۱۱۱۴) وَ عِنَباً وَ قَضْباً

۱۳-۲۰ جمادی‌الاولی ۱۴۴۵

ترجمه

و انگوری و چیدنی‌ای که دوباره می‌روید (= سبزی، بقولات، علوفه‌ و …)

نکات ادبی

عِنَباً

درباره ماده «عنب» اگرچه حسن جبل خواسته معنای این ماده را صفا و خلوصی دانسته که یک فضای مدور را پر کرده و یک نحوه امتدادی داشته باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۵۳۷[۱])؛ و با اینکه کلمات دیگری همچون «عُنَاب» به معنای کوه کوچک سیاه‌؛ و «ظبي عَنَبَان» به معنای آهوی بازیگوش[۲]، «عِنَبَة» به معنای «آکنه» (زخمی که به این نام شناخته می شود)، و «عُناب» (جمع آن: «أَعْنِبَة») به معنای باران (كتاب العين، ج‏۲، ص۱۵۹[۳]) از این ماده به کار رفته؛ اما اغلب اهل لغت به گونه‌ای بحث کرده‌اند که گویی غیر از کاربردش در خصوص انگور معنای دیگری ندارد؛ چنانکه ابن فارس می‌گوید اصل این ماده بر همان میوه معروف «انگور» دلالت دارد (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۱۴۹[۴]) و راغب توضیح می‌دهد که این کلمه هم برای خود این میوه و هم برای درخت انگور به کار می‌رود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۹) و مرحوم مصطفوی می‌گوید اصل این ماده برای مجموع درخت و میوه اش است هرچند گاه در خصوص یکی از این دو هم به کار می‌رود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۸، ص۲۳۲[۵]).

خود کلمه «عِنَب» (که گاهی به آن «عِنَباء») در معنای میوه انگور (نه درخت انگور) را اسم جمع دانسته‌اند که مفرد آن «عِنَبة» است (و گفته شده که در زبان عرب غیر از این کلمه، کلمه‌ای بر وزن «فِعَلة» یافت نشده است)؛ و البته «عِنَب» به صورت «أعناب» جمع بسته می‌شود (كتاب العين، ج‏۲، ص۱۵۹[۶]؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۱۴۹-۱۵۰[۷]؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۸۹[۸]) که در قرآن کریم غیر از این آیه و آیه «أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً» (اسراء/۹۱) همواره به صورت «أعناب» به کار رفته است: «جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْناب» (بقره/۲۶۶) ، «جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ» (مومنون/۱۹؛ یس/۳۴) ، «وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّان» (انعام/۹۹) ، «جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوان» (رعد/۴) ، «يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْناب» (نحل/۱۱) ، «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَنا‏» (نحل/ ۶۷) ، «جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ‏» (كهف/۳۲) ، «حَدائِقَ وَ أَعْناباً» (نبأ/ ۳۲)؛ که درباره چرایی این تفاوت (چرا در اولی به صورت مفرد و در بقیه موارد به صورت جمع آمده) گفته‌اند در اولی نظر به مطلق وجود انگور در مقام اظهار قدرت و دعوی رسالت است برخلاف سایر آیات که در آنها نظر به بسط و گستره و وجود مصادق فراوان انگور است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۱۲، ص۷۰[۹]).

ماده «عنب» و مشتقات آن ۱۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

قَضْباً

درباره ماده «قضب» گفته‌اند که در اصل دلالت می‌کند بر قطع کردن (بریدن، جدا کردن) چیزی (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۱۰۰[۱۰])؛ برخی گفته‌اند نه مطلق قطع کردن، بلکه قطع کردنی که ابتدا گرفتن و سپس قطع کردن و کندن آن چیز باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۲۸۲[۱۱])؛ و برخی گفته‌اند قطع کردن چیزی تر و تازه که البته یکپارچه باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۰۸۱[۱۲]). اما خود کلمه «القَضْب» را گفته‌اند به معنای یونجه است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۷۴[۱۳]) از این جهت که براحتی قطع می‌شود (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۱۰۰[۱۴]) و به طور خاص یونجه خیس است، و نیز به معنای هر درختی که شاخه‌هایش را پهن و گسترده باشد (كتاب العين، ج‏۵، ص۵۲[۱۵]) و برخی توضیح داده‌اند که «قضیب» برای شاخه‌های درخت به کار می‌رود اما «قضب» برای چیزهای علوفه‌مانند و بقولات؛ که البته قضیب به عنوان وصف شمشیر به معنای «برنده» هم هست؛ یعنی قضیب هم به معنای اسم فاعل (قطع‌کننده) به کار می‌رود هم به معنای اسم مفعولی، که در خصوص علوفه‌ها و بقولات، از این جهت که براحتی قطع می‌شود؛ و تعبیر «ناقةٌ قَضِيبٌ» هم شتر مادينه‏اى است كه از ميان شتران جدا شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۷۴[۱۶]).

و از ابن عباس و حسن بصری هم نقل شده است که «قضب» در این آیه علوفه مرطوب است و وجه تسمیه‌اش این است که این علوفه بارها برای غذای دامها قطع می‌شود (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۱۷]) و شبیه این معنا از امام باقر ع هم آمده که در قسمت احادیث خواهد آمد.

در واقع، به نظر می‌رسد کلمه «قضب» در اصل به معنای «چیده شده» بوده، که در مورد مطلق گیاهان مورد استفاده انسان و دام که تنه ندارند و براحتی چیده می‌شوند و باز می‌رویند (یعنی عموم سبزیها، بقولات، و علوفه‌ها)؛ و حتی در مورد هر میوه‌ای که تر و تازه چیده می‌شود مانند رُطَب به کار رفته است و البته کاربرد آن در خصوص یونجه (به عنوان رایجترین علوفه مورد استفاده چارپایان که البته مورد استفاده انسان هم هست) رواج بیشتری دارد: هرچند خلیل از کاربرد آن به معنای هر درختی که شاخه‌هایش را پهن و گسترده باشد نیز سخن گفته است.

این ماده تنها همین یک بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

تمام احادیثی که ذیل آیه ۲۷ (جلسه ۱۱۱۳) گذشت به این آیه نیز مربوط می‌شود. اما احادیث دیگر:

۱) از رسول الله ص روایت شده که فرمودند:

خرما و انار و انگور از مازاد گِل آدم آفریده شدند.

مكارم الأخلاق، ص۱۷۴؛ طب النبي صلى الله عليه و آله و سلم، ص۲۶[۱۸]

وَ قَالَ رسول الله ص:

خُلِقَتِ النَّخْلَةُ وَ الرُّمَّانُ وَ الْعِنَبُ مِنْ فَضْلِ طِينَةِ آدَمَ ع.

 

۲) از امام رضا ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که فرمودند:

انگور هم خورش است و هم میوه است و هم نان است و هم حلوا.

مكارم الأخلاق، ص۱۷۴

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ:

الْعِنَبُ أُدْمٌ وَ فَاكِهَةٌ وَ طَعَامٌ وَ حَلْوَاءُ.

 

۳) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: بهترین غذای شما نان است و بهترین میوه شما انگور.

ب.و نیز فرمودند: بهار امتم انگور و هندوانه است.

مكارم الأخلاق، ص۱۷۴

الف. مِنَ الْفِرْدَوْسِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

خَيْرُ طَعَامِكُمُ الْخُبْزُ وَ خَيْرُ فَاكِهَتِكُمُ الْعِنَبُ.

ب. وَ قَالَ ص: رَبِيعُ أُمَّتِي الْعِنَبُ وَ الْبِطِّيخُ.

 

۴) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:

پنج میوه بهشتی در دنیا هست: انار دشتی و سیب لبنانی و گلابی و انگور و رُطَبِ مُشان.

المحاسن، ج‏۲، ص۵۲۷؛ الخصال، ج‏۱، ص۲۸۹؛ مكارم الأخلاق، ص۱۷۰

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ الْكُوفِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى الطَّحَّانِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

خَمْسٌ مِنْ فَاكِهَةِ الْجَنَّةِ فِي الدُّنْيَا الرُّمَّانُ الْمَلَاسِيُّ [الْإِمْلِيسِي] وَ التُّفَّاحُ الشَّعْشَعَانِيُّ [السفساني يُرْوَى أَنَّهُ الشَّامِي‏] وَ السَّفَرْجَلُ وَ الْعِنَبُ وَ الرُّطَبُ الْمُشَان‏.

 

۵) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

پیامبری از پیامبران به خداوند عز و جل از غم و اندوه گلایه کرد؛ خداوند عز و جل [برای دفع غم و اندوه] به او دستور داد که انگور بخورد.

الكافي، ج‏۶، ص۳۵۱؛ المحاسن، ج‏۲، ص۵۴۷؛ مكارم الأخلاق، ص۱۷۴

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ:

شَكَا نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْغَمَّ فَأَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَكْلِ الْعِنَبِ.

ب. هنگامی که آب از استخوان مردگان فرونشست [= آب فرونشست و استخوانهای مردگان پیدا شد] و حضرت نوح آن را دید بسیار ناراحت و غمگین شد؛ پس خداوند به او وحی کرد که این کاری بود که خودت کردی؛ خودت علیه آنها دعا کردی.

گفت: پروردگارا به پیشگاه تو استغفار و توبه می‌کنم.

پس خداوند عز و جل به او وحی کرد که انگور سیاه بخور تا غم و اندوهت برود.

الكافي، ج‏۶، ص۳۵۰؛ المحاسن، ج‏۲، ص۵۴۸[۱۹]؛ مكارم الأخلاق، ص۱۷۴[۲۰]

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ الزَّيَّاتِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا حَسَرَ الْمَاءُ عَنْ عِظَامِ الْمَوْتَى فَرَأَى ذَلِكَ نُوحٌ ع جَزِعَ جَزَعاً شَدِيداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ هَذَا عَمَلُكَ بِنَفْسِكَ أَنْتَ دَعَوْتَ عَلَيْهِمْ.

فَقَالَ: يَا رَبِّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ.

فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: أَنْ كُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ لِيَذْهَبَ غَمُّكَ.

 

۶) هشام بن سالم روایت کرده است:

امام سجاد ع انگور را خیلی دوست داشت. روزی روزه بود، هنگامی که افطار کرد اوایل فصل رسیدن انگور بود؛ یکی از کنیزان ایشان خوشه انگوری آورد و مقابل ایشان گذاشت. گدایی آمد و حضرت آن را به وی بخشید. این کنیز دنبال آن گدا رفت و همان انگور را از وی خرید و دوباره آورد و پیش ایشان گذاشت. گدای دیگری آمد و حضرت آن را به گدا بخشید. دوباره آن کنیز همان کار را تکرار کرد و آورد و دوباره جلوی ایشان گذاشت. باز گدای دیگری آمد و باز حضرت آن را بخشید و باز آن کنیر همان کار را کرد. دفعه چهارم بود که دیگر حضرت انگور را خورد.

الكافي، ج‏۶، ص۳۵۰؛ المحاسن، ج‏۲، ص۵۴۷؛ مكارم الأخلاق، ص۱۷۴[۲۱]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ:

كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يُعْجِبُهُ الْعِنَبُ. فَكَانَ يَوْماً صَائِماً فَلَمَّا أَفْطَرَ كَانَ أَوَّلُ مَا جَاءَ الْعِنَبُ، أَتَتْهُ أُمُّ وَلَدٍ لَهُ بِعُنْقُودِ عِنَبٍ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْهِ؛ فَجَاءَ سَائِلٌ فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ. فَدَسَّتْ أُمُّ وَلَدِهِ إِلَى السَّائِلِ فَاشْتَرَتْهُ مِنْهُ ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَجَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهُ. فَفَعَلَتْ أُمُّ الْوَلَدِ كَذَلِكَ ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَجَاءَ سَائِلٌ آخَرُ فَأَعْطَاهُ فَفَعَلَتْ أُمُّ الْوَلَدِ مِثْلَ ذَلِكَ. فَلَمَّا كَانَ فِي الْمَرَّةِ الرَّابِعَةِ أَكَلَهُ ع.

 

۷) ذیل آیات ۱۷ تا ۲۲ حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیات سوره عبس گذشت. در ادامه آن جملاتی آمده است که اغلب مفسران روایی مانند مرحوم فیض (تفسير الصافي، ج‏۵، ص۲۸۶)[۲۲] و مرحوم بحرانی (البرهان في تفسير القرآن، ج‏۵، ص۵۸۵[۲۳]) و مرحوم حویزی (تفسير نور الثقلين، ج‏۵، ص۵۱۱[۲۴])‏ و مرحوم مشهدی (تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏۱۴، ص۱۳۸[۲۵]) ظاهرا آن را توضیحات مرحوم قمی قلمداد کرده‌اند؛ اما مرحوم مجلسی در یکجا (بحار الأنوار، ج‏۳۶، ص۱۷۴[۲۶]) و نیز تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۳۸۴ آن را ادامه کلام امام باقر ع دانسته‌ شده است:

درباره آیه «وَ عِنَباً وَ قَضْباً» فرمودند: «قضب» همان «قَتّ»* است.

* پی‌نوشت: در توضیح «قتّ» نوشته‌اند: علوفه تر و تازه که مورد استفاده دام است.

تفسير القمي، ج‏۲، ص۴۰۶

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ [أَبِي بَصِيرٍ] عَنْ جَمِيلِ بْنِ‏ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

… «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ؛ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا» إِلَى قَوْلِهِ «وَ قَضْباً» قَالَ: الْقَضْبُ الْقَتُّ.

ادامه این حدیث ذیل آیه ۳۰ (جلسه ۱۱۱۵) خواهد آمد؛ ان شاء الله.

تدبر

۱) «وَ عِنَباً»

بعد از «حب» اولین گیاهی را که به طور خاص اسم برد انگور (یا درخت انگور[۲۷]) است. چرا؟

الف. به خاطر کثرت منافعی که در انگور هست (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۲۸])؛ چنانکه از وقتی که نارس است (غ

ب. به خاطر اینکه هم به عنوان غذا استفاده می‌شود وهم به عنوان میوه (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰[۲۹]).

ج. …

درباره انگور

انگور یکی از انواع گیاهان دو لپه‌ای و از مهمترین میوه‌هایی است که از زمانهای بسیار قدیم مورد استفاده بشر قرار گرفته است. عده‌ای معتقدند که انگور، حتی قبل از پیدایش غلات، مورد استفاده بشر قرار گرفته است. انگور به طور وحشی و به مقدار فراوان در جنگلها وجود داشته و حتی انسان‌نماهای نخستین نیز از برگ و میوه آن بهره می‌جستند.

انگور میوه‌ای است بهشتی که شامل ویتامینهای A , B، C می‌باشد هچنین دارای مقداری منیزیم، کلسیم، آهن، فسفر، پتاسیم و آلبومین است. انگور یکی از میوه‌های ضد سرطان شناخته شده است و این به خاطر خواص ضد عفونی کنندگی آن است. همچنین از نظر ارزش غذایی و خواص بهداشتی، دارای سودمندیهای بسیاری است. از مهمترین مواد قندی موجود در حبه‌های انگور تازه، ساکارز، گلوکز و دکستروز می‌باشد. از اسیدهای آلی اسید فرمیک، اسید مالیک، اسید سیتریک و اسید تارتاریک را می‌توان نام برد. نمک‌های کانی مانند آهک، منیزیم، آهن، منگنز، سیلیس وجود دارد. مقدار انرژی موجود در هر ۱۰۰ گرم انگور تازه ۶۷ کیلوکالری است.

انگور میوه بسیار مفیدی است که خاصیت قلیایی دارد و باعث قلیایی شدن خون می‌شود. و از این لحاظ هر کیلوی آن معادل یک لیتر آب معدنی است. به علت وجود مواد قندی زیاد انرژی‌زا است و حرارت بدن را تامین می‌کند. به علت داشتن پتاسیم مقوی قلب و یک داروی موثر برای کم خونی است زیرا دارای آهن، منگنز و منیزیم است. آب انگور در رژیم غذایی افراد چاق که بخواهند لاغر شوند زیاد مصرف می‌شود و به علت کم داشتن مواد چربی مانع افزایش وزن می‌شود. (دایره المعارف رشد)

انگور از میوه‌هایی است که در تمامی حالتهایش قابل استفاده است؛ از زمان نارس بودن (غوره) تا حالت خشک شده آن (کشمش و مویز). حتی برگ درخت انگور (برگ مو) نیز خاصیت غذایی دارد و در برخی غذاها مورد استفاده قرار می‌گیرد. دانه‌های انگور از لحاظ رنگ حبه‌ها به چهار دسته تقسیم می‌شوند ۱- انگورهای سبز ۲- انگورهای قرمز ۳- انگورهای سیاه ۴- انگورهای زرد.

درباره درخت انگور (مو)

درخت انگور گیاهی بسیار قدیمی است که مصریها پنج هزار سال قبل از میلاد آن را می‌شناختند. موطن اصلی انگور آسیای صغیر و ایران بوده و هم اکنون نیز به صورت وحشی و نیمه وحشی در این مناطق دیده می‌شود. انگور درختچه‌ای است بالارونده که به کمک پیچک‌های خود به سهولت از موانع و درختان مجاور بالا می‌رود و درازای آن به ۱۰ الی ۱۵ متر می‌رسد ساقه آن گره‌دار و برگهایش متناوب دارای دم‌برگ دراز، شامل ۵ لوب دندانه‌دار به رنگ سبز تیره در سطح فوقانی پهنک کرک‌دار و مایل به سفید در سطح تحتانی پهنک است. گلهایی کوچک و مجتمع به صورت خوشه مرکب دارد کاسه گل آن ۵ دندانه، جام آن مرکب از ۵ گلبرگ آزاد و ۵ پرچم می‌باشد. (دایره المعارف رشد)

از پدیده‌های جالب درخت انگور، اشک مو است که فرایندی است که نحوه عمل آن، کاملا شناخته نشده است. این فرایند غالبا بر براثر دیر هرس کردن در اوایل بهار روی می‌دهد. ریزش اشک مو تا چندین ادامه می‌یابد. در اشک مو، هورمونهای گیاهی مانند سیتوکینین، جیبرلین و به میزان اندکی قند و مواد کانی دیده می‌شود. ریزش اشک مو به دلیل فعالیت شدید ریشه می‌باشد.

درباره انگور و درخت انگور قبلا نکات بیشتری در جلسه ۷۸۲ گذشت: https://yekaye.ir/ya-seen-36-34/

 

۲) «وَ قَضْباً»

کلمه «قضب» (و بلکه ماده آن) تنها در همین آیه به کار رفته است. درباره اینکه مقصود از کلمه «قضب» چیست؛ در نکات ادبی اشاره شد که این کلمه:

الف. هم برای اشاره به مطلق گیاهان مورد استفاده انسان و دام که تنه ندارند و براحتی چیده می‌شوند و باز می‌رویند (یعنی عموم سبزیها، بقولات، و علوفه‌ها) به کار می‌رود است و البته کاربرد آن در خصوص یونجه (به عنوان رایجترین علوفه مورد استفاده چارپایان که البته مورد استفاده انسان هم هست) رواج بیشتری دارد؛

ب. هم برای هر میوه‌ای که تر و تازه چیده می‌شود.

ج. و هم برای هر درختی که شاخه‌هایش را پهن و گسترده باشد.

در میان مترجمان و مفسران قرآن هم تقریبا هر سه مورد فوق مشاهده می‌شود؛ که به مواردی اشاره می‌کنیم:

۱- مقصود یونجه و علوفه‌های تازه است که پیاپی چیده می‎شود و علوفه‌ی چهارپایان می‎گردد (ابن عباس[۳۰] و حسن، به نقل مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۳۱]؛ مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰[۳۲])؛ هرچند برخی اینکه مقصود از آن، یونجه باشد را بدین جهت قبول ندارند که می‌گویند یونجه داخل در «أب» است که در آیات بعد می‌آید (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۳۳]).

۲- نباتاتى كه هر چه بدروند باز برويد (ترجمه الهی قمشه‌ای، تفسیر آسان[۳۴]). به تعبیر دیگر، حبوبات تر و تازه‌ای است که انسان آنها را قضب می‌کند یعنی بارها و بارها می‌چیند (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۹[۳۵])؛ به تعبیر دیگر، گیاهانی است مانند حبوبات و مارچوبه که انسان آنها را برای خوردن تر و تازه می‌چیند (به نقل البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۳۶]).

۳- بسیاری از مترجمان و مفسران آن را به سبزی یا سبزیجات ترجمه کرده‌اند (مانند ترجمه‌های آیتی، ارفع، انصاری، انصاریان، پاینده، پورجوادی، تشکری، حلبی، خواجوی، رضایی، رهنما، صفارزاده، جلال‌الدین فارسی، فولادوند، فیض‌الاسلام، گرمارودی، مجتبوی، مشکینی، مکارم، نوبری، و كشف الأسرار، ج‏۱۰، ص۳۷۹؛ ترجمه المیزان، ج۲۰، ص۳۳۵؛ تفسیر روشن، ج۱۶، ص۲۲۶) و به نظر می‌رسد در همین راستاست ترجمه آن به سبزه (ترجمه طاهری) و تره‌بار (ترجمه عاملی). برخی توضیح داده‌اند «قضب» به سبزيجاتى گفته مى‏شود كه تر و تازه چيده و خورده شود و شامل علف و يونجه حيوانات نيز مى‏گردد (تفسير نور، ج‏۱۰، ص۳۸۸) که ظاهرا به آن «سپست» یا «اسپست» (تفسير روان جاويد، ج‏۵، ص۳۴۶؛‌ روض الجنان، ج‏۲۰، ص۱۴۵؛ ترجمه تفسير طبرى، ج‏۷، ص۱۹۸۷؛ تفسير نسفى، ج‏۲، ص۱۱۳۸) یا اسفست (تفسير صفي علیشاه، ص۸۱۲) یا اسپرش (ترجمه خسروی[۳۷]) می‌گویند.

۴- درختان بلند كه شاخه آويخته باشد (ترجمه یاسری) و به تعبیر دیگر، درخت سايه افكن همچون كاج و سرو و بيد و غيرها (حجة التفاسير، ج‏۷، ص۱۷۴).

۵- برخی مترجمان این را به «خرما» (خرما نوعی) یا «رطب» ترجمه کرده‌اند (ترجمه‌های شعرانی، اشرفی؛ مصبح‌زاده، معزی، و مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏۱۵، ص۴) و شاید موید نظر آنها نسبتی است ابوحیان به ابن عباس می‌دهد که گویا نظر وی این است که مقصود رُطَب است از این جهت که اولا از درخت خرما چیده می‌شود [یعنی چون «چیدنی» است و ماده «قضب» ‌به معنای چیدن است] و ثانیا چون قبل از آن از انگور سخن گفت [ظاهرا بدین جهت که تناسب در این است بعد از انگور به خرما اشاره شود تا به علوفه و یونجه] (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۳۸]). البته با توجه به اینکه در آیه بعد به کلمه «نخل» اشاره شده این احتمال ضعیف است و با توجه به گزارشی که فخر رازی از نظر ابن‌عباس داده، بعید نیست که در گزارش ابوحیان از نظر ابن عباس اشتباهی رخ داده باشد (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰[۳۹]).

۶- میوه‌ها (ترجمه بروجردی) ظاهرا چون میوه‌ها چیدنی هستند وی آن را شامل همه میوه‌ها دانسته است.

۷- ‌سیب (ترجمه دهلوى، ص۱۳۳۸).

 

۳) «وَ قَضْباً»

چرا بعد از اشاره به حب و عنب، به قضب پرداخت؟

الف. اگر قضب را در معنای ناظر به یونجه و علوفه‌های مورد استفاده حیوانات بدانیم چه‌بسا این کلمه می‌خواهد در کنار گیاهانی که مورد استفاده انسان است به گیاهانی که مورد استفاده حیوانات است نیز اشاره کند.

ب. اگر قضب را ناظر به سبزی و سبزیجات و یا بقولات مورد استفاده بشر بدانیم به عرصه دیگری از گیاهان اشاره دارد که بویژه گیاهان فیبردار هستند و برخی نیازهای ویژه انسانی را تامین می‌کنند.

ج. اگر اشاره به سبزیجات و علوفه‌ها باشد از این جهت که مرتب می‌رویند و چیده می‌شوند اشاره به نوع خاصی از متاع بودنی است که مورد تاکید در آخر این دسته آیات است و در سایر گیاهان دیده نمی‌شود.

د. اگر اشاره به درختان بلند و سایه‌گستر باشد ذکر آن در کنار درخت مو (که درختی کوتاه است و تنها در صورتی که روی داربست قرار گیرد می‌شود از سایه‌اش استفاده کرد) دوگانه جالبی از درختها را مطرح می‌کند: درختی که برگش کارکرد غذایی دارد (درخت مو) و درختی که برگش کارکرد آرامش‌بخشی و استراحت‌دهی دارد.

ه. …

 

 


[۱] . صفاء الممتلئ المستدیر مع امتداد ما

[۲] . که از نظر ابن فارس «عَنَبان» به معنای بزکوهی شاخ بلند، هم هست: و الكلمة الأخرى: العَنَبان، على وزن فَعَلان: الوَعِل الطَّويل القرون. قال: «يشدُّ شدّ العَنَبانِ البارِحِ‏» و يقال للظَّبْى النَّشيط: العَنَبان، و لا يُبنَى منه فِعْل. (معجم المقاييس اللغة، ج‏۴، ص۱۴۹).

[۳] . و العُنَاب الجبل الصغير الأسود. و ظبي عَنَبَانٌ: نشيط، و لم أسمع للعَنَبان فعلا. قال «يشتد شد العَنَبَانِ البارح‏» و العِنَبَة: قرحة تعرف بهذا الاسم. و العُناب: المطر، و يجمع أَعْنِبَة.

[۴] . العين و النون و الباب أُصَيلٌ يدلُّ على ثمرٍ معروف، و كلمةٍ غير ذلك.

[۵] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو مجموع الشجرة و ثمرتها كما سبق في الرمّان و الزيتون. فقد يستعمل العنب مرادا به المجموع، و قد يراد به واحدة منهما. . أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- ۲/ ۲۶۶. وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ‏- ۶/ ۹۹. يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ‏- ۱۶/ ۱۱. وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً- ۱۶/ ۶۷. فالنظر الأوّلى فيها الى الشجرة. و اعراب جنّات سبق في الرمن، و مِنْ ثَمَراتِ متعلّق بقوله تَتَّخِذُونَ، و إفراد الضمير في قوله- مِنْهُ: باعتبار كلمة من، المستفاد منها البعضيّة، أى تتّخذون من بعضها.

[۶] . رجل عانِب: ذو عِنَب كثير، كما يقال: لابن و تامر، أي كثير اللبن و التمر، الواحدة: عِنَبَة و يجمع أَعْنَابا. و العُنَّاب: ثمر.

[۷] . فالثَّمر العِنَب، واحدته عِنَبة. و يقولون: ليس فى كلامهم فِعَلة إلّا عِنَبة. و ربَّما قالوا للعِنَب العِنَباء. قال: «العِنَباءَ المتَنَقّى و التِّينْ» و ربَّما جمعوا العنب على الأعناب. و يقال رجل عانِبٌ، أى كثير العنب، كما يقال تامرٌ و لابنٌ.

[۸] . الْعِنَبُ يقال لثمرة الكرم، و للكرم نفسه، الواحدة: عِنَبَةٌ، و جمعه: أَعْنَابٌ. قال تعالى:وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ‏ [النحل/ ۶۷]، و قال تعالى: جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ [الإسراء/ ۹۱]، وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ [الرعد/ ۴]، حَدائِقَ وَ أَعْناباً [النبأ/ ۳۲]، وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً [عبس/ ۲۸- ۲۹]، جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ‏ [الكهف/ ۳۲]، و الْعِنَبَةُ:بُثْرَةٌ على هيئته.

[۹] . أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ‏- ۲/ ۲۶۶.وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ‏- ۱۶/ ۶۷.أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ- ۱۷/ ۹۱. … التعبير في الآية الثالثة بالعنب مفردا، و في الباقي بصيغة الجمع: فانّ النظر فيها الى مطلق وجود العنب في مقام إظهار القدرة و دعوى الرسالة، بخلاف سائر الآيات الواردة: فانّ النظر فيه الى بسط وسعة و وجود مصاديق كثيرة من النَّخْلُ و العنب.

[۱۰] . القاف و الضاد و الباء أصلٌ صحيحٌ يدلُّ على قَطْع الشَّي‏ء يقال: قَضَبْتُ الشي‏ءَ قضْباً. وكان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، إذا رأى التَّصليب في ثوبٍ قَضَبَه أي قطعه. و انقضَب النَّجمُ من مكانه. قال ذو الرُّمَّة: «كأنَّه كوكبٌ في إِثْرِ عِفْرِيَةٍ / مُسوَّمٌ في سَواد اللَّيلِ منقضِب» .

[۱۱] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الأخذ من شي‏ء و قطعه و الانتزاع منه. و من مصاديقه: الأخذ من أغصان الكرم و غيره و قطعها و الانتزاع منها. و انتزاع الحديث من الأحاديث. و السيف القَاضِبُ باعتبار أخذه و قبضه من الأعداء المقاتلين. و هكذا انْقِضَابُ الكوكب و كأنّه انتزع و قبض من بين الكواكب. و بهذا اللحاظ يقال لما يقبض به المِقْضَبُ و هو المنجل. فظهر أنّ المادّة ليست بمعنى مطلق القطع، بل بلحاظ هذه القيود، فيكون استعمالها في غير موارد الأصل تجوّزا. أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا- ۸۰/ ۲۸ يراد تحصّل هذه الموضوعات و بروزها من الأرض بواسطة أو بلا واسطة. فالعنب و القَضْبُ و الزيتون و النخل: بلحاظ كونها نباتا و شجرا تنبت من الأرض: تحصل بلا واسطة. و بلحاظ كونها أثمارا كالحبّ: تتحصّل بواسطة، و سبق في الزيتون و العنب: إنّها تدلّ على مجموع الشجر و الثمر و تطلق على المجموع و على كلّ من الشجر و الثمر.

[۱۲] . قطع شیء ‌غضّ لکنه ملتئم.

[۱۳] . قال اللّه تعالى: فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً [عبس/ ۲۷- ۲۸] أي: رطبة.

[۱۴] . و القضيب: الغُصْن. و القَضْب: الرَّطْبة، سمِّيت لأنّها تُقْضَب. و المَقَاضب: الأرَضُون تنبت القَضْب. و قَضَبت الكرم: قطعتُ أغصانَه أيّامَ الرَّبيع. و سيفٌ قاضِبٌ و قضيب: قطّاع. و رجلٌ قَضّابةٌ: قطّاعٌ للأمور مقتدِرٌ عليها. و قُضَابة الكرم: ما يتساقط من أطرافه إذا قُضِب. و من الباب: اقتَضَبَ فلان الحديثَ، إذا ارتَجَله، و كأنَّه كلامٌ اقتطَعَه منْ غير روِيّة و لا فِكْر. و يستعارُ هذا فيقال: ناقةٌ قضيب، إذا رُكِبَتْ قبلَ أن تُراض. و قد اقتَضَبْتها. و قَضيب: واد. و اللَّه أعلم.

[۱۵] . القَضْبُ: الفصفصة الرطبة، قال يصف البستان: «فسيلها سامق جبارها / و اعتم فيها القَضْبُ و السنبل». و القَضْبُ: كل شجرة سبطت أغصانها. و القُضْبُ: قطعك للقَضِيب و نحوه. و التَّقْضِيبُ: قطع أغصان الكرم أيام الربيع، قال القطامي: «فغدا صبيحة صوبها متوجسا / شئز القيام يُقَضِّبُ الأغصانا»و قَضَبْتُ ساعده بالسيف قَضْباً، و سيف قَاضِبٌ و قَضَّابٌ و مِقْضَبٌ. و القَضْبُ اسم ما قَضَبْتَ لسهام أو قسي، قال: «و فارج من قَضْب ما تَقَضَّبَا» و الفارج: القوس البائنة الوتر. و الاقْتِضَابُ: ركوبك دابة صعبة لم ترض. و الاقْتِضَابُ: أن تقترح من ذات نفسك كلاما أو شعرا فاضلا. و القَضِيبُ: السيف الدقيق، و جمع القَضِيبِ من الغصن قضْبَانٌ بالضم و الكسر.

[۱۶] . و الْمَقَاضِبُ: الأرض التي تنبتها، و الْقَضِيبُ نحو الْقَضْبِ، لكن الْقَضِيبُ يستعمل في فروع الشّجر، و الْقَضْبُ يستعمل في البقل، و الْقَضْبُ: قطع القضب و القضيب. و رُوِيَ «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ كَانَ إِذَا رَأَى فِي ثَوْبٍ تَصْلِيباً قَضَبَهُ» و سيف قَاضِبٌ و قَضِيبٌ، أي: قاطع، فَالْقَضِيبُ هاهنا بمعنى الفاعل، و في الأوّل بمعنى المفعول، و كذا قولهم: ناقة قَضِيبٌ: مُقْتَضَبَةٌ من بين الإبل و لمّا ترض، و يقال لكلّ ما لم يهذّب: مُقْتَضَبٌ، و منه: اقْتَضَبَ حديثا: إذا أورده قبل أن راضه و هذّبه في نفسه.

[۱۷] . «وَ قَضْباً» و هو ألقت الرطب يقضب مرة بعد أخرى يكون علفا للدواب عن ابن عباس و الحسن.

[۱۸]. در نسخه کنونی طب النبی کلمه عنب را ندارد و بدین صورت است: وَ قَالَ ص خُلِقَتِ النَّخْلَةُ وَ الرُّمَّانُ مِنْ فَضْلِ طِينَةِ آدَمَ ع ؛ ولی هم مرحوم مجلسی در بحار الأنوار (ج‏۵۹، ص۲۹۶) و هم محدیث نوری در مستدرك الوسائل (ج‏۱۶، ص۳۹۱) روایت را با کلمه «عنب» آورده‌اند؛ که نشان می‌دهد نسخه کنونی احتمالا افتادگی دارد.

[۱۹] . این مضمون به این دو صورت در محاسن آمده است:

عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ نُوحاً ع شَكَا إِلَى اللَّهِ الْغَمَّ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِالْغَمِ‏ .

عَنْهُ عَنِ الْقَاسِمِ الزَّيَّاتِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا حَسَرَ الْمَاءُ عَنْ عِظَامِ الْمَوْتَى فَرَأَى ذَلِكَ نُوحٌ ع جَزِعَ جَزَعاً شَدِيداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ لِيَذْهَبَ غَمُّكَ‏.

[۲۰] . در مکارم بدین صورت آمده است: عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: إِنَّ نُوحاً شَكَا إِلَى اللَّهِ الْغَمَّ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ كُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ.

[۲۱]. متن روایت در مکارم الاخلاق چنین است:

وَ قَالَ الرِّضَا ع كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَتَتْهُ جَارِيَةٌ لَهُ بِعُنْقُودِ عِنَبٍ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَجَاءَ سَائِلٌ فَأَمَرَ بِهِ فَدَفَعَ إِلَيْهِ فَوَشَى غُلَامُهُ بِذَلِكَ إِلَى أُمِّ وَلَدٍ لَهُ فَأَمَرَتْهُ فَاشْتَرَاهُ مِنَ السَّائِلِ ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَ فَأَمَرَ بِهِ فَدَفَعَ إِلَيْهِ فَفَعَلَتْ ذَلِكَ ثَلَاثاً فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَكَلَهُ.

[۲۲] . وَ عِنَباً وَ قَضْباً يعني الرطبة القمّي قال القضب القتّ.

[۲۳] . علي بن إبراهيم: فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ؛ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا إلى قوله تعالى: وَ قَضْباً، قال: القضب. القت.

[۲۴] . في تفسير علي بن إبراهيم: كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ اى لم يقض أمير المؤمنين عليه السلام ما قد أمره، و سيرجع حتى يقضى ما أَمَرَهُ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا الى قوله: وَ قَضْباً قال: القضب القت.

[۲۵] . و في تفسير عليّ بن إبراهيم: قال: «القضب» القتّ.

[۲۶]. در اینجا وی کل متن را به عنوان حدیث امام باقر ع آورده است:

فس، تفسير القمي‏ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‏  قَالَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ‏ ما أَكْفَرَهُ‏ أَيْ مَا ذَا فَعَلَ وَ أَذْنَبَ حَتَّى قَتَلُوهُ ثُمَّ قَالَ‏ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ- ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‏ قَالَ يَسَّرَ لَهُ طَرِيقَ الْخَيْرِ- ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏ قَالَ فِي الرَّجْعَةِ- كَلَّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ‏ أَيْ لَمْ يَقْضِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا قَدْ أَمَرَهُ وَ سَيَرْجِعُ حَتَّى يَقْضِيَ مَا أَمَرَهُ.

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي نَصْرٍ  عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‏ قَالَ نَعَمْ نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ ما أَكْفَرَهُ‏ يَعْنِي بِقَتْلِكُمْ إِيَّاهُ ثُمَّ نَسَبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَنَسَبَ خَلْقَهُ وَ مَا أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ‏ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ‏ يَقُولُ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ خَلَقَهُ‏ فَقَدَّرَهُ‏ لِلْخَيْرِ- ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ‏ يَعْنِي سَبِيلَ الْهُدَى‏ ثُمَّ أَماتَهُ‏ مِيتَةَ الْأَنْبِيَاءِ- ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏ قُلْتُ مَا قَوْلُهُ‏ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ‏ قَالَ يَمْكُثُ بَعْدَ قَتْلِهِ فِي الرَّجْعَةِ فَيَقْضِي مَا أَمَرَهُ- فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا إِلَى قَوْلِهِ‏ وَ قَضْباً قَالَ الْقَضْبُ الْقَتُ‏  قَوْلُهُ‏ وَ حَدائِقَ غُلْباً أَيْ بَسَاتِينَ مُلْتَفَّةً مُجْتَمِعَةً قَوْلُهُ‏ وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا قَالَ الْأَبُّ الْحَشِيشُ لِلْبَهَائِمِ- مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ أَيِ الْقِيَامَةُ  قَوْلُهُ‏ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ‏ قَالَ شُغُلٌ يَشْغَلُ بِهِ عَنْ غَيْرِهِ ثُمَّ ذَكَرَ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ تَبَرَّءُوا مِنْ أَعْدَائِهِ فَقَالَ- وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ ثُمَّ ذَكَرَ أَعْدَاءَ آلِ مُحَمَّدٍ- وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ فَقْرٌ مِنَ الْخَيْرِ وَ الثَّوَابِ-  أُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَة

اما خود مرحوم مجلسی در جای دیگر کتاب  (بحار الأنوار، ج‏۹، ص۲۴۷) شبیه بقیه رفتار کرده است: فس، تفسير القمي قَوْلُهُ وَ أَغْطَشَ لَيْلَها أَيْ أَظْلَمَ وَ أَخْرَجَ ضُحاها أَيِ الشَّمْسَ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها أَيْ بَسَطَهَا وَ الْجِبالَ أَرْساها أَيْ أَثْبَتَهَا قَوْلُهُ قَضْباً قَالَ الْقَضْبُ الْقَتُّ.

[۲۷] . و قوله: «وَ عِنَباً وَ قَضْباً» العنب معروف، و يطلق على شجر الكرم و لعله المراد في الآية و نظيره الزيتون. (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۹).

[۲۸] . «وَ عِنَباً» خص العنب لكثرة منافعه.

[۲۹] . و ثانيها: قوله تعالى: وَ عِنَباً و إنما ذكره بعد الحب لأنه غذاء من وجه و فاكهة من وجه.

[۳۰] . ابوحیان به ابن عباس نسبت می‌دهد که نظر وی این است که مقصود رُطَب است از این جهت که اولا از درخت خرما چیده می‌شود [یعنی چون «چیدنی» است و ماده «قضب» ‌به معنای چیدن است] و ثانیا چون قبل از آن از انگور سخن گفت [ظاهرا بدین جهت که تناسب در این است بعد از انگور به خرما اشاره شود تا به علوفه و یونجه] (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰: و قال ابن عباس: هو الرطب، لأنه يقضب من النخل، و لأنه ذكر العنب قبله.) اما در این انتساب می‌توان تردید کرد زیرا فخر رازی نظر ابن عباس را چنین نقل می‌کند که: «وَ قَضْباً و فيه قولان: الأول: أنه الرطبة و هي التي إذا يبست سميت بالقت، و أهل مكة يسمونها بالقضب و أصله من القطع، و ذلك لأنه يقضب مرة بعد أخرى، و كذلك القضيب لأنه يقضب أي يقطع. و هذا قول ابن عباس و الضحاك و مقاتل و اختيار الفراء و أبي عبيدة و الأصمعي.» توجه شود که کلمه «الرطبة» اگر به صورت «الرَّطْبَة» تلفظ شود همان یونجه است: گياهى است از تيره‏ى علفيها و داراى شكوفه‏هائى به رنگ بنفشه؛ اما اگر «الرُّطَبَة» تلفظ شود مفرد (الرطَب) است، یعنی يك دانه رطب. و با توجه به ادامه توضیحی که فخر رازی نقل کرده واضح است که مقصود ابن عباس و دیگران اولی بوده است نه دومی.

[۳۱] . «وَ قَضْباً» و هو ألقت الرطب يقضب مرة بعد أخرى يكون علفا للدواب عن ابن عباس و الحسن.

[۳۲] . و ثالثها: قوله تعالى: وَ قَضْباً و فيه قولان:… و الثاني: قال المبرد: القضب هو العلف بعينه، و أصله من أنه يقضب أي يقطع و هو قول الحسن.

[۳۳] . وَ قَضْباً، قال الحسن: العلف، و أهل مكة يسمون القت القضب. و قيل: الفصفصة، و ضعف لأنه داخل في الأب.

[۳۴] . گياهانى كه مكررا روئيده و درو ميشوند.

[۳۵] . و القضب هو الغض الرطب من البقول الذي يأكله الإنسان يقضب أي يقطع مرة بعد أخرى، و قيل: هو ما يقطع من النبات فتعلف به الدواب.

[۳۶] . و قيل: ما يقضب ليأكله ابن آدم غضا من النبات، كالبقول و الهليون.

[۳۷] . اسپرش (علف سبزى كه بحيوانات و چهار پايان ميدهند يا سبزى است مانند نعناع و طرخون و شايد شبدر باشد كه چند مرتبه آنرا مى‏چينند)

[۳۸] . و قال ابن عباس: هو الرطب، لأنه يقضب من النخل، و لأنه ذكر العنب قبله.

[۳۹] . فخر رازی نظر ابن عباس را چنین نقل می‌کند که: «وَ قَضْباً و فيه قولان: الأول: أنه الرطبة و هي التي إذا يبست سميت بالقت، و أهل مكة يسمونها بالقضب و أصله من القطع، و ذلك لأنه يقضب مرة بعد أخرى، و كذلك القضيب لأنه يقضب أي يقطع. و هذا قول ابن عباس و الضحاك و مقاتل و اختيار الفراء و أبي عبيدة و الأصمعي.» توجه شود که کلمه «الرطبة» که ابوحیان به معنای خرما گرفت، اگر به صورت «الرَّطْبَة» تلفظ شود همان یونجه است: گياهى است از تيره‏ى علفيها و داراى شكوفه‏هائى به رنگ بنفشه؛ البته اگر «الرُّطَبَة» تلفظ شود مفرد (الرطَب) است، یعنی يك دانه رطب. اگر توضیحی که فخر رازی در ادامه ذکر این کلمه نقل کرده از خود ابن عباس باشد واضح است که مقصود ابن عباس اولی بوده است نه دومی.

بازدیدها: ۴۰

3 Replies to “۱۱۱۴) وَ عِنَباً وَ قَضْباً”

  1. بازتاب: ۷۸۲) وَ جَعَلْنا فيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ | یک آیه در روز

  2. بازتاب: ۱۱۱۵) وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً | یک آیه در روز

  3. بازتاب: ۱۱۲۳) لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنيهِ | یک آیه در روز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*