۱۳۷) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين‏

ترجمه

و آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان این دو است، به بازى نيافريده‌‏ايم؛

نکات ترجمه‌ای و نحوی

«لاعِبين» اسم فاعل از ماده «لعب» است. این ماده به معنای «بازی کردن» است یعنی کاری که انگیزه و قصد عاقلانه‌ای ورای خود ندارد و هدفش فقط سرگرم شدن می‌باشد، و از همین ماده است کلمه «لعاب» که به معنای آب‌ دهانی است که از دهان طفل سرازیر می‌شود (معجم المقاييس اللغة۵/ ۲۵۴)[۱] از انجام آن، قصد صحیح و عاقلانه‌ای مدنظر نباشد.

سه کلمه «عبث» و «لهو» و «لعب» به هم نزدیک‌اند، و در مورد هرسه در قرآن کریم، این تعبیر که «خلقت خدا این گونه نیست»، به کار رفته است: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (مومنون/۱۱۵) ؛ «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلينَ» (انبیاء/۱۷)؛ «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ (انبیاء/۱۶؛ دخان/۳۸) در تفاوت آنها گفته شده است که:

«عبث» درجایی است که کار کاملا به صورت غیرارادی وناخودآگاه انجام می‌شود [مثلا کسی که با ریشش بازی می‌کند] اما در لهو و لعب می‌تواند یک نحوه حالت ارادی هم داشته باشد.

«لعب» کاری است که انگیزه اصلی آن لذت بردن است و دغدغه‌ای در قبال حکیمانه بودن آن (به ثمره خاصی رسیدن) وجود ندارد (مانند بازی اطفال، که اصلا درکی از حکمت ندارند و صرفا برای لذت بازی می‌کنند)؛

و «لهو» آن سرگرمی است که انسان را از برنامه اصلی خود بازمی‌دارد.

و البته هر لهوی لعب هست، اما «لعب‌» می‌تواند «لهو» نباشد (مانند اینکه کسی بخواهد با بازی کردن، مطلب خاصی را به بچه‌ای آموزش دهد) (الفروق في اللغة/۲۴۸).

توجه شود که در همین حالت آخر هم باز آن هدفی که تعقیب می‌شود، غیر از هدف خود بازی است؛ و بازی بودنش به آن است که هدفی که در خود بازی مطرح می‌شود، هدفی غیرواقعی است و انگیزه اصلی بازیگر، لذت بردنش است. یعنی آنکه به بازی گرفته می‌شود و بازی می‌کند، رفتارش حکیمانه نیست و هدفی جدی را تعقیب نمی‌کند، هرچند کسی که او را به بازی گرفته، حکمتی دارد.[۲]

حدیث

۱) از امام صادق ع سوال شد که چرا خداوند آفریدگان را آفرید؟

فرمود: خداوند تبارک و تعالی آفریدگان را بیهوده نیافرید و آنها را رها نکرد؛ بلکه آنها را آفرید تا قدرتش را آشکار کند و آنها را به عبادت خویش وادارد تا بدین سبب مستوجب رضوان او شوند؛ و آنها را نیافرید که منفعتی از آنها به دست آورد ویا ضرری را با آنها از خود دفع کند، بلکه آفریدشان تا بدانان نفع رساند و آنها را به نعمت ابدی برساند.

علل الشرائع، ج‏۱، ص۹

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى الْجَلُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْجَوْهَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:

سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ؟

فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَدِ.[۳]

۲) زندیقی از امام صادق ع سوالات متعددی پرسید، از جمله اینکه:

پرسید: پس چرا آفریدگان را آفرید در حالی که نیازی به آنها نداشت و مجبور به آفرینش آنها نبود و بازی و کار بیهوده کردن هم سزاوار او نیست؟

فرمود: آنها را آفرید تا حکمتش را آشکار کند و علمش را جاری سازد و تدبیرش را برقرار کند.

گفت: پس چرا به همین سرا بسنده نکرد و همینجا را سرای ثوابش و زندان عقابش قرار نداد؟

فرمود: این دنیا دار ابتلاء و تجارتگاه ثواب و محل کسب رحمت است که با آفات پر و در شهوات تنیده شده است تا در آن میزان اطاعت بندگان را معلوم سازد، و اینجا سرای عمل است نه سرای جزاء.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۳۳۸

وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّه‏ قَالَ: …

قال: فَلِأَيِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هُوَ غَيْرُ مُحْتَاجٍ إِلَيْهِمْ وَ لَا مُضْطَرٍّ إِلَى خَلْقِهِمْ وَ لَا يَلِيقُ بِهِ التَّعَبُّثُ بِنَا؟

قَالَ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِيرِهِ قَالَ وَ كَيْفَ لَا يَقْتَصِرُ عَلَى هَذِهِ الدَّارِ فَيَجْعَلَهَا دَارَ ثَوَابِهِ وَ مُحْتَبَسَ عِقَابِهِ قَالَ إِنَّ هَذِهِ الدَّارَ دَارُ ابْتِلَاءٍ وَ مَتْجَرُ الثَّوَابِ وَ مُكْتَسَبُ الرَّحْمَةِ مُلِئَتْ آفَاتٍ وَ طُبِّقَتْ شَهَوَاتٍ لِيَخْتَبِرَ فِيهَا عَبِيدَهُ بِالطَّاعَةِ فَلَا يَكُونُ دَارُ عَمَلٍ دَارَ جَزَاء.

قال: …

تدبر

توجه: درباره «عبث» نبودن آفرینش، در جلسه۹۶ (مومنون/۱۱۵) احادیث و نکاتی گذشت (بویژه تدبرها۲ و ۴) که تکرار نمی‌شود. اما نکاتی اضافه بر آنها:

۱) «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين»: چنانکه در «نکات ترجمه» گذشت، «لعب» با «عبث» اندکی متفاوت است. اگر کاری کاملا اتفاقی و غیرخودآگاه و غیرارادی رخ دهد، عبث نامیده می‌شود؛ اما لهو و لعب می‌تواند تاحدی ارادی باشد. در لعب (بازی) ممکن است نظم و برنامه‌ای هم مشاهده شود، اما این نظم و برنامه، هدفی را که خود آن برنامه نشان می‌دهد، تعقیب نمی‌کند (مثلا پیروزی و شکست در یک بازی جنگی، ثمرات پیروزی و شکست در جنگ واقعی را ندارد)؛ بلکه صرفا دنبال سرگرمی (لهو) ویا لذت‌جویی (لعب) است.

مهم است که بدانیم که آفرینش جهان، نه‌تنها عبث نیست، بلکه بازی هم نیست. عده‌ای نظم عالم را می‌بینند، اما همانند تماشاگران یک بازی، برای این نظم فقط به‌به و چه‌چه می‌کنند؛ نه اینکه خود را در این میدان وارد کنند و متناسب با هذف این نظم، زندگی خود را سامان دهند. نظم آسمانها و زمین، غایت و هدفی دارد، که اگر صرفا نظم را دیدیم، اما به هدف آن توجه نکردیم و خود را با هدف آن هماهنگ نکردیم، همچنان جهان را بازی‌ای بیش ندیده‌ایم.

۲) «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين»: چنانکه در بحث از مومنون/۱۱۵ (جلسه۹۶، تدبر۴) گذشت، این گونه آیات در مقام توجه دادن ما به فلسفه آفرینش است و جالب اینجاست که در این آیه، با اینکه موضوع، فقط آفرینش انسان نیست، بلکه آفرینش کل آسمانها و زمین است، اما بلافاصله، در آیات بعد، بحث قیامت مطرح می‌شود؛ یعنی اساسا فلسفه آفرینش با جدی گرفتن قیامت معنی‌دار می‌شود.

۳) «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين»: این آیات (این آیه و آیه بعدی‌اش، که ان‌شاءالله فردا بحث خواهد شد) برهانی بر اثبات معادند؛ بدین بیان که: اگر ورای این عالم فانی، عالم ثابت و باقی‌ای نباشد، اینکه خداوند دائما موجوداتی بیافریند و از بین ببرد، کاری غیرحکیمانه و از جنس بازی کردن است، که وقوع چنین چیزی از خدا امکان ندارد؛ پس این عالم، مقدمه‌ای برای انتقال به عالمی دیگر است. (المیزان۱۸/ ۱۴۷). ظاهرا به همین جهت است که بلافاصله بعد از این آیات، بحث قیامت را مطرح کرده است.

۴) «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين»: اگر جهان و کار خدا بازی نیست، بازی قلمداد کردن این امر جدی، ضررش تنها و تنها به خود شخص برمی‌گردد. مانند این است که کسی در یک میدان جنگ واقعی وارد شود و خیال کند که آنچه می بیند صرفا یک بازی جنگی است، نه جنگ واقعی. حکایت حال کسانی که دین خدا را بازی می‌گیرند، همین گونه است. واگر کسی خدا و آیات او را به بازی گرفت (توبه/۶۵)، خدا هم او را بازی می‌دهد و می گذارد در طغیانش غوطه‌ور شود (بقره/۱۵) و این اوج بیچارگی یک انسان خواهد بود.

۵) «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين»:

خدا جهان را به بازی نیافریده است؛ اما حیات دنیا فقط بازیچه است (انعام/۳۲)

پس، در عین حال که نظام خلقت را نباید بازی دانست، اما باید زندگی دنیا را به بازی گرفت.

توجه شود که این آسمانها و زمین، حیات دنیا نیست. در مسیر نظام جهان باید کوشید و بازی نکرد، اما دغدغه‌های دنیوی را نباید بازی‌ای بیش دانست.

این گونه است که انسان‌های بزرگ و بسیار جدی‌، در عین حال که خود را کاملا به خدا و نظم الهی او سپردند، دنیا را به بازی گرفتند.

به قول ملای رومی:

کشاکش‌هاست در جانم، کشنده کیست؟ می‌دانم

دمی خواهم بیاسایم، ولیکن نیستم امکان

به هر روزم جنون آرد، دگر بازی برون آرد

که من بازیچه اویم، ز بازی‌های او حیران

چو جامم گه بگرداند، چو ساغر گه بریزد خون

چو خمرم گه بجوشاند، چو مستم گه کند ویران (دیوان شمس، غزل۱۸۴۴)

http://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh1844/

 


[۱] . برخی اساسا معنی اصلی آن را همین «آب دهان سرازیر شده» می‌دانند که چون یک کار بدون قصد و هدفی است به کارهای بی‌قصد و هدف هم بازی گفته شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۴۱)

[۲] . جایگاه نحوی کلمه «لاعبین» در این آیه، حال است؛ یعنی برای بیان وضعیت «ما» (فاعل فعل خلقنا) می‌باشد.

[۳] . این حدیث در جلسه۱۲۵ حدیث ۲ آمده بود.

Visits: 64

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*