ترجمه
پس بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمتی از جانب خود به او عطا کرده و به او از نزد خود علمی آموخته بودیم.
نکات ادبی
«لَدُنَّا» = لدن + نا
قبلا بیان شد که «لَدُن» به معنای «عِندَ» (= نزدِ) میباشد با این تفاوت که اخص و بلیغتر از آن است؛ و در مورد چرایی اخص بودنش هم گفتهاند ««لدن» در جایی به کار میرود که آن امر بالفعل نزد آن کس حاضر باشد؛ مثلا وقتی بگویم «عندي مالٌ» با صرف اینکه من مالی داشته باشم درست است؛ اما اگر بگویم «لدني مال» یعنی همین الان مالی در دستم حاضر است. به تعبیر دیگر، «لدن» در جایی به کار میرود که نزدیکی کاملا متصل باشد.
جلسه۵۹۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-10/
اصطلاح «علم لَدُنّی» در فرهنگ مسلمانان، به معنای علمی که انبیاء و اولیاء الله بیهیچ واسطهای (حتی واسطه حواس و استدلال) و مستقیما از عالم بالا دریافت میکنند ظاهراً برگرفته از این آیه می باشد.
اختلاف قرائت[۱]
حدیث
۱) از امام باقر ع ویا امام صادق ع سوال شد: جایگاه شما در گذشتگان چیست و به چه کسانی شبیه هستید؟
فرمودند: خضر و ذوالقرنین، هر دو عالم بودند اما پیامبر نبودند.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۳۰؛ الكافي، ج۱، ص۲۶۹
عن بريد عن أحدهما قال قُلْتُ لَهُ مَا مَنْزِلَتُكُمْ وَ بمَنْ تُشْبِهُونَ مِنهم؟
قال: الخضر وَ ذُو الْقَرْنَيْنِ كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْن.[۲]
۲) از امام صادق ع روایت شده است:
نزد آن عالم، علمی بود که در آن الواح [که خداوند در کوه طور به حضرت موسی ع داد (اعراف/۱۴۵ و ۱۵۴)] نوشته نشده بود؛ و حضرت موسی ع چنین گمان می کرد که همه چیزهایی که بدانها نیاز داد در آن تابوت (بقره/۲۴۸) است؛ و همه علم در آن الواح برایش نوشته شده است.
مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶؛ تفسير العياشي، ج۲، ص۳۳۱[۳]
قال الصادق (ع):
كَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ لَمْ يُكْتَبْ لِمُوسَى فِي الْأَلْوَاحِ وَ كَانَ مُوسَى يَظُنُّ أَنَّ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي يَحْتَاجُ إِلَيْها فِي تَابُوتِهِ وَ جَمِيعَ الْعِلْمِ قَدْ كُتِبَ لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ.
۳) از امام صادق ع روایت شده است: همانا حضرت سلیمان ع از آصف داناتر بود؛ و حضرت موسی ع هم از آن کسی که از او پیروی کرد، عالمتر بود.
تفسير العياشي، ج۲، ص۳۳۴
عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع كان سليمان أعلم من آصف، و كان موسى أعلم من الذي اتبعه.[۴]
۴) در جلسه۶۴۱ (آیه۶۰، حدیث۳) روایتی از امام صادق ع گذشت، که ادامه آن چنین است:
پس در آنجا خضر را یافت که خداوند عز و جل را عبادت می کرد همان گونه که خداوند عز و جل در کتابش فرمود «پس بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمتی از جانب خود به او عطا کرده و به او از نزد خود علمی آموخته بودیم. پس موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم تا اینکه از آنچه خداوند به تو آموخته، [مایه] رُشدی به من بیاموزی؟» خضر به او گفت: «همانا تو توان صبر کردن همراه با مرا نداری» زیرا من به علمی مامور شدهام که تو طاقتش را نداری و تو نیز به علمی مامور شدهای که من طاقتش را ندارم. موسی گفت: بلکه میکوشم همراه تو صبر کنم. خضر گفت: قیاس در علم خدا و امر او راه ندارد؛ «و چگونه می خواهی بر چیزی صبر کنی که خبر از آن نداری» موسی «گفت: مرا ان شاءالله صابر خواهی یافت و در هیچ امری تو را عصیان نکنم» پس چون مشیت خدا را استثنا کرد (کار خود را موکول به مشیت خدا کرد و ان شاء الله گفت) او پذیرفت و «گفت: پس اگر از من تبعیت کردی از چیزی سوال نکن تا [خودم] برایت از آن سخن بگویم» موسی گفت: قرارمان این گونه به نفع تو و علیه من باشد. «پس به راه افتادند؛ تا هنگامی که وارد کشتی شدند» خضر [چوبی از] آن را شکست. موسی به او گفت »آیا آن را شکستی تا اهلش را غرق کنی؟ قطعا کار ناروایی انجام دادی. گفت: آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی همراه من صبر کنی» موسی «گفت: مرا مواخذه نکن به خاطر چیزی که فراموش کردم« یعنی به خاطر اینکه دستورت را ترک کردم «و در کارم بر من سخت مگیر» …
علل الشرائع، ج۱، ص۵۹-۶۲
فَوَجَدَا هُنَاكَ الْخَضِرَ ع يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً قالَ لَهُ الْخَضِرُ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً لِأَنِّي وُكِّلْتُ بِعِلْمٍ لَا تُطِيقُهُ وَ وُكِّلْتَ أَنْتَ بِعِلْمٍ لَا أُطِيقُهُ قَالَ مُوسَى لَهُ بَلْ أَسْتَطِيعُ مَعَكَ صَبْراً فَقَالَ لَهُ الْخَضِرُ إِنَّ الْقِيَاسَ لَا مَجَالَ لَهُ فِي عِلْمِ اللَّهِ وَ أَمْرِهِ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً قالَ مُوسَى سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً فَلَمَّا اسْتَثْنَى الْمَشِيَّةَ قَبِلَهُ قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً فَقَالَ مُوسَى ع لَكَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها الْخَضِرُ ع فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً قالَ مُوسَى لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ أَيْ بِمَا تَرَكْتُ مِنْ أَمْرِكَ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً …
بقیه این حدیث انشاءالله در جلسه ۶۵۵ (آیه۷۴) خواهد آمد
تدبر
۱) «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
حضرت موسی ع و همراهش وقتی مسیری که رفته بودند جستجوکنان برگشتند، بندهای از بندگان خدا را یافتند، که در روایات به عنوان خضر معرفی شده است؛ و در این آیه دو وصف او را برشمرده است: اینکه هم از رحمت خاصی برخوردار بوده و هم از علمی خاص.
۲) «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
درباره حضرت خضر ع، آنچه به عنوان مهمترین ویژگی او ذهن اغلب مفسران را به خود مشغول کرده، برخورداری او از علم خاصی بوده که پیامبر اولواالعزم زمانش از آن علم بیبهره بوده است؛ و البته قطعا چنین علمی یک ویژگی بسیار خاص و منحصر به فرد است.
اما جالب اینجاست که در این آیه، دو ویژگی دیگر (عبد بودن، مشمول رحمتی از جانب خدا بودن) را هم برای او برمیشمرد که کمتر مورد توجه قرار گرفته؛ و جالبتر این است که آن دو ویژگی را قبل و مقدم بر علم لدنیای که وی از آن بهرهمند بوده ذکر میکند.
۳) «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»
در معرفی حضرت خضر، اسمی از او نبرد، بلکه با یک صفت و ویژگی از او یاد کرد، و جالب است که اولین و مهمترین ویژگیِ کسی که حضرت موسی ع مامور شده برود و نزد او تعلم کند، «عبد» بودن اوست؛ و جالبتر این است که شروع معرفی وی را نه با ویژگیِ منحصر به فرد او، (یعنی علم خاص وی) – که موسی ع بدان جهت سراغش آمد – ، بلکه با این ویژگیای که در دیگران هم هست – با تاکید بر اینکه این ویژگی در دیگران هم هست – شروع کرد: بندهای از بندگان ما.
چرا؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد که ریشه برخورداری خضر از چنان ویژگیهایی که یک پیامبر اولواالعزم را مشتاق درک محضر وی میکند، امری است که در اختیار هرکسی هست:
اگر شما هم «بنده» شوید، نه لزوما بندهای خیلی خاص و متمایز، بلکه صرفاً بندهای واقعی در میان بندگان واقعی خدا، شما هم میتوانید به این مقامات برسید!
ب. چهبسا میخواهد همانند مدخل داستان اصحاب کهف (آیه۹، بویژه مطالب جلسه ۵۹۰، تدبر۲ http://yekaye.ir/al-kahf-18-9/ )، اشاره کند که اگرچه شروع این داستان با امری عجیب (زنده شدن ماهی) همراه بود و تمام این مسیر با عجایب همراه استا، اما اگر در مسیر ایمان و عبودیت قرار بگیرید، اینها چیز عجیبی نیست.
ج. …
۴) «فَوَجَدا عَبْداً … آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا»
بعد از اینکه او را با «عبدا من عبادنا» یاد کرد، و قبل از اشاره به ویژگیِ منحصر به فرد او، (یعنی علم خاص وی) – که موسی ع بدان جهت سراغش آمد – ، از اینکه او «از رحمتی از جانب ما برخوردار بود» یاد کرد.
چرا؟
الف. شاید میخواهد تذکر دهد که اگر خضر به چنان جایگاهی رسید، حاصل فضل و رحمت و عنایت ما بوده است؛ نه صرفا اقدامات و تلاش خودش.
ثمره اخلاقی
دادِ او را قابلیت، شرط نیست
بلکه شرطِ قابلیت، دادِ اوست
اگر معیار، در اعطای الهی، رحمت او باشد، آنگاه هر انسانِ حقیرِ همچو منی هم میتواند امید داشته باشد به بالاترین عطایا. ما باید وظیفه خود را درست انجام دهیم، اما مهم این است که باور کنیم که علت اصلی عطایای الهی، رحمت اوست، نه تلاش ما، که اگر تلاش ما معیار باشد، هیچکس ره به بهشت نخواهد برد (ِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً؛ نور/۲۱؛ همچنین جلسه ۶۳۹، حدیث۱)
بیسبب گر عزّ به ما موصول نیست
قدرت از عزل سبب، معزول نیست
ای گرفتارِ سبب، بیرون مپر
لیک عزل آن مسبب، ظن مبر
هر چه خواهد آن مسبب آوَرَد
قدرت مطلق سببها بر دَرَد
لیک اغلب بر سبب رانَد نفاذ
تا بداند طالبی جستن مراد
چون سبب نَبوَد چه ره جوید مرید
پس سبب در راه میباید بدید
این سببها بر نظرها پردههاست
که نه هر دیدار، صنعش را سزاست
دیدهای باید سببسوراخکن
تا حجب را بر کَنَد از بیخ و بن
تا مسبب بیند اندر لامکان
هرزه داند جهد و اکساب و دکان
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh63/
ب. در ادامه حکایت، مواردی پیش میآید (مانند کُشتن آن نوجوان) که در ذهن بسیاری از انسانها ممکن است اقدامی به دور از رحمت، قلمداد شود. شاید از ابتدا تاکید میکند که ما او را از رحمتی ویژه برخوردار کردیم؛ و اینها همگی تجلیات رحمت است و اگر غضبی هم دارد، باید غضب وی را در سایه رحمت خاصی که از جانب ما او را در بر گرفته، دید.
ج. …
۵) «عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
نفرمود «علمناه علما»؛ بلکه فرمود «علمناه من لدنا علما»؛
پس، علم لدنی، بدین معنا که خداوند شخصی را از علمی خاص و منحصر به فرد، آن هم نه از راههای متعارف (قوای حسی و عقلی) برخوردار کند، یک واقعیت مورد اذعان قرآن کریم است.
موارد زیر در کانال قرار داده نشد.
۶) «آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا»
الف. مقصود از این رحمتی که به او داده شده، چیست؟
الف. نبوت (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶) (توجه: در پینوشت حدیث ۱ توضیح داده شد که روایات درباره اینکه خضر پیامبر بوده یا نبوده، متفاوت است؛ و مساله قطعی نیست؛ و بین مفسران هم در این زمینه اختلاف جدی است)
ب. زندگانی طولانی (به نقل از مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶)
ج. …
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»
۵) درباره اینکه این شخص که حضرت موسی ع به سراغش رفت، چه کسی بود، برخی گفتهاند او فرشتهای بود که خداوند متعال حضرت موسی ع را مامور کرد که از او علم به باطن امور را بیاموزد؛ اما اکثرا او را انسانی به نام خضر[۵] میدانند، آنگاه
الف. ظاهرا اسمش بلیا بن ملکان بوده، و درباره وجه تسمیهاش به خضر گفتهاند که او خضر نامیده شد چون:
الف.۱. در هرجا نماز میگذارد، پیرامونش سرسبز میشد.
الف.۲. هرگاه بر زمین خشک و بیعلفی مینشست، وقتی بلند میشد آنجا سرسبز شده بود.
الف.۳. چون حضرت موسی ع او را بر بوریایی سبز دید.
الف.۴. …
ب. اینکه آیا پیامبر بود یا نه، دو دیدگاه است:
ب.۱. حتما پیامبر بوده، چون جایز نیست که یک پیامبر از یک غیر پیامبر پیروی کند و از او علمی بیاموزد، چون این موجب تخفیف جایگاه وی میشود. (جبائی، به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶)
ب.۲. ممکن است پیامبر نبوده باشد، بلکه بنده صالحی باشد که خداوند بنا به مصالحی علمی به باطن امور به ی داده که به پیامبر زمانش نداده است (ابن إخشید، به نقل مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۶)
[۱] . وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً: و قرأ أبو زيد عن أبي عمرو مِنْ لَدُنا بتخفيف النون و هي لغة في لدن و هي الأصل (البحر المحيط، ج۷، ص۲۰۴)
[۲] . توجه شود روایات درباره اینکه خضر پیامبر بوده یا نبوده، متفاوت است؛ و مساله قطعی نیست. در حدیث۳ جلسه۶۴۱، بیان شده بود که وی نبی مرسل است. اما در حدیث فوق و برخی احادیث دیگر مانند احادیث زیر (که همگی در بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۶۵-۳۶۷ آمده و سه مورد اولش در کافی، ج۱، ص۲۶۸-۲۶۹ آمده) وی غیرپیامبر شمرده شده است:
۱- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي خَالِدٍ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ ع مَا مِنْ مَوْضِعِ الْعُلَمَاءِ قَالَ مِثْلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ وَ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ دَاوُدَ. [در کافی به جای صاحب داود، صَاحِبِ مُوسَى ع آمده است]
۲- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنِ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً قُلْتُ فَنَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ قَالَ فَحَرَّكَ يَدَهُ هَكَذَا ثُمَّ قَالَ أَوْ كَصَاحِبِ سُلَيْمَانَ أَوْ كَصَاحِبِ مُوسَى أَوْ كَذِي الْقَرْنَيْنِ أَ وَ مَا بَلَغَكُمْ أَنَّهُ قَالَ وَ فِيكُمْ مِثْلُهُ.
۳- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا مَنْزِلُكُمْ مِمَّنْ تُشْبِهُونَ مِمَّنْ مَضَى فَقَالَ كَصَاحِبِ مُوسَى وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْنِ.
۴- حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّضْرِيِّ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنَّ عَلِيّاً كَانَ مُحَدَّثاً فَقَالَ أَصْحَابُنَا مَا صَنَعْتَ شَيْئاً أَلَّا سَأَلْتَهُ مَنْ يُحَدِّثُهُ فَقَضَى أَنِّي لَقِيتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ أَ لَسْتَ أَخْبَرْتَنِي أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ بَلَى قُلْتُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ قَالَ مَلَكٌ قُلْتُ فَأَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا بَلْ قُلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّ عَلِيّاً ع سُئِلَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ نَبِيّاً كَانَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ كَانَ عَبْداً أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ وَ نَاصَحَ اللَّهَ فَنَصَحَهُ فَهَذَا مَثَلُهُ.
۵- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مَنْزِلَتُهُمْ أَنْبِيَاءُ هُمْ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُمْ عُلَمَاءُ كَمَنْزِلَةِ ذِي الْقَرْنَيْنِ فِي عِلْمِهِ وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ مُوسَى وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ.
۶- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْحَرْثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ لَسْتَ أَخْبَرْتَنِي أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ بَلَى قُلْتُ مَنْ يُحَدِّثُهُ قَالَ مَلَكٌ يُحَدِّثُهُ قُلْتُ أَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا بَلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ مَثَلُ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّ عَلِيّاً ع سُئِلَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ فَقَالُوا كَانَ نَبِيّاً قَالَ لَا بَلْ كَانَ عَبْداً أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ وَ نَاصَحَ اللَّهَ فَنَاصَحَهُ فَهَذَا مَثَلُهُ.
۷- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَرْثِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ لَسْتَ حَدَّثْتَنِي أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ بَلَى قُلْتُ مَنْ يُحَدِّثُهُ قَالَ مَلَكٌ يُحَدِّثُهُ قَالَ قُلْتُ فَأَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا بَلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ مَثَلُ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّ عَلِيّاً ع سُئِلَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ فَقَالُوا كَانَ نَبِيّاً قَالَ لَا بَلْ كَانَ عَبْداً أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ وَ نَاصَحَ اللَّهَ فَنَصَحَهُ فَهَذَا مَثَلُهُ.
[۳] . این حدیث در تفسیر عیاشی مقدمه و موخرهای دارد که انشاءالله به طور کامل در جلسه ۶۴۹ خواهد آمد.
[۴] . اینکه آیا موسی اعلم بوده یا خضر، مطلب پیچیده است. برخی نقلها هست که تصریح دارد خضر اعلم بوده مانند روایتی که در جلسه ۶۴۱ گذشت یا این دو نقلی که در النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين (للجزائري)، ص۲۹۲ آمده است:
وَ رُوِيَ أَنَّ مُوسَى خَطَبَ النَّاسَ بَعْدَ هَلَاكِ الْقِبْطِ وَ دُخُولِهِ مِصْرَ خُطْبَةً طَوِيلَةً فَأُعْجِبَ بِهَا فَقِيلَ لَهُ هَلْ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنْكَ فَقَالَ لَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ بَلْ عِنْدَنَا الْخَضِرُ وَ هُوَ بِمَجْمَعِ الْبَحْرَيْنِ. وَ كَانَ الْخَضِرُ ع فِي أَيَّامِ أَفْرِيدُونَ وَ كَانَ عَلَى مُقَدِّمَةِ ذِي الْقَرْنَيْنِ الْأَكْبَرِ وَ بَقِيَ إِلَى أَيَّامِ مُوسَى.
وَ قِيلَ إِنَّ مُوسَى ع سَأَلَ رَبَّهُ أَيُّ عِبَادِكَ أَعْلَمُ قَالَ الَّذِي يَبْغِي عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ عَسَى أَنْ يُصِيبَ كَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى هُدًى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى قَالَ إِنْ كَانَ فِي عِبَادِكَ أَعْلَمُ مِنِّي فَادْلُلْنِي عَلَيْهِ قَالَ أَعْلَمُ مِنْكَ الْخَضِرُ قَالَ أَيْنَ أَطْلُبُهُ قَالَ عَلَى السَّاحِلِ عِنْدَ الصَّخْرَةِ قَالَ كَيْفَ لِي بِهِ قَالَ تَأْخُذُ حُوتاً فِي مِكْتَلِكَ فَحَيْثُ فَقَدْتَهُ فَهُنَاكَ قَالَ لِفَتَاهُ إِذَا فَقَدْتَ الْحُوتَ فَأَخْبِرْنِي فَذَهَبَا يَمْشِيَانِ فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ [بَيْنِهِما] نَسِيا حُوتَهُما يَعْنِي نَسِيَ مُوسَى أَنْ يَطْلُبَهُ وَ يَتَعَرَّفَ حَالَهُ وَ يُوشَعُ أَنْ يَذْكُرَ لَهُ مَا رَأَى مِنْ حَيَاتِهِ وَ وُقُوعِهِ فِي الْبَحْرِ.
وجه جمعشان ظاهرا مطلبی است که در روایت بعد میآید؛ یعنی هر کی از جهتی علمش از دیگری بیشتر بوده، لذا وقتی موسی گمان میکند از همه عالمتر است میگویند کسی هست که مطالبی میداند که تو نمیدانی، در عین حال در زوایای دیگری هم موسی مطالبی میداند که خضر نمیداند.
[۵] . در میان مفسران اهل سنت، این احتمال که او پیامبر دیگری باشد هم مطرح شده و در این میان، اسامی «الیسع، الیاس، و خضرون بن قابیل بن آدم» مطرح شده است.( به نقل از البحر المحيط، ج۷، ص۲۰۴)
بازدیدها: ۷۴