۱۱۱۶) وَ حَدائِقَ غُلْباً

۲۹ جمادی‌الاولی – ۵ جمادی الثانیة ۱۴۴۵

ترجمه

و باغهایی از درختان تنومند [و تودرتو]؛

اختلاف قراءات[۱]

نکات ادبی

حَدائِقَ

ماده «حدق» در اصل دلالت دارد بر احاطه به چیزی (معجم مقاييس اللغه، ج‏۲، ص۳۳[۲])؛ برخی افزوده‌اند احاطه به چیزی در وسط یا در عمق، و حدقه چشم را بدین جهت نامیده‌اند که سیاهی عمده چشم را احاطه می‌کند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۹۱)[۳] و دور چیزی گرفتن، البته برخی توضیح داده‌اند که فعل این ماده لازم است و با حرف [ب] یا رفتن به بابهای تفعیل و افعال متعدی می‌شود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۲۱۲).

از این ماده تنها کلمه‌ای که در قرآن کریم به کار رفته است «حدیقه» است: «فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» (نمل/۶۰) که جمع آن «حدائق» می‌باشد: «حَدائِقَ وَ أَعْناباً» (نبأ/۳۲) «وَ حَدائِقَ غُلْباً» (عبس/۳۰)؛ برخی گفته‌اند به معنای زمینی است که درخت (معجم مقاييس اللغه، ج‏۲، ص۳۴[۴]) یا به طور خاص درختان میوه داشته باشد (كتاب العين، ج‏۳، ص۴۱[۵])؛ برخی ظاهرا با توجه به ماده لغت بر این باورند که حدیقه بوستانی است که به نحوی احاطه شده باشد (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۷[۶]) از باب شبیه به حدقه چشم (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۲۳[۷]). برخی تاکید کرده‌اند که اگر این حالت حصارکشی نباشد اصلا کلمه حدیقة به کار نمی‌رود (معاني القرآن (فراء)، ج‏۳، ص۲۳۸[۸]) و در همین راستا توضیح داده‌اند که «حدیقه» چیزی است که یا دیواری که آن را احاطه کرده یا درختانی انبوه آن را محدود و معین ساخته و یا با قرار گرفتن در ارتفاع عملا احاطه شده است نه لزوما با دیوار و همین آیات فوق (بویژه تعبیر حدائق در مورد باغهای بهشتی) را شاهد بر این گرفته‌اند که همان انبوهی درختان یک احاطه‌ای را رقم می‌زند که برای صدق «حدیقه» کفایت می‌کند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۲، ص۲۱۲[۹]).

ماده «حدق» همین ۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

غُلْباً

درباره ماده «غلب» این فارس بر این باور است که این ماده دلالت دارد بر قوت و قهر و شدت، که بر دیگری غلبه کردن مصداق بارز آن است (معجم مقاييس اللغه، ج‏۴، ص۳۸۸[۱۰])؛ راغب اصفهانی معنای آن را یک نحوه قهر و استیلاء می‌داند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۱[۱۱])؛ حسن جبل معنای محوری این ماده را شدتی همراه با یک نحوه برتری و بزرگی جسمانی می‌داند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۰۱[۱۲])، و مرحوم مصطفوی معنای اصلی آن را تفوقی همراه با قدرت یا تفوقی در قدرت می‌داند و بر این باور است که اموری همچون قهر و استیلاء و شدت و غلظت از لوازم این اصل است نه معنای آن (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۳۰۲[۱۳]).

کلمه «غلبه» به قهر و قدرت نزدیک است؛ در تفاوت قهر و غلبه گفته‌اند که غلبه می‌تواند به خاطر فزونی قدرت باشد یا فزونی علم و امثال آن (چنانکه می‌گویند فلانی در فلان مساله علمی بر دیگری غلبه کرد) اما قهر تنها در جایی که با فزونی قدرت غلبه حاصل شود اطلاق می‌گردد (الفروق في اللغة، ص۹۸[۱۴]).

در تفاوت غلبه و قدرت هم گفته‌اند که غلبه، فعل شخص غالب است ولی قدرت فعل شخص قادر نیست؛ و بر همین اساس غالب را در مورد خداوند صفت فعل می‌دانند، اما قاهر هم می‌تواند صفت ذات باشد هم صفت فعل؛ و از علی بن عیسی هم نقل شده که تفاوت اینها این است که غالب، کسی است که می‌تواند با اقتدار خویش مقاومت چیزی را درهم شکند اما قاهر کسی است که بر کارهای بسیار صعب و دشوار تواناست (الفروق في اللغة، ص۹۹[۱۵]).

این ماده در حالت ثلاثی مجرد در دو وزن به کار می‌رود یکی وزن «غَلَب يَغْلِبُ» [و ظاهرا[۱۶] تمام مواردی که در قرآن کریم به صورت فعل به کار رفته بر این وزن است مانند «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَة» (بقره/۲۴۹) یا «وَ مَنْ يُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ» (نساء/۷۴)] که مصدر آن به صورت «غَلَب» و «غَلْب» و «غَلَبة» می‌باشد [و در قرآن کریم فقط اولی آمده است: «وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ» (روم/۳) و از آن هم اسم فاعل (وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ؛ یوسف/۲۱) و هم اسم مفعول (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ؛ قمر/ ۱۰) به کار رفته است]؛ و دیگری در وزن «غَلِبَ يَغْلَبُ» که مصدر آن «غَلَب» است؛ و از این معنا کلمه «أغلَب» به معنای گردن‌کلفت رایج است (معجم مقاييس اللغه، ج‏۴، ص۳۸۸[۱۷]) و برخی توضیح داده‌اند که این کلمه به معنای شیء غلیظ شدید کوتاه است و کاربرد آن در مورد شیر رایج است (أسدٌ أَغْلَبُ) (كتاب العين، ج‏۴، ص۴۲۰[۱۸]) و برخی گفته‌اند این کلفت بودن گردن تشبیه به گردن شیر است که دلالت بر یک نحوه غلظت و عدم نرمخویی دارد که علامت تفوق و تکبر و اقتدار است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۳۰۳[۱۹]). راغب نیز با اینکه معنای قهر و استیلاء را برای این ماده ترجیح می‌دهد اما این قول را هم نقل کرده که چه‌بسا اصل ماده «غلب» به معنای چیزی را در اختیار گرفتن و بر گردن آن سوار شدن باشد و به همین جهت که «أغلب» به معنای گردن کلفت است [یعنی گردنش براحتی در اختیار دیگران قرار نمی‌گیرد]؛ و هرچه باشد، جمع «أغلب»، «غُلْب» است که در قرآن کریم به کار رفته است: «قال وَ حَدائِقَ غُلْباً» (عبس/۳۰) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۱۲[۲۰]). معنای «غُلْب» در این آیه را همان شداد و غلاظ بودن دانسته و گفته‌اند به درخت تنومند و محکم «شجرة غلباء» گفته می‌شود (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۷[۲۱]). برخی هم گفته‌اند که چه‌بسا این باغها اشاره به مقامات روحانی و ملکوتی است و مقصود از «أغلب» و «غُلْب» در اینجا آن حالت تفوق و قوت و قدرتی است که این مقام بر سایر مقامات دارد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۳۰۳[۲۲]).

ماده «غلب» و مشتقات آن ۳۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

تمام احادیثی که ذیل آیه ۲۷ (جلسه ۱۱۱۳ https://yekaye.ir/ababsa-80-27/) گذشت به این آیه نیز مربوط می‌شود؛ همچنین ذیل آیه ۲۸ (جلسه ۱۱۱۴ حدیث۷ https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانسته‌اند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کرده‌اند. که در آنجا آمد: و «حَدَائِقَ غُلْبًا» یعنی «باغ‌های تودرتو و انبوه». اما احادیث دیگر:

۱) الف. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

اگر کسی از باغهایی عبور کرد اشکالی ندارد که از میوه آنها بخورد ولی از آن چیزی با خودش نبرد.

من لا يحضره الفقيه، ج‏۳، ص۱۸۰

قَالَ الصَّادِقُ ع:

مَنْ مَرَّ بِبَسَاتِينَ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ يَأْكُلَ مِنْ ثِمَارِهَا وَ لَا يَحْمِلْ مَعَهُ مِنْهَا شَيْئاً

ب. از امام صادق ع سوال می‌شود درباره شخصی که از کنار درختان خرما و سنبله‌ها و میوه‌ها عبور می‌کند، آیا برایش جایز است که بدون اجازه گرفتن از صاحب آنها، چه در حال ضرورت و چه در حال غیرضرورت- از آنها بخورد؟

فرمودند: اشکالی ندارد.

تهذيب الأحكام، ج‏۷، ص۹۳

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالنَّخْلِ وَ السُّنْبُلِ وَ الثَّمَرِ فَيَجُوزُ لَهُ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا مِنْ غَيْرِ إِذْنِ صَاحِبِهَا مِنْ ضَرُورَةٍ أَوْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ؟

قَالَ: لَا بَأْسَ.

ج. از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

اشکالی ندارد که انسانی که از کنار درختان میوه عبور می‌کند از آنها بخورد فقط نباید آنها را خراب کند؛ و رسول الله ص از اینکه در [پیرامون درختان] محل عبور مردم دیوار کشیده شود نهی کرد به خاطر اینکه افراد اجازه عبور داشته باشند و هرگاه به ایشان خبر می‌رسید که درخت خرمایی رسیده است و دورش دیوار کشیده‌اند دستور می‌داد دیوار را به خاطر عبورکنندگان از آن مسیر خراب کنند.

الكافي، ج‏۳، ص۵۶۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَا بَأْسَ بِالرَّجُلِ يَمُرُّ عَلَى الثَّمَرَةِ وَ يَأْكُلُ مِنْهَا وَ لَا يُفْسِدُ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ تُبْنَى الْحِيطَانُ بِالْمَدِينَةِ لِمَكَانِ الْمَارَّةِ قَالَ وَ كَانَ إِذَا بَلَغَ نَخْلَةٌ أَمَرَ بِالْحِيطَانِ فَخُرِقَتْ لِمَكَانِ الْمَارَّةِ.

د. از محمد بن عثمان عمری (یکی از نواب اربعه) پاسخی از جانب امام زمان ع به برخی از سوالات رسیده است. در فرازی از آن متن آمده است:

و اما در مورد سوالی که پرسیده بودید درباره میوه‌هایی از اوالتان که عبورکنندگان که از کنار درختان شما می‌گذرند از آن تناول کرده و می‌خورند آیا این کار برایشان حلال است؟

بله، خوردنش برایشان حلال است اما بردنش برایشان حرام است.

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏۲، ص۴۸۰

وَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: كَانَ فِيمَا وَرَدَ عَلَيَّ مِنَ الشَّيْخِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِي جَوَابِ مَسَائِلَ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ: …

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنَ الثِّمَارِ مِنْ أَمْوَالِنَا يَمُرُّ بِهِ الْمَارُّ فَيَتَنَاوَلُ مِنْهُ وَ يَأْكُلُ هَلْ يَحِلُّ لَهُ ذَلِكَ؟

فَإِنَّهُ يَحِلُّ لَهُ أَكْلُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيْهِ حَمْلُهُ.

 

۲) از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند:

همانا کمترین و ساده‌ترین جایگاه بهشتیان جایگاه کسی است که وارد بهشت می‌شود و برای او سه باغ قرار می دهند. وقتی وارد پایین‌ترین آنها می‌شود، همسران و خدمتکاران و رودها و میوه‌هایش را از آنچه خداوند خواسته و مایه روشنی چشم او و خوشحالی دلش است می‌بیند.

پس چون شکر و حمد خدا را به جای آورد به او گفته شود: سرت را بلند کن و باغ دوم را ببین که در آن چیزهایی است که در این نیست.

پس می‌گوید: خدایا این را به من بده.

پس خداوند متعال فرماید اگر این را به تو بدهم غیر از این را از من خواهی خواست!

او می‌گوید: پروردگارا! همین! همین! پس چون داخل آن شود شکر و حمد خدا را بجا آورد.

سپس خطاب آید درب بهشت را برایش بگشایید و به او گفته شود سرت را بلند کن؛ که در آن لحظه بابی از جاودانگی برایش گشوده شده و چندین برابر آنچه را در قبلیها بود ببیند؛ ‌پس در حالی که شادی‌اش چندین برابر شده بگوید: پروردگارا! حمد بی‌پایان سزاوار توست که بر من با وارد کردنم در بهشت منت گذاشتی و مرا از آتش جهنم نجات دادی. …

تفسير القمي، ج‏۲، ص۸۲

حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ:

[۲۳] وَ إِنَّ أَيْسَرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَيُرْفَعُ لَهُ ثَلَاثُ حَدَائِقَ.

فَإِذَا دَخَلَ أَدْنَاهُنَّ رَأَى فِيهَا مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ الْخَدَمِ وَ الْأَنْهَارِ وَ الْأَثْمَارِ مَا شَاءَ اللَّهُ مِمَّا يَمْلَأُ عَيْنَهُ قُرَّةً وَ قَلْبَهُ مَسَرَّةً.

فَإِذَا شَكَرَ اللَّهَ وَ حَمِدَهُ قِيلَ لَهُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ إِلَى الْحَدِيقَةِ الثَّانِيَةِ فَفِيهَا مَا لَيْسَ فِي الْأُخْرَى.

فَيَقُولُ: يَا رَبِّ أَعْطِنِي هَذِهِ.

فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنْ أَعْطَيْتُكَ إِيَّاهَا سَأَلْتَنِي غَيْرَهَا!

فَيَقُولُ: رَبِّ هَذِهِ هَذِهِ! فَإِذَا هُوَ دَخَلَهَا شَكَرَ اللَّهَ وَ حَمِدَهُ.

قَالَ: فَيُقَالُ: افْتَحُوا لَهُ بَابَ الْجَنَّةِ. وَ يُقَالُ لَهُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ.

فَإِذَا قَدْ فُتِحَ لَهُ بَابٌ مِنَ الْخُلْدِ وَ يَرَى أَضْعَافَ مَا كَانَ فِيمَا قَبْلُ. فَيَقُولُ عِنْدَ تَضَاعُفِ مَسَرَّاتِهِ: رَبِّ لَكَ الْحَمْدُ الَّذِي لَا يُحْصَى إِذْ مَنَنْتَ عَلَيَّ بِالْجِنَانِ وَ نَجَّيْتَنِي مِنَ النِّيرَانِ …

 

۳) الف. روایتی است که در کتب شیعه با تفصیل و در کتب اهل سنت هم به اختصار آمده است که در اینجا ما مطلب را با تاکید بر منابع اهل سنت تقدیم می‌کنیم:

الف. احمد بن حنبل و ابن ابی شیبه با سندهای خود از حضرت علی ع روایت کرده‌اند:

یکبار من همراه پیامبر ص در یکی از کوچه‌های مدینه قدم می‌زدم و به باغی رسیدم. به پیامبر ص عرض کردم: یا رسول الله! این باغ چه خوب است!

پیامبر ص فرمود: بله چه خوب است و برای تو در بهشت از این نیکوتر هست!

سپس به باغ دیگری رسیدند و گفتم: یا رسول الله! این باغ چه خوبتر از قبلی است!

پیامبر ص فرمود: بله چه خوب است و برای تو در بهشت از این نیکوتر هست!

و تا هفت باغ گذر کردیم و هر بار من گفتم این چقدر خوبتر است و ایشان فرمود برایت در بهشت بهترین از این هست.

فضائل الصحابة (لأحمد بن حنبل)، ج۲، ص۶۵۱؛ مصنف ابن أبي شيبة، ج۱۸، ص۷۲[۲۴]

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، نا حَرَمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ، نا الْفَضْلُ بْنُ عَمِيرَةَ أَبُو قُتَيْبَةَ الْقَيْسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْمُونٌ الْكُرْدِيُّ أَبُو نُصَيْرٍ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ النَّهْدِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ:

كُنْتُ أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا ‌أَحْسَنَ ‌هَذِهِ ‌الْحَدِيقَةَ.

فَقَالَ: «مَا أَحْسَنَهَا وَلَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا».

ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ!

فَقَالَ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا».

حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَحْسَنَهَا وَيَقُولُ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا»

ب. طبرانی با سند خود همین گفتگوی حضرت علی ع و پیامبر ص را از قول ابن عباس، و ذهبی نیز همین را با سه سند متفاوت روایت کرده است؛ و هردو در آخرش این را اضافه کرده‌اند:

سپس پیامبر با دست به سر و محاسنش اشاره کرد و گریست تا حدی که صدای گریه‌اش بلند شد.

از ایشان سوال شد: چه چیزی شما را به گریه درآورد؟

فرمودند: کینه‌هایی در سینه‌های برخی افراد که تا زمانی که جای مرا خالی ببینند جرات نمایاندنش را ندارند!

المعجم الكبير (للطبراني)، ج۱۱، ص۷۳؛ ميزان الاعتدال، ج۴، ص۴۸۰[۲۵]؛ تاريخ دمشق (لابن عساكر)، ج۴۲، ص۳۲۲ و ۳۲۴

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلَوَيْهِ الْقَطَّانُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ السُّكَّرِيُّ، ثنا مُوسَى بْنُ أَبِي سُلَيْمٍ الْبَصْرِيُّ، ثنا مِنْدَلٌ، ثنا الْأَعْمَشُ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِي اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ:

خَرَجْتُ أَنَا وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَعَلِيٌّ رَضِي اللهُ عَنْهُ، فِي حشانِ الْمَدِينَةِ فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِي اللهُ عَنْهُ: مَا ‌أَحْسَنَ ‌هَذِهِ ‌الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللهِ، فَقَالَ: «حَدِيقَتُكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا». [حتى مر بسبع حدائق ويقول مثلها].

ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى رَأْسِهِ، وَلِحْيَتِهِ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَلَا بُكَاؤُهُ، قِيلَ مَا يُبْكِيكَ؟

قَالَ: «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَا يُبْدونها لَكَ حَتَّى يَفْقِدُوني».

ج. بزار و بغوی و ابی‌یعلی با سند متصل این واقعه را از ابوعثمان نهدی روایت کرده‌اند و در پایان این سخن پیامبر ص این را هم نقل کرده‌اند که قبلی‌ها نیاورده‌اند:

علی ع وقتی سخن پیامبر را شنید گفت: آیا [آن موقع] در سلامت از دینم هستم؟

فرمود: بله. در سلامت از دینت.

مسند البزار، ج۲، ص۲۹۳[۲۶]؛ معجم الصحابة (للبغوي) ج۴، ص۳۶۵[۲۷]؛ مسند أبي يعلى، ج۱، ص۴۲۶[۲۸]؛ تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۴۲، ص۳۲۲ -۳۲۳[۲۹]

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مَعْمَرٍ، قَالَا: نا حِرْمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ، قَالَ: نا الْفَضْلُ بْنُ عَمِيرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْمُونُ الْكُرْدِيُّ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ النَّهْدِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِي، فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ، قَالَ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا» ثُمَّ مَرَرْنَا بِأُخْرَى، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ، قَالَ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا» حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ، كُلُّ ذَلِكَ أَقُولُ مَا أَحْسَنَهَا، وَهُوَ يَقُولُ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا» فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي، ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِيًا، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ؟

قَالَ: «‌ضَغَائِنُ ‌فِي ‌صُدُورِ ‌قَوْمٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي».

قُلْتُ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟

قَالَ: «فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ»

د. این عساکر همین واقعه را با سند متصل از انس بن مالک روایت کرده است فقط این اضافه را نسبت به نقلهای قبلی دارد که بعد از اینکه پیامبر ص می‌فرماید: کینه‌هایی در سینه‌های اقوامی که تا من از دنیا نروم برایت آشکار نکنند، آمده است که:

حضرت علی ع گفت: یا رسول الله! من آن موقع چه می‌کنم؟

فرمود: صبر می‌کنی.

عرض کرد: اگر نتوانستم چطور؟

فرمود: آنگاه با زیبایی مواجه می‌شوی [کنایه از اینکه به شهادت می‌رسی].

علی ع عرض کرد: آیا آن موقع دینم سالم مانده است؟

فرمود: دینت سالم خواهد بود.

تاريخ دمشق لابن عساكر، ج۴۲، ص۳۲۴

أخبرنا أبو العز بن كادش أنا أبو محمد الجوهري أنا علي بن محمد بن أحمد بن نصير نا عمر بن محمد القابلاني نا أحمد بن بديل نا المفضل بن ضمرة الأسدي نا يونس بن خباب عن عثمان بن حاضر عن أنس بن مالك قال خرجنا مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فمر بحديقة فقال علي رضي الله عن هـ ما أحسن هذه الحديقة قال حديقتك في الجنة أحسن منها حتى مر بسبع حدائق كل ذلك يقول علي يا رسول الله ما أحسن هذه الحديقة فيرد عليه النبي (صلى الله عليه وسلم) حديقتك في الجنة أحسن منها ثم وضع النبي (صلى الله عليه وسلم) رأسه على إحدى منكبي علي فبكى فقال له علي ما يبكيك يارسول الله؟

قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك حتى أفارق الدنيا.

فقال علي رضي الله عنه: فما أصنع يا رسول الله؟

قال تصبر.

قال فإن لم أستطع؟

قال: تلقى جميلا

قال: ويسلم لي ديني؟

قال: ويسلم لك دينك.

رواه يحيى بن يعلى عن يونس فنقص من إسناده ابن حاضر.

ه. ابن ابی الحدید نیز که همین واقعه از انس بن مالک روایت کرده است سخن امیرالمومنین ع را به جای «فما أصنع يا رسول الله؟/ من آن موقع چه می‌کنم؟» به صورت «يا رسول الله! أ فلا أضع سيفي على عاتقي فأبيد خضراءهم؟/ یا رسول الله! آيا شمشیر بر دوش بردارم و خرمی‌شان را بر باد دهم؟» روایت کرده؛ و عبارت «قال فإن لم أستطع؟ قال: تلقى جميلا/ عرض کرد: اگر نتوانستم چطور؟ فرمود: آنگاه با زیبایی مواجه می‌شوی [کنایه از اینکه به شهادت می‌رسی].» را به صورت :قال فإن صبرت؟ قال تلاقي جهدا/ عرض کرد: اگر صبر کنم؟ فرمود: آنگاه با جهد [= تلاش] مواجه می‌شوی.» نقل کرده است که احتمالا این فراز دوم اشتباه تایپی رخ داده است.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۴، ص۱۰۷

روى يونس بن حباب عن أنس بن مالك قال‏ كنا مع رسول الله ص و علي بن أبي طالب معنا فمررنا بحديقة فقال علي يا رسول الله أ لا ترى ما أحسن هذه الحديقة فقال إن حديقتك في‏ الجنة أحسن‏ منها حتى مررنا بسبع حدائق يقول علي ما قال و يجيبه رسول الله ص بما أجابه. ثم إن رسول الله ص وقف فوقفنا فوضع رأسه على رأس علي و بكى.

فقال علي: ما يبكيك يا رسول الله؟

قال: ضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك حتى يفقدوني‏.

فقال: يا رسول الله أ فلا أضع سيفي على عاتقي فأبيد خضراءهم؟

قال: بل تصبر.

قال: فإن صبرت؟

قال: تلاقي جهدا.

قال: أ في سلامة من ديني؟

قال: نعم.

قال: فإذاً لا أبالي.

این شهر آشوب همین روایت را با همه این فرازها با سندهای متعدد از کتب قدیمی اهل سنت در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (ج‏۲، ص۱۲۱) روایت کرده است.[۳۰]

و. این واقعه در منابع شیعه هم روایت شده است و در ادامه این گفتگو و بعد از اینکه پیامبر ص فرمود «در سلامت از دینت خواهی بود» چنین آمده است:

عرض کرد:‌یا رسول الله: اگر دینم سالم بماند این امر مرا ناراحت نمی‌کند.

رسول الله ص فرمود:‌به همین جهت است که خداوند تو را تالی‌ای* برای محمد قرار داد، و دعوت‌کننده‌ای به سوی رضوان و مغفرت خویش، و علامتی بر فرزندان رشد و گمراهی به واسطه محبت و بغضی که [به ترتیب]‌نسبت به دو دارند، و بردارنده پرچم محمد در روز قیامت، و رهبری برای پیامبران و رسولان و صابران زیر پرچم من به سوی بهشتهای سراسر نعمت. ای علی! همانا اصحاب موسی ع بعد از او گوساله‌ای را برگرفتند و با خلیفه او مخالفت کردند و بعد از من هم امتم گوساله‌ای را برمی‌گیرند و سپس گوساله‌ای را و سپس گوساله‌ای را و با تو مخالفت می‌کنند؛ در حالی که تو خلیفه بر آنها هستی؛ ولی اینان شبیه آنان می‌شوند در برگرفتن گوساله. هان! هرکس با تو موافقت کرد و از تو اطاعت کرد همراه با ما در آن [مقام] رفیق اعلی است و کسی که بعد از من آن گوساله را برگیرد و با تو مخالفت کند و توبه نکند پس همراه با کسانی خواهد بود که زمان موسی ع آن گوساله را برگرفتند و توبه نکردند و آنان در جهنم جاودانه و جاودانند.

* پی نوشت: تالی = کسی که دقیقا جا پای شخص دیگری می‌گذارد.

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۴۰۸

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع، وَ قَدْ مَرَّ مَعَهُ بِحَدِيقَةٍ حَسَنَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ ع: مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ!

فَقَالَ: يَا عَلِيُّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا، إِلَى أَنْ مَرَّ بِسَبْعِ حَدَائِقَ- كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ عَلِيٌّ ع: مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ! وَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا.

ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص بُكَاءً شَدِيداً، فَبَكَى عَلِيٌّ ع لِبُكَائِهِ، ثُمَّ قَالَ: مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟

قَالَ: يَا أَخِي [يَا] أَبَا الْحَسَنِ! ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ يُبْدُونَهَا لَكَ بَعْدِي.

قَالَ عَلِيٌّ ع: يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي قَالَ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ.

قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا سَلِمَ دِينِي فَلَا يَسُوءُنِي ذَلِكَ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لِذَلِكَ جَعَلَكَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ تَالِياً، وَ إِلَى رِضْوَانِهِ وَ غُفْرَانِهِ دَاعِياً، وَ عَنْ أَوْلَادِ الرُّشْدِ وَ الْغَيِّ بِحُبِّهِمْ لَكَ وَ بُغْضِهِمْ [عَلَيْكَ مُمَيِّزاً] مُنْبِئاً  وَ لِلِوَاءِ مُحَمَّدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَامِلًا، وَ لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ وَ الصَّابِرِينَ‏  تَحْتَ لِوَائِي- إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ قَائِداً. يَا عَلِيُّ إِنَّ أَصْحَابَ مُوسَى اتَّخَذُوا بَعْدَهُ عِجْلًا وَ خَالَفُوا خَلِيفَتَهُ، وَ سَيَتَّخِذُ أُمَّتِي بَعْدِي عِجْلًا، ثُمَّ عِجْلًا، ثُمَّ عِجْلًا، وَ يُخَالِفُونَكَ، وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى هَؤُلَاءِ، يُضَاهِئُونَ أُولَئِكَ فِي اتِّخَاذِهِمُ الْعِجْلَ. أَلَا فَمَنْ وَافَقَكَ وَ أَطَاعَكَ فَهُوَ مَعَنَا فِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى، وَ مَنِ اتَّخَذَ الْعِجْلَ بَعْدِي وَ خَالَفَكَ وَ لَمْ يَتُبْ، فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ زَمَانَ مُوسَى، وَ لَمْ يَتُوبُوا [فَهُمْ‏] فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ مُخَلَّدِينَ.‏[۳۱]

این واقعه همچنین در شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، (ج‏۲، ص۲۵۵[۳۲]) و المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، (ص۳۴۰[۳۳]) و (التشريف بالمنن في التعريف بالفتن (ص۲۳۲-۲۳۳[۳۴]) و الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، (ج‏۲، ص۴۲۷[۳۵]) و كشف الغمة في معرفة الأئه (ج‏۱، ص۹۸[۳۶]) و كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، (ص۴۶۰[۳۷]) و  نهج الحق و كشف الصدق، (ص۳۳۰[۳۸]) آمده است که بسیاری از اینها از منابع قدیمی اهل سنت مانند کتاب المناقب ابن مردویه واقعه را نقل کرده‌اند و با طول و تفصیل بیشتری در كتاب سليم بن قيس الهلالي، (ج‏۲، ص۵۶۹-۵۷۰، حدیث۲) هم آمده است.[۳۹]

 

۴) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده که رسول الله ص فرمودند:

بشارت و بشارت و بشارت. همانا مَثَل امت من مَثَل بارانی است که معلوم نیست اولش بهتر است یا آخرش. همانا مَثَل امت من مَثَل باغی است که یک سال فوجی را روزی دهد و سپس یک سال فوجی دیگر را که چه‌بسا آن فوج آخری گستره و عمقی بیشتر و فروعات و ثمره‌ای فراوانتر داشته باشد؛ و چگونه هلاک شود امتی که من اولش هستم و دوازده نفر از خوبان و خردمندان بعد من و حضرت مسیح عیسی بن مریم ع در آخرش است؛ ولیکن بین اینها کسانی‌اند زاییده هرج و مرج که از من نیستند و من هم از آنان نیستم.

الخصال، ج‏۲، ص۴۷۶؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۱، ص۵۲؛ كفاية الأثر، ص۲۳۱[۴۰]؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج‏۱، ص۲۶۹

حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ قَالَ أَخْبَرَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ قَالَ حَدَّثَنَا غِيَاثُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. إِنَّمَا مَثَلُ أُمَّتِي كَمَثَلِ غَيْثٍ لَا يُدْرَى أَوَّلُهُ خَيْرٌ أَمْ آخِرُهُ. إِنَّمَا مَثَلُ أُمَّتِي كَمَثَلِ حَدِيقَةٍ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً ثُمَّ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً لَعَلَّ آخِرَهَا فَوْجاً يَكُونُ أَعْرَضَهَا بَحْراً وَ أَعْمَقَهَا طُولًا وَ فَرْعاً وَ أَحْسَنَهَا جَنًى [حبا]. وَ كَيْفَ تَهْلِكُ أُمَّةٌ أَنَا أَوَّلُهَا وَ اثْنَا عَشَرَ مِنْ بَعْدِي مِنَ السُّعَدَاءِ وَ أُولِي الْأَلْبَابِ وَ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ آخِرُهَا وَ لَكِنْ يَهْلِكُ بَيْنَ ذَلِكَ نُتِجَ [أَنْتَجُ] الْهَرْجُ لَيْسُوا مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُمْ.[۴۱]

تدبر

۱) «وَ حَدائِقَ غُلْباً»

«حدائق» جمع حدیقه به معنای باغ است:

الف. چنانکه در نکات ادبی گذشت، غالبا توضیح داده‌اند که باغهایی است که دور آنها حصار کشیده شده باشد و محدوده‌اش کاملا معلوم باشد؛ و برخی تاکید کرده‌اند که اگر این حالت حصارکشی نباشد اصلا کلمه حدیقة به کار نمی‌رود. شاید وجه اینکه از کلمه «باغ» به جای کلماتی مانند جنگل (الغابة) استفاده کرده این باشد که مقصود درختانی است که انسانها در شکل‌گیری آنها نقشی ایفا کرده‌اند؛ چنانکه تمامی مواردی که پیش از این ذکر شد نیز از گیاهانی است که غالبا انسانها در روند تولید و تکثیر آن نقش ایفا می‌کنند. یعنی چه‌بسا می‌خواهد توجه دهد درختهای این باغهایی که شما می‌کارید و با حصار کشیدن آن را کاملا برای خود معرفی می‌کنید همه مدیون بارش الهی است که اگر باران نبارد باغی در کار نخواهد بود.

ب. از ابن عباس نقل شده که به هر عرصه درهم‌پیچیده‌ای حدائق گویند؛ که در این صورت در این کلمه تاکید بر انبوه و تو در تو بودن درختان است نه حصار داشتن آنها (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۴۲]).

تبصره:

در توضیح «حدائق غلبا» بسیاری به همین درهم‌پیچیده و تو در تو بودن اشاره کرده‌اند (مانند حدیث۷ در جلسه ۱۱۱۴) که احتمال دارد به خاطر همین برداشت از کلمه «حدائق» باشد و احتمال دارد به خاطر کلمه «غلبا» باشد؛ چنانکه برخی این سخن مجاهد که «حدائق غلبا» را به معنای درختان تودرتو معرفی کرده (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۴۳])، ناظر به کلمه «غلبا» دانسته‌اند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۴۴]).

 

۲) «وَ حَدائِقَ غُلْباً»

در نکات ادبی توضیح داده شد که ماده «غلب» ‌برای یک نوع غلبه و تفوق به کار می‌رود و کلمه «غُلْب» (که جمع أغلب است) به معنای گردن‌کلفتی است؛ و در خصوص درختان آن را به معنای شداد و غلاظ و تنومند بودن دانسته‌اند (ابن عباس و عکرمه و سدی، به نقل الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۴۵]) چنانکه به درخت تنومند و محکم «شجرة غلباء» گفته می‌شود (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۷[۴۶])؛ اما درباره اینکه مقصود از آن در این آیه چیست، نظرات مختلفی بیان شده است که می‌توان آنها را در دو دسته کلی قرار داد:

الف. معانی‌ای که ناظر به درختان دنیوی باشد؛ که با توجه به اینکه کلمه «غلب» وصف تک‌تک درختان باشد یا وصف کل باغ، خود این قول مشتمل بر دو دسته می‌شود:

الف.۱. وصف تک تک درختان باشد؛ که در این صورت مقصود از «حدائق غلبا» باغهایی است که مشتمل بر درختان بزرگ و تنومند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۴۷]؛ الميزان، ج‏۲۰، ص۲۰۹[۴۸]) ویا بزرگ و بلند (ابن عباس، به نقل الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۴۹] و مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰) باشد؛ که برخی هم در همین فضا مقصود را درختان نخل تنومند ویا پربار و ارزشمند دانسته‌اند (معاني القرآن (فراء)، ج‏۳، ص۲۳۸[۵۰]؛ حسن و عبد بن حمید، به نقل الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۵۱]؛ قتاده و ابن‌زید، به نقل البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۵۲]).

الف.۲. وصف کل باغ باشد که اشاره باشد به انبوه و تودرتو بودن باغ (مجاهد و مقاتل، به نقل مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۶۰[۵۳]).

ب. معانی‌ای که ناظر به آخرت یا ملکوت باشد:

ب.۱. مقصود درختانی در بهشت است که سایه‌گسترند ولی بار ندارند (ابن عباس، به نقل الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۵۴])

ب.۲. چه‌بسا این باغها اشاره به مقامات روحانی و ملکوتی است و مقصود از «أغلب» و «غُلْب» در اینجا آن حالت تفوق و قوت و قدرتی است که این مقام بر سایر مقامات دارد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏۷، ص۳۰۳[۵۵]).

ب.۳. می‌تواند معانی استعاری دیگری هم داشته باشند همانند تعابیر باغ و درختی که در مناجات دوازدهم از مناجات خمس عشرة امام سجاد ع (مُنَاجَاةُ الْعَارِفِين) به کار رفته است: «إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَرَسَّخَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِي حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ، وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِم: خدایا مرا از کسانی قرار داده که درختان شوق به تو در باغهای سینه‌هایشان ریشه دوانیده است و سوز و گداز محبت تو محل تجمع قلوبشان‏ را فراگرفته است» (زاد المعاد، ص۴۱۵).

 

 


[۱] . و أخرج عبد بن حميد عن مجاهد انه قرأ غلبا مشقة (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۷)

[۲] . الحاء و الدال و القاف أصلٌ واحدٌ، [و هو الشى‏ء] يحيط بشى‏ء. يقال حَدَقَ القومُ بالرّجُل و أحدقوا به. قال: «المطعِمون بَنُو حَرْبٍ و قَدْ حَدَقَتْ / بى المنيّةُ و استبطأتُ أنصارِى» و حَدَقَة العين مِن هذا، و هى السَّواد، لأنها تحيط بالصَّبِىّ؛ و الجمع حِداق.قال: «فالعينُ بَعْدَهُم كأنَّ حِداقَها / سُمِلَتْ بشَوْكٍ فَهْىَ عُورٌ تَدْمَعُ» و التّحديق: شِدّة النّظر.

[۳] . الإحاطة بشیء ‌فی الوسط أو العمق

[۴] . و الحديقة: الأرضُ ذاتُ الشجَر. و الحِنْدِيقة: الحَدَقَة.

[۵] . حَدَقَة العين في الظاهر هي سواد العين، و في الباطن خرزتها، و تجمع [على‏] حَدَق و حِدَاق أيضا، قال أبو ذؤيب: «فالعين بعدهم كأن حِدَاقَها سملت /  بشوك فهي عور تدمع‏» و الحَدِيقة: أرض ذات شجر مثمر، و الجميع: الحَدَائِق. و الحَدِيقة من الرياض: ما أَحْدَقَ بها حاجز أو أرض مرتفعة، قال عنترة: «فتركن كل حَدِيقة كالدرهم»يعني في بياضه و استدارته. و التَّحْدِيق: شدة النظر. و كل شي‏ء استدار بشي‏ء فقد أَحْدَقَ به.

[۶] . الحديقة البستان المحوط و جمعه حدائق و منه قولهم أحدق به القوم إذا أحاطوا به

[۷] . حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ [النمل/ ۶۰]، جمع حَدِيقَةٍ، و هي قطعة من الأرض ذات ماء، سمّيت تشبيها بحدقة العين في الهيئة و حصول الماء فيها، و جمع الْحَدَقَةِ حِدَاقٌ و أَحْدَاقٌ، و حَدَّقَ تَحْدِيقاً: شدّد النظر، و حَدَقُوا به و أَحْدَقُوا: أحاطوا به، تشبيها بإدارة الحدقة.

[۸] . و الحدائق: كل بستان كان عليه حائط فهو حديقة. و ما لم يكن عليه حائط لم يقل: حديقة.

[۹] . أنّ الحَدَقَ مجرّدا لازم بمعنى الاستدارة لازما، و تعديته بالحرف أو بالهمزة و التضعيف، و الحديقة فعيلة من ذلك المعنى، أي ما ثبت له الاستدارة بحائط يحيط به أو بأشجار ملتفّة أو بارتفاع أو غير ذلك، و لا حاجة الى كونها بمعنى المفعول، مع أنّها ليست بمتعدّية. و الحدقة كالثمرة اسم لداخل العين بمناسبة استدارتها في نفسها أو باحاطة العظم المستدير بها. و أمّا التَّحْدِيقُ فهو إمّا اشتقاق انتزاعيّ من الحدقة، أو باعتبار إحاطة البصر و توجهه الكامل و نظره التامّ المحدق. . فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ- ۲۷/ ۶۰.. وَ حَدائِقَ غُلْباً- ۸۰/ ۳۰.. إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً حَدائِقَ وَ أَعْناباً- ۷۸/ ۳۲.و يستفاد من هذه التعبيرات أنّ قوام الحديقة ليس بالحائط و لا بشجر مخصوص. بل هي عبارة عن روضة ذات بهجة مستديرة. و الأغلب متكاثف الأشجار. فيلاحظ في الحَدِيقَةِ الاستدارة، و في الجنّة الاستتار بالأشجار.

[۱۰] . الغين و اللام و الباء أصلٌ صحيح يدلُّ على قوّةٍ و قَهرٍ و شدَّة.

[۱۱] . الْغَلَبَةُ القهر يقال: غَلَبْتُهُ غَلْباً و غَلَبَةً و غَلَباً، فأنا غَالِبٌ. قال تعالى: الم* غُلِبَتِ الرُّومُ* فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ‏ [الروم/ ۱- ۲- ۳]، كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً [البقرة/ ۲۴۹]، يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ، [الأنفال/ ۶۵]، يَغْلِبُوا أَلْفاً [الأنفال/ ۶۵]، لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي‏ [المجادلة/ ۲۱]، لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ‏ [الأنفال/ ۴۸]، إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ [الأعراف/ ۱۱۳]، إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ‏ [الشعراء/ ۴۴]، فَغُلِبُوا هُنالِكَ [الأعراف/ ۱۱۹]، أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ‏ [الأنبياء/ ۴۴]، سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ‏ [آل عمران/ ۱۲]، ثُمَّ يُغْلَبُونَ‏ [الأنفال/ ۳۶]، و غَلَبَ عليه كذا أي: استولى.غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا [المؤمنون/ ۱۰۶].

[۱۲] . شدة مع علوٍّ ما و عِظَم جرم.

[۱۳] . أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو التفوّق مع القدرة، أو تفوّق في قدرة. و أمّا القهر و الاستيلاء و الشدّة و الغلظة و غيرها: فهي من لوازم الأصل… وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‏- ۱۲/ ۲۱.يراد تفوّقه ذاتا على جميع الموجودات و على ما يأمره و يريده مع وجود القدرة، و هذا أعلى مرتبة التفوّق و أسنى مقام القدرة الروحانيّة.

كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً- ۲/ ۲۴۹.و إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ‏- ۸/ ۶۵.غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ‏- ۳۰/ ۲.إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ‏- ۳/ ۱۶۰.يراد التفوّق مع وجود قدرة.كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي‏- ۵۸/ ۲۱.فانّه تعالى المتفوِّق المطلق و له القدرة التامّة، يفعل ما يشاء بما يشاء على اقتضاء حكمته.

[۱۴] . (الفرق) بين القهر و الغلبة: أن الغلبة تكون بفضل القدرة و بفضل العلم يقال قاتله فغلبه و صارعه فغلبه و ذلك لفضل قدرته و تقول حاجه فغلبه و لاعبه بالشطرنج فغلبه بفضل علمه و فطنته، و لا يكون القهر الا بفضل القدرة ألا ترى أنك تقول ناوأه فقهره و لا تقول حاجه فقهره و لا تقول قهره بفضل علمه كما تقول غلبه بفضل علمه.

[۱۵] . (الفرق) بين الغلبة و القدرة: أن الغلبة من فعل الغالب و ليست القدرة من فعل القادر يقال غلب خصمه غلبا كما تقول طلب طلبا و في القرآن (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ) و قولهم اللَّهُ غالِبٌ من صفات الفعل و قولنا له قاهر من صفات الذات و قد يكون من صفات الفعل و ذلك أنه يفعل ما يصير به العدو مقهورا، و قال علي بن عيسى: الغالب القادر على كسر حد الشي‏ء عند مقاومته باقتداره، و القاهر القادر على المستعصي من الأمور.

[۱۶] . «ظاهرا» بدین دلیل که برخی از کاربردهای فعلی این ماده فعل مجهول است که در حالت مجهول معلوم نیست کدام وزن ثلاثی مجرد بوده است؛ هرچند به لحاظ معنایی به احتمال زیاد همین وزن بوده باشد. موارد مذکور عبارتند از:

قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّم‏ (آل عمران/۱۲)

فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ (اعراف/۱۱۹)

ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ (انفال/۳۶)

غُلِبَتِ الرُّومُ (روم/۲)

[۱۷] . من ذلك: غَلَب الرّجلُ غَلْباً و غَلَباً و غَلَبة. قال اللَّه تعالى: وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ‏. و الغِلَاب: المغالَبة.

و الأغلَبُ: الغَليظ الرّقَبَة. يقال: غَلِبَ يَغْلَبُ غَلَباً. و هضْبةٌ غَلباءُ، و عِزَّةٌ غلباء. و كانت تغلِبُ تسمَّى الغلباء. قال: «و أورثَنِى بنو الغَلباءِ مَجْداً / حديثاً بعدَ مَجدِهمُ القديمِ» و اغلولَبَ العُشْب: بلَغَ كلَّ مَبلغ. و المُغلَّب من الشُّعراء: المغلوب مِراراً. و المُغَلَّب أيضاً: الذى غَلب خَصْمَه أو قِرْنَه، كأنَّه غلِّب على خَصْمِه، أى جُعِلت له الغَلَبة.

[۱۸] . غَلَبَ يَغْلِبُ غَلَباً و غَلَبَةً. و الغِلَابُ: النزاع. و المُغَلَّبُ: الذي يغلبه أقرانه فيما يمارس. و المُغَلَّبُ قد يكون المفضل على غيره. و الأَغْلَبُ: الغليظ الشديد القصرة، و أسد أَغْلَبُ. و قد غَلِبَ غَلَباً، يكون من داء أيضا. و هضبة غَلْبَاءُ، و عزة غَلْبَاءُ، و تَغْلِبُ كانت تسمى الغَلْبَاءَ. و اغْلَوْلَبَ العشبُ [في‏] الأرض إذا بلغ كل مبلغ‏.

[۱۹] . و أمّا الأَغْلَبُ بمعنى الرقبة الغليظة كعنق الأسد: فانّ غلظة العنق و عدم لينتها و فقدان الضعة فيها، علامة التفوق و التكبّر و الاقتدار.

[۲۰] . قيل: و أصل غَلَبَتْ أن تناول و تصيب غَلَبَ رقبته، و الْأَغْلَبُ: الغليظ الرّقبة، يقال: رجل أَغْلَبُ، و امرأة غَلْبَاءُ، و هضبة غَلْبَاءُ، كقولك: هضبة عَنْقَاءُ و رَقْبَاءُ، أي: عظيمة العنق و الرّقبة، و الجمع: غُلْبٌ، قال وَ حَدائِقَ غُلْباً [عبس/ ۳۰].

[۲۱] . الغلب الغلاظ شجرة غلباء غليظة قال الفرزدق: عوى فأثار أغلب ضيغميا فويل ابن المراغة ما استثارا

[۲۲] . وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً- ۸۰/ ۳۰.الحدق بمعنى الاستدارة، أى المقامات المستديرة من الجنّات الملموسة، أو الروحانيّة و الاستدارة أحسن الأشكال و أتمّها و أسدّها.و الأغلب من المقام: ما يكون متفوّقا و متعاليا و فيه قدرة و قوّة في ذاته يعلو على سائر المقامات و يتظاهر عليها.

[۲۳] . قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ شَوِّقْنِي فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ مِنْ أَدْنَى نَعِيمِ الْجَنَّةِ يُوجَدُ رِيحُهَا مِنْ مَسِيرَةِ أَلْفِ عَامٍ مِنْ مَسَافَةِ الدُّنْيَا وَ إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ أَهْلُ الثَّقَلَيْنِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا يَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَيْ‏ءٌ

[۲۴] . «حدثنا يحيى بن يعلى عن يونس بن خباب عن أنس قال: خرجت أنا وعلي مع رسول اللَّه -صلى اللَّه عليه وسلم- في (حائط) المدينة، فمررنا بحديقة، فقال (علي): ما أحسن هذه الحديقة يا رسول اللَّه؟ قال: فقال رسول اللَّه -صلى اللَّه عليه وسلم-: “حديقتك في الجنة أحسن منها يا علي”، حتى مر بسبع حدائق، كل ذلك يقول علي: ما أحسن هذه الحديقة يا رسول اللَّه، فيقول: “حديقتك في الجنة أحسن (من هذه)»

[۲۵] . «يحيى بن يعلى، عن يونس بن خباب، عن أنس، قال: خرجت وعلى مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في حيطان المدينة فمررنا بحديقة، فقال على: ما ‌أحسن ‌هذه ‌الحديقة! فقال النبي صلى الله عليه وسلم: حديقتك في الجنة أحسن منها، حتى مر بسبع حدائق ويقول مثلها. وجعل النبي صلى الله عليه وسلم يبكى، فقال على: ما يبكيك؟ قال: ضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك حتى يفقدوني.

رواه عبد الرحمن بن صالح، وأبو بكر بن أبي شيبة، عن يحيى.

ورواه مفضل ابن صالح الأسدي عن يونس بن خباب، فقال: عن عثمان بن حاضر عن أنس.

[۲۶] . بزار در پایان حدیث نوشته است: وَهَذَا الْحَدِيثُ لَا نَعْلَمُهُ يُرْوَى عَنْ عَلِيٍّ إِلَّا مِنْ هَذَا الْوَجْهِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ. وَلَا نَعْلَمُ رَوَى أَبُو عُثْمَانَ النَّهْدِيُّ، عَنْ عَلِيٍّ إِلَّا هَذَا.

[۲۷] . «حدثنا عبيد الله قال: حدثني حرمي بن عمارة نا الفضل بن [عميرة] قال: حدثني ميمون الكردي أبو بصير عن أبي عثمان النهدي عن علي بن أبي طالب قال: كنت أمشي مع النبي صلى الله عليه وسلم في بعض طرق المدينة فأتينا على حديقة فقلت: يا رسول الله: ما أحسن هذه الحديقة! فقال: ” ما أحسنها ولك في الجنة أحسن منها ” ثم أتينا على حديقة أخرى فقلت، يا رسول الله ما أحسنها من حديقة! قال: ” لك في الجنة أحسن منها ” حتى أتينا على قطع حدائق أقول: يا رسول الله ما أحسنها فيقول: ” لك في الجنة أحسن منها ” فلما خلا له الطريق اعتنقني ثم أجهش باكيا فقلت: يا رسول الله ما يبكيك؟ قال: ” ‌ضغائن [‌في ‌صدور ‌قوم لا يبدونها] لك إلا من بعدي ” فقلت: في سلامة من ديني. قال: ” في سلامة من دينك.

[۲۸] . حَدَّثَنَا الْقَوَارِيرِيُّ، حَدَّثَنَا حَرَمِيُّ بْنُ عُمَارَةَ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ عُمَيْرَةَ أَبُو قُتَيْبَةَ الْقَيْسِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْمُونُ الْكُرْدِيُّ أَبُو نُصَيْرٍ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ آخِذٌ بِيَدِي، وَنَحْنُ نَمْشِي فِي بَعْضِ سِكَكِ الْمَدِينَةِ، إِذْ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ ‌أَحْسَنُ ‌مِنْهَا»، ثُمَّ مَرَرْنَا بِأُخْرَى فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ، قَالَ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ ‌أَحْسَنُ ‌مِنْهَا»، حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ، كُلُّ ذَلِكَ أَقُولُ مَا أَحْسَنَهَا وَيَقُولُ: «لَكَ فِي الْجَنَّةِ ‌أَحْسَنُ ‌مِنْهَا»، فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِيًا، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ، لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي»، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟، قَالَ: «فِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِكَ»

[۲۹] . أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبو الحسين بن النقور أنا عيسى بن علي أنا عبد الله بن محمد نا عبيد الله بن عمر القواريري نا حرمي بن عمارة حدثني الفضل بن عميرة القيسي أبو قتيبة حدثني ميمون الكردي أبو نصير عن أبي عثمان النهدي عن علي بن أبي طالب قال كنت أمشي مع النبي (صلى الله عليه وسلم) فأتينا على حديقة فقلت يا رسول الله ما أحسن هذه الحديقة فقال ما أحسنها ولك في الجنة أحسن منها ثم أتينا على حديقة أخرى فقلت يا رسول الله ما أحسنها من حديقة قال لك في الجنة أحسن منها حتى أتينا على سبع حدائق أقول يا رسول الله ما أحسنها فيقول لك في الجنة أحسن منها فلما أن خلا به الطريق اعتنقني (۲) ثم أجهش باكيا فقلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا بعدي فقلت في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك الصواب أخبرناه أبو الحسن بن قبيس نا وأبو منصور بن خيرون أنا أبو بكر الخطيب (۳) أنا الحسن بن أبي بكر أنا عبد الله بن إسحاق بن إبراهيم البغوي نا عبد الله بن أحمد (۴) بن كثير الدورقي أبو العباس وأحمد بن زهير قالا أنا الفيض بن وثيق بن يوسف بن عبد الله بن عثمان بن أبي العاص قال أحمد بن زهير قدم علينا سنة أربع وعشرين ومئتين (۵) نا الفضل بن عميرة (۶) حدثني ميمون الكردي (۷) مولى عبد الله بن عامر أبو نصير عن أبي عثمان النهدي عن علي بأبي طالب رضي الله عن هـ قال مررت مع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) بحديقة فقلت يا رسول الله ما أحسنها قال لك في الجنة خير منها حتى مررت بسبع حدائق وقال أحمد بن زهير بتسع حدائق كل ذلك أقول له ما أحسنها ويقول لك في الجنة خير منها قال ثم جذبني رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وبكى فقلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور رجال عليك لن يبدوها لك إلا من بعدي فقلت بسلامة من ديني قال نعم بسلامة من دينك أخبرناه أبو المظفر بن القشيري أخبرنا أبو سعد أنا أبو عمرو ح وأخبرناه أبو سهل محمد بن سعدوية أنا إبراهيم أنا ابن المقرئ قالا أنا أبو يعلى نا القواريري نا حرمي بن عمارة نا الفضل بن عميرة أبو قتيبة القيسي حدثني ميمون الكردي أبو نصير عن أبي عثمان زاد ابن المقرئ النهدي عن علي بن أبي طالب رضي الله عن هـ قال بينما رسول الله (صلى الله عليه وسلم) اخذ بيدي ونحن نمشي في بعض سكك المدينة إذ اتينا على حديقة فقلت يا رسول الله ما أحسنها من حديقة قال لك في الجنة أحسن منها ثم مررنا بأخرى فقلت يا رسول الله ما أحسنها من حديقة قال لك في الجنة أحسن منها حتى مررنا بسبع حدائق كل ذلك أقول زاد ابن المقرئ له وقالا ما أحسنها ويقول لك في الجنة أحسن منها فلما خلا له الطريق اعتنقني ثم أجهش باكيا قال فقلت وقال أبو عمرو قلت يا رسول الله (۱) في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك.

[۳۰] . فِي مُسْنَدِ أَبِي يَعْلَى وَ اعْتِقَادِ الْأُشْنُهِيِّ وَ مَجْمُوعِ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ أَنَسٍ وَ أَبِي بَرْزَةَ وَ أَبِي رَافِعٍ وَ فِي إِبَانَةِ ابْنِ بُطَّةَ مِنْ ثَلَاثَةِ طُرُقٍ إِنَّ النَّبِيَّ ص خَرَجَ يَمْشِي إِلَى قُبَا فَمَرَّ بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ فَقَالَ النَّبِيُّ حَدِيقَتُكَ يَا عَلِيُّ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى مَرَّ بِسَبْعِ حَدَائِقَ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ أَهْوَى إِلَيْهِ فَاعْتَنَقَهُ فَبَكَى وَ بَكَى عَلِيٌّ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ مَا الَّذِي أَبْكَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي لِضَغَائِنَ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَنْ تَبْدُوَ لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ تَصْبِرُ فَإِنْ لَمْ تَصْبِرْ تَلْقَ جُهْداً وَ شِدَّةً قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَخَافُ فِيهَا هَلَاكَ دِينِي قَالَ بَلْ فِيهَا حَيَاةُ دِينِكَ.

[۳۱] . در همین راستاست این حدیث که الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهما السلام (لابن شاذان القمي)، ص۱۵۴ و بسیاری از کتب دیگر آمده است:

بِالْإِسْنَادِ عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَى الصَّحْرَاءِ.

فَلَمَّا صِرْنَا فِي الْحَدَائِقِ بَيْنَ النَّخْلِ، صَاحَتْ نَخْلَةٌ بِنَخْلَةٍ: هَذَا مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى، وَ هَذَا عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى. ثُمَّ صَاحَتْ ثَالِثَةً بِرَابِعَةٍ: هَذَا مُوسَى، وَ ذَا هَارُونُ ثُمَّ صَاحَتْ خَامِسَةٌ بِسَادِسَةٍ:هَذَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ، وَ ذَا خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ، وَ عِنْدَ ذَلِكَ تَبَسَّمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.

وَ قَالَ: أَ مَا سَمِعْتَ يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ قُلْتُ: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: مَا تَسَمَّى هَذَا النَّخْلُ؟

قَالَ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: فَسَمِّهَا الصَّيْحَانِيَّ، لِأَنَّهَا صَاحُوا بِفَضْلِي وَ فَضْلِك‏

[۳۲] . و بآخر، عن أنس بن مالك‏ ، قال: خرج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و علي عليه السّلام معه و خرجت معهما، فمشينا في حدائق المدينة، فمررنا على حديقة. فقال علي عليه السّلام لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ما أحسن هذه الحديقة يا رسول اللّه! فقال له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: حديقتك يا علي في الجنة أحسن منها. حتى عدد سبع حدائق كل ذلك يقول له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مثل ذلك.ثم بكى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، فقال علي عليه السّلام: ما يبكيك يا رسول اللّه؟ قال: أبكاني اني ذكرت ضغائن لك في صدور قوم لا يبدونها لك حتى يفقدوني‏.

[۳۳] . قَالَ: نَشَدْتُكُمُ اللَّهَ، أَ فِيكُمْ أَحَدٌ، مَرَّ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بَيْنَ حَدَائِقِ الْمَدِينَةِ، فَلَمْ يَمُرَّ بِحَدِيقَةٍ إِلَّا قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ!، فَيَقُولُ: حَدِيقَتُكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا، حَتَّى مَرَرْتُ بِعَشْرِ حَدَائِقَ، غَيْرِي؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ لَا.

[۳۴] . و روى بإسناده عن أنس بن مالك قال: كنت أنا و علي بن أبي طالب مع النبي صلّى اللّه عليه و آله في بعض حيطان المدينة، فمررنا بحديقة، فقال علي: «ما أحسن هذه الحديقة يا نبي اللّه!» قال:«حديقتك في‏ الجنّة أحسن‏ منها» ثم مررنا بحديقة اخرى، فقال علي:«ما أحسن هذه الحديقة يا نبي اللّه!» قال: «حديقتك في الجنّة أحسن‏  منها» ثم وضع النبي رأسه على هاهنا- و أشار بيده إلى منكبه- ثم بكى، فقال علي: ما يبكيك يا رسول اللّه؟» قال: «ضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك حتى يفارقوني أو يفقدوني».

[۳۵] . وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ تَأْلِيفِ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ الْحَافِظِ وَ هُوَ مِنْ أَعْيَانِ مُخَالِفِي أَهْلِ الْبَيْتِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ النَّبِيُّ ص فِي جِنَانِ الْمَدِينَةِ فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ حَدِيقَتُك فِي‏ الْجَنَّةِ أَحْسَنُ‏ مِنْهَا ثُمَّ مَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص حَدَائِقُكَ فِي‏ الْجَنَّةِ أَحْسَنُ‏ مِنْهَا ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ بَكَى حَتَّى عَلَا بُكَاؤُهُ فَقَالَ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ حَتَّى يَفْقِدُونِي وَ رَوَاهُ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ وَ زَادَ فِيهِ إِنَّ عَلِيّاً قَالَ لِلنَّبِيِّ ص فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِك‏.

[۳۶] . وَ مِنَ الْمَنَاقِبِ أَيْضاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ ص فِي بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ وَ هِيَ الرَّوْضَةُ ذَاتُ الشَّجَرِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةُ فَقَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ فَقَالَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا فَيَقُولُ ص لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي وَ أَجْهَشَ بَاكِياً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ قَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا إِلَّا بَعْدِي فَقُلْتُ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي قَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ.

[۳۷] . وَ مِنْهُ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ ص فِي بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ وَ هِيَ الرَّوْضَةُ ذَاتُ الشَّجَرِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ فَقَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ قَالَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا فَيَقُولُ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي وَ أَجْهَشَ بَاكِياً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ قَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا بَعْدِي فَقُلْتُ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي فَقَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ.

[۳۸] . وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِأَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ الْحَافِظِ مِنَ الْجُمْهُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَرَجْتُ أَنَا وَ النَّبِيُّ ص وَ عَلِيٌّ فَرَأَيْتُ حَدِيقَةً فَقُلْتُ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ حَدِيقَتُكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ مَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فَقَالَ عَلِيٌّ مَا أَحْسَنَ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ حَتَّى مَرَرْنَا بِسَبْعِ حَدَائِقَ فَقَالَ حَدَائِقُكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى رَأْسِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ بَكَى حَتَّى عَلَا بُكَاؤُهُ قَالَ عَلِيٌّ ع مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ حَتَّى يَفْقِدُونِي‏.

[۳۹] . قَالَ سُلَيْمٌ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ يَقُولُ لَكَ فِي الْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلَا لَهُ الطَّرِيقُ اعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً وَ قَالَ بِأَبِي الْوَحِيدُ الشَّهِيدُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِي قَالَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ حَيَاتَكَ وَ مَوْتَكَ مَعِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ صَفِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ الْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي عَنِّي وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُؤَدِّي أَمَانَتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي النَّاكِثِينَ مِنْ أُمَّتِي وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِينَ اسْتَخْلَفَهُ عَلَيْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ يُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ يَكُفَّ يَدَهُ وَ يَحْقِنَ دَمَهُ وَ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِلَّا وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ كَرْهاً فَسَلَّطَ اللَّهُ الَّذِينَ أَسْلَمُوا كَرْهاً عَلَى الَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِيَكُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ يَا عَلِيُّ وَ إِنَّهُ مَا اخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا إِلَّا ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اللَّهَ قَضَى الْفُرْقَةَ وَ الِاخْتِلَافَ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ حَتَّى لَا يَخْتَلِفَ اثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا يُتَنَازَعَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لَا يَجْحَدَ الْمَفْضُولُ ذَا الْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ النَّقِمَةَ فَكَانَ مِنْهُ التَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ الظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ الْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنْ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ الْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ دَارَ الْقَرَارِ «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى» فَقُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلَائِهِ وَ تَسْلِيماً وَ رِضًى بِقَضَائِه.

[۴۰] . أَخْبَرَنَا الْمُعَافَى بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي جَعْدُ بْنُ الزُّبَيْرِ الْمَخْذُومِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عِمْرَانُ بْنُ يَعْقُوبَ الْجَعْدِيُّ عَنْ أَبِيهِ يَعْقُوبَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي يَحْيَى بْنِ جَعْدَةَ بْنِ هُبَيْرَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ص وَ سَأَلَهُ‏ رَجُلٌ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ حَدِيقَةٍ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً ثُمَّ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً فِي آخِرِهَا فَوْجاً يَكُونُ أَعْرَضَهَا بَحْراً وَ أَعْمَقَهَا طُولًا وَ فَرْعاً وَ أَحْسَنَهَا حنا [جَنًى‏] وَ كَيْفَ تَهْلِكُ أُمَّةٌ أَنَا أَوَّلُهَا وَ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ بَعْدِي مِنَ السُّعَدَاءِ أُولِي الْأَلْبَابِ وَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ آخِرُهَا وَ لَكِنْ يَهْلِكُ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ نُتْجُ الْهَرْجِ لَيْسُوا مِنِّي وَ لَسْتُ مِنْهُمْ.

[۴۱] . در فرازی از حدیث مفصل اهلیلجه امام صادق ع با استناد به نظم در یک باغ، برهانی بر اثبات صانع می‌آورد. فراز مذکور بدین بیان است:

َ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي عَنْ رَجُلٍ أَنْشَأَ حَدِيقَةً عَظِيمَةً وَ بَنَى عَلَيْهَا حَائِطاً وَثِيقاً ثُمَّ غَرَسَ فِيهَا الْأَشْجَارَ وَ الْأَثْمَارَ وَ الرَّيَاحِينَ وَ الْبُقُولَ وَ تَعَاهَدَ سَقْيَهَا وَ تَرْبِيَتَهَا وَ وَقَاهَا مَا يَضُرُّهَا حَتَّى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَوْضِعُ كُلِّ صِنْفٍ مِنْهَا فَإِذَا أَدْرَكَتْ أَشْجَارُهَا وَ أَيْنَعَتْ أَثْمَارُهَا  وَ اهْتَزَّتْ بُقُولُهَا دَفَعْتَ إِلَيْهِ‏  فَسَأَلْتَهُ أَنْ يُطْعِمَكَ لَوْناً مِنَ الثِّمَارِ وَ الْبُقُولِ سَمَّيْتَهُ لَهُ أَ تَرَاهُ كَانَ قَادِراً عَلَى‏ أَنْ يَنْطَلِقَ قَاصِداً مُسْتَمِرّاً لَا يَرْجِعُ وَ لَا يَهْوِي إِلَى شَيْ‏ءٍ يَمُرُّ بِهِ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ الْبُقُولِ حَتَّى يَأْتِيَ الشَّجَرَةَ الَّتِي سَأَلْتَهُ أَنْ يَأْتِيَكَ بِثَمَرِهَا وَ الْبَقْلَةَ الَّتِي طَلَبْتَهَا حَيْثُ كَانَتْ مِنْ أَدْنَى الْحَدِيقَةِ أَوْ أَقْصَاهَا فَيَأْتِيَكَ بِهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ أَ فَرَأَيْتَ لَوْ قَالَ لَكَ صَاحِبُ الْحَدِيقَةِ حَيْثُ سَأَلْتَهُ الثَّمَرَةَ ادْخُلِ الْحَدِيقَةَ فَخُذْ حَاجَتَكَ فَإِنِّي لَا أَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ هَلْ كُنْتَ تَقْدِرُ أَنْ تَنْطَلِقَ قَاصِداً لَا تَأْخُذُ يَمِيناً وَ لَا شِمَالًا حَتَّى تَنْتَهِيَ إِلَى الشَّجَرَةِ فَتَجْتَنِيَ مِنْهَا قَالَ وَ كَيْفَ أَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ وَ لَا عِلْمَ لِي فِي أَيِّ مَوَاضِعِ الْحَدِيقَةِ هِيَ قُلْتُ أَ فَلَيْسَ تَعْلَمُ أَنَّكَ لَمْ تَكُنْ لِتُصِيبَهَا دُونَ أَنْ تَهْجُمَ عَلَيْهَا بِتَعَسُّفٍ وَ جَوَلَانٍ فِي جَمِيعِ الْحَدِيقَةِ حَتَّى تَسْتَدِلَّ عَلَيْهَا بِبَعْضِ حَوَاسِّكَ بَعْدَ مَا تَتَصَفَّحُ فِيهَا مِنَ الشَّجَرَةِ شَجَرَةً شَجَرَةً وَ ثَمَرَةً ثَمَرَةً حَتَّى تَسْقُطَ عَلَى الشَّجَرَةِ الَّتِي تَطْلُبُ بِبَعْضِ حَوَاسِّكَ أَنْ تَأْتِيَهَا وَ إِنْ لَمْ تَرَهَا انْصَرَفْتَ قَالَ وَ كَيْفَ أَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ وَ لَمْ أُعَايِنْ مَغْرِسَهَا حَيْثُ غُرِسَتْ وَ لَا مَنْبِتَهَا حَيْثُ نَبَتَتْ وَ لَا ثَمَرَتَهَا حَيْثُ طَلَعَتْ قُلْتُ فَإِنَّهُ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ يَدُلَّكَ عَقْلُكَ حَيْثُ عَجَزَتْ حَوَاسُّكَ عَنْ إِدْرَاكِ ذَلِكَ أَنَّ الَّذِي غَرَسَ هَذَا الْبُسْتَانَ الْعَظِيمَ فِيمَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ غَرَسَ فِيهِ هَذِهِ الْأَشْجَارَ وَ الْبُقُولَ هُوَ الَّذِي دَلَّ الْحَكِيمَ الَّذِي زَعَمْتَ أَنَّهُ وَضَعَ الطِّبَّ عَلَى تِلْكَ الْعَقَاقِيرِ وَ مَوَاضِعِهَا فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ كَذَلِكَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَسْتَدِلَّ بِعَقْلِكَ عَلَى أَنَّهُ هُوَ الَّذِي سَمَّاهَا وَ سَمَّى بَلْدَتَهَا وَ عَرَفَ مَوَاضِعَهَا كَمَعْرِفَةِ صَاحِبِ الْحَدِيقَةِ الَّذِي سَأَلْتَهُ الثَّمَرَةَ وَ كَذَلِكَ لَا يَسْتَقِيمُ وَ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْغَارِسُ وَ الدَّالُّ عَلَيْهَا إِلَّا الدَّالَّ عَلَى مَنَافِعِهَا وَ مَضَارِّهَا وَ قَرَارِيطِهَا وَ مَثَاقِيلِهَا قَالَ إِنَّ هَذَا لَكَمَا تَقُولُ قُلْتُ أَ فَرَأَيْتَ لَوْ كَانَ خَالِقُ الْجَسَدِ وَ مَا فِيهِ مِنَ الْعَصَبِ وَ اللَّحْمِ وَ الْأَمْعَاءِ وَ الْعُرُوقِ الَّتِي يَأْخُذُ فِيهَا الْأَدْوِيَةُ إِلَى الرَّأْسِ وَ إِلَى الْقَدَمَيْنِ وَ إِلَى مَا سِوَى ذَلِكَ غَيْرَ خَالِقِ الْحَدِيقَةِ وَ غَارِسِ الْعَقَاقِيرِ هَلْ كَانَ يَعْرِفُ زِنَتَهَا وَ مَثَاقِيلَهَا وَ قَرَارِيطَهَا وَ مَا يَصْلُحُ لِكُلِّ دَاءٍ مِنْهَا وَ مَا كَانَ يَأْخُذُ فِي كُلِّ عِرْقٍ قَالَ وَ كَيْفَ يَعْرِفُ ذَلِكَ أَوْ يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ هَذَا لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ مَا يَنْبَغِي أَنْ يَعْرِفَ هَذَا إِلَّا الَّذِي غَرَسَ الْحَدِيقَةَ وَ عَرَفَ كُلَّ شَجَرَةٍ وَ بَقْلَةٍ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْمَنَافِعِ وَ الْمَضَارِّ قُلْتُ أَ فَلَيْسَ كَذَلِكَ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْخَالِقُ وَاحِداً لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ اثْنَيْنِ أَحَدُهُمَا خَالِقُ‏ الدَّوَاءِ وَ الْآخَرُ خَالِقُ الْجَسَدِ وَ الدَّاءِ لَمْ يَهْتَدِ غَارِسُ الْعَقَاقِيرِ لِإِيصَالِ دَوَائِهِ إِلَى الدَّاءِ الَّذِي بِالْجَسَدِ مِمَّا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ وَ لَا اهْتَدَى خَالِقُ الْجَسَدِ إِلَى عِلْمِ مَا يُصْلِحُ ذَلِكَ الدَّاءَ مِنْ تِلْكَ الْعَقَاقِيرِ فَلَمَّا كَانَ خَالِقُ الدَّاءِ وَ الدَّوَاءِ وَاحِداً أَمْضَى الدَّوَاءَ فِي الْعُرُوقِ الَّتِي بَرَأَ وَ صَوَّرَ إِلَى الدَّاءِ الَّذِي عَرَفَ وَ وَضَعَ فَعَلِمَ مِزَاجَهَا مِنْ حَرِّهَا وَ بَرْدِهَا وَ لَيِّنِهَا وَ شَدِيدِهَا وَ مَا يَدْخُلُ فِي كُلِّ دَوَاءٍ مِنْهُ مِنَ الْقَرَارِيطِ وَ الْمَثَاقِيلِ وَ مَا يَصْعَدُ إِلَى الرَّأْسِ مِنْهَا وَ مَا يَهْبِطُ إِلَى الْقَدَمَيْنِ مِنْهَا وَ مَا يَتَفَرَّقُ مِنْهُ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ قَالَ لَا أَشُكُّ فِي هَذَا لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ خَالِقُ الْجَسَدِ غَيْرَ خَالِقِ الْعَقَاقِيرِ لَمْ يَهْتَدِ وَاحِدٌ مِنْهُمَا إِلَى مَا وَصَفْتَ قُلْتُ فَإِنَّ الَّذِي دَلَّ الْحَكِيمَ الَّذِي وَصَفْتَ أَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ خَلَطَ هَذِهِ الْأَدْوِيَةَ وَ دَلَّ عَلَى عَقَاقِيرِهَا الْمُتَفَرِّقَةِ فِيمَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ وَضَعَ هَذَا الطِّبَّ عَلَى مَا وَصَفْتُ لَكَ هُوَ صَاحِبُ الْحَدِيقَةِ فِيمَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ هُوَ بَانِي الْجَسَدِ وَ هُوَ دَلَّ الْحَكِيمَ بِوَحْيٍ مِنْهُ عَلَى صِفَةِ كُلِّ شَجَرَةٍ وَ بَلَدِهَا وَ مَا يَصْلُحُ مِنْهَا مِنَ الْعُرُوقِ وَ الثِّمَارِ وَ الدُّهْنِ وَ الْوَرَقِ وَ الْخَشَبِ وَ اللِّحَاءِ وَ كَذَلِكَ دَلَّهُ عَلَى أَوْزَانِهَا مِنْ مَثَاقِيلِهَا وَ قَرَارِيطِهَا وَ مَا يَصْلُحُ لِكُلِّ دَاءٍ مِنْهَا وَ كَذَلِكَ هُوَ خَالِقُ السِّبَاعِ وَ الطَّيْرِ وَ الدَّوَابِّ الَّتِي فِي مِرَارِهَا الْمَنَافِعُ مِمَّا يَدْخُلُ فِي تِلْكَ الْأَدْوِيَةِ فَإِنَّهُ لَوْ كَانَ غَيْرَ خَالِقِهَا لَمْ يَدْرِ مَا يُنْتَفَعُ بِهِ مِنْ مِرَارِهَا وَ مَا يَضُرُّ وَ مَا يَدْخُلُ مِنْهَا فِي الْعَقَاقِيرِ فَلَمَّا كَانَ الْخَالِقُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَاحِداً دَلَّ عَلَى مَا فِيهِ مِنَ الْمَنَافِعِ مِنْهَا فَسَمَّاهُ بِاسْمِهِ حَتَّى عُرِفَ وَ تُرِكَ مَا لَا مَنْفَعَةَ فِيهِ مِنْهَا فَمِنْ ثَمَّ عَلِمَ الْحَكِيمُ أَيُّ السِّبَاعِ وَ الدَّوَابِّ وَ الطَّيْرِ فِيهِ الْمَنَافِعُ وَ أَيُّهَا لَا مَنْفَعَةَ فِيهِ وَ لَوْ لَا أَنَّ خَالِقَ هَذِهِ الْأَشْيَاءِ دَلَّهُ عَلَيْهَا مَا اهْتَدَى بِهَا قَالَ إِنَّ هَذَا لَكَمَا تَقُولُ وَ قَدْ بَطَلَتِ الْحَوَاسُّ وَ التَّجَارِبُ عِنْدَ هَذِهِ الصِّفَاتِ قُلْتُ أَمَّا إِذَا صَحَّتْ نَفْسُكَ فَتَعَالَ نَنْظُرْ بِعُقُولِنَا وَ نَسْتَدِلَّ بِحَوَاسِّنَا هَلْ كَانَ يَسْتَقِيمُ لِخَالِقِ هَذِهِ الْحَدِيقَةِ وَ غَارِسِ هَذِهِ الْأَشْجَارِ وَ خَالِقِ هَذِهِ الدَّوَابِّ وَ الطَّيْرِ وَ النَّاسِ الَّذِي خَلَقَ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ لِمَنَافِعِهِمْ أَنْ يَخْلُقَ هَذَا الْخَلْقَ وَ يَغْرِسَ هَذَا الْغَرْسَ فِي أَرْضِ غَيْرِهِ مِمَّا إِذَا شَاءَ مَنَعَهُ ذَلِكَ قَالَ مَا يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ الْأَرْضُ الَّتِي خُلِقَتْ فِيهَا الْحَدِيقَةُ الْعَظِيمَةُ وَ غُرِسَتْ فِيهِ‏ الْأَشْجَارُ إِلَّا لِخَالِقِ هَذَا الْخَلْقِ وَ مِلْكَ يَدِهِ قُلْتُ فَقَدْ أَرَى الْأَرْضَ أَيْضاً لِصَاحِبِ الْحَدِيقَةِ لِاتِّصَالِ هَذِهِ الْأَشْيَاءِ بَعْضِهَا بِبَعْضٍ قَالَ مَا فِي هَذَا شَكٌّ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي وَ نَاصِحْ نَفْسَكَ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذِهِ الْحَدِيقَةَ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْخِلْقَةِ الْعَظِيمَةِ مِنَ الْإِنْسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الطَّيْرِ وَ الشَّجَرِ وَ الْعَقَاقِيرِ وَ الثِّمَارِ وَ غَيْرِهَا لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا شُرْبُهَا وَ رَيُّهَا مِنَ الْمَاءِ الَّذِي لَا حَيَاةَ لِشَيْ‏ءٍ إِلَّا بِهِ قَالَ بَلَى قُلْتُ أَ فَتَرَى الْحَدِيقَةَ وَ مَا فِيهَا مِنَ الذَّرْءِ خَالِقُهَا وَاحِدٌ وَ خَالِقَ الْمَاءِ غَيْرَهُ يَحْبِسُهُ عَنْ هَذِهِ الْحَدِيقَةِ إِذَا شَاءَ وَ يُرْسِلُهُ إِذَا شَاءَ فَيُفْسِدُ عَلَى خَالِقِ الْحَدِيقَةِ قَالَ مَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ خَالِقُ هَذِهِ الْحَدِيقَةِ وَ ذَارِئُ هَذَا الذَّرْءِ الْكَثِيرِ وَ غَارِسُ هَذِهِ الْأَشْجَارِ إِلَّا الْمُدَبِّرَ الْأَوَّلَ وَ مَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ الْمَاءُ لِغَيْرِهِ وَ إِنَّ الْيَقِينَ عِنْدِي لَهُوَ إِنَّ الَّذِي يُجْرِي هَذِهِ الْمِيَاهَ مِنْ أَرْضِهِ وَ جِبَالِهِ لَغَارِسُ هَذِهِ الْحَدِيقَةِ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْخَلِيقَةِ لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ الْمَاءُ لِغَيْرِ صَاحِبِ الْحَدِيقَةِ لَهَلَكَ الْحَدِيقَةُ وَ مَا فِيهَا وَ لَكِنَّهُ خَالِقُ الْمَاءِ قَبْلَ الْغَرْسِ وَ الذَّرْءِ وَ بِهِ اسْتَقَامَتِ الْأَشْيَاءُ وَ صَلَحَتْ قُلْتُ أَ فَرَأَيْتَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِهَذِهِ الْمِيَاهِ الْمُنْفَجِرَةِ فِي الْحَدِيقَةِ مَغِيضٌ‏  لِمَا يَفْضُلُ مِنْ شُرْبِهَا يَحْبِسُهُ عَنِ الْحَدِيقَةِ أَنْ يَفِيضَ عَلَيْهَا أَ لَيْسَ كَانَ يَهْلِكُ مَا فِيهَا مِنَ الْخَلْقِ عَلَى حَسَبِ مَا كَانُوا يَهْلِكُونَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهَا مَاءٌ قَالَ بَلَى وَ لَكِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلَّ هَذَا الْبَحْرَ لَيْسَ لَهُ حَابِسٌ وَ أَنَّهُ شَيْ‏ءٌ لَمْ يَزَلْ قُلْتُ أَمَّا أَنْتَ فَقَدْ أَعْطَيْتَنِي أَنَّهُ لَوْ لَا الْبَحْرُ وَ مَغِيضُ الْمِيَاهِ إِلَيْهِ لَهَلَكَتِ الْحَدِيقَةُ قَالَ أَجَلْ قُلْتُ فَإِنِّي أُخْبِرُكَ عَنْ ذَلِكَ بِمَا تَسْتَيْقِنُ بِأَنَّ خَالِقَ الْبَحْرِ هُوَ خَالِقُ الْحَدِيقَةِ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْخَلِيقَةِ وَ أَنَّهُ جَعَلَهُ مَغِيضاً لِمِيَاهِ الْحَدِيقَةِ مَعَ مَا جَعَلَ فِيهِ مِنَ الْمَنَافِعِ لِلنَّاسِ قَالَ فَاجْعَلْنِي مِنْ ذَلِكَ عَلَى يَقِينٍ كَمَا جَعَلْتَنِي مِنْ غَيْرِهِ قُلْتُ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ فُضُولَ مَاءِ الدُّنْيَا يَصِيرُ فِي الْبَحْرِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَهَلْ رَأَيْتَهُ زَائِداً قَطُّ فِي كَثْرَةِ الْمَاءِ وَ تَتَابُعِ الْأَمْطَارِ عَلَى الْحَدِّ الَّذِي لَمْ يَزَلْ عَلَيْهِ أَوْ هَلْ رَأَيْتَهُ نَاقِصاً فِي قِلَّةِ الْمِيَاهِ وَ شِدَّةِ الْحَرِّ وَ شِدَّةِ الْقَحْطِ قَالَ لَا قُلْتُ أَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ يَدُلَّكَ عَقْلُكَ عَلَى أَنَّ خَالِقَهُ وَ خَالِقَ الْحَدِيقَةِ وَ مَا فِيهَا مِنَ الْخَلِيقَةِ وَاحِدٌ وَ أَنَّهُ هُوَ الَّذِي وَضَعَ لَهُ حَدّاً لَا يُجَاوِزُهُ لِكَثْرَةِ الْمَاءِ وَ لَا لِقِلَّتِهِ وَ أَنَّ مِمَّا يُسْتَدَلُّ عَلَى مَا أَقُولُ أَنَّهُ يَقْبَلُ بِالْأَمْوَاجِ أَمْثَالَ الْجِبَالِ يُشْرِفُ عَلَى‏ السَّهْلِ وَ الْجَبَلِ فَلَوْ لَمْ تُقْبَضْ أَمْوَاجُهُ وَ لَمْ تُحْبَسْ فِي الْمَوَاضِعِ الَّتِي أُمِرَتْ بِالاحْتِبَاسِ فِيهَا لَأَطْبَقَتْ عَلَى الدُّنْيَا حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ عَلَى تِلْكَ الْمَوَاضِعِ الَّتِي لَمْ تَزَلْ تَنْتَهِي إِلَيْهَا ذَلَّتْ أَمْوَاجُهُ وَ خَضَعَ إِشْرَافُهُ قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَمَا وَصَفْتَ وَ لَقَدْ عَايَنْتُ مِنْهُ كُلَّ الَّذِي ذَكَرْتَ وَ لَقَدْ أَتَيْتَنِي بِبُرْهَانٍ وَ دَلَالاتٍ وَ مَا أَقْدِرُ عَلَى إِنْكَارِهَا وَ لَا جُحُودِهَا لِبَيَانِهَا قُلْتُ وَ غَيْرَ ذَلِكَ سَآتِيكَ بِهِ مِمَّا تَعْرِفُ اتِّصَالَ الْخَلْقِ بَعْضِهِ بِبَعْضٍ وَ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ مُدَبِّرٍ حَكِيمٍ عَالِمٍ قَدِيرٍ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ عَامَّةَ الْحَدِيقَةِ لَيْسَ شُرْبُهَا مِنَ الْأَنْهَارِ وَ الْعُيُونِ وَ أَنَّ أَعْظَمَ مَا يَنْبُتُ فِيهَا مِنَ الْعَقَاقِيرِ وَ الْبُقُولِ الَّتِي فِي الْحَدِيقَةِ وَ مَعَاشِ مَا فِيهَا مِنَ الدَّوَابِّ وَ الْوَحْشِ وَ الطَّيْرِ مِنَ الْبَرَارِي الَّتِي لَا عُيُونَ لَهَا وَ لَا أَنْهَارَ إِنَّمَا يَسْقِيهِ السَّحَابُ قَالَ بَلَى قُلْتُ أَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ يَدُلَّكَ عَقْلُكَ وَ مَا أَدْرَكْتَ بِالْحَوَاسِّ الَّتِي زَعَمْتَ أَنَّ الْأَشْيَاءَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِهَا أَنَّهُ لَوْ كَانَ السَّحَابُ الَّذِي يَحْتَمِلُ مِنَ الْمِيَاهِ إِلَى الْبُلْدَانِ وَ الْمَوَاضِعِ الَّتِي لَا تَنَالُهَا مَاءُ الْعُيُونِ وَ الْأَنْهَارِ وَ فِيهَا الْعَقَاقِيرُ وَ الْبُقُولُ وَ الشَّجَرُ وَ الْأَنْعَامُ لِغَيْرِ صَاحِبِ الْحَدِيقَةِ لَأَمْسَكَهُ عَنِ الْحَدِيقَةِ إِذَا شَاءَ وَ لَكَانَ خَالِقُ الْحَدِيقَةِ مِنْ بَقَاءِ خَلِيقَتِهِ الَّتِي ذَرَأَ وَ بَرَأَ عَلَى غَرُورٍ وَ وَجَلٍ خَائِفاً عَلَى خَلِيقَتِهِ أَنْ يَحْبِسَ صَاحِبُ الْمَطَرِ الْمَاءَ الَّذِي لَا حَيَاةَ لِلْخَلِيقَةِ إِلَّا بِه‏ (بحار الأنوار، ج‏۳، ص۱۸۵-۱۸۹)

[۴۲] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن ابن عباس قال الحدائق كل ملتف و الغلب ما غلظ و الأب ما أنبت الأرض مما يأكله الدواب و لا يأكله الناس.

[۴۳] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن مجاهد وَ حَدائِقَ غُلْباً قال ملتفة وَ فاكِهَةً و هو ما أكل الناس وَ أَبًّا ما أكلت الانعام.

[۴۴] . «وَ حَدائِقَ غُلْباً» … قيل غلبا ملتفة الشجر عن مجاهد

[۴۵] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن ابن عباس قال الحدائق كل ملتف و الغلب ما غلظ و الأب ما أنبت الأرض مما يأكله الدواب و لا يأكله الناس.

و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن عكرمة غُلْباً قال غلاظا

و أخرج ابن المنذر عن السدى قال الحدائق البساتين و الغلب ما غلظ من الشجر و الأب العشب مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ قال الفاكهة لكم و العشب لأنعامكم

[۴۶] . الغلب الغلاظ شجرة غلباء غليظة قال الفرزدق: عوى فأثار أغلب ضيغميا فويل ابن المراغة ما استثارا.

[۴۷] . «وَ حَدائِقَ غُلْباً» أي و بساتين محوطة تشتمل على أشجار عظام غلاظ مختلفة.

[۴۸] . و قوله: «وَ حَدائِقَ غُلْباً» الحدائق جمع حديقة و هي على ما فسر البستان المحوط و الغلب جمع غلباء يقال: شجرة غلباء أي عظيمة غليظة فالحدائق الغلب البساتين المشتملة على أشجار عظام غلاظ.

[۴۹] . و أخرج ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم من طريق على عن ابن عباس وَ قَضْباً قال الفصفصة يعنى القت وَ حَدائِقَ غُلْباً قال طوال وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا قال الثمار الرطبة.

[۵۰] . و الغلب: ما غلظ من النخل.

[۵۱] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن الحسن قال الغلب الكرام من النخل

و أخرج عبد بن حميد و قضبا قال الفصافص وَ حَدائِقَ غُلْباً النخل الكرام وَ فاكِهَةً لكم وَ أَبًّا لأنعامكم.

[۵۲] . غُلْباً، قال ابن عباس: غلاظا، و عنه: طوالا و عن قتادة و ابن زيد: كراما.

[۵۳] . قوله تعالى:وَ حَدائِقَ غُلْباً: الأصل في الوصف بالغلب الرقاب فالغلب الغلاظ الأعناق الواحد أغلب يقال أسد أغلب، ثم هاهنا قولان:

الأول: أن يكون المراد وصف كل حديقة بأن أشجارها متكاثفة متقاربة، و هذا قول مجاهد و مقاتل قالا: الغلب الملتفة الشجر بعضه في بعض، يقال اغلولب العشب و اغلولبت الأرض إذا التف عشبها.

و الثاني: أن يكون المراد وصف كل واحد من الأشجار بالغلظ و العظم، قال عطاء عن ابن عباس: يريد الشجر العظام، و قال الفراء: الغلب ما غلظ من النخل.

[۵۴] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن ابن عباس وَ حَدائِقَ غُلْباً قال شجر في الجنة يستظلل به لا يحمل منه شيأ.

[۵۵] . وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً- ۸۰/ ۳۰.الحدق بمعنى الاستدارة، أى المقامات المستديرة من الجنّات الملموسة، أو الروحانيّة و الاستدارة أحسن الأشكال و أتمّها و أسدّها.و الأغلب من المقام: ما يكون متفوّقا و متعاليا و فيه قدرة و قوّة في ذاته يعلو على سائر المقامات و يتظاهر عليها.

بازدیدها: ۳۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*