ترجمه
اینان، قوم ما، آلههای برگرفتهاند، چه شده که بر [حقانیت] آنها برهانی روشنگر نمیآورند؟! پس چه کسی ستمکارتر است از کسی که بر خدا دروغ بندد؟!
نکات ترجمه
«هؤُلاءِ قَوْمُنَا»
«هؤُلاءِ» مبتدا است و «قَوْمُنَا» بدل ویا عطف بیان برای آن است. (الجدول في إعراب القرآن، ج۱۵، ص۱۵۱)
«بِسُلْطانٍ»
قبلا توضیح داده شد که ماده «سلط» در معنای قوت و قهر و غلبه به کار میرود، و نوعی سیطره یافتنی است که با قهر و غلبه همراه باشد و «سلطان» هم شخصی است که قاهر و مسلط است؛ و «سلطان» به معنای «حجت» و دلیل هم به کار میرود (مانند آیه حاضر) چون حجت و دلیل هم موجب غلبه و احاطه پیدا کردن بر قلب مخاطب میشود.
جلسه۲۵۳ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-33/
حدیث
۱) امیرالمومنین ع در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین نامهای خطاب به امام حسن ع نوشت که به وصیتنامه امیرالمومنین ع به امام حسن ع معروف شده است. در فرازی از این نامه آمده است:[۱]
و بدان ای فرزندم؛ اگر برای پروردگارت شریکی بود حتما رسولانش نزد تو میآمدند و آثار مُلک و سلطنتش را میدیدی و کارها و صفاتش را میشناختی؛ ولیکن او خدایی واحد است همان گونه که خود توصیف فرموده، نه احدی در مُلکش با او درگیر شود و نه ابداً زوال پذیرد و همواره بوده است؛ اول است قبل از همه چیز بدون هیچ ابتدایی؛ و آخر همه چیز است بدون هیچ نهایتی؛ برتر از آن است که ربوبیتش به احاطه دل یا چشم ثابت شود … .
نهج البلاغة، نامه۳۱؛ تحف العقول، ص۷۳[۲]
و من وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين
… وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ وَ لَا يَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلْ أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْيَاءِ بِلَا نِهَايَةٍ عَظُمَ [أَنْ تُثْبَتَ] عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ …
۲) از امام باقر ع روایت شده است:
دین ندارد کسی که با اطاعت از شخصی که عصیان خدا را میکند دینداری میکند؛ و
دین ندارد کسی که با نسبت دروغ دادن امر باطل به خدا دینداری میکند؛ و
دین ندارد کسی که با انکار چیزی از آیات خدا دینداری میکند.
الكافي، ج۲، ص۳۷۳؛ الأمالي (للمفيد)، ص۳۰۹[۳]
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِفِرْيَةِ بَاطِلٍ عَلَى اللَّهِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِجُحُودِ شَيْءٍ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ.[۴]
تدبر
۱) «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ…»
اصحاب کهف دوباره تاکید کردند که چرا این قوم ما که غیر خدا خدایان دیگری را میپرستند دلیل و برهان روشنی نمیآورند؛ و لحن قرآن، ستودن این منطق آنان است.
بسیاری از مفسران شیعه (مثلا: مجمعالبیان، ج۶، ص۷۰۱[۵]؛ كنز الدقائق، ج۸، ص۴۶[۶]) و سنی (مثلا: البحر المحيط، ج۷، ص۱۵۰)[۷] این آیه را دلیل و شاهدی دانستهاند بر اینکه در منطق قرآن، دینداری باید مبتنی بر دلیل باشد، و در اصول دین، تقلید سزاوار نیست؛ و اگر در اصل دین، ادعایی بیاید که فاسد باشد، ظلم و تهمت بر خداست.
نکته تخصصی دینشناسی
ضعف تفکر عقلی در مسیحیت تحریفشده به همراه کثرت شبهات، بتدریج کار بسیاری از ارباب کلیسا را بدانجا کشاند که ارتباط دین و عقل را انکار کنند و جریان «ایمان گرایی» را رقم بزنند: جریانی که معتقد بود ایمان آوردن هیچ نیازی به عقل و استدلال ندارد و حتی مدعی شوند روحیه استدلالطلبی خلاف اقتضای دینداری است!
در دهههای اخیر این تلقی از طریق برخی بهاصطلاح روشنفکران در جامعه اسلامی نیز رواج یافت تا حدی که برخی به بهانههایی مانند حفظ معنویت دین، درصدد مخالفت با رویکرد عقلی و استدلالی به دین برآمدند.
آیه حاضر و بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم بخوبی نشان میدهد که اسلام مبنای دینداری را بر تعقل قرار داده است؛ و چنین ادعایی با منطق خود اسلام سازگار نیست. البته استدلالی ایمان آوردن به معنای آن نیست که شخص حتما قالبهای استدلالی منطقی خاصی را باید بلد باشد؛ بلکه بسیاری از افراد با فطرت ساده خود استدلال و تعقل را میفهمند و در اینجا هم دغدغه اصحاب کهف این است که نباید «شطط» (نامربوط) گفت و بلکه باید «سلطان بیّن: استدلال آشکار و واضح» داشت.
۲) «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ …»
یکی از بزرگترين دغدغههاى مردان خدا، انحراف عقيدتى مردم است. (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۸)
۳) «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ كَذِباً»
دروغ، ظلم است و دروغگو ظالم، و كسى كه به خدا دروغ بربندد، ظالمتر است. (تفسير نور، ج۷، ص۱۴۸)
۴) «لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ كَذِباً»
بلافاصله بعد از اینکه گفتند «چه شده که بر [حقانیت] آنها برهانی روشنگر نمیآورند» نتیجه گرفتند «پس چه کسی ستمکارتر است از کسی که بر خدا دروغ بندد»؛ یعنی از اینکه ادعایی بدون دلیل در مورد خدا مطرح کردهاند نتیجه گرفتند که بر خدا دروغ بستهاند!
شاید بتوان نتیجه گرفت:
باور به یک مساله اساسی در اعتقادات، اگر بدون دلیل باشد، صرفاَ یک اشتباه نیست؛ بلکه مصداق دروغ محسوب میشود.
[۱] . فرازهای دیگری از آن در جلسه ۳۱۳، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-hajj-22-8/ ؛ جلسه۳۴۱، حدیث۵ http://yekaye.ir/al-balad-90-12/ ؛ جلسه ۴۱۵، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-anbiyaa-21-108/ و جلسه۵۷۱، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-lail-92-11/ گذشت.
[۲] . روایت تحف اندکی اختلاف دارد: … وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ صِفَتَهُ وَ فِعَالَهُ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا يُضَادُّهُ فِي ذَلِكَ أَحَدٌ وَ لَا يُحَاجُّهُ وَ أَنَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ أَنَّهُ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُثْبِتَ لِرُبُوبِيَّتِهِ بِالْإِحَاطَةِ قَلْبٌ أَوْ بَصَر…
[۳] . در امالی، سند تا العلاء چنین است: أَخْبَرَنِي أَبُو غَالِبٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي عَلِيُّ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْعَلَاءُ بْنُ رَزِينٍ …
[۴] . این دو حدیث هم در همین راستاست:
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: أَنْهَاكَ عَنْ خَصْلَتَيْنِ فِيهِمَا هَلَكَ الرِّجَالُ أَنْهَاكَ أَنْ تَدِينَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تُفْتِيَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَم. (المحاسن، ج۱، ص۲۰۴؛ الكافي، ج۱، ص۴۲) این حدیث در جلسات۲۴۸ و ۵۰۲ گذشت.
عَنْهُ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ [سُخَيْلَةَ] قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ ثَلَاثٌ لَا دِينَ لَهُمْ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِجُحُودِ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِفِرْيَةِ بَاطِلٍ عَلَى اللَّهِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى (المحاسن، ج۱، ص۵)
[۵] . «لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ» أي هلا يأتون على عبادتهم غير الله بحجة ظاهرة و في هذا ذم زجر للتقليد و إشارة إلى أنه لا يجوز أن يقبل دين إلا بحجة واضح
[۶] . بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ: ببرهان ظاهر، فإنّ الدّين لا يؤخذ إلّا به. و فيه دليل على أنّ ما لا دليل عليه من الدّيانات مردود، و أن التّقليد فيه غير جائز
[۷] . و في ما ذكروه دليل على أن الدّين لا يؤخذ إلّا بالحجة و الدعوى إذا لم يكن عليها دليل فاسدة و هي ظلم و افتراء على اللّه و كذب بنسبة شركاء اللّه
بازدیدها: ۵