۱۲ جمادیالثانی ۱۴۴۰
ترجمه
پس در [میان] بندگانم درآی؛[۱]
اختلاف قرائت
فَادْخُلي / ادْخُلي:
در قرائت أبیّ بن کعب، بدون حرف «ف» و به صورت «ادخلی» قرائت شده است. (الكشاف، ج۴، ص۷۵۳)[۲]
فی عِبادي
در اغلب قراءات مشهور به صورت «فی عبادی» قرائت شده است؛
اما در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) و برخی قرائات غیرمشهور (ابن عباس و ابی بن کعب و عكرمة و ضحاك و مجاهد و أبو صالح و كلبي و أبوشيخ الهنائي و ابن سمیفع يماني و ابوالعالیه و ابوعمران) به صورت «عبدی» قرائت شده است؛ که در این صورت اسم جنس میباشد.
و در قرائت ابن مسعود به صورت «فی جسد عبدی» قرائت شده است.
مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۲ و۷۳۴[۳]؛ البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۷[۴]؛ الكشاف، ج۴، ص۷۵۳[۵]؛ معجم القراءات، ج۱۰، ص۴۳۴
نکات ادبی
عِبادي
قبلا بیان شد که ماده «عبد» در اصل دلالت بر رام و ذلیل بودن میکند؛ و لذا [در قدیم که غلطتک و آسفالت نبوده] به جادهای که سنگی در آن نباشد و بر اثر کثرت عبور و مرور هموار شده باشد، راه «معَبَّد» گفته میشد.
برخی از اهل لغت توضیح دادهاند که استعمال این ماده در مورد بندگان خدا و بردههای بشر تفاوت مهمی دارد [در فارسی هم ما دو تعبیر بنده و برده داریم]؛ وقتی در مورد «بردگان بشری» به کار میرود، در زبان عربی، فعلی از آن مشتق نشده است؛ و اگر فعلی بخواهد بیاید، بر وزن «عَبُدَ» خواهد بود که به معنای «برده شد، به بردگیاش اقرار کرد» میشود؛ اما وزن «عَبَدَ» به معنای پرستش به کار میرود که در رابطه انسان و خدا [یا هر پرستش دیگری] مطرح میشود؛ لذا در مورد بردهها گفته نمیشود که «فلانٌ عَبَدَ مولاه؛ فلانی اربابش را پرستید!» البته در مورد رابطه بین انسانها، تعبیر «تعبَّد فلانٌ فلاناً؛ فلانی با فلانی (که آزاد است) مانند برده رفتار کرد» یا «عَبَّد / أعْبَدَ فلانٌ فلاناً؛ فلانی فلانی را به بردگی گرفت» به کار میرود و در قرآن نیز همواره از تعبیر «عَبَدَ یَعبُدُ» استفاده شده است، فقط یکبار از تعبیر «عَبَّدَ» استفاده شده و آن در جایی است که حضرت موسی ع به فرعون اعتراض میکند که چرا بنیاسرائیل را به بردگی گرفتی: «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ» (شعراء/۲۲)
کلمه «عَبْد» را هم برای بنده (إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْه؛ زخرف/۵۹) و هم برای برده (لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ؛ بقره/۲۲۱) استفاده کردهاند؛ اما به نظر میرسد اسم فاعل آن در حالت ثلاثی مجرد (عابد)، عموما ناظر به معنای مربوط به «بنده» (از صیغه «عَبَد») است (وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ؛ کافرون/۴)؛ با این حال برخی «عَبْد» را بلیغتر از «عابد» دانستهاند.
اما مساله درباره جمعِ آن، پیچیده میشود. ظاهرا جمع سالم آن همانند «عابد» تنها در معنای پرستش به کار میرود: (وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، کافرون/۳؛ قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ؛ انبیاء/۵۳؛ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ، تحریم/۵) اما چند جمع مکسر دارد: عِباد و عَبید و عُبّاد. برخی بر این باورند که «عِباد» جمعِ «عَبد» در معنای «بنده» است؛ اما «عَبید» جمعِ «عَبد» در معنای «برده» است؛ و اگر «عبید» به خداوند اضافه شود (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ؛ ق/۲۹)، شامل «عِباد» هم میشود. اما برخی تفاوت عباد و عبید را در به تَبَعِ دو حرف الف و یاء، از باب رفعت و انکسار دانسته، و بر این باورند که «عبید» به معنای عبدی است که کاملا در ضعف و انکسار به سر میبرد؛ و در این آیه مقصود این است که خداوند به هیچ بندهای ظلم نمیکند حتی اگر در نهایت ضعف و انکسار باشد.
جلسه ۱۲۵ http://yekaye.ir/ad-dhariyat-051-56/
حدیث
۱) در جلسه قبل روایتی که شامل گفتگوی سدیر با امام صادق ع درباره خروج روح از بدن بود، گذشت. گفتگویی نیز بین ابوبصیر و امام صادق ع رخ داده که مضمونش به حدیث مذکور نزدیک است اما نکات دیگری هم در آن هست:
ابوبصیر میگوید: به امام صادق ع عرض کردم که: فدایت شوم! آیا مومن از قبض روحش ناراحت میشود؟
فرمود: به خدا قسم که چنین نیست.
گفتم: چگونه چنین چیزی ممکن است؟
فرمود: هنگامی که لحظه وفات مومن میشود، رسول خدا ص و اهل بیت ایشان یعنی امیرمومنان ع و حضرت فاطمه ع و امام حسن ع و امام حسین ع و جمیع ائمه – که سلام و صلوات خداوند بر آنان باد – نزد او حاضر میشوند (البته اسم حضرت فاطمه س را با کنایه فرمود – و نیز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل نیز حاضر میشوند.
آنگاه امیرالمومنین ع میگوید: یا رسول الله! این از کسانی است که ما را دوست داشت و ولایت ما را پذیرفته بود؛ و من هم او را دوست دارم.
رسول الله ص به جبرئیل میفرماید: این از کسانی است که حضرت علی ع و ذریه او را دوست داشت؛ پس من هم دوستش دارم. و جبرئیل هم به میکائیل و اسرافیل همین را میگویند. سپس همگی به ملک الموت میگویند: او حضرت محمد ص و آل او را دوست داشت و علی ع و ذریه او را به ولایت خود پذیرفته بود؛ پس با او مدارا کن!
ملک الموت میگوید: سوگند به کسی که شما را برگزید و کرامت بخشید و حضرت محمد ص را به نبوت برگزید و رسالتش را به او داد قطعا من با او مهربانتر از پدری مهران و صمیمیتر از برادری صمیمی هستم.
سپس ملک الموت به او رو میکند و میگوید: ای بنده خدا: آنچه مایه رهاییات است را به دست آوردهای؟ آنچه تو را آزاد میکند آوردهای؟
می گوید: بله؟
میپرسد: آن چیست؟
می گوید: محبتم نسبت به حضرت محمد ص و آل او و پذیرش ولایت حضرت علی ع و ذریه او.
میگوید: ما آنچه که از آن نگران بودی خداوند تو را از آن ایمنی بخشید؛ و اما آنچه را که بدان امید داشتی خداوند به تو عطا فرمود. پس چشمانت را باز کن و ببین آنچه که نزد توست!
پس او چشمانش را باز میکند و تک تک آنان را مینگرد و باب بهشت بر او باز میشود و بدان هم نگاه میکند.
سپس به او گفته میشود: این آن چیزی است که خداوند برایت آماده فرموده؛ و اینان هم رفیقان تو هستند: آیا دوست داری بدانان ملحق شود یا میخواهی به دنیا برگردی؟
امام صادق ع فرمود: آیا ندیده ای که چشمش خیره میشود؟! او ابرو بالا میاندازد که یعنی نه نیازی به دنیا دارم و نه رجوع به آن؛ آنگاه منادیای از باطن عرش او را ندا میدهد به طوری که او و آنان که در محضرشان بود میشنوند که: «ای نفسِ به آرامش رسیده» به سوی محمد ص و وصی او و امامان پس از او؛ «به جانب پروردگارت بازگرد، در حالی که راضی هستی» به ولایت [علی ع]؛ و به خاطر پاداش[ی که دریافت میکنی، معلوم میشود] «مورد رضایت هستی. پس درآی در بندگانم» همراه با حضرت محمد ص و اهل بیتش «و داخل شو در بهشت من» بیهیچ شائبهای.
تفسير فرات الكوفي، ص۵۵۳-۵۵۴
حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ [قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيُ] مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ يُسْتَكْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى خُرُوجِ نَفْسِهِ؟
قَالَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ.
قَالَ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ؟
قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ حَضَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَهْلُ بَيْتِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ جَمِيعُ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ وَ [التَّحِيَّةُ وَ الْإِكْرَامُ] – وَ لَكِنِ الْتَوَى [كنو أكنوا] عَنِ اسْمِ فَاطِمَةَ – وَ يَحْضُرُهُ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ وَ عَزْرَائِيلُ ع.
قَالَ فَيَقُولُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ كَانَ مِمَّنْ يُحِبُّنَا وَ يَتَوَلَّانَا فَأَحِبَّهُ.
قَالَ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّهُ كَانَ مِمَّنْ يُحِبُّ عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتَهُ فَأَحِبَّهُ.
قَالَ فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ ع لِمِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ مِثْلَ ذَلِكَ.
قَالَ ثُمَّ يَقُولُونَ جَمِيعاً لِمَلَكِ الْمَوْتِ: إِنَّهُ كَانَ يُحِبُّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ وَ يَتَوَلَّى عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتَهُ فَارْفُقْ بِهِ.
قَالَ فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ: وَ الَّذِي اخْتَارَكُمْ وَ كَرَّمَكُمْ وَ اصْطَفَى مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ لَأَنَا أَرْفَقُ بِهِ مِنْ وَالِدٍ رَفِيقٍ وَ أَشْفَقُ مِنْ أَخٍ شَفِيقٍ.
ثُمَّ مَالَ إِلَيْهِ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ لَهُ: يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ؟ أَخَذْتَ رِهَانَ أَمَانِكَ؟
فَيَقُولُ نَعَمْ.
فَيَقُولُ فَبِمَا ذَا؟
فَيَقُولُ بِحُبِّي مُحَمَّداً وَ آلِهِ وَ بِوَلَايَتِي عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتِهِ.
فَيَقُولُ أَمَّا مَا كُنْتَ تَحْذَرُ فَقَدْ آمَنَكَ اللَّهُ مِنْهُ؛ وَ أَمَّا مَا كُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ أَتَاكَ اللَّهُ بِهِ. افْتَحْ عَيْنَيْكَ فَانْظُرْ إِلَى مَا عِنْدَكَ.
قَالَ فَيَفْتَحُ عَيْنَيْهِ فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَاحِداً وَاحِداً وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ فَيَنْظُرُ إِلَيْهَا. فَيَقُولُ لَهُ هَذَا مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكَ وَ هَؤُلَاءِ رُفَقَاؤُكَ أَ فَتُحِبُّ اللِّحَاقَ بِهِمْ أَوِ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا؟
قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: أَ مَا رَأَيْتَ شَخْصَتَهُ وَ رَفْعَ حَاجِبَيْهِ إِلَى فَوْقُ مِنْ قَوْلِهِ لَا حَاجَةَ لِي إِلَى الدُّنْيَا وَ لَا الرُّجُوعِ إِلَيْهَا وَ يُنَادِيهِ مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ يُسْمِعُهُ وَ يُسْمِعُ مَنْ بِحَضْرَتِهِ: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» إِلَى مُحَمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً» بِالْوَلَايَةِ [بِوَلَايَةِ عَلِيٍ] «مَرْضِيَّةً» بِالثَّوَابِ «فَادْخُلِي فِي عِبادِي» مَعَ مُحَمَّدٍ [ص] وَ أَهْلِ بَيْتِهِ [ع] «وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» غَيْرَ مَشُوبَةٍ.[۶]
۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد، پس آن را در آغوش گیرد و با دلش دوستش بدارد و با بدنش با آن دمساز باشد و وقتش را برای آن خالی کند؛ چنین کسی دغدغهای نخواهد داشت که در دنیا چگونه شبش را به صبح برساند: در سختی یا در آسانی.
الكافي، ج۲، ص۸۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا؛ فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ.
ب. و نیز از امام صادق ع (و نیز با مضمونی مشابه از خود امیرالمومنین ع در نهجالبلاغه، حکمت۲۳۷)[۷] روایت شده است:
بندگان بر سه گونه اند:
عدهای خداوند عز و جل را پرستیدند از ترس؛ پس آن پرستش بردگان است؛
و گروهی خداوند تبارک و تعالی را پرستیدند به طلب پاداش؛ پس آن عبادت مزدبگیران [تجارتپیشگان] است؛
و گروهی خداوند عز و جل را پرستیدند از باب دوست داشتنِ او؛ پس آن پرستش آزادگان است؛ و آن برترین عبادت است.
الكافي، ج۲، ص۸۴
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ؛ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ؛ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ؛ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.
۳) الف. از امام صادق ع روایت شده است که ایشان یکبار در توصیف امیرالمومنین برآمدند و از کارهای ایشان سخن گفتند. سپس از شباهت شدید امام سجاد ع بدیشان در کارهای مختلف سخن گفتند و فرمودند:
یکبار امام باقر ع بر پدرش (زینالعابدین) ع – که هیچکس در عبادت به گرد او نمیرسید – وارد شد و او را دید که از شدت شبزندهداری رنگش زرد شده و از کثرت گریه چشمانش آب آورده بود. ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از بيدارخوابى زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و پيشانيش پينه بسته و پاهايش از قيام براى نماز متورم شده بود. امام باقر ع فرمود هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم و از باب شفقت بر او گریستم در حالی که او غرق در انديشه بود.
پس به من رو کرد و فرمود: بخشى از آن صحيفههائى كه عبادات على ع در آن نوشته شده بياور.
پس آنها را به وی دادم و اندکی را خواند سپس با دلتنگی آنها را پس داد و فرمود:
چه كسى ميتواند همچون على ع عبادت كند؟![۸]
الإرشاد (للمفید) ج۲، ص۱۴۲
أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَيْمُونٍ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ زِيَادِ بْنِ رُسْتَمَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ كُلْثُومٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ …[۹] ثُمَّ قَالَ:
وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِي الصَّلَاةِ.
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِي فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِي بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِي فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ «مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع».[۱۰]
ب. عامر شعبی میگوید یکبار امیرالمومنین ع لب به سخن گشودند و بدون مقدمه نُه جمله بر زبان جاری ساختند که سرچشمههای بلاغت و جواهر حکمت بود و هیچ جنبندهای نمی تواند یکی از آنها را بیاورد. سه تا در مناجات؛ و سه تا در حکمت و سه تا در ادب؛ اما آنها که در مناجات بود این بود که فرمودند:
خدایا در عزت من همین بس که بنده تو باشم؛ و افتخار من همین بس که تو پروردگارم باشی؛ تو آن گونهای که دوست دارم؛ پس مرا هم آن گونه کن که دوست داری! …
خصال صدوق، ج۲، ص۴۲۰
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيِّ عَنْ سَهْلٍ أَبِي عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنَا وَكِيعٌ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ أَبِي زَائِدَةَ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ قَالَ: تَكَلَّمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِتِسْعِ كَلِمَاتٍ ارْتَجَلَهُنَّ ارْتِجَالًا فَقَأْنَ عُيُونَ الْبَلَاغَةِ وَ أَيْتَمْنَ جَوَاهِرَ الْحِكْمَةِ وَ قَطَعْنَ جَمِيعَ الْأَنَامِ عَنِ اللِّحَاقِ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِي الْمُنَاجَاةِ وَ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِي الْحِكْمَةِ وَ ثَلَاثٌ مِنْهَا فِي الْأَدَبِ فَأَمَّا اللَّاتِي فِي الْمُنَاجَاةِ فَقَالَ
إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب…[۱۱]
۴) از امام صادق ع روایت شده است که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
ای بندگان صدیق من! با عبادتم در دنیا متنعم شوید که همانا شما در آخرت نیز از همان متنعم خواهید شد.
الكافي، ج۲، ص۸۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:
يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الْآخِرَةِ.[۱۲]
تدبر
۱) «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ … فَادْخُلي في عِبادي»
صاحب نفس مطمئنه به مقام عبودیت محض رسیده است؛ چرا که او چون به پروردگارش اطمینان دارد هر گونه ادعای استقلال و منیت را کنار میگذارد و به هرآنچه از جانب پروردگارش است، که حتما حق است، راضی میشود و جز آنچه خدا خواسته، مقدر فرموده ویا دستور داده، کاری انجام نمیدهد؛ و این ظهور عبودیت تام در عبد است؛ و این خطاب از جانب خداوند امضا کردن این مقام عبودیت برای صاحب نفس مطمئنه است. (الميزان، ج۲۰، ص۲۸۶)
۲) «فَادْخُلي في عِبادي»
اینکه خداوند «عباد» را به خودش منسوب کرد نهایت تشریف و اکرام آنان است. (مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۴۲)
شاید میخواهد بفرماید:
بهشت بدون یار و همدم، بهشت نیست. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۴۸۰)
۳) «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة + فَـ + ادْخُلي في عِبادي»
وقتی به سوی پروردگار برگردیم، اولین چیزی که از این حرکت نتیجه میشود، این است که در زمره بندگان خدا وارد میشویم. (حرف «فـ» اصطلاحا برای «تفریع بدون فاصله» است. فرمود: «ارجعی فادخلی»)
پس اگر حرکت به سمت خدا بالاترین کاری است که میتوان انجام داد، پس «بنده خدا بودن» و «در میان بندگان خدا بودن» بالاترین مقامی است که یک انسان میتواند بدان برسد. (حدیث۲)
آیا ما این را بالاترین مقام میدانیم؟ آیا به بنده بودن خود افتخار میکنیم؟ چه اندازه دنبال انتساب به این و آن هستیم و چه اندازه به انتسابمان به خدا افتخار میکنیم؟ (حدیث ۳)
۲) «فَادْخُلي في عِبادي»
اگر در زمره بندگان خدا وارد شدن، نتیجهی حرکت به سوی خداست پس دقت کنیم که «در این دنیا درصددیم با چه کسانی همنشین باشیم (کسانی که خود را بنده خدا میدانند یا کسانی که دنبال بندگی شیطاناند) » تا بفهمیم که آیا «در مسیر حرکت به سوی خدا هستیم» یا نه؟ (حدیث ۱)
۳) «فَادْخُلي في عِبادي»
اگرچه اصطلاحا یک جمله لزوماً «مفهوم مخالف» ندارد؛ اما اینجا به قرینه سیاق و مقام، این جمله «مفهوم مخالف» دارد:
اینکه فرمود «در زمره «بندگان من» وارد شو»، یعنی از «خلائقی که بنده نیستند» جدا شو و به میان « خلائقی که بنده هستند» وارد شو!
اما میدانیم که همه خلائق، نه فقط اولیاءالله، «بنده خدا» هستند، (چون خدا تعبیر «بندگان من» را برای انسانهایی که در معرض فریب شیطاناند (اسراء/۵۳) یا حتی گناهکاراند (زمر/۵۳) نیز به کار برده است)؛
اما وقتی همه خلائق، مخلوق، و لذا «بنده خدا» هستند، پس «از خلائقی که بنده نیستند، جدا شو» چه معنایی دارد؟
ظاهرا مشکل کافران و گناهکاران این است که یادشان میرود بندهاند.
یعنی از طرفی همه مخلوق و لذا بندهی خدایند و هیچکس را نباید به چشم تحقیر نگریست و باب رحمت الهی را برای کسی بسته دانست! و از طرف دیگر، اگر کسی میخواهد بندگی شیطان کند، از جهت این خواستهاش باید از او فاصله گرفت و حتی اگر لازم شد با او درگیر شد (مجادله/۲۲).
ثمره اخلاقی
از انسانهایی که در مسیر خدا گام برنمیدارند، از این جهت که خود را «بنده خدا نمیدانند»، باید جدا شویم؛ اما در میان همینها هم، از این جهت که واقعا «بنده خدا هستند» (چه خودشان متوجه باشند چه نباشند)، باید وارد شویم؛ و وقتی از این جهت بر آنها وارد میشویم، در حالی که آنها را همانند همة بندگان خدا ارزشمند میشمریم، اما در کفر و گناه و بندگی شیطان با آنها همراهی نخواهیم کرد و خواهیم کوشید که آنها هم به دامن رحمت خدا برگردند.
[۱] . این آیه قبلا در جلسه ۵۴ بحث شده بود (http://yekaye.ir/29-89-al-fajr/) که چون بسیار مختصر بود دوباره به آن میپردازیم.
[۲] . و قرأ أبى: ادخلى في عبدی.
[۳] . قراءة ابن عباس و عكرمة و الضحاك و ابن السميقع فادخلي في عبدي … قال و قوله في عبدي لفظه لفظ الواحد و معناه الجمع أي عبادي و ذلك أنه جعل عبادي كالواحد أي لا خلاف بينهم في عبوديته كما لا يخالف الإنسان فيصير كقول النبي ص و هم يد علی من سواهم و قال غيره معناه فادخلي في جسم عبدي.
[۴] . قرأ الجمهور: فِي عِبادِي جمعا و ابن عباس و عكرمة و الضحاك و مجاهد و أبو جعفر و أبو صالح و الكلبي و أبو شيخ الهنائي و اليماني: في عبدي على الإفراد، و الأظهر أنه أريد به اسم الجنس، فمدلوله و مدلول الجمع واحد. و قيل: هو على حذف خاطب النفس مفردة فقال: فادخلي في عبدي: أي في جسد عبدي. و تعدى فادخلي أولا بفي، و ثانيا بغير فاء، و ذلك أنه إذا كان المدخول فيه غير ظرف حقيقي تعددت إليه بفي، دخلت في الأمر و دخلت في غمار الناس، و منه: فَادْخُلِي فِي عِبادِي. و إذا كان المدخول فيه ظرفا حقيقيا، تعدت إليه في الغالب بغير وساطة في.
[۵] . و قرأ ابن عباس: فادخلي في عبدى. و قرأ ابن مسعود: في جسد عبدى. و قرأ أبى: ادخلى في عبدی.
[۶] . روایتی در الكافي (ج۳، ص۱۳۱-۱۳۲) هست که به این مضمون نزدیک است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مِنْكُمْ وَ اللَّهِ يُقْبَلُ وَ لَكُمْ وَ اللَّهِ يُغْفَرُ إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع وَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ عَلِيٌّ ع فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِهِ فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رَقَبَتِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا قَالَ فَيُوَفِّقُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيَقُولُ وَ مَا ذَلِكَ فَيَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَيَقُولُ صَدَقْتَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ آمَنَكَ اللَّهُ مِنْهُ وَ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَرْجُوهُ فَقَدْ أَدْرَكْتَهُ أَبْشِرْ بِالسَّلَفِ الصَّالِحِ مُرَافَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا رَفِيقاً ثُمَّ يَنْزِلُ بِكَفَنِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ بِمِسْكٍ أَذْفَرَ فَيُكَفَّنُ بِذَلِكَ الْكَفَنِ وَ يُحَنَّطُ بِذَلِكَ الْحَنُوطِ ثُمَّ يُكْسَى حُلَّةً صَفْرَاءَ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ رَوْحِهَا وَ رَيْحَانِهَا ثُمَّ يُفْسَحُ لَهُ عَنْ أَمَامِهِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ الْعَرُوسِ عَلَى فِرَاشِهَا أَبْشِرْ بِرَوْحٍ وَ رَيْحَانٍ وَ جَنَّةِ نَعِيمٍ وَ رَبٍّ غَيْرِ غَضْبَانَ ثُمَّ يَزُورُ آلَ مُحَمَّدٍ فِي جِنَانِ رَضْوَى فَيَأْكُلُ مَعَهُمْ مِنْ طَعَامِهِمْ وَ يَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِمْ وَ يَتَحَدَّثُ مَعَهُمْ فِي مَجَالِسِهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا بَعَثَهُمُ اللَّهُ فَأَقْبَلُوا مَعَهُ يُلَبُّونَ زُمَراً زُمَراً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ وَ يَضْمَحِلُّ الْمُحِلُّونَ وَ قَلِيلٌ مَا يَكُونُونَ هَلَكَتِ الْمَحَاضِيرُ وَ نَجَا الْمُقَرَّبُونَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع أَنْتَ أَخِي وَ مِيعَادُ مَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَادِي السَّلَامِ.
قَالَ: وَ إِذَا احْتُضِرَ الْكَافِرُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع وَ جَبْرَئِيلُ ع وَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع فَيَدْنُو مِنْهُ عَلِيٌّ ع فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَبْغِضْهُ وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ فَيَقُولُ جَبْرَئِيلُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّ هَذَا كَانَ يُبْغِضُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَبْغِضْهُ وَ اعْنُفْ عَلَيْهِ فَيَدْنُو مِنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخَذْتَ فَكَاكَ رِهَانِكَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِكَ تَمَسَّكْتَ بِالْعِصْمَةِ الْكُبْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَيَقُولُ لَا فَيَقُولُ أَبْشِرْ يَا عَدُوَّ اللَّهِ بِسَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَذَابِهِ وَ النَّارِ أَمَّا الَّذِي كُنْتَ تَحْذَرُهُ فَقَدْ نَزَلَ بِكَ ثُمَّ يَسُلُّ نَفْسَهُ سَلًّا عَنِيفاً ثُمَّ يُوَكِّلُ بِرُوحِهِ ثَلَاثَمِائَةِ شَيْطَانٍ كُلُّهُمْ يَبْزُقُ فِي وَجْهِهِ وَ يَتَأَذَّى بِرُوحِهِ فَإِذَا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِ مِنْ قَيْحِهَا وَ لَهَبِهَا.
[۷] . قَالَ ع إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار.
[۸] . خوب است درباره امام سجاد بدانیم که پیامبر ص بود که ایشان را به لقب زین العابدین ملقب فرمود:
هرگاه «زهری» (از علمای بزرگ اهل سنت) از امام سجاد ع حدیثی نقل میکرد میگفت «زینالعابدین علی بن حسین برایم روایت کرده است». یکبار سفیان بن عیینه (یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت) به او گفت: «چرا به او زینالعابدین میگویی؟»
گفت: چون از سعید بن مسیب شنیدم که حدیثی را از ابنعباس نقل میکرد که پیامبر خدا ص فرمود:
«هنگامی که روز قیامت شود منادیای ندا میدهد که «زینت عبادتکنندگان کجاست؟» آنگاه است که نگاهم به فرزندم علی بن حسین بن علی بن ابیطالب میافتد که دارد بین صفوف قدم برمیدارد [و جلو میآید].
علل الشرائع (للصدوق)، ج۱، ص۲۳۰
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ النَّضْرِ بْنِ سِمْعَانَ التَّمِيمِيُّ الْخَرْقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَكِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْأُطْرُوشُ الْحَرَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ زِيَادٍ أَبُو سعيد الشوني [شُعَيْبٍ السُّوسِيُ] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عُثْمَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَيْمُونٍ السُّكَّرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَعْنٍ الْأَوْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ سُلَيْمٍ قَالَ: كَانَ الزُّهْرِيُّ إِذَا حَدَّثَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ «حَدَّثَنِي زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْن»
فَقَالَ لَهُ سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ «وَ لِمَ تَقُولُ لَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ؟»
قَالَ لِأَنِّي سَمِعْتُ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيَّبِ يُحَدِّثُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى وَلَدِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَخْطُو بَيْنَ الصُّفُوف»ِ.
[۹] . ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِي دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِي طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِي لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع
[۱۰] . بیهوده نیست که امیرالمومنین ع در دعای کمیل میفرمود: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك»
[۱۱] . وَ أَمَّا اللَّاتِي فِي الْحِكْمَةِ فَقَالَ قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ وَ مَا هَلَكَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ وَ أَمَّا اللَّاتِي فِي الْأَدَبِ فَقَالَ امْنُنْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَمِيرَهُ وَ احْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَسِيرَهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظِيرَهُ.
[۱۲] . این روایت هم در همین راستا قابل توجه است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي مُنَاجَاةِ مُوسَى ع يَا مُوسَى إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ عُقُوبَةٍ عَاقَبْتُ فِيهَا آدَمَ عِنْدَ خَطِيئَتِهِ وَ جَعَلْتُهَا مَلْعُونَةً مَلْعُونٌ مَا فِيهَا إِلَّا مَا كَانَ فِيهَا لِي يَا مُوسَى إِنَّ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا بِقَدْرِ عِلْمِهِمْ [بی] وَ سَائِرَ الْخَلْقِ رَغِبُوا فِيهَا بِقَدْرِ جَهْلِهِمْ [بی] وَ مَا مِنْ أَحَدٍ عَظَّمَهَا فَقَرَّتْ عَيْنَاهُ فِيهَا وَ لَمْ يُحَقِّرْهَا أَحَدٌ إِلَّا انْتَفَعَ بِهَا (الكافي، ج۲، ص۳۱۷؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۲۰)
بازدیدها: ۱۵