۱۱۹) قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ

ترجمه

بگو در زمین گشت و گذار کنید تا بنگرید عاقبت مجرمان چگونه بوده است.

حدیث

از امام صادق ع روایت شده است: حضرت عيسى از روستایی گذشت كه اهل آن و پرنده‏ها و حیواناتش همگی مرده بودند. فرمود: اينها قطعا جز به خشم و غضب [خدا] نمرده‌اند؛ چرا که اگر جداجدا مرده بودند يكديگر را به خاك سپرده بودند.

حواريون عرض كردند: يا روح اللَّه و یا کلمة الله! از خدا بخواه اينان را براى ما زنده كند تا به ما بگويند كردارشان چه بوده [كه به اين عذاب گرفتار شده‏اند] تا از آن دورى كنيم.

حضرت عيسى ع از پروردگارش خواست، پس از بالا بدو ندا شد: كه آنان را صدا بزن. حضرت عيسى ع شب‌هنگام بر تپه از زمين برآمد، و فرمود: اى مردم اين روستا!

يك تن از ميان آنها پاسخ داد، بلى اى روح الله و كلمة الله!

فرمود: واى بر شما! كردار شما چه بود؟

گفت: پرستش طاغوت، و علاقه به دنيا، همراه با ترس اندك [از خدا] و آرزوى دراز و غفلتی برخاسته از لهو و لعب.

حضرت عيسى ع فرمود: علاقه شما به دنيا چگونه بود؟

گفت: مانند علاقه كودك به مادرش: هر گاه به ما رو مى‏آورد، شاد؛ و چون از ما رو مى‏گرداند، گريان و غمناك مي‌شديم.‏

فرمود: پرستش طاغوت‌تان چه بود؟

گفت: همان اطاعت از اهل گناه.

فرمود: عاقبت كار شما چه شد؟

گفت: شبى را به خوشى خوابیدیم و صبح در هاويه بوديم. (قارعه/۹)

فرمود: هاويه چيست؟

گفت: همان سجين است. (مطففین/۷)

فرمود: سجين چيست؟

گفت: كوههائى از آتش گداخته، كه تا روز قيامت بر ما فروزان است.

فرمود: چه گفتيد و به شما چه گفتند؟

گفت: گفتيم ما را به دنيا برگردانيد تا در آن زهد ورزيم، و به ما گفته شد: دروغ مي‌گوئيد.

فرمود: واى بر تو! چه شد كه جز تو، کسی از اين جماعت با من سخن نمی‌گوید؟

گفت: ای روح اللَّه! همگی‌شان با لجام [= افسار]‌هایی از آتش در دستان فرشتگان سخت و تند گرفتارند؛ و من در ميان آنها بودم، ولى از آنها نبودم؛ تا آن هنگام كه عذاب خدا آمد مرا هم با ايشان در برگرفت، پس من به تار موئى بر لبه دوزخ آويزانم و نميدانم كه آيا با صورت در آن می‌افتم و يا از آن رهائى می‌يابم؟!

حضرت عيسى ع به حواريين رو كرده، فرمود: اى اولیاء الله! خوردن نانى خشك با نمكى زبر، و خوابيدن بر مکانی ناخوشایند، در صورتى كه عافیت دنيا و آخرت حفظ شود، [از این وضعیت] بسیار بهتر است.

الكافي، ج‏۲، ص۳۱۹

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُهَاجِرٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

مَرَّ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع عَلَى قَرْيَةٍ قَدْ مَاتَ أَهْلُهَا وَ طَيْرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يَمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ وَ لَوْ مَاتُوا مُتَفَرِّقِينَ لَتَدَافَنُوا فَقَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُحْيِيَهُمْ لَنَا فَيُخْبِرُونَا مَا كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فَنَجْتَنِبَهَا فَدَعَا عِيسَى ع رَبَّهُ فَنُودِيَ مِنَ الْجَوِّ أَنْ نَادِهِمْ فَقَامَ عِيسَى ع بِاللَّيْلِ عَلَى شَرَفٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ يَا أَهْلَ هَذِهِ الْقَرْيَةِ فَأَجَابَهُ مِنْهُمْ مُجِيبٌ لَبَّيْكَ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ كَلِمَتَهُ فَقَالَ وَيْحَكُمْ مَا كَانَتْ أَعْمَالُكُمْ قَالَ عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ وَ حُبُّ الدُّنْيَا مَعَ خَوْفٍ قَلِيلٍ وَ أَمَلٍ بَعِيدٍ وَ غَفْلَةٍ فِي لَهْوٍ وَ لَعِبٍ فَقَالَ كَيْفَ كَانَ حُبُّكُمْ لِلدُّنْيَا قَالَ كَحُبِّ الصَّبِيِّ لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَيْنَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَكَيْنَا وَ حَزِنَّا قَالَ كَيْفَ كَانَتْ عِبَادَتُكُمْ لِلطَّاغُوتِ قَالَ الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِي قَالَ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِكُمْ قَالَ بِتْنَا لَيْلَةً فِي عَافِيَةٍ وَ أَصْبَحْنَا فِي الْهَاوِيَةِ فَقَالَ وَ مَا الْهَاوِيَةُ فَقَالَ سِجِّينٌ قَالَ وَ مَا سِجِّينٌ قَالَ جِبَالٌ مِنْ جَمْرٍ تُوقَدُ عَلَيْنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَ فَمَا قُلْتُمْ وَ مَا قِيلَ لَكُمْ قَالَ قُلْنَا رُدَّنَا إِلَى الدُّنْيَا فَنَزْهَدَ فِيهَا قِيلَ لَنَا كَذَبْتُمْ قَالَ وَيْحَكَ كَيْفَ لَمْ يُكَلِّمْنِي غَيْرُكَ مِنْ بَيْنِهِمْ قَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ إِنَّهُمْ مُلْجَمُونَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ بِأَيْدِي مَلَائِكَةٍ غِلَاظٍ شِدَادٍ وَ إِنِّي كُنْتُ فِيهِمْ وَ لَمْ أَكُنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا نَزَلَ الْعَذَابُ عَمَّنِي مَعَهُمْ فَأَنَا مُعَلَّقٌ بِشَعْرَةٍ عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ لَا أَدْرِي أُكَبْكَبُ فِيهَا أَمْ أَنْجُو مِنْهَا فَالْتَفَتَ عِيسَى ع‏ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ فَقَالَ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ أَكْلُ الْخُبْزِ الْيَابِسِ بِالْمِلْحِ الْجَرِيشِ وَ النَّوْمُ عَلَى الْمَزَابِلِ خَيْرٌ كَثِيرٌ مَعَ عَافِيَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.

نکته (ارتباط این آیه با آیات مشابه قبلی)

هم برخی احادیث و هم برخی نکات تدبری  آیات ۹ و ۴۲ سوره روم (به ترتیب، جلسه ۶۶ و جلسه ۵۸) با آیه حاضر مشترک است؛ لذا فقط نکات جدید مطرح می‌شود

تدبر

۱) «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا …» این مطلبی است که به همه باید گفت (قل):

در سیر و سیاحت‌ها، خصوصا در محل آثار تمدنی، فقط مبهوت خود این آثار و عظمت آنها نشویم؛ بلکه درباره ساکنان این آثار و نسبت اکنون بین آنها و این آثار، و وضعیت اکنون صاحبان قدیمی این آثار هم بیندیشیم.

وقتی این جملات را می‌نوشتم به یاد کتاب «آری اینچنین بود ای برادر» نوشته دکتر شریعتی افتادم.

فرازی را با هم بخوانیم:

با این خصوصیات، رشته اصلی تحصیل و تدریس و تحقیقم و فکرم و ذکرم هم تمدن است و همواره تمدنها و آثار بزرگ تمدن بشری را بزرگترین افتخار نوع بشر می‌دانستم و به هر شهر و کشوری که می‌رفتم، بلافاصله به سراغ یکی از آثار بزرگ تمدن گذشته می‌شتافتم، تا بدانم و ببینم و بشناسم که این قوم چه اثری خلق کرده است و تاریخ این قوم چه شاهکاری آفریده است. در یونان، … در رم، …در خاور دور، … در چین، …

اینها در نظر من، بزرگترین میراث عزیز بشریت بود و برای من، عزیزترین دیدنی‌هایی که چشم و دلم را غرق نور و لذت می‌کرد و از تماشایش لبریز هیجان می‌شدم.

… تا اینکه در تابستان امسال، در سفر به افریقا که بیشترین شوقم دیدن اهرام سه گانه مصر بود، آن همه دلبستگی‌ها، ناگهان، در دلم گسست و آن همه تصویرهای پر شکوه در درونم فرو ریخت و آن خیالات همه از سرم گریخت و ایمانم را به آنچه تمدن نام دارد، همه بر آب نیل دادم هزارها سال دروغ را همه بر باد مصر!

… راهنما … شاهکارها را نشانم می‌داد و حکایت می‌کرد، پنج هزار سال پیش «بردگان»، هشتصد میلیون تخته سنگ بزرگ را- که هر قطعه‌ای به طور معدل، دو تن وزن دارد- از «اسوان»- همانجایی که سد معروف اسوان را ساخته‌اند- به قاهره آورده‌اند و ۹ هرم ساخته‌اند که شش تا کوچک است و سه تای دیگر بزرگ که شهره جهان‌اند!

پنج هزار سال پیش، هشتصد میلیون سنگ را از فاصله ۹۸۰ کیلومتری، به قاهره آوردند و روی هم چیدند و بنایی ساختند تا جسد مومیایی شده فرعون‌ها و ملکه هاشان را در زیرآن دفن کنند!

…از آن همه کار، از شاهکاری چنان عظیم، دچار شگفتی شده بودم که در گوشه‌ای- به فاصله ۴۰۰، ۵۰۰ متری- قطعه سنگهایی را دیدم که در هم ریخته، بر هم انباشته شده‌اند. از راهنمایم پرسیدم آنها چیست؟ با بی‌اعتنایی گفت: چیزی نیست، مشتی سنگ است. گفتم: اینها نیز سنگهایی انباشته بر هم است و چیزی نیست، می‌خواهم بدانم که آنها چه هستند. زورش می‌آمد جواب درستی بدهد …

…گفتم به جای شرح این همه، فقط بگو آنجا کجاست؟ گفت: آنها دخمه‌هایی است نقب مانند که چندین کیلومتر در دل زمین حفر شده است. پرسیدم: چرا؟ گفت: گور برده‌هایی است که این اهرام را بنا کرده‌اند…

… هر روز، خبر مرگ صدها نفر را به فرعون گزارش می‌کردند؛ وقتی دسته‌های تازه‌ای از افریقای سیاه می‌آوردند که هنوز با آب و هوای مصر و شرایط کاری چنین وحشیانه عادت نکرده بودند آمار روزانه مرگشان بالاتر می‌رفت، در فصلهای مختلف سال، این منحنی فرق می‌کرد و بیماری‌های مسری چون وبا و طاعون و… آمار مرگ این انسانها را به صورت یک قتل عام وسیع نشان می‌داد.

… گفتم: دیگر رهایم کن که نه حضور تو را می‌توانم تحمل کنم و نه حضور این اهرام خبیث را، من خود می‌روم و رفتم….

…می‌دیدم، به چشم می‌دیدم که تمدن یعنی دشنام، یعنی نفرت، یعنی کینه، یعنی شکنجه و شلاق، بهره‌کشی، خونخواری، جلادی، شهادت، فساد و شهوت و هوس و خودخواهی و اسارت و… بالاخره، بنای سه طبقه ستم هزاران سال بر گرده خواهران و برادران من؛ در میان انبوه سنگها نشستم و دیدم چنان است که پنداری همه آنهایی که در دل این دخمه‌ها خفته‌اند، با من حرف می‌زنند و به من- فارغ التحصیل دانشگاه علوم انسانی اروپا و استاد تاریخ تمدن دانشگاه ایران- درس می‌دهند، نخستین صفحه کتاب علوم انسانی را درس می‌دهند، نخستین درس تاریخ را می‌آموزند و برایم تمدن را معنی می‌کنند…

۲) در قرآن کریم برای «گناه» از تعابیر «ذنب» و «إثم» و «جرم» استفاده شده؛ اما در بحث عبرت‌گیری از عاقبت گناهکاران، از این سه واژه، فقط اصطلاح «مجرم» را به کار برده است. (قرآن کریم، در مواردی که به عبرت‌گیری از عاقبت یک عده، تذکر داده، از آنها با تعابیر مکذِّب، مشرک، ظالم، مفسد، و مجرم به کار برده است که همگی غیر از کلمه «مجرم» معانی‌ای دارند که با معنای «گناهکار» اندکی تفاوت دارد) اما چرا؟

الف. یکی از هم‌خانواده‌های کلمه «جُرم» (= گناه)، «جَرم» (= قطع، بریدن) است و اهل لغت معتقدند که معنای این دو کلمه به هم مربوط است هرچند درباره نحوه ارتباط آن اختلاف نظر دارند (معجم المقاييس اللغة۱/ ۴۴۶[۱]؛ الفروق في اللغة/۲۲۸ [۲]؛ مفردات ألفاظ القرآن/۱۹۲-۱۹۴[۳]). شاید وجه مهم عبرت گرفتن از گناهکار این باشد که گناهکار بالاخره از دنیا و لذت‌هایی که به خاطر آن گناه می‌کرده، جدا (قطع) می‌شود؛ و اینجاست که محل عبرت می‌باشد.

ب. کلمات «جرم» و «مجرم» را، نه در مورد هر گناهی، بلکه غالبا در مورد گناهانی که حیثیت اجتماعی دارند، به کار می‌بریم و اگرچه در کلمات اهل لغت عرب در این زمینه سخنی یافت نشد، اما با مشاهده موارد استعمال آن در قرآن، بعید نیست که واقعا همین مد نظر باشد. اگر چنین باشد، آنگاه، علت اینکه از میان سه واژه مذکور، این واژه انتخاب شده، این است که گناهانی واقعا امکان عبرت‌ گرفتن دارند، که در عرصه اجتماعی به چشم بیایند؛ و شاید به همین جهت است که عذاب‌های دنیوی مطرح در قرآن، همگی در مورد گناهان اجتماعی مطرح شده است.

ج. …

این موارد بعدا (مرداد ۱۴۰۰) اضافه شد:

۳) چه ارتباطی هست که آنها می‌گویند مگر می‌شود ما از دل خاک برآییم و اینها جز اسطوره‌های اولین نیست؛ و این آیه به نظر کردن به عاقبت مجرمان توصیه می‌کند؟! بالاخره این مجرمان هم که مردند و خاک شدند و دوباره زنده نشده‌اند!

الف. در آیات قبل معلوم شد که اینها یک نگاه مادی و فیزیکی زمانمند به حقیقت خود داشتند؛ و اگر توجه کنیم که آخرت در باطن و حقیقت دنیا نهفته و فقط چشم ما کور شده (توضیح در تدبرهای آیه ۶۵) آنگاه اکنون این تذکری که می‌دهد معنا دار می‌شود. می‌فرماید عاقبت مجرمان را ببینید. این عاقبت نشان می‌دهد که آنها در آخرت زندگی می‌کردند و سوال شما که فکر می‌کنید آخرت بعدا رخ می‌دهد ناشی از نفهمی است.

ب.


[۱] . و الجُرْم و الجَريمة:الذَّنْب و هو من الأوّل [= القطع]؛ لأنه كَسْبٌ، و الكَسْب اقتطاع‏

[۲] . الجرم ما ينقطع به عن الواجب و ذلك أن أصله في اللغة القطع و منه قيل للصرام الجرام و هو قطع التمر

[۳] . أصل الْجَرْمُ: قطع الثّمرة عن الشجر، و رجل جَارِمٌ، و قوم جُرَّامٌ، و ثمر جَرِيمٌ. و الْجُرَامَةُ: ردي‏ء التمر الْمَجْرُومُ، و جعل بناؤه بناء النّفاية، و أَجْرَمَ: صار ذا جرم، نحو: أثمر و ألبن، و استعير ذلك لكل اكتساب مكروه، و لا يكاد يقال في عامّة كلامهم للكيس المحمود، و مصدره: جَرْمٌ، و قول الشاعر في صفة عقاب: «جَرِيمَةُ ناهض في رأس نيق» فإنه سمّى اكتسابها لأولادها جرما من حيث إنها تقتل الطيور، أو لأنّه تصورها بصورة مرتكب الجرائم لأجل أولادها، كما قال بعضهم: ما ذو ولد- و إن كان بهيمة- إلا و يذنب لأجل أولاده.فمن الْإِجْرَامِ قوله عزّ و جل: إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ‏ [المطففين/ ۲۹]، و قال تعالى: فَعَلَيَّ إِجْرامِي‏ [هود/ ۳۵]، و قال تعالى: كُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ‏ [المرسلات/ ۴۶]، و قال تعالى: إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ [القمر/ ۴۷]، و قال عزّ و جل: إِنَّ الْمُجْرِمِينَ، فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ‏ [الزخرف/ ۷۴].و قوله عزّ و جل: «لا جَرَمَ» قيل: إنّ «لا» يتناول محذوفا، نحو «لا» في قوله تعالى: «لا أُقْسِمُ» [القيامة/ ۱]، … و معنى جَرَمَ: كسب، أو جنى. و: أَنَّ لَهُمُ النَّارَ [النحل/ ۶۲]، في موضع المفعول، كأنه قال: كسب لنفسه النار. و قيل: جَرَمَ و جُرْمَ بمعنى، لكن خصّ بهذا الموضع «جَرَمَ» كما خصّ عمر بالقسم، و إن كان عمر و عمر بمعنى، و معناه: ليس بِجُرْمٍ أنّ لهم النار، تنبيها أنهم اكتسبوها بما ارتكبوه إشارة إلى قوله تعالى: وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها [الجاثية/ ۱۵].و قد قيل في ذلك أقوال، أكثرها ليس بمرتضى عند التحقيق

Visits: 34

One Reply to “۱۱۹) قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*