۳ شعبان ۱۴۴۰
ترجمه
اما کسانی که پروای پروردگارشان را داشتند برای آنها بهشتهایی است که از پایین آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند، پیشکشی از نزد خدا؛ و آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است.
اختلاف قرائت[۱]
لکِن
در عموم قرائتها با نون خفیفه قرائت شده (که چون به کلمه الذین متصل میشود کسره میگیرد) «لکِنِ»، اما در قرائت ابوجعفر (از قراء عشره) «لکنَّ» با نون مشدده قرائت شده است.
مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۵[۲]؛ البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳[۳]
نکات ادبی
نُزُلاً
درباره ماده «نزل» قبلا بیان شد که به معنای حرکت از بالا به پایین و فرود آمدن، و هبوط و مستقر شدن در محل مورد نظر (حلول) است و تفاوت «نزول» با «هبوط» در این است که هبوط، نزولی است که ادامه دارد؛ به تعبیر دیگر، در «نزول»، اصل حرکت رو به پایین بیشتر مد نظر است؛ اما در «هبوط»، استقراری که بعد از این حرکت انجام میشود، بیشتر مورد توجه است؛ و همچنین درباره معانی این کلمه هنگامی که وارد ابواب مختلف افعال و تفعیل و تفعل میشود توضیحاتی گذشت.
جلسه ۹۷ http://yekaye.ir/al-qadr-097-01/
همچنین بیان شد که «نُزُل» صفت مشبهه از ماده «نزل» (نزول: فرود آمدن) میباشد و اغلب اهل لغت بر این باورند که به معنای آن چیزی است که برای کسی (بویژه: مهمانی) که میخواهد در جایی فرود آید و منزل گزیند، آماده میکنند.
جلسه ۱۹۵ http://yekaye.ir/al-kahf-018-107/
البته همان طور که در بحث از آیه «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» (کهف/۱۰۷) گذشت که «نُزُل» میتوانست در معناهای دیگری هم باشد[۴]، در اینجا نیز به نظر میرسد «نُزُل» میتواند به معنای «منزل» (محل نزول و اقامت) و یا «نزول» باشد که در این صورت:
اگر «نُزُل» به همان معنای اول (آنچه برای پذیرایی آماده میکنند) باشد، آنگاه:
یا مفسر [= تمییز یا حال] برای جمله قبل است، شبیه آنکه گفته شود: «هو لک صدقةً» (معانی القرآن (فراء)، ج۱، ص۲۵۱؛ البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)
ویا مفعول برای فعل محذوف؛ مثلا: «جعلها نزلاً» (البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)[۵]
و اگر «نُزُل» را به معنای «منزل» (محل اقامت و نزول) باشد، در این صورت حال برای «جنات» قرار میگیرد (برای آنان باغهای بهشت است؛ در حالی که آن باغها منزل ایشان است) (اعراب القرآن و بيانه، ج۲، ص۱۴۵)
اگر «نُزُل» به معنای مصدری باشد، مفعول مطلق برای فعل محذوف است؛ یعنی گویی فرموده باشد «نزلوها نزلا» که به معنای آن است که «أنزلوها إنزالاً» (مجمع البيان، ج۲، ص۹۱۵[۶]؛ البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳؛ اعراب القرآن و بيانه، ج۲، ص۱۴۵)
لِلْأَبْرارِ
درباره «ابرار» و ماده «برر» در آیه ۱۹۳ همین سوره (جلسه ۹۱۶) توضیحات لازم گذشت.
حدیث
در روایت نبوی «ابرار» در این این آیه را بر شیعیان و اصحاب امیرالمومنین ع تطبیق کرده است که روایتش در بحث از آیه ۱۹۵ (جلسه ۹۱۸، حدیث۱) گذشت.[۷]
۱) روایت شده است هنگامی که امیرالمومنین ع خلافت را پذیرفت مهاجران و انصار برای بیعت با ایشان اجتماع کردند و جز افراد انگشت شماری، کسی از بیعت خودداری نکرد … و اولین کسانی که با او بیعت کردند طلحه و زبیر بودند، سپس مهاجران و انصار و بقیه مردم تا اینکه همگی با او بیعت کردند و عمار یاسر و ابوهیثم بن تیهان بودند از که از طرف حضرت از مردم بیعت میگرفتند و میگفتند با شما بیعت میکنیم بر طاعت خداوند و سنت رسول الله ص؛ و اگر وفا نکردیم از جانب ما اطاعتی بر عهده شما واجب نباشد و بیعتی بر گردنتان نماند و قرآن بین ما و شماست.
سپس امیرالمومنین ع در حالی که بر منبر بودند به چپ و راست نگاهی کردند و فرمودند:
مبادا آن دسته از رجال شما که دنیا آنان را در خود فرو برده و املاکی در اختیار گرفته و رودها در آن جاری ساختهاند و بر اسبان تیزتک سوار شده و خدمتکاران زیبارو برای خود برگزیدهاند فردا سخنی بگویند و این برایشان عار و ننگ شود – اگر که خداوند غفار آنان را نیامرزد؛ و هنگامی که از آنچه در آناند منع شوند و به حقوق خودشان که میدانند بازگشت داده شوند بگویند «پسر ابوطالب ما را محروم کرد و در حق ما ظلم نمود.» ما از خداوند استعانت میجوییم و از او طلب مغفرت میکنیم [از اینکه ظلمی از ما سر بزند].
اما هرکس از شما که فضل و سابقهای دارد همانا اجرش برعهده خداوند است؛ پس هرکس خدا و رسولش را اجابت کرد و در دین ما وارد شد و به قبله ما نماز گزارد و از گوشت ذبحشده ما خورد، سزاوار حقوق و حدود اسلام میگردد.
پس شما ای مردم، بندگان مسلمان خدایید؛ و مال، مال خداست که بین شما به مساوات تقسیم خواهد شد؛ و هیچکس بر دیگری برتریای ندارد مگر به تقوا، و همانا برای تقواپیشگان نزد خداوند بهترین جزا و بهترین ثواب است؛ و خداوند دنیا را جزای تقواپیشگان قرار نداد «و آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است». پس چون فردا شد همگی صبحدم گرد آیید که نزد ما مالی جمع شده است؛ و هیچ مسلمان آزادهای، قبلا [اسمش] در [فهرست] مواجببگیران [بیتالمال] بوده یا نبوده، از آمدن سرپیچی نکند؛ همگی حاضر شوید، خداوند شما را رحمت کند.
پس، فردا همگی جمع شدند و کسی نبود که نیاید؛ و بین همگان نفری سه دینار تقسیم نمود، برای هرکس، اعم از بلندمرتبه و دونپایه، سیاه و سفید، و هیچکس را برتری نداد؛ و هیچکس از او سرپیچی نکرد مگر آن چند نفر خاص: طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و مروان حکم و عدهای از اطرافیانشان …
الأمالي (للطوسي)، ص۷۲۷-۷۲۹
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الصَّلْتِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ [ابن عقده]، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيُّ أَبُو عَلِيٍّ مِنْ كِتَابِهِ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ سَبْعِينَ، وَ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى، قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْهَرَوِيُّ؛
قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ[ابن عقده]: وَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ الْحَسَنِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ، قَالَ:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ النَّعْجَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سُهَيْلٍ بْنُ مَالِكٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ، قَالَ: لَمَّا وَلِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَسْرَعَ النَّاسُ إِلَى بَيْعَتِهِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ جَمَاعَةُ النَّاسِ، لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْفَضْلِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرُ خَذَلُوا وَ بَايَعَ النَّاسُ. …[۸]
فَقَامَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَبَايَعُوهُ، فَأَوَّلُ مَنْ قَامَ فَبَايَعَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ، ثُمَّ قَامَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ سَائِرُ النَّاسِ حَتَّى بَايَعَهُ النَّاسُ، وَ كَانَ الَّذِي يَأْخُذُ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ، وَ هُمَا يَقُولَانِ: نُبَايِعُكُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ، وَ إِنْ لَمْ نَفِ لَكُمْ فَلَا طَاعَةَ لَنَا عَلَيْكُمْ، وَ لَا بَيْعَةَ فِي أَعْنَاقِكُمْ، وَ الْقُرْآنُ إِمَامُنَا وَ إِمَامُكُمْ.
ثُمَّ الْتَفَتَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَ هُوَ يَقُولُ: أَلَا لَا يَقُولَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ غَداً قَدْ غَمَرَتْهُمُ الدُّنْيَا، فَاتَّخَذُوا الْعَقَارَ، وَ فَجَّرُوا الْأَنْهَارَ، وَ رَكِبُوا الْخُيُولَ الْفَارِهَةَ، وَ اتَّخَذُوا الْوَصَائِفَ الرُّوقَةَ، فَصَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ عَاراً وَ شَنَاراً إِنْ لَمْ يَغْفِرْ لَهُمُ الْغَفَّارُ، إِذَا مُنِعُوا مَا كَانُوا فِيهِ، وَ صُيِّرُوا إِلَى حُقُوقِهِمُ الَّتِي يَعْلَمُونَ، يَقُولُونَ: حَرَمَنَا ابْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ ظَلَمَنَا حُقُوقَنَا، وَ نَسْتَعِينُ بِاللَّهِ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، وَ أَمَّا مَنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ وَ سَابِقَةٌ مِنْكُمْ، فَإِنَّمَا أَجْرُهُ فِيهِ عَلَى اللَّهِ، فَمَنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ دَخَلَ فِي دِينِنَا، وَ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَ أَكَلَ ذَبِيحَتَنَا، فَقَدِ اسْتَوْجَبَ حُقُوقَ الْإِسْلَامِ وَ حُدُودَهُ.
فَأَنْتُمْ أَيُّهَا النَّاسُ، عِبَادُ اللَّهِ الْمُسْلِمُونَ، وَ الْمَالُ مَالُ اللَّهِ يُقْسَمُ بَيْنَكُمْ بِالسَّوِيَّةِ، وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى، وَ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُ الْجَزَاءِ وَ أَفْضَلُ الثَّوَابِ، لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ الدُّنْيَا لِلْمُتَّقِينَ جَزَاءً وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ، إِذَا كَانَ غَداً فَاغْدُوا، فَإِنَّ عِنْدَنَا مَالًا اجْتَمَعَ، فَلَا يَتَخَلَّفَنَّ أَحَدٌ، كَانَ فِي عَطَاءٍ أَوْ لَمْ يَكُنْ، إِذَا كَانَ مُسْلِماً حُرّاً، احْضُرُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ.
فَاجْتَمَعُوا مِنَ الْغَدِ، وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ، فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ لِكُلِّ إِنْسَانٍ الشَّرِيفِ وَ الْوَضِيعِ وَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ، لَمْ يُفَضِّلْ أَحَداً، وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ أَحَدٌ إِلَّا هَؤُلَاءِ الرَّهْطُ: طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ سَعِيدُ بْنُ الْعَاصِ وَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ نَاسٌ مَعَهُمْ…[۹]
این حکایت را ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغة (ج۷، ص۳۶-۴۲) از قول ابوجعفر اسکافی نیز روایت کرده است.
۲) اصبغ بن نباته میگوید: [بعد از اینکه امیرالمومنین ع عهدهدار خلافت شد] عبدالله بن عمر و فرزندان ابوبکر و سعد بن ابیوقاص سراغ امیرالمومنین ع آمدند و درخواست کردند که به آنان سهم بیشتری دهد. حضرت بر منبر رفت و مردم دورش جمع شدند و ابتدا حمد و ثتای خدا را گفت و بر پیامبر و آلش صلوات فرستاد و سپس فرمود:
اما بعد، ای مردم! مبادا آن دسته از رجال شما که دنیا آنان را در خود فرو برده و املاکی در اختیار گرفته و رودها در آن جاری ساختهاند و بر مَرکَبهای تیزتک سوار شده و لباسهای نرم و لطیف بر تن کردهاند سخنی بگویند که این برایشان عار و ننگ شود – اگر که خداوند غفار آنان را نیامرزد؛ و هنگامی که از آنچه در آن فرو رفتهاند منع کنم و به آنچه سزاوارند بازگردانم فقدانی احساس کنند و بگویند پسر ابوطالب بر ما ظلم کرد و ما را محروم نمود و از حقوقمان بازداشت؛ که خداوند را در برابر آنان به استعانت میجویم.
اما هرکس که رو به قبله ما نماز گزارد و از گوشت ذبحشده ما خورد و به پیامبر ما ایمان آورد و شهادتین ما را گفت و در دین ما وارد شد، بر او حکم قرآن و حدود اسلام را جاری میکنیم؛ هیچکس بر دیگری برتریای ندارد مگر به تقوا؛ و تقواپیشگان را هم نزد خداوند متعال بهترین ثواب و نیکوترین پاداش و بازگشتگاه است؛ خداوند تبارک و تعالی دنیا را ثواب تقواپیشگان قرار نداد «و آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است». (آل عمران/۱۹۸) ای اهل دین خدا در آنچه در کتاب خدا بدان رسیدید و نزد سنت رسول الله باقی گذاشتید و به خاطر آن در آنچه خداوند فرمود جهاد کردید، بنگرید که آیا به خاطر حسب ویا به نَسَب بوده ویا به عمل و به طاعت و به زهدورزی؛ و [بنگرید] در آنچه شب را به روز میرساندید در حالی که بدان راغب بودید.
پس به سوی آن منزلگاههایی بشتابید – خدا شما را رحمت کند – که به ساختنش مامور شدهاید؛ آن عمارتی که خراب نشود، آن امر باقیای که فانی نگردد، که بدان دعوت و تشویق و ترغیب شدهاید و ثواب نزد او را در آن قرار داده است؛ پس نعمتهای خدا را با تسلیم شدن به قضای او و شکر گفتن به نعمتهایش به نهایت برسانید؛ و هرکس به این از جانب ما راضی نباشد، نه از ماست و نه به سوی ما؛ و حاکم باید به حکم خدا حکم کند و در این کار ترسی بر او نیست که آناناند که رستگارانند.
الكافي، ج۸، ص۳۶۰-۳۶۱
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ جَيْفَرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ ظُهَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَرِيرٍ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ وَلَدُ أَبِي بَكْرٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ يَطْلُبُونَ مِنْهُ التَّفْضِيلَ لَهُمْ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ مَالَ النَّاسُ إِلَيْهِ فَقَالَ:
…[۱۰] أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَلَا يَقُولَنَّ رِجَالٌ قَدْ كَانَتِ الدُّنْيَا غَمَرَتْهُمْ فَاتَّخَذُوا الْعَقَارَ وَ فَجَّرُوا الْأَنْهَارَ وَ رَكِبُوا أَفْرَهَ الدَّوَابِ وَ لَبِسُوا أَلْيَنَ الثِّيَابِ فَصَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ عَاراً وَ شَنَاراً إِنْ لَمْ يَغْفِرْ لَهُمُ الْغَفَّارُ إِذَا مَنَعْتُهُمْ مَا كَانُوا فِيهِ يَخُوضُونَ وَ صَيَّرْتُهُمْ إِلَى مَا يَسْتَوْجِبُونَ فَيَفْقِدُونَ ذَلِكَ فَيَسْأَلُونَ وَ يَقُولُونَ ظَلَمَنَا ابْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ حَرَمَنَا وَ مَنَعَنَا حُقُوقَنَا فَاللَّهُ عَلَيْهِمُ الْمُسْتَعَانُ مَنِ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَ أَكَلَ ذَبِيحَتَنَا وَ آمَنَ بِنَبِيِّنَا وَ شَهِدَ شَهَادَتَنَا وَ دَخَلَ فِي دِينِنَا أَجْرَيْنَا عَلَيْهِ حُكْمَ الْقُرْآنِ وَ حُدُودَ الْإِسْلَامِ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى أَلَا وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَفْضَلَ الثَّوَابِ وَ أَحْسَنَ الْجَزَاءِ وَ الْمَآبِ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الدُّنْيَا لِلْمُتَّقِينَ ثَوَاباً «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ» انْظُرُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فِيمَا أَصَبْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرَكْتُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَاهَدْتُمْ بِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَ بِحَسَبٍ أَمْ بِنَسَبٍ أَمْ بِعَمَلٍ أَمْ بِطَاعَةٍ أَمْ زَهَادَةٍ وَ فِيمَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ رَاغِبِينَ. فَسَارِعُوا إِلَى مَنَازِلِكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ الَّتِي أُمِرْتُمْ بِعِمَارَتِهَا الْعَامِرَةِ الَّتِي لَا تَخْرَبُ الْبَاقِيَةِ الَّتِي لَا تَنْفَدُ الَّتِي دَعَاكُمْ إِلَيْهَا وَ حَضَّكُمْ عَلَيْهَا وَ رَغَّبَكُمْ فِيهَا وَ جَعَلَ الثَّوَابَ عِنْدَهُ عَنْهَا فَاسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ بِالتَّسْلِيمِ لِقَضَائِهِ وَ الشُّكْرِ عَلَى نَعْمَائِهِ فَمَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا وَ إِنَّ الْحَاكِمَ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ لَا خَشْيَةَ عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.[۱۱]
۳) و از سخنان آن حضرت، اندكى پيش از شهادت و پس از آنكه ابن ملجم- كه لعنت خدا بر او باد- او را ضربت زده بود، این است که فرمود:
…[۱۲] به خدا كه با مردن چيزى به سر وقت من نيامد كه آن را نپسندم، و نه چيزى پديد گرديد كه آن را نشناسم، بلكه چون جوينده آب به شبهنگام بودم، كه ناگهان به آب رسد؛ يا خواهانى، كه آنچه را خواهان است بيابد؛ «و آنچه نزد خداست، نيكوكاران را بهتر است»
نهجالبلاغه، نامه۲۳ (ترجمه شهيدى، ص۲۸۴)
و من كلام له ع قاله قبل موته على سبيل الوصية لما ضربه ابن ملجم لعنه الله
…[۱۳] وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
تدبر
۱) «لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا … لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
کفر یعنی چشم بستن بر روی حقیقت و انکار حقیقت. کسانی که کفر پیشه میکنند، میپندارند که از این راه بیشتر به منافع خود میتوانند برسند. در آیه قبل تذکر داد که درست است که متاع و بهرهای نصیبشان میشود، اما این متاع قلیل است و سرانجام دردناکی در انتظارشان هست.
در مقابل کسانی که پروای پروردگارشان را داشته باشند، و خود را در بهرهمندی از متاع دنیا کنترل کنند، برای آنها بهشتهایی است که از پایین آنها نهرها جاری است، در آنها جاودانهاند، تازه این صرفاً پیشکشی از نزد خداوند؛ و آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است.
۲) «لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا … لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ …»
با اینکه نقطه مقابل کفر، ایمان است، در اینجا در مقابل «الَّذينَ كَفَرُوا» ، «الَّذينَ اتَّقَوْا» را قرار داد. چرا؟
الف. «تقوای رب» یعنی خود را در مسیر پروردگار خویش نگاه داشتن؛ چهبسا تلویحا میخواهد نشان دهد که کسانی که کفر میورزند مسالهشان این است که با این کار راه جلوی خود را برای انجام هر فسق و فجوری باز کنند!
ب. تقوا خود را در مسیر معین حفظ کردن است؛ چهبسا می خواهد نشان دهد که کافر، که خدا و معاد را جدی نمیگیرد، بناچار بیهدف و بیبرنامه زندگی میکند و مسیرش برای خودش هم معلوم نیست.
ج. میخواهد نشان دهد نقطه مقابل کفرورزی و انکار حقیقت، صرف ایمان داشتن و تصدیق حقیقت نیست؛ بلکه این ایمان زمانی واقعی و اثرگذار است و انسان را به بهشت میبرد، که به عمل و نگهداشتن خود در مسیری که خداوند معین فرموده بیانجامد. ایمانی که در حد شعار بماند و به عمل منجر نشود، معلوم نیست که انسان را به چنین بهشتهایی برساند.
د. …
۳) «لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها»:
این سه تعبیر: «باغ انبوه + رودهای جاری در آن + جاودانگی» در توصیف بهشت زیاد در قرآن کریم آمده است. چرا؟
الف. «آرامش روحی- روانی» و «احساس شادی» را از مهمترین خواستههای انسان میدانند و در عالم طبیعت دو چیز بسیار در این امر موثرند: طبیعت سرسبز (که بویژه بینایی و بویایی انسان را نوازش میدهد) و آب خروشان (که بویژه بینایی و شنوایی انسان را نوازش میدهد) و برای همین است که از بهترین چشماندازها که برای تفریح پیشنهاد میشود، مناطق سرسبزی است که رودخانهای هم داشته باشد. اگر اینها ضمیمه شود به اینکه نگرانیای هم از مرگ و نابودی نباشد، آرامش و شادی به کمال میرسد.[۱۴]
ب. گفته شد «تقوا» هم دلالت بر عمل صالح میکند، و هم به خاطر تقابلش با «کفرورزی» در دو آیه قبل، دلالت بر «ایمان» میکند (تدبر۲) پس در این آیه عملا دو چیز را به این انسانها نسبت داد: ایمان و عمل صالح؛ و میدانیم ایمان حقیقت بالاروندهای است که عمل صالح در آن قرار میگیرد و به بالا رفتن بیشترش کمک میکند. (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه؛ فاطر/۱۰) وضعیت اخروی آنها هم دارای دو مولفه است: جنات است که در آن نهرها روان است.
با توجه به اینکه آخرت باطن دنیاست، چهبسا این جنات، باطنِ آن ایمان باشد؛ و این نهرهای جاری در آن، باطنِ آن اعمال صالح. چیزی که چهبسا موید این برداشت باشد، آن روایت نبوی است که فرمود: بهشت زمین صافی است که با اعمالتان نهر و درخت و … در آن ایجاد کنید (در واقع اگر کسی مومن شد بهشتش مهیاست، اما باید با اعمال صالح رودها و … در آن جاری کند.)[۱۵]
ج. سهم کافران جهنم بود، پس به بهشت اشاره فرمود؛ و کفرپیشگان بهره اندک و زودگذری بردند (متاع قلیل)، در مقابل بر جاودانگی نعمت بهشتیان تاکید کرد. (البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)
د. …
۴) «لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»
مقصود از «نُزُلاً» در این آیه چیست؟
الف. آنچه از برای پذیرایی از بهشتیان آماده شده است. (قول اغلب مفسران)
ب. به معنای ثواب و پاداش است و از این جهت شبیه عبارت «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» است که در آیه ۱۹۵ گذشت. (ابن عباس، به نقل از البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)
ج. منزلهای بهشتیان؛ چیزی که موید این معناست، آیهای است که بسیار شبیه این است اما در آن، تعبیر «غرف من فوقها غرف» آمده است: لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ» (زمر/۲۰)
د. گفته شده مقصود غذاها و نوشیدنیهایی است که برای پذیرایی از آنان آماده شده، چنانکه درباره جهنمیان هم فرمود: «فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ» (واقعه/۹۳) (به نقل از البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)
ه. «نُزُل» نخستين چيزى است كه با آن از مهمان پذيرايى مىكنند. گويا خداوند با اين تعبير مىفرمايد: در برابر رفت و آمدهاى تجارى كفّار، شما از مدار تقوا و ايمان خارج نشويد، زيرا باغهاى بهشت، مقدّمهى پذيرايى از شما خواهد بود. (تفسير نور، ج۱، ص۶۸۳)
و. «نُزُل» پذیراییای است که از میهمان انجام می دهند و بیزحمت برای میهمان حاصل میشود. شاید می خواهد اشاره کند به اینکه مشقت کسب و کار و تلاش از آنان برداشته شد و دیگر بیزحمت و مشقت همه چیز برایشان مهیاست. (البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳ )
ز. …
۵) «جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
آنچه بهشت را بهشت و خوشایند نیکان میکند، صرف وجود باغهایی که از پایین آنها نهرها جاری است، و یا صرف جاودانگیِ آنها در بهشت نیست؛ آنچه از همه مهمتر است این است که اینها پیشکشی است از نزد خدا؛ و چون آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است، بهشت برایشان لذتبخش است.
۶) «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
آنچه نزد خداوند است برای نیکان بهتر است.
تاملی با خویش
اگر میخواهیم بدانیم که آیا جزء ابرار و نیکان هستیم یا نه، به خویش مراجعه کنیم: آیا بدانچه نزد خداست بیشتر امید بسته و به وعده خدا بیشتر دلخوشیم؛ یا به آنچه در دست مردم است و به ما وعده می دهند که چیزی از آن به ما بدهند؟!
۷) تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ، مَتاعٌ قَليلٌ … لكِنِ … وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ»
همه جلال و جبروت و شوکت و قدرت افراد در دینا متاع قلیل است؛ آنچه نزد خداست از همه اینها بهتر و بالاتر است.
۸) «ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
حکایت
خطبه معروفی از امیرالمومنین ع روایت شده که مردم را به جهاد تشویق میکند و بیان میکند که لشکر معاویه به شهر انبار هجوم آوردند و بعد از به شهادت رساندن ابنحسان بکری، وضعیت به گونهای درآمد که گاه مردی از آنان بر زنی، مسلمان یا اهل کتاب، وارد میشد و خلخال از پا ویا گردنبند از گردن او برمیگرفت؛ و هیچکس نبود جلویش را بگیرد؛ و آنان برگشتند بدون اینکه حتی زخمی برداشته باشند؛ و میفرماید اگر مسلمانی بر این واقعه از تاسف بمیرد رواست. (نهجالبلاغه، خطبه۲۷[۱۶]؛ الكافي، ج۵، ص۴-۵) و در همین خطبه است که هرچه آنان را دعوت میکند باز کسی یاریش نمیکند.
درست است که حضرت در این داستان از بیغیرتی مردم آن دیار و نیز مردم کوفه بسیار گلایه میکند، اما همان ابنحسان که کارگزار امیرالمومنین برای حراست از شهر انبار بود و در این راه به شهادت رسید، نشان داد که امیرالمومنین یاران باوفای قلیلی هم داشته است.
ابن عوف، که جزء سربازان ابنحسان بوده، واقعه را این گونه حکایت میکند:
معاویه لشکر عظیمی را به فرماندهی سفیان بن عوف [برای تصرف شهر انبار] فرستاد. هراس ما را فراگرفت و گمان کردیم که یارای مقاومت نداریم. پس فرمانده ما برای مبارزه بیرون رفت در حالی که متفرق شده بودیم و حتی نیمی از ما هم با او نبود؛ با این حال او گام در میدان جنگ نهاد و به خدا سوگند با آنان جانانه جنگیدیم به طوری که آنان انتظارش را نداشتند.
سپس فرماندهمان درنگی کرد در حالی که این آیه را تلاوت میکرد که «برخى از آنها به عهد خويش وفا كردند و برخى از آنان انتظار مىكشند، و هيچ تغييرى [در پيمان خود] ندادند.» (احزاب/۲۳) و به ما گفت:
کسی که جز لقاء الله را نمیخواهد و آماده شهادت نیست، از اینجا برود مادامی که ما با آنها میجنگیم، که همانا جنگیدن ما آنان را از دنبال کردن فراریها باز میدارد؛ و هرکس آنچه نزد خداست میخواهد پس «آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است» (آل عمران/۱۹۸) و سپس همراه با سی نفر به لشکر دشمن حمله کرد.
من هم میخواستم با او بروم، اما نفسم مانع شد؛ و او و یارانش رفتند و جنگیدند و همگی به شهادت رسیدند و ما پا به فرار گذاشتیم.
الغارات، ج۲، (ط- القديمة، ص۳۲۳ ؛ ط- الحديثة، ص۴۶۹)[۱۷]؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۲، ص۸۷[۱۸]
[۱] . نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ … يجوز تسكين رايه [= نُزْلاً]، و به قرأ: الحسن، و النخعي، و مسلمة بن محارب، و الأعمش. (البحر المحيط، ج۳، ص۴۸۳)
[۲] . قرأ أبو جعفر «لكِنَّ الذين اتقوا» بتشديد النون و الباقون «لكِنِ» بالتخفيف.
[۳] . و قرأ الجمهور: لكن خفيفة النون. و قرأ أبو جعفر: بالتشديد، و لم يظهر لها عمل، لأن اسمها مبني.
[۴] . در آنجا دو وجهش همین صفت مشبهه و اسم مکان بود؛ یک وجه دیگر این بود که ابنالانباری گفته بود که «نُزُل» جمع «نازل» (کسی که در جایی فرود میآید و منزل میگزیند) باشد و به عنوان حال برای «لهم» که چهبسا به معنای این است که در علم خدا قبل از خلقتشان این بهشت مقدر شده است (برایشان باغهای بهشت است در حالی که نازل خواهند شد) و چهبسا بتوان آن وجه را در اینجا نیز پیاده کرد؛ اما چون مقداری تکلف داشت در متن نیاوردیم.
[۵] . و انتصاب نزلا قالوا: إما على الحال من جنات لتخصصها بالوصف، و العامل فيها العامل في لهم. و إما بإضمار فعل أي: جعلها نزلا.و إمّا على المصدر المؤكد فقدره ابن عطية: تكرمة، و قدره الزمخشري: رزقا أو عطاء.و قال الفرّاء: انتصب على التفسير كما تقول: هو لك هبة و صدقة انتهى. و هذا القول راجع إلى الحال.
[۶] . نزلا مصدر مؤكد أيضا مثل ما تقدم ذكره في قوله «ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» لأن خلودهم في الجنة إنزالهم فيها فصار كأنه قال نزلوها نزلا و هو بمعنى أنزلوها إنزالا و قيل هو نصب على التفسير كما يقال هو لك هبة أو صدقة عن الفراء
[۷] . همچنین در تفسير العياشي، ج۱، ص۲۱۲ روایتی بدین صورت آمده است که:
عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قالَ الْمَوْتُ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُول «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»
و البته این به معنای آن نیست که برای مومن خوب است و برای کافر خوب نیست. برای کافر از جهت دیگری خوب است که ظاهرا این حدیث، تقطیعی از حدیثی است که در بحث از آیه ۱۷۸ گذشت؛ و از این رو، آن را مستقلا در متن نیاوردیم.
[۸] . وَ كَانَ عُثْمَانُ قَدْ عَوَّدَ قُرَيْشاً وَ الصَّحَابَةَ كُلَّهُمْ، وَ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الدُّنْيَا صَبّاً، وَ آثَرَ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ، وَ خَصَّ أَهْلَ بَيْتِهِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ، وَ جَعَلَ لَهُمُ الْبِلَادَ، وَ خَوَّلَهُمْ الْعِبَادَ، فَأَظْهَرُوا فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ، وَ حَمَلَ أَهْلَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْمُؤَلَّفَةَ قُلُوبُهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ حَتَّى غَلَبُوهُ عَلَى أَمْرِهِ، فَأَنْكَرَ النَّاسُ مَا رَأَوْا مِنْ ذَلِكَ، فَعَاتَبُوهُ فَلَمْ يُعْتِبْهُمْ، وَ رَاجَعُوهُ فَلَمْ يَسْمَعْ مِنْهُمْ، وَ حَمَلَهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَنْ ضَرَبَ بَعْضاً، وَ نَفَى بَعْضاً، وَ حَرَّمَ بَعْضاً، فَرَأَى أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ أَنْ يَدْفَعُوهُ بِالْبَيْعَةِ، وَ مَا عَقَدُوا لَهُ فِي رِقَابِهِمْ، فَقَالُوا: إِنَّمَا بَايَعْنَاهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ الْعَمَلِ بِهِمَا، فَحَيْثُ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ لَمْ تَكُنْ لَهُ عَلَيْنَا طَاعَةٌ. فَافْتَرَقَ النَّاسُ فِي أَمْرِهِ عَلَى خَاذِلٍ وَ قَاتِلٍ، فَأَمَّا مَنْ قَاتَلَ فَرَأَى أَنَّهُ حَيْثُ خَالَفَ الْكِتَابَ وَ السُّنَّةَ، وَ اسْتَأْثَرَ بِالْفَيْءِ، وَ اسْتَعْمَلَ مَنْ لَا يَسْتَأْهِلُ، رَأَوْا أَنَّ جِهَادَهُ جِهَادٌ، وَ أَمَّا مَنْ خَذَلَهُ، فَإِنَّهُ رَأَى أَنَّهُ يَسْتَحِقُّ الْخِذْلَانَ، وَ لَمْ يَسْتَوْجِبِ النُّصْرَةَ بِتَرْكِ أَمْرِ اللَّهِ حَتَّى قُتِلَ.
وَ اجْتَمَعُوا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَبَايَعُوهُ، فَقَامَ وَ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ كُنْتُ كَارِهاً لِهَذِهِ الْوِلَايَةِ، يَعْلَمُ اللَّهُ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ فَوْقِ عَرْشِهِ عَلَى أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حَتَّى اجْتَمَعْتُمْ عَلَى ذَلِكَ، فَدَخَلْتُ فِيهِ، وَ ذَلِكَ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: أَيُّمَا وَالٍ وَلِيَ أَمْرَ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي أُقِيمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى حَدِ الصِّرَاطِ، وَ نَشَرَتِ الْمَلَائِكَةُ صَحِيفَتَهُ، فَإِنْ نَجَا فَبِعَدْلِهِ، وَ إِنْ جَارَ انْتَقَضَ بِهِ الصِّرَاطُ انْتِقَاضَةً تُزِيلُ مَا بَيْنَ مَفَاصِلِهِ حَتَّى يَكُونَ بَيْنَ كُلِّ عُضْوٍ وَ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِهِ مَسِيرَةُ مِائَةِ عَامٍ، يَخْرِقُ بِهِ الصِّرَاطُ، فَأَوَّلُ مَا يَلْقَى بِهِ النَّارَ أَنْفُهُ وَ حُرُّ وَجْهِهِ، وَ لَكِنِّي لَمَّا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيَّ نَظَرْتُ فَلَمْ يَسَعْنِي رَدُّكُمْ حَيْثُ اجْتَمَعْتُمْ، أَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ، وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ.
[۹] . در ادامه (تا ص۷۳۳) مالک بن اوس به تفصیل حکایت طلحه و زبیر و تخلف آنان را بیان میکند:
فَسَمِعَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ وَ هُوَ كَاتِبُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ وَ هُوَ يَقُولُ لِلزُّبَيْرِ وَ طَلْحَةَ وَ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ: لَقَدِ الْتَفَتَ إِلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ فَقُلْتُ لَهُ: إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ. فَقَالَ لَهُ عُبَيْدُ اللَّهِ: يَا سَعِيدَ بْنَ الْعَاصِ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ، إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: «وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ» . قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَأَخْبَرْتُ عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: لَئِنْ سَلِمَتْ لَأَحْمِلَنَّهُمْ عَلَى الطَّرِيقِ، قَاتَلَ اللَّهُ ابْنَ الْعَاصِ، لَقَدْ عَلِمَ فِي كَلَامِي أَنِّي أُرِيدُهُ وَ أَصْحَابَهُ بِكَلَامِي، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ.
قَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَكْثَرَ مَا يَسْكُنُ الْقَنَاةَ ، فَبَيْنَا نَحْنُ فِي الْمَسْجِدِ بَعْدَ الصُّبْحِ إِذْ طَلَعَ الزُّبَيْرُ وَ طَلْحَةُ، فَجَلَسْنَا فِي نَاحِيَةٍ عَنْ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، ثُمَّ طَلَعَ مَرْوَانُ وَ سَعِيدٌ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ وَ الْمِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ فَجَلَسُوا، وَ كَانَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) جَعَلَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ عَلَى الْخَيْلِ، فَقَالَ لِأَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَ لِخَالِدِ بْنِ زَيْدٍ أَبِي أَيُّوبَ وَ لِأَبِي حَيَّةَ وَ لِرِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ فِي رِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): قُومُوا إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ، فَإِنَّهُ بَلَغَنَا عَنْهُمْ مَا نَكْرَهُ مِنْ خِلَافِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِمَامِهِمْ، وَ الطَّعْنِ عَلَيْهِ، وَ قَدْ دَخَلَ مَعَهُمْ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْجَفَاءِ وَ الْعَدَاوَةِ، وَ إِنَّهُمْ سَيَحْمِلُونَهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ مِنْ رَأْيِهِمْ.
قَالَ: فَقَامُوا، وَ قُمْنَا مَعَهُمْ حَتَّى جَلَسُوا إِلَيْهِمْ، فَتَكَلَّمَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ، فَقَالَ: إِنَّ لَكُمَا لَقِدَماً فِي الْإِسْلَامِ وَ سَابِقَةً وَ قَرَابَةً مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ قَدْ بَلَغَنَا عَنْكُمَا طَعْنٌ وَ سَخَطٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنْ يَكُنْ أَمْرٌ لَكُمَا خَاصَّةً فَعَاتِبَا ابْنَ عَمَّتِكُمَا وَ إِمَامَكُمَا، وَ إِنْ كَانَ نَصِيحَةً لِلْمُسْلِمِينَ فَلَا تُؤَخِّرَاهُ عَنْهُ، وَ نَحْنُ عَوْنٌ لَكُمَا، فَقَدْ عَلِمْتُمَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَنْ تَنْصَحَكُمَا أَبَداً وَ قَدْ عَرَفْتُمَا- وَ قَالَ أَحْمَدُ: عَرَفْتُمْ- عَدَاوَتَهُمْ لَكُمَا، وَ قَدْ شَرِكْتُمَا فِي دَمِ عُثْمَانَ وَ مَالَأْتُمَا، فَسَكَتَ الزُّبَيْرُ وَ تَكَلَّمَ طَلْحَةُ، فَقَالَ: افْرُغُوا جَمِيعاً مِمَّا تَقُولُونَ، فَإِنِّي قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ فِي كُلِّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ خَبْطَةً.
فَتَكَلَّمَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ قَالَ: أَنْتُمَا صَاحِبَا رَسُولِ اللَّهِ، وَ قَدْ أَعْطَيْتُمَا إِمَامَكُمَا الطَّاعَةَ وَ الْمُنَاصَحَةَ، وَ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ، وَ أَنْ يَجْعَلَ كِتَابَ اللَّهِ إِمَامَنَا- قَالَ أَحْمَدُ: وَ جَعَلَ كِتَابَ اللَّهِ إِمَاماً-، وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ طَلَّقَ النَّفْسَ عَنِ الدُّنْيَا، وَ قَدَّمَ كِتَابَ اللَّهِ، فَفِيمَ السَّخَطُ وَ الْغَضَبُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)! فَغَضَبُ الرِّجَالِ فِي الْحَقِّ: انْصُرَا نَصَرَكُمَا اللَّهُ. فَتَكَلَّمَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ: لَقَدْ تَهَذَّرْتَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ. فَقَالَ لَهُ عَمَّارٌ: مَا لَكَ تَتَعَلَّقُ فِي مِثْلِ هَذَا يَا أَعْبَسُ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَأُخْرِجَ، فَقَامَ الزُّبَيْرُ فَالْتَفَتَ إِلَى عَمَّارٍ (رَحِمَهُ اللَّهُ) فَقَالَ: عَجَّلْتَ يَا أَبَا الْيَقْظَانِ عَلَى ابْنِ أَخِيكَ رَحِمَكَ اللَّهُ. فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ تَسْمَعَ قَوْلَ مَنْ رَأَيْتَ، فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ لَمْ يَهْلِكْ مَنْ هَلَكَ مِنْكُمْ حَتَّى اسْتَدْخَلَ فِي أَمْرِهِ الْمُؤَلَّفَةَ قُلُوبُهُمْ. فَقَالَ الزُّبَيْرُ: مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَسْمَعَ مِنْهُمْ. فَقَالَ عَمَّارٌ: وَ اللَّهِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، لَوْ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ إِلَّا خَالَفَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ لَمَا خَالَفْتُهُ، وَ لَا زَالَتْ يَدَيِ مَعَ يَدِهِ، وَ ذَلِكَ لِأَنَّ عَلِيّاً لَمْ يَزَلْ مَعَ الْحَقِّ مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُفَضِّلَ عَلَيْهِ أَحَداً.
فَاجْتَمَعَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ وَ رِفَاعَةُ وَ أَبُو أَيُّوبَ وَ سَهْلُ بْنِ حُنَيْفٍ، فَتَشَاوَرُوا أَنْ يَرْكَبُوا إِلَى عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بِالْقَنَاةِ فَيُخْبِرُوهُ بِخَبَرِ الْقَوْمِ، فَرَكِبُوا إِلَيْهِ فَأَخْبَرُوهُ بِاجْتِمَاعِ الْقَوْمِ وَ مَا هُمْ فِيهِ مِنْ إِظْهَارِ الشَّكْوَى وَ التَّعْظِيمِ لِقَتْلِ عُثْمَانَ، وَ قَالَ لَهُ أَبُو الْهَيْثَمِ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، انْظُرْ فِي هَذَا الْأَمْرِ، فَرَكِبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ، وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ اجْتَمَعَ أَهْلُ الْخَيْرِ وَ الْفَضْلِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالُوا لِعَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنَّهُمْ قَدْ كَرِهُوا الْأُسْوَةَ، وَ طَلَبُوا الْأَثَرَةَ، وَ سَخِطُوا لِذَلِكَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): لَيْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ فِي هَذَا الْمَالِ، وَ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ، وَ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ سِيرَتِهِ. ثُمَّ صَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، أَ تَمُنُّونَ عَلَيَّ بِإِسْلَامِكُمْ- قَالَ أَحْمَدُ: عَلَى اللَّهِ بِإِسْلَامِكُمْ- بَلْ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ الْمَنُّ عَلَيْكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ، أَنَا أَبُو الْحَسَنِ الْقَرْمُ [الظاهر أنّ سقطا في هذا الموضع، يدلّ عليه ما يأتي في جواب أمير المؤمنين (عليه السّلام) من ذكر الاستشارة، و السقط على ما في رواية ابن أبي الحديد، ج۷، ص۴۰: «قالا: بلى. فقال: غير مجبرين و لامقسورين، فاسلمتما لي بيعتكما، و أعطيتماني عهدكما؟ قالا: نعم. قال: فما دعاكما بعد إلى ما أرى؟ قالا: أعطيناك بيعتنا على ألّا تقضي الأمور و لا تقطعها دوننا، و أن تستشيرنا في كلّ أمر، و لا تستبدّ بذلك علينا، و لنا من الفضل على غيرنا ما قد علمت؛ فأنت تقسم القسم و تقطع الأمر، و تمضي الحكم بغير مشاورتنا و لا علمنا».]. وَ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ جَلَسَ نَاحِيَةَ الْمَسْجِدِ، وَ بَعَثَ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ فَدَعَاهُمَا، ثُمَّ قَالَ لَهُمَا: أَ لَمْ تَأْتِيَانِي وَ تُبَايِعَانِي طَائِعَيْنِ غَيْرَ مُكْرَهَيْنِ ، فَمَا أَنْكَرْتُمْ، أَ جَوْرٌ فِي حُكْمٍ أَوْ اسْتِئْثَارٌ فِي فَيْءٍ قَالا: لَا. قَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَوْ فِي أَمْرٍ دَعَوْتُمَانِي إِلَيْهِ مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِينَ فَقَصَّرْتُ عَنْهُ قَالا: مَعَاذَ اللَّهِ. قَالَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): فَمَا الَّذِي كَرِهْتُمَا مِنْ أَمْرِي حَتَّى رَأَيْتُمَا خِلَافِي قَالا: خِلَافَكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فِي الْقَسْمِ، وَ انْتِقَاصَنَا حَقَّنَا مِنَ الْفَيْءِ، جَعَلْتَ حَظَّنَا فِي الْإِسْلَامِ كَحَظِّ غَيْرِنَا مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْنَا بِسُيُوفِنَا، مِمَّنْ هُوَ لَنَا فَيْءٌ، فَسَوَّيْتَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ. فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَنْ حَضَرَ عَلَيْهِمَا، أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنَ الِاسْتِشَارَةِ فَوَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْوِلَايَةِ رَغْبَةٌ، وَ لَا لِي فِيهَا مَحَبَّةٌ، وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَكَرِهْتُ خِلَافَكُمْ، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ وَ أَمَرَ فِيهِ بِالْحُكْمِ وَ قَسَمَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَأَمْضَيْتُهُ، وَ لَمْ أَحْتَجْ فِيهِ إِلَى رَأْيِكُمَا وَ دُخُولِكُمَا مَعِي وَ لَا غَيْرِكُمَا، وَ لَمْ يَقَعْ أَمْرٌ جَهِلْتُهُ فَأَتَقَوَّى فِيهِ بِرَأْيِكُمَا وَ مَشُورَتِكُمَا، وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا، وَ لَا عَنْ غَيْرِكُمَا، إِذَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا فِي سُنَّةِ نَبِيِّنَا (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَأَمَّا مَا كَانَ فَلَا يُحْتَاجُ فِيهِ إِلَى أَحَدٍ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ، وَ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا قَدْ جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنْ كِتَابِ اللَّهِ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِيهِ إِلَيْكُمَا، قَدْ فَرَغَ مِنْ قَسْمِهِ كِتَابُ اللَّهِ الَّذِي لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ، تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ، وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا جَعَلْتَنَا فِيهِ كَمَنْ ضَرَبْنَاهُ بِأَسْيَافِنَا، وَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْنَا، فَقَدْ سَبَقَ رِجَالٌ رِجَالًا فَلَمْ يُفَضِّلْهُمْ [رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)]، وَ لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَيْهِمْ مَنْ سَبَقَهُمْ، وَ لَمْ يَضُرَّهُمْ حِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ، وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ وَ لَا لِغَيْرِكُمْ إِلَّا ذَلِكَ، أَلْهَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ الصَّبْرَ عَلَيْهِ. فَذَهَبَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ يَتَكَلَّمُ، فَأَمَرَ بِهِ فَوُجِئَتْ عُنُقُهُ وَ أُخْرِجَ مِنَ الْمَسْجِدِ، فَخَرَجَ وَ هُوَ يَصِيحُ وَ يَقُولُ: ارْدُدْ إِلَيْهِ بَيْعَتَهُ. فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): لَسْتُ مُخْرِجَكُمَا مِنْ أَمْرٍ دَخَلْتُمَا فِيهِ، وَ لَا مُدْخِلَكُمَا فِي أَمْرٍ خَرَجْتُمَا مِنْهُ، فَقَامَا عَنْهُ فَقَالا: أَمَّا إِنَّهُ لَيْسَ عِنْدَنَا أَمْرٌ إِلَّا الْوَفَاءُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ كَانَ عَوْناً لِلْحَقِّ عَلَى مَنْ خَالَفَهُ.
[۱۰] . الْحَمْدُ لِلَّهِ وَلِيِّ الْحَمْدِ وَ مُنْتَهَى الْكَرَمِ لَا تُدْرِكُهُ الصِّفَاتُ وَ لَا يُحَدُّ بِاللُّغَاتِ وَ لَا يُعْرَفُ بِالْغَايَاتِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص نَبِيُّ الْهُدَى وَ مَوْضِعُ التَّقْوَى وَ رَسُولُ الرَّبِّ الْأَعْلَى جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ لِيُنْذِرَ بِالْقُرْآنِ الْمُنِيرِ وَ الْبُرْهَانِ الْمُسْتَنِيرِ فَصَدَعَ بِالْكِتَابِ الْمُبِينِ وَ مَضَى عَلَى مَا مَضَتْ عَلَيْهِ الرُّسُلُ الْأَوَّلُونَ
[۱۱] . وَ فِي نُسْخَةٍ: وَ لَا وَحْشَةَ «وَ أُولَئِكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» وَ قَالَ وَ قَدْ عَاتَبْتُكُمْ بِدِرَّتِيَ الَّتِي أُعَاتِبُ بِهَا أَهْلِي فَلَمْ تُبَالُوا وَ ضَرَبْتُكُمْ بِسَوْطِيَ الَّذِي أُقِيمُ بِهِ حُدُودَ رَبِّي فَلَمْ تَرْعَوُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ أَضْرِبَكُمْ بِسَيْفِي أَمَا إِنِّي أَعْلَمُ الَّذِي تُرِيدُونَ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنْ لَا أَشْتَرِي صَلَاحَكُمْ بِفَسَادِ نَفْسِي بَلْ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَوْماً فَيَنْتَقِمُ لِي مِنْكُمْ فَلَا دُنْيَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا وَ لَا آخِرَةَ صِرْتُمْ إِلَيْهَا فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ.
[۱۲] . سفارش من به شما اين است كه: چيزى را همتاى خدا مداريد و حضرت محمد (ص)، [یعنی] سنّت او را ضايع مگذاريد. اين دو ستون را بر پا كنيد، و [این دو چراغ را فروزان بدارید و] از هر نكوهشى بكناريد.
من ديروز يارتان بودم و امروز موجب عبرت شمايم، و فردا از شما جدايم. اگر ماندم در خون خود مرا اختيار است، و اگر مُردم، مرگ مرا وعدهگاه ديدار است. اگر ببخشم، بخشش موجب نزديكى من است [به خداى بارى]، و [اگر شما ببخشيد] براى شما نيكوكارى. پس ببخشيد! «آيا دوست نمىداريد كه خدا شما را بيامرزد.»
[۱۳] . وَصِيَّتِي لَكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّدٌ ص فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ. إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»
[۱۴] . این نکته قبلا در جلسه ۷۵، تدبر۶ بیان شده بود. اما عینا به اینجا هم مرتبط میشد.
[۱۵] . این نکته نیز در جلسه ۳۱۹، تدبر۳ بیان شد.
[۱۶] . أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ [الْأَسْدَادِ] وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ [حَرْبِ] هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمْ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ «۱» [فَهَذَا] وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ [تَمْنَعُ] مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ الْحَرِّ [الصَّيْفِ] قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ كُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً [ذَمّاً] قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً [مُقَاماً] وَ أَقْدَمُ فِيهَا مُقَاماً مِنِّي لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ.
[۱۷] . عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَفِيفٍ قَالَ: وَ اللَّهِ إِنِّي لَفِي جُنْدِ الْأَنْبَارِ مَعَ أَشْرَسَ بْنِ حَسَّانَ الْبَكْرِيِّ إِذْ صَبَّحَنَا سُفْيَانُ بْنُ عَوْفٍ فِي كَتَائِبَ تَلْمَعُ الْأَبْصَارُ مِنْهَا فَهَالُونَا وَ اللَّهِ وَ عَلِمْنَا إِذْ رَأَيْنَاهُمْ أَنَّهُ لَيْسَ لَنَا بِهِمْ طَاقَةٌ وَ لَا يَدٌ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ صَاحِبُنَا وَ قَدْ تَفَرَّقْنَا فَلَمْ يَلْقَهُمْ نِصْفُنَا وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْنَاهُمْ فَأَحْسَنَّا قِتَالَهُمْ وَ اللَّهِ حَتَّى كَرِهُونَا ثُمَّ نَزَلَ صَاحِبُنَا وَ هُوَ يَتْلُو قَوْلَهُ تَعَالَى «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» ثُمَّ قَالَ لَنَا: مَنْ كَانَ لَا يُرِيدُ لِقَاءَ اللَّهِ وَ لَا يَطِيبُ نَفْساً بِالْمَوْتِ فَلْيَخْرُجْ عَنِ الْقَرْيَةِ مَا دُمْنَا نُقَاتِلُهُمْ فَإِنَّ قِتَالَنَا إِيَّاهُمْ شَاغِلٌ لَهُمْ عَنْ طَلَبِ هَارِبٍ وَ مَنْ أَرَادَ مَا عِنْدَ اللَّهِ فَ«ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ» ثُمَّ نَزَلَ فِي ثَلَاثِينَ رَجُلًا قَالَ: فَهَمَمْتُ وَ اللَّهِ بِالنُّزُولِ مَعَهُ ثُمَّ إِنَّ نَفْسِي أَبَتْ وَ اسْتَقْدَمَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ فَقَاتَلُوا حَتَّى قُتِلُوا رَحِمَهُمُ اللَّهُ فَلَمَّا قُتِلُوا أَقْبَلْنَا مُنْهَزِمِينَ.
[۱۸] . قال إبراهيم كان اسم عامل علي ع على مسلحة الأنبار أشرس بن حسان البكري.
و روى إبراهيم عن عبد الله بن قيس عن حبيب بن عفيف قال كنت مع أشرس بن حسان البكري بالأنبار على مسلحتها إذ صبحنا سفيان بن عوف في كتائب تلمع الأبصار منها فهالونا و الله …
بازدیدها: ۱۶
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۸۲) یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ