ترجمه
هر گونه سپاس و ستايشی برای خداست [که] پروردگار همه جهانها[ست].
ترجمه قبل از اصلاح:
هر گونه سپاس و ستايشی برای خداست [که] پروردگار جهانيان [است].
نکاتی در ترجمه
«الـ» در «الحمد» یا «الـ» جنس است یا «الـ» استغراق؛ و در هر دو صورت معنایش میشود: «هرگونه حمدی».
درباره کلمه «حمد»[۱]، اگرچه برخی از اهل لغت آن را معادل «ستایش» و «شکر» را معادل «سپاس» در فارسی دانستهاند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۳۲۷[۲])؛ اما شاید حق با کسانی باشد که بر این باورند که «حمد» در زبان فارسی معادل ندارد؛ و در آن معنای «ستایش» (= مدح) و «سپاس» (= شکر) با هم جمع شده است. (مطهری، آشنایی با قرآن، ۲ /۱۱). مدح (ستایش) عکسالعمل در برابر مشاهده زیبایی و عظمت است که میتواند در امور غیراختیاری هم باشد (مثلا مدح قامت رعنا) در حالی که «حمد» فقط در مواردی است که اقدامی اختیاری رخ داده باشد (الفروق فی اللغه/۴۱)؛ «شکر» (سپاس) در جایی است که نعمت در کار باشد؛ اما «حمد» منحصر به این نیست (الفروق فی اللغه/۳۹)؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ۱/ ۴۳۷) در واقع، شکر بر اساس نعمت است و حمد بر اساس حکمت؛ همچنین، نقطه مقابل حمد، «ذم» (سرزنش و مذمت کردن) است؛ ولی نقطه مقابل شکر، «کفران» و ناسپاسی است. (الفروق في اللغة/۴۰) پس «حمد» اعم از «شکر» و اخص از «مدح» است (مفردات/۲۵۶)
از کلمات پرکاربرد دیگر از این ماده کلمه «حمید» است که صفت مشبهه از ماده «حمد» است که اگرچه غالبا آن را در معنای مفعولی (محمود، ستوده شده، کسی که مورد حمد قرار گرفته) دانستهاند (مثلا: الطراز الأول، ج۵، ص۳۲۹) ولی برخی احتمال این را که گاه در معنای اسم فاعل (حامد: ستاینده، حمد کننده) منتفی ندانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۵۶)
«رب العالمین» یا صفت برای «الله» است (ترجمه: حمد برای خدایی که پروردگار جهانيان است) یا بدل برای آن (ترجمه: حمد برای خداست، پروردگار جهانيان)
اصلاح در ترجمه
تمامی ترجمهها غیر از دو نفر (آیت الله مشکینی؛ و شاه ولیالله دهلوی) «عالمین» را به «جهانیان» ترجمه کرده بودند. البته «جهانیان» کاملا غلط نیست؛ اما دقیق هم نیست. «جهانیان» به معنای «افراد در جهان» است؛ در حالی که «عالَم» به معنای خود «جهان» است؛ و عالمین به معنای «جهانها»؛ و «العالمین» به معنای «همه جهانها» است.
ترجمه مشکینی: سپاس و ستايش از آن خداست كه مدبّر و ولىّ امر و پرورشدهنده جهانهاست (جهان فرشتگان، آدميان، پريان، حيوانها و جمادات).
ترجمه دهلوی: ستايش خدا راست پروردگار عالمها.
حدیث
۱) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».
اصول کافی، ج۲، ص۹۵
امام صادق ع فرمود:
شکر نعمت دوری کردن از محرمات است؛ و تمامِ [= کامل شدنِ] شکر به این است که شخص بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
۲) الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ:
خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ فَقَالَ لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيَّ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ قَالَ فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِيَ بِهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ قُلْتَ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَمْ تَسْمَعْنِي قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ.
اصول کافی ۲ /۹۷
امام صادق ع از مسجد بیرون آمد در حالی که مرکب ایشان گم شده بود. فرمود: اگر خدا آن را به من برگرداند چنان شکر خدا را گزارم که حق شکرش ادا شده باشد. اندکی نگذشت که آن را آوردند. حضرت فرمود: الحمدلله. کسی گفت: آیا نگقتی « چنان شکر خدا را گزارم که حق شکرش ادا شده باشد.» فرمود: آیا نشنیدی که گفتم «الحمدلله»؟! [۳]
۳) مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْمُثَنَّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.
اصول کافی ۲ /۹۷
امام صادق ع فرمود: رسول خدا ص چنین بود که اگر امری برایش رخ میداد که او را خوشحال میکرد میگفت الحمدلله بر این نعمت؛ و اگر امری برایش رخ میداد که او را غمگین میکرد میگفت الحمدلله در هر حال.
(ضمنا امام رضا (در عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۵) تفسیری طولانی از این آیه را از امیرالمومنین نقل کردهاند که به علت طولانی بودن از آوردنش خودداری شد) [۴]
تدبر
۱) در جلسه ۲۸ مفهوم «رب» توضیح داده شد که به معنای «شیءرا بتدریج در مسیر کمال نهایی خود پیش بردن» است. اگر کسی «رب العالمین» شد هر کمال و خوبیای که در عالم مشاهده شود، به او برمیگردد؛ زیرا هرموجودی هر کمالی که کسب میکند با امداد الهی است. پس بناچار هر حمد (سپاس و ستایش)ی از هر موجودی بشود، حمد خداست؛ پس همه سپاسها و ستایشها از آن اوست.
۲) چون شرایط پیرامونی ما برای انجام هر کاری بینهایت است، پس در حالت عادی هرکاری که بخواهیم انجام دهیم، نمیتوانیم همه شرایط پیرامونی خود را تنظیم کنیم و لذا بالاترین تدبیرهای ما هم گاهی ناموفق از آب درمیآید. (امیرالمومنین ع: عرفتُ اللهَ بفسخ العزائم: خدا را در آنجا که تصمیمهای قطعیام شکست خورد، شناختم. نهجالبلاغه، حکمت۲۵۰)
اما اگر به «ربالعالمین» بودن خدا توجه کنیم، کارهایمان را فقط با خدا تنظیم میکنیم و خیالمان از نتیجهاش راحت خواهد بود؛ زیرا همه کارهای همه افراد به دست «رب العالمین» است؛ پس با خدا هماهنگ شدن، یعنی کل عوالم را با خود هماهنگ کردن. بدین ترتیب آیا امکان دارد کسی که واقعا مومن است کارش به نتیجه نرسد؟ (البته نتیجه ظاهری و دلخواه سطحی من، غیر از نتیجه واقعیای است که خدا میداند و اگر من هم به همه عوالم آگاه بودم میدیدم خواست عمیق و مخفی خودم هم هست)
۳) «حمد، سپاس و ستایشی است که حاصل معرفت است نسبت به شخص مورد حمد قرار گرفته؛ لذا اگر کسی بتواند از عمق جان، حقیقت «الحمدلله» را اظهار کند، حق شکر الهی را ادا کرده است. (حدیث دوم)
استدلال بر این مطلب:
۱) شکر فقط در مورد افعال است؛ اما حمد در مورد صفات هم هست. پس در شکر، خدا (یا هر کس دیگر) را فقط در حد کارش (نعمتی که به ما داده)، درک میکنیم؛ اما در حمد، به صفات کمالی در خود او که موجب شده است نعمت به ما بدهد یا ندهد، توجه میکنیم. (حدیث سوم)
۲) «حمد» (برخلاف مدح) فقط در امور اختیاری است؛ پس این صفات کمال غیر از اموری است که خارج از اختیار وی میباشد.
نتیجه: پس «حمد» در جایی است که نوعی شناسایی صفات کمالی (= توان توصیف حقیقی) در کسی که مورد حمد است رخ داده باشد.
مقدمات بعدی را علامه طباطبایی در المیزان ۱/ ۲۰ (ترجمه المیزان ۱/ ۳۲) توضیح داده است:
۳) توصیف حقیقی خدا برای غیر خدا ممکن نیست. یعنی خدا اگرچه صفات کمال دارد؛ اما نه در حدی که ما فهم کردهایم، که او فراتر از درک ماست. در نتیجه حتی فرشتگان، اگر بخواهند خدا را حمد (توصیف به صفات کمال) گویند، حمد خود را با تسبیح و تنزیه همراه میکنند (يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم، زمر/۷۵)[۵]؛) در نتیجه، حمد بدون تسبیح (یعنی توصیف حقیقی) فقط از جانب خودش بیان میشود (حمد/۲ ؛ صافات/۱۸۲؛ غافر/۶۵)
(حمد با تسبیح و تنزیه، یعنی در حالی که او را به کمالی توصیف میکنیم، او را فوق وصف خود، و منزه از آن بدانیم)
۴) اگر کسی همه خودیتش را از دست داده باشد و توسط خدا خالص شده باشد (چون از خود چیزی ندارد و مظهر خدا شده است) میتواند خدا را توصیف کند. لذا در دنیا فقط خالصشدگان توسط خدا (مخلَصین) (صافات/۱۵۹-۱۶۰) – که مهمترینشان انبیایند (ابراهیم/۳۹؛ نمل/۱۵) – میتوانند «الحمدلله» بدون تنزیه بگویند؛ و در آخرت فقط بهشتیان (اعراف/۴۳؛ یونس/۱۰؛ فاطر/۳۴؛ زمر/۷۴).[۶]
بدین جهت است که اگر کسی بتواند واقعا «الحمدلله» بگوید توصیف حقیقی از خدا کرده و حق شکر الهی را به جای آورده است.
۴) تعبیر «عالَم» را هم درباره «جهان» خارج از ما به کار میبرند و هم درباره انسان[۷] (مثلا آل عمران/۴۲)؛ چنانکه امام صادق ع فرمود: «عالم دو عالم است: عالم کبیر که جهان و افلاک است و عالم صغیر که انسان است زیرا که خدا انسان را بر هیئت جهان آفریده است و از هرچه در عالم کبیر هست در او ایجاد کرده است.» (مفردات/۵۸۲) [۸]
خداوند نهتنها ربوبیت ما را به عنوان «افراد» برعهده گرفته، بلکه ما را به عنوان «عوالم» هم ربوبیت میکند. جهانهایی که در طول من شکل گرفته، تحت ربوبیت خدا است. اما آیا جهانهای اجتماعی هم در زمره «جهان»هایی که تحت ربوبیت خداست، نیست؟ (جهان اجتماعی: هر انسانی به علت ارتباطات مختلفش با انسانها، «جهان»های متعدد ایجاد میکند (مثلا «من» عضو جهان اسلام، جهان مردها، جهان پدرها، عالم دنیا، عالم انسانها، و … هستم)
نکته: وجود «عوالم طولی» و اینکه همگی تحت ربوبیت خداست، در فلسفه اسلامی اثبات شده است (اگرچه دین با ادبیات «ملائکه» قبلا این را توضیح داده بود). جامعهشناسیهای پسامدرن هم این را که هر انسانی «یک جهان» است که هویتش را از زیستن در «جهان»های متعدد به دست میآورد، از کشفهای خود میدانند، که البته هنوز به اینکه همگی این جهانها نیز تحت ربوبیت خداوند واحد است، پی نبردهاند.
[۱] . این فراز از متن که توضیح کلمه «حمد» است ابتدا به صورت زیر نوشته شده بود؛ اما بعدا (در سال ۱۴۰۳) با توجه به افزودههایی که در جلسه ۱۶۳ (http://yekaye.ir/al-isra-017-019/) و جلسه ۳۲۹ (http://yekaye.ir/al-hajj-22-24/) انجام شده بود مقداری اصلاح شد:
«حمد» در فارسی معادل ندارد؛ و در آن معنای «ستایش» (= مدح) و «سپاس» (= شکر) با هم جمع شده است. (مطهری، آشنایی با قرآن، ۲ /۱۱). مدح (ستایش) عکسالعمل در برابر مشاهده زیبایی و عظمت است که میتواند در امور غیراختیاری هم باشد (مثلا مدح قامت رعنا) در حالی که «حمد» فقط در مواردی است که اقدامی اختیاری رخ داده باشد (الفروق فی اللغه/۴۱)؛ «شکر» (سپاس) در جایی است که نعمت در کار باشد؛ اما «حمد» منحصر به این نیست (الفروق فی اللغه/۳۹)؛ زیرا شکر فقط بر افعال است؛ اما حمد هم در مورد افعال و هم در مورد صفات است (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ۱/ ۴۳۷) پس «حمد» اعم از «شکر» و اخص از «مدح» است (مفردات/۲۵۶)
[۲] . أنّ الحَمْدَ في مقابل الذّمّ، و يعبّر عنه بالفارسيّة بكلمة- ستايش، و عن الشكر بكلمة سپاس.
[۳] . و به این مضمون بسیار نزدیک است این حدیث: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِي: مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ كَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُكْرَهَا. امام صادق ع فرمود: خداوند به بندهای هر نعمت کوچک یا بزرگی نداد و سپس بنده «الحمدلله» نگفت، مگر اینکه آن بنده شکر آن نعمت را ادا کرده است. (اصول کافی ۲ /۹۶)
[۴] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص: ۲۸۳-۲۸۵ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُ الْمُفَسِّرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ مَا تَفْسِيرُهُ فَقَالَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنِ الْبَاقِرِ عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ مَا تَفْسِيرُهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ هُوَ أَنْ عَرَّفَ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ عَلَيْهِمْ جُمَلًا إِذْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى مَعْرِفَةِ جَمِيعِهَا بِالتَّفْصِيلِ لِأَنَّهَا أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَى أَوْ تُعْرَفَ فَقَالَ لَهُمْ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ هُمُ الْجَمَاعَاتُ مِنْ كُلِّ مَخْلُوقٍ مِنَ الْجَمَادَاتِ وَ الْحَيَوَانَاتِ وَ أَمَّا الْحَيَوَانَاتُ فَهُوَ يَقْلِبُهَا فِي قُدْرَتِهِ وَ يَغْذُوهَا مِنْ رِزْقِهِ وَ يُحَوِّطُهَا بِكَنَفِهِ وَ يُدَبِّرُ كُلًّا مِنْهَا بِمَصْلَحَتِهِ وَ أَمَّا الْجَمَادَاتُ فَهُوَ يُمْسِكُهَا بِقُدْرَتِهِ وَ يُمْسِكُ الْمُتَّصِلَ مِنْهَا أَنْ يَتَهَافَتَ وَ يُمْسِكُ الْمُتَهَافِتَ مِنْهَا أَنْ يَتَلَاصَقَ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَنْخَسِفَ إِلَّا بِأَمْرِهِ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ وَ قَالَ ع رَبُّ الْعَالَمِينَ مَالِكُهُمْ وَ خَالِقُهُمْ وَ سَائِقُ أَرْزَاقِهِمْ إِلَيْهِمْ مِنْ حَيْثُ يَعْلَمُونَ وَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ فَالرِّزْقُ مَقْسُومٌ وَ هُوَ يَأْتِي ابْنَ آدَمَ عَلَى أَيِّ سِيرَةٍ سَارَهَا مِنَ الدُّنْيَا لَيْسَ تَقْوَى مُتَّقٍ بِزَائِدِهِ وَ لَا فُجُورُ فَاجِرٍ بِنَاقِصِهِ وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ سِتْرٌ وَ هُوَ طَالِبُهُ فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَفِرُّ مِنْ رِزْقِهِ لَطَلَبَهُ رِزْقُهُ كَمَا يَطْلُبُهُ الْمَوْتُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا وَ ذَكَّرَنَا بِهِ مِنْ خَيْرٍ فِي كُتُبِ الْأَوَّلِينَ قَبْلَ أَنْ نَكُونَ فَفِي هَذَا إِيجَابٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلَى شِيعَتِهِمْ أَنْ يَشْكُرُوهُ بِمَا فَضَّلَهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع وَ اصْطَفَاهُ نَجِيّاً وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ نَجَّى بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ أَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ وَ الْأَلْوَاحَ رَأَى مَكَانَهُ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ يَا رَبِّ لَقَدْ أَكْرَمْتَنِي بِكَرَامَةٍ لَمْ تُكْرِمْ بِهَا أَحَداً قَبْلِي فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مُحَمَّداً عِنْدِي أَفْضَلُ مِنْ جَمِيعِ مَلَائِكَتِي وَ جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ فَإِنْ كَانَ مُحَمَّدٌ ص أَكْرَمَ عِنْدَكَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ فَهَلْ فِي آلِ الْأَنْبِيَاءِ أَكْرَمُ مِنْ آلِي قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ آلِ النَّبِيِّينَ كَفَضْلِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ فَإِنْ كَانَ آلُ مُحَمَّدٍ كَذَلِكَ فَهَلْ فِي أُمَمِ الْأَنْبِيَاءِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ مِنْ أُمَّتِي ظَلَّلْتَ عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى وَ فَلَقْتَ لَهُمُ الْبَحْرَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا مُوسَى أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ عَلَى جَمِيعِ الْأُمَمِ كَفَضْلِهِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي فَقَالَ مُوسَى ع يَا رَبِّ لَيْتَنِي كُنْتُ أَرَاهُمْ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى إِنَّكَ لَنْ تَرَاهُمْ وَ لَيْسَ هَذَا أَوَانَ ظُهُورِهِمْ وَ لَكِنْ سَوْفَ تَرَاهُمْ فِي الْجَنَّاتِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ الْفِرْدَوْسِ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ فِي نَعِيمِهَا يَتَقَلَّبُونَ وَ فِي خَيْرَاتِهَا يَتَبَحْبَحُونَ أَ فَتُحِبُّ أَنْ أُسْمِعَكَ كَلَامَهُمْ فَقَالَ نَعَمْ إِلَهِي قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ قُمْ بَيْنَ يَدَيَّ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ قِيَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ فَفَعَلَ ذَلِكَ مُوسَى ع فَنَادَى رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ فَأَجَابُوهُ كُلُّهُمْ وَ هُمْ فِي أَصْلَابِ آبَائِهِمْ وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِمْ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ قَالَ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الْإِجَابَةَ شِعَارَ الْحَاجِّ ثُمَّ نَادَى رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ إِنَّ قَضَائِي عَلَيْكُمْ أَنَّ رَحْمَتِي سَبَقَتْ غَضَبَى وَ عَفْوِي قَبْلَ عِقَابِي فَقَدِ اسْتَجَبْتُ لَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْعُوَنِي وَ أَعْطَيْتُكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَسْأَلُونِي مَنْ لَقِيَنِي مِنْكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَادِقٌ فِي أَقْوَالِهِ مُحِقٌّ فِي أَفْعَالِهِ وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخُوهُ وَ وَصِيُّهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَلِيُّهُ وَ يُلْتَزَمُ طَاعَتُهُ كَمَا يُلْتَزَمُ طَاعَةُ مُحَمَّدٍ وَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ الْمُصْطَفَيْنَ الطَّاهِرِينَ الْمُطَهَّرِينَ الْمُنْبِئِينَ بِعَجَائِبِ آيَاتِ اللَّهِ وَ دَلَائِلِ حُجَجِ اللَّهِ مِنْ بَعْدِهِمَا أَوْلِيَاؤُهُ أَدْخَلْتُهُ جَنَّتِي وَ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ قَالَ ع فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّنَا مُحَمَّداً ص قَالَ يَا مُحَمَّدُ وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا أُمَّتَكَ بِهَذِهِ الْكَرَامَةِ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُحَمَّدٍ ص قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ عَلَى مَا اخْتَصَّنِي بِهِ مِنْ هَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ قَالَ لِأُمَّتِهِ قُولُوا أَنْتُمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ عَلَى مَا اخْتَصَّنَا بِهِ مِنْ هَذِهِ الْفَضَائِلِ.
[۵] . مخصوصا به «قیل» توجه شود که سخن ملائکه نیست.
[۶] . (اضافه شد در ۲۵/۲/۱۳۹۵) موید بر اینکه حقیقت حمد مال مقام مخلصین است و لذا آخر دعوای اهل بهشت است:
عن محمد بن مسلم قال سألت أبا عبد الله ع عن قول الله عز و جل «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ فقال فاتحة الكتاب [يثنى فيها القول- قال: و قال رسول الله ص إن الله من علي بفاتحة الكتاب] من كنز الجنة فيها: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الآية التي يقول فيها: «وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً» «و الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» دعوى أهل الجنة حين شكروا الله حسن الثواب (تفسير العياشي، ج۱، ص۲۲)
[۷] . مواردی که در قرآن «العالمین» به معنای «انسانها» آمده است: (يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (بقره/ ۴۷ و ۱۲۲)؛ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ (آل عمران/۳۳) يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ (آل عمران /۴۲) ْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ (مائده/۲۰) فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمينَ (مائده/۱۱۵) َ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ (انعام/۸۶) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ (اعراف/۸۰؛ عنکبوت/۲۸) قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ (اعراف/۱۴۰) قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمينَ (حجر/۷۰) أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمينَ (شعرا/ ۱۶۵) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ (عنکبوت/۶) ْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما في صُدُورِ الْعالَمينَ (عنکبوت /۱۰) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ (صافات/۷۹) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمينَ (دخان/۳۲) َ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمينَ (جاثیه/۱۶)
[۸] . و الْعَالَمُ: اسم للفلك و ما يحويه من الجواهر و الأعراض، و هو في الأصل اسم لما يعلم به كالطابع و الخاتم لما يطبع به و يختم به، و جعل بناؤه على هذه الصّيغة لكونه كالآلة، و الْعَالَمُ آلة في الدّلالة على صانعه، و لهذا أحالنا تعالى عليه في معرفة وحدانيّته، فقال: أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ [الأعراف/ ۱۸۵]، و أمّا جمعه فلأنّ من كلّ نوع من هذه قد يسمّى عَالَماً، فيقال: عالم الإنسان، و عالم الماء، و عالم النّار، و أيضا قَدْ رُوِيَ: (إِنَّ لِلَّهِ بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ). و أمّا جمعه جمع السّلامة فلكون النّاس في جملتهم، و الإنسان إذا شارك غيره في اللّفظ غلب حكمه، و قِيلَ: إِنَّمَا جُمِعَ هَذَا الْجَمْعُ لِأَنَّهُ عُنِيَ بِهِ أَصْنَافُ الْخَلَائِقِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ دُونَ غَيْرِهَا. وَ قَدْ رُوِيَ هَذَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ و قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ: عُنِيَ بِهِ النَّاسُ وَ جُعِلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَالَماً، وَ قَالَ: الْعَالَمُ عَالَمَانِ الْكَبِيرُ وَ هُوَ الْفَلَكُ بِمَا فِيهِ، وَ الصَّغِيرُ وَ هُوَ الْإِنْسَانُ لِأَنَّهُ مَخْلُوقٌ عَلَى هَيْئَةِ الْعَالَمِ، وَ قَدْ أَوْجَدَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ كُلَّ مَا هُوَ مَوْجُودٌ فِي الْعَالَمِ الْكَبِيرِ.
قال تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ [الفاتحة/ ۱]، و قوله تعالى:وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ [البقرة/ ۴۷]، قيل: أراد عالمي زمانهم. و قيل: أراد فضلاء زمانهم الذين يجري كلّ واحد منهم مجرى كلّ عالم لما أعطاهم و مكّنهم منه، و تسميتهم بذلك كتسمية إبراهيم عليه السلام بأمّة في قوله: إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً [النحل/ ۱۲۰]، و قوله: أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ [الحجر/ ۷۰].
بازدیدها: ۱۸۰
عالی بود . استفاده کردم
سلام و درود فراوان
سپاسگزارم از مطالب ارزشمندتون. واقعاً خوشحالم که با سایتتون آشنا شدم. احساس میکنم خداوند کلید یک قفل طلایی و درخشان رو در دستم گذاشته. متشکرم که همچنان فعالیت دارید و گمنامی و به جا نیاوردن حق کلماتتون توسط عالَمیان، باعث دلسردیتون نشده. هرچند اجر و پاداش حقیقی نزد خداست و امیدوارم آثار و برکات نشر چنین تفکراتی همواره در زندگیتون نمایان بشه.
سلام یه حدیثی را تو یه سایتی دیدم
امام زين العابدين عليه السلام : خوش ندارم كه خدا را عبادت كنم و از آن هدفى نداشته باشم جز [ رسيدن به ]پاداش او؛ زيرا در اين صورت مانند برده طمعكارم كه اگر به چيزى چشم داشته باشد كار مى كند و گرنه كار نمى كند . همچنين خوش ندارم خدا را فقط به سبب ترس از كيفر او عبادت كنم ؛ چه در اين حال همچون بنده نابكارى خواهم بود كه اگر نترسد ، كار نمى كند. عرض شد: پس، براى چه خدا را عبادت مى كنى؟ فرمود: زيرا او به سبب الطاف و نعمتهايش به من ، سزاوار عبادت است.
منبع حدیث: .بحار الأنوار : ۷۰/۲۱۰/۳۳
سوال من از شما اینه که آیا این حدیث سند معتبری دارد یا نه؟
حدس میزنم جعلی است چون که متن حدیث دارای اشکال هست؛ تو متن حدیث گفته شده که عبادت خدا از روی ترس کراهت دارد چون که ممکنه بنده نترسه!! چطور ممکنه همچین چیزی؟هیچ مومنی را تو دنیا نمیشه پیدا کرد که اوصاف وحشتناک جهنم را بشنود و نترسد،غیر ممکنه
همچنین تو این حدیث گفته شده که عبادت به خاطر بهشت کراهت داره چون که ممکنه بنده شوقی نداشته باشه!!!چطور ممکنه مومنی اوصاف بهشت را بشنود و شوقی پیدا نکنه؟!
از شما تقاضا دارم لطفا بررسی کنید این حدیث سند داره یا نداره
البته حساب کفار از مومنین کاملا جداست،اونا کلا زیرآب بهشت و جهنم را زده اند و به همین خاطر هیچ ترس و شوقی ندارند؛
سلام علیکم
با عرض پوزش چند روز قبل مشکلی برای سایت پیش آمد که ناچار شدم از بک آپی که مربوط به حدود دو هفته قبل بود استفاده کنم و مطالب و پاسخهایی که از تاریخ ۲۹ شهریور به بعد نوشته شده بود همگی از بین رفت. لذا مجددا پاسخی به سوال فوق تقدیم میشود:
در احادیث متعدد عبادت دارای سه مرتبه معرفی شده است: عبادت عبید و عبادت تجار و عبادت احرار؛ که اولی از ترس جهنم است و دمی به شوق بهشت و سومی فقط به عشق خداوند. در همه اینها توضیح داده شده که سومی بالاترین مرتبه از عبادت است ولی به هیچ عنوان مرتبه های پایینی نفی نشده است چرا که خود قرآن علاوه بر تعابیری همچون «رضوان من الله اکبر» که برای گروه سوم است مکرر ما را از جهنم ترسانده و به بهشت مشتاق کرده است. در این حدیث هم امام سجاد ع نمیفرماید آن کار بدی است. می فرماید من در سطح سوم عبادت میکنم.
سلام شما می فرمایید که اهل بیت در سطح سوم عبادت می کنند ولی این حرفتان با قران در تضاده.نمونه اش آیه ی زیر است:
إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا(انسان ۱۰)
حضرت فاطمه که برای شفای امام حسین نذر کرده بود این حرفو زده اند.در این آیه حضرت فاطمه علت نذرشان را ترس از خدا بیان کرده اند در حالی که میتوانست بگوید که این نذر را برای رضای خدا انجام داده است
همچنین حدیث زیر:
اِنَّ عَلَّی بَنُ الْحُسينِ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيْهِما اِسْتَقْبَلَهُ مَـوْلیً لَهُ فی لَيْـلَةٍ بارِدَةٍ وَعَلَيْهِ جُبـَّةُ ومُطْرَفُ خَزٍّ وَعَمامَةُ خَزٍّ وَهُوَ مُتَغَلِّفٌ بالْغالِيَةِ فَقالَ لَهُ جُـعِلْتُ فَداكَ فی مِثْلِ هذه الساعَةِ عَلی هذهِ الْهَيْئَة اِلی اَيْنَ؟ قـالَ: فَـقالَ: اِلی مَسْـجِدِ جَدّی رَسُـولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله اَخْطُبُ الْحُورَ العينَ اِلَی اللّه ِ عَزَّوَجَلّ
احادیث زیادی تو این زمینه هست و من فقط به یه دونش کفایت کردم
همچنین این حدیث و احادیث شبیه اش که بیان می کنند اهل بیت در سطح سوم عبادت می کنند مرسل هستند و سند ندارند
سطح سوم عالی ترین سطح است که سطوح قبلی را در دل خود دارد
وقتی می گوییم کسی در آن سطح است یعنی مبنای اصلی رفتارهای او را باید در آن سطح تحلیل کرد نه اینکه سطح دیگر را ندارد
مانند اینکه بگوییم کسی دکترا دارد بعد شما اشکال کنی که خیر لیسانس دارد زیرا فلان مطلبش را در دوره لیسانس فراگرفته است
احادیثی که دلالت بر مرتبه سوم می کند نه تنها مرسل نیستند بلکه ار کثرتشان مستفیض اند اگر نگوییم مضمونش متواتر است
از باب نمونه چندتا را با سندهای معتبر خدمتتان می گذارم:
الكافي (ط – الإسلامية)، ج۲، ص: ۸۴
۵- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: ۳۸
4- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ الْمُكَتِّبُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْحَبَّالُ الطَّبَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِحْصَنٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ النَّاسَ يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ هِيَ رَهْبَةٌ وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ الْآمِنِينَ.
علل الشرائع، ج۱، ص: ۵۷
1 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ الرَّيَّانِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الرَّقِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَهْدِيٍّ الرَّقِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَكَى شُعَيْبٌ ع مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِي فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِيمِي مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ.
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: ۳۲۸
180 وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ لَا غَرَضَ لِي إِلَّا ثَوَابَهُ، فَأَكُونَ كَالْعَبْدِ الطَّمِعِ الْمُطِيعِ، «۱» إِنْ طَمِعَ عَمِلَ وَ إِلَّا لَمْ يَعْمَلْ. وَ أَكْرَهُ أَنْ أَعْبُدَهُ [لَا غَرَضَ لِي] إِلَّا لِخَوْفِ عِقَابِهِ، فَأَكُونَ كَالْعَبْدِ السَّوْءِ إِنْ لَمْ يَخَفْ لَمْ يَعْمَلْ. قِيلَ لَهُ فَلِمَ تَعْبُدُهُ قَالَ: لِمَا هُوَ أَهْلُهُ بِأَيَادِيهِ عَلَيَّ وَ إِنْعَامِه
ببخشید منظورتان را واضح متوجه نشدم؛
اینکه نوشته اید:
(مانند اینکه بگوییم کسی دکترا دارد بعد شما اشکال کنی که خیر لیسانس دارد زیرا فلان مطلبش را در دوره لیسانس فراگرفته است)
یعنی منظورتون اینه که زمانی که حضرت فاطمه این حرف را زده بوده در دوره لیسانس بوده و نه دکترا؟!
این حرف اشتباه است؛حضرت فاطمه از همان ابتدای تولدشان در دوره دکترا بوده اند و حتی ایشان خلقت نوری داشته اند و چنین حرف هایی درباره شخصیت محترم ایشان برازنده نیست احادیث خلقت نوری متواتر هستند و جای هیچ گونه بحث کردن را نمی گذارند.
در ثانی باید بگویم که وقتی خبری با قرآن در تضاد باشد، حتی اگر آن خبر مستفیض هم باشد فاقد اعتبار است و جعلی است،بماند که به قول خودتان،این خبر حتی نتونسته به حد تواتر برسه
خیر منظور را چرا درست برداشت نمیکنید؟
عرض من این است که کسی که در رتبه سوم است رتبه های اول و دوم را هم دارد. یعنی کسی که در عبادت حبی است به طریق اولی عبادت خوفی و شوقی را هم دارد.
مقصودم از آن تشبیه این بود که کسی که دکترا دارد اطلاعات افراد لیسانسه را دارد و اینکه شما اطلاعات لیسانسه را نشان دهید و بگویید او لیسانس است غلط است.
ضمنا می دانید مستفیض یعنی چه که براحتی مخالفت می کنید؟!!!! مستفیض تا تواتر فاصله چندانی ندارد.
بنده احادیث خلقت نوری را قبول دارم اما برخلاف شما نه تنها متواتر نیست بلکه مستفیض هم نیست و بلکه در سندشان برخی خدشه می کنند (البته بنده آن خدشه ها را قبول ندارم و آن احادیث را معتبر و از معارف بلند شیعه می دانم که البته هرکسی را یارای فهم صحیح آنها نیست چنانکه خودشان فرمودن حدیث ما صعب مستصعب است و هرکسی تحمل آن را ندارد)
و ثانیا و مهمتر اینکه باید بین آن احادیث و احادیث متواتر فراانی که درباره وضعیت عادی و طبیعی اهل بیت ع است جمع کرد. این احادیث ناظر به مقامات مختلف اهل بیت است و خلط اینها منجر به غلو و سایر اشتباهات می شود. هر حدیثی را در بافت و متناسب با مقام خودش باید فهمید نه اینکه به خاطر برخی احادیث بدون اینکه مطالعه جامعی در احادیث دیگر داشته باشید احادیثی که کثرتشان بمراتب بیشتر است انکار کنید