۲۱-۲۸ جمادیالاولی ۱۴۴۵
ترجمه
و [درخت] زیتونی و درخت خرمایی؛
نکات ادبی
زَيْتُوناً
کلمه «زیتون» از ماده «زیت» گرفته شده هرچند چینش کتابهای برخی از بزرگان اهل لغت مانند خلیل (كتاب العين، ج۷، ص۳۵۸[۱]) و ازهری (تهذيب اللغة، ج۱۳، ص۱۲۸[۲]) و صاحب بن عباد (المحيط في اللغة، ج۹، ص۳۵[۳]) – از این جهت که این کلمه را ذیل ماده «زتن» بحث کردهاند- این گمان را تقویت میکند که اینها اصل این ماده را «زتن» میدانستهاند؛ اما خلیل تصریح کرده که «النون فيه زائدة» و ازهری ادامه داده که این کلمه مثل «قیعون» است که اصل آن «قیع» میباشد؛ و آن طور که فراء از استاد خود کسائی نقل کرده ظاهرا این نظر سیرافی بوده است (تاج العروس، ج۳، ص۵۶)؛ با این حال ابن سیده با وجود اینکه اعتراف میکند اکثرا ماده این کلمه را همان «زیت» میدانند اما این با توجه به وجود عبارت «أَرْضٌ زَتِنَةٌ» که به معنای سرزمین پر از درخت زیتون است این احتمال را تقویت میکند که اصل این ماده همین «زتن» و بر وزن فیعول باشد (المحكم و المحيط الأعظم، ج۹، ص۲۴[۴]) و آن گونه که زبیدی نقل کرده ظاهرا نجم الائمه رضی در کتاب شرح الکافیه و ابن عصفور در کتاب الممتع نیز همین قول را ترجیح دادهاند (تاج العروس، ج۳، ص۵۶[۵]؛ و ج۱۸، ص۲۵۷[۶]) با این حال توضیحی درباره اینکه ماده «زتن» صرف نظر از کلمه زیتون، خودش به چه معنایی است یافت نشد.
در هر صورت چنانکه اشاره شد اغلب اهل لغت اصل ماده آن را «زیت» دانستهاند که خود کلمه «زیت» به معنای روغن است «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ» (نور/۳۵) (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۳۹[۷]) که وجه تسمیه روغن به «زیت» را همین دانستهاند که عصاره زیتون است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۴[۸]؛ أساس البلاغة، ص۲۷۹[۹]). برخی هم گفتهاند معنای محوری «زیت» روغن دارای جرم است: حرف «ز» دلالت بر یک نوع نفوذ همراه با ازدحام دارد و حرف «ت» دلالت بر یک فشار شدید و حرف «ی» هم که بین این دو قرار گرفته یک نوع اتصال را میرساند و ترکیب این سه دلالت بر یک ماده دارای پیوستگیای دارد که گویی با فشار به دست آمده است که همان روغنی است که به عنوان عصاره از زیتون استخراج شده است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۸۷۴[۱۰]).
درباره اینکه «زیتون» در اصل ناظر به میوه زیتون است یا درخت زیتون زبیدی سه قول برشمرده است: اینکه «زیتون» در اصل به معنای درخت باشد (که ظاهرا این قول ابن سیده است؛ المحكم و المحيط الأعظم، ج۹، ص۸۸[۱۱])؛ دوم اینکه زیتون در اصل نام میوه باشد و کاربردش در مورد درخت مجازی است و سوم مشترک بین هر دو باشد (تاج العروس، ج۳، ص۵۶[۱۲]) که مرحوم مصطفوی ظاهرا این قول را انتخاب کرده چرا که توضیح داده کلمه «زیتون» به مجموع درخت و میوه زیتون گفته میشود و از این رو کلمه خاص و ممتازی برای اشاره به درخت زیتون وجود ندارد و البته هم در خصوص مجموع این دو و هم درباره یکی از این دو به کار میرود، چنانکه به نظر میرسد در آیه «جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِه» (انعام/۹۹) حالت اول، و در آیه «يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْناب» (نحل/۱۱) در حالت دوم [برای خصوص درخت] به کار رفته است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۳۶۷[۱۳]).
در قرآن کریم هم کلمه «زیتون» آمده: «وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً» (عبس/۲۹) ، «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تین/۱) و هم «زیتونه»: «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ» (نور/۳۵). درباره اینکه این دو چه تفاوتی دارند، ازهری بر این باور است که به خود درخت ویا به خود ثمره بهتنهایی «زَيتونَة» گفته میشود اما به مجموع این دو «زیتون» (تهذيب اللغة، ج۱۳، ص۱۶۲[۱۴])؛ اما بسیاری بر این باورند که «زیتون» اسم جنس است و وقتی بخواهد به یک زیتون معین (چه یک دانه زیتون و چه یک درخت زیتون) اشاره شود کلمه «زیتونة» به کار میرود (الصحاح، ج۱، ص۲۵۰[۱۵]) همانند شجر و شجرة (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۴[۱۶]).
اگر «زیتون» از ماده «زیت» باشد این ماده ۷ بار، و اگر از ماده «زتن» باشد ۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
نَخْلاً
ماده «نحل»[۱۷] علاوه بر کاربرد شایع در خصوص درخت خرما (که ظاهرا در قرآن تنها همین کاربرد استفاده شده است) کاربردهای دیگری دارد چنان «نَخْلُ الدَّقيقِ» به معنای الك و غربال كردن آرد است و «نُخَالة» آن چیزی است که از غربال کردن فوق باقی میماند و «مُنْخُل» (یا مُنْخَل) وسیلهای است که برای غربال کردن استفاده میشود؛ و تعبیر «انتخلتُ الشئ» به معنای صاف كردن و پالودن چیزی براى بدست آوردن بهترین قسمت آن است و «تَنَخَّلَ» به معنای اختیار و انتخاب کردن چیزی است (الصحاح، ج۵، ص۱۸۲۷[۱۸]) و ظاهرا با ملاحظه همین کلمات بوده که امثال خلیل و ابن فارس «نخل» را در اصل به معنای برگزیدن و اختیار کردن چیزی میداند و توضیح میدهد که «انتخال» تفحص کاملی است تا بهترین امرِ مربوطه به چنگ آید و وجه تسمیه درخت خرما به «نخل» را این میداند که ارزشمندترین درخت ساقهدار میدانند. (كتاب العين، ج۴، ص۲۶۴[۱۹]؛ معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۰۷[۲۰]). حسن جبل نیز ظاهرا با نیمنگاهی به همین کاربردها به اضافه توجه به خود حروف بر این باور است که اصل معنای این ماده عبارت است از اینکه قسمت غلیظ چیزی از اثنای آن بیرون رود تا حدی که رقیق شود، ولی اصل آن باقی بماند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۶۷[۲۱]).
اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که معنای اصلی این ماده همان دلالت بر درخت خرما دارد و با اشاره به اینکه در زبان سریانی کلمه «نخل» به معنای غربال كردن و کلمه «مخولتا» به معنای خود غربال به کار میرود اظهار میدارد که مفهوم غربال کردن و بهگزینی برگرفته از زبان سریانی است و شاهدش هم این است که وزن «مُنْخُل» [که در نسخه التحقیق به اشتباه «نُخل» نوشته شده] هم که به عنوان اسم آلت به کار رفته، بر اساس قواعد عربی توجیهی ندارد که حتی همچون فیومی (المصباح المنير، ج۲، ص۵۹۷[۲۲]) آن را «نادر» حساب کنیم. البته وی میپذیرد که بین کلمه نخل در زبان عربی با معنای انتخاب کردن و برگزیدن نسبتی هست و بر همان نسبت مورد نظر ابن فارس اشاره میکند با تاکید بر اینکه در سرزمین حجاز و نزد عرب درخت نخل خیلی موضوعیت داشته است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۶۸[۲۳]).
کلمه «نخل» اسم جنس است که در مورد یک درخت یا درختان خرما به کار میرود اما وقتی مشخصا «یک درخت خرما» مد نظر باشد (یعنی برای واحد نخل) از تعبیر «نخلة» استفاده میکنند (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ؛ مریم/۲۳) و کلمه «نخیل» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ الْأَعْنابِ؛ نحل/۶۷) هم برای جمع (درختان خرما) استفاده میشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۹۶[۲۴]؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۶۸[۲۵]).
کلمه «نخل» هم به صورت مذکر (مانند آیه: تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ؛ قمر/۲۰) و هم به صورت مونث (مانند آیات «مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ» (انعام/۹۹)، «وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضيمٌ» (قمر/۱۴۸)، «كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ» (حاقه/۷)) به کار میرود و ضابطهاش این است که وقتی نظر به مفهوم جنس بما هو مفهوم باشد مذکر، و وقتی معطوف به مصادیق باشد مونث به کار میرود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۶۹[۲۶]).
این ماده جمعا ۲۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
تمام احادیثی که ذیل آیه ۲۷ (جلسه ۱۱۱۳ https://yekaye.ir/ababsa-80-27/) گذشت و نیز حدیث اول جلسه قبل (جلسه ۱۱۱۴ https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) به این آیه نیز مربوط میشود؛ اما احادیث دیگر:
الف. زیتون
۱) از امام کاظم ع روایت شده است که:
از وصایای حضرت آدم به فرزندش هبة الله این بود که زیتون بخور که همانا آن از درختی مبارک است.
الكافي، ج۶، ص۳۳۱؛ المحاسن، ج۲، ص۴۸۴
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ:
كَانَ مِمَّا أَوْصَى بِهِ آدَمُ ع إِلَى هِبَةِ اللَّهِ ابْنِهِ أَنْ كُلِ الزَّيْتُونَ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ.
۲) الف. اسحاق بن عمار میگوید: به امام صادق ع عرض کردم که مردم میگویند زیتون باد [معده] را برمیانگیزاند.
فرمودند: همانا زیتون باد [معده] را طرد میکند.
ب. راوی میگوید نزد امام صادق سخن از زیتون به میان آوردیم. یکی گفت: باد [معده] را جلب میکند [موجب پدید آمدن آن میشود].
فرمودند: خیر، بلکه باد [معده] را طرد میکند.
الكافي، ج۶، ص۳۳۱؛ المحاسن، ج۲، ص۴۸۴
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّهُمْ يَقُولُونَ الزَّيْتُونُ يُهَيِّجُ الرِّيَاحَ.
فَقَالَ: إِنَّ الزَّيْتُونَ يَطْرُدُ الرِّيَاحَ.
ب. مَنْصُورُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزَّارِعِ الْبَصْرِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
ذَكَرْنَا عِنْدَهُ الزَّيْتُونَ، فَقَالَ الرَّجُلُ: يَجْلِبُ الرِّيَاحَ.
فَقَالَ: لَا بَلْ يَطْرُدُ الرِّيَاحَ.
۳) از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
زیتون موجب ازدیاد آب [= کنایه از مایع منی] میشود.
الكافي، ج۶، ص۳۳۲؛ المحاسن، ج۲، ص۴۸۴
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ رَفَعَهُ؛ [واحمد بن محمد خالد عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْمُطَهَّرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ] قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
الزَّيْتُونُ يَزِيدُ فِي الْمَاءِ.
۴) از امام صادق ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
روغن [زیتون] بخورید و با آ [بدن خود را] روغنمالی کنید که همانا آن از درختی مبارک است.
ب. : امام صادق ع روایت شده که امير مؤمنان على عليه السّلام فرمودند:
با روغن زيتون روغنمالى كنيد و آن را خورش قرار دهيد؛ زيرا آن، روغن نيكان و خورش برگزيدگان است، دوبار به آن [مقام] قدس مسح شده است؛ آمدنش با برکت است و رفتنش هم با برکت. [با بركت فصل خود را آغاز مىكند و با بركت تمام مىشود]، با آن هيچ بيمارى ضرر نمىزند.
ج. از امام باقر ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
روغن زیتون، روغن خوبان و خورش نیکان است، آمدنش با برکت است و رفتنش هم با برکت [با بركت فصل خود را آغاز مىكند و با بركت تمام مىشود]، چرا که دوبار در آن [مقام] قدس غوطهور شده است.
الكافي، ج۶، ص۳۳۱-۳۳۲؛ المحاسن، ج۲، ص۴۸۴-۴۸۵
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: كُلُوا الزَّيْتَ وَ ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ.
– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ.
ب. عَنْهُ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَاسِعٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ النَّخَعِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ وَ أْتَدِمُوا بِهِ فَإِنَّهُ دُهْنَةُ الْأَخْيَارِ وَ إِدَامُ الْمُصْطَفَيْنَ مُسِحَتْ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ بُورِكَتْ مُقْبِلَةً وَ بُورِكَتْ مُدْبِرَةً لَا يَضُرُّ مَعَهَا دَاءٌ.
ج. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْجَرِيرِيِّ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: الزَّيْتُ دُهْنُ الْأَبْرَارِ وَ إِدَامُ الْأَخْيَارِ بُورِكَ فِيهِ مُقْبِلًا وَ بُورِكَ فِيهِ مُدْبِراً انْغَمَسَ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ.
د. از امام کاظم ع از پدرشان از جدشان روایت شده که از جمله وصایای رسول الله ص به حضرت علی ع این بود که:
ای علی! روغن [زیتون] بخور و با آن روغنمالی کن که همانا کسی که با آن روغنمالی کند تا چهل روز شیطان به او نزدیک نخواهد شد.
ه. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
روغن پیشینیان جز روغین زیتون نبود.
و. از ایشان روایت شده است که:
روغن زیتون طعام تقواپیشگان است.
ه. اسماعیل بن جابر میگوید: خدمت امام صادق ع بودم و سفره غذا پهن کردند و جامی آوردند که در آن نان ترید شده و گوشت بود، پس حضرت روغن زیتون خواستند و آن را روی گوشت ریختند و میل کردند.
المحاسن، ج۲، ص۴۸۵
د.عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ:
كَانَ فِيمَا أَوْصَى بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع أَنْ قَالَ لَهُ:
يَا عَلِيُّ كُلِ الزَّيْتَ وَ ادَّهِنْ بِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَكَلَ الزَّيْتَ وَ ادَّهِنْ بِهِ لَمْ يَقْرَبْهُ الشَّيْطَانُ أَرْبَعِينَ يَوْماً.
ه. عَنْهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَخِيهِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَا كَانَ دُهْنُ الْأَوَّلِينَ إِلَّا زَيْتٌ.
و. عَنْهُ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الزَّيْتُ طَعَامُ الْأَتْقِيَاءِ.
ز. عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَعَا بِالْمَائِدَةِ فَأَتَيْنَا بِقَصْعَةٍ فِيهَا ثَرِيدٌ وَ لَحْمٌ فَدَعَا بِزَيْتٍ فَصَبَّهُ عَلَى اللَّحْمِ فَأَكَلَه.[۲۷]
ب. نخل
۵) قبلا فرازهای متعددی از حدیث معروف توحید مفضل که از امام صادق ع روایت شده تقدیم شد.[۲۸] در فراز دیگری از این حدیث آمده است:
ای مفضل! در درخت خرما بیندیش؛ از آنجا كه در ميان نخلها شمارى ماده و به تلقيح نيازمندند، برخى از نخلها نيز نر آفريده شدند تا بدون غرس، عمل لقاح انجام گيرد. پس جنس مذکر نخل مانند حيوان نرى است كه ماده را باردار میکند و خود باردار نمیشود.
توحيد المفضل، ص۱۶۲
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَر عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: …
فَكِّرْ يَا مُفَضَّلُ فِي النَّخْلِ فَإِنَّهُ لَمَّا صَارَ فِيهِ إِنَاثٌ تَحْتَاجُ إِلَى التَّلْقِيحِ جُعِلَتْ فِيهِ ذُكُورَةٌ لِلِّقَاحِ مِنْ غَيْرِ غِرَاسٍ فَصَارَ الذَّكَرُ مِنَ النَّخْلِ بِمَنْزِلَةِ الذَّكَرِ مِنَ الْحَيَوَانِ الَّذِي يُلْقِحُ الْإِنَاثَ لِتَحْمِلَ وَ هُوَ لَا يَحْمِلُ.
۶) از امام صادق ع روایت شده است که امیرالمومنین یکبار راه میرفت در حالی که باری از هستههای خرما بر دوش داشت. بدیشان گفتند: ای ابوالحسن! چه چیزی به همراه داری؟
فرمود: درختان خرماست ان شاء الله. پس آنها را کاشت و حتی یکی از آنها هم هدر نرفت.
الكافي، ج۵، ص۷۵
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع كَانَ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ أَحْمَالُ النَّوَى. فَيُقَالُ لَهُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا هَذَا مَعَكَ؟
فَيَقُولُ: نَخْلٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَيَغْرِسُهُ فَلَمْ يُغَادَرْ مِنْهُ وَاحِدَةٌ.
۷) الف. شخصی به امام صادق ع عرض کرد: فدایت شوم! من از برخی شنیدهام که میگویند: زراعت و کشاورزی کار مکروهی است.
فرمودند: کشاورزی کنید و بکارید! به خدا سوگند مردم عملی حلالتر و پاکتر از آن انجام ندادهاند؛ به خدا سوگند [حتی] بعد از خروج دجال هم کشتزارها کشت کنند و درختان خرما بکارند.
الكافي، ج۵، ص۲۶۰
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! أَسْمَعُ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّ الزِّرَاعَةَ مَكْرُوهَةٌ!
فَقَالَ لَهُ: ازْرَعُوا وَ اغْرِسُوا فَلا وَاللهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلًا أَحَلَّ وَ لَا أَطْيَبَ مِنْهُ؛ وَ اللَّهِ لَيَزْرَعُنَّ الزَّرْعَ وَ لَيَغْرِسُنَّ النَّخْلَ بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّالِ.[۲۹]
ب. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
از پیامبر اکرم ص سوال شد که کدام مال بهتر است؟
فرمودند: [مالی که از راه] کشاورزی [به دست آید]؛ صاحبش آن را بکارد و اصلاح کند و روز چیدنش حق آن را ادا کند.
عرض شد: بعد از کشاورزی چه مالی بهتر است؟
فرمودند: شخصی که گوسفندانی دارد که به خاطر آنها دنبال چراگاههایی که باران باریده میرود؛ در حالی که نماز برپا میدارد و زکات می دهد.
عرض شد: بعد از گوسفندداری چه مالی بهتر است؟
فرمود: گاو، که با خیر و عافیت صبح میکند و با خیر و عافیت شب میکند.
عرض شد: بعد از گاوداری چه مالی بهتر است؟
فرمود: آن برافراشتگان در گِل و طعامدهندگان در خشكسالی، چه خوب چيزى است درخت خرما، هر كس آن را بفروشد بهايش مانند خاكسترى است كه در قله بلندى باشد و در روز طوفانى تند بادى بر آن وزد مگر اينكه بجاى آن درخت درخت ديگرى بنشاند.
عرض شد: يا رسول اللَّه! پس از درخت خرما چه مالى بهتر است؟
حضرت سكوت فرمود.
شخصی برخاست و گفت: پس چرا در باره شتر چيزى نفرموديد؟
فرمود: در آن بدبختى و ستمگری و رنج و دربهدرى است، نه صبحگاهش به روال است و نه شبهنگامش، و خيرى ندهد مگر از آن سوى كه شومتر است! البته افراد شقاوتمند فاسق را بیبهره نگذارد.
الكافي، ج۵، ص۲۶۱؛ الأمالي( للصدوق)، ص۳۵۰؛ الخصال، ج۱، ص۲۴۶
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سُئِلَ النَّبِيُّ ص أَيُّ الْمَالِ خَيْرٌ؟
قَالَ الزَّرْعُ زَرَعَهُ صَاحِبُهُ وَ أَصْلَحَهُ وَ أَدَّى حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ.
قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ بَعْدَ الزَّرْعِ خَيْرٌ؟
قَالَ: رَجُلٌ فِي غَنَمٍ لَهُ قَدْ تَبِعَ بِهَا مَوَاضِعَ الْقَطْرِ يُقِيمُ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتِي الزَّكَاةَ.
قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ بَعْدَ الْغَنَمِ خَيْرٌ؟
قَالَ: الْبَقَرُ تَغْدُو بِخَيْرٍ وَ تَرُوحُ بِخَيْرٍ.
قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ بَعْدَ الْبَقَرِ خَيْرٌ؟
قَالَ: الرَّاسِيَاتُ فِي الْوَحَلِ وَ الْمُطْعِمَاتُ فِي الْمَحْلِ نِعْمَ الشَّيْءُ النَّخْلُ مَنْ بَاعَهُ فَإِنَّمَا ثَمَنُهُ بِمَنْزِلَةِ رَمَادٍ عَلَى رَأْسِ شَاهِقٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ إِلَّا أَنْ يُخْلِفَ مَكَانَهَا.
قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَيُّ الْمَالِ بَعْدَ النَّخْلِ خَيْرٌ؟
قَالَ: فَسَكَتَ.
قَالَ: فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ، فَقَالَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللهِ! فَأَيْنَ الْإِبِلُ؟
قَالَ: فِيهِ الشَّقَاءُ وَ الْجَفَاءُ وَ الْعَنَاءُ وَ بُعْدُ الدَّارِ تَغْدُو مُدْبِرَةً وَ تَرُوحُ مُدْبِرَةً لَا يَأْتِي خَيْرُهَا إِلَّا مِنْ جَانِبِهَا الْأَشْأَمِ؛ أَمَا إِنَّهَا لَا تَعْدَمُ الْأَشْقِيَاءَ الْفَجَرَةَ.
۸) الف. از امام صادق ع از پدرشان روایت شده که رسول الله ص فرمودند:
هر درخت خرمای در مرداب بروید جز نخل عجوه*، که همانا مذکرش از بهشت نازل شده است.
علل الشرائع، ج۲، ص: ۵۷۶؛ المحاسن، ج۲، ص۵۲۹[۳۰]
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ:
كُلُّ النَّخْلِ يَنْبُتُ فِي مُسْتَنْقَعِ الْمَاءِ إِلَّا الْعَجْوَةَ*، فَإِنَّهُ أُنْزِلَ بَعْلُهَا مِنَ الْجَنَّةِ.
ب. علاءبن رزین میگوید: امام صادق ع به من فرمود: علاء! آیا میدانی اولین درختی که روی زمین رویید چه بود؟
گفتم: خداوند و رسولش و فرزند رسولیش داناترند.
فرمود: [درخت خرمای] عجوه* بود. پس آنچه خالص باشد عجوه است و آنچه غیر از این باشد از شبیههای آن است.
الكافي، ج۶، ص۳۴۶؛ المحاسن، ج۲، ص۵۲۸
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ خَطَّابٍ الْحَلَّالِ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ قَالَ:
قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: يَا عَلَاءُ! هَلْ تَدْرِي مَا أَوَّلُ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ؟
قُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ.
قَالَ: إِنَّهَا الْعَجْوَةُ* فَمَا خَلَصَ فَهُوَ الْعَجْوَةُ وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَإِنَّمَا هُوَ مِنَ الْأَشْبَاهِ [الْأَشْيَاءِ].
ج. از امام صادق ع سوال شد از ابتدای آفرینش درخت خرما که از چه بوده است؟
فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالی هنگامی که آدم را آفرید از آن گِلی که وی را آفرید، از آن اضافهای ماند پس، از آن دو درخت خرمای مذکر و مونث را آفرید؛ و بدین جهت که آن از گِل آدم سرشته شده است نخل مونث آن نیاز به بارور شدن دارد همان طور که زن نیاز به بارورشدن دارد؛ و از آن است [خرمای] خوب و بیکیفیت و رقیق و غلیظ و مذکر و مونث و زایا و عقیم.
سپس فرمود: اصل آن خرمای «عجوة»* بود پس خداوند به حضرت آدم، آن هنگام که از بهشت بیرون شد، دستور دارد که از آن با خود بیاورد و آن را در مکه کاشت؛پس آنچه از نسل همان است خرمای عجوه است و آنچه از هستههای آن کاشته شد سایر درختان خرمایی است که در شرق و غرب است.
المحاسن، ج۲، ص۵۲۸
عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا مِنْ أَهْلِ الرَّيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ خَلْقِ النَّخْلِ بَدْءاً مِمَّا هُوَ؟
فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ مِنَ الطِّينَةِ الَّتِي خَلَقَهُ مِنْهَا فَضَلَ مِنْهَا فَضْلَةٌ فَخَلَقَ نَخْلَتَيْنِ ذَكَراً وَ أُنْثَى فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أَنَّهَا خُلِقَ مِنْ طِينِ آدَمَ تَحْتَاجُ الْأُنْثَى إِلَى اللِّقَاحِ كَمَا تَحْتَاجُ الْمَرْأَةُ إِلَى اللِّقَاحِ وَ يَكُونُ مِنْهُ جَيِّدٌ وَ رَدِيءٌ وَ رَقِيقٌ وَ غَلِيظٌ وَ ذَكَرٌ وَ أُنْثَى وَ وَالِدٌ وَ عَقِيمٌ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّهَا كَانَتْ عَجْوَةً* فَأَمَرَ اللَّهُ آدَمَ أَنْ يَنْزِلَ بِهَا مَعَهُ حَيْثُ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ فَغَرَسَهَا بِمَكَّةَ فَمَا كَانَ مِنْ نَسْلِهَا فَهِيَ الْعَجْوَةُ وَ مَا غُرِسَ مِنْ نَوَاهَا فَهُوَ سَائِرُ النَّخْلِ الَّذِي فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا.
د. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند: خداوند عز و جل [خرمای] عجوه* و عتیق را از آسمان فروفرستاد.
گفتم: عتیق چیست؟
فرمود: شتر ماده.
الكافي، ج۶، ص۳۴۶
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَجْوَةَ* وَ الْعَتِيقَ مِنَ السَّمَاءِ.
قُلْتُ: وَ مَا الْعَتِيقُ؟
قَالَ: الْفَحْلُ.
ه. از امام رضا ع روایت شده است:
درخت خرمایی که حضرت مریم از آن خورد عجوه* بود و در [منطقه] کانون نازل شد؛ و همراه با آدم عتیق و عجوه* نازل شد و از آن بود که انواع درختهای خرما پراکنده شدند.
الكافي، ج۶، ص۳۴۷؛ المحاسن، ج۲، ص۵۲۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ:
كَانَتْ نَخْلَةُ مَرْيَمَ ع الْعَجْوَةَ وَ نَزَلَتْ فِي كَانُونَ وَ نَزَلَ مَعَ آدَمَ ع الْعَتِيقُ وَ الْعَجْوَةُ* وَ مِنْهَا تَفَرَّقَ أَنْوَاعُ النَّخْلِ.
و. از امام صادق ع روایت شده است:
عجوه* همان مادر خرماست که خداوند عز و جل از بهشت برای حضرت آدم نازل فرمود.
الكافي، ج۶، ص۳۴۷؛ المحاسن، ج۲، ص۵۲۹
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الْعَجْوَةُ* هِيَ أُمُّ التَّمْرِ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ ع مِنَ الْجَنَّةِ.
ز. از امام صادق ع روایت شده است:
توصیه میکنم که با درخت خرما بخوبی رفتار کنید، که به نحوی عمه شماست! زیرا از گِل آدم آفریده شد؛ آیا نمیبینید که هیچ درختی مانند او نیاز به بارور شدن ندارد.
المحاسن، ج۲، ص۵۲۸
عَنْهُ عَنْ مَرْوَكٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
اسْتَوْصُوا بِعَمَّتِكُمُ النَّخْلَةَ خَيْراً فَإِنَّهَا خُلِقَتْ مِنْ طِينَةِ آدَمَ؛ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ الشَّجَرِ يَلْقَحُ غَيْرَهَا.
* پینوشت: «عجوة» نوع خاصی از خرمای بیضیشکل کاملا سیاهرنگ است که امروزه به طور گسترده در مدینه میروید.
۹) الف. از امام صادق ع روایت شده که فرمودند:
همانا خداوند عز و جل وقتی که آدم هبوط کرد به او دستور دارد که به کشت و زرع مشغول شود و نهالهایی از نهالهای بهشتی برایش فرستاد، پس به وی درخت خرما و انگور و زیتون و انار داد تا آنها را بکارد تا برای بازماندگان و فرزندانش باشد؛ پس وی از میوههای آنها خورد … .
الكافي، ج۶، ص۳۹۳
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ ع أَمَرَهُ بِالْحَرْثِ وَ الزَّرْعِ وَ طَرَحَ إِلَيْهِ غَرْساً مِنْ غُرُوسِ الْجَنَّةِ فَأَعْطَاهُ النَّخْلَ وَ الْعِنَبَ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ فَغَرَسَهَا لِيَكُونَ لِعَقِبِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ فَأَكَلَ هُوَ مِنْ ثِمَارِهَا … .[۳۱]
ب. از امام صادق ع روایت شده است که:
آنچه که حضرت نوح در کشتی از درخت خرما برداشت خرمای عجوه و عذق بود.
المحاسن، ج۲، ص۵۲۹
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَنَّ الَّذِي حَمَلَ نُوحٌ مَعَهُ فِي السَّفِينَةِ مِنَ النَّخْلِ الْعَجْوَةُ* وَ الْعَذْقُ*.
* پینوشت: کلمه عجوه ذیل حدیث قبل توضیح داده شد. کلمه «عذق» به معنای «ساقه» است و ممکن است اشاره باشد به نوعی خاص از خرما ویا اشاره به خوشههای انبوه خرما که گویی همه از یک ساقه آویختهاند.
۱۰) حبیب سجستانی از امام باقر ع تفسیر آیات «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى؛ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى؛ …» (نجم/۸-۹) را سوال میکند. حضرت توضیحاتی میدهند تا بدینجا میرسند که میفرمایند:
و همانا انبوهی درخت سدره به گستره مسیری است که بر اساس زمان دنیوی پیمودنش صد سال طول میکشد؛ و همانا یک برگ آن اهل دنیا را میپوشاند؛ و همانا خداوند متعال را فرشتگانی است که آنان را موکل گیاهان زمین اعم از درختان و درخت خرما قرار داده است؛ پس هیچ درختی و درخت خرمایی نیست مگر اینکه همراهش فرشتهای از جانب خداوند متعال هست که آن را و آنچه را در آن است حفظ میکند و اگر نبود که همراهش کسی هست که مانع آسیب دیدنش میشود … .
علل الشرائع، ج۱، ص۲۷۸؛ من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۳۲
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» … .
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: … وَ إِنَّ غِلَظَ السِّدْرَةِ بِمَسِيرَةِ مِائَةِ عَامٍ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا وَ إِنَّ الْوَرَقَةَ مِنْهَا تُغَطِّي أَهْلَ الدُّنْيَا وَ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى مَلَائِكَةً وَكَّلَهُمْ بِنَبَاتِ الْأَرْضِ مِنَ الشَّجَرِ وَ النَّخْلِ فَلَيْسَ مِنْ شَجَرَةٍ وَ لَا نَخْلَةٍ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَكٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى يَحْفَظُهَا وَ مَا كَانَ فِيهَا … .[۳۲]
تدبر
۱) «عِنَباً … زَيْتُوناً وَ نَخْلًا»
انگور، زيتون و خرما، از ميوههاى مورد سفارش قرآن است. (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۸۹)
بحثی علمی درباره درخت خرما[۳۳] قبلا ارائه شد که علاقمندان میتوانند بدانجا مراجعه کنند:
جلسه ۷۸۲ https://yekaye.ir/ya-seen-36-34/
۲) «وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا»
در ادامه بیان روییدنیهایی که بر اثر بارش باران و شکافتن زمین میرویند و بعد از اشاره به مطلق دانهها، درخت انگور و سبزیجات، به درختهای زیتون و خرما اشاره کرد. این در حالی است که در آیات بعد به باغهای انبوه و مطلق میوهها اشاره میکند و میدانیم که زیتون و خرما هم میتواند در باغهای انبوه باشند و هم میوه بر آنها صدق میکند.
تنها نکتهای که در کتب تفسیری در خصوص چرایی اشاره به این دو ذکر شده صرفا اشاره به خواص و فواید متعددی است که بر این دو گیاه مترتب است. اما آیا این توضیح قانعکننده است؟ ما میدانیم که میوههای دارای خواص متعدد منحصر در این دو نیست، به علاوه که در برخی سورههای دیگر از میوههای دیگری در کنار اینها یاد شده است. برای اینکه بفهمیم چرا این دو -و اگر به آیه قبل توجه کنیم که عنب هم مطرح شده، چرا این سه- را به طور خاص ذکر کرد، شاید بد نباشد به کاربردهای اینها در کنار سایر میوههای درخت در قرآن کریم اشاره شود:
درختان میوهدار در قرآن کریم
صرف نظر از کلمه «فاکهة» که دلالت بر مطلق میوه دارد و ۱۴ بار در قرآن کریم به کار رفته، در میان درختان میوه پرتکرارترین مورد، کلمه نخل است که ۲۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است:
- أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره/۲۶۶)
- وَ هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ في ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (انعام/۹۹)
- وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (انعام/۱۴۱)
- وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (رعد/۴)
- يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (نحل/۱۱)
- وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (نحل/۶۷)
- أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً (اسراء/۹۱)
- وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً (کهف/۳۲)
- فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا (مریم/۲۳)
- وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (مریم/۲۵)
- قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (طه/۷۱)
- فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (مومنون/۱۹)
- وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضيمٌ (شعراء/۱۴۸)
- وَ جَعَلْنا فيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ (یس/۳۴)
- وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضيدٌ (ق/۱۰)
- تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (قمر/۲۰)
- فيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ (رحمن/۱۱)
- فيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (رحمن/۶۸)
- سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (حاقه/۷)
- وَ عِنَباً وَ قَضْباً؛ وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً (عبس/۲۸-۲۹)
چنانکه مشاهده میشود در این ۲۰ آیه،۵ مورد کاملا ناظر به یک قضیه شخصیه است (دو مورد در داستان حضرت مریم؛ یک مورد در خصوص ساحران که تهدید میشوند که بر درخت نخل به صلیب کشیده شوند؛ و دو مورد هم در خصوص قوم عاد که تعبیر شده که مانند درختان نخل برکنده شده از زمین، تار و مار شدند). واضح است در این موارد اینکه در کنار میوه دیگری ذکر شوند موضوعیتی ندارد، اما در بقیه موارد ذکر آن در میان میوهها یک نوع اهتمام ویژه به آن را میرساند.
درخت میوه بعدی درخت انگور است؛ کلمه عنب جمعا ۱۱ بار آمده که ۱۰ مورد در بالا ذکر شد و تنها ۱بار در کنارش نامی از هیچ میوه خاص دیگری نیست:
- حَدائِقَ وَ أَعْناباً (نبأ/۳۲)
درخت بعدی درخت زیتون است؛ کلمه «زیتون» ۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ ۴ موردش در بالا در کنار نخل و عنب یاد شد؛ ۱ موردش صرفا در مقام تمثیل به درخت مبارک زیتون اشاره شده:
- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ (نور/۳۵)
و ۱ مورد در کنار انجیر آمده که ظاهرا زیتون خاص (همان درختی که در طور سینین بود و خداوند از آن با موسی سخن گفت) مد نظر است:
- وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ؛ وَ طُورِ سينينَ (تین/۱-۲)
البته ۲ مورد هم هست که کلمه زیتون نیامده است اما از درختی در طور سینا سخن به میان آمده که به احتمال زیاد و بویژه به قرینه آیات ابتدایی سوره تین (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سينينَ) احتمال زیاد میرود که مقصود درخت زیتون باشد:
- وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلينَ (مومنون/۲۰)
- فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (قصص/۳۰)
که اگر این دو را هم اشاره به درخت زیتون بدانیم جمعا ۸ بار از این درخت یاد شده است.
میوه بعدی که در کنار اینها مطرح شده است «رمّان» (انار) است که جمعا ۳ بار در قرآن کریم آمده است که هربار نخل در کنارش بوده است و در بالا ذکر شد: یکبار فقط در کنار نخل (رحمن/۶۸)؛ ۱بار در کنار نخل و زیتون، (انعام/۱۴۱)؛ و ۱ بار در کنار نخل و زیتون و انگور (انعام/۹۹).[۳۴]
از میوههای درختی دیگری که در قرآن یاد شده است میتوان به انجیر (وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ؛ تین/۱) اشاره کرد و موز:
- وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (واقعه/۲۹)
که در قرآن کریم تنها همین یکبار از این دو میوه یاد شده است.
پس به طور خلاصه،
کلمه نخل ۲۰ بار آمده که ۸ بار در کنارش میوه دیگری ذکر نشده است؛
کلمه عنب ۱۱ بار آمده که تنها ۱ بار در کنارش میوه دیگری ذکر نشده است و ۱۰ بار دیگرش نخل کنارش بوده است؛
کلمه زیتون ۶ بار صریح یاد شده است که تنها ۱ بار بتنهایی و ۱ بار فقط در کنار انجیر یاد شده است و هر ۴ بار دیگر نخل و عنب در کنارش ذکر شده است.
کلمه رمان ۳ بار آمده است که هربار نخل در کنارش ذکر شده است.
کلمه تین ۱ بار آمده که زیتون در کنارش ذکر شده است.
کلمه طلح ۱ بار آمده که در کنارش میوه دیگری ذکر نشده است.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت در میان درختان مختلف، درخت خرما بیش از هر درخت دیگری مورد توجه بوده است (به ویژه اگر توجه شود که در میان این چند درخت، فقط درخت خرماست که اسم درختش غیر از اسم میوهاش (رطب؛ تمر) است؛ لذا احتمال دارد در خصوص سایر موارد، خود میوه مورد نظر آیه بوده باشد نه درخت آن). بعد از آن انگور و بعد از آن زیتون؛ و در اینجا آوردن این سه، آوردن سه درخت میوهای است که بیشترین کاربرد را در قرآن داشته اند؛ و البته در قرآن بعد از این سه، از انار و بعد از آن، از موز و انجیر هم یاد شده است که در اینجا بدانها اشارهای نشد.
البته در خصوص میوه به معنای عام (خوردنیهای گیاهی) که شامل حبوبات و سبزیجات و … شود فهرست بلندبالایی میتوان ذکر کرد مانند: بقل (سبزی)، قثّاء (خیار)، فوم (سیر)، عدس، بَصَل (پیاز)، خردل، ریحان، و …؛ که در این میان یقطین (کدو) هم با اینکه تنه ندارد و در عرف امروزه در کنار خیار و هویج و … در زمره سبزیجات حساب میشود در تعابیر قرآنی برایش از کلمه «شجرة» استفاده شده است: «وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ» (صافات/۱۴۶).
[۱]. ز ت ن مستعمل فقط: زتن: الزَّيْتُونُ من الشجر و الجبل: معروف، و النون فيه زائدة.
[۲]. زتن: الزَّيْتون: معروف، و النون فيه زائدة، و مِثلُه قَيْعُون أصلُه القَيْع، و كذلك الزَّيْتون: شَجرةُ الزَّيت و هو الدّهن.
[۳]. [الزاي و التّاء و النُّون] [زتن] الزَّيْتُوْنُ: مَعْرُوْفٌ.
[۴]. الزاى و التاء و النون. زتن: أَرْضٌ زَتِنَةٌ: كثيرةُ الزَّيْتُونِ، فزَيْتُونٌ على هذا فَيْعُولٌ، مادةٌ على حِيالها، و الأكثرُ أَنَّه فَعْلُونٌ من الزَّيْتِ، و قد ذُكِرَ ذلكَ فى بابِه.
[۵]. قال ابن منظور: هذا في قولِ مَنْ جعله «فَعْلوناً». قال ابن جِنِّي: هو مثالٌ فائتٌ، و من العَجَب أَنْ يفوتَ الكِتَابَ، و هو في القرآن العزيز، و على أَفواه النّاس، قال اللَّه تعالى: وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ». قال ابْن عَبّاسٍ هُو تِينُكم هذا، زَيتونُكم هذا.
قال الفرّاءُ: و يُقَال: إِنّهما مسجدانِ بالشّام: أَحدُهما مَسْجِدُ دِمَشْقَ، و ثانِيهما المسجدُ الّذِي كلَّم اللَّه تعالى عنده موسى، عليه السّلام، أَو الزَّيْتون: جِبالُ الشَّامِ. قلت: و نَسَبَ شيخُنا هذا القولَ، يعني زيادَة النُّون، إِلى السِّيرافِيّ.
و قيل: هو الظّاهِرُ، و عليه مشى الجَوْهَرِيُّ و الزَّمَخْشَرِيُّ، و تَبِعَهُمَا المَجْدُ، و كَفَى بهما قُدْوَةً. و قال بعضُهُمْ بأَنَّ النُّونَ هي الأَصلُ، و أَنَّ الياءَ هي الزائدة بين الفاءِ و العين، و عليه فوَزْنُه فَيْعُولٌ، و محلُّ ذِكْره حينئذٍ النُّونُ. قال: و في شرح الكافية: الزَّيْتُون فَيْعُولٌ، لِما حكاه بعضُهم عن العرب من قَوْلِهِمْ: أَرضٌ زَتِنَةٌ. و قال ابنُ عُصْفُور في كتابه المُمْتِع: و أَمّا زَيتون، ففَيْعُولٌ، كقَيْصُوم، و ليست النّونُ زائدةً، بدليل قولهم: أَرضٌ زَتِنَةٌ، أَي: فيها زَيتُون، و أَيضاً تُؤَدِّي الزِّيادَةُ إِلى إِثباتِ فَعْلُونَ، و هو بِنَاءٌ لم يَستِقرَّ في كلامهم.
قلت: و أَمّا هذا فقد عَرَفْتَ ما فيه من الاسْتِبْعَاد من كلام ابن منظور.
[۶]. [زتن]: الزيتون: مَعْروفٌ، قيلَ: فَيْعُولٌ و قيلَ فَعْلُون، و قد تقدَّمَ الاخْتِلافُ فيه في حرفِ التاءِ.
[۷]. الزاء و الياء و التاء كلمةٌ واحدة، و هى الزّيت، معروف. و يقال زِتُّه، إذا دهنْتَه بالزّيت. و هو مَزْيوت.
[۸]. و الزَّيْتُ: عصارة الزّيتون، قال: يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ [النور/ ۳۵]، و قد زَاتَ طعامَهُ، نحو سمنه، و زَاتَ رأسَهُ، نحو دهنه به، و ازْدَاتَ: ادّهن.
[۹]. زيت. الزَّيتُ مخُّ الزّيتون و الحواشي مِخَخَة المتون. و طعام مَزِيتٌ و مزيوت: جُعل فيه الزّيت؛ قال أبو ذؤيب: «أتَتكُم بِعِيرٍ لم تكُنْ هَجَرِيّةً / وَ لا حِنطَة الشّأمِ المَزِيتِ خميرُها» و سويق مزيوت بالزّيت ملتوت. وزِتُّ رأسَ الصّبيّ: دهنته.و تقول: خيراً زِدتَني متى ما زِتَّني. و زيّته: زوّده الزّيتَ.و جاؤوا يستَزيتون: يطلبون الزّيت. و جاءنا في ثياب الزَّيّات: في ثياب وسخة.
[۱۰]. المعنی المحوری دهن ذو کثافة. (الزای تعبر عن نفاذ مع اکتناز و ازدحام و التاء عن ضغط دقیق … و تعبر الیاء عن نوع من الاتصال و یعبر الترکیب عن مادة ذات تماسک ما تعتصر أی تخرج بالضغط و هی الزیت. و الاتصال هنا تماسک الزیت أو کونه فی أثناء ثمره الزیتون.
[۱۱]. الزَّيْتُ مَعْروفٌ، و الزَّيْتُونُ: شَجَرُه، واحِدَتُها زَيْتُونَةٌ، هذا فى قَولِ مَنْ جَعَلَه فَعْلُونًا، قالَ ابنُ جِنِّى: هو مِثَالٌ فَائِتٌ، و من العَجَبِ أَنْ يَفُوتَ الكِتابَ، و هو فى القُرآنِ، و على أَفواهِ النّاسِ.
[۱۲]. و الزَّيْتُ: دُهْنٌ معروفٌ، و هو عُصارة الزَّيْتُونِ، قاله ابن سِيدَهْ. و في الأَساس: هو مُخُّ الزَّيْتُون. و الزَّيْتون شَجَرَتُه، واحدَتهُ زَيْتونَةٌ. و قيل: الزَّيْتُون: ثَمَرَتُه، و أُطْلِقَ على الشَّجَرَةِ مَجَازاً، و قيل: هو مُشْتَرَكٌ بينهما.
[۱۳]. أنّ الزَّيْتُونَ: هو مجموع الشجرة و ثمرتها، و يدلّ على هذا عدم وجود كلمة تدل على خصوص الشجرة، كما مرّ في الرمّان فراجع. فهذه الكلمة تستعمل ملحوظا فيها مجموعهما أو بلحاظ واحدة منهما. فالأوّل كما في-. وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ- ۱/ ۹۹. و الثاني كما في-. يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ- ۱۶/ ۱۱.
[۱۴]. و يقال للشَّجرة نفسِها: زَيْتونة، و لثمرها زَيتونَة، و الجميعُ الزّيْتون، و الدَّهْن الذي يُستخرَج منه زَيْتٌ.
[۱۵]. الزَّيْتُونُ معروف، الواحدة زَيْتُونة.
[۱۶]. زَيْتُونٌ، و زَيْتُونَةٌ، نحو: شجر و شجرة، قال تعالى: زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ [النور/ ۳۵]
[۱۷]. این ماده قبلا در جلسه ۷۸۲ https://yekaye.ir/ya-seen-36-34/ بحث شد که اکنون تکمیل شد.
[۱۸]. النَخْلُ و النَخيلُ بمعنى، و الواحدة نخْلةٌ. و قول الشاعر: «رأَيتُ بها قضيباً فوْق دِعْصٍ / عليه النَخْلُ أيْنَعَ وَ الكُرومُ» فالنَّخْل قالوا: ضرْبٌ من الحُلِىِّ. و الكُرومُ:القَلائد. وَ نَخْلُ الدَّقيقِ: غَربلَتُهُ. و النُّخَالة: ما يَخرُجُ منه. و المُنْخُلُ: ما يُنْخَلُ به، وَ هو أحد ما جاءَ من الأدوات على مُفْعُلٍ بالضم. وَ المُنْخَلُ بفتح الخاء:لغة فيه، مثلُ المُنْصُلِ وَ المُنْصَلِ.وَ انتخلتُ الشئ: اسْتقْصَيْتُ أَفضَلَهُ. وَ تَنَخَّلْتُه: تَخيَّرْتُهُ. وَ رجل ناخِل الصدر، أى ناصحٌ.
[۱۹]. [النَّخْلَةُ: شجرة التمر، و الجماعة: نَخْلٌ] و نَخِيلٌ.. و ثلاث نَخَلَاتٍ. و نُخَيْلَةُ: موضع بالبادية. و ذات نَخْلٍ: موضع بالعراق، و بطن نَخْلَةَ بالحجاز. و النَّخْلُ: تنخيل الثلج و الودق. و انْتَخَلَتْ ليلتُنَا الثلج، أو مطرا غير جود. و إذا نَخَلْتَ أشياءَ لتستقصي أفضلها قلت: نَخَلْتُ و انْتَخَلْتُ. فَالنَّخْلُ: التصفية، و الانْتِخَالُ: الاختيار لنفسك، أفضله و هو التَّنَخُّلُ أيضا، قال: تَنَخَّلْتُهَا مدحا لقوم و لم أكن / لغيرهم فيما مضى أَتَنَخَّل.
[۲۰]. النون و الخاء و اللام: كلمةٌ تدلُّ على انتقاء الشَّيء و اختياره. و انتخلته: استقصيت حَتّى أخذتُ أفضلَه. و عندنا أنَّ النَّخلَ سمِّي به لأنَّه أشرف كلِّ شجرٍ ذي ساق، الواحدة نَخْلة، و النَّخْل: نَخلك الدَّقيق بالمُنْخُل، و ما سقَطَ منه فهو نُخَالة. و النَّخْل: ضربٌ من الحَلْي على صورة النَّخْل. قال: قد اكتَسَتْ من أرنَبٍ و نَخْل.
[۲۱]. ذهاب غلیظ الشیء من أثنائه فیرق، مع تماسکه أو بقاء أصله.
[۲۲]. در متن چاپی مصباح المنیر به صورت «النخالة» نوشته شده است بدین صورت: «و (نَخَلْتُ) الدَّقِيقَ نَخْلًا مِنْ بَابِ قَتَلَ وَ (النُّخَالَةُ) بِضَمِّ الْمِيمِ مَا يُنْخَلُ بِهِ وَ هُوَ مِنَ النَّوَادِرِ الَّتِى وَرَدَتْ بِالضَّمِّ وَ الْقِيَاسُ الْكَسْرُ لِأَنَّهُ اسْمُ آلَة» و واضح است که اشتباه است؛ و در کتاب التحقیق این فراز که از فیومی نقل شده به همان صورت «منخل» ثبت شده است.
[۲۳]. فرهنگ تطبيقى- سرياني: نخل- غربال كردن. فرهنگ تطبيقى- سرياني: مخولتا- غربال.
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو شجرة التمر. و أمّا مفهوم الغربلة و الانتقاء: فمأخوذ من اللغة السريانيّة، مضافا الى وجود تناسب بين الانتقاء و شجرة النخل، فانّها منتقاة من بين الأشجار بسبب خصوصيّات فيها ممتازة من غيرها، و لا سيّما في أراضى الحجاز و العراق من بلاد العرب.و بهذا يظهر أنّ النخل بضمّ الميم مأخوذ من مخولتا سريانيّا بمعنى الغربال و ليس جاريا على ضوابط العربّية في اسم الآلة حتّى يعدّ من النوادر … .و أمّا النخل بمعنى أخذ الأفضل سريانيّا: فتستعمل في مورده كلمات الاختيار و الانتخاب و الغربلة و التصفية و الانتقاء.
فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا- ۸۰/ ۲۹.فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ- ۵۵/ ۶۸.وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ- ۲۰/ ۷۱. يراد شجر التمر، و تدلّ الآية الأخيرة على وجود النخل في مصر، زمان فرعون و موسى حين أسلم السحرة.
[۲۴]. النَّخْلُ معروف، و قد يُستعمَل في الواحد و الجمع. قال تعالى: كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ [القمر/ ۲۰] و قال: كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ [الحاقة/ ۷]، وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ [الشعراء/ ۱۴۸]، وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ [ق/ ۱۰] و جمعه: نَخِيلٌ، قال: وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ [النحل/ ۶۷] و النَّخْلُ نَخْل الدّقيق بِالْمُنْخُلِ، و انْتَخَلْتُ الشيءَ: انتقيتُه فأخذْتُ خِيارَهُ.
[۲۵]. و النخل اسم جنس كالتمر، و إذا أريد الواحد زيدت التاء في آخره. و الحقّ أنّ الجمع يدلّ على الأفراد بالدلالة الأوّليّة، و هو يبنى من المفرد سالما أو مكسّرا. و هذا بخلاف اسم الجنس فانّه يدلّ على مطلق مفهوم من جنس ابتداء ثمّ يصدق هذا المفهوم على المصاديق، و يبنى منه بعد مفرد و جمع، فيقال: تمر و تمرة و تمرات، فيراد المصاديق …
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ … وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ- ۲۳/ ۱۹.التاء للوحدة من الجنس.
أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ- ۲/ ۲۶۶.وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ- ۱۶/ ۶۷.أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ- ۱۷/ ۹۱.النخيل جمع نخل كالعبد و العبيد، و في هذه الصيغة دلالة على انخفاض و تجمّع باعتبار الكسرة و الياء، و هذا يناسب ارتفاع قامة النخل، و صيرورتها تحت سلطة العبد. و أمّا الجمع في النَّخْلِ: فانّ الجنّة يحتاج تحقّقها الى تظليل و تغطية، و النخيل لها تأثير في هذا الأمر، بخلاف الأعناب.
[۲۶]. وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ- ۶/ ۹۹. تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ- ۵۴/ ۲۰. فَتَرَى الْقَوْمَ فِيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ- ۶۹/ ۷. وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ- ۲۶/ ۱۴۸. استعملت الكلمة مذكّرا و مؤنّثا: ففي الآية الاولى و الثالثة و الرابعة، لوحظ التأنيث، و هذا بمناسبة القنوان و الصرعى و الزروع. و في الثانية لوحظ التذكير، و هذا بمناسبة- الناس كأنّهم. و الضابطة الكلّيّة: أنّ النظر في اسم الجنس إذا كان معطوفا الى المصاديق و الأفراد، يستعمل اللفظ مؤنّثا. و إذا كان النظر الى مفهوم الجنس من حيث هو، يستعمل مذكّرا.مضافا الى مناسبات أخرى تقتضي اختيار أحد الوجهين.
[۲۷]. مرحوم مجلسی درباره «زیت» این روایات را هم آورده است: بحار الأنوار، ج۶۳، ص۱۷۹-۱۸۱
۱ الْعُيُونُ، بِالْأَسَانِيدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكَ بِالزَّيْتِ فَكُلْهُ وَ ادَّهِنْ بِهِ فَإِنَّ مَنْ أَكَلَهُ وَ ادَّهَنَ بِهِ لَمْ يَقْرَبْهُ الشَّيْطَانُ أَرْبَعِينَ يَوْماً.
صحيفة الرضا، بالإسناد عنه ع مثله.
۳- وَ مِنْهُمَا، عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكُمْ بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يُذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِ.
۴- الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ مَوْلًى لِأُمِّ هَانِي قَالَ: مَرَرْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ فِي رِدَائِي طَعَامٌ بِدِينَارٍ فَقَالَ كَيْفَ أَصْبَحْتَ أَيْ أَبَا فُلَانٍ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَسْأَلُنِي كَيْفَ أَصْبَحْتَ وَ هَذَا بِدِينَارٍ قَالَ أَ فَلَا أُعَلِّمُكَ كَيْفَ تَأْكُلُهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَادْعُ بِصَحْفَةٍ فَاجْعَلْ فِيهَا مَاءً وَ زَيْتاً وَ شَيْئاً مِنْ مِلْحٍ وَ اثْرُدْ فِيهَا فَكُلْ وَ الْعَقْ أَصَابِعَكَ.
۵- الْمَحَاسِنُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْخَلُّ وَ الزَّيْتُ مِنْ طَعَامِ الْمُسْلِمِينَ.
و منه: عن النوفلي عن السكوني عن أبي عبد الله ع مثله.
۶ وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: مَا أَقْفَرَ بَيْتٌ يَأْتَدِمُونَ بِالْخَلِّ وَ الزَّيْتِ وَ ذَلِكَ إِدَامُ الْأَنْبِيَاءِ.
۷- الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدَةَ الْوَاسِطِيِّ عَنْ عَجْلَانَ قَالَ: تَعَشَّيْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْدَ عَتَمَةٍ وَ كَانَ يَتَعَشَّى بَعْدَ الْعَتَمَةِ فَأُتِيَ بِخَلٍّ وَ زَيْتٍ وَ لَحْمٍ بَارِدٍ قَالَ فَجَعَلَ يَنْتِفُ اللَّحْمَ فَيُلْقِمُنِيهِ وَ يَأْكُلُ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ يَدَعُ اللَّحْمَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا طَعَامُنَا وَ طَعَامُ الْأَنْبِيَاءِ.
۸- وَ مِنْهُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ قَالَ: كُنْتُ أُفْطِرُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَكَانَ أَوَّلَ مَا يُؤْتَى بِهِ قَصْعَةٌ مِنْ ثَرِيدِ خَلٍّ وَ زَيْتٍ فَكَانَ أَقَلَّ مَا يَتَنَاوَلُ مِنْهُ ثَلَاثُ لُقَمٍ ثُمَّ يُؤْتَى بِالْجَفْنَةِ.
۹- الْمَحَاسِنُ، عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ أَحَبَّ الْأَصْبَاغِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص الْخَلُّ وَ الزَّيْتُ [وَ قَالَ هُوَ] طَعَامُ الْأَنْبِيَاءِ.
۱۰ وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الطَّعَامِ فَقَالَ عَلَيْكَ بِالْخَلِّ وَ الزَّيْتِ فَإِنَّهُ مَرِيءٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يُكْثِرُ أَكْلَهُ وَ إِنِّي أُكْثِرُ أَكْلَهُ لِأَنَّهُ مَرِيءٌ.
۱۱ الْمَحَاسِنُ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: أَكَلْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا جَارِيَةُ ائْتِينَا بِطَعَامِنَا الْمَعْرُوفِ فَأُتِيَ بِقَصْعَةٍ فِيهَا خَلٌّ وَ زَيْتٌ فَأَكَلْنَا.
۱۲- وَ مِنْهُ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَلَمَةَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمَّا تَكَلَّمْتُ قَالَ مَا لِي أَسْمَعُ كَلَامَكَ قَدْ ضَعُفَ قُلْتُ سَقَطَ فَمِي قَالَ فَكَأَنَّهُ شَقَّ عَلَيْهِ ذَلِكَ قَالَ فَأَيَّ شَيْءٍ تَأْكُلُ قُلْتُ آكُلُ مَا كَانَ فِي الْبَيْتِ قَالَ عَلَيْكَ بِالثَّرِيدِ فَإِنَّ فِيهِ بَرَكَةً فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَحْمٌ فَالْخَلُّ وَ الزَّيْتُ.
۱۳- وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا أَقْفَرَ بَيْتٌ فِيهِ الْخَلُّ وَ الزَّيْتُ.
۱۴ وَ مِنْهُ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَشْبَهَ النَّاسِ طِعْمَةً بِرَسُولِ اللَّهِ ص يَأْكُلُ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ يُطْعِمُ النَّاسَ الْخُبْزَ وَ اللَّحْم
۲۴- وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْجَرِيرِيِّ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الزَّيْتُ دُهْنُ الْأَبْرَارِ وَ إِدَامُ الْأَخْيَارِ بُورِكَ فِيهِ مُقْبِلًا وَ بُورِكَ فِيهِ مُدْبِراً انْغَمَسَ فِي الْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ.
۲۵- الْمَكَارِمُ، عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: نِعْمَ الطَّعَامُ الزَّيْتُ يُطَيِّبُ النَّكْهَةَ وَ يَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ يُصَفِّي اللَّوْنَ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ يُطْفِئُ الْغَضَبَ.
۶ وَ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: الزَّيْتُ دُهْنُ الْأَبْرَارِ وَ طَعَامُ الْأَخْيَارِ.
۲۶- الْمَحَاسِنُ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَخِيهِ عَنْ أَبِيهِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا كَانَ دُهْنُ الْأَوَّلِينَ إِلَّا زَيْت.
[۲۸]. ذیل آیه ۲۶ همین سوره، حدیث ۲ (جلسه ۱۱۱۲ https://yekaye.ir/ababsa-80-26/) مواردی که قبلا آمده بود اشاره شده است.
[۲۹]. در الكافي، ج۵، ص۲۶۳ حتی در مورد اینکه چگونه نخای که بار نمیدهد را باردار کنیم هم توضیح داده شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْجَلَّابِ عَنِ الْحُضَيْنِيِّ عَنِ ابْنِ عَرَفَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ أَرَادَ أَنْ يُلْقِحَ النَّخِيلَ إِذَا كَانَتْ لَا يَجُودُ حَمْلُهَا وَ لَا يَتَبَعَّلُ النَّخْلُ فَلْيَأْخُذْ حِيتَاناً صِغَاراً يَابِسَةً فَلْيَدُقَّهَا بَيْنَ الدَّقَّيْنِ ثُمَّ يَذُرُّ فِي كُلِّ طَلْعَةٍ مِنْهَا قَلِيلًا وَ يَصُرُّ الْبَاقِيَ فِي صُرَّةٍ نَظِيفَةٍ ثُمَّ يَجْعَلُ فِي قَلْبِ النَّخْلَةِ يَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ.
[۳۰]. سند و متن محاسن بدین صورت است: عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ وَ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كُلُّ التُّمُورِ تَنْبُتُ فِي مُسْتَنْقَعِ الْمَاءِ إِلَّا الْعَجْوَةَ فَإِنَّهَا نَزَلَ بَعْلُهَا مِنَ الْجَنَّةِ.
[۳۱]. فَقَالَ لَهُ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَا آدَمُ مَا هَذَا الْغَرْسُ الَّذِي لَمْ أَكُنْ أَعْرِفُهُ فِي الْأَرْضِ وَ قَدْ كُنْتُ فِيهَا قَبْلَكَ ائْذَنْ لِي آكُلْ مِنْهَا شَيْئاً فَأَبَى آدَمُ ع أَنْ يَدَعَهُ فَجَاءَ إِبْلِيسُ عِنْدَ آخِرِ عُمْرِ آدَمَ ع وَ قَالَ لِحَوَّاءَ إِنَّهُ قَدْ أَجْهَدَنِي الْجُوعُ وَ الْعَطَشُ فَقَالَتْ لَهُ حَوَّاءُ فَمَا الَّذِي تُرِيدُ قَالَ أُرِيدُ أَنْ تُذِيقِينِي مِنْ هَذِهِ الثِّمَارِ فَقَالَتْ حَوَّاءُ إِنَّ آدَمَ ع عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُطْعِمَكَ شَيْئاً مِنْ هَذَا الْغَرْسِ لِأَنَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ لَا يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَأْكُلَ مِنْهُ شَيْئاً فَقَالَ لَهَا فَاعْصِرِي فِي كَفِّي شَيْئاً مِنْهُ فَأَبَتْ عَلَيْهِ فَقَالَ ذَرِينِي أَمَصَّهُ وَ لَا آكُلْهُ فَأَخَذَتْ عُنْقُوداً مِنْ عِنَبٍ فَأَعْطَتْهُ فَمَصَّهُ وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ لِمَا كَانَتْ حَوَّاءُ قَدْ أَكَّدَتْ عَلَيْهِ فَلَمَّا ذَهَبَ يَعَضُّ عَلَيْهِ جَذَبَتْهُ حَوَّاءُ مِنْ فِيهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى آدَمَ ع أَنَّ الْعِنَبَ قَدْ مَصَّهُ عَدُوِّي وَ عَدُوُّكَ إِبْلِيسُ وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَصِيرَةِ الْخَمْرِ مَا خَالَطَهُ نَفَسُ إِبْلِيسَ فَحُرِّمَتِ الْخَمْرُ لِأَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ إِبْلِيسَ مَكَرَ بِحَوَّاءَ حَتَّى مَصَّ الْعِنَبَ وَ لَوْ أَكَلَهَا لَحُرِّمَتِ الْكَرْمَةُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا وَ جَمِيعُ ثَمَرِهَا وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا ثُمَّ إِنَّهُ قَالَ لِحَوَّاءَ فَلَوْ أَمْصَصْتِنِي شَيْئاً مِنْ هَذَا التَّمْرِ كَمَا أَمْصَصْتِنِي مِنَ الْعِنَبِ فَأَعْطَتْهُ تَمْرَةً فَمَصَّهَا وَ كَانَتِ الْعِنَبُ وَ التَّمْرَةُ أَشَدَّ رَائِحَةً وَ أَزْكَى مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ فَلَمَّا مَصَّهُمَا عَدُوُّ اللَّهِ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَتْ رَائِحَتُهُمَا وَ انْتَقَصَتْ حَلَاوَتُهُمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ إِنَّ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَ بَعْدَ وَفَاةِ آدَمَ ع فَبَالَ فِي أَصْلِ الْكَرْمَةِ وَ النَّخْلَةِ فَجَرَى الْمَاءُ عَلَى عُرُوقِهِمَا مِنْ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فَمِنْ ثَمَّ يَخْتَمِرُ الْعِنَبُ وَ التَّمْرُ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ذُرِّيَّةِ آدَمَ ع كُلَّ مُسْكِرٍ لِأَنَّ الْمَاءَ جَرَى بِبَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فِي النَّخْلَةِ وَ الْعِنَبِ وَ صَارَ كُلُّ مُخْتَمِرٍ خَمْراً لِأَنَّ الْمَاءَ اخْتَمَرَ فِي النَّخْلَةِ وَ الْكَرْمَةِ مِنْ رَائِحَةِ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ.
[۳۲]. وَ لَوْ لَا أَنَّ مَعَهَا مَنْ يَمْنَعُهَا لَأَكَلَهَا السِّبَاعُ وَ هَوَامُّ الْأَرْضِ إِذَا كَانَ فِيهَا ثَمَرُهَا. قَالَ: وَ إِنَّمَا نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يَضْرِبَ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ خَلَاهُ تَحْتَ شَجَرَةٍ أَوْ نَخْلَةٍ قَدْ أَثْمَرَتْ لِمَكَانِ الْمَلَائِكَةِ الْمُوَكَّلِينَ بِهَا قَالَ وَ لِذَلِكَ يَكُونُ لِلشَّجَرَةِ وَ النَّخْلِ أُنْساً إِذَا كَانَ فِيهِ حَمْلُهُ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ تَحْضُرُهُ.
و در این میان درخت خرما یک امیتاز خاص دارد چنانکه در الكافي، ج۵، ص۲۶۴ آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَكْرُوهٌ قَطْعُ النَّخْلِ. وَ سُئِلَ عَنْ قَطْعِ الشَّجَرَةِ قَالَ: لَا بَأْسَ قُلْتُ فَالسِّدْرِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا يُكْرَهُ قَطْعُ السِّدْرِ بِالْبَادِيَةِ لِأَنَّهُ بِهَا قَلِيلٌ وَ أَمَّا هَاهُنَا فَلَا يُكْرَهُ.
[۳۳]. همچنین در التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۷۰ آمده است:
و أمّا خصوصيّات من شجر التمر: قال في:احياء التذكرة ص ۱۶۵- النَّخِيلُ معروف في مصر من عهد قدماء المصريّين، و ينتشر النخيل في جميع جهات القطر المصري القابلة للزراعة، و هو ينمو نموّا غزيرا من سواحل البحر الأبيض المتوسّط، و تنمو في أىّ نوع من أنواع التربة. و يتحمّل النخيل الكبير الأملاح بدرجة كبيرة، و كذلك يتحمّل العطش لدرجة لا يتحمّلها أى نبات فاكهة آخر. و النخلة من أهمّ النباتات فائدة للإنسان، و ثمارها من أعظم الثمار في القيمة الغذائيّة، فانّها تكاد تكون غذاء كاملا، و فضلا عن ذلك فهي سهلة الهضم. و البلح (التمر قبل النضج) من خير الفواكه من الناحية الصحيّة، فهو غنىّ بما يحتويه من الحديد و ما يولده في الجسم من الحرارة، و الرطل الواحد منه ذو قيمة غذائيّة تضارع ضعف ما لأنواع اللحوم، كما أنّه يعادل ثلاثة أمثال ما للسمك من القيمة الغذائيّة.
[۳۴] . روییدنی دیگر در کنار اینها مطلق «زرع» است که جمعا ۱۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ که اگر از یکبار آن در معنای منفی است (رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ؛ ابراهیم/۳۷) و یکبار دیگر آن که صرفا در مقام تمثیل است (مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ؛ فتح/۲۹) صرف نظر شود، از ۸ مورد دیگرش ۳ موردش تنها و بدون همراهی با هیچ میوه دیگری ذکر شده است:
أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ (سجده/۲۷)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (زمر/۲۱)
وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَريمٍ (دخان/۲۶)
و ۱ موردش فقط همراه با نخل است (شعراء/۱۴۸)، ۲ موردش همراه با نخل و انگور (کهف/۳۲؛ رعد/۴)، ۱ موردش همراه با نخل و انگور و زیتون (انعام/۱۴۱)؛ و ۱ موردش همراه با نخل و انگور و زیتون و انار (نحل/۱۱).
بازدیدها: ۴۹