۲۶ محرم-۳ ربیع الاول ۱۴۴۴
ترجمه
در واقع مؤمنان برادرند؛ پس میان دو برادرتان آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید؛ امید است که شما مورد رحمت قرار گیرید.
اختلاف قرائت
المؤمنون / المؤمنون[۱]
أَخَوَیكُمْ / إخْوَتِكُمْ / إخْوانِكُمْ / أخَواتِكم (؟)
این کلمه در اکثر قرائات به صورت تثنیه (أَخَوَیكُمْ) قرائت شده است؛
اما در برخی از قراءات عشر (یعقوب) و اربعه عشر (حسن) و برخی روایات شاذ از قراء سبعه (روایت یحیی بن حارث و ثعلبی از قرائت ابن عامر شامی؛ و روایت عبدالوهاب [عبدالوارث؟!] از ابیعمرو بصری) و نیز برخی قراءات غیرمشهور (قرائت أبی بن كعب و زید بن علی و ابن سیرین و نصر بن عاصم و أبو العالیة و الجحدری و سعید بن جبیر و النقاش عن ابن ذكوان و معاویة وسعید بن المسیب و قتادة و ابن یعمر و ابن أبی عبلة) به صورت جمع مکسر (إخْوَتِكُمْ) قرائت شده است؛
و نیز در برخی قراءات اربعه عشر (روایتی از حسن) و و برخی روایات غیرمشهور از قراء سبعه (باز روایت عبدالوهاب [عبدالوارث؟!] از ابیعمرو بصری) و برخی قراءات غیرمشهور دیگر (قرائت زید بن ثابت و الجحدری و ثابت البنانی و حماد بن سلمة و ابن سیرین و ابن مسعود و السلمی و عبد الرحمن بن أبی بكرة و الشعبی و علی بن أبی طالب و أبورزین) به صورت جمع سالم (إخْوانِكُمْ) قرائت شده است.
همچنین قرائتی به صورت «أخَواتِكم» هم در برخی کتب ذکر شده؛ که آن را اصلا معتبر ندانستهاند.
مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۸[۲]؛ البحر المحيط، ج۹، ص۵۱۶[۳]؛ معجم القراءات ج ۹، ص۸۳-۸۴[۴]
نکات ادبی
الْمُؤْمِنُونَ
در آیه ۷ بحث شد.
إِخْوَةٌ /أَخَوَیكُمْ
کلمه «أخ» به معنای برادر که مثنای آن «أَخَوَان» و جمع آن به دو صورت «إِخْوَة» و «إِخْوَان» و مونث آن (خواهر) به صورت «أُخت» و «أُخْتَان» و «أَخَوَات» به کار میرود از کلمات معروفی است که تحلیل ریشه آن در میان اهل لغت محل اختلاف است. برخی همچون ابنفارس بر این باورند که اساسا سه حرف «أ خ و» در عربی هیچ گونه اصالتی ندارد؛ و از نظر او اصل این ماده «وخی» است (معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۷۰[۵]) که دلالت بر سیر و قصد و اراده دارد (معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۵[۶]). خلیل هم تحلیل مفصلی ارائه داده است که چگونه قلب حروف عله به همزه در کلمه «أخ» و مشتقات آن رخ داده است (كتاب العین، ج۴، ص۳۱۹-۳۲۰[۷]). به هر حال ماده «وخی» چنانکه اشاره شد دلالت بر چیز خاصی (و نه امور دیگر) را قصد کردن دارد (كتاب العین، ج۴، ص۳۱۹[۸]) و در تفاوت «اراده» و «توخی» گفتهاند که «وخی» راه قصد شده مستقیم است و چیزی را «توخی» کردن به معنای این بوده که آن را مسیر و راه خود قرار دادم و سپس در مطلق قصد و اراده کردن هر چیزی به کار رفته است (الفروق في اللغة، ص۱۱۹[۹]) و غیر از «أخ» و مشتقاتش کلمه دیگری از این ماده نداریم که در قرآن کریم به کار رفته باشد.
در مقابل بسیاری از علمای لغت این دو ماده را مستقل بحث کرده و اصل کلمه «أخ» را ماده «أ خ و» معرفی کردهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۸؛ الصحاح، ج۶، ص۲۲۶۴[۱۰]؛ المصباح المنير، ج۲، ص۸[۱۱]؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۱۷) و حداکثر این است که گفتهاند فعل «تأخّيتُ» به معنای قصد کردم است و این کلمه (که ظاهرا از همین ماده «أخو» است) احتمال دارد به نحوی مأخوذ از «وخی»باشد و بین این دو ماده اشتقاق اکبر برقرار باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۵۰[۱۲]) و وموید دیگری که بر این ارتباط میتوان یافت این است که در لهجه طی برای جاری کردن عقد اخوت به جای «آخیتُ» از تعبیر «واخیتُ» استفاده میشود. (كتاب العین، ج۴، ص۳۱۹)
از کلماتی که از همین ماده «أخو» هست کلمه «أُخَیة» است که گفتهاند میخ یا چوبی است که در دیوار بوده و افسار چارپایان را بدان میبستهاند (كتاب العین، ج۴، ص۳۱۹[۱۳]) (برخی گفتهاند طنابی بوده که یک سویهاش را در زمین فرو میکردهاند و سویه دیگرش چیز سختی مانند چوب یا… داشته که افسار حیوان را بدان میبستهاند؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۱۷). برخی همچون حسن جبل همین را معنای اصلی ماده «أخو» دانستهاند و گفتهاند اصل این ماده دلالت دارد بر دستگیره ویا چیزی مانند آن که چیز دیگری بدان محکم میشود همانند «أخیة» که افسار چارپا را بدان محکم میبندند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۱۷[۱۴]). اما بسیاری دیگر از اهل لغت (مانند راغب اصفهانی و مرحوم مصطفوی) همان کلمه «أخ» (برادر) را محور اصلی این ماده دانسته و گفتهاند که اصل این ماده به کسی گفته میشود که در ولادت لااقل از طریق یکی از ابوین با دیگری مشارکت داشته باشد و به همین مناسبت به هرکسی که یک نحوه مشارکت جدی در قبیله یا دین یا صنعت یا معامله یا دوستی و سایر مناسبات داشته باشد اطلاق میشود چنانکه در آیه «لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ» (آل عمران/۱۵۶) یا « أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتاب» (حشر/۱۱) به خاطر مشاركتشان در كفر و نفاق، إخوان نامیده شدهاند؛ یا در آیه «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» (حجر/۴۷) دلالت بر عدم هرگونه ناسازگاری در میان ایشان در بهشت دارد. یا تعابیری همچون «یا أُخْتَ هارُونَ» (مریم/۲۸) [که خطاب به حضرت مریم گفته شد] به معنای خواهر وی در صلاح و شایستگی است نه خواهر نسبی؛ همان طور که تعبیر «أَخا عادٍ» (أحقاف/۲۱)، «وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالحاً» (أعراف/۷۳) «وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هوداً» (أعراف/۶۵)، «وَ إِلی مَدْینَ أَخاهُمْ شعیباً» (أعراف/۸۵) ناظر به مهربانی برادرانهای است که آن پیامبر در حق قوم خود داشته است، ویا در آیه «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ» (اسراء/۲۷) اهل اسراف و تبذیر چون از حد اعتدال و عدالت خارج شدهاند در ردیف شیطان قرار گرفته و همچون برادران وی معرفی شدهاند؛ ویا در آیه «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیةٍ إِلَّا هِی أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها» (زخرف/۴۸) این آیه را خواهر آیه قبل خوانده بدین جهت که از حیث درستی و آشکارکنندگی و صدق همانند همدیگر بودهاند: و یا در آیه «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (الأعراف/۳۸) به خاطر شدت پیوندشان به همدیگر آنان را خواهران همدیگر خواندهاست؛ و از همه معروفتر آیاتی همچون «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/۱۰) و «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً» (حجرات/۱۲) مؤمنان را برادران دینی هم خوانده است. اینان توضیح میدهند که کلمه «تَأَخَّیتُ» هم که به معنای قصد کردن است دلالت بر یک نحوه «هم هدف بودن» دارد که به صورت استعاره برگرفته از همان قصد و هدف مشترك برادر برای برادر دیگر است. و وجه تسمیه «أَخِیة» به معنای حلقه و ریسمانی كه حیوان را با آن به زمین میبندند نیز به خاطر همان معنی ملازمت و همراهی است که در بین برادران هست (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۸[۱۵]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۴۸-۵۰[۱۶])
کلم «أخ» به همراه ۵ کلمه دیگر («أب»، «حم»، «هن»، «فم»، «ذو») شش کلمهای هستند که هروقت به صورت مضاف به کار روند اعرابشان به حرف (آ ی و) است نه حرکت؛ و درباره سایر مشتقات کلمه «أخ» هم بحثهای جالب توجهی وجود دارد:
كلمه «أخت» که بوضوح مؤنث «أخ» است یعنی خواهر؛ برخی گفتهاند حرف (ت) در آخر كلمه اخت عوض حرف محذوف اصلی آن [= تاء تانیث] است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۸) توضیح مطلب این است که این کلمه چون مونث «أخو» است در اصل «اَخُة» بوده ولی به خاطر وجود تاء تانیث، حرف خ مفتوح شده است چون اساسا تاء تانیث بر حرف مفتوح تکیه دارد (أخَة) و ضمه خ به حرف قبل از آن منتقل شده و خودش ساکن شده (اُخْة) و تاء تانیث هم به صورت حرف اصلی (ت) درآمده که اعراب روی آن قرار میگیرد (كتاب العین، ج۴، ص۳۲۰[۱۷]؛ الصحاح، ج۶، ص۲۲۶۴[۱۸]) و جالب اینجاست که هم برای «آخ» و هم برای «أخت» وقتی یاء نسبت بیاید به صورت «أخوی» ادا میشود چنانکه جمع آن «أخَوات» میشود هرچند که از یونس برای «أخت» به صورت «أختی» (به معنای «منسوب به خواهر»؛ نه به معنای «خواهرم») هم نقل شده است (الصحاح، ج۶، ص۲۲۶۴[۱۹]).
گفتیم که برای جمع «أخ» هم «إِخْوَة» و هم «إِخْوَان» به کار میرود. یک تفاوت مهم بین «إِخْوَة» و «إِخْوَان» در این است که «إِخْوَة» شامل دو نفر هم میشود، مانند آيه «فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُس» (نساء/۱۱) ولی «إِخْوَان» برای سهنفر به بالاست و برای دو نفر از تعبیر «أخَوان» استفاده میشود. اما به لحاظ معنایی در تفاوت اینها اغلب بر این باورند که «إِخْوَان» بیشتر برای دوستان و «إِخْوَة» بیشتر برای برادرانی که در ولادت مشترکند به کار میرود (الصحاح، ج۶، ص۲۲۶۴[۲۰]) و البته هریک از اینها در جای دیگری هم به کار میرود مانند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات/۱۰)، و «أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ» (نور/۶۱) (البحر المحيط، ج۹، ص۵۱۶[۲۱])؛ و مرحوم مصطفوی بر این باور است که کلمه «إِخْوَة» برای مراحل اولیه برادری است؛ اما جایی که این پیوند محبتآمیز و الفت به اوج خود رسیده باشد از تعبیر «إِخْوَان» استفاده میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۴۹[۲۲])؛ اما کاربرد این کلمات در آیاتی نظیر «إِخْوانُ لُوط» (ق/۱۳) (برای اشاره به قوم حضرت لوط) ویا: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ» (بقره/۲۲۰) و «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آل عمران/۱۰۳) و «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين» (توبه/۱۱) و «فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّين» (احزاب/۵) به نظر میرسد اعبتار این تحلیل را به چالش بکشد. اما خلیل هم همانند سایرین بر این باور است که وقتی برادران در پدر مشترک باشند از تعبیر «إِخْوَة» استفاده میشود و اگر اینچنین نباشند [یعنی فقط در مادر مشترک باشند؛ یا اصلا در ولادت هیچ اشتراکی نداشته باشند؟] از تعبیر «إِخْوَان» استفاده میشود (كتاب العین، ج۴، ص۳۲۰[۲۳]) که در این صورت ظاهرا برعکس تحلیل مرحوم مصطفوی میشود و وقتی قرآن از تعبیر «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ» استفاده کرده شاید دلالت ضمنی داشته باشد به حدیث نبوی «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» (علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۷)؛ که چون پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع پدران این امتند پس همه مؤمنان با هم برادر پدری محسوب میشوند.
همچنین به نظر میرسد این کلمه (همچون اغلب کلمات عربی) وقتی به صورت جمع به کار میرود برای اعم از مذکر و مونث میباشد؛ و شاید به عنوان یک قاعده بتوان گفت که به طور خاص کلمه «إِخْوَة» برای مجموع خواهر و برادران به کار میرود؛ مانند آیه «وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن» (نساء/۱۷۶) ولی ظاهرا وقتی «إخوان» استفاده میشود خصوص برادران مد نظر است و شاید به همین جهت است که در این گونه موارد مستقلا «أخوات» هم تاکید میشود: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ… لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ… أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِن» (نور.۳۱) یا «لا عَلی أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُم» (نور/۶۱)؛ هرچند در مواردی ممکن است به دلالت التزامیهمان گونه که حتی کلمه «رجال» شامل زنان هم میشود (رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ؛ نور/۳۷) کلمه «أخوان» شامل خواهران هم بشود: «لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَی الْإيمانِ… قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ… أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» (توبه/۲۳-۲۴).
کلمه «أخ» و مشتقات آن ۹۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
فَأَصْلِحُوا
در آیه ۹ بحث شد
اتَّقُوا
در آیه ۱ بحث شد
تُرْحَمُونَ
قبلا بیان شد که ماده «رحم» در اصل دلالت بر معانیای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) میکند؛ و به تعبیر دیگر، دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» میکند؛ که گاه ممکن است در مورد «احسان کردن بدون لحاظ رقت قلب» به کار رود (مثلا وقتی در مورد خداوند به کار میرود) و یا «رقت قلب بتنهایی».
البته مرحوم مصطفوی بین کلمات مربوط به این معنا تفاوت ظریفی قائل است و میگوید:
آنچه در قلب پیدا میشود حالت رقت است (که رقت نقطه مقابل غلظت [و قساوت] است)،
سپس لطف حاصل میشود (که نوعی دقت و و توجه به خصوصیات است)،
سپس عطوفت (که به معنای تمایل و جلب شدن توجه است)،
سپس حنه (شوق و رغبت)،
سپس محبت (دوست داشتن)،
سپس شفقت (مهربانی ورزیدن)،
سپس رأفت (که شدت یافتن شفقت است)،
و در نهایت به رحمت میرسد؛
که احسان و نعمت بخشیدن هم مصادیقی از رحمت ورزیدن است؛
درواقع، رحمت، تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ میشود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض.
همچنین تذکر میدهد که اصل این ماده با اختلاف در هیئات در زبان عبری، و نیز نزدیک به آن در زبانهای سریانی و آرامیهم وجود دارد؛ اما این موجب نمیشود که برخلاف آنچه برخی ادعا کردهاند کلمه «رحمان» لزوما از زبان عبری وارد زبان عربی شده باشد.
در تفاوت «رئوف» (مهربان) با «رحمن» و «رحیم» هم گفته شده که در «رأفت» رقت قلب بیشتری از «رحمت» وجود دارد؛ لذا کلمه رأفت هیچگاه در موردی که با کراهت توام باشد به کار نمیرود؛ اما «رحمت» گاه با کراهت توام است. (آنچه در پزشک است، «رحمت» است؛ نه «رأفت» وگرنه هیچگاه آمپول تجویز نمیکرد!)
اگرچه برای کسی که رحم میکند، کلمه «راحم» به کار رفته است و خداوند بهترین رحمکنندگان (خَیرُ الرَّاحِمینَ؛ مؤمنون/۱۱۸) و بلکه رحمکنندهترین رحمکنندگان (أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛ اعراف/۱۵۱، یوسف/۶۴ و ۴۲، انبیاء/۸۳) معرفی شده است؛ اما برای این منظور دو کلمه «رحمان» و «رحیم» در قرآن کریم بویژه در مورد خداوند شیوع فراوان دارد.
برخی همچون مرحوم مصطفوی چنین توضیح دادهاند که «رحیم» دلالت بر ثبوت و استمرار رحمت دارد و آن را صفت مشبهه دانستهاند؛ اما بسیاری آن را صیغه مبالغه دانسته و البته تذکر دادهاند که مبالغه در «رحمان» بیشتر از «رحیم» است؛ چرا که رحمان رحمتش همه چیز را در برمیگیرد اما رحیم رحمتی است که بسیاری از چیزها را دربرمیگیرد. (البته وزن «فعیل» هم در صیغه مبالغه به کار رفته و هم در صفت مشبهه).
با توجه به همین توضیحات اخیر، بسیاری اطلاق کلمه «رحمان» – و نه «رحیم» – را مورد فقط در مورد خداوند جایز دانستهاند، بویژه که این کلمه در قرآن تنها در مورد خداوند به کار رفته، اما کلمه «رحیم» در قرآن کریم در مورد غیر خداوند هم به کار رفته است (لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ … بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ؛ توبة/۱۲۸)؛ و موید دیگری که میتوان برای این نظر آورد این است که ظاهرا کلمه «رحمان» در زبان عربی هیچگاه جمع بسته نشده است، اما کلمه «رحیم» جمع دارد و جمع آن «رحماء» میشود (رُحَماءُ بَيْنَهُم؛ فتح/۲۹). اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که «رحمن» مثل «اله» است که وقتی «الـ» معرفه بر سر آن بیاید (الرحمن) همانند «الله» میشود که تنها بر خداوند اطلاق می گردد؛ و ولی بدون آن هر خدای باطلی هم اطلاق شده است؛ و شاهد دیگرشان این است که در زبان عبری نیز تنها وقتی «ها رحمان» گفته میشود مقصود الله است («ها» در زبان عبری شبیه نقش «الـ» در زبان عربی را دارد برای معرفه کردن) و از این جهت، شبیه سایر اسمای حسنای خداوند است؛ و به نظر میرسد حق با ایشان باشد، بویژه که در مورد مسیلمه کذاب که اهل یمامه بوده، تعبیر «رحمان الیمامة» رایج بوده؛ و اگرچه برخی از اهل لغت بدین جهت به مذمت پیروان وی رو آوردهاند، اما این نشان میدهد که عرف عرب از کاربست این کلمه (البته بدون «ال») در مورد غیر خداوند ابایی نداشته است.
یکی از نکات مهم در تحلیل ماده «رحم» و کلمه «رحمت» این است که آیا این ماده در مقابل کلمه «عذاب» است یا خیر؟
به نظر میرسد دو گونه رحمت در قرآن کریم مورد بحث قرار گرفته است. یک رحمت که خوشایند افرادی است که مشمول آن واقع میشوند، و نقطه مقابل عذاب است: «یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ یرْحَمُ مَنْ یشاءُ» (عنکبوت/۲۱)، «عَسی رَبُّكُمْ أَنْ یرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرینَ حَصیراً» (اسراء/۸)، «إِنْ یشَأْ یرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ یشَأْ یعَذِّبْكُمْ» (اسراء/۵۴) «یرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یخافُونَ عَذابَهُ» (اسراء/۵۷)، «أُولئِكَ یئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» (عنکبوت/۲۳)، «بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/۱۳)، «یدْخِلُ مَنْ یشاءُ فی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیماً» (انسان/۳۱)، «وَسِعْتَ كُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ … وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ» (غافر/۷)؛
و یک رحمت عام، که همه چیز را دربرگرفته، و در یک نگاه عمیق، حتی عذاب (أَخافُ أَنْ یمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ؛ مریم/۴۵) و ضلالت (قُلْ مَنْ كانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ؛ مریم/۷۵) هم از آن ریشه گرفته است. گویی آن رحمت عمومی، وقتی میخواهد تجلی نهایی خود را نشان دهد و با رضایت مخاطب همراه باشد، خاص شده است: «عَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ كُلَّ شَیءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذینَ یتَّقُونَ» (اعراف/۱۵۶)
با توجه به عمویت بیشتر کلمه «رحمن» عدهای آن رحمت عمومیرا «رحمانیت» خداوند دانسته؛ و آن رحمت خاص شده را «رحیمیت» خداوند معرفی کردهاند، بویژه که در قرآن کریم اگرچه از کفر کافران به رحمانیت خداوند هم سخن به میان آمده (وَ هُمْ یكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ؛ رعد/۳۰؛ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ، انبیاء/۳۶) اما چنانکه در آیات فوق اشاره شد «رحمانیت» او نسبت به کافران هم مطرح شده، در حالی که رحیمیت او خاص مؤمنان معرفی شده است. (هُوَ الَّذی … كانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً؛ احزاب/۴۳: تقدیم «مؤمنین» بر «رحیم» دلالت بر حصر دارد).
«رَحِم» (جمعِ آن: «الأرحام») نیز همانند «رحیم» صفت مشبهه است (که البته استمرار و تاکید کلمه کمتر از «رحیم» است) و به معنای کسی است که رحمت همواره به وی پابرجاست؛ که مصداق اتم آن خویشاوندان است (لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُم؛ ممتحنه/۶)؛ و نزدیکترین خویشاوندان که چنین رحمتی بر انسان دارد، مادر است؛ و به همین مناسبت بر محلی از بدن مادر که محل شکلگیری و رشد فرزند است، «رَحِم» گفته میشود (ما خَلَقَ اللهُ فی أَرْحامِهِنَّ، بقره/۲۲۸؛ ُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ، آلعمران/۶؛ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیین، انعام/۱۴۳ و ۱۴۴؛ َ یعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، لقمان/۳۴).
البته برخی مسأله را از آن سو توضیح داده و گفتهاند «رَحِم» (که به صورت «رَحْم»، «رِحْم» و «رِحِم» نیز تلفظ شده) عضوی در بدن زن است که نطفه را نگه میدارد تا جنین شود و رشد کند و به صورت بچه به دنیا بیاید؛ و چون «خویشاوندی نسبی» نهایتا به «رَحِمِ واحد» منتهی میشود، از این خویشاوندی به «رَحِم» تعبیر میشود و به خویشاوندان (کسی که دارای پیوند خویشاوندی است) أولوا الأرحام (صاحبان رحمها، برخورداران از خویشاوندی) (أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ؛ انفال/۷۵ و احزاب/۶) گفته میشود.
برخی کلمه «رُحْم» (وَ أَقْرَبَ رُحْماً؛ کهف/۸۱) را عیناً مشابه «رَحِم» دانستهاند که به نحو استعاری برای خویشاوندی به کار گرفته شده (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۴۷)؛ اما دیگران بر این باورند که «الرُّحْم»» (یا: الرُّحُم] مصدر، و به همان معنای «الرَّحْمة» است و وقتی میگویند «ما أقرب رُحمَ فلانٌ» به معنای این است که: فلانی چقدر فرد مهربان و نیکوکاری (ذا مَرْحَمَةٍ و بِرٍّ) است» و بر این اساس، تعبیر «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» در این آیه، به این معنا میشود که نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربانتر از آن پسرکی بود که خضر او را به قتل رساند.
مصدر معروف این ماده «رحمت» است که در نگارش قرآنی هم با «ت» (ِ أُولئِكَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّه، بقره/۲۱۸؛ إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ، اعراف/۵۶؛ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّک، مریم/۲) و هم با «ة» (كَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ، انعام/۱۲؛ وَ رَبُّكَ الْغَنِی ذُو الرَّحْمَةِ، انعام/۱۳۳) نوشته میشود؛ اما علاوه بر آن، کلمه «مَرْحَمَةِ» هم به عنوان مصدر میمیاین ماده به کار رفته است است (تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ؛ بلد/۱۷) که آن هم به معنای «رحمت» میباشد. (در زبان فارسی نیز تعبیر «مرحمت فرمایید» متداول است.)
جلسه ۱ http://yekaye.ir/fatehat-alketab-1-1/
حدیث
الف. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
۱) از امام صادق(عليه السّلام) روایت شده است كه پيامبر خدا (صلّی الله عليه و آله) در حجة الوداع در منی در مسجد خيف خطبه ايراد فرمودند. ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آوردند و سپس فرمودند:
خداوند دلشاد كند بندهای را كه سخن مرا بشنود و آن را درك و حفظ كند، سپس آن را به كسی كه نشنيده برساند، که ای بسا كسی كه فقهای [= نکته عمیقی] را حمل كند ولی خودش فقيه [= عمیق و نکتهفهم] نيست و ای بسا كسی كه فقهای را به كسی كه از او فقیهتر است حمل كند.
سه چيز است كه دل مرد مسلمان در آنها خيانت نمیكند: اخلاص عمل برای خدا و خیرخواهی نسبت به رهبران مسلمانان و همراهی دائمی با جماعت آنان، زيرا كه دعوت آنان [= رهبران] شامل همه كسانی است كه پشت سر آنهایند.
مسلمانان برادرند و خونهای آنان برابر است و كمترين آنها میتواند از سوی آنان تعهّد بدهد*؛ و آنان در برابر غیرشان یک دست واحدند.
* پینوشت: منظور از تعهد دادن اين است كه اگر در جنگ يك سرباز معمولی به دشمن امان بدهد، همه بايد امان او را محترم بشمارند.
الكافي، ج۱، ص۴۰۳؛ الخصال، ج۱، ص۱۴۹؛ الأمالي (للمفيد)، ص۱۸۷-۱۸۸؛تفسير القمي، ج۱، ص۱۷۳[۲۴]
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَقَالَ:
نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ. ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ. الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ…
– وَ رَوَاهُ أَيْضاًعَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ فِيهِ «وَ هُمْ يَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ» وَ ذَكَرَ فِي حَدِيثِهِ أَنَّهُ خَطَبَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ- بِمِنًی فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ.
ناظر به این حدیث حکایتی روایت شده است که ان شاء الله در بخش تدبر (تدبر۱۴) خواهد آمد.
۲) الف. از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
مؤمنان برادرند؛ حوایج همدیگر را برآورده میکنند؛ و به خاطر اینکه حوایج همدیگر را برآورده میکنند خداوند حاجات آنان را در روز قیامت برآورده میکند.
الأمالي (للمفيد)، ص۱۵۰
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْرَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْكَاتِبُ الْإِسْكَافِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَی الْأَشْعَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ يَقْضِي بَعْضُهُمْ حَوَائِجَ بَعْضٍ فَبِقْضَاءِ بَعْضِهِمْ حَوَائِجَ بَعْضٍ يَقْضِي اللَّهُ حَوَائِجَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَة.
شبیه همین مضمون به عنوان حدیث قدسیای که گویندهاش خود خداست در مصادقة الإخوان (صدوق)، ص۵۴[۲۵] نیز روایت شده است.
ب. از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
مؤمنان برادرند؛ حاجات همدیگر را برآورده میکنند؛ پس چون حاجات همدیگر را برآورده کردند حاجات خودشان نیز برآورده میشود.
الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۹۷
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ يَقْضُونَ حَوَائِجَ بَعْضِهِمْ بَعْضاً [يَقْضِي بَعْضُهُمْ حَوَائِجَ بَعْضٍ] فَإِذَا قَضَی حَوَائِجَ بَعْضٍ قُضِيَ لَهُمْ حَاجَاتُهُمْ.[۲۶]
۳) روایت شده است که رسول الله ص در فرازی از خطبه معروفشان در حجة الوداع فرمودند:
ای مردم! در واقع مؤمنان برادرند. و برای هيچ مؤمنی [تصرف در] مال برادرش حلال نیست جز با رضايت خاطر او.
تحف العقول، ص۳۴
خطبته صلی اللّه عليه و آله في حجة الوداع
أَیهَا النَّاسُ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» وَ لَا یحِلُّ لِمُؤْمِنٍ مَالُ أَخِیهِ إِلَّا مِنْ طِیبِ نَفْسٍ مِنْهُ.
۴) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
هرگاه یکی از شما با برادری در راه خدا برادری کرد پس با او تندی نکند و او را گول نزند و با وی مراء نکند؛ یعنی [جدال و] مخالفت نکند.
الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۹۸
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
إِذَا آخَی أَحَدُكُمْ أَخاً فِي اللَّهِ فَلَا يُحَادَّهُ وَ لَا يُدَارِهِ وَ لَا يُمَارَّهُ يَعْنِي لَا يُخَالِفْهُ.
۵) الف. از امام صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند:
درواقع مؤمنان برادر یکدیگرند؛ [همچون برادرانی که] فرزندان یک پدر و مادر [میباشند]؛ و اگر رگی در یکی از ایشان آسیبی ببیند، دیگران نیز به خاطر او به شب خواب ندارند.
الكافي، ج۲، ص۱۶۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ بَنُو أَبٍ وَ أُمٍ وَ إِذَا ضَرَبَ عَلَی رَجُلٍ مِنْهُمْ عِرْقٌ سَهِرَ لَهُ الْآخَرُونَ.
ب. و باز از امام صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند:
به خدا سوگند [مؤمن] هرگز مؤمن نخواهد بود مگر اینکه نسبت به برادرش همچون یک پیکر باشد، به طوری که وقتی رگی از آن آسیب ببیند تمام رگها بدان روی میآورند [= به خاطر آن درگیر، و برای رفع آن آسیب، همکاری میکنند].
المؤمن، ص۳۹
وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ [الْمُؤْمِنُ] مُؤْمِناً أَبَداً حَتَّی يَكُونَ لِأَخِيهِ مِثْلَ الْجَسَدِ إِذَا ضَرَبَ عَلَيْهِ عِرْقٌ وَاحِدٌ تَدَاعَتْ لَهُ سَائِرُ عُرُوقِهِ.[۲۷]
ج. و باز از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
مؤمنین در نیکی کردن و ترحم ورزیدن و مهربانی کردنشان با همدیگر همچون یک پیکرند که هنگامی که جزیی از آن ناراحت شود بقیه آن پیکر با شب بیدارماندن و تب کردن بدان روی آورند.
المؤمن، ص۳۹
وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُونَ فِي تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَی تَدَاعَی لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّی.
د. از امام صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند:
مؤمن برادر مؤمن است؛ همانند یک پیکر واحد، که اگر جزیی از آن به درد بیاید، بقیه پیکرش آن درد را احساس میکند؛و روحهای آنان از روحی واحد است؛ و همانا روح مؤمن، اتصالش به روح خداوند شدیدتر است از اتصال پرتو خورشید به آن.
الكافي، ج۲، ص۱۶۶؛ المؤمن، ص۳۸
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَی شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا.
۶) الف. ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام)روایت کرده است:
مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است، زیرا خدای عزّوجلّ مؤمنین را از سرشت بهشتی آفرید و از نسیم بهشت در پیکرشان دمید، از این جهت مؤمنین برادر پدر و مادری یکدیگرند.
الكافي، ج۲، ص۱۶۶؛ المؤمن، ص۳۹
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ وَ أَجْرَی فِي صُوَرِهِمْ مِنْ رِيحِ الْجَنَّةِ [الجنان] فَلِذَلِكَ هُمْ إِخْوَةٌ لِأَبٍ وَ أُمٍّ.
ب. در جای دیگر تعبیری که ابوحمزه از امام باقرع میآورند چنین است:
از طینت بهشتنهای آسمانها آفرید و از نسیم رحمت خویش در آنها دمید.
الأصول الستة عشر، ص۲۱۹؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۴
عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ وَ حَسَنِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ؛ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ طِينَةِ جِنَانِ السَّمَاوَاتِ وَ أَجْرَی فِيهِمْ مِنْ رَوْحِ رَحْمَتِهِ؛ فَلِذَلِكَ هُوَ أَخُوهُ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ.
ج. و در جایی دیگر روایت ابوحمزه از امام باقرع چنین است:
مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است، زیرا خداوند طینت آنها را از هفت آسمان که همان طینت بهشتهاست آفرید؛
سپس این آیه را تلاوت کردند: «و رحماء بینهم: بین آنان پیوند رَحِمی هست» (فتح/۲۹) و آيا رَحِم جز کسی است که نیکوکار و دائما اهل ارتباط باشد؟!
و در حدیث دیگر آمده است: و بین آنها از نسیم رحمت خویش جاری ساخت.
المحاسن، ج۱، ص۱۳۴
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ لِأَنَّ اللَّهَ خَلَقَ طِينَتَهُمَا مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ هِيَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ.
ثُمَّ تَلَا «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»؛ فَهَلْ يَكُونُ الرَّحِمُ إِلَّا بَرّاً وَصُولًا؟
وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ: وَ أَجْرَی فِيهِمَا مِنْ رَوْحِ رَحْمَتِهِ.
د. جابر جعفی گوید:
در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم که بناگاه غمگین شدم، به حضرت (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم. گاه بدون اینکه مصیبتی به من برسد یا امری برایم رخ دهد، محزون میشوم، تا حدی که خانواده و دوستم اثرش را در رخسارم مشاهده میکنند.
فرمود: آری ای جابر! همانا خداوند عزّوجلّ مؤمنین را از طینت بهشت آفرید و از نسیم روح خویش در آنها جاری ساخت، از این روست که مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است، پس هرگاه به روحی از آن روحها در شهری اندوهی برسد، این یکی هم اندوهگین میشود، زیرا از اوست.
الكافي، ج۲، ص۱۶۶؛ المؤمن، ص۳۸-۳۹؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۳
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ:
تَقَبَّضْتُ [تَنَفَّسْتُ] بَيْنَ يَدَيْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! رُبَّمَا حَزِنْتُ مِنْ غَيْرِ مُصِيبَةٍ تُصِيبُنِي أَوْ أَمْرٍ يَنْزِلُ بِي حَتَّی يَعْرِفَ ذَلِكَ أَهْلِي فِي وَجْهِي وَ صَدِيقِي.
فَقَالَ: نَعَمْ يَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ طِينَةِ الْجِنَانِ وَ أَجْرَی فِيهِمْ مِنْ رِيحِ رُوحِهِ؛ فَلِذَلِكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ؛ فَإِذَا أَصَابَ رُوحاً مِنْ تِلْكَ الْأَرْوَاحِ فِي بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ حُزْنٌ حَزِنَتْ هَذِهِ لِأَنَّهَا مِنْهَا.
۷) از معاویه بنعمار نقل شده است:
به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «فدایت شوم! این حدیث که از شما شنیدم چه معنا دارد»؟
فرمود: «چه حدیثی»؟
گفتم: «اینکه مؤمن به نور خدا مینگرد».
فرمود: «ای معاویه، همانا خداوند مؤمنین را از نور خود آفرید و آنها را در رحمت خود رنگ کرد و از آنان برای ما پیمان بر ولایت گرفت بر معرفت او آن روزی که خود را به آنان شناساند. پس، مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است، پدرش نور است و مادرش رحمت، و همانا به آن نوری که از آن آفریده شده مینگرد».
بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۰؛ فضائل الشيعة (صدوق)، ص۲۷[۲۸]
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عِيسَی بْنِ أَسْلَمَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْحَدِيثُ الَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ مَا تَفْسِيرُهُ.
قَالَ: وَ مَا هُوَ؟
قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ.
فَقَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ! إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ عَلَی مَعْرِفَتِهِ يَوْمَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ. فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ.
شبیه این گفتگو بین سلیمان جعفری و امام رضا ع نیز رد و بدل شده است؛ ر.ک: بصائر الدرجات، ج۱، ص۸۰[۲۹]؛ المحاسن، ج۱، ص۱۳۱[۳۰]؛ مختصر البصائر، ص۴۰۴
۸) الف. از امام صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند:
روحها همچون سربازان در آرایش جنگیاند که با همدیگر مواجه میشوند؛ پس بو میکشند همانند اسبانی که همدیگر را میبویند؛ پس آنجا که تعارف و همشناسیای حاصل شود انس و الفت رخ میدهد و آنجا که تناکر و ناهمشناسی حاصل شود جدایی رخ میدهد؛ و اگر مؤمنی به مسجدی بیاید که در آن مردم فراوانی باشند که جز یک مؤمن در آنها نباشد پس این مؤمن روحش به سوی آن مؤمن مایل میگردد تا اینکه که نزد او بنشیند.
ب. و باز از ایشان از روایت شده است که فرمودند:
برای هر چیزی، چیزی است که راحتیبخش آن است و بدان آرام گیرد؛ و همانا مؤمن راحتیبخش مؤمن است همان طور که پرنده به ناز و کرشمه جفت خود راحتی و آرام گیرد.
المؤمن، ص۳۹؛ أعلام الدین في صفات المؤمنين، ص۴۴۰
الف. وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ تَلْتَقِي فَتَتَشَامُّ كَمَا تَتَشَامُّ الْخَيْلُ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ وَ لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً جَاءَ إِلَی مَسْجِدٍ فِيهِ أُنَاسٌ كَثِيرٌ لَيْسَ فِيهِمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ لَمَالَتْ رُوحُهُ إِلَی ذَلِكَ الْمُؤْمِنِ حَتَّی يَجْلِسَ إِلَيْهِ.
ب. وَ عَنْهُ ع قَالَ:
لِكُلِّ شَيْءٍ شَيْءٌ يَسْتَرِيحُ إِلَيْهِ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْتَرِيحُ إِلَی أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ كَمَا يَسْتَرِيحُ الطَّيْرُ إِلَی شَكْلِهِ.
۹) الف. از امام صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند:
مؤمن برادر مؤمن است چشم و راهنمای اوست، نه به او خیانت میکند و نه ستم میرساند و نه با او دغلبازی میکند و نه به او وعده میدهد که تخلّف کند.
ب. باز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
مسلمان برادر مسلمان است، چشم و آینه و راهنمای اوست، نسبت به او خیانت نمیکند و نیرنگ نمیورزد و ستم نمیکند و به او دروغ نمیگوید و از او غیبت نمیکند.
ج. ربعی میگوید از فضیل بن یسار شنیدم که امام صادق ع میفرمود:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمیکند و او را خوار نمینماید و غیبتش را نمیکند و به او خیانت نمیکند و او را [از خواستهای که دارد] محروم نمینماید.
ربعی ادامه داد: شخصی از اهل مدینه از من پرسید که درست شنیدهام که تو از فضیل شنیدهای که چنین روایت کرده است. گفتم بله. او گفت: من خودم از امام صادق ع شنیدم که:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمیکند و با او دغلبازی نمیکند و او را خوار نمینماید و غیبتش را نمیکند و به او خیانت نمیکند و او را [از خواستهای که دارد] محروم نمینماید.
[ظاهرا آن شخص میخواسته به ربعی تذکر دهد که تو یا فضیل در این روایتتان عبارت «و با او دغلبازی نمیکند» را فراموش کردهاید].
الكافي، ج۲، ص۱۶۶-۱۶۷
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَغُشُّهُ وَ لَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَهُ.
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ هُوَ عَيْنُهُ وَ مِرْآتُهُ وَ دَلِيلُهُ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَخْدَعُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَكْذِبُهُ وَ لَا يَغْتَابُهُ.
ج. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی:
عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَغْتَابُهُ وَ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَحْرِمُهُ.
قَالَ رِبْعِيٌّ: فَسَأَلَنِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ: سَمِعْت فُضَيْلًا يَقُولُ ذَلِكَ. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ نَعَمْ. فَقَالَ: فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَغُشُّهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَغْتَابُهُ وَ لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَحْرِمُهُ.
۱۰) الف. از رسول الله ص روایت شده است که ایشان فرمودند:
مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم روا نمیدارد و او را تسلیم [حوادث] نمیکند. هرکس در پی برآوردن نیاز برادرش باشد، خدا نیاز او را بر میآورد. و هرکس اندوهی را از مسلمانی دور کند، خدا در برابر، اندوهی از اندوههای روز قیامت را از او دور خواهد کرد. و هرکس مسلمانی را بپوشاند، خدا در قیامت او را خواهد پوشاند.
و این روایت در صحیح بخاری و صحیح مسلم [= مهمترین و معتبرترین منابع اهل سنت] نیز آمده است.
مجمع البيان، ج۹، ص۲۰۰؛ نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص۴۱؛ عوالي اللئالي، ج۱، ص۱۲۸
و روی الزهري عن سالم عن أبيه أن رسول الله ص قال:
الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يُسْلِمُهُ، وَ مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ، وَ مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ کروب [كُرُبَاتِ] يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ ستر [سَرَّ] مُسْلِماً یستره [سَرَّهُ] اللَّهُ تَعَالَی يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
أورده البخاري و مسلم في صحيحيهما.
ب. از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که در پی برآوردن حاجت برادر مسلمان مؤمن خویش است، خداوند پیگیر حاجت خود او خواهد بود مادامی که وی در پی برآوردن حاجت برادرش است.
الأمالي (للطوسي)، ص۹۷
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ الْأَهْوَازِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ الْحَافِظُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ خَالِدٍ أَبُو حَفْصٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَی الْمَدَنِيِّ، قَالَ:
سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ: مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ الْمُسْلِمِ، كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ مَا كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ.
ج. از امام صادق عليه السّلام روایت شده که فرمودند:
در نيكی رساندن به برادران خود با يك ديگر مسابقه گذاريد تا از اهل معروف باشيد؛ که همانا بهشت را دري است به نام «معروف» كه جز كسی كه در زندگی دنيا کار معروفی [نيكیای در حق دیگران] انجام داده باشد داخل آن نشود؛ همانا بنده در راه برآوردن حاجت برادر مؤمن خود گام بردارد و خدای عز و جل دو فرشته بر او گمارد، يكی در طرف راست و ديگری در جانب چپ او كه برايش از پروردگار آمرزش خواهند و برای روا شدن حاجت او دعا كنند.
سپس فرمود: به خدا سوگند رسول الله ص هنگامی که مؤمن حاجتمند به حاجتش برسد از خود آن شخص خوشحالتر میشود. [یعنی شما با برآورده کردن حاجت یک مؤمن، بیش از آنکه آن مؤمن را خوشحال کنید، رسول الله ص را خوشحال کردهاید]
الكافي، ج۲، ص۱۹۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
تَنَافَسُوا فِي الْمَعْرُوفِ لِإِخْوَانِكُمْ وَ كُونُوا مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً يُقَالُ لَهُ الْمَعْرُوفُ لَا يَدْخُلُهُ إِلَّا مَنِ اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَمْشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ فَيُوَكِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِداً عَنْ يَمِينِهِ وَ آخَرَ عَنْ شِمَالِهِ يَسْتَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَ يَدْعُوَانِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ.
ثُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ لَرَسُولُ اللَّهِ ص أَسَرُّ بِقَضَاءِ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْهِ مِنْ صَاحِبِ الْحَاجَةِ.
د. اسماعیل بن عمار روایت کرده است که به امام صادق ع عرض کردم: فدايت شوم! آيا مؤمن برای مؤمن (مايۀ) رحمت است؟
فرمود: آری!
عرض كردم: چگونه؟!
فرمود:هر مؤمنی كه برادر ايمانيش برای درخواست و حاجتی به نزد او بيايد، آن رحمتی است كه از جانب خداوند به سوی او سوق داده و موجب آن شده است، پس اگر خواستۀ او را بر آورد، در حقيقت آن رحمت را پذيرفته، و اگر او را رد كرد در حالی كه میتوانست خواستهاش را برآورده سازد، فقط آن رحمتی را كه خداوند سوق داده و موجب آن شده بود، قبول نكرده است. و خداوند عز و جل اين رحمت را تا روز قيامت ذخیره میکند تا اینکه آن مؤمن نيازمند حکمکننده در خصوص آن باشد، اگر بخواهد آن را برای خود بردارد و يا به ديگری ببخشد.
ای اسماعيل! آن مرد مؤمن در حالی که در روز قيامت در مورد اين رحمت الهی اختيار دارد، آيا به نظر تو آن را به چه كسی خواهد داد؟!
عرض كردم: فدايت شوم! گمان نمیكنم كه آن را به ديگران واگذارد.
حضرت فرمود: گمان مكن، بلكه يقين داشته باش كه او این از خود دور نخواهد ساخت.
ای اسماعيل! هر كس كه برادر ايمانيش برای خواستهای نزد او بيايد، و او توانائی برآورده ساختن آن را داشته باشد ولی برنياورد، خداوند ماری را بر او چيره كند كه انگشت او را بگزد تا روز قيامت، اعم از اینكه آمرزيده شده باشد و معذب.
الكافي، ج۲، ص۱۹۳-۱۹۴
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ! الْمُؤْمِنُ رَحْمَةٌ عَلَی الْمُؤْمِنِ.
قَالَ: نَعَمْ.
قُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَاكَ؟
قَالَ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَتَی أَخَاهُ فِي حَاجَةٍ فَإِنَّمَا ذَلِكَ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ. فَإِنْ قَضَی حَاجَتَهُ كَانَ قَدْ قَبِلَ الرَّحْمَةَ بِقَبُولِهَا وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَی قَضَائِهَا فَإِنَّمَا رَدَّ عَنْ نَفْسِهِ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ سَاقَهَا إِلَيْهِ وَ سَبَّبَهَا لَهُ وَ ذَخَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الرَّحْمَةَ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّی يَكُونَ الْمَرْدُودُ عَنْ حَاجَتِهِ هُوَ الْحَاكِمَ فِيهَا إِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلَی نَفْسِهِ وَ إِنْ شَاءَ صَرَفَهَا إِلَی غَيْرِهِ. يَا إِسْمَاعِيلُ! فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ الْحَاكِمُ فِي رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ قَدْ شُرِعَتْ لَهُ فَإِلَی مَنْ تَرَی يَصْرِفُهَا؟
قُلْتُ: لَا أَظُنُّ يَصْرِفُهَا عَنْ نَفْسِهِ.
قَالَ: لَا تَظُنَّ وَ لَكِنِ اسْتَيْقِنْ؛ فَإِنَّهُ لَنْ يَرُدَّهَا عَنْ نَفْسِهِ، يَا إِسْمَاعِيلُ! مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ فِي حَاجَةٍ يَقْدِرُ عَلَی قَضَائِهَا فَلَمْ يَقْضِهَا لَهُ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ شُجَاعاً يَنْهَشُ إِبْهَامَهُ فِي قَبْرِهِ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ أَوْ مُعَذَّباً.
۱۱) از رسول الله ص وصایایی به امیرالمؤمنین ع روایت شده است. در فرازی از این وصایا آمده است:
تا یک میل برو و از مریضی عیادت کن؛ تا سه میل برو و دعوتی را اجابت کن؛ تا چهار میل برو و کسی که به خاطر خدا برادرش شدهای را زیارت کن؛ تا ۵ میل برو و کسی را که کمک میخواهد را اجابت کن؛ تا شش میل برو و مظلومی را یاری نما. و بر تو باد به استغفار.
یک میل مسیری کمتر از ۱ کیلومتر است؛ در واقع هر سه میل یک فرسخ و هر فرسخ بین ۵ تا ۵.۵ کیلومتر است)
من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۳۶۱؛ مجمع البيان، ج۹، ص۲۰۱؛ مكارم الأخلاق، ص۴۳۸؛ النوادر (للراوندي)، ص۵
رَوَی حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ- عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَلَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِيَّتِي…
سِرْ مِيلًا عُدْ مَرِيضاً سِرْ مِيلَيْنِ شَيِّعْ جَنَازَةً سِرْ ثَلَاثَةَ أَمْيَالٍ أَجِبْ دَعْوَةً سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْيَالٍ زُرْ أَخاً فِي اللَّهِ سِرْ خَمْسَةَ أَمْيَالٍ أَجِبِ الْمَلْهُوفَ سِرْ سِتَّةَ أَمْيَالٍ انْصُرِ الْمَظْلُوم وَ عَلَيْكَ بِالاسْتِغْفَار.
۱۱) فضیلبنیسار گوید: شنیدم امام باقر (علیه السلام) فرمود:
چند مسلمان برای سفر از شهر بیرون رفتند؛ امّا راه را گم کردند و سخت تشنه شدند و کفن پوشیدند و به بُن درختها چسبیدند. پرمردی نزدشان آمد که لباس سفیدی به تن داشت. گفت: «برخیزید، باکی بر شما نیست، این آب است.» پس برخاستند و آب نوشیدند تا سیراب شدند. به او گفتند: «رحمت خدا بر تو باد، تو کیستی؟»
گفت: من از آن جنیانی هستم که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت کردند؛ من خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود: «مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و راهنمای اوست» پس نباید در حضور من شما تلف شوید.
الكافي، ج۲، ص۱۶۷؛ المؤمن، ص۴۳
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْبَصْرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
إِنَّ نَفَراً مِنَ الْمُسْلِمِينَ خَرَجُوا إِلَی سَفَرٍ لَهُمْ فَضَلُّوا الطَّرِيقَ فَأَصَابَهُمْ عَطَشٌ شَدِيدٌ. فَتَكَفَّنُوا [فَتَيَمَّمُوا] وَ لَزِمُوا أُصُولَ الشَّجَرِ فَجَاءَهُمْ شَيْخٌ وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ بِيضٌ؛ فَقَالَ: قُومُوا فَلَا بَأْسَ عَلَيْكُمْ فَهَذَا الْمَاءُ.
فَقَامُوا وَ شَرِبُوا وَ ارْتَوَوْا [فَأُرْوُوا]. فَقَالُوا: مَنْ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ؟
فَقَالَ: أَنَا مِنَ الْجِنِّ الَّذِينَ بَايَعُوا رَسُولَ اللَّهِ ص إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ». فَلَمْ تَكُونُوا تَضَيَّعُوا بِحَضْرَتِي.
۱۲) الف. حفصبنبختری گوید: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم و مردی بر آن حضرت وارد شد.
ایشان به من فرمود: «دوستش داری»؟
گفتم: «آری»!
به من فرمود: «چرا دوستش نداشته باشی با اینکه برادر توست، و شریک تو در دینت، و یاور تو در برابر دشمنت؛ و روزی او بر عهده کسی غیر توست».
الكافي، ج۲، ص۱۶۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لِي: تُحِبُّهُ؟
فَقُلْتُ: نَعَمْ.
فَقَالَ لِي: وَ لِمَ لَا تُحِبُّهُ وَ هُوَ أَخُوكَ وَ شَرِيكُكَ فِي دِينِكَ وَ عَوْنُكَ عَلَی عَدُوِّكَ وَ رِزْقُهُ عَلَی غَيْرِكَ.
ب. عبدالمؤمن انصاری میگوید: بر امام کاظم ع وارد شدم و محمد بن عبدالله جعفی نزد حضرت بود و من به او لبخند زدم.
به من فرمود: «دوستش داری»؟
گفتم: «آری»! و جز این نیست که به خاطر شما او را دوست دارم.
فرمود: او برادر توست؛ مؤمن برادر پدری و مادری مؤمن است؛ لعنت بر کسی که برادرش را متهم کند؛ لعنت بر کسی که در حق برادرش دغلبازی کند؛ لعنت بر کسی که خیرخواه برادرش نباشد؛ لعنت بر کسی که نسبت به برادرش چیزی را ویژه خود قرار دهد [به نحوی که برادرش را از آن محروم سازد]؛ لعنت بر کسی که خود را دور از دسترس برادرش قرار دهد؛ لعنت بر کسی که غیبت برادرش را کند.
أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۱۲۵
وَ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَی الْكَاظِمِ ع وَ عِنْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُعْفِيُّ؛ فَتَبَسَّمْتُ فِي وَجْهِهِ.
فَقَالَ: أَ تُحِبُّهُ؟
فَقُلْتُ: نَعَمْ؛ وَ مَا أَحْبَبْتُهُ إِلَّا فِيكُمْ.
فَقَالَ: هُوَ أَخُوكَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ لِأُمِّهِ؛ مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ أَخَاهُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ اسْتَأْثَرَ عَلَی أَخِيهِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ احْتَجَبَ عَنْ أَخِيهِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ.
ج. از امام سجاد ع روایت شده است:
همانا خداوند متعال فریشهای شدیدتر از نیکویی در حق برادران واجب نکرده است؛و خداوند احدی را شدیدتر از کسی عذاب نکند که آن کس به برادرش به چشم غیردوستانه بنگرد؛ پس خوشا به حال کسی که خداوند متعال به وی برای ادای حق برادرانش توفیق دهد.
أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص۱۲۵
وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمْ يَفْتَرِضْ فَرِيضَةً أَشَدَّ مِنْ بِرِّ الْإِخْوَانِ وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أَحَداً أَشَدَّ مِمَّنْ يَنْظُرُ إِلَی أَخِيهِ بِعَيْنٍ غَيْرِ وَادَّةٍ فَطُوبَی لِمَنْ وَفَّقَهُ اللَّهُ تَعَالَی لِأَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ.
د. و از اهل بیت ع روایت شده است:
بندهای حقیقت ایمانش کامل نشود مگر اینکه برادر مؤمن خویش را دوست بدارد.
عدة الداعي، ص۱۸۶؛ بحار الأنوار، ج۷۱، ص۲۳۶؛ مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۲۳۵
وَ عَنْهُمْ ع: لَا يُكْمِلُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّی يُحِبَّ أَخَاه [المؤمن].
۱۳) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
مؤمن آینه برادر مؤمنش است؛ وقتی از او غایب است خیرخواه اوست و وقتی نزد اوست آنچه را که او خوش نمیدارد از او دور میکند و در مجلس برای او جا باز میکند.
الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۹۷
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
الْمُؤْمِنُ مِرْآةٌ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ يَنْصَحُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ وَ يَمِيطُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ إِذَا شَهِدَ وَ يُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ.
۱۴) از امام صادق ع از پدرانشان روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
کسی که لطمهای را که بر آبروی برادر مسلمانش وارد میشود دفع کند قطعا بهشت بر او واجب میشود.
الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۹۸
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّةَ.
۱۵) سعید بن زید میگوید یکبار کمیل را دیدم و از او درخواست کردم از فضایل امیرالمؤمنون ع برایم بگوید. وی گفت آیا دلت میخواهد وصایایی که یک روز حضرت به من فرمود و از تمام آنچه در دنیا بهتر است برایت بازگو کنم. گفتم بله.
کمیل شروع کرد. در فرازی از این وصایا آمده است:
ای كميل! نگران نباش كه رازت دانسته نشود! … ای كميل، عيبی ندارد كه برادرت را بر راز خود آگاه سازی، امّا برادر تو كيست؟ برادر تو آن كس است كه به وقت سختی و محنت تو را وامنهد، و در هنگام گرفتاری از تو كناره نگيرد، و آنجا كه از او درخواست كنی با تو خدعه نورزد ،و تو و كارت را رها نسازد تا او را از آن آگاه كنی، پس چنانچه کج و معوج باشد اصلاحش كند. ای كميل! مؤمن آينۀ مؤمن است، او را به دقّت مینگرد و برانداز میكند تا حاجتش را برطرف و حالش را نیکو نمايد. ای كميل! مؤمنان برادرند؛ و نزد برادر چیزی مهمتر از برادرش برتر نيست. ای کميل! اگر برادرت را دوست نداری برادرش نيستی! …
بشارة المصطفی لشيعة المرتضی، ص۲۶
أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي الْمُحَرَّمِ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بِمَشْهَدِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الدُّبَيْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ قَالَ:
لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَی قَالَ: قَالَ لِي عَلِيٌّ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَاد…
يَا كُمَيْلُ لَا بَأْسَ بِأَنْ لَا يُعْلَمَ سِرُّكَ … [يَا كُمَيْلُ لَا بَأْسَ بِأَنْ تُعْلِمَ أَخَاكَ سِرَّك][۳۱] يَا كُمَيْلُ [منْ] أَخُوكَ أَخُوكَ الَّذِي لَا يَخْذُلُكَ عِنْدَ الشِّدَّةِ وَ لَا يَغْفُلُ عَنْكَ عِنْدَ الْجَرِيرَةِ وَ لَا يَخْدَعُكَ حِينَ تَسْأَلُهُ وَ لَا يَتْرُكُكَ وَ أَمْرَكَ حَتَّی يَعْلَمَهُ فَإِنْ كَانَ مُمِيلًا أَصْلَحَهُ يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ يَتَأَمَّلُهُ وَ يَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ يُجَمِّلُ حَالَتَهُ يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَا شَيْءَ آثَرُ عِنْدَ كُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِيهِ يَا كُمَيْلُ إِذَا لَمْ تُحِبَّ أَخَاكَ فَلَسْتَ أَخَاه.
این فراز از وصیت ایشان در تحف العقول، ص۱۷۳ نیز آمده است که البته عبارات آنجا تفاوتهای مختصری با اینجا دارد.[۳۲]
– حق مؤمن بر مؤمن
۱۶) از امیرالمؤمنین ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
مؤمن [طبق برخی نقلها: مسلمان] بر برادرش ۳۰ حق دارد كه جز با ادای آنها يا گذشت حقدار از آنها، بری الذمه نشود:
- از لغزشش درگذرد، و
- به اشكش رحم آورد، و
- عورتش [= کنایه از هر عيبی از او] را بپوشاند و
- خطای او را نادیده بگیرد، و
- عذرش را بپذيرد، و
- در غيبتش از او دفاع كند، و
- پيوسته خیرخواهش باشد، و
- دوستی او را حفظ كند، و
- بدانچه وی متعهد شده و بر عهده گرفته پایبند باشد، و
- در بيماريش عيادتش كند، و
- بر سر مردهاش [= در تشییع جنازهاش] حضور يابد، و
- دعوتش را بپذيرد، و
- هديهاش را قبول كند و
- صلهاش را عوض دهد، و
- نعمتش را قدردانی كند، و
- خوب ياريش كند، و
- همسرش را [در غیاب او] حفظ و نگهداری كند، و
- حاجتش را برآورد و
- درخواستش را به انجام رساند، و
- عطسهاش را «خير باشد» گويد، و
- گمشدهاش رهنمائی كند، و
- سلامش را جواب دهد و
- با او بخوبی سخن گويد و
- انعامش را به نیکی رساند، و
- سوگندش را باور كند، و
- او را دوست بدارد و با او دشمنی نكند [در نقل دیگر: با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باشد] و
- ياريش كند چه ظالم باشد و چه مظلوم: و ياری او در ظالم بودنش به اين است كه او را از ظلم یازدارد، و یاری او در مظلوم بودنش اين است كه او را در گرفتن حقش كمك كند؛ و
- او را تسليم [دشمن] نكند، و
- خوار نسازد، و
- هر خوبیای را كه برای خود دوست دارد برای او نیز دوست بدارد و هر بدی كه برای خود ناپسند میدارد، برای او نیز ناپسند دارد.
سپس علی ع فرمود: شنيدم که رسول خدا (صلّی اللّه عليه و آله) ميفرمود:
گاه شود که کسی از شما از حق برادرش چيزی كم گذارد و روز قيامت از او مطالبه شود و به نفع او [یا عليه آن کس] حكم شود.
كشف الريبة (شهید ثانی)، ص۷۷؛ كنز الفوائد، ج۱، ص۳۰۶[۳۳]
أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ السَّعِيدُ الْمَبْرُورُ نُورُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَالِي الْمَيْسِيُّ قُدِّسَ سِرُّهُ وَ نُوِّرَ قَبْرُهُ إِجَازَةً عَنْ شَيْخِهِ الْمَرْحُومِ الْمَغْفُورِ شَمْسِ الدِّينِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُؤَذِّنِ الْجَزِّينِيِّ عَنِ الشَّيْخِ ضِيَاءِ الدِّينِ عَلِيٍّ وَلَدِ الْإِمَامِ الْعَلَّامَةِ الْمُحَقِّقِ السَّعِيدِ شَمْسِ الدِّينِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الشَّهِيدِ مُحَمَّدِ بْنِ مَكِّيٍّ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْكُورِ عَنِ السَّيِّدِ عَمِيدِ الدِّينِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ الشَّيْخِ فَخْرِ الدِّينِ وَلَدِ الشَّيْخِ الْإِمَامِ الْفَاضِلِ الْعَلَّامَةِ مُحْيِي الْمَذْهَبِ جَمَالِ الدِّينِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنْ وَالِدِهِ الْمَذْكُورِ عَنْ جَدِّهِ السَّعِيدِ سَدِيدِ الدِّينِ يُوسُفَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْمُطَهَّرِ عَنِ الشَّيْخِ الْمُحَقِّقِ نَجْمِ الدِّينِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْحِلِّيِّ جَمِيعاً عَنِ السَّيِّدِ مُحْيِي الدِّينِ أَبِي حَامِدٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زُهْرَةَ الْحِلِّيِّ عَنِ الشَّرِيفِ الْفَقِيهِ عِزِّ الدِّينِ أَبِي الْحَرْثِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيِّ الْبَغْدَادِيِّ عَنِ الشَّيْخِ قُطْبِ الدِّينِ أَبِي الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيِّ عَنِ الشَّيْخِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْمُحْسِنِ الْحَلَبِيِّ عَنِ الشَّيْخِ الْفَقِيهِ أَبِي الْفَتْحِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكَرَاجُكِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّيْرَفِيِّ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْجِعَابِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع قَالَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
لِلْمُؤْمِنِ [لِلْمُسْلِمِ] عَلَی أَخِيهِ ثَلَاثُونَ حَقّاً لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِأَدَائِهَا أَوْ الْعَفْوِ:
يَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَ يَرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَ يَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ يُقِيلُ عَثْرَتَهُ وَ يَقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَ يَرُدُّ غِيبَتَهُ وَ يُدِيمُ نَصِيحَتَهُ وَ يَحْفَظُ خُلَّتَهُ وَ يَرْعَی ذِمَّتَهُ وَ يَعُودُ مَرْضَتَهُ وَ يَشْهَدُ مَيْتَتَهُ وَ يُجِيبُ دَعْوَتَهُ وَ يَقْبَلُ هَدِيَّتَهُ وَ يُكَافِئُ صِلَتَهُ وَ يَشْكُرُ نِعْمَتَهُ وَ يُحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَ يَحْفَظُ حَلِيلَتَهُ وَ يَقْضِي حَاجَتَهُ وَ يَشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَ يُسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَ يُرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَ يَرُدُّ سَلَامَهُ وَ يُطَيِّبُ كَلَامَهُ وَ يُبِرُّ إِنْعَامَهُ وَ يُصَدِّقُ إِقْسَامَهُ وَ يُوَالِيهِ وَ لَا يُعَادِيهِ وَ يَنْصُرُهُ ظَالِماً وَ مَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَيَرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَ أَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَيُعِينُهُ عَلَی أَخْذِ حَقِّهِ وَ لَا يُسْلِمُهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ يُحِبُّ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَ يَكْرَهُ لَهُ مِنَ الشَّرِّ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ.
ثُمَّ قَالَ ع: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَدَعُ مِنْ حُقُوقِ أَخِيهِ شَيْئاً فَيُطَالَبُ [یُطَالِبُهُ] بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُقْضَی لَهُ [و] عَلَيْهِ.
– حسین بن سعید اهوازی (متوفی قرن ۳) در کتاب «المؤمن» (ص۴۰-۴۵) بابی باز کرده است با عنوان «باب حق المؤمن علی أخيه» و در آنجا ۱۴ حدیث آورده است و مرحوم کلینی (م۳۲۹) هم در کافی (ج۲، ص۱۶۹-۱۷۴) بابی با همین عنوان باز کرده که ۱۶ حدیث در آن آورده است که مواردی که در این دو کتاب مشترکا آمده در اینجا تقدیم میشود.
۱۷) الف. از معلّی بن خنيس نقل شده است كه به امام صادق ع عرض کردم: حق مسلمان بر مسلمان [حق مؤمن بر مؤمن] چيست؟
فرمود: هفت حق واجب است كه هیچیک از آنها نیست مگر اینکه بر او واجب است چنانچه يكی از آن حقوق را پايمال کند از ولايت خداوند خارج گشته و ترك طاعت او كرده است و نزد خداوند هيچ حظ و بهرهای نخواهد داشت.
عرض کردم: فدایت شوم؛ آنها چیستند؟
فرمود: همانا من نسبت به تو دلسوزم، میترسم ضایع کنی و حفظ و رعايت ننمايی؛ بدانی و عمل نكنی.
اظهار داشتم: قوهای نيست مگر به خداوند متعال.
فرمود: [اولين و] و سادهترين حقوق اين است كه آن چه را برای خود دوست داری برای او دوست داشته باشی و آنچه برای خود ناپسند میدانی برای او هم ناپسند دانی.
و حق دوم اینکه او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری کنی؛
و حق سوم اینکه در مسیر خوشنودی او گام برداری و از ناراحت کردنش اجتناب نموده و دستورش را اطاعت کنی.
و حق چهارم اینکه چشم و راهنما و آئينه او باشی.
و حق پنجم مبادا تو سير باشی و او گرسنه، تو سيراب و او تشنه، تو پوشيده باشی و او برهنه باشد!
و حق ششم اینکه اگر تو خدمتكار داشته باشی و او بدون خادم باشد، خادم خود را نزد او بفرستی تا لباسهايش را بشويد، خوراكش را آماده سازد، بستر او را مرتب نمايد.
و حق هفتم سوگند او را تصديق، دعوتش را اجابت کنی، در مريضی عيادتش نمایی، و در تشييع جنازهاش حاضر شوی، و اگر مطلع شدی که خواستهای دارد بر انجام آن مبادرت کنی، و مجبورش نکنی که از تو درخواست نمايد؛ بلکه خودت ابتداءا به انجام آن مبادرت نمایی.
اگر چنين کنی ولايتت را به ولایت او و ولایت او را به ولایتت پيوسته نمودهای. [= رابطه ولایی بین شما برقرار میشود.]
ب. از معلی بن خنیس ظاهرا همین روایت به طور مختصرتری با سند دیگری هم ذکر شده است که جمله پایانیاش چنین است:
اگر چنين کنی ولايتت را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خداوند عز و جل پيوسته نمودهای.
الكافي، ج۲، ص۱۶۹ و ۱۷۴؛ المؤمن، ص۴۰[۳۴]
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ الْهَجَرِيِّ عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ: مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟ [مَا حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ؟]
قَالَ لَهُ: سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ.
قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ؟
قَالَ: يَا مُعَلَّی إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ!
قَالَ قُلْتُ لَهُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
قَالَ: أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ؛
وَ الْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ؛
وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ؛
وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ؛
وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَی وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَی؛
وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يَمْهَدَ فِرَاشَهُ؛
وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِيضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَی قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً.
فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ.
ب. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ رَفَعَهُ عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ.
فَقَالَ: سَبْعُونَ حَقّاً لَا أُخْبِرُكَ إِلَّا بِسَبْعَةٍ فَإِنِّي عَلَيْكَ مُشْفِقٌ أَخْشَی أَلَّا تَحْتَمِلَ.
فَقُلْتُ بَلَی إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
فَقَالَ لَا تَشْبَعُ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَكْتَسِي وَ يَعْرَی وَ تَكُونُ دَلِيلَهُ وَ قَمِيصَهُ الَّذِي يَلْبَسُهُ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَتَكَلَّمُ بِهِ وَ تُحِبُّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَ جَارِيَةٌ بَعَثْتَهَا لِتَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ تَسْعَی فِي حَوَائِجِهِ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ وَلَايَتَنَا بِوَلَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
۱۸) از عيسی بن ابی منصور روایت کرده است:
من و عبد الله بن ابی يعفور و عبد الله بن طلحه در محضر امام صادق ع بوديم كه حضرت بدون مقدمه فرمود:
ای فرزند ابی يعفور! رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله فرموده است: شش خصلت است كه هر كس متصّف به آن باشد در محضر خداوند عزّ و جلّ و در سمت راست [عرش] خدا قرار دارد.
ابن ابی يعفور عرضه داشت: فدايت گردم، آن خصلتها چيست؟
حضرت فرمود: شخص مسلمان آنچه را كه برای عزيزترين خانوادهاش دوست میدارد برای برادر [ايمانی] خود نيز دوست بدارد، و برايش ناپسند بدارد آن چه را كه برای عزيزترين اهل خويش ناپسند میدارد و در ولایت [متقابل بین خودشان] خیرخواه او باشد.
پس ابن ابی يعفور گريست و گفت: چگونه در ولایت [متقابل بین خودشان] خیرخواه او باشد؟
فرمود: ای فرزند ابی يعفور! هنگامی مؤمن در چنان منزلتی باشد که آنچه مورد اهتمام اوست وی را هم برمیانگیزاند. اگر او را خوشحال ديد به خاطر خوشحالی او شاد، و اگر او را محزون يافت به خاطر حزن او غمگين میشود و چنانچه توان گشايشی برايش باشد از او رفع مشكل مینمايد وگرنه برايش دعا میكند.
سپس امام صادق ع فرمود: سه چيز برای شماست و سه چيز هم برای ما: اين كه فضايل ما را بشناسيد، پشت سر ما قدم بردارید و منتظر عاقبت کار ما باشید. كسی كه چنين باشد در محضر خداوند قرار دارد، پس ديگرانی كه در مرحلهای پايين باشند از نور اين افراد استفاده مینمايند. و امّا آن اشخاصی كه در سمت راست [عرش] خدا قرار دارند، اگر افراد پايينتر ايشان را بنگرند زندگی برايشان گوارا نخواهد شد، به جهت برتریای كه در ايشان میبينند.
ابن ابی يعفور اظهار داشت: ايشان را چه میشود كه [آنها را] نمیبینند در حالی که آنان در سمت راست [عرش] الهی قرار دارند!؟
حضرت فرمود: ای فرزند ابی يعفور! آنان به نور الهی محجوبند، آيا حديث رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به تو نرسيده است كه میفرمود: همانا خداوند را در سمت راست عرش آفریدگانی است در پیشگاه خدا و سمت راست [عرش] خداوند میباشند، صورتهايشان از برف سفيدتر و از خورشيد تابناك تابندهتر است، پس سوالکنندهای میپرسد كه اينان چه كسانی هستند؟ پاسخ داده میشود اینان کسانیاند که در [ذیل] جلال خداوند همدیگر را دوست میداشتند.
الكافي، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۳[۳۵]؛ المؤمن، ص۴۱
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عِيسَی بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ طَلْحَةَ، فَقَالَ ابْتِدَاءً مِنْهُ: يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ! قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص «سِتُّ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ»
فَقَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ: وَ مَا هُنَّ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟
قَالَ: يُحِبُّ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ يَكْرَهُ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ لِأَخِيهِ مَا يَكْرَهُ لِأَعَزِّ أَهْلِهِ وَ يُنَاصِحُهُ الْوَلَايَةَ.
فَبَكَی ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ وَ قَالَ: كَيْفَ يُنَاصِحُهُ الْوَلَايَةَ؟
قَالَ: يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ! إِذَا كَانَ مِنْهُ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ بَثَّهُ هَمَّهُ، ففَرِحَ لِفَرَحِهِ إِنْ هُوَ فَرِحَ، وَ حَزِنَ لِحُزْنِهِ إِنْ هُوَ حَزِنَ، وَ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ مَا يُفَرِّجُ عَنْهُ فَرَّجَ عَنْهُ، وَ إِلَّا دَعَا اللَّهَ لَهُ.
قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: ثَلَاثٌ لَكُمْ وَ ثَلَاثٌ لَنَا؛ أَنْ تَعْرِفُوا فَضْلَنَا وَ أَنْ تَطَئُوا عَقِبَنَا وَ أَنْ تَنْتَظِرُوا عَاقِبَتَنَا؛ فَمَنْ كَانَ هَكَذَا كَانَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْتَضِيئُ بِنُورِهِمُ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُمْ؛ وَ أَمَّا الَّذِينَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّهُمْ يَرَاهُمْ مَنْ دُونَهُمْ لَمْ يَهْنِئْهُمُ الْعَيْشُ مِمَّا يَرَوْنَ مِنْ فَضْلِهِمْ.
فَقَالَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ: مَا لَهُمْ لَا يَرَوْنَ وَ هُمْ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ؟
قَالَ: يَا ابْنَ أَبِي يَعْفُورٍ! إِنَّهُمْ مَحْجُوبُونَ بِنُورِ اللَّهِ. أَ مَا بَلَغَكَ الحَدِيثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ «إِنَّ لِلَّهِ خَلْقاً عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ [/ الْمُؤْمِنِينَ] بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ وُجُوهُهُمْ أَبْيَضُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ. يَسْأَلُ السَّائِلُ: مَا هَؤُلَاءِ؟ فَيُقَالُ: هَؤُلَاءِ الَّذِينَ تَحَابُّوا فِي جَلَالِ اللَّهِ» .
۱۹) از امام صادق ع نقل شده است كه فرمودند:
الف. مؤمن برادر مؤمن، ديدبان و راهنمای او است، پس به او خيانت نمیكند و او را خوار نمیسازد. و از جمله حقوق مسلمان بر مسلمان اين است كه نبايد او سير و برادرش گرسنه، او سيراب و برادرش تشنه، او پوشيده و برادرش برهنه باشد؛ و حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش چقدر عظیم است؟!
ب. و فرمود: آنچه را كه برای خود دوست میداری برای برادر مسلمانت دوست بدار، چنانچه نيازمند شدی از او كمك بخواه؛ و اگر او از تو درخواستی داشت عطايش كن و [حتی با نیت] خوب او را آزرده خاطر مگردان، و او هم به به خاطر تو آزرده نشود. پشتيبان او باش كه او هم پشتيبان تو میباشد، اگر از نزد تو غايب گردد در غیابش حافظ [آبرو و موقعيّت] او باش؛و اگر حضور داشته باشد از او ديدن كن و تجليلش نما و گراميش دار، چرا كه او از تو و تو از او هستی؛ و اگر خسته و درمانده است رهايش نكن تا وقتی كه آرامش يابد؛ و اگر خيری به او رسيد شكر خدا گوی؛ و چنانچه [به نیازی] مبتلا شد، به او عطا کن و از طرف وی قبول مسئولیت کن و او را یاری نما.
ج. و اگر شخصی به برادرش بگوید تف بر تو! ولایت بین این دو منقطع میگردد؛ و اگر بگوید تو دشمن منی یکی از آن دو کافر شدهاند؛ و اگر او را [بیدلیل] متهم سازد ایمان در قلبش از بین میرود چنانکه نمک در آب از بین میرود.
د. و نیز فرمود: همانا مؤمن چنان برای اهل آسمان نور میدهد و میدرخشد که ستارگان آسمان برای اهل زمین میدرخشند.
ه. و فرمود: همانا مؤمن ولی خداست؛ او را یاری میکند و برای او کار انجام میدهد و بر او جز حق نمیگوید و از غیر او نمیترسد.
الكافي، ج۲، ص۱۷۰[۳۶]؛ المؤمن، ص۴۲[۳۷]
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَی عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الف. حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ أَنْ لَا يَشْبَعَ وَ يَجُوعُ أَخُوهُ وَ لَا يَرْوَی وَ يَعْطَشُ أَخُوهُ وَ لَا يَكْتَسِيَ وَ يَعْرَی أَخُوهُ فَمَا أَعْظَمَ حَقَّ الْمُسْلِمِ عَلَی أَخِيهِ الْمُسْلِمِ؛
ب. وَ قَالَ: أَحِبَّ لِأَخِيكَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ إِذَا احْتَجْتَ فَسَلْهُ وَ إِنْ سَأَلَكَ فَأَعْطِهِ لَا تَمَلَّهُ خَيْراً وَ لَا يَمَلَّهُ لَكَ. كُنْ لَهُ ظَهْراً [ظَهِيراً] فَإِنَّهُ لَكَ ظَهْرٌ [ظَهِير] إِذَا غَابَ فَاحْفَظْهُ فِي غَيْبَتِهِ وَ إِذَا شَهِدَ فَزُرْهُ وَ أَجِلَّهُ وَ أَكْرِمْهُ فَإِنَّهُ مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنْهُ فَإِنْ كَانَ عَلَيْكَ عَاتِباً فَلَا تُفَارِقْهُ حَتَّی تَسْأَلَ سُمَيْحَتَهُ [تَسُلَّ سَخِيمَتَهُ] وَ إِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ إِنِ ابْتُلِيَ فَاعْضُدْهُ وَ إِنْ تُمُحِّلَ لَهُ فَأَعِنْهُ.
ج. وَ إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِيهِ أُفٍّ انْقَطَعَ مَا بَيْنَهُمَا مِنَ الْوَلَايَةِ وَ إِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّي كَفَرَ أَحَدُهُمَا فَإِذَا اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ.
د. وَ قَالَ بَلَغَنِي أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَزْهَرُ نُورُهُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تَزْهَرُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ؛
ه. وَ قَال:َ إِنَّ الْمُؤْمِنَ وَلِيُّ اللَّهِ يُعِينُهُ وَ يَصْنَعُ لَهُ وَ لَا يَقُولُ عَلَيْهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ لَا يَخَافُ غَيْرَهُ.
۲۰) از امام صادق ع (نقل شده است كه) فرمود:
[به خدا سوگند!] كه خداوند به چيزی برتر از ادای حقّ مؤمن پرستش نگرديده است.
الكافي، ج۲، ص۱۷۰؛ المؤمن، ص۴۲
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بْنِ عِيسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
[و الله] مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ.
۲۱) ابان بن تغلب گويد: با امام صادق عليه السّلام طواف ميكردم که مردی از اصحاب به من برخورد و از من میخواست همراه او بروم كه حاجتی دارد. او به من اشاره كرد و من كراهت داشتم امام صادق عليه السّلام را رها كنم و با او بروم.
باز در ميان طواف به من اشاره كرد و امام صادق عليه السّلام او را ديد، به من فرمود: ای ابان! اين تو را ميخواهد؟
عرض كردم: آری.
فرمود: او كيست؟
گفتم: مردی از اصحاب ماست.
فرمود: او بر همان باوری است که تو بر آن هستی [یعنی او هم امامت را قبول دارد]؟
عرض كردم: آری.
فرمود: پس نزدش برو.
عرض كردم: طواف را بشكنم؟
فرمود: آری.
گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟
فرمود: آری.
ابان گويد: پس همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسيدم و پرسيدم به من از حق مؤمن بر مؤمن خبر ده.
فرمود: ای ابان اين موضوع را كنار گذار و بر آن وارد مشو.
عرض كردم: قربانت گردم! چرا!
سپس همواره تكرار كردم و به او اصرار نمودم تا فرمود: ای ابان نيمی از اموالت را به او ميدهی؟!
سپس به من نگريست و چون ديد كه چه حالی به من دست داد، فرمود: ای ابان! مگر نميدانی كه خدای عز و جل كسانی را كه ديگران را بر خود ترجيح دادهاند ياد فرموده است؟ [اشاره به آیه «وَ يُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة: و [آنها را در اموال خود] بر خود ترجیح میدهند هر چند خودشان گرفتار فقر و نياز باشند» (حشر/۹)]
عرض كردم: قربانت گردم! چر!
فرمود: اما وقتی تو نيمی از اموالت را به او میدهی هنوز او را بر خود ترجيح ندادهای؛ چرا كه تو و او برابر شدهايد! زمانی او را بر خود ترجیح دادهای كه از نصف ديگر هم به او بدهی!
الكافي، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۲
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ صَاحِبِ الْكِلَلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ:
كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا كَانَ سَأَلَنِي الذَّهَابَ مَعَهُ فِي حَاجَةٍ؛ فَأَشَارَ إِلَيَّ. فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ.
فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً؛ فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع؛ فَقَالَ: يَا أَبَانُ! إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا؟
قُلْتُ: نَعَمْ!
قَالَ: فَمَنْ هُوَ؟
قُلْتُ: رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا.
قَالَ: هُوَ عَلَی مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ؟
قُلْتُ: نَعَمْ!
قَالَ: فَاذْهَبْ إِلَيْهِ!
قُلْتُ: فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ؟!
قَالَ: نَعَمْ.
قُلْتُ: وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ؟
قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ: فَذَهَبْتُ مَعَهُ. ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ؛ فَسَأَلْتُهُ، فَقُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ.
فَقَالَ: يَا أَبَانُ! دَعْهُ لَا تَرِدْهُ!
قُلْتُ: بَلَی! جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَيْهِ.
فَقَالَ: يَا أَبَانُ! تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِكَ؟
ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ فَرَأَی مَا دَخَلَنِي؛ فَقَالَ: يَا أَبَانُ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ ذَكَرَ الْمُؤْثِرِينَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ؟
قُلْتُ: بَلَی جُعِلْتُ فِدَاكَ!
فَقَالَ: أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ، فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ؛ إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ! إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَيْتَهُ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ.
۲۲) محمد بن عجلان گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام بودم كه مردی در آمد و سلام كرد.
حضرت از او پرسيد: برادرانت كه از آنها جدا شدی چگونه بودند؟
او ستايش نيكو كرد و آنها را از بدی مبرا دانست و مدح بسيار نمود.
حضرت به او فرمود: ثروتمندانشان از فقرایشان چگونه عيادت كنند؟
عرض كرد: اندك.
فرمود: نگاه و توجه ثروتمندانشان به فقرایشان چگونه است؟
عرض كرد: اندك.
فرمود: دستگيری و پیوند توانگرانشان نسبت به فقرایشان در آنجا که دستشان میرسد چگونه است؟
عرض كرد: شما اخلاق را ذكر ميكنید كه در ميان کسانی که نزد ما هستند كمياب است.
فرمود: پس چگونه آنها گمان میکنند که شيعهاند؟!
الكافي، ج۲، ص۱۷۳
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَلَّمَ. فَسَأَلَهُ: كَيْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إِخْوَانِكَ؟
قَالَ: فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ وَ زَكَّی وَ أَطْرَی.
فَقَالَ لَهُ: كَيْفَ عِيَادَةُ أَغْنِيَائِهِمْ عَلَی فُقَرَائِهِمْ؟
فَقَالَ: قَلِيلَةٌ!
قَالَ: وَ كَيْفَ مُشَاهَدَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ؟
قَالَ: قَلِيلَةٌ!
قَالَ: فَكَيْفَ صِلَةُ أَغْنِيَائِهِمْ لِفُقَرَائِهِمْ فِي ذَاتِ أَيْدِيهِمْ؟
فَقَالَ: إِنَّكَ لَتَذْكُرُ أَخْلَاقاً قَلَّ مَا هِيَ فِيمَنْ عِنْدَنَا!
قَالَ فَقَالَ: فَكَيْفَ تَزْعُمُ هَؤُلَاءِ أَنَّهُمْ شِيعَةٌ؟![۳۸]
– پیمان اخوت در پی نزول این آیه
۲۳) الف. از ابنعباس روایت شده است:
زمانیکه آیه «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوةٌ: در واقع مؤمنان برادرند» (حجرات/۱۰) نازل شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میان مسلمانان با یکدیگر پیمان برادری برقرار کرد؛ پس بین ابوبکر و عمر، عثمان و عبدالرحمن و … برادری برقرار کرد تا اینکه بین همه اصحاب خویش متناسب با منزلت و جایگاهشان برادری برقرار کرد. سپس خطاب به علیبنابیطالب (علیه السلام) فرمود: تو برادر من هستی و من برادر تو.
ب. همچنین از حذيفه بن يمان روایت شده است:
رسول خدا صلّی اللّه عليه و اله ميان انصار و مهاجر برادری دينی برقرار ساخت. حضرت هركس را با همانندش برادر میكرد. سپس دست علی بن ابی طالب عليه السّلام را گرفت و فرمود: اين برادر من است.
حذيفه ادامه داد: پس رسول خدا سرور فرستادگان و پيشوای پرهيزگاران و فرستادۀ پروردگار جهانيان است؛ كسی است كه در ميان خلایق شبیه و مانندی ندارد و علی بن ابی طالب برادر او است.
الأمالي (للطوسي)، ص۵۸۷
الف. أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ، وَ أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الثَّقَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّوْفَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، قَالَ:
لَمَّا نَزَلَتْ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخَی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، فَآخَی بَيْنَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ، وَ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، وَ بَيْنَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ حَتَّی آخَی بَيْنَ أَصْحَابِهِ أَجْمَعِهِمْ عَلَی قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ.
ثُمَّ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): أَنْتَ أَخِي، وَ أَنَا أَخُوكَ.
ب. أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ سَنَةَ سِتَّ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ- وَ فِيهَا مَاتَ-، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ بِشْرٍ بِالْكُوفَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ أَبِي نُوَيْرَةَ الْأَسَدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شَمِرٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَی، عَنْ سَعْدِ بْنِ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ:
آخَی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَيْنَ الْأَنْصَارِ وَ الْمُهَاجِرِينَ أُخُوَّةَ الدِّينِ، وَ كَانَ يُؤَاخِي بَيْنَ الرَّجُلِ وَ نَظِيرِهِ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: هَذَا أَخِي.
قَالَ حُذَيْفَةُ: فَرَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سَيِّدُ الْمُرْسَلِينَ، وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الَّذِي لَيْسَ لَهُ فِي الْأَنَامِ شِبْهٌ وَ لَا نَظِيرٌ، وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخُوهُ.
۲۴) ابوهارون میگوید: سراغ ابوسعید خدری رفتم و گفتم آیا تو در جنگ بدر حضور داشتی؟
گفت: آری!
[سپس از وی درباره داستان بدگوییهایی که از علی ع نزد فاطمه س شد و از گفتگویی که بین پیامبر ص و فاطمه س رد و بدل شد سوال کرد تا این فراز که:]
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به فاطمه فرمود: ای فاطمه! علیبنابیطالب (علیه السلام) هشت فضیلت دندانشکن دارد که به احدی از گذشتگان و آیندگان داده نشده است: علیبنابیطالب (علیه السلام) برادر من در دنیا و آخرت است و کسی جز او چنین نیست؛ … .
الإرشاد، ج۱، ص۳۶
أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عِمْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی عَنْ قَيْسٍ عَنْ أَبِي هَارُونَ قَالَ:
أَتَيْتُ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً قَالَ نَعَمْ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لِفَاطِمَةَ …[۳۹]
فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَا فَاطِمَةُ إِنَّ لِعَلِيٍّ ثَمَانِيَةَ أَضْرَاسٍ قَوَاطِعَ لَمْ تُجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ هُوَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ لَيْسَ ذَلِكَ لِغَيْرِهِ مِنَ النَّاسِ…[۴۰]
۲۵) ابن شهر آشوب در کتاب مناقب خویش فصلی را به اخوت امیرالمؤمنین ع با پیامبر ص اختصاص، و توضیح داده است که ایشان از سه جهت برادر رسول الله ص است:
اول به دلیل روایتی که دلالت دارد که نور پیامبر ص و امیرالمؤمنین ع همواره در میان پدران نیکوسرشت و مادران پاکدامن منتقل میشد؛ و
دوم از این جهت که ابوطالب و فاطمه بنت اسد (پدر و مادر حضرت علی ع) سرپرستی پیامبر ص را از کودکی عهدهدار شدند و طبق روایات کسی که سرپرستی کسی را از کودکی عهدهدار شود همچون پدرش است و نیز روایاتی که عمو را همچون پدر معرفی کرده چنانکه در مورد حضرت ابراهیم ع هم برای عمویش آذر در قرآن کریم از تعبیر «أبیه» استفاده شده است؛ و
سومین مورد -که محل اصلی بحث اینجاست- آن است که رسول الله در موقعیتهای مختلف صریحا بین خود و حضرت علی ع پیوند برادری برقرار کردند: مهمترین آنها
– یکی در روز بیعت عشیره است (که پیامبر ص در ابتدای دعوت خویش عشیره خود را جمع کرد و اسلام را برآنها عرضه کرد و جز حضرت علی ع کسی اسلام نیاورد) که در آن موقع تنها حضرت علی با او بیعت کرد بر این اساس که برادر او در دو سرا (دنیا و آخرت) باشد؛ و
– دیگری در جنگ خیبر بود که حضرت تعبیر «انت اخی و وصیی» را در مورد حضرت علی ع به کار برد؛ و
– از همه مشهورتر در روزی بود که پیوند برادری بین مسلمانان برقرار کرد و علی ع را برادر خود خواند. (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج۲، ص۱۸۴-۱۸۵).[۴۱]
سپس ابن شهر آشوب فهرستی از ذکر این پیوند اخوت امیرالمؤمنین ع با پیامبر ص مبتنی بر منابع اهل سنت میآورد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. و روایت شده است که پیامبر ص در لشکرگاه بود و هفتصد و چهل نفر از مردانش پیرامونش بودند که جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند متعال بین فرشتگان و نیز بین من و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و دردائیل و راحیل اخوت برقرار کرده است. پس پیامبر ص بین اصحابش اخوت برقرار کرد.
ب. و خطیب خوارزمی در کتابش با اسناد خود از ابن مسعود روایت کرده که پیامبر ص فرمود: اولین کسی که علی بن ابیطالب را به برادری گرفت اسرافیل بود، سپس جبرئیل.
ج. در تاریخ بلاذری و سلامی و غیر اینها از ابن عباس و دیگران روایت شده است که زمانیکه آیه «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوةٌ: در واقع مؤمنان برادرند» (حجرات/۱۰) نازل شد، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میان افراد شبیه و مثل هم پیمان برادری برقرار کرد؛ پس بین ابوبکر و عمر، و بین عثمان و عبدالرحمن و بین سعد بن أبی وقاص و سعید بن زید، و بین طلحه و زبیر، و بین ابوعبیده و سعد بن معاذ، و بین مصعب بن عمیر و ابوایوب انصاری، و بین ابوذر و ابن مسعود، و بین سلمان و حذیفه، و بین حزمه و زید بن حارثه، و بین ابیالدرداء و بلال، و بین جعفر طیار و معاذ بن جبل، و بین مقداد و عمار، و بین عایشه و حفصه، و بین زینب بنت جحش و میمونة، و بین امسلمه و صفیه پیوند اخوت* برقرار کرد تا اینکه بین همه اصحاب خویش متناسب با منزلت و جایگاهشان برادری برقرار کرد. سپس خطاب به علیبنابیطالب (علیه السلام) فرمود: تو برادر من هستی و من برادر تو.
* پینوشت: توجه شود که برخلاف زبان فارسی که دو کلمه «برادری» و «خواهری» در مقابل هم است و به جای هم نمیشود به کار رود، کلمه «اخوّت» و «إخوة» وقتی به صورت مطلق به کار میرود میتواند در معنای اعم از برادری و خواهری استفاده شود؛ چنانکه در قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً» (نساء/۱۷۶). از این رو کاربرد کلمه «اخوت» در خصوص پیوند بین زنان به معنای «پیوند خواهری» میباشد. توضیح بیشتر در ذیل کلمه «أخوة» در نکات ادبی گذشت.
د. محمد بن اسحاق روایت کرده است: پیامبر ص بین اصحابش اعم از مهاجران و انصار دونفر دو نفر پیوند اخوت برقرار کرد؛ سپس دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: این برادر من است!
ه. ترمذی و سمعانی و نطنزی از عمر و زید بن ابیاوفی [در نسخه بدل: زید بن حارثه] روایت کردهاند که رسول الله ص بین اصحابش پینود اخوت برقرار کرد. سپس علی ع با چشمانی اشکآلود سراغ پیامبر ص آمد و گفت:یا رسول الله! بین تمام اصحابت پیوند برادری برقرار کردی و بین من با هیچکس چنین پیوندی برقرار نکردی. پیامبر ص فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرتی.
ز. احمد بن حنبل در کتاب فضائل این روایت را چنین نقل کرده است که [پیامبر ص فرمود:] همانا تو را به خاطر خودم نگه داشتم؛ تو برادر منی و من برادر تو؛
ح. و در همین کتاب به روایت زید بن اوفی این جملات را هم در ادامه آورده است: به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود سوگند، که کار تو را به تاخیر نینداختم جز برای خودم؛ و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.
ط. خوارزمی در کتاب الاربعین خود از ابورافع روایت کرده است که همانا رسول الله ص نگاهی به علی ع انداخت و فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت و وزیر و وارث من هستی.
ی. در کتاب اعتقاد اهل السنة از مخدوج بن زید ذهلی روایت شده است که: همانا پیامبر ص وقتی بین مسلمانان اخوت برقرار کرد دست علی ع را گرفت و بر سینهاش گذاشت و فرمود: ای علی! تو نسبت به من و من نسبت به تو همچون نسبت بین موسی و هارون هستیم.
ک. شیخ اهل سنت قاضی ابوعمرو با اسناد خود از شرحبیل در ضمن روایتی نقل کرده است که: پس علی ع به رسول الله ص عرض کرد: پس من یا رسول الله چطور؟ برادر من کیست؟ فرمود: به کسی که مرا به حق مبعوث فرمود سوگند، که کار تو را به تاخیر نینداختم جز برای خودم؛ و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست و تو برادر من هستی در دنیا و آخرت.
ل. در کتاب فضائل العشرة از ابن عباس روایت شده است که پیامبر ص فرمودند: هنگامی که روز قیامت شود از باطن عرش نداد داده شود: ای محمد! چه پدر خوبی است پدرت ابراهیم؛ و چه برادر خوبی است برادرت علی بن ابیطالب.
م. سمعانی در کتاب «فضائل» خویش از ابوصلت اهوازی با اسناد خود از جابر [بن عبدالله انصاری] روایت کرده است که: همانا پیامبر ع نگاهش به علی ع افتاد و فرمود: این برادر من و همنشین من است و کسی است که خداوند به او نزد فرشتگانش مباهات میکند و کسی است که با سلام وارد بهشت میشود.
ن. فردوس دیلمی از حذیفه روایت کرده است که پیامبر ص فرمود: علی ع برادر و پسرعموی من است.
س. در کتاب مناقب (ابن مغازلی) از ابواسحاق عدل روایت شده که ابویحیی میگفت: علی ع بر منبری ننشست [یعنی خطبهای نخواند] مگر اینکه در آن فرمود: من بنده خدا و برادر رسول الله ص هستم و بعد از من کسی چنین سخنی نگوید مگر اینکه کذاب و دروغگو باشد.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۱۸۵-۱۸۶
الف. رُوِيَ أَنَّهُ كَانَ النَّبِيُّ ص بِالنُّخَيْلَةِ وَ حَوْلَهُ سَبْعُمِائَةٍ وَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا؛ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی آخَی بَيْنَ الْمَلَائِكَةِ وَ بَيْنِي وَ بَيْنَ مِيكَائِيلَ وَ بَيْنَ إِسْرَافِيلَ وَ بَيْنَ عَزْرَائِيلَ وَ بَيْنَ دَرْدَائِيلَ وَ بَيْنَ رَاحِيلَ. فَآخَی النَّبِيُّ بَيْنَ أَصْحَابِهِ.
ب. وَ رَوَی خَطِيبُ خُوَارِزْمَ فِي كِتَابِهِ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ النَّبِيٌّ: أَوَّلُ مَنِ اتَّخَذَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخاً إِسْرَافِيلُ ثُمَّ جَبْرَائِيلُ. الْخَبَرَ.
ج. تَارِيخِ الْبَلاذِرِيِّ وَ السَّلَامِيِّ وَ غَيْرِهِمَا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ غَيْرِهِ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَی «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخَی رَسُولُ اللَّهِ بَيْنَ الْأَشْكَالِ وَ الْأَمْثَالِ فَآخَی بَيْنَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ بَيْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ وَ سَعِيدِ بْنِ زَيْدٍ وَ بَيْنَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ وَ بَيْنَ أَبِي عُبَيْدَةَ وَ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ- وَ بَيْنَ مُصْعَبِ بْنِ عُمَيْرٍ وَ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ وَ بَيْنَ أَبِي ذَرٍّ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ وَ بَيْنَ سَلْمَانَ وَ حُذَيْفَةَ وَ بَيْنَ حَمْزَةَ وَ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ وَ بَيْنَ أَبِي الدَّرْدَاءِ وَ بِلَالٍ وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ الطَّيَّارِ وَ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وَ بَيْنَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ بَيْنَ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ وَ بَيْنَ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَ مَيْمُونَةَ وَ بَيْنَ أُمِّ سَلَمَةَ وَ صَفِيَّةَ حَتَّی آخَی بَيْنَ أَصْحَابِهِ بِأَجْمَعِهِمْ عَلَی قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ يَا عَلِيُّ.
د. مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: آخَی النَّبِيُّ بَيْنَ أَصْحَابِهِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ أَخَوَيْنِ أَخَوَيْنِ. ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ قَالَ: وَ هَذَا أَخِي.
ه. تَارِيخِ الْبَلاذِرِيِّ قَالَ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ تَرَكْتَنِي فَقَالَ أَنْتَ أَخِي أَ مَا تَرْضَی أَنْ تُدْعَی إِذَا دُعِيتُ وَ تَكْسَی إِذَا كُسِيتُ وَ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِذَا دَخَلْتُ قَالَ بَلَی يَا رَسُولَ اللَّهِ.
و. التِّرْمِذِيُّ وَ السَّمْعَانِيُّ وَ النَّطَنْزِيُّ أَنَّهُ قَالَ عُمَرُ وَ زَيْدُ بْنُ أَبِي أَوْفَی [نسخه بدل: زید بن حارثة] : آخَی رَسُولُ اللَّهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ؛ فَجَاءَ عَلِيٌّ تَدْمَعُ عَيْنَاهُ؛ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ لَمْ تُوَاخِ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحَدٍ؟! فَقَالَ النَّبِيُّ ع: أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
ز. وَ فِي فَضَائِلِ أَحْمَدَ: إِنَّمَا تَرَكْتُكَ لِنَفْسِي أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ.
ح. وَ فِيهِ بِرِوَايَةِ زَيْدِ بْنِ أَوْفَی: وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.
ط. الْأَرْبَعِينِ عَنِ الْخُوَارِزْمِيِّ قَالَ أَبُو رَافِعٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ الْتَفَتَ إِلَی عَلِيٍّ فَقَالَ: أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي.
ی. اعْتِقَادِ أَهْلِ السُّنَّةِ رَوَی مَخْدُوجُ بْنُ زَيْدٍ الذُّهْلِيُّ: أَنَّ النَّبِيَّ ص لَمَّا آخَی بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَوَضَعَهَا عَلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی الْخَبَرَ.
ک. شَيْخُ السُّنَّةِ الْقَاضِي أَبُو عَمْرٍو بِإِسْنَادِهِ عَنْ شُرَحْبِيلَ فِي خَبَرٍ إِنَّ عَلِيّاً ع قَالَ: فَأَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ أَخِي؟ قَالَ: وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي؛ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛ وَ أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
ل. وَ فِي فَضَائِلِ الْعَشَرَةِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ النَّبِيُّ ع: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُودِيتُ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ يَا مُحَمَّدُ نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
م. فَضَائِلِ السَّمْعَانِيِّ رَوَی أَبُو الصَّلْتِ الْأَهْوَازِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ طَاوُسٍ عَنْ جَابِرٍ: أَنَّ النَّبِيَّ رَأَی عَلِيّاً فَقَالَ: هَذَا أَخِي وَ صَاحِبِي وَ مَنْ بَاهَی اللَّهُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ وَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِسَلَامٍ.
ن. فِرْدَوْسِ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ النَّبِيُّ ع: عَلِيٌّ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي.
س. الْمَنَاقِبِ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْعَدْلِ قَالَ أَبُو يَحْيَی: مَا جَلَسَ عَلِيٌّ عَلَی الْمِنْبَرِ إِلَّا قَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ.
۲۶) ابن شهر آشوب (م۵۸۸) بعد از ذکر واقعه اخوت امیرالمؤمنین ع و پیامبر در منابع اهل سنت، دو روایت از کتب شیعی میآورد؛ که روایت اول را بدون سند آورده است، ولی کراجکی (م۴۴۹) با سند متصل در كنز الفوائد، (ج۲، ص۱۸۰[۴۲]) آن را با تفصیل بیشتری ذکر کرده است؛ و روایت دوم را به نقل از کتاب سلوة الشیعة نوشته فنجکردی نیشابوری (م۵۰۳/۵۱۳) آورده است؛ که در متن چاپ شده امروزی این کتاب، روایت دوم یافت نشد؛ ولی همان روایت اول (بدون بیت دوم از اشعار آن) در سلوة الشیعة (ص۹۳) موجود است.
الف. از امام صادق ع روایت شده است که [امیرالمؤمنین ع فرمودند:] وقتی رسول الله ص بین صحابه پیوند اخوت برقرار کرد و کسی را برادر علی ع قرار نداد من به پیامبر ص عرض کردم که چرا برای من برادری قرار ندادید؟
پیامبر ص فرمودند: تو را برای خودم برگزیدم؛ تو برادر منی و من برادر توام در دنیا و آخرت.
پس اشک در دیدگان علی ع حلقه زد و این شعر را سرود:
تو را به جان خویش پاس میدارم ای برگزیدهای که خداوند رحمان ما را به وسیله او از تاریکی نادانی (بدَرآورْد و) راه نمود؛
و جانم را فدایت میکنم و این جان چه ارزشی دارد در پیشگاه کسی که همه اصل و فرع من از او روییده است؛
و کسی که از آنگاه که کودک و نوجوان نو رسیده بودم مرا بود، و گام به گام نزد خود مرا پرورش داد؛
و کسی که نیای او نیای من، و برادر پدرش برادر پدر من، و زاد و رود او زاد و رود من، و دخترش همسر من است؛
و کسی که هنگامی که میان حاضران پیمان برادری میبست مرا فراخواند و با من پیمان برادری بست و پارهای از ارج و برتری مرا هویدا فرمود؛
ارج و برتری تو راست، ای آخرین فرستادگان! من تا زندهام سپاسگزارِ به تمامت رسانیدنِ عطا و نعمتی هستم که ارزانی داشتی.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۷؛ سلوة الشیعة، ص۹۳ (ترجمه ابیات به غیر از بیت دوم برگرفته از همین کتاب (به کوشش جویا جهانبخش) ص۱۱۶).
الصَّادِقُ ع: وَ لَمَّا آخَی رَسُولُ اللَّهِ بَيْنَ الصَّحَابَةِ وَ تَرَكَ عَلِيّاً فَقَالَ لَهُ فِي ذَلِكَ؛
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ: إِنَّمَا اخْتَرْتُكَ لِنَفْسِي أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.
فَبَكَی عَلِيٌّ عِنْدَ ذَلِكَ وَ قَالَ:
أَقِيكَ بِنَفْسِي أَيُّهَا الْمُصْطَفَی الَّذِي / هَدَانَا بِهِ الرَّحْمَنُ مِنْ عَمَهِ الْجَهْلِ
وَ أَفْدِيكَ حَوْبَائِي وَ مَا قَدْرُ مُهْجَتِي / لِمَنْ أَنْتَمِي مِنْهُ إِلَی الْفَرْعِ وَ الْأَصْلِ
وَ مَنْ ضَمَّنِي مُذْ [إذ] كُنْتُ طِفْلًا وَ يَافِعاً / وَ أَنْعَشَنِي بِالْبِرِّ وَ الْعَلِّ وَ النَّهْلِ
وَ مَنْ جَدُّهُ جَدِّي وَ مَنْ عَمُّهُ عَمِّي / وَ مَنْ أَهْلُهُ أُمِّي [ابْنِي] وَ مَنْ بِنْتُهُ أَهْلِي
وَ مَنْ حِينَ آخَی بَيْنَ مَنْ كَانَ حَاضِراً / دَعَانِي وَ آخَانِي وَ بَيَّنَ مِنْ فَضْلِي
لَكَ الْفَضْلُ [الْخَيْرُ] إِنِّي مَا حَيِيتُ لَشَاكِرٌ / لِإِتْمَامِ مَا أُولِيتُ يَا خَاتَمَ الرُّسُلِ.
ب. از جابر بن عبداله انصاری روایت شده است که شنیدم علی ع این شعر را سرود و رسول الله ص داشت گوش میداد. علی ع سرود:
من برادر مصطفی هستم و شکی در نَسَب من راه ندارد؛ که با او پرورش یافتم و دو نوه او فرزندان مناند
نیای من و نیای رسول الله یکی بود؛ و فاطمه همسر من است و این سخن گزافی نیست
و خدا را سپاسگزارم که شریکی ندارد؛ همان که در حق بندهاش نیکوکار است و تا ابد باقی است.
پس رسول الله ص لبخندی زد و فرمود: راست گفتی.
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۲، ص۱۸۷
الْفَنْجَكْرُدِيُّ فِي سَلْوَةِ الشِّيعَةِ؛ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً يُنْشِدُ وَ رَسُولُ اللَّهِ يَسْمَعُ:
أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَی لَا شَكَّ فِي نَسَبِي / مَعَهُ رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي
جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ / وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي لَا قَوْلُ ذِي فَنَدٍ
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً لَا شَرِيكَ لَهُ / الْبِرُّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِي بِلَا أَمَدٍ
قَالَ: فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ قَالَ صَدَقْتَ.
۲۷) عاملی نباطی درمقام برشمردن فضایل امیرالمؤمنین ع به حدیثی نبوی[۴۳] اشاره میکند که:
وقتی آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ: در واقع مؤمنان برادرند» (حجرات/۱۰) و آیه «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ: برادرانه بر تختهایی روبروی هماند» (حجر/۴۷) نازل شد جبرئیل گفت: ای محمد! اینها اصحاب تویند؛ خداوند متعال به تو دستور میدهد که در زمین بین آنها برادری برقرار کنی همان طور که خداوند بین آنها در آسمان برادری برقرار کرده است.
من [= رسول الله ص] گفتم: من آنها را نمیشناسم. [یعنی نمیدانم خداوند بین کدام آنها با همدیگر برادری برقرار کرده است]
جبرئیل گفت: من کنار تو میایستم؛ هرگاه مؤمنی را بلند کردی به تو میگویم فلانی را [به عنوان برادر وی] بلند کن که او مؤمن است؛ و هرگاه کافری را [= کسی را که قلباً کافر است ولو اظهار مسلمانی کرده] بلند کردی به تو میگویم فلانی را [به عنوان برادر وی] بلند کن که او هم کافر است؛ و اینچنین بین آنها برادری برقرار کن.
چون چنین کرد ضجه منافقان برخاست و خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّی يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ: قرار نبوده که خداوند مؤمنان را بر این [حال و روزی] که شما بر آن هستید رها سازد، تا اینکه خبیث را از طیّب [= پاک] جدا کند» (آل عمران/۱۷۹).
پس وقتی پیامبر برقراری اخوت در خصوص علی ع را – البته به دستور جبرئیل- عقب انداخت علی ع ناراحت شد؛ پس خداوند متعال به پیامبرش فرمود: همانا او را برای تو ذخیره کرده بودم و بین شما دو نفر در زمین و آسمان برادری برقرار کردم.
الصراط المستقيم إلی مستحقي التقديم، ج۲، ص۲۴
لما نزلت «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و نزلت «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ» قال جبرائيل: هم أصحابك يا محمد! أمرك الله تعالی أن تواخي بينهم في الأرض كما واخی الله بينهم في السماء.
فقلت: إني لا أعرفهم.
قال: أنا قائم بإزائك كلما أقمت مؤمنا، قلت لك: أقم فلانا فإنه مؤمن؛ و كلما أقمت كافرا، قلت لك: أقم فلانا فإنه كافر، فواخ بينهما.
فلما فعل ذلك ضج المنافقون؛ فأنزل الله تعالی «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّی يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ».
فحزن علي ع إذ أخره بأمر جبرائيل؛ فأنزل الله تعالی إليه: إنما خبأته لك و آخيت بينكما في السماء و الأرض.
ب. فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ
۲۸) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
صدقهای که خدا آن را دوست دارد، اصلاح میان مردم است که میانشان به هم خورده و نزدیککردن آنهاست به هم زمانی که آنها از هم دوری گزیدهاند.
الكافي، ج۲، ص۲۰۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ عَنْ حَبِيبٍ الْأَحْوَلِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَيْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَيْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا.
– عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.
۲۹) الف. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
آشتی دادن میان دو شخص را بیشتر دوست دارم از اینکه دو سکه طلا صدقه بدهم.
ب. از مفضّل نقلشده که امامصادق (علیه السلام) فرمود:
«هرگاه میان دو نفر از شیعیان ما نزاعی دیدی، از مال من برای برطرفکردنش مصرف کن».
ج. ابوحنیفه سابق الحاج گوید:
مفضّل از کنار ما میگذشت؛ من و دامادم بر سر ارثی مشاجره میکردیم. ساعتی ایستاد و سپس گفت: «بیایید به خانه»!
نزد او رفتیم و با چهار صد درهم میان ما آشتی داد و از خودش آن پول را به ما پرداخت کرد. وقتی خیالش از پایان یافتن نزاع ما جمع شد، گفت: «بدانید که این پول مال خود من نیست ولی امام صادق (علیه السلام) به من فرموده، هنگامیکه دو تن از شیعیان با هم در چیزی نزاع دارند میان آنان آشتی بدهم و از مال او عوض دهم، و این از مال آن حضرت است».
الكافي، ج۲، ص۲۰۹
الف. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَأَنْ أُصْلِحَ بَيْنَ اثْنَيْنِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِينَارَيْنِ.
ب. عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
إِذَا رَأَيْتَ بَيْنَ اثْنَيْنِ مِنْ شِيعَتِنَا مُنَازَعَةً فَافْتَدِهَا مِنْ مَالِي .
ج. ابْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ سَابِقِ الْحَاجِ قَالَ:
مَرَّ بِنَا الْمُفَضَّلُ وَ أَنَا وَ خَتَنِي نَتَشَاجَرُ فِي مِيرَاثٍ. فَوَقَفَ عَلَيْنَا سَاعَةً؛ ثُمَّ قَالَ لَنَا: تَعَالَوْا إِلَى الْمَنْزِلِ. فَأَتَيْنَاهُ؛ فَأَصْلَحَ بَيْنَنَا بِأَرْبَعِمِائَةِ دِرْهَمٍ، فَدَفَعَهَا إِلَيْنَا مِنْ عِنْدِهِ؛ حَتَّى إِذَا اسْتَوْثَقَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا مِنْ صَاحِبِهِ، قَالَ: أَمَا إِنَّهَا لَيْسَتْ مِنْ مَالِي، وَ لَكِنْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَمَرَنِي إِذَا تَنَازَعَ رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي شَيْءٍ أَنْ أُصْلِحَ بَيْنَهُمَا وَ أَفْتَدِيَهَا مِنْ مَالِهِ؛ فَهَذَا مِنْ مَالِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع.
۳۰) الف. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
کسیکه میان دیگران آشتی برقرار میکند [اگر مجبور شود برای اینکار، سخن غیر واقعی بگوید] دروغگو بهشمار نیاید.
ب. از معاویه بن وهب یا معاویه بن عمار نقل شده است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از قول من چنین و چنان را دربارهی چند چیز – که بدانها امر فرمود- ابلاغ کن.
گفتم: من از قول شما اینها را ابلاغ میکنم و از جانب خودم نیز هم آنچه را به من فرمودی و هم مطالبی غیر از آن را میگویم.
فرمود: «بله، زیرا اصلاحکننده در آنچه گوید دروغگو نباشد. چرا که این سخنانش برای صلح و آشتی برقرار کردن است و دروغ نیست».
الكافي، ج۲، ص۲۱۰
الف. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْمُصْلِحُ لَيْسَ بِكَاذِبٍ .
ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ أَوْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ:
أَبْلِغْ عَنِّي كَذَا وَ كَذَا فِي أَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا.
قُلْتُ: فَأُبَلِّغُهُمْ عَنْكَ وَ أَقُولُ عَنِّي مَا قُلْتَ لِي وَ غَيْرَ الَّذِي قُلْتَ.
قَالَ: نَعَمْ إِنَّ الْمُصْلِحَ لَيْسَ بِكَذَّابٍ إِنَّمَا هُوَ الصُّلْحُ لَيْسَ بِكَذِب.
۳۱) الف. از امام رضا ع با سند متصل از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که رسول الله ص فرمودند:
بعد از انجام واجبات هیچکس عملی بهتر از آشتی دادن مردم انجام نداده است؛ سخن خوبی میگوید و آرزوی خوبی میکند.
و نیز فرمودند: اصلاح ذات البین و آشتی دادن بین افراد برتر از یک سال نماز و روزه است.
الأمالي (للطوسي)، ص۵۲۲
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَيْهَقِيُّ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ). قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَ حَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ):
مَا عَمِلَ امْرُؤٌ عَمَلًا بَعْدَ إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ خَيْراً مِنْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ، يَقُولُ خَيْراً وَ يَتَمَنَّى خَيْراً…
قَالَ: وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: إِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْم.
ب. از امام کاظم متن دو وصیتنامه از امیرالمومنین ع روایت شده است؛ که در فرازی از وصیتنامه دوم امیرالمومنین ع، از رسول الله ص روایت شده که ایشان فرمودند:
آشتی برقرار کردن بین افراد برتر از یک سال نماز و روزه است؛ و آن چیزی که دین را نابود و ریشهکن میکند نزاع انداختن بین افراد است؛ و لا قوة الا بالله العلی العظیم. …
الكافي، ج۷، ص۵۱
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع بِوَصِيَّةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هِيَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ …[۴۴]
وَ كَانَتِ الْوَصِيَّةُ الْأُخْرَى مَعَ الْأُولَى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ …[۴۵]
فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ أَنَّ الْمُبِيرَةَ الْحَالِقَةَ لِلدِّينِ فَسَادُ ذَاتِ الْبَيْنِ؛ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم؛ …[۴۶]
ج. این فراز از وصیتنامه ایشان با اندکی تفاوت در نهجالبلاغه نیز آمده است:
… شما دو نفر [امام حسن و امام حسین ع] و همه فرزندان و خانوادهام و هرکس که این وصیتنامهام به او برسد را سفارش میکنم به تقوای الهی و نظم در کارتان و آشتی بین خودتان؛ که همانا من از جد شما [= رسول الله ص]شنیدم که فرمود: «آشتی برقرار کردن بین افراد برتر از یک سال نماز و روزه است؛»…
نهجالبلاغه، نامه ۴۷
…أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ص يَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَام…[۴۷]
تدبر
۱) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
بعد از اینکه در آیه قبل از ضرورت برقرار کردن صلح و آشتی بین مؤمنان سخن گفت در این آیه به فلسفه آن اشاره میکند و میفرماید در واقع مؤمنان برادر یکدیگرند؛ و لذاست که نباید بین آنان جنگ و درگیری واقع شود و اگر واقع شد هم حتما باید میان دو برادرتان آشتی دهید؛ و سپس تاکید میکند که تقوای الهی پیشه کنید؛ امید است که شما مورد رحمت قرار گیرید.
در این سوره به نظر میرسد دو آیه هست که به روابط بین عموم انسانها اشاره دارد: یکی این آیه که در آن رابطه بین جامعه اسلامی (به تعبیر قرآن: مؤمنان) از جنس رابطه اخوت معرفی میگردد؛ و دیگری آیه ۱۳ (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا) که در آنجا به رابطه بین کل انسانها (ناس) – نه فقط مؤمنان، بلکه حتی رابطه مسلمانها با غیرمسلمانها؛ و حتی الگوی رابطه پیشنهادی بین خود غیرمسلمانها – میپردازد و این رابطه از جنس رابطه تعارفی (= همشناسی) معرفی میشود؛ که درباره این رابطه اخیر در همانجا ان شاء الله به تفصیل بحث خواهد شد.
۲) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
در یک نگاه کلان، رابطه برادری را به دو قسم برادری تکوینی (جایی که پدر یا مادر مشترکی در متن طبیعت کار باشد) و برادری تشریعی (جایی که بر اساس حکم اعتباری شرعی، دو نفر برادر هم قلمداد شود) میتوان تقسیم کرد؛ که البته رابطه اینها عموم و خصوص من وجه است؛ در اغلب موارد برادر تکوینی و برادر تشریعی بر هم منطبق است؛ اما مثلا اگر کسی ولدالزنا باشد برادر تکوینیاش برادر شرعیاش نیست؛ ویا مثلا کسی که برادر رضاعی شخص دیگر است (یعنی به خاطر خوردن از شیر مادر وی، برادر او محسوب شده) ویا فرزندان دو زن و مرد متفاوت، که آن زن و مرد با هم ازدواج کنند به نحوی برادر شرعی همدیگر محسوب میشوند هرچند برادر تکوینی نیستند. (لازم به ذکر است که کلمه «إخوة» در اینجا به معنای اعم از برادری و خواهری به کار رفته است؛ که چون در زبان فارسی کلمهای که چنین دلالتی داشته باشد نداریم ما کلمه «برادری» را در ادامه به همین معنای اعم استفاده میکنیم).
به نظر میرسد که مقصود از برادریای که در این آیه بین مؤمنان مطرح میشود میتواند هریک از این دو باشد:
الف. برادری تشریعی
الف.۱. از نظر علامه طباطبایی، «آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» متضمن جعل تشریعی برادری بین مؤمنان است که آثار شرعی خود را دارد؛ و این جعل یک جعل اعتباری است که آثار آن تابع اعتبار اعتبارکننده (=شارع) است. یعنی گمان نشود که برادری شرعی صرفا منحصر به برادر رضاعی و مانند آن است؛ بلکه شارع همان طور که بر اثر شیر خوردن از یک زن، جعل برادری کرده است، بین کل مؤمنان هم برادری را جعل کرده است؛ و همان طور که احکام شرعی مترتب بر برادری طبیعی لزوما با احکام شرعی مترتب بر برادری رضاعی یکی نیست و به اعتبار شارع برمیگردد (مثلا با اینکه در هر دو مورد، ازدواج بین خواهر و برادر حرام است؛ اما در اولی از همدیگر ارث میبرند، در حالی که در دومی ارث نمیبرند)؛ و برای برادری دینی هم احکام شرعی خاصی وجود دارد که در برخی احادیث تحت عنوان حقوق برادر دینی بدانها اشاره شده است؛ و از این رو، در خصوص این برادری و حقوق مترتب بر آن نیاز نیست که این را صرفا یک مجازگوییای بدانیم.» (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۵-۳۱۷[۴۸])
الف.۲. از این جهت که طبق احادیث متعدد پیامبر ص پدر این امت است (تا حدی که همسران ایشان طبق آیه قرآن به منزله مادران این امت معرفی شدهاند: وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ؛ احزاب/۶)[۴۹]؛ و بدین ترتیب از نظر شریعت اسلام تمام مؤمنان فرزند پیامبر ص و برادر همدیگر محسوب میشوند.
الف.۳. …
ب. برادری تکوینی
ب.۱. با توجه به اینکه در نکات ادبی اشاره شد که غالبا تعبیر «إِخْوَان» بیشتر برای دوستان و «إِخْوَة» بیشتر برای برادرانی که در ولادت مشترکند به کار میرود، کاربرد آن در اینجا میتواند کاربردی استعاری باشد برای اشاره به برادری تکوینی. یعنی قرآن کریم با استفاده از واژهای که غالبا برای برادری تکوینی استفاده میشود میخواهد بگوید شما باید این برادری ایمانی را همچون برادری تکوینی ببینید. (اقتباس از مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۱۰۶[۵۰])
ب.۲. اگر به احادیث طینت توجه کنیم (که طینت مؤمنان واحد، و برگرفته از طینت اهل بیت ع است) آنگاه چهبسا بتوان گفت همان احادیث که پیامبر ص و علی ع را پدران این امت معرفی میکنند، بیان یک حقیقت تکوینی (ناظر به طینت انسان) است و بدین ترتیب در خصوص مؤمنان واقعی، واقعا برادری تکوینی بین مؤمنان برقرار است؛ البته با این توجه که عالم تکوین منحصر در عالم ماده و دنیا نیست و مراتب دیگر وجود واقعی (از جمله عالم ذر) را هم شامل میشود. (اقتباس از تفسير الصافي، ج۵، ص۵۱-۵۲[۵۱])
ب.۳. از نعمتهاى الهى كه خداوند در قرآن برشمرده است، ایجاد الفت ميان دلهاى مسلمانان است: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ: به ياد آوريد نعمت خدا بر شما را كه شما با يكديگر دشمن بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت برقرار كرد (آل عمران/۱۰۳). از این آیه سوره حجرات فهمیده میشود که آن الفتی که خداوند تکوینا بین مسلمانان ایجاد کرده فقط در حد برطرف شدن نزاع تاریخی اوس و خزرج نبود؛ بلکه چنان الفتی است که همه مومنان را برادر یکدیگر گردانده است.
ب.۴. چون به پدر و مادر واحد (آدم و حواء) برمیگردند لذا همه با هم برادرند (اقتباس از زجاج، به نقل از مجمع البيان، ج۹، ص۲۰۰[۵۲])
تبصره: این قول نمی تواند در ذیل این آیه قول قابل اعتنایی باشد؛ زیرا بر اساس این قاعده کل انسانها با هم برادر میشوند نه فقط مؤمنان؛ در حالی که در این آیه، تعبیر «اخوة» ناظر به رابطه بین برادران ایمانی (و نه بین مطلق انسانها) به کار رفته است.
ب.۵. …
۳) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
رابطه بین مؤمنان، رابطه اخوت (خواهری و برادری) است.
اخوت (خواهری و برادری) در قرآن
در نکات ادبی اشاره شد که کلمه «اخوت» به معنای اعم از خواهری و برادری است؛ یعنی هم به رابطه بین برادران و هم بین خواهران و هم بین برادران و خواهران اصلاق میشود و بهترین شاهد بر این مدعا هم آیه «وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن: پس اگر «اخوه»ای بودند اعم از زنان و مردان، پس سهم مذکر همانند سهم دو مونث است» (نساء/۱۷۶) و نیز آیه «فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُس: و اگر متوفی «اخوه»ای [= برادر یا خواهری] داشت پس سهم مادر او یک ششم میشود (نساء/۱۱)» است که به وضوح برای این معنای عام به کار رفته است.
قرآن کریم بحث اخوت را از همین وضعیت عادی تکوینی (نسبت بین فرزندانِ والدین مشترک) شروع کرده، اما آن را به بسیاری از پیوندهای بین انسانها تعمیم داده است؛ به طوری که از ۹۶ باری که از این ماده استفاده کرده، تنها یک مورد آن در مورد روابط بین انسانها نیست؛ یعنی آیه: «وَ ما نُريهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (زخرف/۴۸).
مروری بر آیات مربوط به اخوت در قرآن کریم ابعاد زیبا و متنوعی از این تعمیم را نشان میدهد که درسهای فراوانی برای فهم روابط اجتماعی بین انسانها دارد و در اینجا ابتدا خلاصهای از مطلب (بدون ذکر آیات مربوطه) تقدیم میشود و سپس همان مطلب به طور مفصل همراه با تک تک آیات مربوطه تقدیم میشود:
در یک تقسیم کلی، اخوتِ (= خواهر-برادری) را میتوان به دو قسم اخوت تکوینی (اخوتی که به خاطر وجود والد مشترک به نحو تکوینی رقم خورده است) و غیرتکوینی تقسیم کرد.
در خصوص اخوت تکوینی مطلب از این قرار است که اسلام این اخوت را به رسمیت شناخته و احکام متعددی در مسائل مربوط به ارث و محرمیت و در مورد آن بیان فرموده؛ و البته در جایی تاکید کرده که در قضاوتهای دنیوی نباید این برادری ما را تحت تاثیر قرار دهد؛ اما در مجموع آن را کماهمیتتر از پیوندهای دینی میداند؛ یعنی با اینکه اصل آن را به رسمیت شناخته، اما هشدار میدهد که مبادا این برادری تکوینی (همچون سایر پیوندهای خانوادگی) روابط عمیق دینی شما را تحت الشعاع خود قرار بدهد. خود این اخوت تکوینی را از حیث بقای اخرویش میشود بر دو قسم تقسیم کرد؛ در واقع میتوان گفت این رابطه برادری تکوینی به لحاظ عمق وجودیاش [که در آخرت متجلی میشود] و ذیل سنت الهیِ «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين: دوستان صمیم در آن روز با همدیگر دشمنند؛ مگر تقواپیشگان» (زخرف/۶۷)، بر دو قسم خواهد بود: برخی از برادریها تحت رابطه الهی به پیوندی عمیق و جاودانه تبدیل میشود؛ و برخی از برادریها که در حد رابطه دنیوی باقی میماند، در آخرت مانند همه رابطههای دنیوی به عدم رابطه [یا حتی رابطه دشمنی] تبدیل میشود. نهایتا مصادیق رابطه اخوتی که در بحثهای قرآنی مورد توجه قرار گرفته است (که هریک حاوی درسهای فراوانی است) به ترتیب تاریخی عبارتند از: هابیل و قابیل؛ یوسف و برادرانش؛ موسی و خواهرش؛ موسی و هارون؛ و شاید بتوان به موارد فوق این مورد هم حضرت مریم به عنوان تلویحی به عنوان برادر هارون خطاب قرار گرفته است را به این موارد افزود.
اما در مورد اخوتِ (= خواهر-برادریِ) غیرتکوینی، باید گفت که برخلاف تصور رایج، چنین اخوتی صرفا در میان مومنان مطرح نشده؛ از این رو خود این برادری را به چند قسم میتوان تقسیم کرد:
– اخوت درون جامعه ایمانی؛ که خود این هم درباره چگونگی شکلگیریاش و هم تداومش و هم ثمراتی که بر آن مترتب شده نکات قرآنی متعددی یافت میشود: از سویی بیان میکند که خداوند است که این اخوت را بین شما برقرار کرد؛ و از سوی دیگر در فضاهای مختلف میخواهد که مومنان همدیگر را برادر دینی هم ببینند؛ و با هم به عنوان برادر دینی رفتار کنند و به اقتضائات آن تن دهند؛ که اگر چنین کنید اگر بین شما کدورتی بماند خدا در قیامت آن را رفع خواهد کرد.
– اخوت درون جامعه اسلامی (برادری مومن با منافق!)؛
– اخوت پیامبران با امتهایشان (در موارد متعددی در قرآن کریم پیامبران به عنوان برادر قومی که به سویش مبعوث شد معرفی شدهاند (حتی اگر اصلا از آن قوم و قبیله هم نبودند؛ مانند حضرت لوط؛ که بر طبق روایات کاملا از بیرون بر آنها وارد شد و البته از آنان زن گرفت و پیوند خویشاوندی سببی با آنها برقرار کرد). جالب اینجاست که برخلاف انتظار، تمام مواردی که پیامبری برادر امتش معرفی شده مواردی بوده که امتش ایمان نیاوردند و در قرآن کریم در خصوص هیچ یک از پیامبرانی که امتش به وی ایمان آوردند (یعنی حضرت یونس؛ و پیامبران بنیاسرائيل ]از حضرت موسی ع تا حضرت عیسی ع] و پیامبر اکرم ص) هیچگاه تعبیری که دلالت بر برادری بین آنها و امتشان داشته باشد به کار نرفته است؛ شاید از این باب که وقتی امتی دعوت پیامبرش را پذیرفت آن پیامبر همچون پدر آن امت میشود که بسیار رابطهای عمیقتر از برادری است؛ و در قرآن کریم به طور تلویحی و در احادیث به طور صریح بدین مطلب اشاره شده است. به هر حال پیامبرانی که در قرآن کریم از آنان به عنوان برادر قومشان یاد شده است به ترتیب تاریخی عبارتند از: نوح، هود، صالح، لوط، و شعیب.
– و آخرین دستهای که در این عرصه میتوان برشمرد، اخوت در میان بدهاست؛ که سه مورد در قرآن کریم یافت میشود: خواهر بودن امتهای جهنمی، برادری با شیاطین، و برادری منافق با کافر.
اکنون تفصیل مطلب (بیان مطالب فوق همراه با آیات مربوط به آن)
الف. اخوتِ (= خواهر-برادریِ) تکوینی
الف.۱. احکام دنیوی این اخوت
اسلام این اخوت را به رسمیت شناخته و احکام متعددی بر آن بار کرده است:
– در ارث:
يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً (نساء/۱۱)
وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ (نساء/۱۲)
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ كانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَكَ وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (نساء/۱۷۶)
– محرمیت و حرمت نگاه و رابطههای اقتصادی و اجتماعی مترتب بر محرمیت
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً (نساء/۲۳)
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (نور/۳۱)
لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (نور/۶۱)
لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ في آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيداً (أحزاب/۵۵)
– در قضاوت نباید این برادری ما را تحت تاثیر قرار دهد:
إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ (ص/۲۳)
الف.۲. کماهمیتتر بودن این اخوت از پیوندهای دینی
با اینکه دیدیم که اسلام اصل این اخوت را به رسمیت شناخته، اما هشدار میدهد که مبادا این برادری تکوینی (همچون سایر پیوندهای خانوادگی) روابط عمیق دینی شما را تحت الشعاع خود قرار بدهد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (توبة/۲۳)
قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ (توبة/۲۴)
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مجادلة/۲۲)
الف.۳. اقسام این اخوت از حیث بقای اخروی
در واقع میتوان گفت این رابطه برادری تکوینی به لحاظ عمق وجودیاش [که در آخرت متجلی میشود) و ذیل سنت الهیِ «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين: دوستان صمیم در آن روز با همدیگر دشمنند؛ مگر تقواپیشگان» (زخرف/۶۷) بر دو قسم خواهد بود:
الف.۳-۱: رابطه ماندگار
برخی از برادریها تحت رابطه الهی به پیوندی عمیق و جاودانه تبدیل میشود:
وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (أنعام/۸۷)
الف.۳-۲: رابطه فانی
برخی از برادریها که در حد رابطه دنیوی باقی میماند، در آخرت مانند همه رابطههای دنیوی به عدم رابطه [یا حتی رابطه دشمنی] تبدیل میشود:
يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيه؛ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ (معارج/۱۱-۱۲)
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ (عبس/۳۴)
الف.۴. مصادیق قرآنی این اخوت
مصادیق رابطه اخوتی که در بحثهای قرآنی مورد توجه قرار گرفته است (که هریک حاوی درسهای فراوانی است) به ترتیب تاریخی عبارتند از:
الف.۴-۱. هابیل و قابیل
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ (مائدة/۳۰)
فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمينَ (مائدة/۳۱)
الف.۴-۲. یوسف و برادرانش
قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ (يوسف/۵)
لَقَدْ كانَ في يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ (يوسف/۷)
إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (يوسف/۸)
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (يوسف/۵۸)
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُوني بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلينَ (يوسف/۵۹)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (يوسف/۶۳)
قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (يوسف/۶۴)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَميرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسيرٌ (يوسف/۶۵)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (يوسف/۶۹)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (يوسف/۷۰)
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ في دينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذي عِلْمٍ عَليمٌ (يوسف/۷۶)
قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ في نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (يوسف/۷۷)
يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (يوسف/۸۷)
قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (يوسف/۸۹)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ (يوسف/۹۰)
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بي إِذْ أَخْرَجَني مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني وَ بَيْنَ إِخْوَتي إِنَّ رَبِّي لَطيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ (يوسف/۱۰۰)
الف.۴-۳. موسی و خواهرش
إِذْ تَمْشي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنينَ في أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (طه/۴۰)
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (قصص/۱۱)
الف.۴-۴. موسی و برادرش
قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَ أَخي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (مائدة/۲۵)
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ (أعراف/۱۱۱)
وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ (أعراف/۱۴۲)
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (أعراف/۱۵۰)
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِأَخي وَ أَدْخِلْنا في رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ (أعراف/۱۵۱)
وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى وَ أَخيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (يونس/۸۷)
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا (مريم/۵۳)
هارُونَ أَخي (طه/۳۰)
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتي وَ لا تَنِيا في ذِكْري (طه/۴۲)
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ (مؤمنون/۴۵)
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً (فرقان/۳۵)
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ (شعراء/۳۶)
وَ أَخي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعي رِدْءاً يُصَدِّقُني إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (قصص/۳۴)
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغالِبُونَ (قصص/۳۵)
الف.۴-۵. مریم و هارون؟
شاید بتوان به موارد فوق این مورد هم حضرت مریم به عنوان تلویحی به عنوان برادر هارون خطاب قرار گرفته است را به این موارد افزود:
يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (مريم/۲۸)
ب. اخوتِ (= خواهر-برادریِ) غیرتکوینی
برخلاف تصور رایج، چنین اخوتی صرفا در میان مومنان مطرح نشده؛ از این رو خود این برادری را به چند قسم میتوان تقسیم کرد:
ب.۱. اخوت درون جامعه ایمانی
خدا این اخوت را بین شما برقرار کرد:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (آلعمران/۱۰۳)
و در فضاهای مختلف میخواهد که مومنان همدیگر را برادر دینی هم ببینند؛ و با هم به عنوان برادر دینی رفتار کنند و به اقتضائات آن تن دهند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/۱۰)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ (حجرات/۱۲)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَليمٌ (بقرة/۱۷۸)
فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (بقرة/۲۲۰)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً في قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيي وَ يُميتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (آلعمران/۱۵۶)
فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (توبة/۱۱)
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَواليكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (أحزاب/۵)
وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (حشر/۱۰)
که اگر چنین کنید اگر بین شما کدورتی بماند خدا آن را رفع خواهد کرد:
وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ (حجر/۴۷)
ب.۲. اخوت درون جامعه اسلامی (برادری مومن با منافق!)
الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (آلعمران/۱۶۸)
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَليلاً (أحزاب/۱۸)
ب.۳. اخوت پیامبران با امتهایشان
در موارد متعددی در قرآن کریم پیامبران به عنوان برادر قومی که به سویش مبعوث شد معرفی شدهاند (حتی اگر اصلا از آن قوم و قبیله هم نبودند؛ مانند حضرت لوط؛ که بر طبق روایات کاملا از بیرون بر آنها وارد شد و البته از آنان زن گرفت و پیوند خویشاوندی سببی با آنها برقرار کرد). جالب اینجاست که برخلاف انتظار، تمام مواردی که پیامبری برادر امتش معرفی شده مواردی بوده که امتش ایمان نیاوردند و در قرآن کریم در خصوص هیچ یک از پیامبرانی که امتش به وی ایمان آوردند (یعنی حضرت یونس؛ و پیامبران بنیاسرائيل ]از حضرت موسی ع تا حضرت عیسی ع] و پیامبر اکرم ص) هیچگاه تعبیری که دلالت بر برادری بین آنها و امتشان داشته باشد به کار نرفته است؛ شاید از این باب که وقتی امتی دعوت پیامبرش را پذیرفت آن پیامبر همچون پدر آن امت میشود که بسیار رابطهای عمیقتر از برادری است؛ و در قرآن کریم به طور تلویحی (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ؛ احزاب/۶) و در احادیث به طور صریح (أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة؛ عيون أخبار الرضا ع، ج۲، ص۸۵) بدین مطلب اشاره شده است. به هر حال پیامبرانی که در قرآن کریم از آنان به عنوان برادر قومشان یاد شده است به ترتیب تاریخی عبارتند از:
ب.۲-۱. نوح
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (شعراء/۱۰۶)
ب.۲-۲. هود
وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (أعراف/۶۵)
وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (هود/۵۰)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (شعراء/۱۲۴)
وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (أحقاف/۲۱)
ب.۲-۳. صالح
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ في أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَليمٌ (أعراف/۷۳)
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ (هود/۶۱)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (شعراء/۱۴۲)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَريقانِ يَخْتَصِمُونَ (نمل/۴۵)
ب.۲-۴. لوط
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (شعراء/۱۶۱)
وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (ق/۱۳)
ب.۲-۵. شعیب
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (أعراف/۸۵)
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ (هود/۸۴)
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ (عنكبوت/۳۶)
ب.۴. اخوت در میان بدها:
ب.۴-۱. خواهر بودن امتهای جهنمی!
قالَ ادْخُلُوا في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (أعراف/۳۸)
ب.۴-۲. برادری با شیاطین
إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون؛ وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ في الغَيِّ ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ (أعراف/۲۰۱-۲۰۲)
إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً (إسراء/۲۷)
ب.۴-۳. برادری منافق با کافر
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطيعُ فيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (حشر/۱۱)
۴) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
امروزه براى اظهار علاقه، كلمات رفيق، دوست، هم شهرى و هم وطن بكار مىرود، امّا اسلام كلمه برادر را بكار برده و، رابطهى مؤمنان با يكديگر را همچون رابطهى دو برادر دانسته كه در اين تعبير نكاتى نهفته است، از جمله:
الف) دوستى دو برادر، عميق و پايدار است.
ب) دوستى دو برادر، متقابل است، نه يك سويه.
ج) دوستى دو برادر، بر اساس فطرت و طبيعت است، نه جاذبههاى مادى و دنيوى.
د) دو برادر در برابر بيگانه، يگانهاند وبازوى يكديگر.
ه) اصل و ريشه دو برادر يكى است.
و) توجّه به برادرى مايهى گذشت و چشمپوشى است.
ز) در شادى او شاد و در غم او غمگين است. (تفسير نور، ج۹، ص۱۷۹)
جالب اینجاست که برادرى نسبى، روزى گسسته خواهد شد: «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» (مومنون/۱۰۱)، ولى برادرى دينى حتّى در قيامت پايدار است: «إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ» (حجر/۴۷) (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۱).
۵) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
اسلام مومنان را برادر همدیگر معرفی میکند، و برادرى بر اساس ايمان، مشروط به سنّ، شغل، سواد و درآمد نيست؛ و این یعنی در جامعه ایمانی هيچ كس، خود را برتر از ديگران نداند. آرى، ميان والدين و فرزند برترى است، ولى ميان برادران، برابرى است. (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۳)
۶) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»
چرا تعبیر برادر بودن مؤمنان را با ادات «إنما» آورد؟
الف. این ادات در اینجا برای تاکید است؛ آنگاه:
الف.۱. میخواهد نشان دهد که ایمان دینی همه را چنان گرد هم میآورد که همچون برادر میشوند.
الف.۲. …
ب. این ادات برای حصر است؛ آنگاه:
ب.۱. این به عنوان مقدمهای است برای دستور بعدی، یعنی: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ». گویی میخواهد بفرماید نسبت بین شما مؤمنان چیزی جز نسبت برادری نیست؛ از این رو اگر دو تا برادر با هم نزاع کردند بقیه هم چون برادر آنان هستند باید بکوشند که بین آن دو برادرشان صلح برقرار سازند (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۵[۵۳]).
ب.۲. رابطه برادرى، در گرو ايمان است. (مسائل اقتصادى، سياسى، نژادى، جغرافيايى، تاريخى و … نمىتواند در مردم روح برادرى به وجود آورد.) جانِ گرگان و سگان از هم جداست / متّحد، جانهاى شيران خداست (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۳).
به تعبیر دیگر، این حصر دلالت دارد که برادری صرفا بین مؤمنان است نه بین مؤمن و کافر؛ چنانکه میدانیم اگر دو برادر مسلمان و کافر داشته باشیم از جانب کافر برادری قطع است و وی از برادر مؤمنش ارث نمیبرد؛ و این ضابطه حتی بین انسان و برادری که ولدالزنا باشد هم برقرار است؛یعنی با اینکه به لحاظ طبیعی و ژنتیک برادرش محسوب میشود اما از نظر اسلام این برادری منتفی است و از هم ارث نمی برند (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج۲۸، ص۱۰۷[۵۴])
نقد: به نظر میآید اگرچه اصل این مطلب (که برادری معتبر در اسلام، صرفا بین مؤمنان است) میتواند با اندکی تسامح درست باشد، اما در اینکه بتوان این نکته را از این آیه استظهار نمود میتوان مناقشه کرد؛ زیرا «إنما» وقتی در معنای ادات حصر به کار میرود کلمه بعد از خود را در کلمه دوم منحصر میسازد نه بالعکس؛ یعنی ساختار : «إنما الف ب» به معنای «لا الف إلا ب» است؛ در حالی که در معنایی که آقایان قرائتی و فخر رازی استفاده کردهاند به صورت ساختار «لا ب إلا الف» بوده است؛ و ظاهرا «إنما» چنین دلالتی ندارد.
ب.۳. …
۷) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ»
از امتيازات اسلام آن است كه اصلاحات را از ريشه شروع مىكند. مثلا مىفرمايد: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (یونس/۶۵)، تمام عزّت براى خداست، چرا به خاطر كسب عزّت به سراغ اين و آن مىرويد؟ يا مىفرمايد: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (بقره/۱۶۵) تمام قدرتها از اوست، چرا هر ساعتى دور يك نفر مىچرخيد!؟ در اين آيه نيز مىفرمايد: همهى مؤمنان با يكديگر برادرند، بعد مىفرمايد: اكنون كه همه برادر هستيد، قهر و جدال چرا؟ همه با هم دوست باشيد. بنابراين براى اصلاح رفتار فرد و جامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى آنان را اصلاح كرد. (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۰)
۸) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ»
در واقع مؤمنان برادرند؛ پس میان دو برادرتان آشتی دهید.
اهمیت صلح و آشتی در اسلام
اسلام اهتمام ویژهای به برقراری صلح و آشتی بین انسانها دارد؛ و توصیه به اصلاح و آشتی بین خود افراد را در ردیف توصیه به تقوا و اطاعت از خدا و رسولش قرار داده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ: پس تقوای الهی پیشه کنید و رابطه بین خودتان را اصلاح کنید [= بین خودتان صلح و آشتی برقرار نمایید] و از خداوند و رسولش اطاعت کنید، اگر که مومن هستید» (انفال/۱)؛ و علاوه بر توصیههای اکید به برقرار کردن صلح و آشتی بین مردم: «… مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ، وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً: …کسى كه دستور صدقه يا كار نيك يا اصلاح و آشتی در ميان مردم میدهد؛ و هر كه براى طلب خشنودى خداوند چنين كند به زودى او را پاداشى بزرگ خواهيم داد.» (نساء/۱۱۴)، هم در خصوص آشتی درون خانواده و هم در آشتی دادن گروههایی در جامعه دینی که با هم وارد نزاع میشوند، اهتمام ویژهای دارد:
– در افق خانواده، وقتی بیم نشوز از جانب زن هست و تدبیرهای اولیه فایدهای ندارد، میفرماید: «وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُن …؛ وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما: و در مورد زنی که از سرکشی او میترسید …؛ و اگر بيم داشتيد که کاملا از هم جدا شوند، پس داورى از خانواده مرد و داورى از خانواده زن برانگيزيد، كه اگر قصد اصلاح و آشتی داشته باشند خداوند ميان آن دو، توفیقی میدهد» (نساء/۳۴-۳۵)؛ و وقتی بیم نشوز از جانب مرد است، میفرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ: و اگر زنى از سركشى يا اعراض شوهرش بیم داشته باشد، برای آن دو اشکالی ندارد كه به نوعى در ميان خودشان [(هر چند به گذشت از پارهاى از حقوقشان] صلح و آشتى نمايند، و اساسا صلح بهتر است» (نساء/۱۲۸)؛
– و در افق جامعه دینی، در همین آیات سوره حجرات سه بار پیاپی تأکید دارد که بین دو گروهی که به قتال برخاستهاند حتما صلح و آشتی برقرار کنید، و هم آنان باید خود را همچون برادر ببینند و هم شما همچون برادر آنان به میانجیگری وارد شوید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما؛ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما … فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ …؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم: و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، … پس اگر بازگشت، بین آن دو به عدل آشتی دهید، … در واقع مؤمنان برادرند؛ پس میان دو برادرتان آشتی دهید» (حجرات/۹-۱۰).
این صلح و آشتی بقدری در اسلام موضوعیت دارد که نهتنها بعد از انجام واجبات، برترین عمل انسانی شمرده شده و ثوابش بیش از ثواب یک سال نماز و روزه معرفی گردیده است (حدیث۳۱)، بلکه براى اصلاح کردن و آشتی دادن، احكام ويژهاى قرار داده است، از جمله:[۵۵]
الف. دروغ كه از گناهان كبيره است، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، دروغ محسوب نمیشود (حدیث۳۰).
ب. نجوا کردن و درگوشى سخن گفتن، كه از اعمال شيطانی قلمداد شده (إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذينَ آمَنُوا؛ مجادله/۱۰)، اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، منعى ندارد: «لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ: در بسيارى از نجواهای آنان خيرى نيست، جز آنهايى كه دستور صدقه يا كار نيك يا اصلاح و آشتی در ميان مردم دهند» (نساء/۱۱۴).
ج. با اينكه عمل به سوگند، واجب و شكستن آن حرام است، امّا اگر كسى سوگند ياد كند كه دست به اصلاح و آشتى دادن ميان دو نفر نزند، اسلام این سوگند را بیخاصیت شمرده [و عملا شكستن آن را مجاز مىداند]: «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاس: و خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد كه نيكى و تقوا و اصلاح ميان مردم انجام ندهيد»؛ که امام صادق ع ذیل این آيه فرمودند: یعنی مبادا وقتی از شما خواستند که بین مردم آشتی برقرار کنید بگویید من سوگند خوردهام که چنین نکنم. (الكافي، ج۲، ص۲۱۰[۵۶])
د. با اينكه عمل به وصيّت، واجب، و ایجاد تغییر در وصیت افراد حرام است، امّا اگر عمل به وصيّت، موجب ظلمی میشود و ميان افرادى فتنه و كدورت مىآورد، اسلام اجازه مىدهد كه وصيّت ترك شود به نحوی که بین افراد صلح و آشتی برقرار شود: «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ: پس هر كه از انحراف يا از گناه وصيت كننده بترسد، پس ميان آنها [یعنی میان ورثه و اهل وصيت، با تغيير دادن وصیت] اصلاح و آشتیای برقرار نمايد بر او گناهى نيست.» (این توضیح از امام باقر ع برای این آیه است؛ ر.ک: الكافي، ج۷، ص۲۱[۵۷]).
ه. اگر کسی چند همسر دارد و نمی تواند به لحاظ روحی و عاطفی بین آنها عدالت برقرار کند، حداقل وظیفه دارد که تقوا را چنان رعایت کند و به گونهای عمل کند که بین آنها صلح و آشتی برقرار باشد تا مورد مغفرت الهی قرار گیرد: «وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً: و شما هر چند هم كه حرص بورزيد هرگز نمىتوانيد ميان زنها [از حیث تمایل باطنى] عدالت بورزید، پس [حداقل در وظايف ظاهرى] يكسره از يكى از آنها روى نگردانيد تا او را همانند زنى بلاتكليف رها نماييد؛ و اگر صلح و سازش برقرار كنيد و تقوا ورزيد مسلّما خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.» (نساء/۱۲۹)
۹) «إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا»
براى برقرارى صلح وآشتى، از كلمات محبّتآميز و انگيزهآور استفاده كنيم (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۳).
۱۰) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ»
با اینکه جنگ بین دو طائفه (جمعیتی فراوان) بود و هم در آیه قبل از تعبیر جمع (اقتتلوا) استفاده کرد، و هم در اینجا (مومنون؛ إخوة)، چرا مجددا از تعبیر «مثنی» (أَخَوَیكُمْ) استفاده کرد؟
الف. چون هر نزاعی دو طرف دارد؛ [و در آیه قبل هم اگرچه به خاطر کثرتشان از تعبیر «اقتتلوا» استفاده کرد اما با تعابیر «طائفتان» و «بینهما» و «احدیهما علی الاخری» بر دوییت اینان تاکید کرد] به علاوه که میخواهد شما را به عنوان شخص ثالث میانجی مطرح کند «دو برادرتان» و همه اینها تناسب دارد که از تعبیر مثنی در خصوص طرفین نزاع استفاده شود (اقتباس از مجمع البيان، ج۹، ص۲۰۰[۵۸])
ب. میخواهد نشان دهد که نیاز نیست که حتما نزاع بین دو طائفه باشد و حتما کار به قتال بکشد که شما وظیفه میانجیگری را عهدهدار شوید؛ بلکه اگر بین دو نفر از مسلمانان هم هرگونه نزاعی (نه حتی در حد قتال) رخ داد شما موظفید به اصلاح آنان اقدام کنید. (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۱۰۶[۵۹])
ج. …
۱۱) «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ»
چرا فرمود «بَینَ أَخَوَیكُمْ: بین برادرانتان» و نفرمود «بَینَ الأَخَوَین: بین این دو برادر»؟
الف. میخواهد تاکید کند که نهفقط آنان با هم برادرند بلکه شما هم با آنان برادرید و همین برادری شماست که اقتضایش این است که در مساله ورود پیدا کنید و بین آن دو آشتی دهید (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۵[۶۰]).
در واقع، با یک تعبیر لطیف هم بر برادر بودن طرفین نزاع تاکید کرد (که همین باید مانع از ادامه دادن نزاع توسط خود آنان شود)؛
و هم بر برادر بودن سایر افراد جامعه اسلامی با آنان (که همه باید وسط میدان بیایند و نگویند نزاع آنان چه ربطی به ما دارد)؛
تا معلوم شود «جلوگيرى از نزاع و اقدام براى اصلاح و برقرارى صلح، وظيفهى همه است، نه گروهى خاص؛ و اصلاح كننده نيز خود را برادر طرفين درگير بداند» (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۳).
ب. …
۱۲) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
بعد از توصیه به برقراری اصلاح، به تقوا توصیه کرد. شاید بدین جهت است که میخواهد تذکر دهد که:
اصلاح و آشتى دادن، آفاتى دارد كه بايد مراقب بود. (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۴)
شاید آیه «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» (نساء/۱۲۸) بتواند به تفسیر بهتر این آیه کمک کند. در آنجا نیز اگرچه توصیه به صلح و آشتی داده است اما در ادامه توضیح داده که اما هر نفسی در محضر «شح» خویش است؛ یعنی هرکس خودخواه است و این خودخواهی نمی گذارد که صلح و آشتی منصفانهای برقرار شود؛ و از این رو، وقتی هر نفسی «شح» خویش را طلب میکند، و تقوا هم در حقیقت همین نگه داشتن شح نفس خویش است: « فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (تغابن/۱۶)؛ و اگر واقعا میخواهیم صلح و آشتی برقرار شود باید تقوا را در این میان خیلی جدی رعایت کنیم.
۱۳) «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
هم برقراری صلح و صفا و هم رعایت تقوا میتواند مقدّمهى برای نزول رحمت الهى شود. (اقتباس از تفسير نور، ج۹، ص۱۸۴)
اساسا در قرآن کریم اصلاح و آشتى دادن، سبب دريافت بخشودگى و رحمت از جانب خداوند شمرده شده است: «إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً» (نساء/۱۲۹) و هر كس واسطهگرى خوبى ميان مسلمانان انجام دهد، پاداشِ در شأن دريافت خواهد كرد: «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها» (نساء/۸۵) (تفسير نور، ج۹، ص۱۸۲).
۱۴) «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما … فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا …؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
در آيه قبل ابتدا صرفا فرمود «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما»؛ در گام دوم فرمود «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا»؛ و اکنون در اين آيه مىفرمايد: «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ». وجه این تفاوت تعابیر (که اول بار مطلق آورد، بار دوم اصلاح را با قسط همراه کرد، و بار سوم با تقوا) چیست؟
الف. اینها هریک توضیح و تفصیل قبلی و یک گام به جلو است؛ ابتدا بر اصل برقراری صلح تاکید میکند؛ سپس اینکه این صلح و آشتی در مدار عدل و قسط باشد؛ و سپس اینکه در برقرارى صلح، از خدا بترسيد؛ یعنی اگر شما را به عنوان ميانجى پذيرفتند، خدا را در نظر بگيريد و حكم دهيد، نه آنكه اصلاح شما، عملا مايهى ظلم و ستم به يكى از طرفين ویا محور آن، جلب منفعتی برای خود شما باشد، تا رفع خصومت بین آن دو. (اقتباس از تفسير نور، ج۹، ص۱۸۰)
ب. در آیه قبل ناظر به اصلاح در جایی بود که جنگ و قتال رخ داده؛ و در چنین موقعیتی همه سعی میکنند که آتش فتنه را فروبخوابانند؛ لذا تاکیدی بر رعایت تقوا ضرورت نداشت؛ اما این آیه عام و ناظر به هر نزاعی بین دو نفر است؛ و در اینجا گاه افراد میانجی به حساسیت مساله چندان توجه ندارند و بیمبالاتی میورزند و لذا اصرار دارد که حتما تقوا را رعایت کنید. (مفاتيح الغيب، ج۲۸، ص۱۰۶-۱۰۷[۶۱])
ج. [در آیه قبل خطاب اصلی متوجه کسانی بود که در مقام اصلاح و آشتی دادن هستند؛ اما] تعبیر «اتقوا الله» در اینجا هم ناظر به آشتی دهندگان است و هم ناظر به دو گروه متخاصم (الميزان، ج۱۸، ص۳۱۵[۶۲])؛ یعنی همه شما برای اینکه اصلاح به خوبی انجام شود و مشمول رحمت الهی شوید تقوا را در نظر بگیرید.
د. بر اساس آنچه در جلسه قبل تدبر ۱۸ بیان شد، در آیه قبل چهبسا گام اول ناظر به ابتدای قتال است که صلح و آشتی دادن مومنان و جلوی قتل و خونریزی را گرفتن (ولو با گذشتن از برخی از حقوق) موضوعیت دارد؛ گام دوم در جایی است که گروه سرکش با زور سرجایش نشانده شده؛ و اینجا دیگر باید عدالت رعایت شود و حق مظلوم بازستانده شود؛ آنگاه در این آیه به یک ضابطه کلی در هر دو مورد اشاره میکند و آن رعایت تقواست در مقام آشتی دادن؛ یعنی کسی که میخواهد به وظیفه میانجیگری اقدام کند، هم در گام اول و هم در گام دومی که بیان شد باید بر اساس رعایت تقوای الهی و خود را در محضر خدا دیدن، دست به اقدام برای آشتی بزند؛ نه بر اساس جلب منفعتی برای خود یا تعصبات حزبی و جناحی و … .
ه. …
۱۵) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
قرار دادن این آیه در کنار آیه «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (توبه/۷۱) میتواند حاوی نکات زیبایی در حوزه ارتباطات مومنان باشد.
در این آیه، رابطه بین مومنان رابطه برادری معرفی شده است که اهتمام به این رابطه با ایجاد صلح و آشتی بین برادران و رعایت تقوا، انسان را در معرض رحمت خداوند قرار میدهد؛ و
در آیه سوره توبه رابطه بین مومنان رابطه ولایی (ولایت متقابل) معرفی شده، که این رابطه رواج امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول را در میان آنان به همراه دارد؛ و این منجر به آن میشود که مورد رحمت الهی واقع شوند.
میتوان گفت رابطه ولایی بین مومنان همان رابطه اخوت بین ایشان است؛ و شاید بر همین اساس بتوان گفت مهمترین نمود کنش اصلاحی بین برادران ایمانی همین امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول است؛ یعنی چون فضای ایمانی موجب پیوند برادری بین آنها شده است، پس اگر نزاعی بین آنان واقع شود با رجوع به دستورات الهی و ذیل سایه عبودیت خدا و اطاعت از خدا و رسولش مرتفع میگردد.
تنها تفاوتی که بین این دو آیه است این است که در اولی مشمول رحمت شدن را با تعبیر «لعل» آورده اما در دومی با حرف «س»؛ شاید میخواهد نشان دهد که اگر برادری ورزیدید و اصلاح بین خودتان کردید صرفا زمینهای برای رحمت را ایجاد کردید و معلوم نیست قطعا مشمول رحمت شوید؛ اما اگر کاملا روابطتتان را ذیل شریعت تعریف کردید یعنی امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول در میان شما مستقر شد بدانید که حتما و خیلی سریع مشمول رحمت الهی خواهید شد.
۱۶) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»
ناظر به حدیث۱ و تحلیلی که درباره ضرورت برادری بین مومنان شده این حکایت قابل تامل است:
حکایت
سفيان ثورى به مردى قریشى از اهل مكه گفت: ما را نزد جعفر بن محمد [= امام صادق عليه السلام] ببر.
آن مرد گويد: او را خدمتش بردم كه دیدیم آن حضرت بر مركب خويش سوار شده [و عازم جایی] است.
سفيان به ایشان عرض كرد: یا اباعبداللَّه! حديث سخنرانى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را در مسجد خيف براى ما باز گو!
فرمود: اكنون كه سوار شدهام، بگذار دنبال كارم بروم، وقتى آمدم برايت ميگويم.
عرض كرد:
تقاضا ميكنم بحق قرابتى كه با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله دارى، که همین الان برايم بازگویی.
حضرت پياده شد. سفيان عرض كرد: امر بفرمائيد برايم دوات و كاغذى بياورند تا آن را بنويسم. حضرت دوات و كاغذ خواست و سپس فرمود بنويس:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ این است خطبه رسول الله صلّى اللَّه عليه و آله در مسجد خيف:
خداوند دلشاد كند بندهای را كه سخن مرا بشنود و آن را درك و حفظ كند، سپس آن را به كسی كه نشنيده برساند، که ای بسا كسی كه فقهای [= نکته عمیقی] را حمل كند ولی خودش فقيه [= عمیق و نکتهفهم] نيست و ای بسا كسی كه فقهای را به كسی كه از او فقیهتر است حمل كند.
سه چيز است كه دل مرد مسلمان در آنها خيانت نمیكند: اخلاص عمل برای خدا و خیرخواهی نسبت به رهبران مسلمانان و همراهی دائمی با جماعت آنان، زيرا كه دعوت آنان [= رهبران] شامل همه كسانی است كه پشت سر آنهایند.
مومنان برادرند و خونهای آنان برابر است و كمترين آنها میتواند از سوی آنان تعهّد بدهد؛ و آنان در برابر غیرشان یک دست واحدند.
سفيان اين حديث را نوشت و بر امام عرضه كرد، سپس حضرت سوار شد و من و سفيان آمديم.
در بين راه سفيان به من گفت: باش تا در اين حديث نظرى كنم.
به او گفتم: به خدا سوگند كه امام صادق ع چيزى را به گردنت گذاشت كه هرگز از عهده آن برنيایى.
گفت: آن چيست؟
گفتم: اينكه فرمود: «سه چيز است كه دل مرد مسلمان در آنها خيانت نمیكند: اخلاص عمل برای خدا»؛ اینکه معلوم است؛ اما در ادامه فرمود «و خیرخواهی نسبت به رهبران مسلمانان». آيا اين رهبران كه خيرخواهى آنها بر ما واجب است كيانند؟ آيا مقصود معاوية بن ابى سفيان و يزيد بن معاويه و مروان بن حكم و كسانى است كه شهادتشان نزد ما پذيرفته نيست و نماز خواندن پشت سرشان جايز نيست ؟ و اینكه فرمود «و همراهی دائمی با جماعت آنان»، آيا كدام جماعت از مسلمانان است؟ آيا مقصود مرجئى است كه ميگويد: كسى كه نماز نخواند و روزه نگيرد و غسل جنابت نكند و كعبه را خراب كند و با مادرش نزديكى كند، ايمان جبرئيل و ميكائيل را دارد؟! يا قَدَرى است كه عقيده دارد آنچه خداى عز و جل خواهد واقع نمیشود و آنچه شيطان بخواهد واقع میشود؟! يا حرورى [= خوارج] است كه از على بن ابى طالب عليه السلام بيزارى میجويد و به کفر آن حضرت شهادت میدهد؟! آيا جَهْمى است كه عقيده دارد هر چه هست، همان شناختن خداى يكتاست و ايمان چيزى جز اين نيست؟!
سفيان گفت: واى بر تو، خود آنان [= شیعیان پیروان خود امام صادق ع در این زمینه] چه میگویند؟
گفتم: آنها ميگويند: همانا به خدا سوگند كه على بن ابى طالب عليه السلام امام و رهبری است كه خيرخواهيش بر ما لازم است، و جماعتى كه بايد با آنها همراه بود، اهل بیت او هستند.
سفيان نوشته را پاره كرد و گفت: اين خبر را به كسى نگو.
الكافي، ج۱، ص۴۰۳-۴۰۴
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ قَالَ:
قَالَ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ: اذْهَبْ بِنَا إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ.
قَالَ: فَذَهَبْتُ مَعَهُ إِلَيْهِ فَوَجَدْنَاهُ قَدْ رَكِبَ دَابَّتَهُ. فَقَالَ لَهُ سُفْيَانُ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! حَدِّثْنَا بِحَدِيثِ خُطْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ.
قَالَ: دَعْنِي حَتَّی أَذْهَبَ فِي حَاجَتِي فَإِنِّي قَدْ رَكِبْتُ فَإِذَا جِئْتُ حَدَّثْتُكَ.
فَقَالَ: أَسْأَلُكَ بِقَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا حَدَّثْتَنِي.
قَالَ فَنَزَلَ فَقَالَ لَهُ سُفْيَانُ: مُرْ لِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ حَتَّی أُثْبِتَهُ. فَدَعَا بِهِ.
ثُمَّ قَالَ: اكْتُبْ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛
خُطْبَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ:
نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ تَبْلُغْهُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ. الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ يَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ.
فَكَتَبَهُ سُفْيَانُ ثُمَّ عَرَضَهُ عَلَيْهِ وَ رَكِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ جِئْتُ أَنَا وَ سُفْيَانُ. فَلَمَّا كُنَّا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ قَالَ لِي: كَمَا أَنْتَ حَتَّی أَنْظُرَ فِي هَذَا الْحَدِيثِ.
فَقُلْتُ لَهُ: قَدْ وَ اللَّهِ أَلْزَمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ رَقَبَتَكَ شَيْئاً لَا يَذْهَبُ مِنْ رَقَبَتِكَ أَبَداً.
فَقَالَ: وَ أَيُّ شَيْءٍ ذَلِكَ؟
فَقُلْتُ لَهُ: «ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ» قَدْ عَرَفْنَاهُ؛ «وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ»؛ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يَجِبُ عَلَيْنَا نَصِيحَتُهُمْ؟ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ وَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ كُلُّ مَنْ لَا تَجُوزُ شَهَادَتُهُ عِنْدَنَا وَ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ خَلْفَهُمْ؟! وَ قَوْلُهُ «وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ»؛ فَأَيُّ الْجَمَاعَةِ؟ مُرْجِئٌ يَقُولُ: مَنْ لَمْ يُصَلِّ وَ لَمْ يَصُمْ وَ لَمْ يَغْتَسِلْ مِنْ جَنَابَةٍ وَ هَدَمَ الْكَعْبَةَ وَ نَكَحَ أُمَّهُ فَهُوَ عَلَی إِيمَانِ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ؟! أَوْ قَدَرِيٌّ يَقُولُ: لَا يَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَكُونُ مَا شَاءَ إِبْلِيسُ؟! أَوْ حَرُورِيٌّ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ شَهِدَ عَلَيْهِ بِالْكُفْرِ؟! أَوْ جَهْمِيٌّ يَقُولُ: إِنَّمَا هِيَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ وَحْدَهُ لَيْسَ الْإِيمَانُ شَيْءٌ غَيْرُهَا؟!
قَالَ: وَيْحَكَ؛ وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ؟
فَقُلْتُ: يَقُولُونَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْنَا نَصِيحَتُهُ، وَ لُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ أَهْلُ بَيْتِهِ!
قَالَ: فَأَخَذَ الْكِتَابَ فَخَرَقَهُ؛ ثُمَّ قَالَ: لَا تُخْبِرْ بِهَا أَحَداً.
[۱]. سبقت القراءة فیه بإبدال همزة واوا، وانظر الآیة /۲۲۲ من سورة البقرة، و/۹۹ من سورة یونس (معجم القراءات ج ۹، ص۸۳)
[۲]. قرأ یعقوب فأصلحوا بین إخوتكم بالتاء علی الجمع و هو قراءة ابن سیرین و الباقون «بَینَ أَخَوَیكُمْ» علی التثنیة لقوله «طائِفَتانِ» و فی الشواذ قراءة زید بن ثابت و الحسن إخوانكم بالألف و النون علی الجمع.
[۳] . و قرأ الجمهور: بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ مثنى، لأن أقل من يقع بينهم الشقاق اثنان، فإذا كان الإصلاح لازما بين اثنين، فهو ألزم بين أكثر من اثنين. و قيل: المراد بالأخوين: الأوس و الخزرج.
و قرأ زيد بن ثابت، و ابن مسعود، و الحسن: بخلاف عنه و الجحدري، و ثابت البناني، و حماد بن سلمة، و ابن سيرين: بين إخوانكم جمعا، بالألف و النون،
و الحسن أيضا، و ابن عامر في رواية، و زيد بن عليّ، و يعقوب: بين إخوتكم جمعا، على وزن غلمة.
و روى عبد الوهاب عن أبي عمرو القراءات الثلاث.
[۴]. قرأ الجمهور «بین أخویكم» مثنی، وهی روایة عبد الوارث عن أبی عمرو، وهشام بن عمار عن سوید عن أیوب عن یحیی بن عامر.
. وقرأ زید بن ثابت والحسن بخلاف عنه والجحدری وثابت البنانی وحماد بن سلمة وابن سیرین وابن مسعود والسلمی وعبد الرحمن بن أبی بكرة وعبد الوارث عن أبی عمرو وابن سیرین والشعبی وعلی بن أبی طالب وأبو رزین «بین إخوانكم» جمعا بالألف والنون. قال ابن عطیة: «وهی حسنة لأن الأكثر من جمع الأخ فی الدین ونحوه من غیر النسب إخوان».
. وقرأ الحسن أیضا وأبی بن كعب وزید بن علی ویعقوب وابن سیرین ونصر بن عاصم وأبو العالیة والجحدری وسعید بن جبیر وابن عامر فی روایة یحیی بن الحارث والثعلبی عنه، وعبد الوارث عن أبی عمرو والنقاش عن بن ذكوان ومعاویة وسعید بن المسیب وقتادة وابن یعمر وابن أبی عبلة «بین إخوتكم» جمعا علی وزن غِلمَة. وقال الأصبهانی : «وذكر بعضهم عن ابن عامر «بین إخوتكم» بالتاء، وهو غلط عظیم، وله [لاأدری من یقصد الناقل أو ابن عامر] فی قراءته عجائب وتخالیط لاتوصف، لأنه لم یكن یقرأ بها، وأخذها سماعة من طریق سقیم، وروایة ضعیفة، وكان أهل الشام ینكرون ذلك علیه، ویقولون فیه أشیاء لا أحب ذكرها، والله یعفو عنا وعنه».
. وقرئ «أخواتكم» قال العكبری: «حكاه الأهوازی فی الموضح ولیس بشیء».
[۵]. أخو: الهمزة و الخاء و الواو لیس بأصلٍ؛ لأنّ الهمزة عندنا مبدلة من واو، و قد ذكرت فی كتاب الواو بشرحها، و كذلك الآخِیة.
[۶]. وخی: الواو و الخاء و الحرف المعتلّ: كلمةٌ تدلُّ علی سَیرٍ و قصد. یقال: وخَت النّاقة تَخِی وَخْیاً. قال: «یتْبَعْنَ وَخْی عَیهَلٍ نِیافِ» و هذا وَخْی فُلانٍ،ای سَمْتُه. و ما أدرِی أینَ وخی،ای توجَّهَ
[۷]. و حد تألیف الخاء مع الهمزة: (الأخ)، و كان أصل تألیف بنائه علی بناء فعل بثلاث حركات، و كذلك: (الأب)، فاستثقلوا ذلك و فیها ثلاثة أشیاء: حرف و صوت و صرف، فربما ألقوا الواو و الیاء لصرفها و أبقوا منها الصوت فاعتمد الصوت علی حركة ما قبله فإذا كانت الحركة فتحة صار الصوت معها ألفا لیفة، و إن كانت ضمة صار معها واو لینة، و إن كانت كسرة صار معها یاء لینة، فاعتمد صوت واو الأخ علی فتحة فصار معها ألفا لینة: (أخا)، و كذلك (أبا) كألف رمی و غزا و نحوهما. ثم ألقوا الألف استخفافا لكثرة استعمالهم إیاها و بقیت الخاء علی حركتها فجرت علی وجوه النحو لقصر الاسم. فإذا لم یضیفوه قووه بالتنوین، و إذا أضافوه لم یحسن التنوین فقووه بالمد فی حالات الإضافة، فإذا ثنوا قالوا أخوان و أبوان، لأن الاسم متحرك الحشو فلم تصر حركته خلفا من الواو و الساقطة كما صارت حركة الدال فی الید، و حركة المیم فی الدم، فقالوا یدان و دمان، لأن حشوهما ساكن فصار تحرك الدال و المیم خلفا من الحرف الساقط، فقالوا: دمان و یدان، و جاء فی الشعر دمیان، قال: «فلو أنا علی حجر ذبحنا /جری الدمیان بالخبر الیقین» و إنما قالوا: دمیان علی الدماء كقولك: دمی وجه فلان أشد الدماء، فحرك الحشو، و كذلك قالوا إخوان، و هم الإخوة إذا كانوا لأب، و هم الإخوان إذا لم یكونوا لأب.
[۸]. التَّوَخِّی: أن تیمم أمرا فتقصد قصده. و تقول: وَخَّی یوَخِّی تَوْخِیةً، من قولك: تَوَخَّیتُ أمر كذاای تیممته من دون ما سواه، و إذا قلت: وَخَّیتُ فقد عدیت الفعل إلی غیره.
[۹]. (الفرق) بين الإرادة و التوخي: أن التوخي مأخوذ من الوخي و هو الطريق القاصد المستقيم و توخيت الشيء مثل تطرقته جعلته طريقي ثم استعمل في الطلب و الارادة توسعا، و الاصل ما قلناه.
[۱۰]. الأَخُ أصله أَخَوٌ بالتحریك، لأنه جمع علی آخاء مثل آباء، و الذاهب منه واوٌ، لأنَّك تقول فی التثنیة أَخَوَانِ، و بعض العرب یقول أَخَانِ علی النقص. و یجمع أیضاً علی إخْوَانٍ، مثل خَرَبٍ و خِرْبَانٍ، و علی إخْوَةٍ و أُخْوَةٍ عن الفرّاء. و قد یتَّسَعُ فیه فیراد به الاثْنَانِ كقوله تعالی: فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ. و هذا كقولك: إنَّا فَعَلْنا، و نحن فعلنا، و أنتما اثْنَانِ. و أكثر ما یستعمل الإخوانُ فی الأصدقاءِ، و الإخوةُ فی الولادةِ. و قد جُمع بالواو و النون، قال الشاعر : «و كان بَنُو فَزَارَةَ شَرَّ قومٍ /و كنتُ لهم كشَرِّ بَنِی الأَخِینَا» و لا یقال أَخُو و لا أَبُو إلّا مضافاً، تقول: هذا أَبُوكَ و أَخُوكَ، و مررت بأَبِیكَ و أَخِیكَ، و رأیت أَباكَ و أَخاكَ. و كذلك حَمُوكَ، و هَنُوكَ، و فُوكَ، و ذو مَالٍ. فهذه ستّة أسماءٍ لا تكون مُوَحَّدَةً إلّا مضافةً. و إعرابها فی الواو و الیاء و الألف، لأنَّ الواو فیها و إن كانت من نفس الكلمة ففیها دلیلٌ علی الرفع، و فی الیاء دلیل علی الخفض، و فی الألف دلیل علی النصب.
و یقال: ما كنتَ أَخاً و لقد أَخَوْتَ تَأْخُو أُخُوَّةً.
و یقال: أُخْتٌ بَینَةُ الأُخُوَّةِ أیضاً.
و إنَّما قالوا أُخْتٌ بالضم لیدلّ علی أنَّ الذاهب منه واوٌ، و صَحَّ ذلك فیها دون الأَخِ لأجل التاء التی ثَبَتَتْ فی الوصل و الوقف، كالاسم الثلاثی.
و النسبة إلی الأَخِ أَخَوِی. و كذلك إلی الأُخْتِ؛ لأنَّك تقول أَخَوَاتٌ. و كان یونس یقول أُخْتِی، و لیس بقیاس.
و آخَاهُ مُؤَاخَاةً و إخَاءً. و العامّة تقول: و اخّاهُ.
و تقول: لا أَخَا لَكَ بفلانٍ، ای هو لیس لك بِأَخٍ.
و تآخَیا علی تَفَاعَلَا.
و تَأَخَّیتُ أَخاً،ای اتخذت أَخاً.
و تَأَخَّیتُ الشیء أیضاً مثل تَحَرَّیتُهُ.
و الآخِیةُ، بالمدّ و التشدید: واحدة الأَوَاخِی.
قال ابن السكیت: و هو أن یدْفَنَ طَرَفَا قِطعةٍ من الحبل فی الأرض و فیه عُصَیةٌ أو حُجَیرٌ، فیظهر منه مثل عُرْوَةٍ تُشَدُّ إلیه الدابّة. و قد أَخَّیتُ للدابّة تَأْخِیةً.
و الآخِیةُ أیضاً: الحُرْمَةُ و الذِمَّةُ. تقول: لفلان أَوَاخی و أسبابٌ تُرْعَی.
[۱۱]. الأخُ: لامُه محْذُوفةٌ و هى واوٌ و تُرَدُّ فى التَّثْنِيَةِ على الأشْهر فيقال (أخَوَانِ) و فى لغْة يُسْتَعْمَلُ مَنْقُوصاً فيُقَال (أَخَانِ) و جَمْعُهُ (إخْوةٌ) و (إخْوانٌ) بكسرِ الهمزة فِيهما و ضَمُّها لغةٌ و قلَّ جَمْعُه بالواو و النونِ و على (آخاء) وِزانُ آباءٍ أَقَلُّ و الأُنْثَى (أُخْتٌ) و جَمْعُها (أخَواتٌ) و هو جمعُ مُؤَنّثٍ سَالِمٌ و تقولُ هو (أخُو تميم) أىْ وَاحدٌ منهم و لقِى (أخَا الموت) أى مِثلَه و تركْته (بأخى الْخير) أىْ بشرٍّ و هو (أخُو الصِّدْقِ) أى مُلازمٌ له و (أَخْو الغِنَى) أى ذُو الغِنى و فى كلامِ الفُقَهاءِ (حُمَّى الأخَوَينِ) و هى التى تَأْخُذُ يوميْنِ و تتركُ يوْميْنِ و سأَلْتُ عنها جَماعةً من الأطِبَّاءِ فلم يَعْرِفُوا هذا الاسمَ و هى مُركَّبةٌ من حُمَّيَيْنِ فتأْخُذْ واحدةٌ مَثلًا يَوم السَّبْتِ و تُقْلِعُ ثلاثةَ أيامٍ وَ تأْتِى يوم الأَرْبَعاءِ و تأْخُذُ واحدةٌ يومَ الأحَد و يُقْلِعُ ثلاثةَ أيامٍ و تَأتى يوْم الخميسِ و هكذا فيكونُ التركُ يومَيْنِ و الأخذُ يومَيْن و اللّه تعالَى أعلمُ و (الآخِيَّة) بالمدِّ و التشديدِ عُرْوةٌ تُرْبطُ إِلى وَتِدٍ مدْقُوقٍ و تُشَدُّ فيها الدّابةُ و أَصْلُها فَاعُولةٌ و الْجَمعُ (الأواخِى) بالتشديد للتشديد و بالتخفيف للتخفيف و جمعُها (أواخٍ) مثلُ ناصيةٍ و نواص و هكذا كلُّ جمعٍ واحدُهُ مُثَقَّلٌ و (أخَّيتُ) لِلدَّابَّةِ (تَأْخِيَةً) صنَعْتُ لها (آخية) و ربطتُها بها و (تأخَّيتُ) الشيءَ بمعنى قصدتُه و تحرّيتُه و (آخَيْتُ) بين الشيَئْينِ بهمزةٍ مَمْدُودةٍ و قد تُقْلَب واواً على البَدَلِ فيقالُ (وَاخَيتُ) كما قيل فى آسيت واسيت حكاه ابنُ السّكِّيت و تقدّم فى أَخَذَ أنها لغةُ الْيَمَنِ.
[۱۲]. و أمّا تأخّيت أى تحرّيت و قصدت: فلا يبعد أن تكون مأخوذة من مادّة الوخي بمعنى القصد و السير، فيكون بين المادّتين اشتقاق أكبر.
[۱۳]. أَخٌ و أَخَوَانٌ و إِخْوَةٌ و إِخْوَانٌ. و بینی و بینه أُخُوَّةٌ و إِخَاءٌ. و تقول: آخَیتُهُ، و لغة طیء: وَاخَیتُهُ. و هذا رجل من آخَائِی، بوزن أفعالی، و تقول: آخَیتُ علی أصل التأسیس، و من قال: وَاخَیتُ، بلغة طیء، أخذه من الوِخَاءِ و تأنیث الأَخِ: أُخْتٌ، و تاؤها هاء. و تقول: أُخْتٌ و أُخْتَانِ و أَخَوَاتٌ. و الأَخِیةُ: عود یعرض فی الحائط، تشد إلیه الدابة، و تجمع علی الأَوَاخِی. و لفلان عند الأمیر أَخِیةٌ ثابتة. و الفعل: أَخَّیتُ تَأْخِیةً و تَأَخَّیتُ أنا، و اشتقاقه من آخِیةٌ العود، و هی فی تقدیر الفعل: فاعولة. و یقال: آخِیةٌ، بالتخفیف فی كل ذلك.
[۱۴]. عروة أو نحوها یشد فیها الشیء، أی یربط کما تربط الدابة فی عروة أخیّة.
[۱۵]. أَخٌ الأصل أَخَوٌ، و هو: المشارك آخر فی الولادة من الطرفین، أو من أحدهما أو من الرضاع. و یستعار فی كل مشارك لغیره فی القبیلة، أو فی الدّین، أو فی صنعة، أو فی معاملة أو فی مودّة، و فی غیر ذلك من المناسبات. قوله تعالی: «لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ» (آل عمران/۱۵۶)، أی: لمشاركیهم فی الكفر، و قال تعالی: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (الحجرات/۱۰)، «أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً» (الحجرات/۱۲)، و قوله: «فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ» (النساء/۱۱)، أی: إِخْوَانٌ و أَخَوَاتٌ، و قوله تعالی: «إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ» (الحجر/۴۷)، تنبیه علی انتفاء المخالفة من بینهم.
و الْأُخْتُ: تأنیث الأخ، و جعل التاء فیه كالعوض من المحذوف منه، و قوله تعالی: «یا أُخْتَ هارُونَ» (مریم/۲۸)، یعنی: أخته فی الصلاح لا فی النسبة، و ذلك كقولهم: یا أَخَا تمیم. و قوله تعالی: «أَخا عادٍ» (الأحقاف/۲۱)، سمّاه أخاً تنبیهاً علی إشفاقه علیهم شفقة الأخ علی أخیه، و علی هذا قوله تعالی: «وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ» (الأعراف/۷۳] «وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ» (الأعراف/۶۵)، «وَ إِلی مَدْینَ أَخاهُمْ» (الأعراف/۸۵)، و قوله: «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیةٍ إِلَّا هِی أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها» (الزخرف/۴۸)، أی: من الآیة التی تقدّمتها، و سمّاها أختاً لها لاشتراكهما فی الصحة و الإبانة و الصدق، و قوله تعالی: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (الأعراف/۳۸)، فإشارة إلی أولیائهم المذكورین فی نحو قوله تعالی: «أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» (البقرة/۲۵۷)، و تَأَخَّیتُ أی: تحرّیت تحرِّی الأخ للأخ، و اعتبر من الإخوة معنی الملازمة فقیل: أَخِیةُ الدابة.
[۱۶]. أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو تشارك في نسب أو في أمر مادّىّ أو معنوىّ يجمعهما ذلك الأمر. كما قلنا في الأب أيضا: إنّ الأصل فيه هو التربية المطلقة. و هذه الكلمة من الأسماء الستّة الّتي ذكروا أنّ إعرابها بالحروف، و هي أب، أَخٌ، حم، هن، فم، ذو.
فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا- ۱۲/ ۶۳.و كان يوسف أخاهم من الأب.
وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً*… وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً*. باعتبار كونهم من قبيلة واحدة و ينتهى نسبهم الى أب واحد، و هكذا:قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ… إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ… فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ- ۲/ ۱۷۸. عبّر بِالْأَخِ لإيجاد الشفقّة و الرحمة، فانّ أفراد بنى آدم لازم لهم أن يعاملوا و يعاشروا بينهم كالإخوان، فانّهم من أب واحد و امّ واحدة، أبوهم آدم و الام حوّاء. إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ- ۱۷/ ۲۷.فإذا كان الإنسان مبذّرا و خرج عن الاعتدال فهو أخو الشيطان، و يجمعهما عنوان واحد و هو التعدّى عن الحقّ و البعد عن مرحلة العدل.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ… نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ… كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ. فالمؤمنون و المنافقون و الكافرون كلّ فرقة منهم بعضهم إخوة بعض، يجمعهم عنوان واحد- النفاق، الكفر، الايمان.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ- ۴۹/ ۱۰. نزلت في موارد حدوث الاختلاف و البغض بينهم، فيشار الى دفعه بالاشتراك في الايمان. و كذلك- لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ… فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ… فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ. هذه الآيات نزلت في موارد مقتضية للاختلاف و حدوث البغض، فيلاحظ معنى الاخوّة و يتوجّه اليه.
و في مقابلتها: فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً- ۳/ ۱۰۳.إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ- ۹/ ۲۴. نزلت في مقام تحقّقت الالفة أو اقتضتها.
[۱۷]. و الأُخْتُ: كان حدها أخة و الإعراب علی الهاء و الخاء فی موضع الرفع و لكنها انفتحت لحال هاء التأنیث، لأنها لا تعتمد إلا علی حرف متحرك بالفتحة، و أسكنت الخاء فحول صرفها علی الألف، و صارت الهاء تاء كأنها من أصل الكلمة، و وقع الإعراب علی التاء، و ألزمت الضمة التی كانت فی الخاء الألف، و كذلك نحو ذلك.
[۱۸]. و لا یقال أَخُو و لا أَبُو إلّا مضافاً، تقول: هذا أَبُوكَ و أَخُوكَ، و مررت بأَبِیكَ و أَخِیكَ، و رأیت أَباكَ و أَخاكَ. و كذلك حَمُوكَ، و هَنُوكَ، و فُوكَ، و ذو مَالٍ. فهذه ستّة أسماءٍ لا تكون مُوَحَّدَةً إلّا مضافةً. و إعرابها فی الواو و الیاء و الألف، لأنَّ الواو فیها و إن كانت من نفس الكلمة ففیها دلیلٌ علی الرفع، و فی الیاء دلیل علی الخفض، و فی الألف دلیل علی النصب. و إنَّما قالوا أُخْتٌ بالضم لیدلّ علی أنَّ الذاهب منه واوٌ، و صَحَّ ذلك فیها دون الأَخِ لأجل التاء التی ثَبَتَتْ فی الوصل و الوقف، كالاسم الثلاثی.
[۱۹]. و النسبة إلی الأَخِ أَخَوِی. و كذلك إلی الأُخْتِ؛ لأنَّك تقول أَخَوَاتٌ. و كان یونس یقول أُخْتِی، و لیس بقیاس.
[۲۰]. الأَخُ أصله أَخَوٌ بالتحریك، لأنه جمع علی آخاء مثل آباء، و الذاهب منه واوٌ، لأنَّك تقول فی التثنیة أَخَوَانِ، و بعض العرب یقول أَخَانِ علی النقص. و یجمع أیضاً علی إخْوَانٍ، مثل خَرَبٍ و خِرْبَانٍ، و علی إخْوَةٍ و أُخْوَةٍ عن الفرّاء. و قد یتَّسَعُ فیه فیراد به الاثْنَانِ كقوله تعالی: فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ. و هذا كقولك: إنَّا فَعَلْنا، و نحن فعلنا، و أنتما اثْنَانِ. و أكثر ما یستعمل الإخوانُ فی الأصدقاءِ، و الإخوةُ فی الولادةِ. و قد جُمع بالواو و النون، قال الشاعر : «و كان بَنُو فَزَارَةَ شَرَّ قومٍ /و كنتُ لهم كشَرِّ بَنِی الأَخِینَا».
[۲۱] . ، و يغلب الأخوان في الصداقة، و الإخوة في النسب، و قد يستعمل كل منهما مكان الآخر، و منه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، و قوله: أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ.
[۲۲]. و الفرق بين الإخوة و الإخوان: أنّ استعمال الإخوة في ابتداء مراحل الأخوّة، و لمّا تحقّقت المحبّة بينهم و كملت الالفة و خلصت المودّة تطلق كلمة الإخوان، و كذلك إذا أريد تحقّق المحبّة و جلب الالفة و إيجاد الاخوّة بينهم. و يؤيّده وجود حرف المدّ و اللين فيه. هذا ما يظهر و يستكشف من تحقيق موارد استعمال الكلمتين.
[۲۳]. هم الإخوة إذا كانوا لأب، و هم الإخوان إذا لم یكونوا لأب. و فی القرآن: فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ. و التَّآخِی: اتخاذ الأخوان بینهما إخاء و أخوة.
[۲۴]. فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ (صلی الله علیه و آله) بِمِنًى أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ:…
فَلَمَّا كَانَ آخِرُ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ أَنْزَلَ: اللَّهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي- ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ قَالَ نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً، سَمِعَ مَقَالَتِي- فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ- قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أخلص [إِخْلَاصُ] الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ لزم [لُزُومُ] جَمَاعَتِهِمْ- فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ.
[۲۵]. عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ يَقْضِي بَعْضُهُمْ حَوَائِجَ بَعْضٍ وَ أَقْضِي حَوَائِجَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
[۲۶]. در همین الجعفريات (الأشعثيات)، ص۱۹۸ این حدیث هم قابل توجه است:
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ ضَمِنَ لِأَخِيهِ الْمُسْلِمِ حَاجَةً لَهُ لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ لَهُ فِي حَاجَةٍ حَتَّى يَقْضِيَ حَاجَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ.
[۲۷]. در همین المؤمن، ص۳۸ نیز آمده است:
وَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِذَا سَقَطَ مِنْهُ شَيْءٌ تَدَاعَى سَائِرُ الْجَسَدِ.
[۲۸] . وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ [= أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبَّادُ بْنُ سُلَيْمَانَ] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ عَنْتَمَةَ بْنِ أَسْلَمَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ الدُّهْنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْحَدِيثُ الَّذِي سَمِعْتُهُ مِنْكَ مَا تَفْسِيرُهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ فَقَالَ يَا مُعَاوِيَةُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِهِ وَ صَنَعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ اتَّخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا فِي الْوَلَايَةِ عَلَى مَعْرِفَتِهِ يَوْمَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ.
[۲۹] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ يَا سُلَيْمَانُ اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ فَسَكَتَ حَتَّى أَصَبْتُ خَلْوَةً فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ سَمِعْتُكَ تَقُولُ اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ وَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ.
[۳۰] . أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِي يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِي خُلِقَ مِنْه
[۳۱]. این فراز داخل کروشه در متن چاپ شده بشارة المصطفی نیست؛ اما هم در تحف آمده و هم در نقلی که در بحارالانوار (ج۷۴، ص۲۶۹) از کتاب بشارة المصطفی آمده است موجود است.
[۳۲] . وصيته ع لكميل بن زياد مختصرة:
يَا كُمَيْلُ لَا بَأْسَ أَنْ تُعْلِمَ أَخَاكَ سِرَّكَ وَ مَنْ أَخُوكَ أَخُوكَ الَّذِي لَا يَخْذُلُكَ عِنْدَ الشَّدِيدَةِ وَ لَا يَقْعُدُ عَنْكَ عِنْدَ الْجَرِيرَةِ وَ لَا يَدَعُكَ حَتَّى تَسْأَلَهُ وَ لَا يَذَرُكَ وَ أَمْرَكَ حَتَّى تُعْلِمَهُ فَإِنْ كَانَ مُمِيلًا فَأَصْلِحْهُ؛ يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ يُجْمِلُ حَالَتَهُ؛ يَا كُمَيْلُ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لَا شَيْءَ آثَرُ عِنْدَ كُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِيهِ؛ يَا كُمَيْلُ إِنْ لَمْ تُحِبَّ أَخَاكَ فَلَسْتَ أَخَاه.
[۳۳] . سه مورد متن مرحوم کراجکی با متن شهید ثانی تفاوت داشت که عبارات کراجکی را داخل کروشه نوشتم. سند مرحوم کراجکی دقیقا همان است که در سلسله سند شهید نیز آمده است.
[۳۴] . در نقل کتاب المومن اندک تفاوتهایی در عبارات هست که در اینجا تقدیم میشود:
عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ؟
قَالَ: إِنِّي عَلَيْهِ شَفِيقٌ إِنِّي أَخَافُ أَنْ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ وَ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ!
قَالَ فَقُلْتُ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
قَالَ: لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ وَ لَيْسَ مِنْهَا حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ وَاجِبٌ عَلَى أَخِيهِ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا حَقّاً خَرَجَ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ وَ تَرَكَ طَاعَتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ فِيهَا نَصِيبٌ:
أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ أَنْ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُهُ لِنَفْسِكَ؛
وَ الثَّانِي أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ؛
وَ الثَّالِثُ أَنْ تَتَّبِعَ رِضَاهُ وَ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ؛
وَ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ؛
وَ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعَ وَ تَرْوَى وَ يَظْمَأَ وَ تَكْتَسِيَ وَ يَعْرَى؛
وَ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لَهُ خَادِمٌ وَ لَكَ امْرَأَةٌ تَقُومُ عَلَيْكَ وَ لَيْسَ لَهُ امْرَأَةٌ تَقُومُ عَلَيْهِ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ يَغْسِلُ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعُ طَعَامَهُ وَ يُهَيِّئُ فِرَاشَهُ؛
وَ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرْضَتَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ تُبَادِرُ مُبَادَرَةً إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُكَلِّفْهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا.
فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ.
و عن المعلى مثله و قال في حديثه: فإذا جعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته و ولايته بولاية الله عز و جل .
[۳۵] . شبیه این مضمون که امام به خاطر نگرانی از عمل نکردن ابتدا از گفتن مطلب سرباز میزنند این روایت هم در الكافي، ج۲، ص۱۷۰ آمده است:
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ سَيْفٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يَسْأَلُونَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَشْيَاءَ وَ أَمَرُونِي أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ حَقِّ الْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ فَسَأَلْتُهُ فَلَمْ يُجِبْنِي فَلَمَّا جِئْتُ لِأُوَدِّعَهُ فَقُلْتُ سَأَلْتُكَ فَلَمْ تُجِبْنِي فَقَالَ إِنِّي أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا إِنَّ مِنْ أَشَدِّ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثاً إِنْصَافَ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ حَتَّى لَا يَرْضَى لِأَخِيهِ مِنْ نَفْسِهِ إِلَّا بِمَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ مِنْهُ وَ مُوَاسَاةَ الْأَخِ فِي الْمَالِ وَ ذِكْرَ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ لَيْسَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَكِنْ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيَدَعُهُ.
[۳۶] . در الكافي، ج۲، ص۱۷۱ روایت دیگری هم آمده است که به این خیلی نزدیک است و محتمل است دو نقل از یک روایت باشد:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْمَأْمُونِ الْحَارِثِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ قَالَ إِنَّ مِنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ الْمَوَدَّةَ لَهُ فِي صَدْرِهِ وَ الْمُوَاسَاةَ لَهُ فِي مَالِهِ وَ الْخَلَفَ لَهُ فِي أَهْلِهِ وَ النُّصْرَةَ لَهُ عَلَى مَنْ ظَلَمَهُ وَ إِنْ كَانَ نَافِلَةٌ فِي الْمُسْلِمِينَ وَ كَانَ غَائِباً أَخَذَ لَهُ بِنَصِيبِهِ وَ إِذَا مَاتَ الزِّيَارَةَ إِلَى قَبْرِهِ وَ أَنْ لَا يَظْلِمَهُ وَ أَنْ لَا يَغُشَّهُ وَ أَنْ لَا يَخُونَهُ وَ أَنْ لَا يَخْذُلَهُ وَ أَنْ لَا يُكَذِّبَهُ وَ أَنْ لَا يَقُولَ لَهُ أُفٍّ وَ إِذَا قَالَ لَهُ أُفٍّ فَلَيْسَ بَيْنَهُمَا وَلَايَةٌ وَ إِذَا قَالَ لَهُ أَنْتَ عَدُوِّي فَقَدْ كَفَرَ أَحَدُهُمَا وَ إِذَا اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ.
[۳۷] . نقل کتاب مومن در فراز «ب» (و با این عبارت که با عبارت کافی تفاوت میکند) تمام میشود: وَ إِنِ ابْتُلِيَ فَأَعْطِهِ وَ تَحَمَّلْ عَنْهُ وَ أَعِنْهُ.
[۳۸] . در همینجا بعد از روایت فوق ۴ روایت دیگر هم آمده است که مضمون فوق را تایید می کند:
۱۱- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الشِّيعَةَ عِنْدَنَا كَثِيرٌ فَقَالَ فَهَلْ يَعْطِفُ الْغَنِيُّ عَلَى الْفَقِيرِ وَ هَلْ يَتَجَاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسِيءِ وَ يَتَوَاسَوْنَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ لَيْسَ هَؤُلَاءِ شِيعَةً- الشِّيعَةُ مَنْ يَفْعَلُ هَذَا.
۱۲- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ص يَقُولُ عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ وَ لَا يَتَجَهَّمُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ لَا تَضَارُّوا وَ لَا تَحَاسَدُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْبُخْلَ كُونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلِصِينَ.
الكافي، ج۲، ص۱۷۴
۱۳- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ يَجِيءُ أَحَدُكُمْ إِلَى أَخِيهِ فَيُدْخِلُ يَدَهُ فِي كِيسِهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا يَدْفَعُهُ فَقُلْتُ مَا أَعْرِفُ ذَلِكَ فِينَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَا شَيْءَ إِذاً قُلْتُ فَالْهَلَاكُ إِذاً فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يُعْطَوْا أَحْلَامَهُمْ بَعْدُ .
۱۵- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَ لَا يَخْذُلُهُ وَ لَا يَخُونُهُ وَ يَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الِاجْتِهَادُ فِي التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى تَكُونُوا كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- رُحَمَاءَ بَيْنَكُمْ مُتَرَاحِمِينَ مُغْتَمِّينَ لِمَا غَابَ عَنْكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص.
[۳۹] . وَ قَدْ جَاءَتْهُ ذَاتَ يَوْمٍ تَبْكِي وَ تَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَيَّرَتْنِي نِسَاءُ قُرَيْشٍ بِفَقْرِ عَلِيٍّ فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ ص أَ مَا تَرْضَيْنَ يَا فَاطِمَةُ أَنِّي زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً إِنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكِ فَجَعَلَهُ نَبِيّاً وَ اطَّلَعَ إِلَيْهِمْ ثَانِيَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَكِ فَجَعَلَهُ وَصِيّاً وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُنْكِحَكِ إِيَّاهُ. أَ مَا عَلِمْتِ يَا فَاطِمَةُ أَنَّكِ بِكَرَامَةِ اللَّهِ إِيَّاكِ زَوَّجْتُكِ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً فَضَحِكَتْ فَاطِمَةُ ع وَ اسْتَبْشَرَتْ
[۴۰] . وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ زَوْجَتُهُ وَ سِبْطَا الرَّحْمَةِ سِبْطَايَ وُلْدُهُ وَ أَخُوهُ الْمُزَيَّنُ بِالْجَنَاحَيْنِ فِي الْجَنَّةِ يَطِيرُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ حَيْثُ يَشَاءُ وَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ آخِرُ النَّاسِ عَهْداً بِي وَ هُوَ وَصِيِّي وَ وَارِثُ الْأَوْصِيَاء.
[۴۱] . فصل في الإخوة
صارا أخوين من ثلاثة أوجه:
أولها لِقَوْلِهِ ع لَا زَالَ يَنْقُلُهُ مِنَ الْآبَاءِ الْأَخَايِرِ الْخَبَرَ.
و الثاني أن فاطمةبنت أسد ربته حتى قال هذه أمي و كان عند أبي طالب من أعز أولاده رباه في صغره و حماه في كبره و نصره باللسان و المال و السيف و الأولاد و الهجرة و الأب أبوان أب ولادة و أب إفادة ثم إن العم والد قوله تعالى حكاية عن يعقوب ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي الآية و إسماعيل كان عمه و قوله تعالى حكاية إبراهيم وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ قال الزجاج أجمع النسابة أن اسم أبي إبراهيم تارخ
و الثالث آخاه في عدة مواضع- يوم بيعة العشيرة حين لم يبايعه أحد بايعه علي على أن يكون له أخا في الدارين و قال في مواضع كثيرة منها يوم خيبر أنت أخي و وصيي و في يوم المؤاخاة ما ظهر عند الخاص و العام صحته و قد رواه ابن بطة من ستة طرق
[۴۲] . حَدَّثَنِي الْقَاضِي السُّلَمِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي الْعَتَكِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ صَفْوَةَ الْمِصِّيصِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ جَعْفَرٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ: آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ تَرَكْتَنِي فَرْداً لَا أَخَ لِي فَقَالَ إِنَّمَا أَخَّرْتُكَ لِنَفْسِي أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَقُمْتُ وَ أَنَا أَبْكِي مِنَ الْجَذَلِ وَ السُّرُورِ فَأَنْشَأْتُ أَقُولُ
أَقِيكَ بِنَفْسِي أَيُّهَا الْمُصْطَفَى الَّذِي / هَدَانَا بِهِ الرَّحْمَنُ مِنْ عَمَهِ الْجَهْلِ
وَ أَفْدِيكَ حَوْبَائِي وَ مَا قَدْرُ مُهْجَتِي / لِمَنْ أَنْتَمِي مَعَهُ إِلَى الْفَرْعِ وَ الْأَصْلِ
وَ مَنْ جَدُّهُ جَدِّي وَ مَنْ عَمُّهُ أَبِي / وَ مَنْ أَهْلُهُ ابْنِي وَ مَنْ بِنْتُهُ أَهْلِي
وَ مَنْ ضَمَّنِي إِذْ كُنْتُ طِفْلًا وَ يَافِعاً / وَ أَنْعَشَنِي بِالْبِرِّ وَ الْعَلِّ وَ النَّهْلِ
وَ مَنْ حِينَ آخَى بَيْنَ مَنْ كَانَ حَاضِراً / دَعَانِي فَآخَانِي وَ بَيَّنَ مِنْ فَضْلِي
لَكَ الْخَيْرُ إِنِّي مَا حَيِيتُ لَشَاكِرٌ / لِإِحْسَانِ مَا أَوْلَيْتَ يَا خَاتَمَ الرُّسُل
[۴۳]. به اصل این روایت در بحث از شأن نزول آیه ۱۷۹ سوره آل عمران اشاره شد (https://yekaye.ir/ale-imran-3-179/) و اکنون متن کامل آن تقدیم می شود.
[۴۴] . هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ وَ قَضَى بِهِ فِي مَالِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِيُولِجَنِي بِهِ الْجَنَّةَ وَ يَصْرِفَنِي بِهِ عَنِ النَّارِ وَ يَصْرِفَ النَّارَ عَنِّي يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ أَنَّ مَا كَانَ لِي مِنْ مَالٍ بِيَنْبُعَ يُعْرَفُ لِي فِيهَا وَ مَا حَوْلَهَا صَدَقَةٌ وَ رَقِيقَهَا غَيْرَ أَنَّ رَبَاحاً وَ أَبَا نَيْزَرَ وَ جُبَيْراً عُتَقَاءُ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَيْهِمْ سَبِيلٌ فَهُمْ مَوَالِيَّ يَعْمَلُونَ فِي الْمَالِ خَمْسَ حِجَجٍ وَ فِيهِ نَفَقَتُهُمْ وَ رِزْقُهُمْ وَ أَرْزَاقُ أَهَالِيهِمْ وَ مَعَ ذَلِكَ مَا كَانَ لِي بِوَادِي الْقُرَى كُلُّهُ مِنْ مَالٍ- لِبَنِي فَاطِمَةَ وَ رَقِيقُهَا صَدَقَةٌ وَ مَا كَانَ لِي بِدَيْمَةَ وَ أَهْلُهَا صَدَقَةٌ غَيْرَ أَنَّ زُرَيْقاً لَهُ مِثْلُ مَا كَتَبْتُ لِأَصْحَابِهِ وَ مَا كَانَ لِي بِأُذَيْنَةَ وَ أَهْلُهَا صَدَقَةٌ وَ الْفُقَيْرَيْنِ كَمَا قَدْ عَلِمْتُمْ صَدَقَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ إِنَّ الَّذِي كَتَبْتُ مِنْ أَمْوَالِي هَذِهِ صَدَقَةٌ وَاجِبَةٌ بَتْلَةٌ حَيّاً أَنَا أَوْ مَيِّتاً يُنْفَقُ فِي كُلِّ نَفَقَةٍ يُبْتَغَى بِهَا وَجْهُ اللَّهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ وَجْهِهِ وَ ذَوِي الرَّحِمِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ بَنِي الْمُطَّلِبِ وَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ فَإِنَّهُ يَقُومُ عَلَى ذَلِكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُهُ حَيْثُ يَرَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي حِلٍّ مُحَلَّلٍ لَا حَرَجَ عَلَيْهِ فِيهِ فَإِنْ أَرَادَ أَنْ يَبِيعَ نَصِيباً مِنَ الْمَالِ فَيَقْضِيَ بِهِ الدَّيْنَ فَلْيَفْعَلْ إِنْ شَاءَ وَ لَا حَرَجَ عَلَيْهِ فِيهِ وَ إِنْ شَاءَ جَعَلَهُ سَرِيَّ الْمِلْكِ وَ إِنَّ وُلْدَ عَلِيٍّ وَ مَوَالِيَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ إِنْ كَانَتْ دَارُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ غَيْرَ دَارِ الصَّدَقَةِ فَبَدَا لَهُ أَنْ يَبِيعَهَا فَلْيَبِعْ إِنْ شَاءَ لَا حَرَجَ عَلَيْهِ فِيهِ وَ إِنْ بَاعَ فَإِنَّهُ يَقْسِمُ ثَمَنَهَا ثَلَاثَةَ أَثْلَاثٍ فَيَجْعَلُ ثُلُثاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ثُلُثاً فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ بَنِي الْمُطَّلِبِ وَ يَجْعَلُ الثُّلُثَ فِي آلِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّهُ يَضَعُهُ فِيهِمْ حَيْثُ يَرَاهُ اللَّهُ وَ إِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ فَإِنَّهُ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ إِنَّ حُسَيْناً يَفْعَلُ فِيهِ مِثْلَ الَّذِي أَمَرْتُ بِهِ حَسَناً لَهُ مِثْلُ الَّذِي كَتَبْتُ لِلْحَسَنِ وَ عَلَيْهِ مِثْلُ الَّذِي عَلَى الْحَسَنِ وَ إِنَّ لِبَنِي [ابْنَيْ] فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ وَ إِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ الَّذِي جَعَلْتُ لِابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَكْرِيمَ حُرْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَعْظِيمَهُمَا وَ تَشْرِيفَهُمَا وَ رِضَاهُمَا وَ إِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ حَدَثٌ فَإِنَّ الْآخِرَ مِنْهُمَا يَنْظُرُ فِي بَنِي عَلِيٍّ فَإِنْ وَجَدَ فِيهِمْ مَنْ يَرْضَى بِهُدَاهُ وَ إِسْلَامِهِ وَ أَمَانَتِهِ فَإِنَّهُ يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ إِنْ لَمْ يَرَ فِيهِمْ بَعْضَ الَّذِي يُرِيدُهُ فَإِنَّهُ يَجْعَلُهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ آلِ أَبِي طَالِبٍ يَرْضَى بِهِ فَإِنْ وَجَدَ آلَ أَبِي طَالِبٍ قَدْ ذَهَبَ كُبَرَاؤُهُمْ وَ ذَوُو آرَائِهِمْ فَإِنَّهُ يَجْعَلُهُ إِلَى رَجُلٍ يَرْضَاهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ إِنَّهُ يَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَ يُنْفِقَ ثَمَرَهُ حَيْثُ أَمَرْتُهُ بِهِ مِنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ وَجْهِهِ وَ ذَوِي الرَّحِمِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ بَنِي الْمُطَّلِبِ وَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ لَا يُبَاعُ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَا يُوهَبُ وَ لَا يُورَثُ وَ إِنَّ مَالَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَى نَاحِيَتِهِ وَ هُوَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ وَ إِنَّ رَقِيقِيَ الَّذِينَ فِي صَحِيفَةٍ صَغِيرَةٍ الَّتِي كُتِبَتْ لِي عُتَقَاءُ هَذَا مَا قَضَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِي أَمْوَالِهِ هَذِهِ الْغَدَ مِنْ يَوْمَ قَدِمَ مَسْكِنَ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ الدَّارِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَا يَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يَقُولَ فِي شَيْءٍ قَضَيْتُهُ مِنْ مَالِي وَ لَا يُخَالِفَ فِيهِ أَمْرِي مِنْ قَرِيبٍ أَوْ بَعِيدٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ وَلَائِدِيَ اللَّائِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ السَّبْعَةَ عَشَرَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتُ أَوْلَادٍ مَعَهُنَّ أَوْلَادُهُنَّ وَ مِنْهُنَّ حَبَالَى وَ مِنْهُنَّ مَنْ لَا وَلَدَ لَهُ فَقَضَايَ فِيهِنَّ إِنْ حَدَثَ بِي حَدَثٌ أَنَّهُ مَنْ كَانَ مِنْهُنَّ لَيْسَ لَهَا وَلَدٌ وَ لَيْسَتْ بِحُبْلَى فَهِيَ عَتِيقٌ لِوَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَيْهِنَّ سَبِيلٌ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُنَّ لَهَا وَلَدٌ أَوْ حُبْلَى فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِيَ مِنْ حَظِّهِ فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقٌ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَيْهَا سَبِيلٌ هَذَا مَا قَضَى بِهِ عَلِيٌّ فِي مَالِهِ الْغَدَ مِنْ يَوْمَ قَدِمَ مَسْكِنَ.
شَهِدَ أَبُو شِمْرِ بْنُ أَبْرَهَةَ وَ صَعْصَعَةُ بْنُ صُوحَانَ وَ يَزِيدُ بْنُ قَيْسٍ وَ هَيَّاجُ بْنُ أَبِي هَيَّاجٍ وَ كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ- لِعَشْرٍ خَلَوْنَ مِنْ جُمَادَى الْأُولَى سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِينَ.
[۴۵] . أَوْصَى أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ». ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ يَا حَسَنُ وَ جَمِيعَ أَهْلِ بَيْتِي وَ وُلْدِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ رَبِّكُمْ «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»
[۴۶] . انْظُرُوا ذَوِي أَرْحَامِكُمْ فَصِلُوهُمْ يُهَوِّنِ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الْحِسَابَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ عَالَ يَتِيماً حَتَّى يَسْتَغْنِيَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ لآِكِلِ مَالِ الْيَتِيمِ النَّارَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ فَلَا يَسْبِقُكُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِهِ أَحَدٌ غَيْرُكُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّ النَّبِيَّ ص أَوْصَى بِهِمْ وَ مَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ فَلَا يَخْلُو مِنْكُمْ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ أَدْنَى مَا يَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا خَيْرُ الْعَمَلِ إِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا تُطْفِئُ غَضَبَ رَبِّكُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّ صِيَامَهُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ فَشَارِكُوهُمْ فِي مَعَايِشِكُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ رَجُلَانِ إِمَامٌ هُدًى أَوْ مُطِيعٌ لَهُ مُقْتَدٍ بِهُدَاهُ اللَّهَ اللَّهَ فِي ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُمْ فَلَا يُظْلَمُنَّ بِحَضْرَتِكُمْ وَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى الدَّفْعِ عَنْهُمْ اللَّهَ اللَّهَ فِي أَصْحَابِ نَبِيِّكُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْصَى بِهِمْ وَ لَعَنَ الْمُحْدِثَ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ الْمُؤْوِيَ لِلْمُحْدِثِ اللَّهَ اللَّهَ فِي النِّسَاءِ وَ فِيمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَإِنَّ آخِرَ مَا تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُمْ ع أَنْ قَالَ أُوصِيكُمْ بِالضَّعِيفَيْنِ النِّسَاءِ وَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمُ الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ يَكْفِكُمُ اللَّهُ مَنْ آذَاكُمْ وَ بَغَى عَلَيْكُمْ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ أَمْرَكُمْ شِرَارَكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ عَلَيْكُمْ يَا بَنِيَّ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ التَّبَارِّ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّقَاطُعَ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّفَرُّقَ وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ حَفِظَكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ وَ حَفِظَ فِيكُمْ نَبِيَّكُمْ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ بَرَكَاتِهِ.
ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى قُبِضَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ رَحْمَتُهُ فِي ثَلَاثِ لَيَالٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ سَنَةَ أَرْبَعِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ كَانَ ضُرِبَ لَيْلَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَان.
[۴۷] . امام صادق ع در حکایتی که از پدرشان امام باقر ع نقل میکنند (الكافي، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸) که سخنی درباره اطلاق این آیه دارند که به علت ابهامی که در متن حدیث بود صرفا در پاورقی به اصل آن اشاره میشود:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَيْنَا أَبِي جَالِسٌ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ إِذَا اسْتَضْحَكَ حَتَّی اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ دُمُوعاً؛ ثُمَّ قَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَا أَضْحَكَنِي؟
قَالَ: فَقَالُوا: لَا.
قَالَ: زَعَمَ ابْنُ عَبَّاسٍ أَنَّهُ مِنَ «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا». فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تُخْبِرُكَ بِوَلَايَتِهَا لَكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْأَمْنِ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْحُزْنِ؟
قَالَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی يَقُولُ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» وَ قَدْ دَخَلَ فِي هَذَا جَمِيعُ الْأُمَّةِ.
فَاسْتَضْحَكْتُ. ثُمَّ قُلْتُ: صَدَقْتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَنْشُدُكَ اللَّهَ هَلْ فِي حُكْمِ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ اخْتِلَافٌ؟
قَالَ فَقَالَ: لَا.
فَقُلْتُ: مَا تَرَی فِي رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا أَصَابِعَهُ بِالسَّيْفِ حَتَّی سَقَطَتْ؛ ثُمَّ ذَهَبَ وَ أَتَی رَجُلٌ آخَرُ فَأَطَارَ كَفَّهُ؛ فَأُتِيَ بِهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ قَاضٍ؛ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ؟
قَالَ: أَقُولُ لِهَذَا الْقَاطِعِ أَعْطِهِ دِيَةَ كَفِّهِ؛ وَ أَقُولُ لِهَذَا الْمَقْطُوعِ صَالِحْهُ عَلَی مَا شِئْتَ؛ وَ أَبْعَثُ بِهِ إِلَی ذَوَيْ عَدْلٍ.
قُلْتُ: جَاءَ الِاخْتِلَافُ فِي حُكْمِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ نَقَضْتَ الْقَوْلَ الْأَوَّلَ؛ أَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ أَنْ يُحْدِثَ فِي خَلْقِهِ شَيْئاً مِنَ الْحُدُودِ وَ لَيْسَ تَفْسِيرُهُ فِي الْأَرْضِ؛ اقْطَعْ قَاطِعَ الْكَفِّ أَصْلًا ثُمَّ أَعْطِهِ دِيَةَ الْأَصَابِعِ؛ هَكَذَا حُكْمُ اللَّهِ لَيْلَةً يَنْزِلُ فِيهَا أَمْرُهُ إِنْ جَحَدْتَهَا بَعْدَ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَدْخَلَكَ اللَّهُ النَّارَ كَمَا أَعْمَی بَصَرَكَ يَوْمَ جَحَدْتَهَا عَلَی ابْنِ أَبِي طَالِبٍ.
قَالَ: فَلِذَلِكَ عَمِيَ بَصَرِي؟
قَالَ؛ وَ مَا عِلْمُكَ بِذَلِكَ فَوَ اللَّهِ إِنْ عَمِيَ بَصَرِي إِلَّا مِنْ صَفْقَةِ جَنَاحِ الْمَلَكِ.
قَالَ: فَاسْتَضْحَكْتُ ثُمَّ تَرَكْتُهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ لِسَخَافَةِ عَقْلِهِ؛ ثُمَّ لَقِيتُهُ فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا تَكَلَّمْتَ بِصِدْقٍ مِثْلِ أَمْسِ. قَالَ لَكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع: إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ إِنَّ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص. فَقُلْتَ مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ. فَقُلْتَ: لَا أَرَاهَا كَانَتْ إِلَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ. فَتَبَدَّی لَكَ الْمَلَكُ الَّذِي يُحَدِّثُهُ. فَقَالَ: كَذَبْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ! رَأَتْ عَيْنَايَ الَّذِي حَدَّثَكَ بِهِ عَلِيٌّ وَ لَمْ تَرَهُ عَيْنَاهُ وَ لَكِنْ وَعَی قَلْبُهُ وَ وَقَرَ فِي سَمْعِهِ. ثُمَّ صَفَقَكَ بِجَنَاحِهِ فَعَمِيتَ.
قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَا اخْتَلَفْنَا فِي شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَی اللَّهِ.
فَقُلْتُ لَهُ: فَهَلْ حَكَمَ اللَّهُ فِي حُكْمٍ مِنْ حُكْمِهِ بِأَمْرَيْنِ؟
قَالَ: لَا.
فَقُلْتُ: هَاهُنَا هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ.
[۴۸] . كلام في معنى الإخوة
و اعلم أن قوله: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» جعل تشريعي لنسبة الإخوة بين المؤمنين لها آثار شرعية و حقوق مجعولة، و قد تقدم في بعض المباحث المتقدمة أن من الأبوة و البنوة و الأخوة و سائر أنواع القرابة ما هو اعتباري مجعول يعتبره الشرائع و القوانين لترتيب آثار خاصة عليه كالوراثة و الإنفاق و حرمة الازدواج و غير ذلك، و منها ما هو طبيعي بالانتهاء إلى صلب واحد أو رحم واحدة أو هما.
و الاعتباري من القرابة غير الطبيعي منها فربما يجتمعان كالأخوين المتولدين بين الرجل و المرأة عن نكاح مشروع، و ربما يختلفان كالولد الطبيعي المتولد من زنا فإنه ليس ولدا في الإسلام و لا يلحق بمولده و إن كان ولدا طبيعيا، و كالداعي الذي هو ولد في بعض القوانين و ليس بولد طبيعي.
و اعتبار المعنى الاعتباري و إن كان لغرض ترتيب آثار حقيقته عليه كما يؤخذ أحد القوم رأسا لهم ليكون نسبته إليهم نسبة الرأس إلى البدن فيدبر أمر المجتمع و يحكم بينهم و فيهم كما يحكم الرأس على البدن.
لكن لما كان الاعتبار لمصلحة مقتضية كان تابعا للمصلحة فإن اقتضت ترتيب جميع آثار الحقيقة ترتبت عليه جميعا و إن اقتضت بعضها كان المترتب على الموضوع الاعتباري ذلك البعض كما أن القراءة مثلا جزء من الصلاة و الجزء الحقيقي ينتفي بانتفائه الكل مطلقا لكن القراءة لا ينتفي بانتفائها الصلاة إذا كان ذلك سهوا و إنما تبطل الصلاة إذا تركت عمدا.
و لذلك أيضا ربما اختلفت آثار معنى اعتباري بحسب الموارد المختلفة كجزئية الركوع حيث تبطل الصلاة بزيادته و نقيصته عمدا و سهوا بخلاف جزئية القراءة كما تقدم فمن الجائز أن يختلف الآثار المترتبة على معنى اعتباري بحسب الموارد المختلفة لكن لا تترتب الآثار الاعتبارية إلا على موضوع اعتباري كالإنسان يتصرف في ماله لكن لا بما أنه إنسان بل بما أنه مالك و الأخ يرث أخاه في الإسلام لا لأنه أخ طبيعي يشارك الميت في الوالد أو الوالدة أو فيهما- فولد الزنا كذلك و لا يرث أخاه الطبيعي- بل يرثه لأنه أخ في الشريعة الإسلامية.
و الإخوة من هذا القبيل فمنها أخوة طبيعية لا أثر لها في الشرائع و القوانين و هي اشتراك إنسانين في أب أو أم أو فيهما، و منها أخوة اعتبارية لها آثار اعتبارية و هي في الإسلام أخوة نسبية لها آثار في النكاح و الإرث، و أخوة رضاعية لها آثار في النكاح دون الإرث، و أخوة دينية لها آثار اجتماعية و لا أثر لها في النكاح و الإرث، و سيجيء قول الصادق ع: المؤمن أخو المؤمن، عينه و دليله، لا يخونه، و لا يظلمه و لا يغشه، و لا يعده عدة فيخلفه.
و قد خفي هذا المعنى على بعض المفسرين فأخذ إطلاق الإخوة في كلامه تعالى على المؤمنين إطلاقا مجازيا من باب الاستعارة بتشبيه الاشتراك في الإيمان بالمشاركة في أصل التوالد لأن كلا منهما أصل للبقاء إذ التوالد منشأ الحياة، و الإيمان منشأ البقاء الأبدي في الجنان، و قيل: هو من باب التشبيه البليغ من حيث انتسابهم إلى أصل واحد هو الإيمان الموجب للبقاء الأبدي.
[۴۹] . در برخی قراءات غیرمشهور از این آیه، عبارت «و هو أب لهم» هم در خصوص پیامبر ص آمده است؛ مثلا ر.ک: تفسير القمي، ج۱، ص۲۷۸.
[۵۰] . المسألة الأولى: قوله تعالى: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ قال بعض أهل اللغة الأخوة جمع الأخ من النسب و الإخوان جمع الأخ من الصداقة، فاللّه تعالى قال: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تأكيدا للأمر و إشارة إلى أن ما بينهم ما بين الأخوة من النسب و الإسلام كالأب، قال قائلهم: «أبي الإسلام لا أب [لي] سواه / إذا افتخروا بقيس أو تميم».
[۵۱] . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ… و عن الباقر عليه السلام المؤمن أخ المؤمن لأبيه و امّه لأنّ اللّه خلق المؤمنين من طينة الجنّة و اجرى في صورهم من ريح الجنّة فلذلك هم اخوة لاب و امّ. و في البصائر عن الصادق عليه السلام انّه سئل عن تفسير هذا الحديث انّ المؤمن ينظر بنور اللّه فقال انّ اللّه خلق المؤمن من نوره و صبغهم من رحمته و أخذ ميثاقهم لنا بالولاية على معرفته يوم عرّفهم نفسه فالمؤمن أخ المؤمن لأبيه و امّه أبوه النّور و امّه الرحمة و انّما ينظر بذلك النور الذي خلق منه. أقولُ: و وجه آخر لاخوة المؤمنين انتسابهم الى النبيّ و الوصيّ فقد ورد انّه صلّى اللّه عليه و آله قال انا و انت يا علي أبوا هذه الامة و وجه آخر انتسابهم الى الايمان الموجب للحياة الابديّة فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.
[۵۲] . قال الزجاج سمي المؤمنين إذا كانوا متفقين في دينهم إخوة لاتفاقهم في الدين و رجوعهم إلى أصل النسب لأنهم لأم واحدة و هي حواء.
[۵۳] . قوله تعالى: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» استئناف مؤكد لما تقدم من الإصلاح بين الطائفتين المتقاتلتين من المؤمنين، و قصر النسبة بين المؤمنين في نسبة الإخوة مقدمة ممهدة لتعليل ما في قوله: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» من حكم الصلح فيفيد أن الطائفتين المتقاتلتين لوجود الإخوة بينهما يجب أن يستقر بينهما الصلح، و المصلحون لكونهم إخوة للمتقاتلتين يجب أن يسعوا في إصلاح ما بينهما.
[۵۴] . المسألة الثالثة: (إنما) للحصر أي لا أخوة إلا بين المؤمنين، و أما بين المؤمن و الكافر فلا، لأن الإسلام هو الجامع و لهذا إذا مات المسلم و له أخ كافر يكون ماله للمسلمين و لا يكون لأخيه الكافر، و أما الكافر فكذلك لأن في النسب المعتبر الأب الذي هو أب شرعا، حتى أن ولدي الزنا من رجل واحد لا يرث أحدهما الآخر، فكذلك الكفر كالجامع الفاسد فهو كالجامع العاجز لا يفيد الأخوة، و لهذا من مات من الكفر و له أخ مسلم و لا وارث له من النسب لا يجعل ماله للكفار، و لو كان الدين يجمعهم لكان مال الكافر للكفار، كما أن مال المسلم للمسلمين عند عدم الوارث، فإن قيل قد ثبت أن الأخوة للإسلام أقوى من الأخوة النسبية، بدليل أن المسلم يرثه المسلمون و لا يرثه الأخ الكافر من النسب، فلم لم يقدموا الأخوة الإسلامية على الأخوة النسبية مطلقا حتى يكون مال المسلم للمسلمين لا لأخوته من النسب؟ نقول هذا سؤال فاسد، و ذلك لأن الأخ المسلم إذا كان أخا من النسب فقد اجتمع فيه إخوتان فصار أقوى و العصوبة لمن له القوة، ألا ترى أن الأخ من الأبوين يرث و لا يرث الأخ من الأب معه فكذلك الأخ المسلم من النسب له إخوتان فيقدم على سائر المسلمين و اللّه أعلم.
[۵۵] . توجه به ۴ مورد اول را مرهون تفسير نور، ج۹، ص۱۸۲ هستم.
[۵۶] . عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ» قَالَ: إِذَا دُعِيتَ لِصُلْحٍ بَيْنَ اثْنَيْنِ فَلَا تَقُلْ عَلَيَّ يَمِينٌ أَلَّا أَفْعَلَ.
[۵۷] . مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ». قَالَ: نَسَخَتْهَا الْآيَةُ الَّتِي بَعْدَهَا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ». قَالَ: يَعْنِي الْمُوصَى إِلَيْهِ إِنْ خَافَ جَنَفاً مِنَ الْمُوصِي فِيمَا أَوْصَى بِهِ إِلَيْهِ مِمَّا لَا يَرْضَى اللَّهُ بِهِ مِنْ خِلَافِ الْحَقِّ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ أَيْ عَلَى الْمُوصَى إِلَيْهِ أَنْ يُبَدِّلَهُ إِلَى الْحَقِّ وَ إِلَى مَا يَرْضَى اللَّهُ بِهِ مِنْ سَبِيلِ الْخَيْرِ.
[۵۸] . «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» في الدين يلزم نصرة بعضهم بعضا «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» أي بين كل رجلين تقاتلا و تخاصما و معنى الاثنين يأتي على الجمع لأن تأويله بين كل أخوين يعني فأنتم إخوة للمتقاتلين فأصلحوا بين الفريقين أي كفوا الظالم عن المظلوم و أعينوا المظلوم «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» في ترك العدل و الإصلاح أو في منع الحقوق «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» أي لكي ترحموا.
[۵۹] . ثم قال تعالى: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ تتميما للإرشاد و ذلك لأنه لما قال: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا [الحجرات: ۹] كان لظان أن يظن أو لمتوهم أن يتوهم أن ذلك عند اختلاف قوم، فأما إذا كان الاقتتال بين اثنين فلا تعم المفسدة فلا يؤمر بالإصلاح، و كذلك الأمر بالإصلاح هناك عند الاقتتال، و أما إذا كان دون الاقتتال كالتشاتم و التسافه فلا يجب الإصلاح فقال: بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ و إن لم تكن الفتنة عامة و إن لم يكن الأمر عظيما كالقتال بل لو كان بين رجلين من المسلمين أدنى اختلاف فاسعوا في الإصلاح.
[۶۰] . و قوله: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» و لم يقل: فأصلحوا بين الأخوين من أوجز الكلام و ألطفه حيث يفيد أن المتقاتلتين بينهما أخوة فمن الواجب أن يستقر بينهما الصلح و سائر المؤمنين إخوان للمتقاتلتين فيجب عليهم أن يسعوا في الإصلاح بينهما.
[۶۱] . المسألة الثانية: عند إصلاح الفريقين و الطائفتين لم يقل اتقوا، و قال هاهنا اتقوا مع أن ذلك أهم؟ نقول الفائدة هو أن الاقتتال بين طائفتين يفضي إلى أن تعم المفسدة و يلحق كل مؤمن منها شيء و كل يسعى في الإصلاح لأمر نفسه فلم يؤكد بالأمر بالتقوى، و أما عند تخاصم رجلين لا يخاف الناس ذلك و ربما يزيد بعضهم تأكد الخصام بين الخصوم لغرض فاسد فقال: فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ أو نقول قوله فَأَصْلِحُوا إشارة إلى الصلح، و قوله وَ اتَّقُوا اللَّهَ/ إشارة إلى ما يصونهم عن التشاجر، لأن من اتقى اللّه شغله تقواه عن الاشتغال بغيره، و لهذا قال النبي صلى اللّه عليه و سلم: «المسلم من سلم الناس من لسانه و [يده]» لأن المسلم يكون منقادا لأمر اللّه مقبلا على عباد اللّه فيشغله عيبه عن عيوب الناس و يمنعه أن يرهب الأخ المؤمن، و إليه أشار النبي صلى اللّه عليه و سلم: «المؤمن من يأمن جاره بوائقه» يعني اتق اللّه فلا تتفرغ لغيره.
[۶۲] . و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» موعظة للمتقاتلتين و المصلحين جميعا.
بازدیدها: ۱۰۷۴
بازتاب: یک آیه در روز - ۱۰۸۰-۱) نکات ادبی مربوط به آیه ۱۵ سوره حجرات (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ …)