۹ محرم ۱۴۴۰
ترجمه
و غیر از خداوند [یکتا] خدایانی برگرفتند تا مگر یاری شوند؛
نکات ادبی
آلِهَةً
ماده «ءله» در اصل به معنای تعبد و عبادت است، (درباره ماده «عبد» نیز قبلا بیان شد که این ماده در اصل دلالت بر رام و ذلیل بودن دارد؛ جلسه ۱۲۵ http://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/) و «إلـٰه» را به معنای معبود دانستهاند که «آلهة» جمعِ آن است (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۱۲۷؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲) در واقع «إلـٰه» مصدر بوده است «ألِهَ، یألَهُ، إلـٰه» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳) هر چند برخی بر این باورند که این کلمه از کلماتی است که بر وزن «فِعال» و به معنای «مفعول» است (شبیه «کتاب» که به معنای «مکتوب» است) (المصباح المنير، ج۲، ص۱۹-۲۰)[۱]
در تفاوت بین «إله» و «معبود» برخی گفتهاند که در ماده «عبد» مفهوم خضوع نهفته است، اما در ماده «أله» مفهوم تحیر و سرگشتگی نهفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۱۱۹) اما برخی توضیح دادهاند که مفهوم تحیر، نه به ماده «أله»، بلکه به ماده «وله» مربوط میشود (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۱۲۷) و شاید بر همین اساس است که دیگران در تفاوت این دو گفتهاند که «معبود» کلمه عامی است که شامل هرکسی که مورد پرستش قرار بگیرد به کار میرود؛ اما «إله» آن معبودی است که واقعا سزاوار پرستیدن باشد و به همین جهت است که خداوند بارها فرموده «لا إله الا الله» (الفروق في اللغة، ص۱۸۰) و بر همین اساس برخی بر این باورند که با توجه به اینکه تنها الله شایسته پرستش است، اقتضای معرفتی این کلمه آن است که جمع بسته نشود؛ اما عرب چون مشرک بود و به تعدد معبودها باور داشت آن را به صورت «آلهه» جمع بسته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳)
«إلاهة» نیز مصدر و به معنای «عبادة» است و در یکی از قرائات، آیه «وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ: تو خدایانت را رها کند» (أعراف/۱۲۷)به صورت «وَ يَذَرَكَ وَ آلِاهَتَكَ» قرائت شده که به این معناست که «تو و عبادت کردن تو را رها کند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳)
درباره اصل کلمه «الله» اختلاف نظر هست که اغلب آن را از همین ماده «أله» میدانند و در این باره در جلسه ۱ توضیحات لازم ارائه شده است.
yekaye.ir/fatehat-alketab-1-1/
ماده «أله» (در صورتی که کلمه «الله» را هم برگرفته از آن بدانیم) جمعاً ۲۹۶۳ بار و در صورتی که این کلمه را از ماده دیگری بدانیم (یعنی صرفاً کلمات «إله» و «آلهة») ۱۴۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
الله
درباره اصل و ماده این کلمه اختلاف است:
برخی آن را «اسم خاص» (عَلَم) دانستهاند که اساساً از ماده خاصی مشتق نشده؛ اما اغلب آن را مشتق از «أله» به معنای «عبادت» – که در بند قبل توضیح داده شد – میدانند (مثلا: معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۱۲۷؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳) و برخی با توجه به قرینه کاربرد آن در زبان عبری نیز بر این موضع اصرار فراوان دارند و البته مفهوم تحیر و واله بودن را هم به نحوی در این کلمه لحاظ میکنند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۱۱۹). در همین راستا سیبویه مطلب را چنین توضیح داده که «الله» همان «إله» بوده که «الـ» معرفه بر آن وارد شده و به صورت «الإله» درآمده و سپس حرکت همزه به لام منتقل شده و همزه حذف شده و به صورت «أَلِلَاه» درآمده، سپس لام اول ساکن شده و در لام بعد ادغام شده و سپس از باب تعظیم و بزرگداشت خداوند به صورت مُفَخّم (تفخیم شده) ادا میشود. (المصباح المنير، ج۲، ص۲۰)
برخی این دیدگاه را هم مطرح کردهاند که ممکن است اصل این کلمه از ماده «أله» به معنای متحیر شدن باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳) اما دیگران تذکر دادهاند که «أله» به معنای تحیر، در اصل همان «وله» بوده که واوش به همزه تبدیل شده (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۱۲۷) و آنگاه خداوند بدین جهت الله نامیده شده که همگان در شناخت ذات و صفات او حیران و سرگردانند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳)
همچنین نقل شده که برخی گفتهاند که اصل این کلمه «وَلّاه» [صیغه مبالغه از ماده «وله»] بوده که واوش به همزه تبدیل شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳) و ماده «وله» در اصل به معنای اضطراب و بیقراری است (معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۱۴۰) و از این باب خداوند «ولّاه» است که همه موجودات عالم واله و شیدای اویند،[۲] خواه به اختیار خود (مانند برخی از اولیاء الله)و یا به نحو طبیعی و در متن خلقت خویش؛ و چه بسا آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (إسراء/۴۴) به همین مضمون دلالت داشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳)
همچنین نقل شده که برخی گفتهاند اصل آن از ماده «لاه» است که این را دو گونه توضیح دادهاند. برخی گفتهاند «لاه» اساساً اسم خداوند است که «الـ» بر سر آن وارد شده و به صورت «الله» درآمده (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۲۲۷) و برخی گفتهاند از فعل «لاه يلوه لياه» بوده که به معنای در پرده بودن (احتجب) و دور از دسترس قرار داشتن است و مقصود همان است که در آیه شریفه «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» (أنعام/۱۰۳) بدان اشاره شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳)
درباره «اللَّهُمَّ» که تعبیری است که در مقام دعا به کار میرود (المصباح المنير، ج۲، ص۲۰) گفته شده که به معنای «يا اللّه» است که «یا»ی اول آن به دو میم در پایان تبدیل شده؛ و این احتمال هم مطرح شده که این میم مشدد، در واقع از ماده «أمّ» بوده که «أمّ» به معنای قصد و توجه کردن است و یا از باب تخفیف، همزه آن افتاده؛ و یا در اصل این جمله بوده که «يا اللّه أمّنا بخير: خدایا با خیر و لطفت به ما توجه کن» که به صورت یک کلمه مرکب خاص به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۳؛ التحقيق، ج۱، ص۱۲۱)
با احتساب کلمه «اللهم» (که ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته) و نیز با احستاب تکرار کلمه «الله» در «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابدای هر سوره، کلمه «الله» جمعا ۲۸۱۶ بار (به صورتهای الله، بالله، تالله، فالله، لله) در قرآن کریم به کار رفته است.
ینْصَرُونَ
قبلا بیان شد که ماده «نصر» را غالباً به معنای «یاری» (عون) دانستهاند؛ و برخی تاکید کردهاند که مقصود، آن «یاری»ای است که در مقابل دیگری مطرح باشد؛ هرچند برخی نیز اصل معنای این کلمه را «آوردن و دادن خیر» (خیررسانی) دانستهاند و اینکه میگوییم خدا نصرت داد یعنی پیروزی را به آنها ارزانی داشت؛ چنانکه حتی به باران هم «نَصْر» گفتهاند و حتی در مورد مطلق «عَطاء» هم به کار رفته است.
جلسه ۴۳۶ http://yekaye.ir/al-ahzab-33-17/
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است:
وقتی قابیل دید که آتش قربانی هابیل را قبول کرد، ابلیس به او گفت:
همانا هابیل روالش این بود که آن آتش را میپرستید.
قابیل گفت: من آن آتشی را که هابیل میپرستید، نمیپرستم؛ ولیکن آتش دیگری را میپرستم و برایش قربانی تقدیم میکنم که قربانی مرا بپذیرد. پس خانههای [= عبادتکدههای] آتش را بنا کرد و قربانی تقدیم نمود؛ و او از پروردگارش شناختی [= شناخت درست و حسابیای] نداشت و فرزندانش از پرستش آتش را از او به ارث بردند.
علل الشرائع، ج۱، ص۳
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ وَ كَرَّامِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ قَابِيلَ لَمَّا رَأَى النَّارَ قَدْ قَبِلَتْ قُرْبَانَ هَابِيلَ قَالَ لَهُ إِبْلِيسُ إِنَّ هَابِيلَ كَانَ يَعْبُدُ تِلْكَ النَّارَ فَقَالَ قَابِيلُ لَا أَعْبُدُ النَّارَ الَّتِي عَبَدَهَا هَابِيلُ وَ لَكِنْ أَعْبُدُ نَاراً أُخْرَى وَ أُقَرِّبُ قُرْبَاناً لَهَا فَتَقَبَّلُ قُرْبَانِي فَبَنَى بُيُوتَ النَّارِ فَقَرَّبَ فَلَمْ يَكُنْ لَهُ عِلْمٌ بِرَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَرِثْ مِنْهُ وَلَدُهُ إِلَّا عِبَادَةَ النِّيرَانِ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است که در برخی از کتب آسمانی خواندم که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
به عزت و جلالم و به رفعت و بلندمرتبگیام بر فوق عرشم سوگند، قطعا آرزوی هر که را که به غیر من امید ببندد به یاس گرفتار کنم و لباس خواری و ذلت در میان مردم بر تنش بپوشانم و او را از قرب خود برانم و از فضل خویش دور گردانم؛ آیا در سختیها به غیر من دلخوش میدارد، در حالی که سختیها به دست من است؛ و آیا به غیر من امید میبندد با فکر خویش باب کس دیگر را میکوبد در حالی که کلیدهای همه درهای بسته تنها به دست من است؛ و باب من بر روی هر که مرا بخواند باز است؛ …
الكافي، ج۲، ص۶۶
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ قَالَ: … فَقَالَ لِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا … قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّثَنِي أَنَّهُ قَرَأَ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ:
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ مَجْدِي وَ ارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ] غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي وَ يَرْجُو غَيْرِي وَ يَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي …[۳]
تدبر
۱) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ»
«إله» – چنانکه در نکات ادبی گذشت – یعنی معبود، یعنی هر کسی که انسان او را شایسته پرستش میبیند؛ و عبادت و پرستش هم یعنی در برابر کسی کاملا رام و ذلیل و تسلیم بودن و خود را در چنگ او گرفتار دیدن، و از این رو، همه همّ و غمّ خود را پیروی از او و خود را با او هماهنگ کردن دیدن.
هر انسانی هر «إله»ی که برای خود برمیگزیند، از او انتظار یاری دارد؛ و انسانها چون الله را باور نمیکنند، به خرافه روی میآورند و برای یاری گرفتن به هر إله و آلههای درمیآویزند؛ خواه بت ساخته خویش باشد، یا پول و مقام و … .
۲) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً»
کسی که الله را بشناسد میفهمد هر چیزی را بخواهد به جای الله، إله و معبود و هدف و غایت خویش قرار دهد، مادون و پایینتر از الله است.
ثمره معرفتشناسی
هر یک از ما درک و تصوری از خداوند دارد که قطعا خداوند بسیار برتر از آن است. کسی که مسیر رشد عقلی و معرفتی را میپیماید، درکش از عالَم گسترش مییابد و به موازات این توسعه درک، گاه متوجه میشود واقعیتی برتر از آنچه خدا قلمداد میکرده، هم در کار است؛ درواقع، میفهمد که آنچه خدا تاکنون میپنداشته، واقعا خدا نبوده، بلکه مخلوقی بوده از مخلوقات خداوند و خداوند بسیار برتر از آن چیزی است که تاکنون قلمداد میکرده است:
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
https://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache/
شاید بدین جهت است که از مهمترین اذکار یک مسلمان «سبحان الله» و «الله اکبر» گفتن است: سبحان الله، یعنی خداوند از هر درکی و تصوری که من دارم و او را در جایی تمام میکنم منزه است؛ و «الله اکبر» یعنی «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ: خداوند از هر آنچه وصف شود برتر است.» (امام صادق ع، الكافي، ج۱، ص۱۱۷)[۴]
کسانی که با دو ذکر «سبحان الله» و «الله اکبر» انس ندارند، وقتی در موقعیت بالا قرار میگیرند، مغرور و فریفته این علم ناقص خویش میشوند و متکبرانه دست به انکار خدا میزنند و در واقع، خود را خدا میپندارند و نفس خویش را «إله» میگیرند؛ آنها از این جهت که خدا بودن آن واقعیت محدود قبلی را انکار میکنند به بیراهه نرفتهاند، بیراههشان آنجاست که همان دم، از «سبحان الله» و «الله اکبر» غافل بودند و الان نیز غافلاند که هنوز همین نفسی که این واقعیتهای برتر را شناخته، با همه عظمت و احاطهای که به واقعیات عالم پیدا کرده، تحت تدبیر یک واقعیت بسیار برتر قرار دارد و سراسر نیاز و فقر است.
۳) «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینْصَرُونَ»
انسان موجوی ناقص است که همواره نیاز به یاری دارد.
اگر یار و یاور حقیقی را نشناسیم در معرض شرک خفی و در معرض پناه بردن به آلهه خواهیم بود؛
و اگر او را به مردم درست نشناسانیم، آنان نیز برای یاری خویش سراغ آلهه دروغین خواهند رفت.
ثمره اخلاقی-اجتماعی
بدون شناخت و معرفی درست خداوند نمیتوانیم از خود و دیگران انتظار داشته باشیم که در کشاکش زندگی بتدریج پولپرست و مقامپرست و شهوتپرست و شهرتپرست و … نشویم.
[۱] . البته مرحوم مصطفوی بشدت با این تحلیل مخالف است و میگوید: و أمّا كون المصدر بمعنى الفاعل أو المفعول حقيقة: فهو بعيد عن الحقّ و الصواب، فانّ هيئة المصدر تخالف هيئة الفاعل أو المفعول، فكيف يمكن اتحادّ مفاهيمها، نعم انّ المصدر إذا انتسب الى الفاعل يكون للفاعل و إذا انتسب الى المفعول يكون للمفعول، كما في الفعل المبنىّ للفاعل المسمّى بالمعلوم، و المبنىّ للمفعول المسمّى بالمجهول، كقولنا في ضرب زيد عمرا. ضرب زيد، أو ضرب عمرو. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۱۲۰)
[۲] . به این معنا در جلسه ۶۹۴ http://yekaye.ir/al-kahf-18-110/ اشاره شد.
[۳] . متن کامل این روایت قبلا در جلسه ۱۰۲ حدیث۲ http://yekaye.ir/az-zumar-039-36/
و با سندی دیگر در جلسه ۳۲۰ حدیث ۲ http://yekaye.ir/al-hajj-22-15/ گذشت.
[۴] . عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَكْبَرُ.
فَقَالَ ع: اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ؟
فَقَالَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ!
فَقَالَ الرَّجُلُ كَيْفَ أَقُولُ
قَالَ قُلْ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ.
بازدیدها: ۱۰۳
با سلام
** ضرب المثل : یعنی آدم اینقدر نمک نشناس و قدر نشناس باشه