؛ و آنگاه «فی ظلال» حال باشد و «متکئون» خبر دومِ إنّ (در آیه قبل) باشد.
ثمره مهم این سه گونه تحلیل آن است که در تحلیل اول، همسرانشان در تکیه زدن و در زیر سایه بودن به آنان عطف شده و با آنان همراهند (که در حالت الف.۱ زیر سایه بودن و تکیه زدن دو وصف مختلف آنان است؛ اما در حالت الف.۲ تکیه زدن در زیر سایه انجام میشود)؛ اما در تحلیل دوم، فقط در زیر سایه بودن با آنان شریکند؛ ولی در تحلیل سوم، علاوه بر تکیه زدن و در زیر سایه بودن، در سرگرم بودن و شوخی و خوش و خندان بودن نیز شریکند.
كنز الدقائق، ج۱۱، ص۸۸[۴]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۵[۵]
حدیث
۱) از امام باقر ع در توضیح این آیه قرآن که: «در سایههایی بر اریکهها [= تختهای مجلل] تکیه زنندگاناند» ، روایت شده است:
«اریکهها» تختهایی است که بر آنها حجلهها قرار داده شده است.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۱۶
فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ: «فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ» :
الْأَرَائِكُ السُّرُرُ عَلَيْهَا الْحِجَال.
۲) از امام باقر روایتی طولانی نقل شده که در آن روایت ایشان توضیح می دهند که امیرالمومنین ع درباره برخی از آیاتی که در وصف بهشت آمده سوالاتی را از پیامبر اکرم ص میپرسند و ایشان توضیح میدهند. پیامبر بعد از بیان برخی از نعمتهای بهشتیای که برای مومن آماده شده میفرمایند:
و مومن زمانی با همسر بهشتیاش (حوری) است و زمانی با همسرش از آدمیان و زمانی هم با خویش خلوت کرده بر اریکهها تکیه میزنند و به همدیگر نگاه میکند؛
و همانا مومن را شعاع نوری فرامیگیرد در حالی که بر اریکهاش تکیه شده؛ از خدمتگزارانش میپرسد: این شعاع تابنده چیست؟ آیا خداوند جبار بر من نظر افکنده؟! خدمتگزارانش میگویند: منزه و باقداست است، منزه و باقداست است خداوند جل جلاله؛ بلکه این یکی از زنان حوریه توست که تاکنون بر او وارد نشدهای؛ از خیمهاش به شوق تو بیرون آمده و بر تو مشرف شده و خود را بر تو عرضه کرده و خواهان دیدار توست؛ پس چون دید که تو بر اریکهات تکیه زدی از شوق تو بر روی تو خندید؛ و آن شعاعی که دیدی و نوری که بر تو افتاد از تلألؤی خنده او و صفا و پاکی و نرمخویی اوست.
پس آن ولی خدا میگوید: به او اذن دهید تا بر من وارد شود.
پس تعداد زیادی از این خدمتکاران به سوی او میشتابند و او را بشارت میدهند و او را از خیمهاش [تا نزد این ولی خدا] بدرقه میکنند در حالی که لباسهای زربافت و نقرهبافتی بر تن دارد که با درّ و یاقوت و زبرجد زینت داده شده و با مشک و عنبر به نحو زیبایی رنگآمیزی شده با این حال [این لباسها بقدری نازک و بدننماست که] ساق وی از ورای آنها نمایان است؛ پس چون به ولیّ خدا نزدیک میشود خدمتکاران با طلا و نقره و در و یاقوت و زبرجد بر سر او شاباش میریزند؛
سپس این دو همدیگر را در آغوش میگیرند به نحوی که نه این ملول و رنجیده شود و نه آن …
الكافي، ج۸، ص۹۹
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[۶] عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْمَدَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ …[۷]
وَ الْمُؤْمِنُ سَاعَةً مَعَ الْحَوْرَاءِ وَ سَاعَةً مَعَ الْآدَمِيَّةِ وَ سَاعَةً يَخْلُو بِنَفْسِهِ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئاً يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؛
وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَغْشَاهُ شُعَاعُ نُورٍ وَ هُوَ عَلَى أَرِيكَتِهِ وَ يَقُولُ لِخُدَّامِهِ مَا هَذَا الشُّعَاعُ اللَّامِعُ لَعَلَّ الْجَبَّارَ لَحَظَنِي؟
فَيَقُولُ لَهُ خُدَّامُهُ قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ جَلَّ جَلَالُ اللَّهِ بَلْ هَذِهِ حَوْرَاءُ مِنْ نِسَائِكَ مِمَّنْ لَمْ تَدْخُلْ بِهَا بَعْدُ قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَيْكَ مِنْ خَيْمَتِهَا شَوْقاً إِلَيْكَ وَ قَدْ تَعَرَّضَتْ لَكَ وَ أَحَبَّتْ لِقَاءَكَ فَلَمَّا أَنْ رَأَتْكَ مُتَّكِئاً عَلَى سَرِيرِكَ تَبَسَّمَتْ نَحْوَكَ شَوْقاً إِلَيْكَ فَالشُّعَاعُ الَّذِي رَأَيْتَ وَ النُّورُ الَّذِي غَشِيَكَ هُوَ مِنْ بَيَاضِ ثَغْرِهَا وَ صَفَائِهِ وَ نَقَائِهِ وَ رِقَّتِهِ!
قَالَ فَيَقُولُ وَلِيُّ اللَّهِ ائْذَنُوا لَهَا فَتَنْزِلَ إِلَيَّ!
فَيَبْتَدِرُ إِلَيْهَا أَلْفُ وَصِيفٍ وَ أَلْفُ وَصِيفَةٍ يُبَشِّرُونَهَا بِذَلِكَ فَتَنْزِلُ إِلَيْهِ مِنْ خَيْمَتِهَا وَ عَلَيْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ مُكَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ صِبْغُهُنَّ الْمِسْكُ وَ الْعَنْبَرُ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ يُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ سَبْعِينَ حُلَّةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ عَرْضُ مَا بَيْنَ مَنْكِبَيْهَا عَشَرَةُ أَذْرُعٍ.
فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وَلِيِّ اللَّهِ أَقْبَلَ الْخُدَّامُ بِصَحَائِفِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فِيهَا الدُّرُّ وَ الْيَاقُوتُ وَ الزَّبَرْجَدُ فَيَنْثُرُونَهَا عَلَيْهَا؛
ثُمَّ يُعَانِقُهَا وَ تُعَانِقُهُ فَلَا يَمَلُّ وَ لَا تَمَل.[۸]
۳) ابوبصیر میگوید: از امام صادق ع درباره مرد مومنی پرسیدم که زن مومنی داشته؛ آیا وقتی وارد بهشت میشوند حتما با هم ازدواج میکنند؟ [یعنی اگر یکی از آنها دلش نخواهد در بهشت با هم باشند آیا مجبورند با هم باشند؟]
امام صادق ع فرمود: ابامحمد! خداوند قاضی عدلگستر است؛ اگر آن مرد از آن زن برتر باشد، او را مخیر میکنند، اگر دلش خواست و او را برگزید، وی از همسران بهشتیاش خواهد بود؛ و اگر آن زن برتر باشد این زن را مخیر میکنند و اگر این زن آن مرد را برگزید همسرش خواهد شد.*
و امام صادق ع فرمود: نگویید بهشت یکی است؛ همانا خداوند میفرماید «و در پشت سر آن دو دو بهشت [دیگر] است» (الرحمن/۶۲)؛ و نگویید تنها یک درجه است که خداوند میفرماید «درجاتی برخی فوق برخی دیگر است» (انعام/۱۶۵) همانا مردمان بر اساس اعمالشان است که فوق همدیگر قرار میگیرند.
گفتم: گاه دو مومن وارد بهشت میشوند که یکی منزلت بالاتری از دیگری دارد و [چون با هم دوست بودهاند] یکی میخواهد رفیقش را ببیند!
فرمود: آنکه برتر است میتواند پایین آید ولی آنکه پایینتر است نمی تواند بالا رود چرا که بدان منزلت راه نیافته است؛ ولیکن اگر آن را دوست داشته باشند و بدان مایل باشند بر سریرها [تختهای پادشاهی] با هم ملاقات خواهند داشت.
* پینوشت:
اینکه فقط نظر شخصی که برتر است را مطرح کرد بدین جهت است که مراتب بهشت به گونهای است که کسی در اینکه با شخصی در مرتبه بالاتر همنشین شود، شک نمیکند؛ و قطعا آنکه پایینتر است خواهان آن هست که با آنکه بالاتر است همنشین شود.
مجمع البيان، ج۹، ص۳۱۸
رَوَى الْعَيَّاشِيُّ بِالْإِسْنَادِ عن أبي بصير عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرجل الْمُؤْمِنِ تَكُونُ لَهُ امْرَأَةٌ مُؤْمِنَةٌ يَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ يَتَزَوَّجُ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ
فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ حَكَمٌ عَدْلٌ إِنْ كَانَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا خَيَّرَ هُوَ فَإِنْ اخْتَارَهَا كَانَتْ مِنْ أَزْوَاجِهِ وَ إِنْ كَانَتْ هِيَ خَيْراً مِنْه خَيَّرَهَا فَإِنِ اخْتَارَتْهُ كَانَ زَوْجاً لَهَا.
قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تَقُولَنَّ إِنَّ الْجَنَّةَ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ وَ لَا تَقُولَنَّ دَرَجَةً وَاحِدَةً إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِنَّمَا تَفَاضَلَ الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ.
قَالَ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ يَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ فَيَكُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَكَاناً مِنَ الْآخَرِ فَيَشْتَهِي أَنْ يَلْقَى صَاحِبَهُ.
قَالَ مَنْ كَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ يَهْبِطَ وَ مَنْ كَانَ تَحْتَهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَصْعَدَ لِأَنَّهُ لَا يَبْلُغُ ذَلِكَ الْمَكَانَ وَ لَكِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِكَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَى الْأَسِرَّةِ.
۴) از امام کاظم ع از پدرشان از جدشان روایت شده که:
یکبار امسلمه به رسول الله ص عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! زنی [در طول زندگیاش] دو همسر داشته است؛ همگی میمیرند و وارد بهشت میشوند. این زن از آن کدام یک از آن دو خواهد بود؟
فرمود: امسلمه! از آنِ کسی که خوشخلقتر و نیکوکارتر در حق خانوادهاش بود؛
امسلمه! همانا خوشخلقی خیر دنیا و آخرت را با خود میآورد.
الأمالي( للصدوق)، ص۴۹۸
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:
قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي الْمَرْأَةُ يَكُونُ لَهَا زَوْجَانِ فَيَمُوتُونَ وَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ لِأَيِّهِمَا تَكُونُ؟
فَقَالَ ص يَا أُمَّ سَلَمَةَ! تَخَيَّرْ أَحْسَنَهُمَا خُلُقاً وَ خَيْرَهُمَا لِأَهْلِهِ!
يَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.[۹]
تدبر
۱) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
در حالی که دیگران در مواقف حساب و کتاب قیامت سخت مشغول و برخی در حال افتادن از صراط و درغلتیدن در آتش جهنم هستند، مومنان در کمال آسودگی با همسرانشان در سایههایی بر تختهای مجلل تکیه زده و به بهترین دلخواههای خویش مشغولاند.
۲) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
در آیه قبل از سرگرم و خوش بودن بهشتیان سخن گفت و در این آیه از اینکه آنان در کنار همسرانشاناند؛ شاید این مویدی است بر اینکه اصلیترین منظور از آن خوشی وسرگرمی، لذتی است که فرد از همسر خویش میبرد.
۳) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ»
مقصود از «زوجهایشان» که همراه با آنان در سایههای بهشتی بر تختهای مجلل تکیه زدهاند چیست؟
الف. همسران دنیاییشان که با هم عاشقانه در مسیر خدایی زیستند و اینک در بهشت هم در کنار هماند. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲)؛ توضیح بیشتر در تدبر۴)
ب. حوریهای بهشتی که در واقع همسران بهشتیای هستند که خداوند برایشان آفریده است. (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲)
ج. با توجه به اینکه یکی از معانی «زوج» قرین و همنشین است، چهبسا یکی از معانی این آیه – در کنار معانی فوق – قرینها و همنشینهای بهشتیشان و سایر مومنانی است که در بهشت با همدیگر هستند (چنانکه در جای دیگر از این در کنار هم بر سریرههای بهشتی سخن گفت: «عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ» (حجر/۴۷؛ صافات/۴۴)
د. …
۴) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
در قیامت، در حالی که اغلب افراد بشدت از همسران و سایر نزدیکان خویش فراریاند (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ؛ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ؛ عبس/۳۴-۳۶)؛ عدهای هستند که نهتنها از همسران خویش فراری نیستند، بلکه همراه با همسرانشان در سایههای بهشتی بر تختهای مجلل تکیه میزنند.
از آنجا که در قیامت، هر دوستیای جز دوستیای که بر مدار تقوا باشد به دشمنی تبدیل میشود (الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ؛ زخرف/۶۷)، میتوان نتیجه گرفت که پیوند زناشویی اینان تماماً بر مدار تقوا بوده، که مایه مودت و رحمتی شده (خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً؛ روم/۲۱) که تا بهشت امتداد یافته است.
نکته تخصصی انسانشناسی (افق خانواده در اسلام)
قبلا بارها درباره اینکه در انسان غریزه جنسیاش هم در مدار فطرتش قرار دارد و از این جهت خانواده در انسان ماهیتاً با خانواده در حیوانات متفاوت است، نکاتی بیان شد.
این آیه نیز موید دیگری است بر اینکه اگر غریزه جنسی انسان در مدار صحیح خود قرار بگیرد، امری صرفاً دنیوی نیست و در وضعیت بهشتی انسان نیز موثر است. اینکه نقل شده بزرگانی همچون علامه طباطبایی تا سالها بعد از رحلت همسرشان – آن هم همسری که در سنین پیری وی را از دست دادهاند، سنینی که دیگر رمقی برای غریزه جنسی نمانده – در فراغ وی میگریستند، حکایت از آن دارد که اگر غریزه جنسی در مدار صحیحش قرار گیرد چگونه تا بهشت انسان را همراهی میکند و شریک زندگی انسان در دنیا، در بهشت نیز با وی و مایه خوشحالی و خرسندی وی خواهد بود.
در حقیقت، اسلام افق زندگی مطلوب خانوادگی انسان را در دنیا خلاصه نمیکند و میخواهد انسانها چنان ازدواج کنند و از ازدواج خود بقدری خرسند شوند که همراهی زوجین در بهشت هم ادامه داشته باشد!
و این را مقایسه کنید با آن ازدواجهایی که در روز قیامت، شخص از همسر و فرزند خود هم گریزان است که همین گریزان بودن هم نشان از امتداد اثر ازدواج آنان در آخرت دارد: یعنی این گونه نیست که همچون حیوانات از هم کامی گرفته باشند و دیگر کاری به کار هم نداشته باشند؛ و نسبتشان با هم شبیه نسبتشان با سایر مردمی باشد که ربطی به زندگیشان ندارند؛ بلکه همان زندگی غیرموحدانهای که با هم در پیش گرفتند مایه تشدید عذاب آنان خواهد شد و در قیامت همانند سایر پیوندهای ظاهرا صمیمانهی غیرتقوامداری که به دشمنی تبدیل میشود (زخرف/۶۷)، این پیوند خانوادگی هم به بیزاری آنها از یکدیگر تبدیل خواهد شد.
۵) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
چه خوب است که انسان شریک و همسری برای زندگیاش انتخاب کند که در بهشت هم با هم باشند؛
و البته صرفاً «انتخاب خوب کردن» ملاک نیست؛ شاید آنچه در پیوند عمیق این دو روح – که امتدادش تا بهشت ادامه یابد – نقش بیشتری دارد، با هم بار سختیها و ناملایمات زندگی را بر دوش کشیدن، و با هم مسیر صحیح در زندگی را پیمودن، و تا حد امکان از خطاهای طرف مقابل چشمپوشی کردن، باشد.
۶) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ …»
مقصود از این «ظلال» چیست؟
الف. سایه درختان بهشتی (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲) ویا همچنین سقف و سراهایی که سایههای دلچسبی دارد (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۱)[۱۰]
ب. سایهبانها و پوششهایی که مانع میشود دیگران خلوت آنان را نظارهگر شوند (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲)
ج. سایه فضل و رحمت الهی، که آنان را در برگرفته است.
د. چهبسا سایه استعاره از امتداد وجودی خودشان باشد؛ چنانکه سایه هرکس و هر چیزی امتداد وجودی اوست؛ و آنگاه منظور آیه چهبسا اشاره به این باشد که نعمتهای بهشتی که بهشتیان در آن غوطهورند امتداد وجودی و ثمره حقیقت پاک ذات خودشان است.
ه. …
۷) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
مقصود از «اریکهها» که بهشتیان بر آن «تکیه میزنند» چیست؟
الف. تختهای مجلل بهشتی که با حجلههایی آذین شدهاند (حدیث۱؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲)
ب. مقصود، نشستنی است همچون نشستن پادشاهان [چنانکه میگویند بر اریکه سلطنت تکیه زد؛ اما مقصود این نیست که حتما روی تختی نشست]، چرا که موظف به انجام هیچ کاری نیستند (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۲) و همه امکانات برایشان مهیاست.
ج. مقصود تکیه زدن عزتمندانه است (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۱) یعنی اشاره است به عزتی که خداوند در آنجا روزی آنان کرده است که بر انجام هر کاری توانا هستند و چیزی بر آنان غلبه نکند.
د. …
۸) «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ»
اگر کسی چشم دلش باز شود، میبیند بهشتیان را در حالی که بر اریکههایشان تکیه زدهاند.
حکایت
از امام صادق ع روایت شده است که یکبار رسول الله ص نماز صبح را به جماعت برگزار کرد سپس نگاهش به جوانی در مسجد افتاد که خوابآلودگی از سر و صورتش میبارید و رنگش زرد و بدنش نحیف شده و چشمانش از فرط کمخوابی گود افتاده بود.
رسول الله ص به او گفت: فلانی! چگونه صبح کردی؟
گفت: یا رسول الله ! صبح کردم در حالی که به یقین رسیدهام.
پیامبر ص از سخن وی متعجب گردید و فرمود: هر یقینی را حقیقتی است. حقیقتِ یقین تو چیست؟
گفت: یا رسول الله! یقین من همان است که مرا غمگین کرده و به شببیداری و تشنگی در اوج گرمای روز [= روزهداری] کشانده است؛ نفس من از دنیا و آنچه در آن است بریده است؛ گویی به عرش پروردگارم مینگرم در حالی که حسابرسی آغاز شده و خلایق را برای آن محشور کردهاند و من در میان آنانم؛ و گویی که به اهل بهشت مینگرم که در بهشت متنعماند و از همدیگر احوالپرسی میکنند و بر اریکهها تکیهزدهاند؛ و گویی که به اهل جهنم مینگرم که در آن معذبند و فریادشان بلند شده؛ و گویی که الان فریاد و زوزه آتش را میشنوم که در گوشم طنین انداخته است.
رسول الله ص به اصحابشان فرمودند: این بندهای است که خداوند دلش را به ایمان نورانی کرده است؛ سپس به او فرمودند: بر این وضعیتی که بر آن هستی پایدار بمان.
آن جوان گفت: یا رسول الله! در پیشگاه خداوند برایم دعا کنید که توفیق شهادت در معیت شما را رویم گرداند.
پس رسول الله ص برایش دعا کرد و اندکی نگذشت که در یکی از غزوات پیامبر ص حضور یافت و بعد از نه نفر وی به عنوان نفر دهم به شهادت رسید.
الكافي، ج۲، ص۵۳
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْوَابِشِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍ فِي الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَخْفِقُ وَ يَهْوِي بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ؛ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلَانُ؟
قَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً !
فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ؟
فَقَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِي أَحْزَنَنِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِي الْجَنَّةِ وَ يَتَعَارَفُونَ وَ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّي الْآنَ أَسْمَعُ زَفِيرَ النَّارِ يَدُورُ فِي مَسَامِعِي.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ.
ثُمَّ قَالَ لَهُ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ.
فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَكَ!
فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص؛ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِيِّ ص فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ.
[۱] . و قرأ أهل الكوفة غير عاصم في ظلل بضم الظاء بلا ألف و الباقون «فِي ظِلالٍ» … و الظلل جمع ظلة و الظلال يجوز أيضا أن يكون جمع ظلة فيكون كبرمة و برام و علبة و علاب و يجوز أن يكون جمع ظل.
[۲] . و قرأ الجمهور: فِي ظِلالٍ. قال ابن عطية: و هو جمع ظل، إذ الجنة لا شمس فيها، و إنما هواؤها سجسج، كوقت الأسفار قبل طلوع الشمس. انتهى. و جمع فعل على فعال في الكثرة، نحو: ذئب و ذئاب. و أما أن وقت الجنة كوقت الأسفار قبل طلوع الشمس، فيحتاج هذا إلى نقل صحيح. و كيف يكون ذلك؟ و في الحديث ما يدل على حوراء من حور الجنة، لو ظهرت لأضاءت منها الدنيا، أو نحو من هذا؟ قال: و يحتمل أن يكون جمع ظلة. قال أبو عليّ: كبرمة و برام. و قال منذر بن سعيد: جمع ظلة، بكسر الظاء. قال ابن عطية:و هي لغة في ظلة. انتهى. فيكون مثل لقحة و لقاح، و فعال لا ينقاس في فعلة بل يحفظ.
و قرأ عبد اللّه، و السلمي، و طلحة، و حمزة، و الكسائي: في ظلل جمع ظلة، و جمع فعلة على فعل مقيس، و هي عبارة عن الملابس و المراتب من الحجال و الستور و نحوها من الأشياء التي تظل.
[۳] . و قرأ عبد اللّه: متكئين، نصب على الحال
[۴] . «هم» مبتدأ خبره «في ظلال». و «على الأرائك» جملة مستأنفة، أو خبر ثان. أو «متّكئون» و الجارّان صلتان له. أو تأكيد للضّمير في «في شغل» أو في «فاكهون» و عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ خبر آخر ل «إنّ». و «أزواجهم» عطف على «هم» للمشاركة في الأحكام الثّلاثة. و «في ظلال» حال من المعطوف و المعطوف عليه.
[۵] . يجوز في هم أن يكون مبتدأ، و خبره في ضلال، و متكئون خبر ثان، أو خبره متكئون، و في ظلال متعلق به، أو يكون تأكيدا للضمير المستكن في فاكهون، و في ظلال حال، و متكئون خبر ثان لأن، أو يكون تأكيدا للضمير المستكن في شغل، المنتقل إليه من العامل فيه. و على هذا الوجه و الذي قبله يكون الأزواج قد شاركوهم في التفكه و الشغل و الاتكاء على الأرائك، و ذلك من جهة المنطوق. و على الأول، شاركوهم في الظلال و الاتكاء على الأرائك من حيث المنطوق، وهن قد شاركنهم في التفكه و الشغل من حيث المعنى.
[۶] . خود مرحوم علی بن ابراهیم قمی فرازی از این روایتش را در تفسير القمي، ج۲، ص۲۴۷ آورده است.
[۷] . – يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْوَفْدَ لَا يَكُونُونَ إِلَّا رُكْبَاناً أُولَئِكَ رِجَالٌ اتَّقَوُا اللَّهَ فَأَحَبَّهُمُ اللَّهُ وَ اخْتَصَّهُمْ وَ رَضِيَ أَعْمَالَهُمْ فَسَمَّاهُمُ الْمُتَّقِينَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُمْ لَيَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَسْتَقْبِلُهُمْ بِنُوقٍ مِنْ نُوقِ الْعِزِّ عَلَيْهَا رَحَائِلُ الذَّهَبِ مُكَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ وَ جَلَائِلُهَا الْإِسْتَبْرَقُ وَ السُّنْدُسُ وَ خُطُمُهَا جُدُلُ الْأُرْجُوَانِ تَطِيرُ بِهِمْ إِلَى الْمَحْشَرِ مَعَ كُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَلْفُ مَلَكٍ مِنْ قُدَّامِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ يَزُفُّونَهُمْ زَفّاً حَتَّى يَنْتَهُوا بِهِمْ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ الْأَعْظَمِ وَ عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ شَجَرَةٌ إِنَّ الْوَرَقَةَ مِنْهَا لَيَسْتَظِلُّ تَحْتَهَا أَلْفُ رَجُلٍ مِنَ النَّاسِ وَ عَنْ يَمِينِ الشَّجَرَةِ عَيْنٌ مُطَهِّرَةٌ مُزَكِّيَةٌ قَالَ فَيُسْقَوْنَ مِنْهَا شَرْبَةً فَيُطَهِّرُ اللَّهُ بِهَا قُلُوبَهُمْ مِنَ الْحَسَدِ وَ يُسْقِطُ مِنْ أَبْشَارِهِمُ الشَّعْرَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً مِنْ تِلْكَ الْعَيْنِ الْمُطَهِّرَةِ قَالَ ثُمَّ يَنْصَرِفُونَ إِلَى عَيْنٍ أُخْرَى عَنْ يَسَارِ الشَّجَرَةِ فَيَغْتَسِلُونَ فِيهَا وَ هِيَ عَيْنُ الْحَيَاةِ فَلَا يَمُوتُونَ أَبَداً قَالَ ثُمَّ يُوقَفُ بِهِمْ قُدَّامَ الْعَرْشِ وَ قَدْ سَلِمُوا مِنَ الْآفَاتِ وَ الْأَسْقَامِ وَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ أَبَداً قَالَ فَيَقُولُ الْجَبَّارُ جَلَّ ذِكْرُهُ لِلْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ مَعَهُمْ احْشُرُوا أَوْلِيَائِي إِلَى الْجَنَّةِ وَ لَا تُوقِفُوهُمْ مَعَ الْخَلَائِقِ فَقَدْ سَبَقَ رِضَايَ عَنْهُمْ وَ وَجَبَتْ رَحْمَتِي لَهُمْ وَ كَيْفَ أُرِيدُ أَنْ أُوقِفَهُمْ مَعَ أَصْحَابِ الْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئَاتِ
قَالَ فَتَسُوقُهُمُ الْمَلَائِكَةُ إِلَى الْجَنَّةِ فَإِذَا انْتَهَوْا بِهِمْ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ الْأَعْظَمِ ضَرَبَ الْمَلَائِكَةُ الْحَلْقَةَ ضَرْبَةً فَتَصِرُّ صَرِيراً يَبْلُغُ صَوْتُ صَرِيرِهَا كُلَّ حَوْرَاءَ أَعَدَّهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَوْلِيَائِهِ فِي الْجِنَانِ فَيَتَبَاشَرْنَ بِهِمْ إِذَا سَمِعْنَ صَرِيرَ الْحَلْقَةِ فَيَقُولُ بَعْضُهُنَّ لِبَعْضٍ قَدْ جَاءَنَا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَيُفْتَحُ لَهُمُ الْبَابُ فَيَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ تُشْرِفُ عَلَيْهِمْ أَزْوَاجُهُمْ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ الْآدَمِيِّينَ فَيَقُلْنَ مَرْحَباً بِكُمْ فَمَا كَانَ أَشَدَّ شَوْقَنَا إِلَيْكُمْ وَ يَقُولُ لَهُنَّ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ مِثْلَ ذَلِكَ
فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ بِمَا ذَا بُنِيَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ تِلْكَ غُرَفٌ بَنَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَوْلِيَائِهِ بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ سُقُوفُهَا الذَّهَبُ مَحْبُوكَةٌ بِالْفِضَّةِ لِكُلِّ غُرْفَةٍ مِنْهَا أَلْفُ بَابٍ مِنْ ذَهَبٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ فِيهَا فُرُشٌ مَرْفُوعَةٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ مِنَ الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ حَشْوُهَا الْمِسْكُ وَ الْكَافُورُ وَ الْعَنْبَرُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِذَا أُدْخِلَ الْمُؤْمِنُ إِلَى مَنَازِلِهِ فِي الْجَنَّةِ وَ وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ الْمُلْكِ وَ الْكَرَامَةِ أُلْبِسَ حُلَلَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْيَاقُوتِ وَ الدُّرِّ الْمَنْظُومِ فِي الْإِكْلِيلِ تَحْتَ التَّاجِ قَالَ وَ أُلْبِسَ سَبْعِينَ حُلَّةَ حَرِيرٍ بِأَلْوَانٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ ضُرُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْيَاقُوتِ الْأَحْمَرِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ
فَإِذَا جَلَسَ الْمُؤْمِنُ عَلَى سَرِيرِهِ اهْتَزَّ سَرِيرُهُ فَرَحاً فَإِذَا اسْتَقَرَّ لِوَلِيِّ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مَنَازِلُهُ فِي الْجِنَانِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِجِنَانِهِ لِيُهَنِّئَهُ بِكَرَامَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ فَيَقُولُ لَهُ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِ مِنَ الْوُصَفَاءِ وَ الْوَصَائِفِ مَكَانَكَ فَإِنَّ وَلِيَّ اللَّهِ قَدِ اتَّكَأَ عَلَى أَرِيكَتِهِ وَ زَوْجَتُهُ الْحَوْرَاءُ تَهَيَّأُ لَهُ فَاصْبِرْ لِوَلِيِّ اللَّهِ قَالَ فَتَخْرُجُ عَلَيْهِ زَوْجَتُهُ الْحَوْرَاءُ مِنْ خَيْمَةٍ لَهَا تَمْشِي مُقْبِلَةً وَ حَوْلَهَا وَصَائِفُهَا وَ عَلَيْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً مَنْسُوجَةً بِالْيَاقُوتِ وَ اللُّؤْلُؤِ وَ الزَّبَرْجَدِ وَ هِيَ مِنْ مِسْكٍ وَ عَنْبَرٍ وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجُ الْكَرَامَةِ وَ عَلَيْهَا نَعْلَانِ مِنْ ذَهَبٍ مُكَلَّلَتَانِ بِالْيَاقُوتِ وَ اللُّؤْلُؤِ شِرَاكُهُمَا يَاقُوتٌ أَحْمَرُ فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وَلِيِّ اللَّهِ فَهَمَّ أَنْ يَقُومَ إِلَيْهَا شَوْقاً فَتَقُولُ لَهُ يَا وَلِيَّ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا يَوْمَ تَعَبٍ وَ لَا نَصَبٍ فَلَا تَقُمْ أَنَا لَكَ وَ أَنْتَ لِي قَالَ فَيَعْتَنِقَانِ مِقْدَارَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ مِنْ أَعْوَامِ الدُّنْيَا لَا يُمِلُّهَا وَ لَا تُمِلُّهُ قَالَ فَإِذَا فَتَرَ بَعْضَ الْفُتُورِ مِنْ غَيْرِ مَلَالَةٍ نَظَرَ إِلَى عُنُقِهَا فَإِذَا عَلَيْهَا قَلَائِدُ مِنْ قَصَبٍ مِنْ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ وَسَطُهَا لَوْحٌ صَفْحَتُهُ دُرَّةٌ مَكْتُوبٌ فِيهَا أَنْتَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ حَبِيبِي وَ أَنَا الْحَوْرَاءُ حَبِيبَتُكَ إِلَيْكَ تَنَاهَتْ نَفْسِي وَ إِلَيَّ تَنَاهَتْ نَفْسُكَ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِ أَلْفَ مَلَكٍ يُهَنِّئُونَهُ بِالْجَنَّةِ وَ يُزَوِّجُونَهُ بِالْحَوْرَاءِ قَالَ فَيَنْتَهُونَ إِلَى أَوَّلِ بَابٍ مِنْ جِنَانِهِ
فَيَقُولُونَ لِلْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِأَبْوَابِ جِنَانِهِ اسْتَأْذِنْ لَنَا عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَنَا إِلَيْهِ نُهَنِّئُهُ فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ حَتَّى أَقُولَ لِلْحَاجِبِ فَيُعْلِمَهُ بِمَكَانِكُمْ قَالَ فَيَدْخُلُ الْمَلَكُ إِلَى الْحَاجِبِ وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْحَاجِبِ ثَلَاثُ جِنَانٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى أَوَّلِ بَابٍ فَيَقُولُ لِلْحَاجِبِ إِنَّ عَلَى بَابِ الْعَرْصَةِ أَلْفَ مَلَكٍ أَرْسَلَهُمْ رَبُّ الْعَالَمِينَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِيُهَنِّئُوا وَلِيَّ اللَّهِ وَ قَدْ سَأَلُونِي أَنْ آذَنَ لَهُمْ عَلَيْهِ فَيَقُولُ الْحَاجِبُ إِنَّهُ لَيَعْظُمُ عَلَيَّ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لِأَحَدٍ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَ زَوْجَتِهِ الْحَوْرَاءِ قَالَ وَ بَيْنَ الْحَاجِبِ وَ بَيْنَ وَلِيِّ اللَّهِ جَنَّتَانِ قَالَ فَيَدْخُلُ الْحَاجِبُ إِلَى الْقَيِّمِ فَيَقُولُ لَهُ إِنَّ عَلَى بَابِ الْعَرْصَةِ أَلْفَ مَلَكٍ أَرْسَلَهُمْ رَبُّ الْعِزَّةِ يُهَنِّئُونَ وَلِيَّ اللَّهِ فَاسْتَأْذِنْ لَهُمْ فَيَتَقَدَّمُ الْقَيِّمُ إِلَى الْخُدَّامِ فَيَقُولُ لَهُمْ إِنَّ رُسُلَ الْجَبَّارِ عَلَى بَابِ الْعَرْصَةِ وَ هُمْ أَلْفُ مَلَكٍ أَرْسَلَهُمُ اللَّهُ يُهَنِّئُونَ وَلِيَّ اللَّهِ فَأَعْلِمُوهُ بِمَكَانِهِمْ قَالَ فَيُعْلِمُونَهُ فَيُؤْذَنُ لِلْمَلَائِكَةِ فَيَدْخُلُونَ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ هُوَ فِي الْغُرْفَةِ وَ لَهَا أَلْفُ بَابٍ وَ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِهَا مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ- فَإِذَا أُذِنَ لِلْمَلَائِكَةِ بِالدُّخُولِ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ فَتَحَ كُلُّ مَلَكٍ بَابَهُ الْمُوَكَّلَ بِهِ قَالَ فَيُدْخِلُ الْقَيِّمُ كُلَّ مَلَكٍ مِنْ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْغُرْفَةِ قَالَ فَيُبَلِّغُونَهُ رِسَالَةَ الْجَبَّارِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى- وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْغُرْفَةِ- سَلامٌ عَلَيْكُمْ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ- وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً يَعْنِي بِذَلِكَ وَلِيَّ اللَّهِ وَ مَا هُوَ فِيهِ مِنَ الْكَرَامَةِ وَ النَّعِيمِ وَ الْمُلْكِ الْعَظِيمِ الْكَبِيرِ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ مِنْ رُسُلِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ يَسْتَأْذِنُونَ [فِي الدُّخُولِ] عَلَيْهِ فَلَا يَدْخُلُونَ عَلَيْهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَلِذَلِكَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ الْكَبِيرُ قَالَ وَ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِ مَسَاكِنِهِمْ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ الثِّمَارُ دَانِيَةٌ مِنْهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا مِنْ قُرْبِهَا مِنْهُمْ يَتَنَاوَلُ الْمُؤْمِنُ مِنَ النَّوْعِ الَّذِي يَشْتَهِيهِ مِنَ الثِّمَارِ بِفِيهِ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ وَ إِنَّ الْأَنْوَاعَ مِنَ الْفَاكِهَةِ لَيَقُلْنَ لِوَلِيِّ اللَّهِ يَا وَلِيَّ اللَّهِ كُلْنِي قَبْلَ أَنْ تَأْكُلَ هَذَا قَبْلِي قَالَ وَ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ فِي الْجَنَّةِ إِلَّا وَ لَهُ جِنَانٌ كَثِيرَةٌ مَعْرُوشَاتٌ وَ غَيْرُ مَعْرُوشَاتٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ وَ أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ فَإِذَا دَعَا وَلِيُّ اللَّهِ بِغِذَائِهِ أُتِيَ بِمَا تَشْتَهِي نَفْسُهُ عِنْدَ طَلَبِهِ الْغِذَاءَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُسَمِّيَ شَهْوَتَهُ قَالَ ثُمَّ يَتَخَلَّى مَعَ إِخْوَانِهِ وَ يَزُورُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَتَنَعَّمُونَ فِي جَنَّاتِهِمْ فِي ظِلٍّ مَمْدُودٍ فِي مِثْلِ مَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ
وَ أَطْيَبُ مِنْ ذَلِكَ لِكُلِّ مُؤْمِنٍ سَبْعُونَ زَوْجَةً حَوْرَاءَ وَ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ مِنَ الْآدَمِيِّينَ
[۸] . امام باقر از اینجا به بعد، خود شروع به توصیف برخی دیگر از این نعمتهای بهشتی میکند که ان شاء الله در بحث از آِه بعد به فرازی از آن اشاره خواهد شد.
[۹] . این حدیث در الخصال، ج۱، ص۴۲ خیلی به مضمون فوق نزدیک است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ قَالَتْ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي الْمَرْأَةُ يَكُونُ لَهَا زَوْجَانِ فَيَمُوتَانِ فَيَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ لِأَيِّهِمَا تَكُونُ فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ تَخَيَّرُ أَحْسَنَهُمَا خُلُقاً وَ خَيْرَهُمَا لِأَهْلِهِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
[۱۰] . مطلبی که موجب تردید در این معنا برای آیه میشود این است که بر حسب آیات قرآن، در بهشت از خورشید و حرارت آزاردهنده آن خبری نیست؛ و بر این اساس از ابنعطیه نقل شده که «ظلال» جمع «ظل» (= سایهبان) است نه جمع «ظله» (+ سایه) چرا که در بهشت خورشید نیست (البحر المحيط، ج۹، ص۷۶) چنانکه هم در داستان حضرت آدم آمده است «وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فيها وَ لا تَضْحى: و اينكه در آنجا نه تشنه مىگردى و نه آفتابزده» (طه/۱۱۹) و هم در وصف جایگاه اهل بیت در بهشت: «مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً» (انسان/۱۳).
البته ممکن است پاسخ داده شود که اینکه آفتابزده نشوند به این معنا نیست که خورشید و آفتابی در کار نیست، بلکه بهشت بقدری همهجایش مطلوب است که انسان همواره در برابر آفتاب پناهی دارد؛ و در مورد آیه دوم هم چهبسا ناظر به مقام خاصی در بهشت باشد و یا همانند توجیه آیه قبل را در مورد آن بتوان گفت.
بازدیدها: ۱۸۴