۱۲ ذیالقعده ۱۴۳۹
ترجمه
سلام [بر آنها]؛ سخنی از پروردگاری رحیم؛
اختلاف قرائت
«سَلام»
عموما این کلمه را به صورت مرفوع (سَلامٌ) قرائت کردهاند؛ و در قرائت غیرمشهوری (محمد بن کعب قرظی) به صورت «سَلِمٌ» قرائت شده است که به همان معنای سلام است.
اما در قرائت ابنمسعود و اُبَیّ و عیسی و قنوی به صورت منصوب (سَلاماً) هم قرائت شده است؛ که اگر منصوب باشد، مصدر [= مفعول مطلق] یا حال است؛ اما اگر مرفوع باشد حالات متعددی متصور است که در تدبرها بدان اشاره خواهد شد. (البحر المحيط، ج۹، ص۷۶-۷۷)[۱]
نکات ادبی
«سَلام»
قبلا بیان شد که «سَلام» از ماده «سلم» به معنای صحت، عافیت، و سلامتی از هرگونه عیب و نقصی است؛ و تعبیر «سلام» به معنای طلب سلامتی کردن است که در انسانها با سخن، و در خداوند [مانند تعابیر قرآنی که خداوند میفرماید: سلامٌ علی…] با فعلش انجام میشود؛ و همچنین اسمی از اسماء الله است؛ بدین جهت که از هر عیب و آفتی که بر خلائق عارض میگردد مصون و سالم است.
برخی گفتهاند اصل این ماده، نقطه مقابل «خصومت» (دشمنی) است و به معنای همراهی و موافقت شدید در ظاهر و باطن است به صورتی که هیچ اختلافی در میان نباشد.
بدین ترتیب معلوم میشود که چرا «سِلم» به معنای صلح است. (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها؛ انفال/۶۱) و برخی گفتهاند «سَلَام» و «سِلْم» و «سَلَم» هر سه به معنای صلح به کار میرود و لذا کاربرد آن در دو آیه (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَم؛ نحل/۸۷) و (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً؛ نساء/۹۴) را نیز به معنای صلح دانستهاند.
جلسه ۵۳۳ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-44/
درباره انواع تحلیلهای نحوی جایگاه سلام و معانیای که بر هر تحلیل مترتب میشود به تدبر ۲ مراجعه کنید.
رَحیمٍ
درباره ماده «رحم» در آیه ۱۵ همین سوره به تفصیل نکاتی بیان شد. صرفا یادآوری میشود که این ماده در اصل دلالت بر معانیای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) میکند؛ و به تعبیر دیگر، دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» میکند که گاه ممکن است در مورد «احسان کردن بدون لحاظ رقت قلب» به کار رود (مثلا وقتی در مورد خداوند به کار میرود) و یا «رقت قلب بتنهایی» و البته توضیح داده شد که بین کلمات مربوط به این معنا تفاوت ظریفی قائلند. درواقع، رحمت، تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ میشود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض.
همچنین در تفاوت «رئوف» (مهربان) با «رحمن» و «رحیم» هم گفتهاند در «رأفت» رقت قلب بیشتری از «رحمت» وجود دارد؛ لذا کلمه رأفت هیچگاه در موردی که با کراهت توام باشد به کار نمیرود؛ اما «رحمت» گاه با کراهت توام است. (آنچه در پزشک است، «رحمت» است؛ نه «رأفت» وگرنه هیچگاه آمپول تجویز نمیکرد!)
اگرچه برای کسی که رحم میکند، کلمه «راحم» به کار رفته است و خداوند بهترین رحمکنندگان (خَيْرُ الرَّاحِمينَ؛ مومنون/۱۱۸) و بلکه رحمکنندهترین رحمکنندگان (أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ؛ اعراف/۱۵۱، یوسف/۶۴ و ۴۲، انبیاء/۸۳) معرفی شده است؛ اما برای این منظور دو کلمه «رحمان» و «رحیم» در قرآن کریم بویژه در مورد خداوند شیوع فراوان دارد.
برخی از اهل لغت چنین توضیح دادهاند که «رحیم» دلالت بر ثبوت و استمرار رحمت دارد و آن را صفت مشبهه دانستهاند اما بسیاری آن را صیغه مبالغه دانستهاند و البته تذکر دادهاند که مبالغه در «رحمان» بیشتر از «رحیم» است؛ چرا که رحمان رحمتش همه چیز را در برمیگیرد اما رحیم رحمتی است که بسیاری از چیزها را دربرمیگیرد. (البته وزن «فعیل» هم در صیغه مبالغه به کار رفته و هم در صفت مشبهه)
با توجه به عمویت بیشتر کلمه «رحمن» عدهای آن رحمت عمومی را «رحمانیت» خداوند دانسته؛ و آن رحمت خاص شده را «رحیمیت» خداوند معرفی کردهاند، بویژه که در قرآن کریم اگرچه از کفر کافران به رحمانیت خداوند هم سخن به میان آمده (وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ؛ رعد/۳۰؛ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ، انبیاء/۳۶) اما در آیات متعددی «رحمانیت» او نسبت به کافران هم مطرح شده، در حالی که رحیمیت او خاص مومنان معرفی شده است. (هُوَ الَّذي … كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيماً؛ احزاب/۴۳: تقدیم «مومنین» بر «رحیم» دلالت بر حصر دارد)
جلسه ۷۶۲ http://yekaye.ir/ya-seen-36-15/
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
سزاوارترین مردم به خدا و رسولش کسی است که با سلام [گفتگو را] آغاز کند.
الكافي، ج۲، ص۶۴۴
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلَامِ.
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
خداوند آشکارا سلام کردن را دوست دارد.
الكافي، ج۲، ص۶۴۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ إِفْشَاءَ السَّلَامِ.
۳) از امام باقر ع روایت شده است که ابوسعید خدری روایت کرده است که رسول الله فرمود:
جبرئیل در شب معراج، هنگامی که داشتم برمیگشتم و به او گفتم که آیا دیگر کاری با من نداری، گفت: درخواستم از تو این است که از جانب خداوند و از جانب من به خدیجه سلام بگویی.
و پیامبر برای ما گفت که وقتی که خدیجه ایشان را دید و پیامبر مطلبی را که جبرئیل گفته بود به او گفت، او گفت: همانا خداوند خودش سلام است و سلام از اوست و سلام به او برمیگردد، و بر جبرئیل هم سلام.
تفسير العياشي، ج۲، ص۲۷۹
عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ بن أعين وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ:
إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ لِي لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي حِينَ رَجَعْتُ وَ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ، قَالَ حَاجَتِي أَنْ تَقْرَأَ عَلَى خَدِيجَةَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي السَّلَامَ.
وَ حَدَّثَنَا عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّهَا قَالَتْ حِينَ لَقَّاهَا نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ لَهَا الَّذِي قَالَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَتْ: إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى جَبْرَئِيلَ السَّلَامُ.
۴) از امام صادق ع روایت شده است: هنگامی که حضرت خدیجه س وفات کرد حضرت فاطمه صلوات الله علیه خود را در آغوش پیامبر اکرم ص میانداخت و پیرامون ایشان میگردید و گفت: بابای من! مادرم کجاست؟
پس جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور میدهد که به فاطمه س سلام برسانی و به او بگویی: همانا مادرت در خانه بزرگی است که اتاقهایش از طلاست و ستونهایش از یاقوت سرخ، در کنار آسیه و مریم.پس حضرت فاطمه س فرمود: همانا خداوند خودش سلام است و سلام از اوست و سلام به او برمیگردد.
الأمالي (للطوسي)، ص۱۷۵
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصَبَانِيِّ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ الْأَحْمَرِ، عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) يَقُولُ:
لَمَّا تُوُفِّيَتْ خَدِيجَةُ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا) جَعَلَتْ فَاطِمَةُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا) تَلُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ تَدُورُ حَوْلَهُ، وَ تَقُولُ: يَا أَبَتِ، أَيْنَ أُمِّي؟
قَالَ: فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ لَهُ: رَبُّكَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُقْرِئَ فَاطِمَةَ السَّلَامَ، وَ تَقُولَ لَهَا: إِنَّ أُمَّكِ فِي بَيْتٍ مِنْ قَصَبٍ، كِعَابُهُ مِنْ ذَهَبٍ، وَ عُمُدُهُ يَاقُوتٌ أَحْمَرُ، بَيْنَ آسِيَةَ وَ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ.
فَقَالَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَا السَّلَامُ): إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ، وَ مِنْهُ السَّلَامُ، وَ إِلَيْهِ السَّلَامُ.[۲]
تدبر
۱) «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
نعمتهای بهشتی برای بهشتیان صرفا سرگرمیها و شوخیها، سایهسارها، اریکههای سلطنتی، میوهها و سایر درخواستهایی که دارند نیست. بلکه از همه اینها بالاتر، سلامی است که از جانب پروردگار مهربانشان بدانها ابلاغ میشود؛
و اگر کسی ارزش گفتگوی با خدا را بفهمد، میداند که این سلام خدا بر آنان، از هر لذتی برایشان عمیقتر و دلپسندتر است.
۲) «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
اینکه این «سلام» به لحاظ نحوی چه جایگاهی دارد تحلیلهای متعددی مطرح شده که هریک معنایی را در این آیه به ارمغان میآورد:
الف. سلام مبتداست و خبرش محذوف است و آن محذوف عبارت است از:
الف.۱. علیکم (یعنی سلام بر آنان) (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۲)
الف.۲. لهم (یعنی برای آنان سلام و سلامتی است) (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۲؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۸۲)
الف.۳. فعل محذوفی است که «قولا» متعلق به آن است؛ یعنی: سلام گفته میشود، گفتهای از جانب خداوند رحیم. (البحر المحیط، ج۹، ص۷۶)
الف.۴. …
ب. صفت است برای «ما یدعون» یعنی آنچه درخواست میکنند، تسلیم آنان میشود. (زجاج، به نقل الکشاف، ج۴، ص۲۲)
ج. خبر است برای مبتدای محذوف؛ که آن مبتدای محذوف عبارت است از «هو»؛ یعنی او [خداوند] سلام است. (البحر المحيط، ج۹، ص۷۶)
د. بدل از «ما یدعون» است، یعنی برای آنان است آنچه درخواست کنند، همان سلام را، و مقصود این است که خداوند به واسطه فرشتگانش و یا بدون واسطه بدانان سلام میکند و این همان درخواست آنان است که این درخواست بدانان داده میشود و از آن منع نمیشوند. (الکشاف، ج۴، ص۲۲)
د. خبر است برای «ما یدعون» که در این صورت، «لهم» هم متعلق به سلام میشود یعنی: آنچه درخواست میکنند، سلام خالصی برای آنان است که هیچ شائبهای ندارد. (الکشاف، ج۴، ص۲۲)
ه. …
۳) «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
در بهشت از هر سو سلام است.
در اینجا میفرماید که خدا به آنان سلام مىكند؛
در جای دیگر، فرشتگان به آنان سلام مىكنند: «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» (رعد/۲۳-۲۴)
و در جای دیگر، اهل بهشت نيز به يكديگر سلام مىكنند: «دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ» (یونس/۱۰)
(تفسير نور، ج۹، ص۵۵۰)
۴) «وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ سَلامٌ»
دريافت سلام الهى، آرزو و خواسته بهشتيان است. (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۱)
۵) «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
اینکه «سلام» را نکره آورده دلالت بر تفخیم و تعظیم دارد (المیزان، ج۱۷، ص۱۰۲)
یعنی در بهشت رضا و سلامى با عظمت از خدا دريافت مىشود (تفسير نور، ج۹، ص۵۵۱) و با این سلام مورد بزرگداشت قرار میگیرند.
۶) «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
نفرمود «قولا من الله»، بلکه فرمود «من رب رحیم»؛ این نشان میدهد که این سلام در راستای ربوبیت و رحیمیت خداوند در حق ایشان است . اما به چه جهت؟
الف. شاید بدین جهت که آنان به ربوبیت تشریعی خداوند در دنیا تن دادند و از این رو مورد رحمت رحیمیه – که خاص مومنان است – قرار گرفتند؛ و این در قیامت در قالب سلامی از جانب خداوند بر آنان بازتاب مییابد.
ب. شاید میخواهد نشان دهد که اگر سلامی به آنان میرساند ریشه در ربوبیت خداوند در حق آنان دارد و ناشی از رحمت ویژهای است که خداوند نسبت بدانان مبذول میدارد.
ج. …
[۱] . و قرأ الجمهور: سلام بالرفع … و قرأ محمد بن كعب القرظي: سلم، بكسر السين و سكون اللام … و قرأ أبيّ، و عبد اللّه، و عيسى، و القنوي: سلاما، بالنصب على المصدر. و قال الزمخشري: نصب على الحال، أي لهم مرادهم خالصا
[۲] . این روایت در مكارم الأخلاق، ص۳۷۰-۳۷۱ هم از خواص این آیه میگوید:
عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِينَ ع قَالَ: يُؤْخَذُ مِنْ تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ ع وَ تُدَافُ بِالْمَاءِ وَ تُكْتَبُ فِي جَامِ زُجَاجٍ بِقَلَمِ حَدِيدٍ وَ تُسْقَى مَنْ بِهِ أَلَمٌ سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ الْآيَةَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ ادْرَأْ عَنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانَةَ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ وَ الْمَلِيلَةَ وَ جَمِيعَ الْآلَامِ وَ الْأَسْقَامِ وَ الْأَعْرَاضِ وَ الْأَمْرَاضِ وَ الْأَوْجَاعِ وَ الصُّدَاعِ طسم طس بِأَسْمَاءِ اللَّهِ حم عسق كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ يَا مَنْ تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا يَزُولُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَزِلْ كُلَّ مَا بِفُلَانِ بْنِ فُلَانَةَ مِنْ مَرَضٍ وَ سُقْمٍ وَ أَلَمٍ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَحْدَهُ وَ صَلَاتُهُ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ.
بازدیدها: ۹۲۳
این آیه بخوانی بوی تربت کربلا حس می کنی
رَبٍّ رحیم ولی نه رَبٍّ الرَحیمٍ چرا؟
سلام علیکم
سوال شما را متوجه نشدم. وقتی کلمه رب نکره است چرا انتظار دارید صفتش معرفه باشد؟
اگر منظورتان این است که با توجه به اینکه مقصود از رب خداوند است چرا صفتش را نکره آورده باید این طور می فرمودید که چرا اصلا «الرب الرحیم» نیاورده است.
پاسخش هم این است که تنوین نکره صرفا بر ناشناس بودن شخص دلالت ندارد؛به تعبیر دیگر تنوین نکره کاربردهای مختلفی دارد که معروفترین آنها این است که برای شخص ناشناس به کار میرود نه تنها کاربردش؛ که در کتب تخصصی به تفصیل بحث شده است.
دارم به این باور میرسم که رَبٍّ رحیم به مفهوم خدای مهربان نیست که انتظار داشته باشیم الرب الرحیم می بود بلکه به مفهوم مدیرمهربان تشریفات آن بخش از بهشت است که از طرف خدا مامور شده است چنین تسهیلاتی را برای مومن و همراهش فراهم کند واین باور از آنجا ناشی شده که در بهشت یک نوع زندگی دینامیکی در جریان است که مستلزم اسباب (مجریان) است که پاداش خداوندی را پیاده کنند والله اعلم
در ادب قرآن خیلی بعید است که کلمه رب (آن هم با قید رحیم) برای غیر خدا به کار رود
به علاوه که ترجمه رحیم به مهربان اساسا غلط است. واقعا بین رئوف با رحیم فرق است؛شاید اگر رب رئوف بود احتمال شما وجهی پیدا میکرد اما با رحیم خیلی بعید است.
«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ»
سلام در اینجا میتواند اشاره و بشارتی به یک ویژگی الزامی (این زمان خاص )برای اهل بهشت باشد وآن امنیت خاطر برای (هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ)باشد
این زمان خاص در آیه ۵۶ هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ با ذکر ظِلَالٍ مورد تاکید قرارگرفته است. اما بسیاری ظِلَالٍ را معادل سايههاى درختان بهشت كه مانع از حرارت تابشی باشد تفسیر کرده اند اما نعمت بزرگتر از آن می تواند اشاره به سایبان هایی باشد که نه فقط مانع از حرارت تابشی بلکه مانع از نگاه اغیار به آنان باشد که این نگرانی، در این زمان خاص، ویرانگرترین طوفان برای لحظات شیرینسرگرمی ملاعبه ميباشند. اما چه کسی این امنیت خاطر ٰرا فراهم می آورد؟ این تضمین امنیت از نگاه اغیار(سَلامٌ )، وعدهای است(قَوْلاً) از مربی بسیار دلسوزی ( مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ)برای اهل بهشت. برای تسهیل در درک اوج متعالی بودن این تنعم باید به مراحل مختلف تنعم الهی در بهشت که در آیات مربوطه قبلی برشمرده شده است توجه کرد. این مراحل تنعم برای السابقون میوه ها ،گوشت پرندگان و حور عین ولی برای اهل یمین میوه ها و عربا اترابا در نظر گرفته شده پس ما یدَّعُونَ میتواند درخواست مرحله بعد از پذیرایی با میوه باشد که برای سابقون با بهره مندی از گوشت پرندگان برای وصال به حورعین ولی برای اهل یمین برای وصال به عربا اترابا است.
سلام علیکم
به عنوان یک احتمال برای آیه محال نیست؛ اما بعید است؛ زیرا شما برای اینکه مطلب جور دربیاید
اولا «قول» را به معنای «وعده» گرفتید. درست است در فارسی ما به جای وعده می دهم می گوییم قول می دهم اما من در عربی چنین کاربردی ندیدم. نمی گویم محال است و حتما نیست؛می گویم من ندیدم و این مقدار را می دانم که برای استفاده در زبان عربی نمی توان صرفا از زبان فارسی شاهد آورد.
ثانیا متکئون را به معنای ملاعبه با همسران گرفتید؛ آن هم از جنس ملاعبه ای که انسان نمی خواهد دیگران ببینند. این هم دلیل می خواهد
ثالثا حتی اگر این را توجیه کنید باز این نگرانی از دیدن ملاعبه با همسر توسط دیگران، از جنس دغدغه های دنیایی ماست. آنجا چنین امور بر وفق مراد انسان است که جایی برای چنین دغدغه ای نیست که بخواهند این دغدغه را رفع کنند. قبلا آنجا تاکید شده که لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. در بهشت کسی از چیزی نگرانی ندارد که نیاز باشد به او اطمینان خاطر بدهند. آن هم اطمینان با وعده! خوب وقتی امکان اطمینان با قرار دادن حجابهای سفت و سخت هست چرا با وعده اطمینان دهند.
البته اینکه در آیات می اندیشید و دنیال معانی برای آنها می گردید قابل تقدیر است
سلام علیکم
این احتمال بعید شما،شاید به خاطر تنزل مفهوم واژه ها و یا ابهام در استدلال باشد و شاید با توضیح زیر این احتمال غریب، قریب شود.
اولا «قول» را به معنای «وعده» …
«قول» به معنای «وعده» به مفهوم شما، تنزل دادن مفهوم واژه است. در زبان فارسی دو جمله: {«وعده» الهی است که حق بر باطل پیروز میشود و یا « اراده » الهی است که حق بر باطل پیروز می شود} می تواند هم ارزش باشد. بنابراین منظور از وعده در نوشتارم «قول» به معنای «وعده معادل با اراده » است و می دانیم که إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ پس قول مشابه مفهومی ( قیلا ) سلاما سلاما هست.
ثانیا متکئون را به معنای ملاعبه …. این هم دلیل می خواهد
متکئون را به معنای جنابعالی ‘یعنی تکیه زدن و نشستن’ در حجله گاه میدانم ودر راستای ما یدَّعُونَ ، ملاعبه را مطرح کردم
واز {تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى) جلد ۴ صفحه ۴۱۳ چنانچه قمّى ره و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و در نفحات نقل نموده كه يك مؤمن داراى قوّه صد مرد شود در خوردن و آشاميدن و……} ملاعبه را مطرح کردم. بنابراین این نقد جنابعالی متوجه ایده مطرح شده نمی باشد.
ثالثا حتی اگر این را توجیه کنید باز این نگرانی از دیدن ملاعبه با همسر توسط دیگران، از جنس دغدغه های دنیایی ماست. ….
ار دو دیدگاه این نقد را میتوان توجیه کرد اول آنکه این گونه رفتاریعنی ملاعبه نهانی به سرشت انسانی ویا جامعه اسلامی نزدیک تر و یا ممدوح تراست به عبارت دیگر هدف الگوسازی باشد دوم آنکه معلوم نیست که بسیاری از دغدغه های دنیایی انسان در بهشت از حافظه ها پاک شده باشد. تاکید لاخوف علیهم و لا هم یحزنون میتواند گویای این نکته باشد که خوف وحزن قابل احساس است.
این که بدون قرار دادن حجابهای سفت و سخت، اطمینان کامل حاصل میشود خود موجب حمد بیشتر است.
و در نهایت سپاس بیشتر از نقد صمیمانه و صرف وقت جنابعالی
سلام مجدد
در مورد یکی دانستن قول و وعده قانع نشدم. دقت کنید که بحث زبان عربی است نه زبان فارسی؛ یعنی از زبان عربی باید شاهد بر مدعا بیاورید نه از استعمالات در فارسی
در مورد متکئون در حجله گاه این قیدی است که شما افزودید. اگر این مد نظر بود چرا در متن نیامد. چه کلمه ای قرینه بر آن است.
در مورد سوم هم
با این حال بعید بودن احتمال به معنای محال و نادرست بودن آن نیست. یعنی همچنان این را بعید می دانم اما از باب استعمال یک لفظ در چند معنا ممکن است همین معنا هم به عنوان یکی از معانی مد نظر بوده باشد. والله العالم