۷۱۲) وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

ترجمه

و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و تلخ؛ و از هر یک گوشتی تازه می‌خورید و زیورآلاتی بیرون می‌آورید که می‌پوشیدشان؛ و کشتی‌ها را در آن شکافنده می‌بینی؛ تا از فضل او بجویید و شاید شکرگزار باشید.

نکات ادبی

عَذْبٌ

قبلا بیان شد که اصل ماده «عذب» در معانی بسیار متعددی به کار رفته است و با این تکثر معانی، برخی از اهل لغت، از اینکه یک اصل واحدی برای تمامی این معانی بیابند اظهار عجز کرده‌اند؛ با این حال، برخی سعی کرده‌اند دو معنای اصلی برای این واژه مطرح کنند، یکی معنای طیب و گوارا، و دیگری به معنای عذاب دادن، یا کتک زدن و شکنجه دادن، هرچند برخی این احتمال را هم داده‌اند که اصل عذاب دادن هم به نحوی به «عَذب: گوارایی» ‌برگردد بدین صورت که تعذیب به معنای «زایل کردن عَذب و گوارایی معیشت» باشد؛ و برخی هم گفته‌اند معنای اصلی این واژه عبارت است از «آن چیزی که ملائم طبع و مقتضای حال باشد» که این معنا در مورد «گوارا» کاملا معلوم است، و در مورد «عذاب» هم این کلمه در مورد عقوبتها و امور ناخوشایندی به کار می‌رود که به نحوی مقتضای حال افراد گردیده است.

در هر صورت، از میان مشتقات مختلف این ماده، کاربرد قرآنی آن تنها در دو حالت است:

یکی در حالت ثلاثی مجرد (عذب) که به معنای طیب و گواراست، و در این حالت تنها ۲ بار به کار رفته است: «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/۵۳؛ فاطر/۱۲) و دیگری وضعیت آن در باب تفعیل (۳۷۱ بار) است که همواره به همان معنای عذاب کردن می‌باشد.

جلسه ۴۹۹ http://yekaye.ir/al-qalam-68-33/

فُراتٌ

ماده «فرت» به معنای «گوارا» است؛ برخی بر این باورند که از این ماده فقط کلمه «فرات» در عربی رایج است و صرفا درباره آب گوارا به کار می‌رود (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۴۹۸) اما برخی مصدر «الْفُرُوتَة» و یا تعبیر «ماء فَرْت‏» را هم برشمرده‌اند. (کتاب العین، ج۸، ص۱۱۵)

در قرآن کریم این ماده و این کلمه کلمه تنها سه بار به کار رفته که دوبار آن همراه با کلمه «عذب» است «هذا عَذْبٌ فُراتٌ» (فرقان/۵۳؛ فاطر/۱۲) که به همین معنای «گوارا» می‌باشد؛ و به همین جهت برخی گفته‌اند تفاوت «فرات» ‌با «عذب» در این است که کلمه «فرات» علاوه بر گوارا بودن، بر لطافتِ آب هم دلالت دارد؛ چنانکه در این آیه در مقابل «عذب» کلمه «ملح» ‌را آورده که دلالت بر ناگوار بودن دارد، و در مقابل «فرات» کلمه «اجاج» را آورده که دلالت بر حدّت و شدت دارد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۴۲) مورد دیگر استعمال این کلمه درباره آبی است که از کوهها سرازیر می‌شود و به مصرف شرب می‌رسد: «وَ جَعَلْنا فيها رَواسِيَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَيْناكُمْ ماءً فُراتاً» (مرسلات/۲۷)

سائِغٌ

ماده «سوغ» در اصل دلالت بر سهولت چیزی و استمرار داشتن آن می‌کند و کاربرد رایجش در مورد سهولت جاری شدن چیزی در حلق است (معجم المقاييس اللغة، ج‏۳، ص۱۱۶؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۳۵) برخی هم گفته‌اند اصل این ماده در مورد هر چیزی است که موافق میل و طبع باشد و چون نوشیدنی و خوردنی‌ای که بسادگی در گلو فرو رود و راحت هضم شود با طبیعت و میل انسان هماهنگ است بدانها آب و طعام «سائغ» گویند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۵، ص۲۶۷)

این ماده در قرآن کریم ۳ بار آمده است که دوبار آن به صورت اسم فاعل (سائغ؛ نحل/۶۶ و فاطر/۱۲) و یکبار به صورت فعل (وَ لا يَكادُ يُسيغُهُ؛ ابراهیم/۱۷) می‌باشد.

اختلاف قرائت

این کلمه در قرائات شاذه (مثلا قرائت عیسی ثقفی) به صورت «سَیِّغ» و «سیغ» نیز قرائت شده است که دومی خفیف‌شده اولی است مانند «مَیِّت» و «مِیت». (مجمع البيان، ج‏۸، ص۶۳۰[۱]؛ البحر المحيط، ج‏۹، ص۲۱[۲])

سائِغٌ شَرابُهُ

این عبارت را به لحاظ نحوی دست کم دو گونه می‌توان اعراب کرد:

الف. سائغ، خبر دیگری برای «هذا» باشد (این [دربا] عذب است و فرات است و سائغ است) و «شرابه» فاعلِ آن باشد. (الجدول في إعراب القرآن، ج‏۲۲، ص۲۵۹)

ب. کل این عبارت یک جمله مستقل و در مقام صفت برای «عذب» باشد (توصیف «گوارا بودن» است: آشامیدنش براحتی از گلو پایین می‌رود)؛ آنگاه سائغ، خبر مقدم و «شرابه» مبتدای موخر است. (إعراب القرآن الكريم، ج‏۳، ص۷۹)

مِلْحٌ[۳]

«مِلح» در معنای «نمک» معروف است و وقتی در مورد آب به کار برده می‌شود نقطه مقابل آب گواراست (کتاب العین، ج۳، ص۲۴۳) و به معنای آبی است که طعم نامطبوعی دارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۴)

این ماده غیر از اینجا تنها در یک جای دیگر در قرآن کریم به کار رفته است و دوباره به همین صورت «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» (فرقان/۵۳)

أُجاجٌ

قبلا در بحث از دو کلمه «یاجوج و ماجوج» اشاره شد که یک احتمال درباره این دو کلمه آن است که از ماده «أجج» باشند؛ و همانجا بیان شد که ماده «أجج» در اصل بر شدت و حدت دلالت دارد (التحقيق، ج‏۱، ص۳۶) که بویژه در مورد شدت در شوری و داغی به کار می‌رود (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۸).

اگر کلمه «یاجوج و ماجوج» را در نظر نگیریم، از این ماده فقط کلمه «أجاج» و سه بار در قرآن کریم به کار رفته است (مِلْحٌ أُجاج، فرقان/۵۳ و فاطر/۱۲؛ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً، واقعه/۷۰)

جلسه ۶۷۶ http://yekaye.ir/al-kahf-18-94/

مَواخِرَ

ماده «مخر» در اصل به معنای شکافتن و گشودن است (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۳۰۳) و «سفینة ماخرة» به معنای کشتی‌ای است که آبها را می‌شکافد و در دریا پیش می‌رود و «مواخر» جمعِ «ماخرة» می باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۲)

از این ماده تنها همین کلمه «مواخر» و تنها ۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است. (نحل/۱۴؛‌فاطر/۱۲)

لِتَبْتَغُوا

«تبتغون» صیغه جمع مخاطب در باب افتعال از ماده «بغی» است که به خاطر حرف «أن» مضمر (که بعد از لام تعلیل می‌آید) منصوب شده و به خاطر نصب، حرف «ن» انتهایی آن افتاده است. (إعراب القرآن الكريم، ج‏۳، ص۷۹)

قبلا بیان شد که ماده «بغی» در دو معنا به کار می‌رود: یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن» و دیگری به معنای فساد و تجاوز از حد؛ ولی وقتی به باب افتعال می‌رود ظاهرا تنها در معنای اولش رایج است.

در اینکه آیا می‌توان این دو معنا را به یک معنا برگرداند، برخی گفته‌اند که اصل این ماده به معنای «طلب خروج از حالت معمولی و میانه» است که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد خوب و ممدوح است و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و برخی گفته‌اند که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود و یا قرینه‌ای در کلام باشد، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد می‌کند.

جلسه۱۹۶، http://yekaye.ir/al-kahf-018-108/

حدیث

۱) از امام باقر روایت شده که درباره آیه «و این دو دریا یکسان نیستند؛ این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش؛ و آن، شور و اُجاج» فرمودند «اجاج» یعنی تلخ؛ و اینکه می‌فرماید «و کشتی‌ها را در آن شکافنده می‌بینی» می‌فرماید که کشتی‌ها با یک باد واحد در حال آمدن و رفتن هستند.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۲۰۸

فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ: «وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» فَالْأُجَاجُ الْمُرُّ قَوْلُهُ «وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ» يَقُولُ الْفُلْكُ مُقْبِلَةٌ وَ مُدْبِرَةٌ بِرِيحٍ وَاحِدَةٍ.

 

۲) روایت است که تیری به پیشانی ربیع بن زیاد حارثی اصابت کرد و هر سال زخمش باز می‌شد و عفونت می‌کرد.

حضرت علی ع به عیادتش آمد و فرمود: ابوعبدالرحمن! چطوری؟

گفت: حال و وضعم به گونه‌ای است که اگر این حالم جز به قیمت از دست دادن چشمم بهبود نیابد حاضرم چشمم را بدهم.

حضرت فرمود: چشمت چقدر برایت می‌ارزد؟

گفت: اگر دنیا از آنِ من باشد حاضرم در ازایش بدهم.

حضرت فرمود: پس ناگریز خداوند هم به همین اندازه به تو [ثواب] عطا خواهد کرد. همانا خداوند متعال به اندازه درد و مصیبت پاداش می‌دهد و البته چندین برابر هم اضافه می‌دهد.

ربیع گفت: یا امیرالمومنین! اجازه می‌دهید شکایت برادرم عاصم را بکنم؟

فرمود: مگر چه شده؟

گفت: عبایی به سر کشیده و لباس متعارف را ترک گفته و خانواده‌اش را غمگین و فرزندانش را محزون ساخته است.

حضرت فرمود: عاصم را نزد من بخوانید.

وقتی که آمد حضرت چهره درهم کشید و فرمود:

وای برتو عاصم! آیا به نظرت آمده که خداوند لذاتی را بر تو مباح فرموده و در عین حال دوست ندارد که تو از آنها توشه برگیری؟ [در این صورت] تو از آنها نزد خداوند پست‌تری! آیا نشنیده‌ای که می‌فرماید «دو دریا درهم آمیختند» (الرحمن/۱۹) سپس فرمود «از آن دو لولو و مرجان بیرون آورد» (الرحمن/۲۲) و نیز فرمود «و از هر یک گوشتی تازه می‌خورید و زیورآلاتی بیرون می‌آورید که می‌پوشیدشان». اما به خدا سوگند قبول نعمت‌های خدا در عمل [= استفاده عملی از نعمتها] برایم دوست‌داشتنی‌تر است از قبول آنها در گفتار [= اینکه به زبان نعمتهای او را ذکر کنم]، و حال آنکه همین ذکر زبانی را هم سفارش فرموده: «و اما درباره نعمت پروردگارت سخن بگو» (ضحی/۱۱) و فرمود «بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده و روزی‌های پاک و طیب را حرام کرده است» (اعراف/۳۲) و خداوند در این زمینه مومنان را همان گونه خطاب قرار داده که پیامبران را؛ فرمود «ای کسانی که ایمان آوردید از طیباتی که روزی‌تان کردم بخورید» (بقره/۱۷۲) و فرمود: «ای پیامبران از طیبات بخورید و کار شایسته‌ای انجام دهید» (مومنون/۵۱) و پیامبر ص به یکی از زنانش فرمود «برایت چه پیش آمده که تو را ژولیده و بدون سرمه و خضاب می‌بینم؟!»

عاصم گفت: یا امیرالمومنین! پس خودت چرا به لباس خشن و خوراک ناگوار بسنده کرده‌ای؟

فرمود: چون خداوند بر پیشوایان عدل واجب فرموده که بر خودشان در حد رفع نیاز بسنده کنند [در مورد بیش از آن بر خود سخت بگیرند] تا فقیر، فقرش وی را به قلق و اضطراب نکشاند.

پس حضرت علی ع بلند نشد تا اینکه عاصم عبا کنار گذاشت و لباس متعارف پوشید.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۱۱، ص۳۵-۳۶

و اعلم أن الذي رويته عن الشيوخ و رأيته بخط عبد الله بن أحمد بن الخشاب رحمه الله أن الربيع بن زياد الحارثي أصابته نشابة في جبينه فكانت تنتقض عليه في كل عام فأتاه علي ع عائدا فقال كيف تجدك أبا عبد الرحمن؟

قال أجدني يا أمير المؤمنين لو كان لا يذهب ما بي إلا بذهاب بصري لتمنيت ذهابه!

قال و ما قيمة بصرك عندك؟

قال لو كانت لي الدنيا لفديته بها.

قال لا جرم ليعطينك الله على قدر ذلك إن الله تعالى يعطي على قدر الألم و المصيبة و عنده تضعيف كثير.

قال الربيع‏ يا أمير المؤمنين أ لا أشكو إليك عاصم بن زياد أخي!

قال ما له؟

قال لبس العباء و ترك الملاء و غم أهله و حزن ولده!

فقال علي: ادعوا لي عاصما؛ فلما أتاه عبس في وجهه و قال:

ويحك يا عاصم أ ترى الله أباح لك اللذات و هو يكره ما أخذت منها لأنت أهون على الله من ذلك أ و ما سمعته يقول «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» ثم يقول «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» و قال «وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها» أما و الله إن ابتذال نعم الله بالفعال أحب إليه من ابتذالها بالمقال و قد سمعتم الله يقول «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» و قوله «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق»ِ إن الله خاطب المؤمنين بما خاطب به المرسلين فقال «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ» و قال «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و قال رسول الله ص لبعض نسائه ما لي أراك شعثاء مرهاء سلتاء.

قال عاصم فلم اقتصرت يا أمير المؤمنين على لبس الخشن و أكل الجشب؟

قال إن الله تعالى افترض على أئمة العدل أن يقدروا لأنفسهم بالقوام كيلا يتبيغ بالفقير فقره.

فما قام علي ع حتى نزع عاصم العباء و لبس ملاءة.

 

۳) حضرت علی ع در ابتدای حکومت خطبه‌ای خوانده، فرمودند:

خداوند فرعون و هامان و قارون را هلاک کرد. به کسی که جانم به دست اوست سوگند، بشدت درهم آمیخته می‌شوید و بشدت غربال خواهید شد و بشدت مبتلا خواهید شد و تازیانه قضا و قدر بر شما تازیانه خواهد زد [یا: در دیگ غدا بشدت به هم زده می‌شوید] تا بالای شما به پایین‌تان برگردد و به وضعیتتان در آن روزی برگردید که پیامبرتان در میان شما مبعوث گردید؛ و من از این موقف و به این امر آگاهتان کردم؛ نه از باب مهربانی بر شما مخفی نمودم و نه چیزی را فروگذار نمودم،

هلاک شد هرکه ادعا کرد و زمین خورد هر که دروغ بست؛

چپ و راست گمراهی است و راه صحیح آن چیزی است که در کتاب خدا و آموزه‌های پیامبر آمده است …

بدانید که همانا علمی که حضرت آدم با آن به زمین هبوط کرد و جمیع آنچه پیامبران به وسیله آن برتری داده شدند در عترت پیامبرتان است، پس چرا سرگردانید و کجا می‌روید؟ ای جماعت اصحاب کشتی که نجات یافتید، این مَثَلِ آن کشتی است در میان شما، همان گونه در آن کشتی [نوح] عده‌ای نجات یافتند؛ پس این چنین است هر کس از شما که نجات یافت؛

وای بر کسانی که از آنان روگردان شوند؛

همانا آنان برای شما همانند کهفِ اصحاب کهف‌اند؛

آنان را به بهترین نامهشایشان و بدان صورتی که خداوند در قرآن آنان را نامید بخوانید: «این، شیرین و خوشگوار، [که] گواراست آشامیدنش» پس از آن بنوشید؛ «و آن، شور و تلخ است» پس از آن بپرهیزید؛ همانا آنان «باب حطه»‌اند [باب حطه: دروازه‌ای برای بنی‌اسرائیل که برای قبولی توبه‌شان باید از آن دروازه وارد می‌شدند؛ بقره/۵۸ و اعراف/۱۴۱] پس از آن وارد شوید؛

بدانید که نیکان از عترت من و پاکان از خویشانم، در خردسالی و بزرگسالی عالمترین مردم‌اند؛ از علم خدا ما علم آموختیم؛ و از قول راستگو ما سخن شنیدیم؛ پس اگر رد پای ما را پیگیری کنید با بصیرت‌های ما هدایت شوید؛ و اگر به ما پشت کنید خداوند شما را به دست ما یا به آنچه بخواهد هلاک می‌سازد؛

پرچم حق با ماست؛ کسی که دنبال آن راه افتد [به مقصد] می‌رسد و کسی که از آن سرپیچد نابود می‌شود؛ و خداوند به وسیله ما زمانه پر از سختی را روشن می‌سازد؛ و به واسطه ما انتقام هر مومنی را می‌گیرد و به وسیله ما زنجیر ذلت از گردنهایتان باز می‌شود؛ و خداوند [کار را] به ما ختم می‌کند نه به شما.

المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب ع، ص۴۰۴-۴۰۶

وَ قَالَ ع فِي مَقَامٍ آخَرَ، لَمَّا وَلِيَ الْأَمْرَ:

أَهْلَكَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَتُخَلْخَلُنَّ خَلْخَلَةً وَ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى‏ يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ، وَ لَقَدْ عُدْتُمْ كَهَيْئَتِكُمْ يَوْمَ بُعِثَ فِيكُمْ نَبِيُّكُمْ (ص) وَ لَقَدْ تَبَيَّنْتُ بِهَذَا الْمَوْقِفِ وَ بِهَذَا الْأَمْرِ، وَ مَا كَتَمْتُ رَحْمَةً وَ لَا سَقَطْتُ وَسْمَةً، هَلَكَ مَنِ ادَّعَى، وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏، الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةُ الطَّرِيقِ، وَ الْمَنْهَجُ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ آثَارِ النُّبُوَّةِ …

أَلَا إِنَّ عِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ الْأَنْبِيَاءُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فى عِتْرَةِ نَبِيِّكُمْ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ أَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ يَا مَعْشَرَ مَنْ نَجَا مِنْ أَصْحَابِ السَّفِينَةِ، هَذَا مَثَلُهَا فِيكُمْ كَمَا نَجَا فِي هَاتِيكَ مَنْ، فَكَذَلِكَ مَنْ يَنْجُو فِي هَذِهِ مِنْكُمْ مَنْ يَنْجُو، وَيْلٌ لِمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ، إِنَّهُمْ لَكُمْ كَالْكَهْفِ لِأَصْحَابِ الْكَهْفِ سَمُّوهُمْ بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِمْ، وَ مِمَّا سُمُّوا بِهِ فِي الْقُرْآنِ، هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاحْذَرُوا، إِنَّهُمْ بَابُ حِطَّةٍ فَادْخُلُوا؛ أَلَا إِنَّ الْأَبْرَارَ مِنْ عِتْرَتِي وَ أَطَايِبِ أَرُومَتِي، أَعْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُهُمْ كِبَاراً، مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْنَا، وَ مِنْ قَوْلِ صَادِقٍ سَمِعْنَا، فَإِنْ تَتَّبِعُوا آثَارَنَا تَهْتَدُوا بِبَصَائِرِنَا، وَ إِنْ تُدْبِرُوا عَنَّا يُهْلِكْكُمُ اللَّهُ بِأَيْدِينَا، أَوْ بِمَا شَاءَ، مَعَنَا رَايَةُ الْحَقِّ، مَنْ تَبِعَهَا لَحِقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ، وَ بِنَا يُنِيرُ اللَّهُ الزَّمَانَ الْكَلِفَ، وَ بِنَا يُدْرِكُ اللَّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ، وَ بِنَا يَفُكُّ اللَّهُ رِبْقَةَ الذُّلِّ عَنْ أَعْنَاقِكُمْ، وَ بِنَا يَخْتِمُ اللَّهُ لَا بِكُم‏.[۴]

این خطبه امیرالمومنین با سندهای متعدد و با اندک تفاوتی در عبارات، در منابع مختلفی روایت شده است؛ از جمله با سند متصل به امام صادق ع در الكافی، ج‏۸، ص۶۷.[۵]

تدبر

۱) «وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»

مقصود از این آیه چیست؟

الف. بیان نعمت‌های الهی که رهنمون ما به توحید شود: خدای واحد همان است که از دو دریای این اندازه متفاوت، ثمرات یکسانی را نصیب انسان‌ها می‌کند. (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۲؛ و  ج۷، ص۲۷۴)

ب. تمثیلی است از مومن و کافر، از این جهت که کارکرد اصلی آب، گوارایی و رفع عطش است، اما کارکردها و ثمرات جانبی متعدد دیگری هم دارد؛ این دو دریا در کارکرد اصلی‌شان متفاوت‌اند هرچند در ثمرات جانبی‌شان شبیه همدیگر باشند؛ مومن و کافر هم در ثمره اصلی‌ای که بر وجودشان مترتب می‌شود متفاوتند، هرچند در برخی ابعاد و ثمرات جنبی، مانند شجاعت و سخاوت شبیه هم باشند، و حتی ممکن است برخی از این خصلتهای جنبی در کافری باشد اما در مومنی نباشد؛ اما آنچه ارزش به خودی خود یک انسان را معین می‌کند، آن پاکی و طراوت وجودی یا تلخی و نامطبوعی وجودی اوست. (کنز الدقائق، ج۱۰، ص۵۵۳[۶]؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۸)

ج. تمثیلی است از دو راه هدایت و شقاوت و در واقع رهبران الهی و دنیایی؛ که اگرچه در برخی نمودها ممکن است شبیه هم باشند، اما ثمره اصلی یکی آب گواراست و دیگری تلخی و تلخکامی. (حدیث۳)

د. زندگى افراد گاهى شيرين است و گاهى تلخ. لكن اگر انسان، صيّاد، غوّاص و ناخداى خوبى باشد، در همه‏ى شرايط متضادّ مى‏تواند موفّق باشد. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۳)

ه. بیان نعمت‌های متنوع الهی است که زندگی ما با این نعمت‌ها گره خورده است، تا همه چیز را از او بخواهیم و شکرگزار او باشیم و این نعمت‌ها را در مسیر درستش استفاده کنیم. (با توجه به پایان آیه که می‌فرماید: «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»)

و. در آیات قبل این بحث را مطرح کرد که عزت را تنها باید از خدا خواست؛ در اینجا برخی از نعمت‌های خداوند، که صرفاً ناشی از تفضل اوست را برمی‌شمرد و به ما گوشزد می‌کند که چه‌اندازه نیاز شما به فضل و عنایت او در تمامی زندگی‌تان زیاد است؛ پس در جستجوی فضل و رحمت او باشید و همه چیزتان – از جمله عزتمندی‌تان- را جز از خدا طلب نکنید که چنین کاری شکر واقعی نعمتهایی است که او به شما داده است.

ز. …

 

۲) «وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا»

در تغذيه بايد به سراغ گوشت تازه رفت. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۴)

 

۳) «تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها»

انسان به زيبايى گرايش فطرى دارد و بهره بردن از زينت مورد قبول اسلام است. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۴)

 

۴) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»

نعمت‏هاى الهى فضل اوست. ما از او طلبى نداريم. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۴)

 

۵) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»

رزق و فضل الهى در سايه تلاش و كوشش خود انسان بدست مى‏آيد. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۴)

 

 

۶) «وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»

توجّه به نعمت، زمينه‏ى شكوفا شدن روح شكرگزارى است. (تفسير نور، ج‏۹، ص۴۸۴)

 

۷) «مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ»

قرآن کریم با توجه دادن به این سه مورد می‌خواهد تذکر دهد که:

الف. دريا، بستر خوراك، پوشاك و مركب انسان است؛

ب. با اینکه زندگی انسان اساساً در خشکی است اما خداوند در دریا، نه‌تنها برای خوراک او، بلکه حتی برای زیورآلات او و رفت و آمد او ملاحظاتی داشته است.

ج. …

 

برای تامل بیشتر

۸) «وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ فيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»

دو آیه دیگر در قرآن وجود دارند که هر یک در فرازی با این آیه مشترکند و اتفاقا این فرازها تنها در همین آیات آمده‌اند؛ در یکی بر این تفاوت تاکید شده و در دیگری بر آن شباهت:

  1. وَ هُوَ الَّذي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/۵۳)
  2. وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (نحل/۱۴)

 


[۱] . في الشواذ قراءة عيسى الثقفي سيغ شرابه. الحجة: و من قرأ سيغ شرابه فإنه على التخفيف من سيغ بالتشديد على فيعل و أصله سيوغ مثل هين و هين و ميت و ميت

[۲] . و قرأ الجمهور: سائغ، اسم فاعل من ساغ. و قرأ عيسى: سيغ على وزن فيعل، كميت و جاء كذلك عن أبي عمرو و عاصم. و قرأ عيسى أيضا: سيغ مخففا من المشدد، كميت مخفف ميت.

[۳] . اختلاف قرائت:

و قرأ الجمهور: ملح، و أبو نهيك و طلحة: بفتح الميم و كسر اللام، و قال أبو الفضل الرازي: و هي لغة شاذة، و يجوز أن يكون مقصورا من مالح، فحذف الألف تخفيفا. و قد يقال: ماء ملح في الشذوذ، و في المستعمل: مملوح (البحر المحيط، ج‏۹، ص۲۱)

 

[۴]. این حدیث در الكافي، ج‏۱، ص۱۸۴ نیز از دو چشمه سخن می‌گوید که شاید تاویلی باشد برای این دو بحر:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ جَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ فَقَالَ نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ.

[۵] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا فَاسْتَعْلَى وَ دَنَا فَتَعَالَى وَ ارْتَفَعَ فَوْقَ كُلِّ مَنْظَرٍ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ مُصَدِّقاً لِلرُّسُلِ الْأَوَّلِينَ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفاً رَحِيماً فَصَلَّى اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّ الْبَغْيَ يَقُودُ أَصْحَابَهُ إِلَى النَّارِ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ بَغَى عَلَى اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ عَنَاقُ بِنْتُ آدَمَ وَ أَوَّلَ قَتِيلٍ قَتَلَهُ اللَّهُ عَنَاقُ وَ كَانَ مَجْلِسُهَا جَرِيباً [مِنَ الْأَرْضِ‏] فِي جَرِيبٍ وَ كَانَ لَهَا عِشْرُونَ إِصْبَعاً فِي كُلِّ إِصْبَعٍ ظُفُرَانِ مِثْلُ الْمِنْجَلَيْنِ‏ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا أَسَداً كَالْفِيلِ وَ ذِئْباً كَالْبَعِيرِ وَ نَسْراً مِثْلَ الْبَغْلِ فَقَتَلُوهَا وَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ الْجَبَابِرَةَ عَلَى أَفْضَلِ أَحْوَالِهِمْ وَ آمَنِ مَا كَانُوا وَ أَمَاتَ هَامَانَ وَ أَهْلَكَ فِرْعَوْنَ وَ قَدْ قُتِلَ عُثْمَانُ أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَ‏ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ‏ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُهَا وَ وَجَدُوا رِيحَهَا وَ طِيبَهَا وَ قِيلَ لَهُمْ‏ ادْخُلُوها بِسَلامٍ‏ آمِنِينَ‏ أَلَا وَ قَدْ سَبَقَنِي إِلَى هَذَا الْأَمْرِ مَنْ لَمْ أُشْرِكْهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ أَهَبْهُ لَهُ وَ مَنْ لَيْسَتْ لَهُ مِنْهُ نَوْبَةٌ إِلَّا بِنَبِيٍّ يُبْعَثُ أَلَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص أَشْرَفَ مِنْهُ‏ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ‏ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ‏ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ‏ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ أَنَّكُمْ سُعَدَاءُ وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ إِنِّي لَأَخْشَى أَنْ تَكُونُوا عَلَى فَتْرَةٍ مِلْتُمْ عَنِّي مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِي الرَّأْيِ وَ لَوْ أَشَاءُ لَقُلْتُ‏ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ‏ سَبَقَ فِيهِ الرَّجُلَانِ وَ قَامَ الثَّالِثُ كَالْغُرَابِ هَمُّهُ بَطْنُهُ وَيْلَهُ لَوْ قُصَّ جَنَاحَاهُ وَ قُطِعَ رَأْسُهُ كَانَ خَيْراً لَهُ شُغِلَ عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارُ أَمَامَهُ ثَلَاثَةٌ وَ اثْنَانِ خَمْسَةٌ لَيْسَ لَهُمْ سَادِسٌ مَلَكٌ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ وَ نَبِيٌّ أَخَذَ اللَّهُ بِضَبْعَيْهِ‏ وَ سَاعٍ مُجْتَهِدٌ وَ طَالِبٌ يَرْجُو وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا يَأْتِي‏ الْكِتَابُ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ‏ مَنِ افْتَرى‏ إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِالسَّيْفِ وَ السَّوْطِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عِنْدَ الْإِمَامِ فِيهِمَا هَوَادَةٌ فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ‏ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ‏ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ‏ .

[۶] . و المعنى: كما أنّهما و إن اشتركا في بعض الفوائد، لا يتساويان من حيث أنّهما لا يتساويان فيما هو المقصود بالذّات من الماء. فإنّه خالط أحدهما ما أفسده و غيّره عن كمال فطرته. لا يتساوى المؤمن و الكافر و إن اتّفق اشتراكهما في بعض الصّفات، كالشّجاعة و السّخاوة، لاختلافهما فيما هو الخاصّيّة العظمى و هي بقاء أحدهما على الفطرة الأصليّة دون الآخر. أو تفضيل للأجاج على الكافر بما يشارك العذب من المنافع.

Visits: 126

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*