ترجمه
و کسی که آخرت را بخواهد و برای آن کوششی در خور آن انجام دهد، در حالی که مومن است، پس آنان تلاششان مورد قدردانی خواهد بود.
نکات ادبی
«الْآخِرَة» از ماده «أخر» است. این ماده نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) و به معنای عقب انداختن است (كتاب العين، ج۴، ص۳۰۳) که کلمه تأخیر در فارسی کلمهای آشناست. از این ماده دو کلمه «آخَر» و «آخِر» معروف است که در فارسی به ترتیب، به معنای «آخری، پایانی» و «دیگر» به کار میرود و توضیح دادهاند که : «آخَر» («أُخری»، دیگر) در جایی به کار میرود که علاوه بر «مورد اول» و این گزینه، سوم و چهارم و .. هم برایش فرض دارد؛ اما «آخِر» (آخرة) در جایی به کار میرود همان «مورد اول» باشد و این؛ و سومیای در کار نباشد. مثلا در مقابل ربیعالاول، ربیعالآخِر گفته میشود (الفروق في اللغة/۲۹۰) اما در مقام شمارش یک عده معین میگویند: اول، دوم، سوم، … آخَر.[۱] بدین لحاظ، «آخِرت» در مقابل «دنیا» به کار میرود و حالت سومی ندارد. شاید بدین جهت است که اگرچه در اصطلاحات فنی، عالم برزخ (از مردن تا نفخ صور) را از عالم آخرت (از نفخ صور به بعد) متمایز میکنند؛ اما در ادبیات دینی، دوره حیات برزخی را هم جزیی از عالم آخرت قرار دادهاند؛ زیرا این کلمه به لحاظ معنایی در جایی است که سومیای در کار نباشد، پس به لحاظ لغوی، برزخ را نمیتوان سومیِ دنیا و آخِرت قرار داد. در مورد چرایی مونث بودنش هم ممکن است به خاطر تقابل با دنیا باشد (دنیا، مونث مجازی است) (مثلا: بقره/۲۲۰) و یا به خاطر مونث بودنِ موصوف محذوف آن، که آن محذوف میتواند «النشأة» (النشأة الآخرة، عنکبوت/۲۰) یا «الدار» (الدار الآخرة، بقره/۹۴) و مانند آن باشد. (درباره این ماده بعدا در جلسه ۹۸۱ به تفصیل بحث خواهد شد)
«سَعى لَها سَعْيَها» سعی دوم، «مفعول مطلق» است که در فارسی چنین ترجمه میشود: «تلاش کند، تلاش کردنی»؛ که سادهترش این است: «تلاش در خوری انجام دهد» و ضمیر «ها» در هر دو مورد، به آخرت برمیگردد؛ که در عبارت «سعیها» به معنای «تلاشی در خور آخرت» میشود. (برخی مترجمان به این نکته توجه نکردهاند و به جایش نوشتهاند «[تمام] تلاش خود را بکند»، یعنی مرجع ضمیر را «مَن أراد» قرار دادهاند.)
«مَشْكُور»: از ماده «شکر» است. «شُکر» را به معنای «شناخت احسان» (کتاب العین، ج۵، ص۲۹۲) معرفی کردهاند که منظور، نه شناخت ذهنی محض، بلکه شناختی است که انسان متناسب با آن عمل کند که شاید تعبیر «قدرشناسی» برای این نوع شناخت مناسبتر باشد؛ لذا بسیاری از اهل لغت، «شکر» را به مدح و ثنای شخصی که نیکیای در حق ما انجام داده، دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۰۸؛ المصباح المنير، ج۲، ص۳۲۰ ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۹۹) و در تفاوت شکر و حمد گفتهاند: شکر در جایی است که حتما نعمتی داده شده و از آن تشکر شود، اما حمد در غیر آن هم به کار میرود؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج،۱، ص۴۳۷) در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. (الفروق في اللغة/۴۰) واضح است که وقتی شکر به خداوند نسبت داده میشود، به معنای پاداشی است که خداوند در مقابل کارهای بندگان به آنها میدهد (مفردات ألفاظ القرآن/۴۶۲) (بحث درباره این ماده بعدا در جلسه ۱۰۳۷، تکمیل شد: http://yekaye.ir/al-waqiah-56-70/)
حدیث
۱) امام صادق ع از پدرشان روایت کردهاند:
پیامبر اکرم ص فرمود: از خدا آن گونه که سزاوار است شرم و حیا کنید.
گفتند: رسول خدا ! یعنی چه کار کنیم؟
فرمود: اگر میخواهید چنین کنید، هریک از شما شب نخوابد مگر اینکه أجلش را در مقابل دیدگان خود داشته باشد؛ و سرش و آنچه در آن جای گرفته (افکار و محتویات ذهنی)، و شکم و محتویاتش را [از گناه] حفظ کند، و از قبر و ابتلائاتش را یاد کند، و کسی که آخرت را می خواهد باید که زینت زندگی دنیا را رها کند. [= زیباییهای دنیا دلش را نبرد]
قرب الإسناد، ص۲۳؛ الأمالي( للصدوق)، ص۶۱۶
مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ:
«قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ. قَالُوا: وَ مَا نَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: فَإِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ فَلَا يَبِيتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلَّا وَ أَجَلُهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَ لِيَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ مَا وَعَى، وَ الْبَطْنَ وَ مَا حَوَى، وَ لْيَذْكُرِ الْقَبْرَ وَ الْبِلَى، وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ فَلْيَدَعْ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»
۲) امام باقر ع از رسول خدا ص روایت کردهاند:
روز قیامت شخصی را میآورند و میگویند حجت و دلیل خود را بیان کن. میگوید: پروردگارا ! مرا آفریدی و هدایتم کردی، بر من وسعت دادی [مرا در تنگنا نگذاشتی] و من هم همواره بر خلق وسعت دادم [کسی را در تنگنا قرار ندادم] و برآنها آسان گرفتم تا در امروز رحمتت را بر من گسترش دهی و آن را برای من میسر گردانی.
پس، پروردگار جلیل و متعال میفرماید: بندهام راست گفت؛ او را به بهشت وارد کنید.
الكافي، ج۴، ص۴۰؛ تفسير نور الثقلين، ج۳، ص۱۴۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَيُّوبَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِرَجُلٍ فَيُقَالُ احْتَجَّ فَيَقُولُ يَا رَبِّ خَلَقْتَنِي وَ هَدَيْتَنِي فَأَوْسَعْتَ عَلَيَّ فَلَمْ أَزَلْ أُوسِعُ عَلَى خَلْقِكَ وَ أُيَسِّرُ عَلَيْهِمْ لِكَيْ تَنْشُرَ عَلَيَّ هَذَا الْيَوْمَ رَحْمَتَكَ وَ تُيَسِّرَهُ فَيَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَعَالَى ذِكْرُهُ صَدَقَ عَبْدِي أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.
۳) حکایت
منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) نامهای به امام صادق ع نوشت که چرا همان گونه که سایر مردم با ما حشر و نشر دارند، با ما رفت و آمد نداری؟
جوابش را داد که: ما چیزی که به خاطرش از تو بترسیم نداریم [نیامدنمان به خاطر ترس از تو نیست]، و تو هم چیزی از امور اخروی که به خاطرش امیدی به تو داشته باشیم [و بدین جهت سراغت بیاییم] نداری. نه نعمتی به تو داده شده که به خاطر تهنیتگویی نزدت بیاییم و نه مصیبتی بر تو وارد شده که به خاطر تسلیتگویی سراغت بیاییم؛ پس چکار داریم که نزدت بیاییم؟
نوشت: با ما مصاحبت داشته باشید که نصیحتمان کنید!
امام ع جواب فرستاد: کسی که دنیا را بخواهد تو را نصیحت نمیکند؛ و کسی که آخرت را بخواهد با تو مصاحبت نمیکند!
منصور گفت: به خدا قسم جایگاه مردمان را برایم متمایز کرد که: در میان کسانی که دنبال آخرتند، چه کسانی دنیا میخواهند [کسانی که ظاهرا دنبال آخرتند، اما در واقع با این بهانهها دنبال دنیای خود هستند] و اینکه چه کسی واقعا آخرت را میخواهد و نه دنیا را.
كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۰۹
وَ قَالَ ابْنُ حُمْدُونٍ كَتَبَ الْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ: لِمَ لَا تَغْشَانَا كَمَا يَغْشَانَا سَائِرُ النَّاسِ؟
فَأَجَابَهُ ع: لَيْسَ لَنَا مَا نَخَافُكَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَا عِنْدَكَ مِنْ أَمْرِ الْآخِرَةِ مَا نَرْجُوكَ لَهُ وَ لَا أَنْتَ فِي نِعْمَةٍ فَنُهَنِّيَكَ وَ لَا تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّيَكَ بِهَا فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَكَ؟
قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ: تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا.
فَأَجَابَهُ ع: مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُكَ.
فَقَالَ الْمَنْصُورُ وَ اللَّهِ لَقَدْ مَيَّزَ عِنْدِي مَنَازِلَ النَّاسِ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا مِمَّنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَ أَنَّهُ مِمَّنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ لَا الدُّنْيَا.[۲]
تدبر
۱) «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»:
این آیه و آیه قبل، مقایسه دنیاخواهی و آخرتطلبی است: کسی که دنیاطلب باشد معلوم نیست در دنیا به هدفش برسد و عاقبتش هم جهنمی است، اما کسی که آخرتطلب باشد حتماً به نتیجه تلاشش خواهد رسید.
به علاوه، آخرتطلبی، برخلاف دنیاطلبی، حتی اگر مقداری هم وجود داشته باشد، مثمرالثمر است.
و آخر اینکه آخرتطلبی، برای اینکه واقعی باشد، حتما نیاز به ایمان و تلاش جدی دارد؛ برخلاف دنیاطلبی، که برای دنیاطلب بودن، ضرورتاً نه ایمانی نیاز هست و نه تلاشی.
توضیح تخصصی
الف. در آیه قبل، در مورد رسیدن دنیاطلب به هدفش (دنیا)، هم از جهت محدوده آن (فقط محدود به دنیا)، و هم در مورد مقدارش (چه اندازه از دنیا)، و هم در مورد کسی که به هدف میرسد (اشخاص دنیاطلب)، از محدودیتهایی سخن گفت (فيها + ما نَشاءُ + لِمَنْ نُريد)؛ و البته سرنوشت هر دنیاطلبی را (به دنیا رسیده باشد یا نرسیده باشد) جهنم دانست (ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ). اما در این آیه، برای رسیدن آخرتطلب به هدفش، هیچ قید و شرطی نگذاشت (كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً). درواقع، میخواهد بفرماید «اسباب دنیوی ممکن است به نتیجه نرساند، اما در جایی که اسباب اخروی باشد، حتما نتیجه حاصل میشود. (المیزان، ج۱۳، ص۶۶)
ب. دنیاخواهی را با تعبیر «كانَ يُريدُ» آورد که نشان میدهد روال آنها چنین بوده و همواره چنیناند. اما آخرتطلبی را با تعبیر «أرادَ» آورد که حتی اگر کسی یکبار چنین ارادهای کرده باشد، شامل حالش شود. یعنی آن دنیاطلبی که حتما جهنمی میشود، دنیاطلب محض است که هیچ دغدغه جدی نسبت به آخرت ندارد؛ اما اگر کسی حتی یکبار – البته به طور کاملا جدی و واقعی – آخرت را طلب کند، حتما بهرهای در آخرت خواهد برد.
ج. در آیه قبل، دنیاخواهی را به هیچ چیز، حتی تلاش خود فرد مقید نکرد، چون دنیاخواهی از جنس کوتهبینی (عاجل و دمدستی) است، همین که شخص کوتهبین شد (اراده عاجله کرد) و اهداف عالی را رها کرد، دیگر بدبختیاش قطعی شده است، اما در این آیه، آخرتطلبی را مقید کرد هم به تلاش و هم به ایمان، چون آخرتطلبی، از جنس دوراندیشی و قرار گرفتن در مسیر حق و حقیقت است، و البته برای رسیدن به حق، صرفا در این مسیر قرار گرفتن کافی نیست، بلکه در این مسیر باید اولاً تلاشی از خود نشان دهد (سَعى لَها سَعْيَها) و ثانیاً روح و روانش را معطوف به هدف کند (وَ هُوَ مُؤْمِنٌ: ایمان بیاورد و تسلیم حقیقت باشد، جلسه۱۲۵، تدبر۲)؛ پس، علاوه بر اراده آخرت، تلاش و ایمان هم موضوعیت دارد تا این اراده واقعا به حرکت صحیح منجر شود؛ آنگاه اگر کسی ارادهاش را در مسیر صحیح به راه انداخت، حتما تلاشش ثمرهای خواهد داشت.
۲) « أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ …»: برای اینکه کار انسان، ثمره حقیقی و نتیجه قطعی داشته باشد، باید در هر سه حوزه اراده، شناخت و عمل، تحولی رخ دهد:
– در حوزه اراده، جهتگیری و مطلوب خود را از این زاویه محدود و محسوس و کوتهبینانه (عاجله) برگرداند و به سوی امر دیگر و ماورای این ظواهر موقت (آخرت) قرار دهد.
– در حوزه شناخت، باید حقیقتجویی و تسلیم حقیقت بودن (ایمان) را محور وجود خود کند و اهمیت شناخت به عنوان مبنای تصمیمگیری را به حدی ارتقاء دهد که معیارش شناختهایش شود نه تابع دلخواههایش (جلسه۱۵۸، تدبر۲). (توجه شود که نفرمود «ایمان به چه؟» بلکه فقط فرمود: «مومن باشد» زیرا اگر ایمان (تسلیم حقیقت بودن) جدی گرفته شود، حتما ایمان به خدا و آخرت خواهد بود. جلسه۱۴۳، تدبر۳)
– به لحاظ عمل، باید کوشش کند و آن هم کوششی در خور آخرت.
۳) «كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً»: این آیه از معدود آیات درباره آخرت است که درباره اینکه آخرت نتیجه عمل خود انسان است، سخن گفته، اما پاداشهای اخروی را نام نبرده است و فقط به بیان کلی «تلاششان مورد قدردانی خواهد بود» بسنده کرده است. چرا؟
الف. بدین جهت که نشان دهد اگر واقعا ایمان و جهتگیری درست باشد، تلاش به هرمقدار که باشد، جدی گرفته میشود و پاداش داده خواهد شد.
ب. این پاسخ، به نحو کلی، تمام پاداشهای هرکس به فراخور میزان اراده و ایمان و تلاشش را شامل میشود.
ج. تعبیر «مشکور» برای بهشتیان تناسبی دارد با تعبیر «مذموم و مدحور» (نکوهش و رانده شده) در آیه قبل برای جهنمیان، و آن این است که در هردو، بُعد اجتماعی و درواقع، کاری که دیگران در قبال شخص انجام میدهند مد نظر است. اگر چنان باشید مذمت میشوید و اگر چنین باشید مورد تشکر واقع میشوید.
د. …
۴) «سَعى لَها سَعْيَها»: چرا نفرمود «سَعى لَها سَعْيَه: برای آخرت سعی خودش را بکند» و فرمود «برای آخرت، کوششِ متناسب با آن را انجام دهد»؟
الف. بیش از آنکه بخواهد بگوید شخص باید تمام تلاش «خودش» را بکند تا پاداش متناسب پیدا کند، میگوید شخص تلاشِ «در خور آخرت» انجام دهد. در واقع، بر کیفیت تلاش تاکید دارد تا بر کمیت آن. یک کار با نیت صددرصد الهی انجام دهیم، بهتر است از هزاران کار که نیت همگی مغشوش باشد.
چرا؟ چون آخرت جای این است که همه پردهها کنار رود و در چنان شرایطی فقط اعمال مخلصانه است که ارزش دارد. سعی و تلاشی که در آخرت خریدار دارد، «کارهای زیاد» نیست، بلکه کاری است که واقعا برای خدا باشد هرچند بسیار کوچک. اگر واقعا برای خدا بود، به درد آخرت میخورد؛ وگرنه درخور آخرت نیست ولو به لحاظ نگاه دنیوی بسیار زیاد باشد.
ب. کسی که واقعا برای خدا و برای آخرتش کار انجام میدهد، نباید «خود»ش را ببیند.[۳]
ج. …
[۱] . برخی گفتهاند: «آخَر» (مونث آن: «أخری») در مقابل «اول» است و «آخِر» (مونث آن: آخرة») در مقابل «واحد» است (مفردات ألفاظ القرآن/۶۹) اما به نظر میرسد دیدگاهی که در متن نقل کردیم دقیقتر باشد.
[۲] . روایت زیر هم درباره آخرتطلبی روایتی زیباست که فرازهای اول آن که مرتبط است در اینجا میآورم:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ مَا سَمِعْتُ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ كَانَ أَزْهَدَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا مَا بَلَغَنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ص ثُمَّ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا تَكَلَّمَ فِي الزُّهْدِ وَ وَعَظَ أَبْكَى مَنْ بِحَضْرَتِهِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَقَرَأْتُ صَحِيفَةً فِيهَا كَلَامُ زُهْدٍ مِنْ كَلَامِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَكَتَبْتُ مَا فِيهَا وَ أَتَيْتُهُ بِهِ فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُ وَ صَحَّحَهُ وَ كَانَ فِيهَا- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ كَيْدَ الظَّالِمِينَ وَ بَغْيَ الْحَاسِدِينَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِينَ- أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ مُصِيبَتُكُمُ الطَّوَاغِيتُ مِنَ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً فَاحْذَرُوا مَا حَذَّرَكُمُ اللَّهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِيمَا زَهَّدَكُمُ اللَّهُ فِيهِ مِنْهَا- وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا رُكُونَ مَنِ اتَّخَذَهَا دَارَ قَرَارٍ وَ مَنْزِلَ اسْتِيطَانٍ- وَ بِاللَّهِ إِنَّ لَكُمْ مِمَّا فِيهَا عَلَيْهَا دَلِيلًا مِنْ زِينَتِهَا وَ تَصَرُّفِ أَيَّامِهَا وَ تَغَيُّرِ انْقِلَابِهَا وَ مَثُلَاتِهَا وَ تَلَاعُبِهَا بِأَهْلِهَا إِنَّهَا لَتَرْفَعُ الْخَمِيلَ وَ تَضَعُ الشَّرِيفَ وَ تُورِدُ النَّارَ أَقْوَاماً غَداً فَفِي هَذَا مُعْتَبَرٌ وَ مُخْتَبَرٌ وَ زَاجِرٌ لِلنَّبِيهِ إِنَّ الْأُمُورَ الْوَارِدَةَ عَلَيْكُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ وَ حَوَادِثِ الْبِدَعِ وَ سُنَنِ الْجَوْرِ وَ بَوَائِقِ الزَّمَانِ وَ هَيْبَةِ السُّلْطَانِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّيْطَانِ لَيَدْرَأُ الْقُلُوبَ عَنْ تَنَبُّهِهَا وَ تُذْهِلُهَا عَنْ مَوْجُودِ الْهُدَى وَ مَعْرِفَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ عَصَمَ اللَّهُ وَ لَيْسَ يَعْرِفُ تَصَرُّفَ أَيَّامِهَا وَ تَقَلُّبَ حَالاتِهَا وَ عَاقِبَةَ ضَرَرِ فِتْنَتِهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرُّشْدِ- وَ سَلَكَ سَبِيلَ الْقَصْدِ مِمَّنِ اسْتَعَانَ عَلَى ذَلِكَ بِالزُّهْدِ فَكَرَّرَ التَّفَكُّرَ وَ اتَّعَظَ بِالْعِبَرِ فَازْدَجَرَ وَ زَهِدَ فِي عَاجِلِ بَهْجَةِ الدُّنْيَا فَتَجَافَى عَنْ لَذَّاتِهَا وَ رَغِبَ فِي دَائِمِ نَعِيمِ الْآخِرَةِ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ رَاقَبَ الْمَوْتَ وَ سَئِمَ الْحَيَاةَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ فَعِنْدَ ذَلِكَ نَظَرَ إِلَى مَا فِي الدُّنْيَا بِعَيْنٍ نَيِّرَةٍ حَدِيدَةِ النَّظَرِ فَأَبْصَرَ حَوَادِثَ الْفِتَنِ وَ ضَلَالَ الْبِدَعِ وَ جَوْرَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ فَقَدْ لَعَمْرِي اسْتَدْبَرْتُمْ مِنَ الْأُمُورِ الْمَاضِيَةِ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ مِنَ الْفِتَنِ الْمُتَرَاكِمَةِ وَ الِانْهِمَاكِ فِيهَا مَا تَسْتَدِلُّونَ بِهِ عَلَى تَجَنُّبِ الْغُوَاةِ وَ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ الْبَغْيِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ حَقٍّ فَاسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالطَّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ وَ أُطِيعَ- فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ قَبْلِ النَّدَامَةِ وَ الْحَسْرَةِ وَ الْقُدُومِ عَلَى اللَّهِ وَ الْوُقُوفِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَاللَّهِ مَا صَدَرَ قَوْمٌ قَطُّ عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَّا إِلَى عَذَابِهِ وَ مَا آثَرَ قَوْمٌ قَطُّ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ إِلَّا سَاءَ مُنْقَلَبُهُمْ وَ سَاءَ مَصِيرُهُم
الأمالي (للمفيد)، ص۲۰۰-۲۰۲؛ تحف العقول، ص ۲۵۳
[۳] . قریب به این مضمون نقل شده که علامه طباطبایی نزد مرحوم قاضی شکایت میکند که من هرکاری میکنم باز میبینم که هدفم «خودم» بودهام و نمیتوانم دست از طمع بردارم و هرکاری را برای خودم (حداکثر به طمع مقامهای اخروی) انجام دادهام. ایشان پاسخ دادهاند که همین خوب است که بفهمی نهایتا از «ما» کاری ساخته نیست و کار را یکسره به خدا بسپاری. یعنی این مطلبی نیست که «خود»مان بتوانیم حل کنیم چون همین که پای خود به میان میآید، دوباره خواسته «خود» مطرح میشود. در اینجاست که انسان از اینکه خودش بتواند کاری بکند قطع امید میکند و تماماً متوجه خدا میشود کار خود را یکسره به خدا واگذار میکند و این عجز و بیچارگی ریشه طمع را در وجود او میسوزاند و خدا این «منیّت» را برمیدارد. این روش را بعدا روش «احراق» نامیدند و در برخی از آثار بدان اشاره کردهاند (مثلا رساله لباللباب در سیر و سلوک، ص۱۲۴، رساله سیر و سلوک سید بحرالعلوم، پاورقی ص۱۵۵)
بازدیدها: ۷۰
سلام علیکم
طاعات و عبادات شما قبول حق انشاءالله
من تازه وارد کانال شما شدم. مطالب تدبری بسیار خوب به هم مرتبط شدند. و برای من که تخصصی در این زمینه ندارم، قابل فهم و گویاست.
از شما درخواست کمکی دارم.
من دانشجوی ارشد مطالعات فرهنگی و رسانه ام. موضوع پایان نامه من «تبیین الگوی فرهنگ کار جمعی از دیدگاه اسلام» هست.
که با توجه به آیات قرآنی در مورد کار و سخنان مقام معظم رهبری و سایز بزرگان و علما باید مطالب جمعآوری بشه.
اگر براتون امکان داره، لیست آیاتی که در مورد کار هست رو بفرمایید ممنون میشم
سلام علیکم
به نظر نمیرسد در حد چند آیه باشد که بتوان بسادگی لیست کند. ظاهرا نه فقط کلید واژههایی مانند تعاونوا و … بلکه هرجا فعلی به صورت جمع به کار رفته چه بسا ظرفیت این را داشته باشد که ناظر به فرهنگ کار جمعی پیامی داشته باشد
در این گونه موارد نظر حقیر این است که با تمرکز روی این عنوان یکبار از ابتدا تا انتهای قرآن را مرور کنید که صدها آیه خواهید یافت.
عنوان کار خیلی کلان است. فقط آیات قرآن یک حجم عظیمی می شود، چه رسد به روایات و سخنان رهبری و بزرگان و …
خدا حفظتون کنه عمر تون پر برکت خیلی سایت آموزنده و مفیدی دارید. من در آلمان هستم و چون که اینجا کتاب های اسلامی موجود نیست وارد سایت شما شدم مطالب تون خیلی پرمغز و تامل برانگیز هست.
آن شا الله تک تک آیاتی که در مورد آنها تحقیق کرده اید را خواهم خواند.
گام بعدی که به نظر تان سودمند است چه پیشنهادی میدهید؟
قصد دارم زبان آلمانی را به صورت حرفه ای مسلط شوم و این مطالب ناب تون رو ترجمه کنم.
راه و روش تان مستدام.
در پناه حق….
سلام علیکم
نظر لطف شماست
ان شاء الله شما هم موفق باشید.
بازتاب: ۳۶) الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين | یک آیه در روز