ترجمه
شب را در دل روز درمیآوَرَد و روز را در دل شب؛ و خورشید و ماه را مسخر فرمود، هریک تا مدت معینی در جریان است؛ آن است خداوند، پروردگار شما، سلطنت از آنِ اوست؛ و کسانی که غیر از او میخوانید «قطمیر» [= پوست هسته خرما]یی را هم مالک نیستند.
نکات ادبی
يُولِجُ
ماده «ولج» در اصل دلالت بر داخل شدن در چیزی دارد (معجم المقاييس اللغة، ج۶، ص۱۴۳) برخی گفتهاند «ولوج» داخل شدن در عرصه مضیق است (حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ؛ اعراف/۴۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۲). برخی هم گفتهاند که «ولوج» ورود در دایره چیزی است که با اتصال به آن همراه باشد؛ و تفاوتش با «ورود» و «دخول» را در این دانستهاند که «ورود» (که در مقابل «صدور» است) صِرف نزول در دایره چیزی است؛ و «دخول» (در مقابل «خروج») ورود در دایره چیزی است که آن چیز وی را احاطه کند و دربرگیرد؛ اما «ولوج» ورود به چیزی است به نحو کاملا متصل به آن. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۱۹۷[۱])
«وَلِيجَة» به دوست بسیار صمیمی که حتی دخل و خرجشان مشترک باشد گویند (کتاب العین، ج۶، ص۱۸۲). برخی توضیح دادهاند که هر چیزی است که انسان به وی اعتماد میکند در حالی که از خانواده و نزدیکان وی نباشد؛ و وقتی می گویند فلانی «ولیجه» در این قوم است؛ یعنی بدانها ملحق شده در حالی که از آنها نیست (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۳). درباره وجه تسمیهاش آن چیزی است که به ولوج و اتصال و ارتباط قلبی متصف میگردد و اینکه در قرآن کریم فرموده «وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» (توبه/۱۶) اشاره است به دوستیای که کاملا در دل شخص رسوخ و نفوذ کرده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۳، ص۱۹۸)
ماده «ولج» جمعا ۱۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«أَجَل»
قبلا بیان شد که درباره ماده «أجل» گفته شده که به نحو اشتراک لفظی بر معنای مختلفی دلالت میکند که از این معانی تنها دوتایش در قرآن کریم (جمعا ۵۶ بار) به کار رفته است. یکی «أجْل» است که به «صورت «مِن أجْلِ …» به کار میرود واین ترکیب به معنای «به خاطر …، از برای …» میباشد؛ که در قرآن کریم تنها یکبار به کار رفته (مائده/۳۲) و دیگری «أَجَل» به معنای «غایت وقت» و «مدت معین شده برای چیزی» است که بویژه در مورد «زمان مرگ» و «زمان پایان بدهکاری» به کار میرود.
جلسه ۲۵۴ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-34/
«مُسَمًّی»
اسم مفعول برای کلمه «إسم» است؛ و قبلا بیان شد که ریشه اصلی آن را «سمو» دانستهاند. «سمو» به معنای «علو» و بلندی است و به هر جایی که بر فراز جای دیگر باشد «سماء» گفته میشود چنانکه آسمان را هم چون فوق زمین است «سماء» میگویند و «اسم» را هم از همین ریشه گرفتهاند چون دلالت بر معنی دارد یعنی به وسیله اسم است که مسمّی (= چیزی که اسم بر او دلالت میکند) در یاد افراد بالا میآید و شناخته میشود.
جلسه ۲۲۱ http://yekaye.ir/baqare-2-31/
در اینجا زمان «مسمی» به معنای زمانی است که دقیقا وقت آن معلوم است (مجمع البحرين، ج۱، ص۲۲۷) گویی آن زمان مشخصا نام برده شده است.
قِطْميرٍ
وقتی هسته خرما را از درون خرما بیرون میآوریم، یک پوسته نازکی روی هسته خرما کشیده شده است که در زبان عربی به آن «قطمیر» گویند (کتاب العین، ج۵، ص۲۵۹) و برخی احتمال این را که به خود هسته خرما هم گفته شود مطرح کردهاند (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۳۲؛ معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۱۱۹) و هر چه باشد این کلمه در زبان عربی، ضربالمثل شده برای اشاره به مقدار بسیار کم و ناچیز. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۷۸)
این کلمه را از ماده «قطمر» دانستهاند و تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
اختلاف قرائت
عموما کلمه «تَدْعُونَ» را به همین صورت (مخاطب) قرائت کردهاند، اما در برخی روایات از کسائی [یکی از قراء سبعه اهل کوفه) و روایتی از ابوعمرو (قاری بصره) و طریقی از حفص (راوی عاصم، یکی از قراء اهل کوفه) و روایتی از یعقوب (از قراء عشره) و نیز در برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت عیسی و سلام) به صورت «یَدْعُونَ» (غایب) قرائت شده است. (مجمع البيان، ج۸، ص۶۳۰[۲]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۲۲[۳])
حدیث
۱) مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق ع است که یکبار با زندیقی به نام ابن ابیالعوجاء بحث میکند و از عهده بحث با او برنمیآید و خدمت امام صادق ع میرسد و امام صادق ع در چند جلسه برای او درس توحید میگذارند و با استفاده از مخلوقات مختلف خداوند راههایی به خداشناسی برای وی میگشایند. فرازهایی از این روایت قبلا گذشت[۴] و امروز فراز مربوط به ثمرات خورشید و ماه و شب و روز را بر اساس ترجمه علامه مجلسى (توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، ص۱۵۹-۱۶۳) تقدیم میشود.
با توجه به اینکه ترجمه مرحوم مجلسی مربوط به حدود ۴ قرن قبل است، مواردی را برای توضیح ترجمه در داخل کروشه قرار دادهایم، همچنین مواردی که داخل پرانتز گذاشتهایم توضیحات اضافهای از مرحوم مجلسی است که در متن حدیث وجود ندارد:
[طلوع خورشید]
تفكّر نما اى مفضّل! در طلوع و غروب آفتاب براى قيام ليل و نهار، اگر طلوع آفتاب نمىبود جميع امور دنيا باطل مىشد و نمىتوانستند مردم سعى نمايند و تصرف كنند در امور معاش خود، و دنيا هميشه بر ايشان تار بود، و عيش ايشان بدون لذّت و روح و روشنائى و نورر، گوارا نبود، و مصالح طلوع خورشيد، از آفتاب روشنتر است و احتياج به بيان ندارد؛
[غروب خورشید]
بلكه تأمل كن در منافع غروب آفتاب، كه اگر آن نبود مردم را قرار و سكون ميسّر نبود با شدّت احتياجى كه دارند به نوم [= خواب] و استراحت تا آن كه ابدان ايشان از كلال [= خستگی] بر آيد، و حواس ايشان قوّت يابد، و قوّت هاضمه بر انگيخته شود براى هضم طعام و رسانيدن غذا به سوى اعضاء و اگر هميشه روز مىبود، حرص مردم را بر آن مىداشت تا آن كه پيوسته كار كنند و بدنهاى خود را بكاهند به درستى كه بسيارى از مردم آن مقدار حرص بر جمع و كسب و ذخيره كردن اموال دارند كه اگر تاريكى شب مانع نمىشد ايشان را، هر آينه قرار نمىگرفتند و چندان كار مىكردند كه خود را از كار مىافكندند. و ايضاً اگر شب در نمىآمد، زمين از حرارت آفتاب به مرتبهاى تفتيده مىشد كه حيوانات و نباتات ضايع مىشدند.
پس قادر خبير به حكمت و تقدير خود چنين مقدّر كرده كه آفتاب گاهى طلوع كند و گاهى غروب كند به مانند چراغى كه گاهى براى اهل خانه برافروزند كه حوائج خود را به آن تمشيت دهند و گاهى برگيرند كه ايشان قرار گيرند و استراحت نمايند، پس نور و ظلمت كه ضد يك ديگرند هر دو را براى نظام عالم و انتظام احوال بنى آدم آفريده.
[فصول چهارگانه سال]
و ايضاً تفكّر نما در بلند و پست شدن آفتاب، براى آن كه در هر سال چهار فصل مختلف پديد آيد و تدبير در مصلحت حكيم قدير ظاهر گردد، پس در زمستان حرارت در باطن درخت و نبات پنهان مىگردد كه مادّههاى ميوه در آنها متولد گردد و در هوا كثافتى [= تراکمی] پديد آيد كه از آن ابر و باران در هوا متولد شود و ابدان حيوانات محكم شود و قوّت يابد.
و در بهار موادّى كه در زمستان اشجار و نباتات متولّد شده به حركت آيند، و گياهها و گلها و شكوفهها برويند و حيوانات براى فرزند به هم رسانيدن به حركت آيند.
و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا ميوهها پخته مىشوند و رطوبات فاضله و اخلاط فاسده ابدان حيوانات به تحليل روند و رطوبت روى زمين كم شود كه اعمال و عمارات و غيره به آسمانى ميسّر گردد.
و در پائيز هوا صاف گردد و بيمارىها مرتفع گردد و بدنها صحيح شود و شبها دراز شود كه اعمالى كه در شب بايد به عمل آيد ميسّر گردد، و اگر مصالح اين فصول را استقصا نمائيم سخن به طول مىانجامد.
[ماههای دوازدهگانه]
اكنون تفكّر كن در گرديدن آفتاب به حركت خاصه خود در بروج دوازدهگانه (يعنى حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و ميزان و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت) و تدبير صانع قدير در آن، به درستى كه به اين دور تمام مىشود سال، و به عمل مىآيد فصول چهارگانه، يعنى بهار و تابستان و پائيز و زمستان، و در اين مقدار از حركت آفتاب غلّهها و ميوهها مىرسد و كارشان تمام مىشود و باز در سال ديگر نشو و نما از سر مىگيرند. نمىبينى كه سال شمسى مقدارش حركت آفتاب است از اول حمل تا اول حمل؛ و به اين سال و امثال آن پيمايند [= محاسبه کنند] زمانها را از زمانى كه حق تعالى عالم را آفريده تا هر عصر و زمانى كه خواهد. و به اينها حساب مىكنند مردم عمرهاى خود را و وقتهاى قرضها و اجارات و معاملات و ساير امور خود را و به يك دوره آفتاب، يك سال تمام مىشود و به اين حساب مضبوط مىگردد.
[حرکت زمین و خورشید نسبت به هم]
نظر كن در چگونگى تابيدن آفتاب كه به چه نحو تدبير كرده است حكيم وهّاب، به درستى كه اگر در يك موضع آسمان ايستاده بود و تجاوز از آن نمىنمود هر آينه بسيارى از جهات از نور آن بهرهور نمىگرديدند و كوهها و ديوارها و سقفها مانع مىگرديد تابش آن را و چون مىخواست فيضش عام و نفعش تمام باشد چنان مقدّر ساخته كه در اول روز از مشرق بر آيد و بر آنچه مقابل آن است از جهت مغرب بتابد و پيوسته حركت كند و بگردد به جاهاى مختلف الاوضاع از نور خود بهره رساند تا به مغرب منتهى گردد و به جانب مشرق كه در اول روز نتابيده بتابد، پس هيچ موضعى از مواضع نمىماند كه بهره خود را از نور خورشيد نيابد؛ (زهى منعمى كه در خوان احسانش گرده خورشيد را به ذرات بر جميع ساكنان معموره امكان از جماد و نبات و انسان و حيوان قسمت كرده و هيچ يك را بىبهره نگذاشته.پس فرمود كه) اگر آفتاب يك سال يا كمتر تخلف مىورزيد و بر اهل جهان نمىتابيد حال ايشان ابتر مىبود، بلكه ايشان را در آن حال ثبات و بقا محال مىنمود، پس [آیا] مردم نمىبينند كه اين قسم امور جليله كه نزد ايشان در تحصيل آنها چاره و حيله نيست چگونه بر مجارى خويش جارى گرديدهاند و جهت صلاح عالم و بقاى نوع بنى آدم از اوقات خود تخلّف نورزيدهاند.
[تابش ماه]
استدلال كن به ماه كه در آن دلايلى است نمايان بر وجود خداوند عالميان، كه عامّه ناس [= مردم] در معرفت ماهها به كار مىفرمايند، و سال قمرى را به آن مىشناسند اما با سال شمسى كه مبنى بر حركت آفتاب است موافق نيست زيرا كه سال قمرى جميع چهار فصل را فرا نمىگيرد و نشو و نماى ثمار و اشجار در آن مدت تمام نمىشود و به اين سبب ماهها و سالهاى قمرى از ماهها و سالها شمسى تخلّف مىورزند و ماهى از ماههاى قمرى (مانند ماه مبارك رمضان) گاه در زمستان گاه در تابستان مىباشد.
تفكّر كن در روشنى و تابش ماه در ظلمت شب سياه، و منفعت آن؛ زيرا كه به آن، بر [رغم] مصلحتى كه گفتيم كه در تاريكى شب هست از براى استراحت حيوانات و سردى هوا براى صلاح ايشان و نباتات، باز مصلحت در آن نبود كه هميشه در نهايت ظلمت باشد كه هيچ روشنى در آن نباشد و هيچ عمل از اعمال در آن متمشّى نگردد [= امکان انجام شدن نداشته باشد]، زيرا كه بسيار است كه مردم محتاج مىشوند كه در شب كار كنند براى تنگى وقت بر ايشان به جهت اتمام اعمال در روز، يا براى شدّت گرمى هوا در روز؛ پس شب، از جهت نور ماه، بسيارى از اعمال را به عمل مىآورند، مانند شخم كردن زمين و خشت ماليدن در شب و چوب بريدن و اشباه اين اعمال، پس (مدبّر ليل و نهار و خالق ظلمت و انوار) نور ماه را ياورى گردانيده است براى مردم در معاش ايشان در هنگامى كه محتاج به آن گردند و انسى گردانيد براى مسافران كه در شبها حركت كنند؛
[تنوع حالات ماه]
و باز چنان مقرر گردانيده كه در بعضى از شبها در تمام شب باشد و در بعضى مطلقا نباشد؛ و نورش را كمتر از نور آفتاب گردانيده كه اگر مانند آفتاب مىبود منفعت شب برطرف مىشد، و مردم مانند روز در معاش خود به حركت خواهند بود و سكون و راحت بر ايشان حرام مىشد و موجب هلاك ايشان مىگرديد.
و در تغيير احوال ماه كه گاه بدر است و گاه هلال، و گاه در بوته محاق (و گاه در عقده خسوف و وبال)، و در حينى زايد و در زمانى ناقص، تنبيهى است بندگان را بر قدرت خداوندى كه خالق و مقدر وى است و بر وفق مصالح عباد به هر نحو كه مىخواهد او را مىگرداند.
توحيد المفضل، ص۱۲۸-۱۳۲؛ بحار الأنوار، ج۵۵، ص۱۷۵-۱۷۷
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ …
قَالَ الصَّادِقُ ع فَكِّرْ يَا مُفَضَّلُ فِي طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ غُرُوبِهَا لِإِقَامَةِ دَوْلَتَيِ النَّهَارِ وَ اللَّيْلِ فَلَوْ لَا طُلُوعُهَا لَبَطَلَ أَمْرُ الْعَالَمِ كُلِّهِ فَلَمْ يَكُنِ النَّاسُ يَسْعَوْنَ فِي مَعَايِشِهِمْ وَ يَتَصَرَّفُونَ فِي أُمُورِهِمْ وَ الدُّنْيَا مُظْلِمَةٌ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَكُونُوا يَتَهَنَّئُونَ بِالْعَيْشِ مَعَ فَقْدِهِمْ لَذَّةَ النُّورِ وَ رَوْحَهُ وَ الْإِرْبُ فِي طُلُوعِهَا ظَاهِرٌ مُسْتَغْنٍ بِظُهُورِهِ عَنِ الْإِطْنَابِ فِي ذِكْرِهِ وَ الزِّيَادَةِ فِي شَرْحِهِ بَلْ تَأَمَّلِ الْمَنْفَعَةَ فِي غُرُوبِهَا فَلَوْ لَا غُرُوبُهَا لَمْ يَكُنْ لِلنَّاسِ هُدُوءٌ وَ لَا قَرَارٌ مَعَ عِظَمِ حَاجَتِهِمْ إِلَى الْهُدُوءِ وَ الرَّاحَةِ لِسُكُونِ أَبْدَانِهِمْ وَ جُمُومِ حَوَاسِّهِمْ وَ انْبِعَاثِ الْقُوَّةِ الْهَاضِمَةِ لِهَضْمِ الطَّعَامِ وَ تَنْفِيذِ الْغِذَاءِ إِلَى الْأَعْضَاءِ ثُمَّ كَانَ الْحِرْصُ سَيَحْمِلُهُمْ مِنْ مُدَاوَمَةِ الْعَمَلِ وَ مُطَاوَلَتِهِ عَلَى مَا يَعْظُمُ نِكَايَتُهُ فِي أَبْدَانِهِمْ فَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَوْ لَا جُثُومُ هَذَا اللَّيْلِ لِظُلْمَتِهِ عَلَيْهِمْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ هُدُوءٌ وَ لَا قَرَارٌ حِرْصاً عَلَى الْكَسْبِ وَ الْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ ثُمَّ كَانَتِ الْأَرْضُ تَسْتَحْمِي بِدَوَامِ الشَّمْسِ بِضِيَائِهَا وَ تُحْمِي كُلَّ مَا عَلَيْهَا مِنْ حَيَوَانٍ وَ نَبَاتٍ فَقَدَّرَهَا اللَّهُ بِحِكْمَتِهِ وَ تَدْبِيرِهِ تَطْلُعُ وَقْتاً وَ تَغْرُبُ وَقْتاً بِمَنْزِلَةِ سِرَاجٍ يُرْفَعُ لِأَهْلِ الْبَيْتِ تَارَةً لِيَقْضُوا حَوَائِجَهُمْ ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ مِثْلَ ذَلِكَ لِيَهْدَءُوا وَ يَقِرُّوا فَصَارَ النُّورُ وَ الظُّلْمَةُ مَعَ تَضَادِّهِمَا مُنْقَادَيْنِ مُتَظَاهِرَيْنِ عَلَى مَا فِيهِ صَلَاحُ الْعَالَمِ وَ قِوَامُهُ ثُمَّ فَكِّرْ بَعْدَ هَذَا فِي ارْتِفَاعِ الشَّمْسِ وَ انْحِطَاطِهَا لِإِقَامَةِ هَذِهِ الْأَزْمِنَةِ الْأَرْبَعَةِ مِنَ السَّنَةِ وَ مَا فِي ذَلِكَ مِنَ التَّدْبِيرِ وَ الْمَصْلَحَةِ فَفِي الشِّتَاءِ تَعُودُ الْحَرَارَةُ فِي الشَّجَرِ وَ النَّبَاتِ فَيَتَوَلَّدُ فِيهِمَا مَوَادُّ الثِّمَارِ وَ يَسْتَكْثِفُ الْهَوَاءُ فَيَنْشَأُ مِنْهُ السَّحَابُ وَ الْمَطَرُ وَ تَشْتَدُّ أَبْدَانُ الْحَيَوَانِ وَ تَقْوَى وَ فِي الرَّبِيعِ تَتَحَرَّكُ وَ تَظْهَرُ الْمَوَادُّ الْمُتَوَلِّدَةُ فِي الشِّتَاءِ فَيَطْلُعُ النَّبَاتُ وَ تَنَوَّرُ الْأَشْجَارُ وَ يَهِيجُ الْحَيَوَانُ لِلسِّفَادِ وَ فِي الصَّيْفِ يَحْتَدِمُ الْهَوَاءُ فَتَنْضَجُ الثِّمَارُ وَ تَتَحَلَّلُ فُضُولُ الْأَبْدَانِ وَ يَجِفُّ وَجْهُ الْأَرْضِ فَتَهَيَّأُ لِلْبِنَاءِ وَ الْأَعْمَالِ وَ فِي الْخَرِيفِ يَصْفُو الْهَوَاءُ وَ يَرْتَفِعُ الْأَمْرَاضُ وَ تَصِحُّ الْأَبْدَانُ وَ يَمْتَدُّ اللَّيْلُ وَ يُمْكِنُ فِيهِ بَعْضُ الْأَعْمَالِ لِطُولِهِ وَ يَطِيبُ الْهَوَاءُ فِيهِ إِلَى مَصَالِحَ أُخْرَى لَوْ تَقَصَّيْتُ لِذِكْرِهَا لَطَالَ فِيهَا الْكَلَامُ فَكِّرِ الْآنَ فِي تَنَقُّلِ الشَّمْسِ فِي الْبُرُوجِ الِاثْنَيْ عَشَرَ لِإِقَامَةِ دَوْرِ السَّنَةِ وَ مَا فِي ذَلِكَ مِنَ التَّدْبِيرِ فَهُوَ الدَّوْرُ الَّذِي تَصِحُّ بِهِ الْأَزْمِنَةُ الْأَرْبَعَةُ مِنَ السَّنَةِ الشِّتَاءُ وَ الرَّبِيعُ وَ الصَّيْفُ وَ الْخَرِيفُ وَ يَسْتَوْفِيهَا عَلَى التَّمَامِ وَ فِي هَذَا الْمِقْدَارِ مِنْ دَوَرَانِ الشَّمْسِ تُدْرِكُ الْغَلَّاتُ وَ الثِّمَارُ وَ تَنْتَهِي إِلَى غَايَاتِهَا ثُمَّ تَعُودُ فَيَسْتَأْنِفُ النُّشُوءُ وَ النُّمُوُّ أَ لَا تَرَى أَنَّ السَّنَةَ مِقْدَارُ مَسِيرِ الشَّمْسِ مِنَ الْحَمَلِ إِلَى الْحَمَلِ فَبِالسَّنَةِ وَ أَخَوَاتِهَا يُكَالُ الزَّمَانُ مِنْ لَدُنْ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى الْعَالَمَ إِلَى كُلِّ وَقْتٍ وَ عَصْرٍ مِنْ غَابِرِ الْأَيَّامِ وَ بِهَا يَحْسُبُ النَّاسُ الْأَعْمَارَ وَ الْأَوْقَاتَ الْمُوَقَّتَةَ لِلدُّيُونِ وَ الْإِجَارَاتِ وَ الْمُعَامَلَاتِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِنْ أُمُورِهِمْ وَ بِمَسِيرِ الشَّمْسِ تَكْمُلُ السَّنَةُ وَ يَقُومُ حِسَابُ الزَّمَانِ عَلَى الصِّحَّةِ
انْظُرْ إِلَى شُرُوقِهَا عَلَى الْعَالَمِ كَيْفَ دُبِّرَ أَنْ يَكُونَ فَإِنَّهَا لَوْ كَانَتْ تَبْزُغُ فِي مَوْضِعٍ مِنَ السَّمَاءِ فَتَقِفُ لَا تَعْدُوهُ لَمَا وَصَلَ شُعَاعُهَا وَ مَنْفَعَتُهَا إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الْجِهَاتِ لِأَنَّ الْجِبَالَ وَ الْجُدْرَانَ كَانَتْ تَحْجُبُهَا عَنْهَا فَجُعِلَتْ تَطْلُعُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَتَشْرُقُ عَلَى مَا قَابَلَهَا مِنْ وَجْهِ الْمَغْرِبِ ثُمَّ لَا تَزَالُ تَدُورُ وَ تَغْشَى جِهَةً بَعْدَ جِهَةٍ حَتَّى تَنْتَهِيَ إِلَى الْمَغْرِبِ فَتَشْرُقَ عَلَى مَا اسْتَتَرَ عَنْهَا فِي أَوَّلِ النَّهَارِ فَلَا يَبْقَى مَوْضِعٌ مِنَ الْمَوَاضِعِ إِلَّا أَخَذَ بِقِسْطِهِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ مِنْهَا وَ الْإِرْبِ الَّتِي قُدِّرَتْ لَهُ وَ لَوْ تَخَلَّفَتْ مِقْدَارَ عَامٍ أَوْ بَعْضَ عَامٍ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ حَالُهُمْ بَلْ كَيْفَ كَانَ يَكُونُ لَهُمْ مَعَ ذَلِكَ بَقَاءٌ أَ فَلَا يَرَى النَّاسُ كَيْفَ هَذِهِ الْأُمُورُ الْجَلِيلَةُ الَّتِي لَمْ تَكُنْ عِنْدَهُمْ فِيهَا حِيلَةٌ فَصَارَ تَجْرِي عَلَى مَجَارِيهَا لَا تَعْتَلُّ وَ لَا تَتَخَلَّفُ عَنْ مَوَاقِيتِهَا لِصَلَاحِ الْعَالَمِ وَ مَا فِيهِ بَقَاؤُهُ
اسْتَدِلَّ بِالْقَمَرِ فَفِيهِ دَلَالَةٌ جَلِيلَةٌ تَسْتَعْمِلُهَا الْعَامَّةُ فِي مَعْرِفَةِ الشُّهُورِ وَ لَا يَقُومُ عَلَيْهِ حِسَابُ السَّنَةِ لِأَنَّ دَوْرَهُ لَا يَسْتَوْفِي الْأَزْمِنَةَ الْأَرْبَعَةَ وَ نُشُوءَ الثِّمَارِ وَ تَصَرُّمَهَا وَ لِذَلِكَ صَارَتْ شُهُورُ الْقَمَرِ وَ سِنُوهُ تَتَخَلَّفُ عَنْ شُهُورِ الشَّمْسِ وَ سِنِيهَا وَ صَارَ الشَّهْرُ مِنْ شُهُورِ الْقَمَرِ يَنْتَقِلُ فَيَكُونُ مَرَّةً بِالشِّتَاءِ وَ مَرَّةً بِالصَّيْفِ
فَكِّرْ فِي إِنَارَتِهِ فِي ظُلْمَةِ اللَّيْلِ وَ الْإِرْبِ فِي ذَلِكَ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَاجَةِ إِلَى الظُّلْمَةِ لِهَدْءِ الْحَيَوَانِ وَ بَرْدِ الْهَوَاءِ عَلَى النَّبَاتِ لَمْ يَكُنْ صَلَاحٌ فِي أَنْ يَكُونَ اللَّيْلُ ظُلْمَةً دَاجِيَةً لَا ضِيَاءَ فِيهَا فَلَا يُمْكِنُ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْعَمَلِ لِأَنَّهُ رُبَّمَا احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الْعَمَلِ بِاللَّيْلِ لِضِيقِ الْوَقْتِ عَلَيْهِمْ فِي تَقَصِّي الْأَعْمَالِ بِالنَّهَارِ أَوْ لِشِدَّةِ الْحَرِّ وَ إِفْرَاطِهِ فَيَعْمَلُ فِي ضَوْءِ الْقَمَرِ أَعْمَالًا شَتَّى كَحَرْثِ الْأَرْضِ وَ ضَرْبِ اللَّبَنِ وَ قَطْعِ الْخَشَبِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَجُعِلَ ضَوْءُ الْقَمَرِ مَعُونَةً لِلنَّاسِ عَلَى مَعَايِشِهِمْ إِذَا احْتَاجُوا إِلَى ذَلِكَ وَ أُنْساً لِلسَّائِرِينَ وَ جُعِلَ طُلُوعُهُ فِي بَعْضِ اللَّيْلِ دُونَ بَعْضٍ وَ نُقِصَ مَعَ ذَلِكَ مِنْ نُورِ الشَّمْسِ وَ ضِيَائِهَا لِكَيْلَا تَنْبَسِطَ النَّاسُ فِي الْعَمَلِ انْبِسَاطَهُمْ بِالنَّهَارِ وَ يَمْتَنِعُوا مِنَ الْهَدْءِ وَ الْقَرَارِ فَيُهْلِكَهُمْ ذَلِكَ
وَ فِي تَصَرُّفِ الْقَمَرِ خَاصَّةً فِي مُهَلِّهِ وَ مُحَاقِهِ وَ زِيَادَتِهِ وَ نُقْصَانِهِ وَ كُسُوفِهِ مِنَ التَّنْبِيهِ عَلَى قُدْرَةِ اللَّهِ خَالِقِهِ الْمُصَرِّفِ لَهُ هَذَا التَّصْرِيفَ لِصَلَاحِ الْعَالَمِ مَا يُعْتَبَرُ فِيهِ الْمُعْتَبِرُونَ.[۵]
تدبر
۱) «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ»
در آیات قبل هشدار داد به انسانها که مبادا برای رسیدن به اهدافشان مسیری غیر از مسیری که خدا تعیین فرموده بپیمایند.
در این آیه نیز سراغ بیان مورد دیگری میرود از عرصههایی که هم کاملا تحت ید قدرت خدا بودن و هیچکاره بودن ما در آن معلوم است؛ و هم هر روز پیش چشم ماست و تحولات عظیمی است که تمام زندگی ما را تحتالشعاع خود قرار داده است: یعنی شب و روز و تسخیر خورشید و ماه در راستای تدبیر عالم؛ و بلافاصله هشدار میدهد که آیا هر آنچه غیر خدا که سراغش میروید، آیا مالک حقیقیِ کوچکترین و کمارزشترین چیزها هست؟!
۲) «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ»
تحول روز و شب از عظیمترین پدیدههای پیرامون ماست که چون بسیار شاهد آن بودهایم برایمان عادی شده است:
همهجا روشن است اما یکدفعه روز در دل شب فرو میرود و ظرف چند دقیقه همهجا کاملا تاریک میشود تا حدی که روشن کردن هزاران پروژکتور تنها اندکی از پیرامون ما روشن میکند اما عمده فضا و محیط همچنان تاریک است.
در پایان شب هم، همهجا تاریک است اما یکدفعه شب در دل روز فرو میرود و ظرف چند دقیقه، از وضعیتی که چشم چشم را نمیدیدی به وضعیتی منتقل میشویم که همه چیز براحتی دیده میشود و چراغهایی که تا چند دقیقه قبل برای دیدن بسیار ضروری مینمود، چنان بیاثر میشود که تفاوتی در روشنایی بین محل نزدیک و دور از چراغ نمیماند.
اینها همه ناشی از آن است که خداوند خورشید را در نسبت با زمین چنان مسخر فرموده که این تحولات عظیم با نظمی حیرتآور رخ میدهد.
در عین حال، برای آن که آن ظلمات زندگی ما را کاملا مختل نکند ماه را قرار داده، که آن هم در نظمی دقیق، در نسبت با زمین و خورشید در حرکت است (حدیث۱)
این است خدایی که ربوبیت ما را برعهده گرفته است.
آنگاه عاقلانه است که او را وامیگذاریم و برای انجام کارهایمان به اموری دل میبندیم که حقیقتا مالک هیچ چیزی نیستند و خودشان کاملا در ید قدرت الهیاند؟!
۳) «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ»
مقصود از اینکه «شب را در روز داخل میکند و روز را در شب» چیست؟
الف. شب را در روز داخل میکند یعنی از مقدار روز کم میکند و بر مقدار شب میافزاید؛ و روز را در شب داخل میکند یعنی برعکس حالت فوق؛ و این اشاره به بلند و کوتاه شدن روز و شبهاست که در ایام مختلف سال تفاوت میکند [اغلب مفسران، از قدیم مانند ابنعباس و حسن و مجاهد و … (به نقل از مجمعالبیان، ج۲،ص۷۲۸)، تا خود مرحوم طبرسی (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۳۱) تا معاصرین (مانند: المیزان، ج۱۷، ص۲۹) این دیدگاه را داشتهاند.]
ب. اینکه هر یک از شب و روز در جای دیگری وارد شود (جبائی، به نقل از مجمعالبیان، ج۲،ص۷۲۸؛ و ماوردی، به نقل از البحر المحیط، ج۳، ص۸۸) در واقع میخواهد بگوید تغییر وضعیت روز به شب و بالعکس، یک امر دفعی نیست، بلکه گویی کمکم شب وارد روز میشود و تاریکیاش کمکم بر روشنایی روز غلبه میکند از آن طرف هم کمکم روز وارد شب میشود و روشناییاش کمکم درون تاریکی شب نفوذ میکند.
ج. منظور صِرف پشت سر هم آمدن روز و شب است (ابنعطیه، به نقل از البحر المحیط، ج۳، ص۸۸)
د. …
نکته:
این تعبیر به همین صورت (فعل غایب: یولج) در سه جای دیگر قرآن (حج/۶۱؛ لقمان/۲۹؛ حدید/۶) ؛ و با فعل مخاطب (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ) در یک مورد (آلعمران/۲۷) آمده است.
۴) «سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّی»
نظام دنیا تحت تسخیر الهی است و زمان حیات در زمین، محدود و پایانپذیر است؛ چرا که خورشید و ماه اجل و مهلتی دارند که به سوی آن رهسپارند.
نکته:
تعبیر «سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» در ۶ آیه دیگر قرآن کریم (به همین صورت، یا به اضافه «لکم») آمده است (ابراهیم/۳۳؛ نحل/۱۲؛ عنکبوت/۶۱؛ رعد/۲؛ لقمان/۲۹؛ زمر/۵) آمده است؛
و این تعبیر همراه با تعبیر «كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّی» در سه مورد آخر نیز تکرار شده است.
۵) «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ»
تقابلی که در این آیه بین مُلک خداوند و مِلکِ غیر او برقرار شده، قابل توجه است:
از طرفی با تقدیم خبر بر مبتدا، و نیز معرفه آوردن مبتدا، مُلک و سلطنت را تنها و تنها از آنِ خداوند معرفی نمود؛
و از طرف دیگر، در مورد اینکه آنان مالک چیزی نیستند، نگفت «یک خرما» – که حداقلی از اثر سیرکنندگی را دارد – و حتی نگفت «یک هسته خرما» – که حداقل بتوان آن را کاشت و بعدا محصولی از آن به دست آورد – بلکه فرمود «حتی به اندازه یک پوست روی هسته خرما»!
۶) «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»
كوتاه و بلند شدن شب و روز و يا انتقال تدريجى هر يك به ديگرى تصادفى نيست. چرا که نظام طبيعت مسخّر خداست. (تفسير نور، ج۹، ص۴۸۴)
۷) «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ»
از توجّه به آفرينش منظّم و هدفدار و زمان بندى شده، توحيد خود را تقويت كنيد. (تفسير نور، ج۹، ص۴۸۵)
[۱] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الورود في محيط شيء متّصلا به. و سبق في ورد: أنّ الورود نزول الى محيط شيء و يقابله الصدور. و الدخول ورود الى محيط يحويه و يحيطه و يقابله الخروج. و الْوُلُوجُ هو الورود ملاصقا بالشيء و هذا المعنى فيما بين الورود و الدخول، و هو مرتبة بعد الورود بتحقّق اللصوق.
[۲] . و قرأ قتيبة عن الكسائي «و الذين يدعون» بالياء و الباقون بالتاء.
[۳] . . و قرأ الجمهور: تدعون، بتاء الخطاب، و عيسى، و سلام، و يعقوب: بياء الغيبة. و قال صاحب الكامل أبو القاسم بن جبارة: يدعون بالياء، اللؤلؤي عن أبي عمرو و سلام، و النهاوندي عن قتيبة، و ابن الجلاء عن نصير، و ابن حبيب و ابن يونس عن الكسائي، و أبو عمارة عن حفص.
[۴] . درباره نطق و کتابت در جلسه ۴۳، حدیث۲ http://yekaye.ir/al-alaq-96-4/
درباره درخت خرما در جلسه ۴۶، حدیث۱ http://yekaye.ir/32-42-ash-shura/
درباره ماه در جلسه ۱۷۹، حدیث۱ http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-08/ که البته در آنجا خودم ترجمه کرده بودم و در اینجا ترجمه مرحوم مجلسی قرار داده شده است.
درباره آلات صوت و کلام در جلسه۳۳۸ پاورقی۹ http://yekaye.ir/al-balad-90-9/
و جمعبندی نهایی روایت در جلسه ۶۵۱ پاورقی ۱۰ http://yekaye.ir/al-kahf-18-70/
[۵] ناظر به آفرینش ماه و خورشید و شب و روز این دو روایت نیز قابل توجهاند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَيَّزَ بَيْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً، وَ أَمَداً مَمْدُوداً يُولِجُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي صَاحِبِهِ، وَ يُولِجُ صَاحِبَهُ فِيهِ بِتَقْدِيرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِيمَا يَغْذُوهُمْ بِهِ، وَ يُنْشِئُهُمْ عَلَيْهِ فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ مِنْ حَرَكَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِيَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَيَكُونَ ذَلِكَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَ لِيَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهارَ مُبْصِراً لِيَبْتَغُوا فِيهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ لِيَتَسَبَّبُوا إِلَى رِزْقِهِ، وَ يَسْرَحُوا فِي أَرْضِهِ، طَلَباً لِمَا فِيهِ نَيْلُ الْعَاجِلِ مِنْ دُنْيَاهُمْ، وَ دَرَكُ الْآجِلِ فِي أُخْرَاهُمْ بِكُلِّ ذَلِكَ يُصْلِحُ شَأْنَهُمْ، وَ يَبْلُو أَخْبَارَهُمْ، وَ يَنْظُرُ كَيْفَ هُمْ فِي أَوْقَاتِ طَاعَتِهِ، وَ مَنَازِلِ فُرُوضِهِ، وَ مَوَاقِعِ أَحْكَامِهِ، لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى. (؛ وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:، دعاء۶)
أخرج ابن مردويه عن عبد الله بن مغفل قال قال رسول الله صلى الله عليه و [آله و] سلم إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع قَالَ يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَخَرَجَ الْحَوَارِيُّونَ فِي هَيْئَةِ الْعِبَادَةِ قَدْ تَضَمَّرَتِ الْبُطُونُ وَ غَارَتِ الْعُيُونُ وَ اصْفَرَّتِ الْأَلْوَانُ فَسَارَ بِهِمْ عِيسَى ع إِلَى فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَامَ عَلَى رَأْسِ جُرْثُومَةٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ أَنْشَأَ يَتْلُو عَلَيْهِمْ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَ حِكْمَتِهِ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ اسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي لَأَجِدُ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِي الْإِنْجِيلِ أَشْيَاءَ مَعْلُومَةً فَاعْمَلُوا بِهَا قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ وَ مَا هِيَ قَالَ خَلَقَ اللَّيْلَ لِثَلَاثِ خِصَالٍ وَ خَلَقَ النَّهَارَ لِسَبْعِ خِصَالٍ فَمَنْ مَضَى عَلَيْهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ هُوَ فِي غَيْرِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَاصَمَهُ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَخَصَمَاهُ خَلَقَ اللَّيْلَ لِتَسْكُنَ فِيهِ الْعُرُوقُ الْفَاتِرَةُ الَّتِي أَتْعَبْتَهَا فِي نَهَارِكَ وَ تَسْتَغْفِرَ لِذَنْبِكَ الَّذِي كَسَبْتَهُ بِالنَّهَارِ ثُمَّ لَا تَعُودُ فِيهِ وَ تَقْنُتَ فِيهِ قُنُوتَ الصَّابِرِينَ فَثُلُثٌ تَنَامُ وَ ثُلُثٌ تَقُومُ وَ ثُلُثٌ تَضَرَّعُ إِلَى رَبِّكَ فَهَذَا مَا خَلَقَ لَهُ اللَّيْلَ وَ خَلَقَ النَّهَارَ لِتُؤَدِّيَ فِيهِ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ الَّتِي عَنْهَا تُسْأَلُ وَ بِهَا تُخَاطَبُ وَ تَبِرَّ وَالِدَيْكَ وَ أَنْ تَضْرِبَ فِي الْأَرْضِ تَبْتَغِي الْمَعِيشَةَ مَعِيشَةَ يَوْمِكَ وَ أَنْ تَعُودُوا فِيهِ وَلِيّاً لِلَّهِ كَيْمَا يَتَغَمَّدَكُمُ اللَّهِ بِرَحْمَتِهِ وَ أَنْ تُشَيِّعُوا فِيهِ جَنَازَةً كَيْمَا تَنْقَلِبُوا مَغْفُوراً لَكُمْ وَ أَنْ تَأْمُرُوا بِمَعْرُوفٍ وَ أَنْ تَنْهَوْا عَنْ مُنْكَرٍ فَهُوَ ذِرْوَةُ الْإِيمَانِ وَ قِوَامُ الدِّينِ وَ أَنْ تُجَاهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تُزَاحِمُوا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ فِي قُبَّتِهِ وَ مَنْ مَضَى عَلَيْهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ هُوَ فِي غَيْرِ هَذِهِ الْخِصَالِ خَاصَمَهُ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَخَصَمَاهُ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. (الدر المنثور، ج۵، ص۳۵۷)
بازدیدها: ۵۲۴