۲۴-۲۸ رمضان ۱۴۴۶
ترجمه
بدرستی که او بر بازگرداندن او قطعا تواناست.
اختلاف قرائت
لقادِرٌ[۱]
نکات ادبی
رَجْعِهِ
قبلا بیان شد که ماده «رجع» در اصل به معنای «رد» (بازگرداندن) و «تکرار» و «برگشت (عود) بدانجایی که از آنجا آمده ویا به وضعیتی که قبلا در آن وضعیت بوده» به کار میرود، و صیغه ثلاثی آن (رَجَعَ)، هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است.
در زبان عربی، برای «برگشت» و «بازگشت» کلمات متعددی به کار رفته است که مقایسه آنها میتواند به فهم بهتر آنها کمک کند:
«رجع» عامترین معنای آن (= برگشتن، بازگرداندن) است ولی:
«توبه» رجوع از گناه است همراه با پشیمانی؛
«إنابة» رجوع به کار خوب و اطاعت خداست (أَنابُوا إِلَى اللَّه؛ زمر/۱۷)؛
«إیاب» رجوعی است که شخص به انتهای مقصد میرسد (دقیقا به همانجا که رفته برگردد) (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ؛ غاشیه/۲۵)؛
«عود» رجوعی بعد از انصراف است؛ یعنی یک اقدام ثانوی (قبلا کاری انجام شده و شخص منصرف شده ولی دوباره به انجام آن اقدام میکند) (وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُد؛ انفال/۱۹)؛
«رد» رجوعی است که با کراهت و اجبار انجام شود (يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذاب؛ بقره/۸۵)؛
«فيء» رجوع از نزدیک است؛ یعنی رجوعی که خیلی دور نشده است (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ بقره/۲۲۶)؛
«انقلاب» رجوع به حالت خلاف و نقیض آن وضعیتی است که قبلا در آن وضعیت بوده است (انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم؛ آلعمران/۱۴۴)…
جلسه ۳۵۵ http://yekaye.ir/al-alaq-96-8/
در اینجا فقط میافزاییم که مرحوم طبرسی اصل معنای رجوع را آب فراوانی میداند که باد با وزیدن بر آن، آن را مواج میکند و از زجاج نقل شده که اصل ماده «رجع» باران بوده است از این جهت که میآید و بازمی گردد و تکرار میشود (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۴[۲]). ان شاءالله ذیل آیه ۱۱ که در آنجا بسیاری «رجع»را به معنای باران دانستهاند توضیح بیشتر خواهد آمد.
شأن نزول
احتمالا شأن نزولی که برای آیه ۵ مطرح شده، برای این آیه هم باشد. جلسه ۱۱۵۰ https://yekaye.ir/at-taariq-68-05/
نکته:
آیات ۱۷-۲۲ سوره عبس که قبلا بحث شد، تشابه فراوانی با مضمون آیات ۵ تا ۸ سوره طارق دارند.
به طور خاص، آیه «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَه» (۲۲) بسیار به این آیه نزدیک است که میتوانید احادیث و تدبرهای آن را هم ملاحظه کنید که آنها را اینجا تکررا نخواهیم کرد. جلسه ۱۱۰۸ https://yekaye.ir/ababsa-80-22/
حدیث
۱) ذیل آیه ۱ حدیثی از امام صادق ع در بیان معنای تأویلی سه آیه اول در تفسیر قمی گذشت که امام صادق ع آسمان را امیرالمومنین ع معرفی کرده بود و طارق را روحی که همراه ائمه است و آنان را ثابتقدم می گرداند و برایشان اخبار عالم را میآورد و نجم ثاقب را پیامبر ص (حدیث۳). ادامه متن تفسیر قمی به گونهای است که به نظر میرسد توضیحات خود وی است. اما مرحوم بحرانی در الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة (ص۳۴۸) با حذف دو سه جملهای که به نظر میرسد کلام مرحوم قمی است، عبارات ناظر به این آیه را به عنوان تتمه کلام امام صادق ع آورده است:
سپس فرمود: «بدرستی که او بر بازگرداندن او قطعا تواناست.» (طارق/۸) همان گونه که او را از نطفه آفرید میتواند که آن را به دنیا و به قیامت برگرداند.
عن جعفر بن أحمد عن عبد اللّه بن موسى عن الحسن بن على بن أبى حمزة عن أبيه عن أبى بصير عن أبى عبد اللّه عليه السّلام فى قوله تعالى: «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ» قال: السماء هنا أمير المؤمنين عليه السّلام الى أن قال: قلت «النَّجْمُ الثَّاقِبُ» قال: ذاك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.
ثم قال: «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» كما خلقه من نطفة يقدر أن يردّه الى الدنيا و الى القيمة.
متن تفسير القمي (ج۲، ص۴۱۵) بدین صورت است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ» قَالَ:
قَالَ: السَّمَاءُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الطَّارِقُ الَّذِي يَطْرُقُ الْأَئِمَّةَ ع مِنْ عِنْدِ رَبِّهِمْ- مِمَّا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ- وَ هُوَ الرُّوحُ الَّذِي مَعَ الْأَئِمَّةِ ع يُسَدِّدُهُمْ. قُلْتُ: «وَ النَّجْمُ الثَّاقِبُ؟» قَالَ: ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ ص.
قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي قَوْلِهِ: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ». قَالَ: النُّطْفَةُ الَّتِي تَخْرُجُ بِقُوَّةٍ.
«يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». قَالَ: الصُّلْبُ الرَّجُلُ وَ التَّرَائِبُ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ صَدْرُهَا».
«إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» كَمَا خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ يَقْدِرُ أَنْ يَرُدَّهُ إِلَى الدَّنْيَا وَ إِلَى الْقِيَامَة.
۲) الف. عجلان ابوصالح روایت کرده که امام صادق ع به من فرمودند:
ای اباصالح! هنگامی که جنازهای را بر دوش میبری چنان باش که گویی تو را بر دوش میبرند و گویی از پروردگارت درخواست رجوع به دنیا کردهای و خداوند چنین کرده است؛ پس بنگر که چگونه از نو کار را آغاز میکنی؟
سپس فرمود: عجب از قومی که اولینشان از آخرینشان بازداشته شده است [یعنی میمیرند و به هم دسترسی ندارند] و در عین حال در میانشان ندای کوچ کردن سر داده شده اما به بازی مشغولند.
الكافي، ج۳، ص۲۵۸؛ الزهد، ص۷۷
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ عَجْلَانَ أَبِي صَالِحٍ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يَا أَبَا صَالِحٍ! إِذَا أَنْتَ حَمَلْتَ جَنَازَةً فَكُنْ كَأَنَّكَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ وَ كَأَنَّكَ سَأَلْتَ رَبَّكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا فَفَعَلَ [لِتَعْمَلَ] فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ: عَجَبٌ [عَجَباً] لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ ثُمَ نُودِيَ [نَادَى مُنَادٍ] فِيهِمُ الرَّحِيلُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ.
ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند: هنگامی که جان به لب برسد فرشتهای میآید و به وی میگوید: ای فلانی! اما آنچه که بدان امید داشتی – که همان رجوع به دنیا بود- از آن ناامید شود و آنچه از آن میترسیدی، از آن ایمن شدی.
الكافي، ج۳، ص۱۳۳
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
إِنَّ النَّفْسَ إِذَا وَقَعَتْ فِي الْحَلْقِ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ لَهُ: يَا هَذَا أَوْ يَا فُلَانُ؛ أَمَّا مَا كُنْتَ تَرْجُو فَأْيَسْ مِنْهُ وَ هُوَ الرُّجُوعُ إِلَى الدُّنْيَا وَ أَمَّا مَا كُنْتَ تَخَافُ فَقَدْ أَمِنْتَ مِنْهُ.
ج. راوی میگوید از امام صادق ع درباره مومن پرسیدم که آيا از قبض روحش بدش میآید؟
فرمود: به خدا قسم که چنین نیست.
گفتم: چگونه چنین ميشود؟
فرمود: هنگامی که ملکالموت برای قبض روح او میآید، او در این هنگام [ابتدا] جزع [ناراحتی] میکند. اما ملکالموت به او میگوید: ای ولیّ خدا ! ناراحتی نکن! به کسی که محمد ص را مبعوث کرد قسم میخورم که من نسبت به تو دلسوزتر و مهربانترم از پدری مهربان که بر بالینت باشد. چشمانت را بگشای و نگاه کن!
فرمود: و در این هنگام رسول خدا ص و امیرمومنان ع و امام حسن ع و امام حسین ع و امامان پس از ایشان و حضرت فاطمه که بر آنان سلام و تحیت و سلام باد در مقابل دیدگان او نمایان میشوند.
فرمود: پس بدانها مینگرد و بشارت میگیرد؛ آیا دیدهای که چشمش خیره میماند؟
گفتم: بله.
فرمود: چون دارد به آنها مینگرد.
گفتم: فدایت شوم. هم مومن چشمش خیره میماند و هم کافر.
فرمود: وای بر تو. کافر چشمش خیره میماند در حالی که به پشت سر متوجه میشود زیرا ملک الموت وقتی که میآید که او را ببرد از پشت سرش میآید؛ ولی مومن به پیش روی خود مینگرد و منادیای از جانب ربالعزه از جانب عرش از فوق افق اعلی روح او را ندا میدهد و میگوید: «ای نفسِ به آرامش رسیده» به سوی محمد ص و اهل بیت او؛ «به جانب پروردگارت بازگرد، در حالی که راضی و مورد رضایت هستی. پس داخل شو در بندگانم و در بهشت من درآی.» (فجر/۲۷-۳۰) پس ملک الموت به وی میگوید: به من دستور داده شده که تو را بین بازگشتن به دنیا و رفتن مخیر کنم؟ پس در آن لحظه برایش چیزی دوستداشتنیتر از برکنده شدن روحش وجود ندارد.
تفسير فرات الكوفي، ص۵۵۴-۵۵۵
فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ زَكَرِيَّا الدِّهْقَانُ مُعَنْعَناً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ سَمِعْتُ الْإِفْرِيقِيَّ يَقُولُ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْمُؤْمِنِ أَ يُسْتَكْرَهُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ؟
قَالَ: لَا وَ اللَّهِ.
قُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَاكَ؟
قَالَ: لِأَنَّهُ إِذَا حَضَرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ [ع] جَزِعَ. فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ: لَا تَجْزَعْ فَوَ اللَّهِ لَأَنَا [أَنَا] أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ [عَلَيْكَ] مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ؛ افْتَحْ عَيْنَيْكَ فَانْظُرْ [وَ انْظُرْ].
قَالَ: وَ يَتَهَلَّلُ [يَتَمَثَّلُ] لَهُ رَسُولُ اللَّهِ [ص] وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ فَاطِمَةُ عَلَيْهِمُ [الصَّلَاةُ وَ] السَّلَامُ وَ التَّحِيَّةُ وَ الْإِكْرَامُ.
قَالَ: فَيَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَيَسْتَبْشِرُ بِهِمْ. فَمَا رَأَيْتَ شَخْصَتَهُ تِلْكَ؟
قُلْتُ: بَلَى.
قَالَ: فَإِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ.
قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! قَدْ يَشْخَصُ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ.
قَالَ: وَيْحَكَ! إِنَّ الْكَافِرَ يَشْخَصُ مُنْقَلِباً إِلَى خَلْفِهِ لِأَنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ إِنَّمَا يَأْتِيهِ لِيَحْمِلَهُ مِنْ خَلْفِهِ؛ وَ الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ أَمَامَهُ وَ يُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَوْقَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى وَ يَقُولُ: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» إِلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلِي فِي عِبادِي. وَ ادْخُلِي جَنَّتِي». فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ: إِنِّي قَدْ أَمَرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ الرُّجُوعَ إِلَى الدُّنْيَا وَ الْمُضِيَّ. [قَالَ:] فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ إِسْلَالِ [انسلال] رُوحِهِ.
این حدیث از راویای دیگر و با سندی متفاوت و اندک تفاوتهایی در تعبیر در الكافي (ج۳، ص۱۲۷)[۳] آمده است، که در جلسه ۸۹۹، حدیث۲ https://yekaye.ir/al-fajr-89-28/ گذشت؛ فقط در پایانش به سخنی را که از ملک الموت نقل میشود ندارد.[۴]
تبصره:
آیه میتواند ناظر به قدرت خدا بر رجوع به دنیا باشد و این علاوه بر اینکه چندین بار در امتهای قبل رخ داده (و ان شاء الله در تدبرها توضیح داده خواهد شد) بعد از ظهور امام زمان ع هم در پدیدهای که نام «رجعت» بر آن گذاشتهاند رخ میدهد. بحث رجعت ذیل آیات متعددی بحث خواهد شپ، فقط به مناسبت اینکه مصداقی از قدرت خدا بر رجوع انسان به دنیاست به برخی از احادیث آن در اینجا اشاره میشود:
۳) الف. از زراره روایت شده که: خوش نداشتم از امام باقر ع مستقیما درباره رجعت سوال کنم. لذا مسالهای لطیف طراحی کردیم تا به مقصودم برسم. گفتم: فدایت شوم! بفرمایید آیا کسی که کشته میشود مرده است؟
فرمودند: خیر؛ کشته شدن، کشته شدن است؛ و مرگ، مرگ است.
گفتم: هیچکس نیست که کشته شود مگر اینکه میمیرد.
فرمود: زراره! سخن خداوند از سخن تو درستتر است که در قرآن بین قتل و مرگ فرق گذاشت و فرمود: «اگر بمیرند یا کشته شوند»(آل عمران/۱۴۴) و فرمود: «و اگر بمیرید یا کشته شوید قطعا به سوی خداوند محشور میشوید» (آل عمران/۱۵۸). پس زراره! مطلب آن طور نیست که تو گفتی. و خداوند عز و جل فرمود: «در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به اينكه بهشت براى آنان باشد، خريداری کرده است؛ همان كسانى كه در راه خدا مىجنگند، پس مىكُشند و كشته مىشوند» (توبه/۱۱۱).
گفتم: اما خداوند عز و جل میفرماید: «هر نفسی مرگ را میچشد» (آل عمران/۱۸۵). آیا به نظر شما کسی که کشته میشود مرگ را نچشیده است؟
فرمود: کسی که با شمشیر کشته شود همچون کسی نیست که در بسترش بمیرد. کسی که کشته میشود بناچار به دنیا برمیگردد تا مرگ را بچشد.
مختصر البصائر، ص۹۳؛ تفسير العياشي، ج۱، ص۲۰۲[۵] و ج۲، ص۱۱۲[۶]
عَنْهُ [أَحْمَد بْن مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى] وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ:
كَرِهْتُ أَنْ أَسْأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ ع [في الرجعة،] [و استخفيت ذلك] فَاحْتَلْتُ مَسْأَلَةً لَطِيفَةً لِأَبْلُغَ بِهَا حَاجَتِي مِنْهَا، فَقُلْتُ: جعلت فداك! أَخْبِرْنِي عَمَّنْ قُتِلَ مَاتَ؟
قَالَ: «لَا، الْمَوْتُ مَوْتٌ، وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ.»
فَقُلْتُ لَهُ: مَا أَحَدٌ يُقْتَلُ إِلَّا مَاتَ.
قَالَ: فَقَالَ: «يَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ قَدْ فَرَّقَ بَيْنَ الْقَتْلِ وَ الْمَوْتِ [بينهما] فِي الْقُرْآنِ، فَقَالَ: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» وَ قَالَ «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ». فَلَيْسَ كَمَا قُلْتَ يَا زُرَارَةُ، فَالْمَوْتُ مَوْتٌ وَ الْقَتْلُ قَتْلٌ. وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا»
قَالَ: فَقُلْتُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ:« كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» أَ فَرَأَيْتَ مَنْ قُتِلَ لَمْ يَذُقِ الْمَوْتَ؟
فَقَالَ: «لَيْسَ مَنْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ كَمَنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ، إِنَّ مَنْ قُتِلَ لَا بُدَّ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يَذُوقَ الْمَوْتَ» .
ب. و از امام رضا ع روایت شده که فرمودند:
هرکس از مومنین بمیرد، [بعدا برمیگردد و] کشته خواهد شد؛ و هرکس از آنان کشته شود، [بعدا برمیگردد و] خواهد مرد.
مختصر البصائر، ص۹۴
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى، عَنْ أَبِيالْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ فِي الرَّجْعَةِ: «مَنْ مَاتَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ، وَ مَنْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَاتَ»
ج. و از امام صادق ع ذیل آیه «روزی که از هر امتی فوجی محشور میگردانیم» (نمل/۸۳) روایت شده که فرمودند:
احدی از مومنان نیست که کشته شود مگر اینکه برمیگردد تا اینکه بمیرد؛و برنمیگردد مگر کسی که ایمانش کاملا محض و خالص شده باشد و نیز کسی که در کفر کاملا محض و خالص شده باشد.
تفسير القمي، ج۲، ص۱۳۱؛ مختصر البصائر، ص۱۵۳
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» قَالَ:
لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ إِلَّا يَرْجِعُ حَتَّى يَمُوتَ، وَ لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً.
۴) حماد روایت میکند که امام صادق ع از من پرسید: مردم درباره این آیه که «روزی که از هر امتی فوجی محشور میگردانیم» (نمل/۸۳) چه میگویند؟
گفتم: میگویند: مربوط به قیامت است.
فرمود: این طور نیست که میگویند. این مربوط به رجعت است. آیا خداوند در قیامت از هر امتی فوجی را محشور میکند و بقیه را به حال خود وامیگذارد؟ همانا آیه قیامت این است که: «و آنها را محشور کردیم و احدی را فروگذار نکردیم» (کهف/۴۷) و این آیه که: «و حرام است بر شهرى كه نابودش كرديم كه آنان بازنمىگردند» (انبیاء/۹۵).
سپس فرمودند: هر شهری را که خداوند اهل آن را با عذاب به هلاکت برساند و در کفر خالص شده باشند در رجعت برنمیگردند؛ ولی در قیامت برمیگردند. اما غیر أنها که با عذاب هلاک نشدهاند و در ایمان محض باشند ویا در کفر محض و خالص شده باشند برمیگردند.
تفسير القمي، ج۱، ص۲۴-۲۵
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع:
قَالَ: مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً»؟
قُلْتُ: يَقُولُونَ: إِنَّهَا فِي الْقِيَامَةِ.
قَالَ: لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ. إِنَّ ذَلِكَ فِي الرَّجْعَةِ. أَ يَحْشُرُ اللَّهُ فِي الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يَدَعُ الْبَاقِينَ؟ إِنَّمَا آيَةُ الْقِيَامَةِ قَوْلُهُ «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» وَ قَوْلُهُ «وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ».
فَقَالَ الصَّادِقُ ع: كُلُّ قَرْيَةٍ أَهْلَكَ اللَّهُ أَهْلَهَا بِالْعَذَابِ وَ مَحَضُوا الْكُفْرَ مَحْضاً لَا يَرْجِعُونَ فِي الرَّجْعَةِ، وَ أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَيَرْجِعُونَ. أَمَّا غَيْرُهُمْ مِمَّنْ لَمْ يَهْلِكُوا بِالْعَذَابِ (وَ مَحَضُوا الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ) وَ مَحَضُوا الْكُفْرَ مَحْضاً يَرْجِعُونَ.
۵) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:
خداوند از زمان حضرت آدم ع پیامبری نفرستاده است مگر اینکه به دنیا برمیگردد و امیرالمومنین ع را یاری میکند.
تفسير القمي، ج۱، ص۱۰۶
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا وَ يَنْصُرُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع.
عین همین روایت هم از امام باقر ع وهم از امام صادق ع ناظر به آیه «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّه» (آل عمران/۸۱) نیز آمده است (در تفسير القمي، ج۱، ص۲۵ و ۲۴۷[۷]؛ مختصر البصائر، ص۴۱۲[۸]) که ان شاءالله ذیل آیه مذکور خواهد آمد.
۶) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
من در مِنی مریض بودم و پدرم [امام سجاد ع] کنارم بود که جوانی آمد و گفت: عدهای از مردم عراق آمدهاند و اجازه ورود میخواهند. پدرم فرمود: آنها را به داخل چادر راهنمایی کن. و بلند شد و نزد آنها رفت و مدتی نگذشت که شنیدم صدای خنده پدرم بلند شد. ناراحت شدم که من در این حال هستم و او دارد میخندد.
مدتی بعد نزد من برگشت. فرمود: ابوجعفر! آیا به خاطر خنده من ناراحت شدی؟
گفتم: فدایت شوم! چه چیزی موجب شد آن چنان بخندید؟
فرمود: این اهل عراق از من سوالی میکردند در باره مطلبی که از پدران و گذشتگانت بدانان رسیده بود و بدان ایمان داشتند و بدان اقرار میکردند. از خوشحالی بود که آنچنان خندیدم که در میان خلایق کسانی هستند که بدان ایمان دارند و اقرار می کنند.
گفتم: فدایت شوم! آن چه بود؟
فرمود: از من درباره مردگانی پرسیدند که چه زمانی زنده خواهند شد و با زندگان بر [= در راه اقامه] دین خدا بجنگند؟!
مختصر البصائر، ص۹۶-۹۷
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عِيسَى، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
كُنْتُ مَرِيضاً بِمِنًى وَ أَبِي ع عِنْدِي. فَجَاءَهُ الْغُلَامُ، فَقَالَ: هَاهُنَا رَهْطٌ مِنَ الْعِرَاقِيِّينَ يَسْأَلُونَ الْإِذْنَ عَلَيْكَ. فَقَالَ أَبِي ع: أَدْخِلْهُمُ الْفُسْطَاطَ، وَ قَامَ إِلَيْهِمْ فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ. فَمَا لَبِثَ أَنْ سَمِعْتُ ضَحِكَ أَبِي ع قَدِ ارْتَفَعَ، فَأَنْكَرْتُ وَ وَجَدْتُ فِي نَفْسِي مِنْ ضَحِكِهِ وَ أَنَا فِي تِلْكَ الْحَالِ. ثُمَّ عَادَ إِلَيَّ فَقَالَ: يَا أَبَا جَعْفَرٍ عَسَاكَ وَجَدْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ ضَحِكِي؟
فَقُلْتُ: وَ مَا الَّذِي غَلَبَكَ مِنْهُ الضَّحِكُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟
فَقَالَ: إِنَّ هَؤُلَاءِ الْعِرَاقِيِّينَ سَأَلُونِي عَنْ أَمْرٍ كَانَ مَضَى مِنْ آبَائِكَ وَ سَلَفِكَ، يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يُقِرُّونَ. فَغَلَبَنِي الضَّحِكُ سُرُوراً، أَنَّ فِي الْخَلْقِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ يُقِرُّ.
فَقُلْتُ: وَ مَا هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟
قَالَ: سَأَلُونِي عَنِ الْأَمْوَاتِ مَتَى يُبْعَثُونَ فَيُقَاتِلُونَ الْأَحْيَاءَ عَلَى الدِّينِ.
۷) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
اولین کسی که زمین از روی او شکافته میشود و به دنیا برمیگردد حسین بن علی ع است؛ و همانا رجعت برای عموم نیست بلکه برای خواص است؛ برنمیگردد مگر کسی که در ایمان محض و خالص شده باشد یا در شرک ورزیدن خالص و محض شده باشد.
مختصر البصائر، ص۱۰۷-۱۰۸
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ وَ أَبَا الْخَطَّابِ يُحَدِّثَانِ جَمِيعاً قَبْلَ أَنْ يُحَدِّثَ أَبُو الْخَطَّابِ مَا أُحَدِّثُ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
«أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع، وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعَامَّةٍ بَلْ هِيَ خَاصَّةٌ، لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً»
ب. از امام باقر ع روایت شده که: امام حسین ع قبل از اینکه به شهادت برسند به اصحابشان فرمودند:
همانا رسول الله ص به من فرمود: «فرزندم! همانا تو به سوق عراق سوق داده خواهی شد و آن زمینی است که پیامبران و جانشینان پیامبران ص در آنجا دیدار کردهاند و آن زمین عمورا خوانده میشود؛ و تو در آ»جا به شهادت میرسی و همراه با تو جمعی از اصحابت به شهادت میرسند که درد برخورد با آهن [شمشیر] را متوجه نمیشوند و این آيه را تلاوت کرد: «گفتیم ای آتش سرد و سلامت شو بر ابراهیم» (انبیاء/۶۹) که جنگ بر تو و بر آنان سرد و سلامت باشد.»
پس بشارت باد که به خدا سوگند که اگر کشته شویم بر پیامبرمان وارد خواهیم شد. سپس آن مقدار که خداوند بخواهد درنگ کنیم؛ پس من اولین کسی هستم که زمین از روی من شکافته میشود و بیرون میآیم بیرون آمدنی که با بیرون آمدن امیرالمومنین ع و قیام قائممان و زندگی رسول الله ص هماهنگ است. سپس بر من جماعتی از آسمان از نزد خداوند نازل میشوند که تاکنون به زمین فرود نیامده بودند ….
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۴۸-۸۵۰
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ حَدَّثَنَا سَعْدٌ الْجَلَّابُ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: يَا بُنَيَّ إِنَّكَ سَتُسَاقُ إِلَى الْعِرَاقِ وَ هِيَ أَرْضٌ قَدِ الْتَقَى بِهَا النَّبِيُّونَ وَ أَوْصِيَاءُ النَّبِيِّينَ وَ هِيَ أَرْضٌ تُدْعَى عَمُورَا وَ إِنَّكَ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ يُسْتَشْهَدُ مَعَكَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِكَ لَا يَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِيدِ وَ تَلَا: «قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ». تَكُونُ الْحَرْبُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً.
فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَى نَبِيِّنَا. ثُمَّ أَمْكُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ؛ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ؛ فَأَخْرُجُ خَرْجَةً يُوَافِقُ ذَلِكَ خَرْجَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قِيَامَ قَائِمِنَا وَ حَيَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص. ثُمَّ لَيَنْزِلَنَّ عَلَيَّ وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ يَنْزِلُوا إِلَى الْأَرْضِ قَطُّ …[۹]
تدبر
۱) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
در آیات قبل سخن از شروع آفرینش انسان بود که از آبی جهنده است که از بین صلب و ترائب بیرون میآید. در این آیه میفرماید ما بر بازگرداندن آن تواناییم. ضمیر «ه» در «إنه» را عموما به خداوند خالق (که به طور ضمنی از فعل «خلق» در آیات قبل استنباط میشود) برگرداندهاند؛ که البته احتمال وجود گزینههای دیگری برای آن، با اینکه بعید است و در آثار مفسران هم مشاهده نشد، اما کاملا منتفی نیست.[۱۰]
اما درباره مرجع ضمیر «ه» در «رَجْعِهِ» و مقصود از رجوع، رجوع به کجا باشد، اگرچه برخی با تعبیر زیرکانه «باز بردن آدمى به اصل وى» به نحو غیرمستقیم همه حالات را پوشش دادهاند (تفسير نسفى، ج۲، ص۱۱۵۲[۱۱])؛ اما برخی به طور خاص احتمالات مختلفی را مطرح کردهاند؛ از جمله:
الف. ضمیر «ه» به «انسان» برگردد؛ آنگاه مقصود از رجوع، عبارت است از:
الف.۱. زنده شدن دوباره بعد از مرگ؛ که این معنا با سیاق آیات (بهویژه آیه بعد) بیش از همه تناسب دارد[۱۲] (حسن و قتاده و جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۵ [۱۳]؛ الميزان، ج۲۰، ص۲۶۰[۱۴]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶[۱۵])؛ که این معنا به مقصود از آیه «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» (احقاف/۳۳) بسیار نزدیک است؛ که برای خود این دست کم سه حالت فرض دارد:
الف.۱.۱. برگشتن وی برای ادامه زندگی عادی در همین دنیا (شبیه مواردی که در امتهای قبل به صورت معجزهآسا رخ داد و در تدبر ۲ اشاره خواهد شد).
الف.۱.۲. برگشتن وی در رجعت برای ادامه زندگی در دنیای پس از ظهور (که در مورد مومنان و کافران محض رخ میدهد؛ احادیث۳ به بعد)
الف.۱.۳. برگشتن وی به زندگی در قیامت و بعد از نفخ صور (که در مورد همگان رخ خواهد داد).
الف.۲. بازگرداندنش به همان حالت آب جهندهای که از آن آغاز شد (ضحاک، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۵[۱۶]).
الف.۳. بازگرداندن به مراحل قبلی زندگی؛ یعنی از پیری به جوانی و از جوانی به کودکی و از کودکی به همان نطفه اولیه برگردد (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۵[۱۷]).
الف.۴. برگشتن به مراحل متفاوت زندگی، مانند اینکه پیر را جوان یا جوان را پیر کند (به نقل از ابنعباس، الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶[۱۸]).
الف.۵. توبه کردن انسان از مسیر نادرستی که طی کرده بود که حتما باید با امداد خداوند انجام شود (توضیح بیشتر در تدبر۳).
الف.۶. …
ب. ضمیر «ه» به «ماء» برگردد؛ آنگاه مقصود از رجوع، عبارت است از:
ب.۱. بازگرداندن آن آب به همان محل صلبی که از آن بیرون آمده بود (عکرمه و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۱۵[۱۹]؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶[۲۰]).
ب.۲. بازگرداندن مایع منی به آلت تناسلی مرد (مجاهد، به نقل از الدر المنثور، ج۶، ص۳۳۶[۲۱]).
ب.۳. …
ج. …
۲) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
بدرستی که خداوند بر بازگرداندن انسان برای ادامه زندگی قطعا تواناست. البته آنان که میمیرند چون این قدرت خدا را باور نداشتهاند و جدی نمیگرفتهاند این را بعید میشمرند: «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ» (ق/۳) و شاید به همین جهت است که مومنان به منافقان میگویند اگر نور میخواهید به دنیا برگردید و نور را از آنجا بگیرید: «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/۱۳) و چون آنها منافقند و ایمان واقعی نداشتهاند این سخن مومنان صرفا بر حسرت آنان میافزاید؛ در حالی که اگر واقعا ایمان آورده بودند به همین آیه تمسک میکردند و واقعا از خداوند میخواستند که آنان را به دنیا برگرداند تا نوری کسب کنند.
تحقق قدرت خدا بر رجوع انسان به دنیا دست کم در ۵ (یا ۶) در قرآن کریم مورد حکایت شده است:
۱. کسانی از قوم موسی ع که تقاضای دیدار خداوند کردند و هلاک شدند: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون؛ ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (بقره/۵۴-۵۵).
۲. زنده شدن آن مقتول در داستان گاو بنیاسرائیل: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» (بقره/۷۳)
۳. کسانی که از ترس از طاعون از دیارشان فرار کردند و همه هلاک شدند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ» (بقره/۲۴۳)
۴. عزیر پیامبر: «أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (بقره/۲۵۹).
۵. مردگانی را که حضرت عیسی ع زنده کرد: «وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ … وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل عمران/۴۹)؛ و «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ… وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني» (مائده/۱۱۰) که زنده کردن دست کم چهار نفر توسط وی (که از آنها با عناوین «عازر» و «سام بن نوح» و «پسر یک پیرزن» و «یک دختر ده ساله» یاد شده است (مجمع البيان، ج۲، ص۷۵۳[۲۲]) معروف است.
که اگر حکایت زنده شدن پرندگان توسط حضرت ابراهیم ع را هم بدان اضافه کنیم ۶ مورد میشود: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ» (بقره/۲۶۰).
ثمره اعتقادی- عملی
اگر این آیه را از عمق جان باور کنیم، حتی اگر با وضعی آلوده از دنیا برویم، از خداوند خواهیم خواست که ما را برای جبران مافات برگرداند؛ و اگر کسی از خداوند از عمق جان چیزی بخواهد آیا خدا او را اجابت نمیکند؟! شاید کسی بگوید پاسخ منفی است زیرا خداوند این درخواست را از قول عدهای در لحظه مرگ مطرح کرده و صریحا پاسخ رد بدانها داده است: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون» (مومنون/۹۹). اما به نظر میرسد همین آیه نیز نشان میدهد که این اجابت ممکن است؛چرا که در این آیه رد کردن درخواست آنها را به این برمیگرداند که این فقط یک سخنی است که میگویند؛ یعنی باوری پشت سرش نیست؛ که اگر واقعا از عمق جان میگفتند دلیلی نداشت خداوند اجابت نکند.
البته به نظر میرسد کسی که این آیه را از عمق جان قبول داشته باشد، طوری زندگی خواهد کرد که وقتی برود اگر او را برای برگشتن مخیر کنند هم حاضر به برگشت نباشد (احادیث شماره ۲).
۳) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
خداوند بر برگرداندن انسان تواناست. در تدبر ۱ اشاره شد که این منحصر در زنده شدن بعد از مرگ نیست؛ یکی از معانی این آیه میتواند این باشد که راه برگشت و توبه کردن همواره برای انسان باز است.
در واقع، گاه انسان به مسیر نادرستی وارد میشود و بقدری در آن پیش میرود که از اینکه خدا او را ببخشد کاملا ناامید میشود؛ در حالی که در احادیث فراوانی تأکید کردهاند که این ناامیدی از تمام گناهانی که کرده بدتر است. چرا؟ چون وی قدرت خدا را بر اینکه میتواند او را کاملا برگرداند و مثل روز اول پاک کند را قبول نکرده است. در حالی که این آیه صراحتا میگوید انسان در هر موقعیتی که باشد خداوند میتواند او را به جای اولش برگرداند.
۴) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
از ابتدای این سوره درباره معنای انفسیای برای این آیات سخن گفته شد که یکی از آنها این بود که «طارق» شخص سالک الی الله باشد که در «السماء» و آسمانهای معنوی سلوک خویش را آغاز کرده و همچون نجم ثاقبی سیر الی الله را طی میکند. چیزی که این معنا را بسیار تقویت میکند تناسب تعبیر «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» است که در آیه ۱۱ خواهد آمد که ان شاء الله ذیل همان آیه هم اشاره خواهد شد که اگرچه اغلب مفسران رجع در آن آیه را به معنای «باران» گرفتهاند (و اشتباه هم نیست) اما از سیاق فاصله گرفتهاند و اقتضای همراهی با سیاق، به ویژه به خاطر وجود تعبیر «رجعه» در این آیه، همین معنای انفسی است.
در هر صورت، متناسب با این معنا، احتمالات متعددی برای این آیه قبال فرض است از جمله:
الف. شخص سالک نباید لحظهای این حرکت و سلوک خود را از خود ببیند. همه چیز او به دست خداوند است و اگر خدا بخواهد هر لحظه میتواند او را به جای اولش برگرداند.
ب. شخص سالک، اگر در مسیر منحرف شد و مسیر ضلالت را پیمود باز ناامید نشود؛ زیرا خداوند در هر لحظهای میتواند او را دوباره به مسیر اصلیاش برگرداند.
ج. …
۵) «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
معاد جسمانى است و جسم انسان در قيامت دوباره زنده مىشود (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۴).
۶) «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ … إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ»
توجّه به آفرينش انسان، زمينه ايمان به معاد است (تفسير نور، ج۱۰، ص۴۴۴).
[۱] . رقق الأزرق وورش الراء بخلاف عنهما. (معجم القراءات، ج۱۰ ، ص۳۸۱)
[۲] . و الرجع أصله من الرجوع و هو الماء الكثير تزدده الرياح تمر عليه قال المنخل في صفة السيف: «أبيض كالرجع رسوب إذا / ما ثاخ في محتفل يختلي» قال الزجاج الرجع المطر لأنه يجيء و يرجع و يتكرر.
[۳] . عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ يُكْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِكَ فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ يَا وَلِيَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ عَلَيْكَ مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَيْنَكَ فَانْظُرْ قَالَ وَ يُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِمْ ع فَيُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ ع رُفَقَاؤُكَ قَالَ فَيَفْتَحُ عَيْنَهُ فَيَنْظُرُ فَيُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَيَقُولُ- يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ- ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً بِالْوَلَايَةِ مَرْضِيَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِي فِي عِبادِي يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي فَمَا شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِي
[۴] . ناظر به همین مضمون حدیث زیر که در من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۱۶۳ و با سند دیگر در الأمالي (للمفيد)، ص۵۳ و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۱، ص۲۳۷ آمده است نیز قابل توجه است:
رَوَى عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ لَكَ فِي الرُّجُوعِ إِلَى الدُّنْيَا فَقَالَ لَا قَدْ بَلَّغْتُ رِسَالاتِ رَبِّي فَأَعَادَهَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَا بَلِ الرَّفِيقَ الْأَعْلَى.
این حدیث در كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۱، ص۱۸-۱۹ بدین صورت آمده است:
وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِيَّ ص الْوَفَاةُ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَخَرَجَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ ع فَقَالَ مَا حَاجَتُكَ قَالَ أُرِيدُ الدُّخُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عَلِيٌّ لَسْتَ تَصِلُ إِلَيْهِ فَمَا حَاجَتُكَ فَقَالَ الرَّجُلُ إِنَّهُ لَا بُدَّ مِنَ الدُّخُولِ عَلَيْهِ فَدَخَلَ عَلِيٌّ فَاسْتَأْذَنَ النَّبِيُّ ع فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكَ قَالَ وَ أَيُّ رُسُلِ اللَّهِ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَكُ الْمَوْتِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ نُخَيِّرُكَ بَيْنَ لِقَائِهِ وَ الرُّجُوعِ إِلَى الدُّنْيَا فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَأَمْهِلْنِي حَتَّى يَنْزِلَ جَبْرَئِيلُ فَأَسْتَشِيرُهُ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى لِقَاءُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكَ فَقَالَ ع لِقَاءُ رَبِّي خَيْرٌ لِي فَامْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْتِ لَا تَعْجَلْ حَتَّى أَعْرُجَ إِلَى السَّمَاءِ [رَبِّي] وَ أَهْبِطَ قَالَ مَلَكُ الْمَوْتِ ع لَقَدْ صَارَتْ نَفْسُهُ فِي مَوْضِعٍ لَا أَقْدِرُ عَلَى تَأْخِيرِهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ هَذَا آخِرُ هُبُوطِي إِلَى الدُّنْيَا إِنَّمَا كُنْتَ أَنْتَ حَاجَتِي فِيهَا وَ اخْتَلَفَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ فِي دَفْنِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْبِضْ رُوحَ نَبِيِّهِ إِلَّا فِي أَطْهَرِ الْبِقَاعِ وَ يَنْبَغِي أَنْ يُدْفَنَ حَيْثُ قُبِضَ فَأَخَذُوا بِقَوْلِهِ.
[۵] . عن زرارة قال كرهت أن أسأل أبا جعفر ع عن الرجعة و استخفيت ذلك، قلت: لأسألن مسألة لطيفة أبلغ فيها حاجتي، فقلت: أخبرني عمن قتل أ مات قال: لا، الموت موت، و القتل قتل، قلت: ما أحد يقتل إلا و قد مات فقال: قول الله أصدق من قولك، فرق بينهما في القرآن فقال: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» و قال: «لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» و ليس كما قلت يا زرارة الموت موت و القتل قتل، قلت: فإن الله يقول: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» قال: من قتل لم يذق الموت، ثم قال: لا بد من أن يرجع حتى يذوق الموت
[۶] . عن زرارة قال كرهت أن أسأل أبا جعفر ع في الرجعة، فأقبلت مسألة لطيفة أبلغ فيها حاجتي، فقلت: جعلت فداك أخبرني عمن قتل مات قال:
لا، الموت موت و القتل قتل، قال: فقلت له: ما أحد يقتل إلا مات، قال: فقال: يا زرارة قول الله أصدق من قولك- قد فرق بينهما في القرآن قال: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» و قال «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ» ليس كما قلت يا زرارة، الموت موت و القتل قتل، و قد قال الله: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ- أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» الآية- قال: فقلت له: إن الله يقول: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» أ فرأيت من قتل لم يذق الموت قال: فقال: ليس من قتل بالسيف- كمن مات على فراشه، إن من قتل لا بد من أن يرجع إلى الدنيا- حتى يذوق الموت.
[۷] . حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» قَالَ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا فَيُقَاتِلُ وَ يَنْصُرُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع
[۸] . عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، وَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا فَيُقَاتِلُ وَ يَنْصُرُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع، ثُمَّ أَخَذَ أَيْضاً مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قُلْ يَا مُحَمَّدُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون
[۹] . وَ لَيَنْزِلَنَّ إِلَيَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَيَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ جَمِيعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي حَمُولَاتٍ مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَيْلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ يَرْكَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَيَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ ص لِوَاءَهُ وَ لَيَدْفَعَنَّهُ إِلَى قَائِمِنَا مَعَ سَيْفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْكُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ يَخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ عَيْناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَيْناً مِنْ لَبَنٍ وَ عَيْناً مِنْ مَاءٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَدْفَعُ إِلَيَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَبْعَثُنِي إِلَى الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لَا آتِي عَلَى عَدُوٍّ إِلَّا أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّى أَقَعَ إِلَى الْهِنْدِ فَأَفْتَحَهَا وَ إِنَّ دَانِيَالَ وَ يُونُسَ يَخْرُجَانِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولَانِ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يَبْعَثُ مَعَهُمَا إِلَى الْبَصْرَةِ سَبْعِينَ رَجُلًا فَيَقْتُلُونَ مُقَاتِلَتَهُمْ وَ يَبْعَثُ بَعْثاً إِلَى الرُّومِ فَيَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ كُلَّ دَابَّةٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّى لَا يَكُونَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّيِّبُ وَ أَعْرِضُ عَلَى الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَيِّرَنَّهُمْ بَيْنَ الْإِسْلَامِ وَ السَّيْفِ فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ كَرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ وَ لَا يَبْقَى رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ وَ يُعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنَازِلَهُ فِي الْجَنَّةِ وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَى وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًى إِلَّا كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَتَنْزِلَنَّ الْبَرَكَةُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ حَتَّى إِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقْصِفُ بِمَا يُرِيدُ اللَّهُ فِيهَا مِنَ الثَّمَرِ وَ لَيُؤْكَلَنَّ ثَمَرَةُ الشِّتَاءِ فِي الصَّيْفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّيْفِ فِي الشِّتَاءِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَيَهَبُ لِشِيعَتِنَا كَرَامَةً لَا يَخْفَى عَلَيْهِمْ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ مَا كَانَ فِيهَا حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُرِيدُ أَنْ يَعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَيُخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا يَعْلَمُون.
[۱۰] . مثلا اینکه ضمیر فصل باشد که مطلب این گونه ترجمه میشود که: مطلب از این قرار است که بر بازگرداندن وی تواناست.
احتمال دیگری که ضعیفتر است این است که به انسان برگردد؛ که در این صورت مرجع ضمیر «ه» در رجعه به منی برمیگردد که یک معنای آ» چهبسا آن باشد که کسی جلوی دفع منی خود را بگیرد که گویی آن را از محل صلب و ترائب که بیرون آمده به درون بدن خویش برگردانده است و البته احتمالات دیگری هم ممکن است که شاید ارزش بحث کردن نداشته باشد.
[۱۱] . إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ: وى خداى تواناست بر باز بردن آدمى به اصل وى، و قيل بر باز بردن اين آب به محلّ وى، و قيل بر باز زنده كردن وى، سپس مرگ وى
[۱۲] . اینکه بقیه معانی با سیاق تناسب چندانی ندارد دلیل کافی برای کنار گذاشتن آنها نمیشود و این را بارها تضیح دادهایم و از علامه نقل کردهایم که اینکه هر فرازی برای خودش مستقلا یک معنای صحیح میتواند داشته باشد یکی از دو سرّی است که علامه فرمود «انهما سران تحتهما أسرار». مخصوصا به لحاظ لغوی خود آیه اتفاقا این معانی دور از سیاق قابل قبولترند زیرا رجوع غالبا رجوع خود شیء است به جای قبلیاش؛ چنانکه حتی در برخی از دعاهایی که برای بازگشتن چیزی به جای اول خود آمده از همین آیه استفاده شده است؛ مثلا در المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص۱۸۱ آمده است:
وَ رَأَيْتُ فِي كِتَابِ لَفْظِ الْفَوَائِدِ حِبَرَةً لِرَدِّ الْغَائِبِ وَ الْآبِقِ تُكْتَبُ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ دَائِرَةٌ فِي وَسَطِ دَائِرَةٍ تُكْتَبُ فِي الْأُولَى وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ كَذَلِكَ يُضَيِّقُ اللَّهُ عَلَى فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ ثُمَّ يُكْتَبُ فِي الثَّانِيَةِ إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ ثُمَّ يُكْتَبُ فِي دَاخِلِ الدَّائِرَةِ إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ ثَلَاثاً كَذَلِكَ يَرْجِعُ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ إِلَى مَوْضِعٍ خَرَجَ مِنْهُ ثُمَّ يَكْتُبُ فِي ظَهْرِ الْوَرَقَةِ سَطْراً مُطَاوِلًا وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ وَ إِنْ كَانَ مَعَهُ شَيْءٌ مِنْ أَثَرِ الْمَطْلُوبِ كَانَ أَجْوَدَ وَ يُغْزَرُ فِي اسْمِ الشَّخْصِ إِبْرَةٌ وَ يُنْجَرُ وَ يُعَلَّقُ بِخَيْطٍ نَيِّرَةٍ.
[۱۳] . «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» يعني أن الذي خلقه ابتداء من هذا الماء يقدر على أن يرجعه حيا بعد الموت عن الحسن و قتادة و الجبائي … و الأصح القول الأول لقوله «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» أي أنه قادر على بعثه يوم القيامة و معنى الرجع رد الشيء إلى أول حاله و السرائر أعمال بني آدم و الفرائض التي أوجبت عليه
[۱۴] . قوله تعالى: «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» الرجع الإعادة، و ضمير «إِنَّهُ» له تعالى و اكتفى بالإضمار مع أن المقام مقام الإظهار لظهوره نظير قوله: «خُلِقَ» مبنيا للمفعول. و المعنى أن الذي خلق الإنسان من ماء صفته تلك الصفة، على إعادته و إحيائه بعد الموت- و إعادته مثل بدئه- لقادر لأن القدرة على الشيء قدرة على مثله إذ حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد.
[۱۵] . و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حميد و ابن المنذر عن قتادة في قوله يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال يخرج من بين صلبه و نحره إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال ان الله على بعثه و إعادته لقادر…
و أخرج ابن المنذر عن الحسن إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على إحيائه.
[۱۶] . و قيل إنه على رد الإنسان ماء كما كان قادر عن الضحاك.
[۱۷] . و قال مقاتل بن حيان يقول إن شئت رددته من الكبر إلى الشباب و من الشباب إلى الصبي و من الصبي إلى النطفة.
[۱۸] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن ابن عباس في قوله إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على ان يجعل الشيخ شابا و الشاب شيخا.
[۱۹] . و قيل معناه أنه تعالى على رد الماء في الصلب لقادر عن عكرمة و مجاهد.
[۲۰] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن عكرمة إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على أن يرجعه في صلبه
و أخرج عبد بن حميد عن ابن أبزى قال على ان يرده نطفة في صلب أبيه.
[۲۱] . و أخرج عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر عن مجاهد إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ قال على رجع النطفة في الإحليل
[۲۲] . «وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» إنما أضاف الإحياء إلى نفسه على وجه المجاز و التوسع و لأن الله تعالى كان يحيي الموتى عند دعائه و قيل أنه أحيا أربعة أنفس عازر و كان صديقا له و كان قد مات منذ ثلاثة أيام فقال لأخته انطلقي بنا إلى قبره ثم قال اللهم رب السماوات السبع و رب الأرضين السبع إنك أرسلتني إلى بني إسرائيل أدعوهم إلى دينك و أخبرهم بأني أحيي الموتى فأحي عازر فخرج من قبره و بقي و ولد له و ابن العجوز مر به مبيتا على سريره فدعا الله عيسى (ع) فجلس على سريره و نزل عن أعناق الرجال و لبس ثيابه و رجع إلى أهله و بقي و ولد له و ابنة العاشر قيل له أ تحييها و قد ماتت أمس فدعا الله فعاشت و بقيت و ولدت و سام بن نوح دعا عليه باسم الله الأعظم فخرج من قبره و قد شاب نصف رأسه فقال قد قامت القيامة قال لا و لكني دعوتك باسم الله الأعظم قال و لم يكونوا يشيبون في ذلك الزمان لأن سام بن نوح قد عاش خمس مائة سنة و هو شاب ثم قال له مت قال بشرط أن يعيذني الله من سكرات الموت فدعا الله ففعل و قال الكلبي كان يحيي الأموات بيا حي يا قيوم
بازدیدها: ۴۲