۶ شعبان۱۴۴۰
ترجمه
و البته از اهل کتاب قطعا کسانی هستند که به خدا و آنچه به سوی شما نازل شده است و آنچه به خودشان نازل شده ایمان میآورند، در حالی که در پیشگاه خداوند خاشعند، با آیات خدا بهای اندکی را به دست نمیآورند؛ اینان نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت؛ همانا خداوند است شتابنده در حساب.
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
خاشِعينَ
ماده «خشع» در اصل بر خضوع، فروتنی (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۸۲) و تضرع (كتاب العين، ج۱، ص۱۱۲؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۳) دلالت دارد؛ تفاوتش با تضرع در این است که تضرع بیشتر در مورد دل به کار میرود، ولی خشوع در مورد اعضا و جوارح (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۳)؛ و در تفاوتش با خضوع و فروتنی گفتهاند خضوع حالتی است که در بدن منعکس میشود، اما خشوع حالتی است که در صدا و نگاه منعکس میگردد چنانکه خداوند فرمود «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ»(طه/۱۰۸) ، «خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ» (قلم/۴۳) ، «أَبْصارُها خاشِعَةٌ» (نازعات/۹) (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۱۸۲) و اساساً برخی ابتدای معنای خشوع را در جایی دانستهاند که دیدگان مبهوت جلالت شخصی شود (كتاب العين، ج۱، ص۱۱۲) ویا شخص دیده فرواندازد و صدایش را پایین آورد (لسان العرب، ج۸، ص۷۱) و دیگر اینکه خشوع همواره با خوف همراه است و از این جهت همواره ابتدا دل است که خاشع میشود و سپس در ظاهر انسان بروز پیدا میدهند؛ اما در خضوع لزوما معنای ترس نهفته نیست؛ و از این رو، خضوع تصنعی ممکن است اما خشوع تصنعی بیمعنی است (الفروق في اللغة، ص۲۴۴). شاید به همین جهت بوده که برخی اصل این ماده را حالتی که از نرمی و کوچکی و قبول برای شخص حاصل میشود دانسته و گفته اند این وضعیتی است که ابتدا در دل و سپس در چشم و گوش حاصل میشود و مقدمه قبول و پذیرش از مافوق میباشد؛ در حالی که خضوع خود را متواضع و مطیع نشان دادن است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۶۲)
کسی که حالت خشوع به خود گرفته باشد را «خاشع» (كانُوا لَنا خاشِعينَ؛ انبیاء/۹۰) و «متخَشِّع» گویند؛ و «خُشّع» (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ؛ قمر/۷) به گروهی که متخشع باشند گفته شود. (لسان العرب، ج۸، ص۷۱)
ماده «خشع» به ماده «خشی» نیز بسیار نزدیک است که درباره ماده اخیر در آیه ۱۷۴ همین سوره توضیحاتی داده شد و اشاره شد که برخی «خشیت» را خوفی دانستهاند که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد، و برخی گفتهاند که معنای این ماده «مراقبت و محافظت کردنی است که همراه با خوف باشد» و به لحاظ معنایی به ماده «خشع» نیز نزدیک است (خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه؛ حشر/۲۱)
ماده «خشع» و مشتقات آن جمعا ۱۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
لا يشترون به ثَمَناً قَلِيلاً[۲]
شأن نزول
درباره شأن نزول این آیه از جابر بن عبدالله انصاری و انس و ابنعباس و قتاده روایت شده که این آیه درباره نجاشی (پادشاه حبشه که به مسلمانانی که هجرت کردند پناه داد) نازل شده است؛ و قضیه این بود که هنگامی که وی از دنیا رحلت کرد جبرئیل خبرش را به پیامبر اکرم ص داد و پیامبر ص به اصحابش فرمود: بیرون روید و بر آن برادرتان که در سرزمینی دیگر از دنیا رفته نماز بخوانید!
گفتند: چه کسی؟
فرمود: نجاشی.
سپس به اتفاق به بقیع رفتند و از مدینه سرزمین حبشه در برابر دیدگاه پیامبر نمایان شد و تخت نجاشی را دید و بر او نماز خواند و برایش طلب استغفار کرد و به اصحابش فرمود: برای او طلب استغفار کنید.
منافقان گفتند: این را نگاه کنید که بر یک کافر حبشی نصرانی نماز میخواند، که نه او را دیده و نه به دین وی گرویده!
پس خداوند این آیه را نازل فرمود
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص: ۱۴۴[۳]؛مناقب آل أبي طالب ع، ج۱، ص۱۰۷[۴]؛ فقه القرآن (راوندی)، ج۱، ص۱۶۳
این مساله که پیامبر ص از راه دور بر نجاشی نماز خواندند و خداوند در برابر دیدگانشان پرده برداشت که حبشه و جنازه نجاشی را مشاهده کردند وبر او نماز خواندند در روایاتی از اهل بیت ع (از جمله روایتی که در سند آن ۱۰ امام ع، از امام حسن عسکری تا امیرالمومنین ع حضور دارند) نیز روایت شده است. (الخصال، ج۲، ص۳۶۰)
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ زِيَادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ بِنَعْيِ النَّجَاشِيِّ بَكَى بُكَاءَ حَزِينٍ عَلَيْهِ وَ قَالَ إِنَّ أَخَاكُمْ أَصْحَمَةَ وَ هُوَ اسْمُ النَّجَاشِيِّ مَاتَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْجَبَّانَةِ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ كَبَّرَ سَبْعاً فَخَفَضَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ مُرْتَفِعٍ حَتَّى رَأَى جِنَازَتَهُ وَ هُوَ بِالْحَبَشَةِ.
لازم به ذکر است که در مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۶-۹۱۷[۵] علاوه بر این، شأن نزولهای دیگری هم برای این آیه مطرح شده، اما از ظاهر کلام ایشان برمیآید که آنها بیشتر از باب تطبیق مضمون آیه بر یک واقعه بوده تا شأن نزول آن.
حدیث
۱) روایت شده است که وقتی رسول الله ص جعفر بن ابیطالب را همراه با عدهای به سوی نجاشی فرستاد، برایش چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم؛ از محمد ص رسول خدا به نجاشی، پادشاه حبشه؛
همانا من خدای مَلِک قدّوس را که سلامتیبخش و ایمنیدهنده است حمد میگویم و شهادت می دهم که حضرت عیسی بن مریم روح الله و کلمه خداست که او را بر حضرت مریمِ بتولِ پاک اقلا فرمود و وی به عیسی باردار شد؛ و همانا من تو را دعوت می کنم به خداوند واحدی که شریکی ندارد؛ پس اگر مرا پیروی کنی و به من ایمان آوری [سزاوار است] چرا که من فرستاده خدا هستم؛ و به نزد تو پسرعمویم جعفر را همراه با عدهای از مسلمانان فرستادم، و السلام علی من اتبع الهدی.
نجاشی در پاسخ چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
به محمد ص رسول خدا ص از جانب نجاشی؛ سلام بر تو ای پیامبر خدا و رحمت الله و برکات او، که خدایی جز او نیست، همان که مرا به اسلام هدایت کرد.
اما بعد، نامهات ای رسول خدا به من رسید که در آن مطلبی از امر حضرت عیسی ذکر کرده بودی؛ به پروردگار آسمان و زمین سوگند که حضرت عیسی بن مریم به اندازه پوسته هسته خرمایی بیش از آنچه فرمودی نیست؛ او آن گونه بود که تو فرمودی؛ ما کسی را که نزدمان فرستادی شناختیم و پسر عمو و اصحابت نزد ما آمدند؛ و شهادت میدهم که تو رسول الله هستی و با تو بیعت کردم و با پسرعمویت بیعت کردم و به دست تو تسلیم خداوند رب العالمین شدم و [این نامه را] خدمت شما ای پیامبر خدا فرستادم و اگر بخواهی که خودم خدمت برسم چنین کنم ای رسول الله! که من شهادت میدهم که آنچه تو میگویی حق است و السلام علیک و رحمه الله و برکاته.
و واقدی هم روایت کرده، رسول الله ص دو نامه به نجاشی نوشت که در یکی وی را به اسلام دعوت کرد و قرآن بر او خواند؛ او نامه رسول الله ص را گرفت و روی چشمش گذاشت و از تخت سلطنت پایین آمد و از باب تواضع بر روی زمین نشست سپس اسلام آورد و شهادت حق را بر زبان جاری کرد و گفت: اگر می توانستم خدمتش بروم میرفتم. سپس نامهای درباره اجابت و تصدیق و اسلام آوردنش نوشت و به جعفر بن ابی طالب داد.
بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۹۲-۳۹۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۹۴
وَ أَمَّا النَّجَاشِيُّ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ عَمْرَو بْنَ أُمَيَّةَ إِلَيْهِ فِي شَأْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَصْحَابِهِ وَ كَتَبَ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى النَّجَاشِيِّ مَلِكِ الْحَبَشَةِ إِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكَ اللَّهَ الْمَلِكَ الْقُدُّوسَ السَّلَامَ الْمُهَيْمِنَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ الْبَتُولِ الطَّيِّبَةِ فَحَمَلَتْ بِعِيسَى وَ إِنِّي أَدْعُوكَ إِلَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَإِنْ تَبِعْتَنِي وَ تُؤْمِنْ بِالَّذِي جَاءَنِي فَإِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ ابْنَ عَمِّي جَعْفَراً وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى.
فَكَتَبَ النَّجَاشِيُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ النَّجَاشِيِّ سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الَّذِي هَدَانِي إِلَى الْإِسْلَامِ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي كِتَابُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِيمَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ عِيسَى فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ عِيسَى مَا يَزِيدُ عَلَى مَا ذَكَرْتَ ثُفْرُوقاً إِنَّهُ كَمَا قُلْتَ وَ قَدْ عَرَفْنَا مَا بَعَثْتَ بِهِ إِلَيْنَا وَ قَدِمَ ابْنُ عَمِّكَ وَ أَصْحَابُكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَدْ بَايَعْتُكَ وَ بَايَعْتُ ابْنَ عَمِّكَ وَ أَسْلَمْتُ عَلَى يَدَيْهِ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَإِنْ شِئْتَ أَنْ آتِيَكَ فَعَلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنَّ مَا تَقُولُ حَقٌّ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
قال الواقدي عن أشياخه كتب رسول الله إلى النجاشي كتابين يدعوه في أحدهما إلى الإسلام و يتلو عليه القرآن فأخذ كتاب رسول الله ص فوضعه على عينه و نزل من سريره ثم جلس على الأرض تواضعا ثم أسلم و شهد شهادته الحق و قال لو كنت أستطيع أن آتيه لآتينه و كتب إلى رسول الله ص بإجابته و تصديقه و إسلامه على يد جعفر بن أبي طالب.
۲) از امام صادق ع روایت شده که یکبار نجاشی پادشاه حبشه کسی را سراغ جعفر بن ابی طالب و اصحابش فرستاد. وقتی بر او وارد شدند دیدند روی خاک نشسته و دو لباس مندرس بر تن دارد.
جعفر بن ابیطالب گفته است: وقتی او را در این حال دیدیم دلمان برایش سوخت؛
او هم وقتی که متوجه تغییر حالت و چهره ما شد گفت: حمد خدایی را که حضرت محمد ص را یاری کرد و چشمم را بدان روشن فرمود. آیا به شما بشارتی بدهم؟!
گفتم: بله! ای پادشاه!
گفت: الا یکی از جاسوسان من از سرزمین شما آمد و خبر داد: خداوند پیامبرش حضرت محمد ص را یاری داد و دشمنش را به هلاکت رساند و فلانی و فلانی و فلانی اسیر شدند و فلانی و فلانی و فلانی به قتل رسیدند و این دو لشکر در سرزمینی به نام بدر به همدیگر رسیدند؛ من آنجا تقریبا شاهد بودم و در حالی که برای سرورم که مردی از بنیضمره است، چوپانی می کردم.
جعفر گفت: ای پادشاه صالح؛ چرا چنین بر زمین نشستهای و چرا لباسهایی چنین پوسیده بر تن داری؟!
گفت: جعفر! ما در آنچه خداوند بر حضرت عیسی ع نازل کرده چنین یافتیم که حق خداوند بر بندگانش این است که هنگامی که به آنان نعمت جدیدی ارزانی میدارد، آنان نیز تواضعی ابراز دارند؛ چون خداوند بر من نعمت حضرت محمد ص را ارزانی داشت، من هم این تواضع را ابراز داشتم.
چون این مطلب به پیامبر ص رسید به اصحابش فرمود: همانا صدقه برای صاحبش کثرت میآورد پس صدقه دهید، خدا رحمتتان کند؛ و تو اضع صاحبش را رفعت میبخشد پس تواضع کنید تا خدا رفعتتان بخشد؛ و عفو بر عزت صاحبش میافزاید پس عفو کنید تا خداوند عزیزتان بدارد.
الأمالي (للمفيد)، ص۲۳۸-۲۳۹
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أُسَامَةَ الْبَصْرِيُّ إِجَازَةً قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْوَاسِطِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ سَعْدَانَ قَالَ حَدَّثَنَا مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ قَالَ:
أَرْسَلَ النَّجَاشِيُ مَلِكُ الْحَبَشَةِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ وَ هُوَ فِي بَيْتٍ لَهُ جَالِسٌ عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ خُلْقَانُ الثِّيَابِ
قَالَ فَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ: فَأَشْفَقْنَا مِنْهُ حِينَ رَأَيْنَاهُ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ فَلَمَّا أَنْ رَأَى مَا بِنَا وَ تَغَيُّرَ وُجُوهِنَا، قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَصَرَ مُحَمَّداً ص وَ أَقَرَّ عَيْنِي بِهِ أَ لَا أُبَشِّرُكُمْ؟!
فَقُلْتُ بَلَى أَيُّهَا الْمَلِكُ.
فَقَالَ إِنَّهُ جَاءَ فِي السَّاعَةِ مِنْ نَحْوِ أَرْضِكُمْ عَيْنٌ مِنْ عُيُونِي هُنَاكَ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَرَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً ص وَ أَهْلَكَ عَدُوَّهُ وَ أُسِرَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ قُتِلَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ الْتَقَوْا بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ بَدْرٌ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ حَيْثُ كُنْتُ أَرْعَى لِسَيِّدِي هُنَاكَ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي ضَمْرَةَ.
فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ: أَيُّهَا الْمَلِكُ الصَّالِحُ فَمَا لِي أَرَاكَ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْكَ هَذِهِ الْخُلْقَانُ.
فَقَالَ يَا جَعْفَرُ إِنَّا نَجِدُ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى عِيسَى ص أَنَّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ أَنْ يُحْدِثُوا لَهُ تَوَاضُعاً عِنْدَ مَا يُحْدِثُ لَهُمْ مِنَ النِّعْمَةِ فَلَمَّا أَحْدَثَ اللَّهُ لِي نِعْمَةَ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص أَحْدَثْتُ لِلَّهِ هَذَا التَّوَاضُعَ.
قَالَ فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِيَّ ص ذَلِكَ، قَالَ لِأَصْحَابِهِ: إِنَّ الصَّدَقَةَ تَزِيدُ صَاحِبَهَا كَثْرَةً فَتَصَدَّقُوا يَرْحَمْكُمُ اللَّهُ؛ وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً، فَتَوَاضَعُوا يَرْفَعْكُمُ اللَّهُ؛ وَ إِنَّ الْعَفْوَ يَزِيدُ صَاحِبَهُ عِزَّةً فَاعْفُوا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ.
۳) روایت شده است که نجاشی نامهای به پیامبر اکرم ص نوشت، رسول الله ص به حضرت علی ع فرمود: جوابی بنویس و مختصر بنویس!
نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد؛ تو به خاطر دلسوزیای که نسبت به ما داری گویی از ما هستی؛ و ما به خاطر اعتمادی که به تو داریم گویی از توییم! چرا که ما به چیزی نبود که در مورد تو بدان امید داشته باشیم مگر اینکه بدان رسیدیم، و در هیچ موردی نبود که به خاطرش نگران باشیم مگر اینکه از آن ایمن ماندیم؛ و توفیق از خداست.
پیامبر ص فرمود: حمد خدایی را که در میان اهل من کسی مثل تو را قرار داد و به واسطه تو پشت مرا گرم کرد.
بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۹۷؛ مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، ج۲، ص۴۵۳
نُقِلَ مِنْ خَطِّ الشَّهِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قِيلَ كَتَبَ النَّجَاشِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ كِتَاباً إِلَى النَّبِيِّ ص.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ اكْتُبْ جَوَاباً وَ أَوْجِزْ! فَكَتَبَ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ فَكَأَنَّكَ مِنَ الرِّقَّةِ عَلَيْنَا مِنَّا وَ كَأَنَّا مِنَ الثِّقَةِ بِكَ مِنْكَ لِأَنَّا لَا نَرْجُو شَيْئاً مِنْكَ إِلَّا نِلْنَاهُ وَ لَا نَخَافُ مِنْكَ أَمْراً إِلَّا أَمِنَّاهُ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ.
فَقَالَ النَّبِيُّ ص: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ أَهْلِي مِثْلَكَ وَ شَدَّ أَزْرِي بِك.
۴) از امام باقر ع روایت شده است: رسول الله ص فرمود:
کسی که ده آیه قرآن در شب بخواند در زمره غافلان نوشته نشود؛
کسی که پنجاه آیه قرآن بخواند در زمره ذاکران نوشته شود؛
کسی که صد آیه قرآن بخواند در زمره قانتان (کسانی که تسلیم و خاضع در برابر خدایند) نوشته شود؛
کسی که دویست آیه قرآن بخواند در زمره خاشعان نوشته شود؛
کسی که سیصد آیه قرآن بخواند در زمره فائزان (رستگاران) نوشته شود؛ …
الكافي، ج۲، ص۶۱۲؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص ۱۰۳
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آيَاتٍ فِي لَيْلَةٍ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِينَ آيَةً كُتِبَ مِنَ الذَّاكِرِينَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقَانِتِينَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتَيْ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِينَ وَ مَنْ قَرَأَ ثَلَاثَ مِائَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْفَائِزِينَ …[۶]
تدبر
۱) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ»
در آیات متعددی بسیاری از اهل کتاب مذمت شدهاند که به بهای دنیا آیات الهی را فروختند ویا کتمان کردند.
اما این گونه نیست که همه آنان این گونه باشند. در میان آنان کسانی هستند که واقعا به خدا ایمان آوردهاند و از این رو، هم به آنچه خداوند بر پیامبر اکرم ص نازل کرده ایمان آوردند و هم بدانچه بر خودشان نازل شده بود؛ و این موجب میشود که به بهای ناچیز دنیا، بر سر آیات الهی معامله نکنند؛ حتی اگر طرد شوند؛ و قطعا اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است.
حکایت انجیل برنابا
برنابا و پولس دو نفر از پیروان مهم و سرشناس حضرت عیسی ع هستند.
مهمترین شخصیت نزد مسیحیان امروز، پولس قدیس است، و در قاموس کتاب مقدس بیان شده، اول بار به واسطه او بود که پیروان حضرت عیسی را «مسیحی» خواندند (در انطاکیه). پولس، به اعتقاد خود مسیحیان، بعد از حضرت عیسی ع او را پذیرفت (یعنی از شاگردان مستقیم او نبوده) و آن گونه که از خود وی در کتاب مقدس کنونی مسیحیان نقل شده، وی ابتدا یهودی سرسختی بود (رساله پولس به غلاطیان، باب۱، آیات ۱۳-۱۴) اما وقتی [در مکاشفهای] خدا-مسیح را دید و خدا، خود را مسیح معرفی کرد و مستقیما او را از آزار مسیحیان برحذر داشت (اعمال رسولان، باب۲۲، آیه۸-۹)، به مسیح ایمان آورد و به تبلیغ مسیحیت پرداخت. طبق کتاب مقدس کنونی، برنابا بود که از مسیحی شدن وی دفاع کرد و او را به سایر رسولان (مبلغان مسیحی) معرفی نمود. (اعمال رسولان؛ باب۹، آیه۲۷) و در نقل کتاب مقدس، روح القدس، هر دو را مورد تایید قرار داده و مامور تبلیغ مسیحیت کرده است («برنابا و سولس[۷] را برای من جدا سازید از بهر آن عمل که ایشان را برای آن خواندهام» اعمال رسولان، باب ۱۳، آیه۲). در عین حال، در همین کتاب مقدس تصریح شده که سرانجام بین این دو نزاعی سخت درگرفت و راهشان از هم جدا شد (اعمال رسولان؛ باب۱۵، آیه۳۲). جالب اینجاست که خود مسیحیان برترین شاگرد حضرت عیسی ع را پطرس مقدس میدانند، اما خود پولس تصریح کرده که در یکی از سفرهای تبلیغی پطرس، وقتی پطرس بر انجام تکالیف شرعی اصرار میورزد بشدت با وی مخالفت میکرد و او را منافق و ریاکار میخواند! و می گوید برنابا نیز از این ریاکاری او تاثیر پذیرفت! (غلاطیان، باب۲، آیات ۱۲-۱۷)[۸] وی در همانجا اصرار شدیدی دارد که فقط انجیلی که او مطرح کرده درست است و باید هر انجیل دیگری را کنار بگذارند! (رساله پولس به غلاطیان، باب۱، آیات۶-۹)
از آن سو، برنابا بعد از آن جداییاش از پولس در تاریخ فعلی مسیحیت گم شده است؛ بویژه که در انجیل او صریحا بشارت به پیامبر اسلام، حضرت محمد ص آمده است! البته امروزه بسیاری از مسیحیان، حتی اینکه او انجیلی داشته باشد را انکار میکنند، و آن انجیل را ساخته و پرداخته مسلمانان میدانند؛ در حالی که بهترین شاهد بر وجود انجیل او، آن است که از قرن چهارم مسیحی، و مدتها قبل از ظهور اسلام، پاپهای وابسته به جریان پولس (پاپ دماسوس در سال ۳۶۶؛ مجلس کلیساهای غربی در سال ۳۸۲ و پاپ انوسنت در سال ۴۶۵ و پاپ ژلازیوس اول[۹] در سال ۴۹۲ ؛ انجیل برنابا، مجله موعود، دی ۱۳۸۴، ش۶۰) ، بارها مطالعه آن انجیل را ممنوع اعلام کردهاند.
در کتاب مقدس فعلی، که پیروان پولس بر آن اصرار دارند، چنان وانمود شده که نزاع برنابا و پولس بر سر این بود که برنابا اصرار داشت در سفر تبلیغی بعدیشان یوحنای ملقب به مرقس را همراه خود ببرند، اما پولس یوحنا را هم به عدم همکاری لازم متهم میکرد! (اعمال رسولان؛ باب۱۵، آیه۳۱)؛ اما نزاعهای شدیدی که بین پیروان پولس و برنابا در تاریخ نخستین مسیحیت رخ داده، و حذف شخصیت مهمی همچون برنابا از تاریخ مسیحیت، از جانب طرفداران پولس که کلیسای کاتولیک را راه اندازی کردند، نشان میدهد که مساله مهمتری در کار بوده است.
در قرن ۱۶ ميلادى اسقفى به نام «فراموينو» يك نسخه آن را به زبان ايتاليائى در كتابخانه پاپ «اسكوتز» پنجم بدست آورد و در آستين خود پنهان كرد و بیرون برد و در فرصت مناسب آن را به دقت مطالعه كرد و در پرتو آن به اسلام هدايت يافت و بعد از آن در اختیار دیگران قرار گرفت. در این انجیل، نهتنها بشارت به آمدن حضرت محمد ص به عنوان آخرین پیامبر خدا تصریح شده است؛ بلکه واضح میشود که نزاع اصلیای که به جدایی پولس و برنابا منجر شده، این بوده که پولس جزء کسانی درآمده بود که حضرت عیسی ع را پسر خدا معرفی میکردند؛ و نیز به خاطر اینکه وی ضرورت پیروی از اعمال شریعت را انکار مینمود، و برنابا هم در ابتدا و هم در انتهای انجیل خود تصریح میکند که از جانب شخص حضرت عیسی ع ماموریت یافته که این انجیل، که بیان سرگذشت زندگی حضرت عیسی ع است را بنویسد و با کسانی که بعد از وی او را به عنوان پسر خدا معرفی میکند مبارزه کند.
وجود نجاشی، به عنوان یک پادشاه مسیحی در قاره آفریقا، که دعوت پیامبر اسلام ص را میپذیرد و آن را مطابق وعده حضرت مسیح ع میشمرد؛ و نیز بر اینکه حضرت عیسی ع بنده خدا، و نه پسر خداست، تصریح میکند؛ شاهد دیگری است بر وجود چنین نسخهای از انجیل؛ و البته بعد از اسقف فراموینو نیز نسخههای دیگری از این انجیل به زبانهای مختلف پیدا شد، اما میتوان اسقف فراموینو را نیز نمونه دیگری از کسانی که خداوند در این آیه برشمرده دانست.
۲) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً»
آن دسته از اهل کتاب به پیامبر اکرم ایمان میآورند که واقعا به خدا ایمان، و در مقابل خداوند خشوع داشته باشند؛ این خداباوری و خداترسیشان است که موجب میشود که به بهای ناچیز دنیا، بر سر آیات الهی معامله نکنند.
ثمره اجتماعی
مسلمانان نیز چند گروه شدند، که معروفترین اشتقاق، اشتقاق شیعه و سنی است؛ و با توجه به اختلاف آنها در مساله امامت، علیالقاعده یکی از این دو بر باطل است. میتوان نتیجه گرفت در این میان، اگر کسی واقعا و از ته دل به خدا ایمان داشته باشد، حتما خداوند او را به آنچه حق است رهنمون خواهد شد؛ و تاریخ شواهد فراوانی از این افراد سراغ دارد.
شاید مهمترین این افراد، شخصیت بینظیر امام محمد غزالی باشد. وی در ابتدا سنی سرسختی بود تا حدی که لعن بر یزید را هم جایز نمیدانست! اما نهایتا راه هدایت را پیدا کرد و منصبهای فراوانی را که داشت رها کرد و ظاهرا راه تصوف را در پیش گرفت؛ اما کتاب «سر العالمین» وی بخوبی نشان می دهد که او مکتب شیعه را فهم صحیح اسلام دانست.
برخی از بزرگان اهل سنت مانند ذهبی، در جایی که مستقیما از غزالی سخن میگوید در صحت اسناد این کتاب به غزالی تردید میکند؛ اما جالب است که خود وی در کتابهایش بارها سخنانی از غزالی را از سر العالمین نقل کرده است![۱۰]
۳) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ … لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ»
برخی از اهل کتاب، در راه افشای حقایق دین، دچار وسوسههای دنیامداران نمیشوند، و طبیعتا از جانب آنان تحت فشار قرار میگیرند. اما این گونه نیست که که به خاطر مقاومتشان در برابر دنیاطلبان و اصرارشان بر معرفی حقیقت، ضرر کنند؛ خیر، اجر و پاداششان نزد خداوند محفوظ است؛ و اتفاقا این گونه نیست که این پاداش آنان صرفاً نسیه و حواله به آینده باشد؛ بلکه خداوند سریع الحساب است؛ و سریع کار آنان را جبران میکند.
۴) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ … خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً»
هر مكتبى، ريزش و رويش دارد. اگر گروهى [از اهل کتاب] هستند که [از ته دل] ايمان نمىآورند و حقايق را كتمان [و دینفروشی] مىكنند [إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْترُونَ بِهِ ثمَنًا قَلِيلاً … الَّذِينَ اشْترَوُاْ الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى؛ بقره/۱۷۴-۱۷۵]، در عوض گروهى [از همانها هستند که] با خشوع ايمان مىآورند و دینشان را به هیچ قیمتی نمی فروشند. (تفسير نور، ج۲، ص۲۳۲)
۵) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً»
ايمانى ارزش دارد كه خاشعانه، و جامع [= هم آنچه بر شما نازل شده و هم آنچه بر خودشان نازل شده] باشد و پايدار بوده و با مادّيات تغيير نيابد. (تفسير نور، ج۲، ص۲۳۲)
۶) «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ»
آنچه خداوند در کتابهای آسمانی مختلف فرستاده، هیچ منافاتی با هم ندارد. اگر کسی به هریک از کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده باشد، حتما به کتابهای آسمانی بعدی هم ایمان خواهد آورد.
نکته تاریخی-عقیدتی
اگرچه کتابهای آسمانیِ پیش از اسلام دچار تحریف شدهاند؛ اما خداوند چنان نیست که بگذارد جوینده حقیقت، ناکام بماند. از این رو، علیرغم همه تحریفها، در همان کتابها نکاتی مانده، که اگر کسی جوینده حق و حقیقت باشد، راهش را بیابد. مثلا همین که یک مسیحی ببیند که در کتاب مقدسش، از سویی هم پولس و هم برنابا را مامور از جانب روح القدس معرفی میکند و از سوی دیگر، خبر از نزاع و جداشدنی بنیادین بین پولس و برنابا میدهد؛ و پولس، که خودش از حواریون نیست، شخصیتهای مثل پطرس و برنابا را، که به عنوان حواریون عیسی مطرحاند و مقامی عظیم دارند، براحتی به نفاق و دورویی متهم، و انجیلهای آنان را تخطئه مینماید؛ و …، علیالقاعده او را به تامل وادار خواهد نمود که ببیند این برنابا کیست و آنگاه وقتی میبیند که مسیحیان امروز بشدت داشتن انجیل توسط او را انکار میکنند و آن را ساخته مسلمانان میدانند و از سوی دیگر پاپهای معروفشان قبل از اسلام هم انجیل او را ممنوع اعلام میکردند توجهش جلب خواهد شد که دارند چیزی را از او مخفی میکنند و … (استنادات مطالب فوق در تدبر۱ گذشت)
۷) «لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا»
از آنجا که دین مسیر بهشت را مهیا میکند، پس تمامی دنیا هم اگر در برابر دينفروشى پرداخت شود، كم و ناچيز است. (اقتباس از تفسير نور، ج۲، ص۲۳۳)
۸) «إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ»
مقصود از سریعالحساب بودن خداوند چیست؟
الف. چون اعمال بندگان بر او مخفی نیست، محاسبه اعمالشان هم برای او طولی نمیکشد و پاداش کسی به خاطر طولانی شدن محاسبهاش عقب نمیافتد. (مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۷)
ب. او حساب همگان را یکدفعه رسیدگی میکند؛ و این گونه نیست که حسابرسیِ از کسی او را از حسابرسی از دیگری باز دارد؛ و از این رو، حسابرسی او بسیار سریع است. (جبائی، به نقل از مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۷)
ج. با توجه به اینکه پاداشها و عقوبتهای اخروی باطن همین اعمال دنیوی است، چهبسا اشاره دارد که نظام حسابرسی خداوند این گونه است که به محض عمل، در همین دنیا حسابرسی شده، و بلکه بلافاصله با عمل خودشان جزای خودشان را دارند دریافت میکنند هرچند به خاطر محجوب بودنشان الان متوجه این حسابرسی و دریافت پاداش و عقاب نشوند.
د. …
[۱] . در عموم قرائات به صورت « إِنَّ» قرائت شده، اما در برخی قرائات شاذه به صورت مخففه (إنْ) قرائت شده است. (معجم القرائات، ج۱، ص۶۵۱)
[۲] . قوله «لا يشترون به ثَمَناً قَلِيلًا» أي لا يتعوضون عنه بالثمن فسمى التعوض اشتراء و الأصل هو أن يشترى الشيء بالثمن لا الثمن بالشيء لكنه من باب اتساع العرب و هو من ألفاظ القرآن العزيز (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۸، ص۶۷)
[۳] . قال جابر بن عبد اللَّه، و أنس، و ابن عباس، و قتادة: نزلت في النجاشي، و ذلك [أنه] لما مات نعاه جبريل، عليه السلام لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم، في اليوم الذي مات فيه. فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم لأصحابه: اخرجوا فصلوا على أخ لكم مات بغير أرضكم. فقالوا: و من هو؟ فقال: النجاشي، فخرج رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم إلى البَقِيع، و كُشِفَ له من المدينة إلى أرض الحبشة، فأبصر سرير النجاشي، و صلى عليه، و كبّر أربع تكبيرات، و استغفر له، و قال لأصحابه:استغفروا له. فقال المنافقون: انظروا إلى هذا يصلي على عِلْجٍ حَبَشِيّ نَصْرَاني، لم يره قط، و ليس على دينه، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.)
أخبرنا أبو الفضل أحمد بن محمد بن عبد اللَّه بن يوسف، حدَّثنا أبو عمرو محمد بن جعفر بن مطر إملاء، قال: أخبرنا جعفر بن محمد بن سنان الواسطي، أخبرنا أبو هانئ محمد بن بكار الباهلي، حدَّثنا المُعْتَمِر بن سليمان، عن حميد، عن أنس قال:
قال نبي اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم لأصحابه: قوموا فصلوا على أخيكم النجاشي، فقال بعضهم لبعض: يأمرنا أن نصلي على عِلْج من الحبشة! فأنزل اللَّه تعالى: وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ الآية.
[۴] . قَتَادَةُ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ» نَزَلَ فِي النَّجَاشِيِّ لَمَّا مَاتَ نَعَاهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى النَّبِيِّ ع فَجَمَعَ النَّاسَ فِي الْبَقِيعِ وَ كَشَفَ لَهُ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى أَرْضِ الْحَبَشَةِ فَأَبْصَرَ سَرِيرَ النَّجَاشِيِّ وَ صَلَّى عَلَيْهِ فَقَالَتِ الْمُنَافِقُونَ فِي ذَلِكَ فَجَاءَتِ الْأَخْبَارُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ أَنَّهُ مَاتَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فِي تِلْكَ السَّاعَةِ وَ مَا عَلِمَ هِرَقْلٌ بِمَوْتِهِ إِلَّا مِنْ تُجَّارٍ رَأَوْا بِالْمَدِينَةِ.
[۵] . اختلفوا في نزولها فقيل نزلت في النجاشي ملك الحبشة و اسمه أصحمة و هو بالعربية عطية و ذلك أنه لما مات نعاه جبرائيل لرسول الله في اليوم الذي مات فيه فقال رسول الله أخرجوا فصلوا على أخ لكم مات بغير أرضكم قالوا و من؟ قال النجاشي فخرج رسول الله إلى البقيع و كشف له من المدينة إلى أرض الحبشة فأبصر سرير النجاشي و صلى عليه فقال المنافقون انظروا إلى هذا يصلي على علج نصراني حبشي لم يره قط و ليس على دينه فأنزل الله هذه الآية عن جابر بن عبد الله و ابن عباس و أنس و قتادة
و قيل نزلت في أربعين رجلا من أهل نجران من بني الحرث بن كعب و اثنين و ثلاثين من أرض الحبشة و ثمانية من الروم كانوا على دين عيسى فآمنوا بالنبي (ص) عن عطاء
و قيل نزلت في جماعة من اليهود كانوا أسلموا منهم عبد الله بن سلام و من معه عن ابن جريج و ابن زيد و ابن إسحاق
و قيل نزلت في مؤمني أهل الكتاب كلهم لأن الآية قد تنزل على سبب و تكون عامة في كل ما يتناوله عن مجاهد
[۶] . وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَةِ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِينَ وَ مَنْ قَرَأَ أَلْفَ آيَةٍ كُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ مِنْ تِبْرٍ الْقِنْطَارُ خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ مِثْقَالٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ الْمِثْقَالُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ قِيرَاطاً أَصْغَرُهَا مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ وَ أَكْبَرُهَا مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ.
[۷] . سولس نام اولیه وی بوده که مدتی بعد از مسیحی شدنش، نامش به پولس تغییر کرد.
[۸] . غلاطیان، فصل۲: اما وقتی پطرس به انطاکیه آمد روبرو با او مخالفت کردم، زیرا کاملا مقصر بود ۱۲ از آن رو که پیش از رسیدن عدهای از طرف یعقوب او با غیر یهودیان غذا میخورد، اما با رسیدن آنها خود را کنار کشید و دیگر نمیخواست با غیر یهودیان غذا بخورد مبادا اهل ختنه را برنجاند ۱۳ و سایر مسیحیان یهودی نژاد از ریا کاری او تقلید کردند، به طوری که حتّی برنابا نیز تحت تأثیر دورویی آنها قرار گرفت. ۱۴ اما وقتی دیدم رفتار آنان با حقیقت انجیل سازگار نیست، در حضور همه به پطرس خطاب کرده گفتم: «اگر تو با اینکه یهودی هستی مانند غیر یهودیان زندگی میکنی و نه مانند یهودیان، چطور میتوانی غیر یهودیان را مجبور سازی که مثل یهودیان زندگی کنند؟» ۱۵ ما که یهودی مادر زاد هستیم و نه غیر یهودی گناهکار، ۱۶ خوب میدانیم که هیچ کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملا نیک محسوب نمیشود بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب میگردد. ما خود نیز به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا به وسیلۀ ایمان و نه با اجرای شریعت نیک شمرده شویم. نه فقط ما، بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمیتواند نیک محسوب شود. ۱۷
[۹] . (GELASIUS) اسم انجیل برنابا در فهرست اناجیل ممنوعه توسط وی را در منبع زیر که وابسته به کلیسای ترتولیان است، میتوانید مشاهده کنید:
http://www.tertullian.org/decretum_eng.htm
[۱۰] . مثلا ر.ک: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa63609
بازدیدها: ۱۲