۹-۱۲ صفر ۱۴۴۱
ترجمه
آیا شما درختش آن را پدید آوردید یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!
اختلاف قرائت
أَ أَنْتُمْ [۱]
أَنْشَأْتُمْ / أَنْشاتُمْ
در اغلب قرائات به صورت «أَنْشَأْتُمْ» (ادای همزه دوم) قرائت شده است؛
اما در قرائتی از ابوعمرو (بصره) و قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف، و در برخی روایات از قرائت شعبه از عاصم به صورت «أَنْشاتُمْ» (به جای همزه دوم، به صورت الف) قرائت شده است. (معجم القراءات ج۹، ص۳۱۵[۲])
الْمُنْشِؤُنَ / الْمُنْشُونَ / المُنْشيون
در اغلب قرائات به همین صورت «الْمُنْشِؤُنَ» قرائت شده است؛
اما در برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و برخی قرائات غیرمشهور (مانند قرائت ابن جماز؛ و یکی از دو روایت از قرائت ابن وردان) با حذف همزه و انتقال حرکت آن به ماقبل و به صورت «الْمُنْشُونَ» قرائت شده است؛
و حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف بر این کلمه به سه صورت ادا کرده است؛ یکی با همزه اما به نحو تسهیل؛ دوم شبیه قرائت فوق (الْمُنْشُونَ) و سوم با ابدال همزه به «یاء» به صورت «المُنْشِيون». (معجم القراءات ج۹، ص۳۱۵[۳])
نکات ادبی
أَنْشَأْتُمْ / الْمُنْشِؤُنَ
در آیه ۳۵ همین سوره بیان شد که درباره ماده «نشأ» برخی بر این باورند که در اصل به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و تربیت کردن آن است؛ به تعبیر دیگر، احداث امری مستمر؛ ویا حدوثی همراه با استمرار و بقا؛ و به تعبیر سوم، چیزی را از جنس خودش ابتداءا و از کوچکی پدید آوردن تدریجا آن را بزرگ کردن؛ چنانکه به شتر کوچک «نشء» و به فرد جوان «ناشئ» و به هر گیاهی که تازه روییده و هنوز محکم نشده «نشیئة و نشأة» گویند؛ هرچند که برخی اصل این ماده را همان بالا بردن و رفعت بخشیدن معرفی کردهاند و گفتهاند وجه تسمیه جوان به «ناشئ» این است که رفعتی میيابد [در حال رشد است] و وقتی ابر بالا بیاید تعبیر «نَشَأَ السَّحابُ» به کار میرود؛ اما حق این است که در اینجا هم بر معنای حدوث و پدید آمدن دلالت دارد؛ یعنی برای دلالت بر آن حالتی است که ابر کم کم در آسمان شکل میگیرد و پدید میآید؛ و در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
این ماده وقتی به باب افعال و تفعیل برود متعدی میشود و در تفاوت این دو گفتهاند در باب افعال جهت صدور این عمل از فاعلش مد نظر است؛ اما در باب تفعیل جهت وقوع و تعلق به مفعول؛ چنانکه «نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/۱۸) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] دانستهاند؛ چرا که آنچه نشو در او رخ میدهد مورد توجه است؛ و نیز شاید به همین جهت است که «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/۳۵؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/۷۲) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند؛ آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر) که بدون سابقه و الگوگیری از روی چیز دیگر باشد چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/۱۲) هر چند که این احتمال هم مطرح شده که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد.
جلسه ۱۰۰۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-35/
شَجَرَتَها
در بحث از آیه ۵۲ همین سوره اشاره شد که درباره ماده «شجر» برخی گفتهاند که در اصل بر دو معنا دلالت دارد: یکی درهم فرو رفتن اجزای چیزی در اجزای دیگرش؛ و دیگری علو و رفعتی در چیزی؛ که در بسیاری از اوقات این دو معنا متداخلند؛ چنانکه در خصوص درخت (شجرة) هم درهم فرورفتن شاخهها در کار است و هم بلند و مرتفع بودنش.
البته برخی اصل این ماده را از همان کلمه «شجر» به معنای درخت (گیاهی که ساقه داشته باشد) دانستهاند و مشاجره (حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ؛ نساء/۶۵) را هم بدین جهت از این ماده برگرفتهاند که نزاع بین آنها همچون فرو رفتن شاخههای درخت درهم میباشد ویا از این جهت که در هنگام مشاجره کلامشان در هم میشود.
البته با اینکه معروف است که «شجر» به درخت (گیاهی که تنه بلند داشته باشد) گویند اما به نظر میرسد که این امر عمومیت ندارد بلکه به مطلق گیاه، از جمله علفها و گیاهانی که تنه ندارند هم گفته شود؛ شاید واضحترین شواهد قرآنی این مدعا یکی گیاه کدو باشد که تنه درختی ندارد: «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (صافات/۱۴۶) و دیگری آیه «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/۱۰) است که چراندن حیوانات عموما از گیاهانی است همچون علف و یونجه، که تنه ندارند. بدین ترتیب، شاید اینکه در برخی روایات میوه ممنوعه بهشت را گندم (حنطة) خواندهاند با اینکه قرآن از آن به «شجرة» تعبیر کرده است توجیهپذیر باشد.
در اینکه کلمه «شجرة» مفرد است (مثلا: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/۳۵؛ اعراف/۱۹) نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَة» (قصص/۳۰)) اختلافی نیست؛ اما درباره اینکه آیا «شجر» جمع است یا گاه به صورت مفرد (و به همان معنای «شجرة») نیز به کار میرود اختلاف است و به نظر میرسد گاه با قرینه میتوان آن را جمع دانست (مثلا: وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ؛ حج/۱۸) و وقتی هم که با توجه به قرینهها مفرد است به معنای اسم جنس میباشد نه جمع مصطلح؛ چنانکه در آیاتی همچون «جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نارا» (یس/۸۰) «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ» (الرحمن/۶) «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ» (واقعه/۵۲) «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ» (نحل/۱۰) «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها« (نمل/۶۰) این معنا ظهور بیشتری دارد.
جلسه ۱۰۱۹
حدیث
تذکر: حدیث ۱ جلسه قبل به این آیه نیز مرتبط میباشد
۱) اسحاق بن حریز میگوید:
امام صادق ع به من فرمود: دوستانت درباره سخن ابلیس که [به خدا] گفت «مرا از آتش آفریدی و او را از گِل آفریدی» (ص/۷۶) چه میگویند؟
گفتم: فدایت شوم! این مطلبی است که او گفته و خداوند هم در کتابش آن را ذکر کرده است.
فرمود: اما ابلیس – لعنه الله – دروغ گفت! اسحاق! خداوند او را هم قطعا از گِل آفریده بود.
سپس فرمود: خداوند میفرماید: «همان كه براى شما از آن درخت سرسبز آتشى پديد آورد، پس شما از آن به ناگاه آتش مىافروزيد» (یس/۸۰) خداوند وی را از آن آتش، و آتش را از آن درخت آفرید؛ و درخت اصلش از گِل است.
تفسير القمي، ج۲، ص۲۴۵
حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَرِيزٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكَ فِي قَوْلِ إِبْلِيسَ «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»؟
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَالَ ذَلِكَ وَ ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ.
قَالَ كَذَبَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا إِسْحَاقُ مَا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلَّا مِنْ طِينٍ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ تِلْكَ النَّارِ وَ النَّارُ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ؛ وَ الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا مِنْ طِين.
۲) ابوذر غفاری روایت کرده است:
در یکی از غزوات [در زمستان] همراه با رسول الله بودیم. چون شب شد باد سردی وزیدن گرفت و ابرهایی هم پیاپی بر ما باریدند. چون نیمههای شب شد عمر بن خطاب آمد و جلوی رسول الله ص ایستاد و گفت: مردم سردشان است و از سنگهای آتشزنه و کبریتها هم شعلهای بیرون نمیجهد و از شدت سرما چیزی نمانده که هلاک شوند.
پس رسول الله ص رو به حضرت علی ع کرد و گفت: علی! بلند شو و آتش برایشان فراهم کن.
پس او برخاست و به سوی درخت سبزی رفت و شاخهای از شاخههایش گرفت و از آن آتشی فراهم کرد و در همه جا برافروخت و همه با آن آتش برافروختند و خداوند متعال را شکر کردند و رسول الله ص و حضرت علی ع را ستودند.
عيون المعجزات، ص۴۷؛ نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة ع، ص۱۵۴؛ مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ع، ج۱، ص۵۰۷
روي عن ابي ذر جندب بن جنادة الغفاري انه قال: كنا مع رسول اللّه (ص) في بعض غزواته [في زمان الشتاء] فلمّا أمسينا هبّت ريح باردة، و علتنا غمامة هطلت غيثا (متفجّرا). فلمّا انتصف الليل جاء عمر بن الخطّاب و وقف بين يدي رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و قال: إنّ [الناس] قد أخذهم البرد، و قد ابتلّت المقادح و الزناد فلم توقد، و قد أشرفوا على الهلكة لشدّة البرد، فالتفت- صلّى اللّه عليه و آله- إلى عليّ- عليه السلام- و قال له: قم يا عليّ و اجعل لهم نارا، فقام (ع) و عمد إلى شجر أخضر، فقطع غصنا من أغصانه و جعل لهم منه نارا، و أوقد منها في كلّ مكان و اصطلوا بها، و شكروا اللّه تعالى، و أثنوا على رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و على أمير المؤمنين- عليه السلام.
۳) در ضمن روایت مفصلی مفضل میگوید از امام صادق ع درباره انواع آتشها پرسیدم.
فرمودند: آتشها چهار گونهاند: آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتشی که میخورد و نمینوشد؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد. اما آتشی که میخورد و مینوشد؛ آتش [= حرارت داخل بدن] انسانها و حیوانات است؛ و آتشی که میخورد و نمینوشد، آتش هیزم است؛ آتشی که مینوشد و نمیخورد، آتش درخت است؛ و آتشی که نمیخورد و نمینوشد؛ آتش سنگ چخماق و جرقهزنهاست.
الخصال، ج۱، ص۲۲۷
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: … وَ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّيرَانِ.
فَقَالَ: النِّيرَانُ أَرْبَعَةٌ؛ نَارٌ تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ، وَ نَارٌ تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ، وَ نَارٌ تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ، وَ نَارٌ لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ. فَالنَّارُ الَّتِي تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ فَنَارُ ابْنِ آدَمَ وَ جَمِيعِ الْحَيَوَانِ؛ وَ الَّتِي تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْوَقُودِ؛ وَ الَّتِي تَشْرَبُ وَ لَا تَأْكُلُ فَنَارُ الشَّجَرَةِ؛ وَ الَّتِي لَا تَأْكُلُ وَ لَا تَشْرَبُ فَنَارُ الْقَدَّاحَةِ وَ الْحُبَاحِب.
تدبر
۱) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
در تدبر قبل اشاره شد انسان موجودی است که زندگیاش بشدت با آتش گره خورده و تنها موجود روی زمین است که خودش آتش روشن میکند و از آن استفاده میکند. این مساله بقدری اهمیت دارد که بسیاری از انسانشناسان، که تلقی داروینی از انسان را باور دارند و انسان را صرفا یک حیوان پیشرفته میدانند نیز معتقدند که همین تفاوت بهرهبرداری از آتش بود که موجب تفوق انسان بر سایر حیوانات گردید. اما این سوال همچنان در پیش روی آنان نیز باز است: شما تفاوت اصلی ما انسانها با حیوانات را در توان استفاده ما از آتش میدانید؛ اما خود همین پدید آوردن آتش و امکان استفاده از آن را چه کسی در ما قرار داده است؟ واقعا آیا این ماییم که درختی که ظرفیت آتش گرفتن دارد را پدید میآوریم یا خداوند است که پدیدآورنده این امور است؟
۲) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
مقصود از «شجرتها» چیست؟
الف. به معنای «درخت آتش» است؛ بر همین اساس، برخی از مفسران مصداق این آیه را دو درخت «مَرْخ» و «عَفار» معرفی کردهاند، دو درختی که وقتی شاخههایی از اینها چیده و بر روی هم کشیده شود (بدون اینکه نیاز باشد صبر کنیم تا شاخهها خشک شود) آتش میگیرد (مثلا: قرطبی در الجامع لأحكام القرآن، ج۱۸، ص۲۲۱[۴])؛ و برخی مفسران درختان آتشزای دیگری همچون «عُشَر» و «کَلْخ» را هم بدان اضافه کردهاند (مثلا: التحرير و التنوير، ج۲۷، ص۲۹۸[۵])
ب. درخت آتش تعبیری است همچون «هیزم آتش» یعنی اشاره است به همین که آتش از درخت بیرون میآید؛ و جالب اینجاست که عموم آنچه که بشر برای تولید آتش سراغ دارد، برگرفته از درختان است؛ خواه هیزم باشد که مستقیما از درختان است یا ذغال سنگ (که فسیل درختهای سرخس بوده) یا نفت و گاز طبیعی (که آنها را هم بقایای گیاهان و موجودات آلی موجود در اقیانوسها میدانند؛ ویکیپدیا؛ مدخل «نفت») و مشتقاتی که از اینها درست میشود.
ج. نقل شده که برخی گفتهاند که مقصود از «شجره» خود آتش است؛ گویی نوع آتش و جنس آتش مد نظر بوده و شجره برای آن استعاره گرفته شده است؛ هرچند این قول را متکلفانه دانستهاند. (البحر المحيط، ج۱۰، ص۹۰[۶])
د. …
۳) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نهتنها خود آتش –چنانکه در تدبرهای آیه قبل اشاره شد – خودش یکی از عجایب خلقت است، بلکه خود همین مطلب که آتش (که حرارت و سوزندگی و میراندن ویژگی بارز آن است) از درخت (که لطافت و پاکیزگی و حیات ویژگی بارزش است) بیرون میآید نیز امری بس عجیبتر است.
اگر اضافه کنیم که:
ابلیس هم از آتش آفریده شده، به نحوی آفرینشش به «شجره» گره خورده است (حدیث ۱)؛
و هم خود بهشت پر از «شجره» است و حتی اسم بهشت «جنت» است، یعنی باغ انبوه از درختان؛
و هم در جهنم «شجره»ای هست (زقوم) که غذای (= عامل بقای) جهنمیان از آن است؛
و آدم هم از «شجره» خورد که از بهشت رانده شد؛
مطلب جالب تر میشود.
خلاصه اینکه «شجره» هم خودش مایه ادامه حیات و سرزندگی در دنیا و آخرت (بهشت) است؛ و هم اصل و اساس آتش است؛ آتشی که هم زندگی انسان در دنیا را کاملا متفاوت کرده؛ و هم مهمترین ابزار برای عذاب در آخرت است.
آیا تا به حال «شجره» و اینکه ایجادش به دست خداوند است را جدی گرفتهایم؟
۴) «أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ»
نفرمود «أَمْ نَحْنُ مُنْشِؤُنَها: یا ما پدیدآورندگان آنیم؟» بلکه فرمود «أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ: یا ماییم که پدیدآورندگانیم؟!» چرا؟
چهبسا با این تعبیر میخواهد اشاره کند که:
الف. اینکه ما انسانها در پدید آمدن درختانی که از آنها آتش تهیه میشود برای خود مدخلیتی میبینیم؛ اما خداوند تذکر می دهد که تنها و تنها ماییم که پدیدآورندهایم و اگر به نقش ما در پیدایش آن توجه کنید میبینید که در عرض ما شما هیچ نقشی در پیدایش آن ندارید؛
ب. و همین نکته فوق که شما هیچ مدخلیتی در پیدایش آن ندارید بدین جهت است که اساسا ما پدیدآورندهایم؛ یعنی در نظام عالم تنها و تنها پدیدآورنده واقعی ماییم؛
ج. و اگر ماییم که تنها و تنها پدیدآورنده واقعی هستیم؛ پس میتوانیم شما را هم در آخرت پدید آوریم؛ و این استبعاد شما به خاطر این است که کار ما (که واقعا پدیدآورنده ایم) را با کار خودتان (که واقعا در همینجا هم هیچ نقشی ندارید) قیاس کردهاید.
[۱] . تقدمت القراءات في الهمزتين في الآية ۵۹ (معجم القراءات ج۹، ص۳۱۴)
[۲] . . قرأ أبو عمرو بخلاف عنه وأبو جعفر والأزرق وورش والأصبهاني ومحمد بن حبيب الشموني عن الأعشى عن أبي بكر عن عاصم بإبدال الهمزة ألفا «أنشاتم». وهي قراءة حمزة في الوقف. والباقون بتحقيق الهمز «أنشأتم».
[۳] . . قراءة الجماعة بالهمز « الْمُنْشِئونَ» ، وهو الوجه الثاني لابن وردان
. وقرأ أبو جعفر، وبخلف عن ابن وردان وابن جماز بحذف الهمزة مع ضم الشين في الحالين «الْمُنْشُونَ»
. ولحمزة وقفا ثلاثة أوجه: ١. التسهيل بين بين. ٢. الحذف مع ضم الشين كأبي جعفر. ٣- الإبدال ياء «المُنْشِيون».
[۴] . قوله تعالى: (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ) أي أخبروني عن النار التي تظهرونها بالقدح من الشجر الرطب (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها) يعني التي تكون منها الزناد وهى المرخ و العفار، و منه قولهم: في كل شجر نار، و استمجد المرخ و العفار، أي استكثر منها، كأنهما أخذا من النار ما هو حسبهما. و يقال: لأنهما يسرعان الوري. يقال: أوريت النار إذا قدحتها. ووري الزند يري إذا انقدح منه النار. وفية لغة أخرى: ووري الزند يري بالكسر فيهما.
[۵] . و في قوله: الَّتِي تُورُونَ إدماج للامتنان في الاستدلال بما تقدم في قوله:أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ [الواقعة: ۶۸].و هو أيضا وصف للمقصود من الدليل و هو النار التي تقتدح من الزند لا النار الملتهبة. و ضمير شجرتها عائد إلى النار. و شجرة النار: هي جنس الشجر الذي فيه حرّاق، أي ما يقتدح منه النار و هو شجر الزّند أو الزّناد و أشجار النار كثيرة منها المرخ (بفتح فسكون) و العفار (بفتح العين) و العشر (بضم ففتح) و الكلخ (بفتح فسكون) و من الأمثال «في كل شجر نار، و استمجد المرخ و العفار» أي أكثر من النار.
[۶] . و الظاهر أن شَجَرَتَها، المراد منه الشجر الذي يقدح منه النار. و قيل: المراد بالشجرة نفس النار، كأنه يقول: نوعها أو جنسها، فاستعار الشجرة لذلك، و هذا قول متكلف.
بازدیدها: ۹۴