۱۱۱۷) وَ فاكِهَةً وَ أَبّاً

۶-۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۵

ترجمه

و میوه‌ای و چراگاهی؛

أَبّاً / أَباً

در عموم قراءات رایج این کلمه به صورت مشدد «أَبّاً» قرائت شده است؛

اما در برخی قراءات غیرمشهور (صوفی و أدیب و کفرتوثی) به صورت غیرمشدد «أَباً» قرائت شده است.

المغنی فی القراءات، ص۱۸۹۲[۱]

نکات ادبی

فاكِهَةً

در مورد ماده «فکه» قبلا بیان شد که برخی گفته‌اند که در اصل دلالت دارد بر طیب خاطر و دلپسندی، و یا خوش طبع بودن؛ و برخی با اشاره به کاربرد کلمه «مُفکِهة» و «مُفکِه» در خصوص شتری که آماده وضع حمل است (که نشیمنگاهش باز می‌شود) [و احتمالا باز شدن دهان در هنگام خندیدن] گفته‌اند اصل این ماده دلالت دارد بر گشودگی و  باز شدن میانه چیزی با امر لطیفی که آن را پر می‌کند ویا از آن بیرون می‌زند.

«فاکهه» (لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ؛ یس/۵۷) – که جمع آن «فواکه» است (لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ؛ مومنون/۱۹) – به میوه گویند، از آن جهت که انسان از آن احساس طیب خاطر می‌کند، و یا اینکه چون طبیعتش دلپسند است، و یا اثر طیب و دلپسندی در نفس آدمی باقی می گذارد؛ هرچند که برخی به خاطر آیه «فيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ» (الرحمن/۶۸) بر اطلاق آن بر تمام میوه‌ها تردید کرده‌اند و گفته‌اند بر انگور و انار و خرما اطلاق نمی‌شود (ظاهرا این نظر ابوحنیفه بوده) و برخی هم پاسخ داده‌اند که این تفصیل‌های بعد از اجمال لزوما دلالت بر عدم شمول کلمه اول نمی‌شود چنانکه در مورد کلمه پیامبران در آیه «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ« (احزاب/۷) مشاهده می‌شود. به نظر می‌رسد کسی که چنان تحلیل داشته از این آیه «فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فيها فَواكِهُ كَثيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ» (مومنون/۱۹) کاملا غفلت کرده، و روایتی نبوی هم که ذیل این آیه سوره الرحمن آمده موید همین عام بودن است.

جلسه ۹۸۷ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/

أَبًّا

درباره ماده «أبب» ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:‌ یکی بر معنای چراگاه و مرتع؛ و دیگری قصد کردن و آماده شدن (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۶-۷[۲]). اما اغلب اهل لغت دومی را معنای محوری این ماده دانسته‌اند و اولی را به آن برگردانده‌اند، چنانکه مثلا راغب و مرحوم مصطفوی هردو بر این باورند که وجه تسمیه چراگاه به «أبّ» این است که برای چریدن چارپایان آماده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۹[۳]؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱، ص۱۸[۴])؛ و زمخشری توضیح داده که چون چراگاه، قصد می‌شود و برای علف سراغش می‌روند و بر این تأکید کرده که «أبّ» و «أمّ» در یک فضای معنایی مرتبط هستند (الكشاف، ج‏۴، ص۷۰۴[۵]) [ظاهرا وی «أب» به معنای پدر را با اشتقاق کبیر به «أبّ» مرتبط دانسته و آن را همانند «اُمّ» دانسته است که به معنای مادر است اما برگرفته از ماده «أمَّ» است که به معنای «قصد کردن» می‌باشد][۶] و حسن جبل هم معنای محوری این ماده را «آماده شدن برای کاری به نحو پیشگام شدن یا ارتفاع گرفتن»[۷] دانسته و وجه تسمیه چراگاه به «أبّ» را این دانسته که اولا بدون اینکه کسی برایش زحمتی بکشد همیشه برای چرای دامها آماده است و ثانیا برخلاف حبوبات که رشد رو به بالا ندارند چراگاه رشدش رو به بالاست و با بالا آمدن علفها آماده برای چریدن چارپایان می‌شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۳-۵۵). البته ظاهر کلام مرحوم طبرسی به نحوی است که گویی معنای اصلی این ماده همان چراگاه است و کلمه قصد کاری کردن یا آماده شدن هم به نحوی از آن گرفته شده چنانکه از نظر وی تعبیر «أب الی سیفه فاستله: دست به سمت شمشیرش برد که آن را بیرون آورد» از باب تشبیه به چهارپایانی است که می‌خواهند از چراگاه خارج شوند (مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۷[۸]).

برخلاف زمخشری که «أب» ‌به معنای پدر را با «أبّ» در یک فضا تحلیل کرد، اغلب اهل لغت «أب» را ذیل ماده «أبو» بحث کرده‌اند و اصل معنای آن را تربیت و غذا دادن دانسته‌اند که ما قبلا در جلسه ۹۳۶ درباره آن بحث کردیم (https://yekaye.ir/an-nesa-4-11/) و البته حسن جبل هم ظاهرا از این جهت به زمخشری نزدیک است یعنی اگرچه دو ماده «أبب» و «أبو» را مستقل بحث کرده، اما بر ارتباط وثیقی بین این دو تأکید کرده است و گفته است که در کلمه «أبّ» به معنای چراگاه هم می‌بینیم که غذای دام است و از این جهت به معنای غذا دادنی که در «أب» به معنای پدر است کاملا مرتبط است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۶[۹]).

ماده «أبب» (با فرض اینکه مستقل از «أب» ‌به معنای «پدر» باشد) تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.

حدیث

تمام احادیثی که ذیل آیه ۲۷ (جلسه ۱۱۱۳ https://yekaye.ir/ababsa-80-27/) گذشت به این آیه نیز مربوط می‌شود؛ همچنین ذیل آیه ۲۸ (جلسه ۱۱۱۴ حدیث۷ https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانسته‌اند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کرده‌اند. که در آنجا آمد: «الْأَبُّ» یعنی علوفه چهارپایان. اما احادیث دیگر:

۱) الف. روايت شده که از ابو بكر معنى آيه شريفه «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» را پرسيدند. او معنى كلمه «أبّ» را نمی‌دانست و گفت: كدام آسمان بر من سايه گستراند، يا كدام زمين مرا بر خود گيرد، يا چه بكنم اگر در كتاب خداى تعالى چيزى را بگويم كه آن را ندانم، اما «فاكهة» را مي‌دانیم كه چيست و اما «أب» پس خدا به آن داناتر است.

اين سخنان به گوش امير المؤمنين عليه السّلام رسيد فرمود: سبحان اللَّه! آيا نمی‌دانست كه «أب» همان مرتع و چراگاه است، و اين گفتار خداوند متعال كه فرموده: «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» براى برشمردن نعمتهاى او بر بندگان است، كه چگونه غذای آنها را مهیا کرده و براى ايشان و براى چهار پايانشان چه آفريده كه موجب زندگى خودشان و قوام یافتن بدنشان است.

الإرشاد، ج‏۱، ص۲۰۰؛ مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏۲، ص۳۵۸[۱۰]؛ كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص۶۹[۱۱]

وَ رَوَوْا أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» فَلَمْ يَعْرِفْ مَعْنَى الْأَبِّ فِي الْقُرْآنِ وَ قَالَ أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي وَ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي أَمْ كَيْفَ أَصْنَعُ إِنْ قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى بِمَا لَا أَعْلَمُ؟ أَمَّا الْفَاكِهَةُ فَنَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ.

فَبَلَغَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مَقَالُهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ ع: يَا سُبْحَانَ اللَّهِ! أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْكَلَاءُ وَ الْمَرْعَى؟! وَ إِنَّ قَوْلَهُ عَزَّ اسْمُهُ «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» اعْتِدَادٌ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بِإِنْعَامِهِ عَلَى خَلْقِهِ فِيمَا غَذَّاهُمْ بِهِ وَ خَلَقَهُ لَهُمْ وَ لِأَنْعَامِهِمْ مِمَّا تَحْيَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُم‏

سخن ابوبکر در بسیاری از منابع اهل سنت آمده است مانند مصنف ابن أبي شيبة (ج۶، ص۱۳۶[۱۲])، الكشف والبيان عن تفسير القرآن (ثعلبی) (ج۱۰، ص۱۳۴[۱۳])؛ تفسير القرطبي (ج۱۹، ص۲۲۳[۱۴])

و جالب اینجاست که در بسیاری از کتب تفسیری اهل سنت بلافاصله بعد از این واقعه، شبیه همین را در مورد عمر روایت کرده‌اند (از جمله همین دو تفسیر فوق، یعنی تفسیر الثعلبی، ج۱۰، ص۱۳۴[۱۵] و تفسير القرطبي، ج۱۹، ص۲۲۳[۱۶]) و البته در این نقلها معلوم می‌شود که ابوبکر فقط ابراز ندانستن کرد اما عمر وقتی می‌فهمید برخی صحابه بر این مطلب اطلاع دارند و برای مردم پاسخ می‌دهند دست به تازیانه می‌برد! از باب نمونه برخی از نقل‌های خود اهل سنت که سیوطی ذیل همین آیه گردآوری کرده است تقدیم می‌شود:

ب. از ابو بكر معنى آيه شريفه «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» را پرسيدند. گفت: كدام آسمان بر من سايه گستراند، يا كدام زمين مرا بر خود گيرد، اگر در كتاب خداى تعالى چيزى را بگويم كه آن را ندانم.

ج. به طرق متعدد از انس روایت شده که عمر بر منبر آیات «فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً» را تا عبارت «وَ أَبًّا» قرائت کرد. سپس گفت: همه اینها را می‌دانیم که چیست، اما «أبّ» چیست؟! سپس عصایی را که در دستش بود پرتاب کرد و گفت: به جانم سوگند این تکلف است! چه اشکالی دارد که ندانیم «أبّ» ‌چیست؟ آنچه را هدایتش از کتاب آشکار است پیروی کنید و بدان عمل کنید و آنچه را نمی‌دانید به پروردگارش واگذار نمایید.

د. عبدالرحمن بن یزید می‌گوید:‌شخصی از عمر درباره سخن خداوند «وَ أَبًّا» سوال کرد. [عمر پاسخی نداشت] وقتی دید که اصحاب دارند پاسخ وی را می‌دهند با تازیانه به سراغشان رفت.

ه. به طریقی دیگر از انس روایت شده که عمر آیه «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» را قرائت کرد و گفت: میوه را که می‌دانیم چیست؛ اما «أبّ» چیست؟! سپس گفت: ما از تکلف نهی شده‌ایم.

و. از ابووائل روایت شده است که از عمر درباره اسن سخن خداوند «وَ أَبًّا» سوال شد. گفت: ما به این مکلف نشده‌ایم؛ یا: ما به این دستور داده نشده‌ایم.

الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۷

ب. أخرج أبو عبيد في فضائله و عبد بن حميد عن ابراهيم التيمي قال: سئل أبو بكر الصديق رضى الله عنه عن قوله وَ أَبًّا فقال أى سماء تظلني و أى أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم.

ج. أخرج سعيد بن منصور و ابن جرير و ابن سعد و عبد حميد و ابن المنذر و ابن مردويه و البيهقي في شعب الايمان و الخطيب و الحاكم و صححه عن أنس: أن عمر قرأ على المنبر «فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً» إلى قوله «وَ أَبًّا». قال: كل هذا قد عرفناه فما الأب؟! ثم رفض عصا كانت في يده، فقال: هذا لعمر الله هو التكلف. فما عليك ان لا ندري ما الأب؟ اتبعوا ما بين لكم هداه من الكتاب، فاعملوا به، و ما لم تعرفوه، فكلوه إلى ربه.

د. أخرج عبد بن حميد عن عبد الرحمن بن يزيد: أن رجلا سأل عمر عن قوله «وَ أَبًّا». فلما رآهم يقولون، أقبل عليهم بالدرة.

ه. أخرج عبد بن حميد و ابن الأنباري في المصاحف عن أنس قال قرأ عمر «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا»؛ فقال: هذه الفاكهة قد عرفناها؛ فما الأب؟ ثم قال: نهينا عن التكلف.

و. أخرج ابن مردويه عن أبى وائل: أن عمر سئل عن قوله «وَ أَبًّا» ما الأب؟ ثم قال: ما كلفنا هذا. أو ما أمرنا بهذا.

 

۲) الف. از امام صادق ع روایت شده است:

میوه، صد و بیست رنگ (گونه) است، که سروری آن‎ها انار است.

الكافي، ج‏۶، ص۳۵۲؛ المحاسن، ج‏۲، ص۵۳۹

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

الْفَاكِهَةُ مِائَةٌ وَ عِشْرُونَ لَوْناً سَيِّدُهَا الرُّمَّانُ.

ب. از امام صادق ع روایت شده است:

هنگامی که خداوند عز و جل حضرت آدم را از بهشت هبوط داد همراهش صد و بیست شاخه (نهال) از آن [= میوه های بهشتی] فرستاد؛ چهل تا از آنها درون و بیرونش خورده می‌شود؛ چهل تا درونش خورده می‌شود وبیرونش را دور می‌اندازند و چهل تا بیرونش خورده می‌شود و داخلش را دور می اندازند و جوال‌هایی که در آن است بذر هر چیزی است.

الخصال، ج‏۲، ص۶۰۱

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:

لَمَّا أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ ع مِنَ الْجَنَّةِ أَهْبَطَ مَعَهُ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ قَضِيبٍ مِنْهَا أَرْبَعُونَ مَا يُؤْكَلُ دَاخِلُهَا وَ خَارِجُهَا وَ أَرْبَعُونَ مِنْهَا مَا يُؤْكَلُ دَاخِلُهَا وَ يُرْمَى بِخَارِجِهَا وَ أَرْبَعُونَ مِنْهَا مَا يُؤْكَلُ خَارِجُهَا وَ يُرْمَى بِدَاخِلِهَا وَ غِرَارَةٌ فِيهَا بَزْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ.[۱۷]

حدیث فوق از احادیثی است که قبلا در جلسه ۹۸۷ گذشت. درباره میوه‌هایی که اصل آنها بهشتی بوده است به جلسه ۹۸۷ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/ (بویژه حدیث۲) مراجعه کنید.

 

۳) از امام صادق ع از پدرانشان از امیرالمومنین ع روایت شده است که فرمودند:

رسول الله ص این گونه بودند که وقتی میوه تازه‌ای می‌دیدند آن را می‌بوسیدند و بر چشمان و بر دهان خود می‌گذاشتنند و می‌فرمودند:

خدایا همان طور که اول این را در عافیت به ما نشان دادی، پایانش را هم در عافیت به ما نشان بدهد.

الأمالي( للصدوق)، ص۲۶۵

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَى الْفَاكِهَةَ الْجَدِيدَةَ قَبَّلَهَا وَ وَضَعَهَا عَلَى‏ عَيْنَيْهِ وَ فَمِهِ؛ ثُمَّ قَالَ:

اللَّهُمَّ كَمَا أَرَيْتَنَا أَوَّلَهَا فِي عَافِيَةٍ فَأَرِنَا آخِرَهَا فِي عَافِيَةٍ.

تدبر

۱) «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا»

غالبا مقصود از «فاكِهَة» را میوه‌هایی که انسان می‌خورد دانسته‌اند و مقصود از «أَبًّا» را چراگاه و مراتعی که چارپایان در آنها می‌چرند؛ و گفته شده که «أَبّ» برای حیوان همانند «فاکهه» برای انسان است (مثلا: مجمع البيان، ج‏۱۰، ص۶۶۸[۱۸]؛ البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۱۹])؛ که بر این اساس در واقع خداوند دارد به دو دسته مهم گیاهانی که به ترتیب مورد استفاده انسان و حیوان‌اند اشاره می‌کند، با این توجه که غالبا میوه محصول درختانی است که انسان در پرورش آن نقش دارد و چراگاه غالبا گیاهانی هستند که خودرو هستند؛ که خداوند با بارش باران این دو را برای این دو گروه مهیا کرده است، چنانکه در آیه بعد می‌فرماید: «مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۱، ص۱۹[۲۰]).

این توضیح بر اساس قول مشهور در تفسیر این دو کلمه است؛ چنانکه از اغلب قدمای مفسران همچون ابن عباس و مجاهد و سدی و عبد بن حمید و ضحاک و عکرمه و حسن و سعید بن جبیر (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶-۳۱۷[۲۱]) و ابوحنیفه و بیضاوی و نیز اغلب اهل لغت همچون ابن یزیدی و هروی و زمخشری و زجاج و فراء و زبیدی (تاج العروس، ج‏۱، ص۲۹۳[۲۲]) همین توضیح آمده است؛ اما در خصوص این دو کلمه تفاسیر دیگری هم بیان شده است؛ از جمله:

الف. از ابن عباس این قول هم نقل شده که «أَبًّا» میوه تر و تازه است (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۶[۲۳]).

ب. از کلبی نقل شده که «فاکهه» گیاهان تر و تازه است و «أب» گیاهان خشک (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۲۴])؛ برخی این مطلب را این گونه نقل کرده‌اند که «فاکهه» میوه تر و تازه است؛ اما «أب» میوه‌هایی که خشک می‌کنند که در زمستان مصرف کنند (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰[۲۵]).

ج. از ضحاک و جلال نقل شده که «أب» خصوص کاه است (البحر المحيط، ج‏۱۰، ص۴۱۰[۲۶]؛ الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۷[۲۷]؛ تاج العروس، ج‏۱، ص۲۹۳[۲۸]).

د. از ابورزین نقل شده که «أب» مطلق گیاه است؛ و از عطاء و ثعلب هم نقل شده که «أب» هر چیزی است که از زمین بروید (الدر المنثور، ج‏۶، ص۳۱۷[۲۹]؛ تاج العروس، ج‏۱، ص۲۹۳[۳۰]).

ه. فخر رازی به این قول متمایل شده که «فاکهه» همه میوه‌هاست غیر از انگور و زیتون و خرما، زیرا که در این آیه بعد از این سه آمده و معطوف باید غیر از معطوف علیه باشد (مفاتيح الغيب، ج‏۳۱، ص۶۰[۳۱])؛ در حالی که این دلیل قانع‌کننده نیست، زیرا می‌تواند آنها از باب اعتنای خاصی که بدانها هست مقدم آمده باشد و بعد کل میوه‌ها اشاره شده باشد (الميزان، ج‏۲۰، ص۲۱۰[۳۲]).

 

۲) «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا»

کلمه «أَبًّا» از کلمات خاص و کم‌کاربرد قرآنی است که چنانکه بیان شد به معنای چراگاه است و معانی دیگری هم برایش گفته‌اند.

چنانکه در حدیث ۱ اشاره شد از وقایعی که در کتب اهل سنت با سندهای گوناگون آمده است و در بسیاری از کتب تفسیری اهل سنت ذیل همین آیه آمده است این واقعه است که دو خلیفه اول، زمانی که بر مصدر امور بودند، در خصوص معنای این کلمه اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و دیدیم عمر حتی با تازیانه مانع می‌شد از اینکه کس دیگری هم بخواهد پاسخ سوال مردم در خصوص این آیه را بدهد!

بسیاری از اهل سنت هم این را جزء محاسن آن دو می‌شمرند چنانکه در مقدمه بسیاری از کتاب‌های تفسیری اهل سنت، وقتی در مقام ضرورت پرهیز از تفسیر به رأی سخن گفته می‌شود به این جملات ابوبکر و عمر اشاره می‌کنند (مثلا ر.ک: تفسير القرطبي، ج۱، ص۳۴[۳۳]؛ بحر العلوم (تفسير السمرقندي) ج۱، ص۱۲[۳۴]؛ تفسير الراغب الأصفهاني، ج۱، ص۳۷[۳۵]؛ تفسير البغوي، ج۱، ص۱۷[۳۶]؛ تفسير الخازن (لباب التأويل في معاني التنزيل) ج۱، ص۶[۳۷]؛ تفسير ابن كثير، ج۱، ص۱۱[۳۸]؛ تفسير القاسمي (محاسن التأويل) ج۱، ص۵۴[۳۹] و ۹۹[۴۰]).

این نکته که وقتی آنان معنای این کلمه را ندانستند از خودشان معنایی برای این کلمه نساختند جای قدردانی دارد، اما مساله این است که چرا افراد را به کسانی که این معنا را می‌دانند ارجاع ندادند؟ و چرا عمر اگر کس دیگری می‌خواست آنچه اینها نمی‌دانند را به مردم بگوید با تازیانه سراغش می‌رفت؟ مساله زمانی جالب‌تر می‌شود که به یاد آوریم که عمر همان کسی است که وقتی پیامبر اکرم در بستر بیماری افتادند و در شرف رحلت بودند با گفتن جمله «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ: کتاب خدا برای ما کفایت می‌کند» مانع وصیت رسول الله شد که می‌خواست مسیر بعد از خویش را چنان معلوم کند که کسی به گمراهی نیفتد (قبلا در بحث از آیه اول سوره حجرات در جلسه ۱۰۶۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/ ذیل عنوان «مصداق فاجعه‌آمیز صدا بلند کردن بر سر پیامبر در تاریخ» سندهای متعدد وقوع این سخن توسط عمر ارائه شد در زمانی که رسول الله ص قصد داشت مطلبی بنویسید که مردم بعد از وی گمراه نشوند؛ و نشان دادیم این واقعه در معتبرترین کتابهای اهل سنت مثل صحیح بخاری و مسلم آمده و اصلا قابل انکار نیست).

شک نداریم که پرهیز از سخن گفتن بدون علم، بویژه در خصوص کتاب خدا، کار قابل تقدیری است، اما سوال ما این است که چگونه عمر بین «کتاب خدا کافی است» و «بی‌اطلاعی حتی در حد برخی معانی ظاهری کلمات این کتاب» جمع می‌کرد و کسی که خودش می‌داند خودش و دیگران علم کافی به کتاب خدا ندارند (وقتی دیگران که اظهارنظر می‌کنند را تازیانه می‌زند در خوش بینانه‌ترین حالت که برخی علمای اهل سنت توضیح داده‌اند مقصودش این است که شما هم بلد نیستید و در چیزی که بلد نیستید اظهارنظر نکنید)، چرا با ادعای کتاب خدا کافی است مانع ابلاغ وصیت پیامبر اکرم ص، در خصوص نشان دادن مسیری که هیچکس دچار انحراف نخواهد شد، می‌شود؟!

 

 


[۱] . الصوفی و الأدیب و الکفرتوثی:‌ «وَ أَبًا» بتخفیف الباء.

[۲] . اعلم أن للهمزة و الباء فى المضاعف أصلين، أحدهما المرعَى، و الآخر القَصْدَ و التهيُّؤ. فأما الأول فقول اللَّه عزَّ و جلَّ: وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» قال أبو زيد الأنصارىّ: لم أسمع للأبِّ ذكرًا إلَّا فى القرآن. قال الخليل و أبو زيد: الأبُّ المرعى، بوزن فَعْل. و أنشدَ ابنُ دريد: «جِذْمُنا قيسٌ و نجدٌ دارُنا / و لنا الأبُّ به و المَكْرَعُ‏» و أنشدَ شُبيل بن عَزْرَة لأبى دُواد: «يَرعى برَوْضِ الحَزْنِ من أَبِّهِ / قُريانه فى عانةٍ تصحبُ» أى تحفظ. يقال: صَحِبَكَ اللَّه أى حفِظك. قال أبو إسحاق الزجَّاج: الأبّ جميع الكلأ الذى تعتلفه الماشية، كذَا رُوِيَ عن ابن عبَّاس رضى اللَّه عنه. فهذا أصلٌ.

و أما الثانى فقال الخليل و ابن دُريد: الأبّ مصدَر أَبَّ فلانٌ إلى سيفه إذا ردَّ يدَه إليه ليستلّه. الأبّ فى قول ابن دريد: النزاع إلى الوطن، و الأبّ فى روايتهما التهيُّؤ للمسير. و قال الخليل وحدَه: أبّ‏ هذا الشى‏ءٌ، إذا تهيَّأ و استقامت طريقته إبَابَةً. و أنشدَ للأعشى: «صَرَمْتُ و لم أصرمْكُمُ و كصارمٍ / أخٌ قَدْ طوى كشحاً و أبّ ليذْهَبا» قال هشام بن عقُبة فى الإبَابَة: «و أبّ ذُو المحضَرِ البَادِى إبابَتَهُ / و قَوَّضَتْ نِيَّةٌ أطنَابَ تَخْييمِ‏» و ذكر ناسٌ أنَّ الظِّبَاء لا ترِدُ و لا يُعرَف لها وِرد. قالوا: و لذلك قالت العَرَب فى الظِّبَاء: «إن وَجَدَتْ فلا عَبَاب، و إن عَدِمت فلا أَباب» معناه إنْ وجدَتْ ماءً لم تعُبَّ فيه و إن لم تجِدْه لم تأبُبْ لطلبِه. و اللَّهُ أعلم بصحَّة ذلك. و الأبّ: القصدُ، يقال أببت أبّه، و أمَمت أمَّهُ، و حَمَمت حمَّهُ، و حرَدْتُ حردهُ، وَ صَمَدتُ صَمْده. قال الراجز يصفُ ذئباً: «مَرَّ مُدِلٍّ كرِشاء الغَرْبِ / فأبَّ أبَّ غنَمِى و أبِّى‏» أى قصدَ قصْدَها و قصدِى.

[۳] . أب‏. قوله تعالى: وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا [عبس/ ۳۱]. الْأَبُّ: المرعى المتهيّئ للرعي و الجز، من قولهم: أَبَّ لكذا أي: تهيّأ، أَبّاً و إِبَابَةً و إِبَاباً، و أَبَّ إلى وطنه: إذا نزع إلى وطنه نزوعاً تهيّأ لقصده، و كذا أَبَّ لسيفه: إذا تهيأ لسلّه. و إِبَّانُ ذلك فعلان منه، و هو الزمان المهيأ لفعله و مجيئه.

[۴] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو التهيّؤ، فالأبّ مصدرا بهذا المعنى، و صفة كصعب بمعنى المتهيّئ. و إطلاقه على المرعى بمناسبة كونه متهيّئا للرعي. فالكلأ و العشب و ما ينبت من الأرض طبعا و من دون زرع متهيّأ لرعى الأنعام، كالفاكهة لتنعّم الإنسان. و أمّا مفاهيم القصد و التجهّز و الاشتياق الى الوطن، كلّها من مصاديق التهيّؤ في مواردها.

[۵] . و الأب: المرعى، لأنه يؤبّ أى يؤم و ينتجع. و الأبّ و الأمّ: أخوان. قال: «جذمنا قيس و نجد دارنا / و لنا الأبّ به و المكر»

[۶] . فخر رازی هم به این قول ابراز تمایل کرده است:

و ثامنها: قوله تعالى: وَ أَبًّا و الأب هو المرعى، قال صاحب «الكشاف» لأنه يؤب أي يؤم و ينتجع، و الأب و الأم أخوان قال الشاعر: « جذمنا قيس و نجد دارنا لنا الأب به و المكرع‏] (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج‏۳۱، ص۶۰)

[۷] . التهیؤ للأمر تقدما أو ارتفاعا

[۸] . و الأب المرعى من الحشيش و سائر النبات الذي ترعاه الأنعام و الدواب و يقال أب إلى سيفه فاستله أي بدر إليه وهب إليه فيكون كبدور المرعى بالخروج قال الأعشى: «صرمت و لم أصرمكم و كصارم / أخ قد طوى كشحا و أب ليذهبا» و قال في الأب: جذمنا قيس و نجد دارنا و لنا الأب بها و المكرع‏.

[۹] . المعنی المحوری لاستعمالات هذا الترکیب [=أبو] هو: الغذو: کما هو واضح من الاستعمالین المذکورین و الغذو امداد البطن بما یقوت البدن و ینمیه و یوید ذلک … و کذلک ترکیب (أبب) الذی یعبر – ضمن ما یعبر – عن المرعی الذی هو غذاء للماشیة. و الخلاصة أن الأب سمی آبا لغذوه أولاده و من یعوله أی اطعامهم و السعی علیهم من أجل ذلک.

[۱۰] . فُتْيَا الْجَاحِظِ وَ تَفْسِيرِ الثَّعْلَبِيِّ أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو بَكْرٍ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا فَقَالَ أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي أَوْ أَيَّةُ أَرْضٍ تُقِلُّنِي أَمْ أَيْنَ أَذْهَبُ أَمْ كَيْفَ أَصْنَعُ إِذَا قُلْتُ فِي كِتَابِ‏ اللَّهِ بِمَا لَمْ أَعْلَمْ أَمَّا الْفَاكِهَةُ فَأَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الْأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ وَ فِي رِوَايَاتِ أَهْلِ الْبَيْتِ ع أَنَّهُ بَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ إِنَّ الْأَبَّ هُوَ الْكَلَاءُ وَ الْمَرْعَى وَ إِنَّ قَوْلَهُ وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا اعْتِدَادٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فَمَا غَذَّاهُمْ بِهِ وَ خَلَقَهُ لَهُمْ وَ لِأَنْعَامِهِمْ مِمَّا يَحْيَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ.

[۱۱] . وَ مِنْهَا أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» مَا مَعْنَى الْأَبِّ فَقَالَ أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي أَمْ أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي إِنْ قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ بِمَا لَا أَعْلَمُ أَمَّا الْفَاكِهَةُ فَنَعْرِفُهَا وَ أَمَّا الأَبُّ فَاللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ فَبَلَغَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مَقَالَتُهُ فَقَالَ ع يَا سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْكَلَأُ وَ الْمَرْعَى وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذَكَرَ ذَلِكَ تَعْرِيفاً لِعِبَادِهِ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَنْعَامِهِمْ مِمَّا يَحْيَا بِهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَقُومُ بِهِ أَجْسَادُهُمْ

[۱۲] . حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سُئِلَ عَنْ {فَاكِهَةً وَأَبًّا} [عبس: ۳۱]، فَقَالَ: «أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي، وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي إِذَا قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ»

[۱۳] . وأخبرنا عبد الله بن حامد قال: أخبرنا محمد بن خالد قال: حدّثنا داود بن سليمان قال: حدّثنا عبد بن حميد قال: حدّثنا محمد بن عبيد عن العوام بن حوشب عن إبراهيم التيمي إن أبا بكر سئل عن قوله وَفاكِهَةً وَأَبًّا فقال: أي سماء تظلّني وأي أرض تقلّني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم.

[۱۴] . وَقَالَ إِبْرَاهِيمُ التَّيْمِيُّ: سُئِلَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ تَفْسِيرِ الْفَاكِهَةِ وَالْأَبِّ فَقَالَ: أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي إِذَا قُلْتُ: فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ.

[۱۵] . وأخبرنا ابن حمدون قال: أخبرنا ابن الشرقي قال: حدّثنا محمد بن يحيى قال: حدّثنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد قال: أخبرنا أبي عن صالح عن ابن شاب عن أنس بن مالك أخبره أنه سمع هذه الآية ثم قال: كلّ هذا قد عرّفنا فما الأب ثم رفض عصا كانت بيده وقال: هذا لعمر الله التكليف وما عليك يا ابن أم عمر أن لا تدري ما الأب ثم قال: اتبعوا ما تبيّن لكم من هذا الكتاب وما لا فدعوه.

[۱۶] . وَقَالَ أَنَسٌ: سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ ثُمَّ قَالَ: كُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ، فَمَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ رَفَعَ عَصًا كَانَتْ بِيَدِهِ وَقَالَ: هَذَا لَعَمْرُ اللَّهِ التَّكَلُّفُ، وَمَا عَلَيْكَ يَا بْنَ أُمِّ عُمَرَ أَلَّا تَدْرِيَ مَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ قَالَ: اتَّبِعُوا مَا بُيِّنَ لَكُمْ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ، وَمَا لَا فَدَعُوهُ.

[۱۷] . این حدیث قبلا در جلسه ۹۸۷ (حدیث۲.ه) گذشت: https://yekaye.ir/al-waqiah-56-20/

[۱۸] . «وَ فاكِهَةً» يعني سائر ألوان الفواكه «وَ أَبًّا» و هو المرعى و الكلأ الذي لم يزرعه الناس مما تأكله الأنعام و قيل أن الأب للأنعام كالفاكهة للناس.

[۱۹] . وَ فاكِهَةً: ما يأكله الناس من ثمر الشجر، كالخوخ و التين وَ أَبًّا: ما تأكله البهائم من العشب.

[۲۰] . فَأَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلًا وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا۸۰/ ۳۱. فالفاكهة ما يتفكّه به الإنسان و يتمتّع به رطبا أو يابسا، و غلب استعماله في أثمار النباتات الّتى يتمتّع بأكلها الإنسان. كما أنّ الأبّ غلب استعماله في الكلأ و العشب المتهيّئ لتنعّم الأنعام. فأنبت اللّه تعالى غذاء الأنعام من الأرض من دون حاجة الى الزراعة و العمل، و هذا بخلاف الإنسان الشاعر المكلّف على العمل و تحصيل المعيشة. مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ. فغداء الأنعام هو الأبّ (في الآية) الّذي تهيّأ طبعا و من دون عمل لها.

[۲۱] . و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر و ابن أبى حاتم عن ابن عباس قال الحدائق كل ملتف و الغلب ما غلظ و الأب ما أنبت الأرض مما يأكله الدواب و لا يأكله الناس.

و أخرج عبد بن حميد و ابن المنذر عن مجاهد وَ حَدائِقَ غُلْباً قال ملتفة وَ فاكِهَةً و هو ما أكل الناس وَ أَبًّا ما أكلت الانعام.

و أخرج ابن أبى حاتم عن ابن عباس قال الأب الحشيش للبهائم.

و أخرج ابن جرير من طريق العوفى عن ابن عباس قال الأب الكلا و المرعى.

و أخرج الطستي في مسائله عن ابن عباس أن نافع بن الأزرق سأله عن قوله وَ أَبًّا قال الأب ما يعتلف منه الدواب قال و هل تعرف العرب ذلك قال نعم أما سمعت قول الشاعر «ترى به الأب و اليقطين مختلطا / على الشريعة يجرى تحتها العذب‏».

و أخرج ابن المنذر عن السدى قال الحدائق البساتين و الغلب ما غلظ من الشجر و الأب العشب مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ قال الفاكهة لكم و العشب لأنعامكم.

و أخرج عبد بن حميد و قضبا قال الفصافص وَ حَدائِقَ غُلْباً النخل الكرام وَ فاكِهَةً لكم وَ أَبًّا لأنعامكم.

و أخرج عبد بن حميد عن الضحاك قال الفاكهة التي يأكلها بنو آدم و الأب المرعى.

و أخرج عبد بن حميد عن عكرمة قال الفاكهة ما تأكل الناس وَ أَبًّا ما تأكل الدواب.

و أخرج عبد بن حميد عن الحسن قال ما طاب و احلولى فلكم و الأب لأنعامكم

و أخرج عبد بن حميد عن سعيد بن جبير وَ أَبًّا قال الكلا.

و أخرج عبد بن حميد عن أبى مالك قال الأب الكلا.

[۲۲] . الأبُّ: الكَلأُ، و هو العُشْبُ رَطْبُه و يَابسُه، و قد مَرَّ أَو المَرُعَى كما قاله ابن اليَزِيدِيِّ، و نقله الهَرَوِيُّ في غَرِيبه، و عليه اقْتَصَرَ البَيْضَاوِيُّ و الزمخشريُّ، و قال الزَّجَّاجُ: الأَبُّ: جميعُ الكَلإِ الذي تَعْتَلِفُهُ المَاشِيَةُ، و في التنزيل العزيزِ «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» قال أَبو حَنِيفَةَ: سَمَّى اللّهُ تعالى المَرْعَى كُلَّه أَبًّا، قال الفَرَّاءُ: الأَبُّ ما تأْكُلُه الأَنْعَامُ، و قال مُجَاهِدٌ: الفَاكِهَة: ما أَكلَهُ الناسُ، و الأَبُّ: ما أَكَلَتِ الأَنْعَامُ، فالأَبُّ مِن المَرْعَى للدوابِّ كالفاكهة للإِنْسَانِ، قال الشاعر: «جَذْمُنَا قَيْسٌ و نَجْدٌ دَارُنَا / و لَنَا الأَبُّ بِهِ و المَكْرَعُ‏» … و الأَبُّ: المَرْعَى المُتَهَيِّئُ للرَّعْي و القَطْعِ، و منه‏ حديث قُسِّ بنِ ساعدةَ «فَجَعَلَ يَرْتَعُ أَبًّا و أَصيدُ ضَبًّا». و في الأَساس: و تقول: فُلَانٌ رَاعَ لَهُ الحَبُّ وَ طَاعَ لَهُ الأَبُّ. أَي زَكَا زَرْعُه و اتَّسَع مَرْعَاهُ.

[۲۳] . و أخرج ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبى حاتم من طريق على عن ابن عباس وَ قَضْباً قال الفصفصة يعنى القت وَ حَدائِقَ غُلْباً قال طوال وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا قال الثمار الرطبة.

[۲۴] . و قال الكلبي: كل نبات سوى الفاكهة رطبها، و الأب: يابسها.

[۲۵] . و قيل الأب الفاكهة اليابسة لأنها تؤدب للشتاء أي تعد، و لما ذكر اللّه تعالى ما يغتذى به الناس و الحيوان.

[۲۶] . و قال الضحاك: التبن خاصة.

[۲۷] . و أخرج عبد بن حميد عن الضحاك قال الأب هو التبن.

[۲۸] . و قيل التِّبْنُ، قاله الجَلَالُ، أَي لأَنه تأْكله البهائم، هكذا في النسخ، و الخَضِرُ كَكَتِف، و عليه شرح شيخنا، و هو غَلَطٌ، و الصواب: الخَصِرُ، بالصاد المُهْمَلَةِ الساكنة، كما قَيَّدهُ الصاغانيّ، و نسبه لهُذَيْلِ.

[۲۹] . و أخرج عبد بن حميد عن أبى رزين وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا قال النبات. و أخرج عبد بن حميد عن عطاء قال كل شي ينبت على الأرض فهو الأب.

[۳۰] . أَو كُلُّ مَا أَنْبَتَتِ الأَرْضُ أي ما أَخرجته من النبات، قاله ثعلب، و قال عطاء: كل شي‏ءٍ ينبتُ على وجهِ الأَرضِ فهو الأَبُّ و الخَضِرُ من النبات.

[۳۱] . و سابعها: قوله: وَ فاكِهَةً و قد استدل بعضهم بأن اللّه تعالى لما ذكر الفاكهة معطوفة على العنب و الزيتون و النخل وجب أن لا تدخل هذه الأشياء في الفاكهة، و هذا قريب من جهة الظاهر، لأن المعطوف مغاير للمعطوف عليه.

[۳۲] . و قوله: «وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا» قيل: الفاكهة مطلق الثمار، و قيل: ما عدا العنب و الرمان. قيل: إن ذكر ما يدخل في الفاكهة أولا كالزيتون و النخل للاعتناء بشأنه و الأب الكلاء و المرعى.

[۳۳] . قَالَ أَبُو بَكْرٍ الْأَنْبَارِيُّ: وَقَدْ كَانَ الْأَئِمَّةُ مِنَ السَّلَفِ الْمَاضِي يَتَوَرَّعُونَ عَنْ تَفْسِيرِ الْمُشْكِلِ مِنَ الْقُرْآنِ، فَبَعْضٌ يُقَدِّرُ أَنَّ الَّذِي يُفَسِّرُهُ لَا يُوَافِقُ مُرَادَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُحْجِمُ عَنِ الْقَوْلِ. وَبَعْضٌ يُشْفِقُ مِنْ أَنْ يُجْعَلَ فِي التَّفْسِيرِ إِمَامًا يُبْنَى عَلَى مَذْهَبِهِ وَيُقْتَفَى طَرِيقُهُ. فَلَعَلَّ مُتَأَخِّرًا أَنْ يُفَسِّرَ حَرْفًا بِرَأْيِهِ وَيُخْطِئَ فِيهِ وَيَقُولَ: إِمَامِي فِي تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ تَفْسِيرِ حَرْفٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَقَالَ: أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي، وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي! وأين أذهب! كيف أَصْنَعُ! إِذَا قُلْتُ فِي حَرْفٍ مِنْ كِتَابِ الله بغير ما أراد تبارك وتعالى.

[۳۴] . وروى أبو صالح، عن ابن عباس- رضي الله عنهما- عن النبيّ صلّى الله عليه وسلم أنه قال: «من فسّر القرآن برأيه فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» .قال الفقيه: حدثنا محمد بن الفضيل قال: حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا إبراهيم بن يوسف قال: حدثنا أبو حفص، عن ابن مجاهد قال: قال رجل لأبي: أنت الذي تفسر القرآن برأيك؟ فبكى أبي ثم قال: إني إذا لجريء. لقد حملت التفسير عن بضعة عشر رجلا من أصحاب النبيّ صلّى الله عليه وسلم رضي الله عنهم.

وروي عن أبي بكر الصديق رضي الله عنه أنه سئل عن قوله تعالى: وَفاكِهَةً وَأَبًّا [عبس: ۳۱] فقال: لا أدري ما الأبّ. فقيل له: قل من ذات نفسك يا خليفة رسول الله. قال: أيّ سماء تظلّني وأي أرض تقلّني، إذا قلت في القرآن بما لا أعلم.

[۳۵][۳۵] . اختلف الناس في تفسير القرآن: هل يجوز لكل ذي علم الخوض فيه؟ فبعض يشدد في ذلك وقال: لا يجوز لأحد تفسير شيء من القرآن، وإن كان عالماً أدبياً متسعاً في معرفة الأدلة والفقه والنحو والأخبار والآثار، وإنما له أن ينتهي إلى ما روى عن النبي – صلى الله عليه وسلم – وعن الذين شهدوا التنزيل من الصحابة – رضي الله تعالى عنهم -، أو عن الذين أخذوا عنهم من التابعين، واحتجوا في ذلك بما روي عنه عليه السلام: ” من فسر القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار “، وقوله عليه السلام: ” من فسر القرآن برأية فأصاب فقد أخطأ “، وفي خبر ” من قال في القرآن برأية فقد كفر “، وبما روي عن أبي بكر – رضي الله عنه – ” أي سماء تظلني وأي أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله برأيي “.

[۳۶] . فأما تفسير القرآن بالرأي فحرام، وفي الحديث: «مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» . وأخرج الترمذي عن جندب مرفوعا: «مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فأصابه، فقد أخطأ» قال الترمذي: هذا حديث حسن غريب اهـ وروى أَبُو عُبَيْدٍ الْقَاسِمُ بْنُ سَلَّامٍ عن أبي بكر، وقد سئل عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: وَفاكِهَةً وَأَبًّا (۳۱) [عبس: ۳۱] فَقَالَ: أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي، وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي إِذَا قُلْتُ فِي كتاب الله ما لم أعلم. وروى أبو عبيد عن عمر أنه تلا هذه الآية وقال: هذه الفاكهة عرفناها فما الأب، ثم رجع إلى نفسه، فقال: إن هذا لتكلف يا عمر.

[۳۷] . عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: قال رسول الله صلّى الله عليه وسلّم: «من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار» وفي رواية: من قال في القرآن برأيه أخرجه الترمذي وقال: حديث حسن (قوله فليتبوأ) معناه فليتخذ له مباءة أي منزلا من النار. عن جندب بن عبد الله قال: قال رسول الله صلّى الله عليه وسلّم: «من قال في كتاب الله عزّ وجلّ برأيه فأصاب فقد أخطأ» أخرجه أبو داود والترمذي وقال: حديث غريب وسأل أبو بكر الصديق رضي الله عنه عن قوله تعالى وَفاكِهَةً وَأَبًّا فقال: أي سماء تظلني وأي أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله بغير علم.

[۳۸] . وَقَالَ ابْنُ جَرِيرٍ: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْعَظِيمِ العَنْبَرِي، حَدَّثَنَا حَبَّان بْنُ هِلَالٍ، حَدَّثَنَا سُهَيْلٌ أَخُو حَزْمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عِمْرَانَ الجَوْني، عَنْ جُنْدب؛ أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قَالَ: ” مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَقَدْ أَخْطَأَ “. وَقَدْ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ أَبُو دَاوُدَ، والترمذي، والنسائي من حديث سهيل بن أبي حَزْمٍ القُطعي، وَقَالَ التِّرْمِذِيُّ: غَرِيبٌ، وَقَدْ تَكَلَّمَ بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ فِي سُهَيْلٍ. وَفِي لَفْظٍ لَهُمْ: “مَنْ قَالَ فِي كِتَابِ اللَّهِ بِرَأْيِهِ، فَأَصَابَ، فَقَدْ أَخْطَأَ” أَيْ: لِأَنَّهُ قَدْ تَكَلَّفَ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ، وَسَلَكَ غَيْرَ مَا أُمِرَ بِهِ، فَلَوْ أَنَّهُ أَصَابَ الْمَعْنَى فِي نَفْسِ الْأَمْرِ لَكَانَ قَدْ أَخْطَأَ؛ لِأَنَّهُ لَمْ يَأْتِ الْأَمْرَ مِنْ بَابِهِ، كَمَنْ حَكَمَ بَيْنَ النَّاسِ عَلَى جَهْلٍ فَهُوَ فِي النَّارِ، وَإِنْ وَافَقَ حُكْمُهُ الصَّوَابَ فِي نَفْسِ الْأَمْرِ، لَكِنْ يَكُونُ أَخَفَّ جُرْمًا مِمَّنْ أَخْطَأَ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ، وَهَكَذَا سَمَّى اللَّهُ القَذَفة كَاذِبِينَ، فَقَالَ: {فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ} [النُّورِ: ۱۳] ، فَالْقَاذِفُ كَاذِبٌ، وَلَوْ كَانَ قَدْ قَذَفَ مَنْ زَنَى فِي نَفْسِ الْأَمْرِ؛ لِأَنَّهُ أَخْبَرَ بِمَا لَا يَحِلُّ لَهُ الْإِخْبَارُ بِهِ، وَلَوْ كَانَ أَخْبَرَ بِمَا يَعْلَمُ؛ لِأَنَّهُ تَكَلَّفَ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ.

وَلِهَذَا تَحَرَّج جَمَاعَةٌ مِنَ السَّلَفِ عَنْ تَفْسِيرِ مَا لَا عِلْمَ لَهُمْ بِهِ، كَمَا رَوَى شُعْبَةُ، عَنْ سُلَيْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي مَعْمَر، قَالَ: قَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي وَأَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي؟ إِذَا قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ.

وَقَالَ أَبُو عُبَيْدٍ الْقَاسِمُ بْنُ سَلَّامٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ العَوَّام بْنِ حَوْشَب، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِي؛ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصَّدِيقَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ: {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا} [عَبَسَ: ۳۱] ، فَقَالَ: أَيُّ سَمَاءٍ تُظِلُّنِي، وَأَيُّ أَرْضٍ تُقِلُّنِي؟ إِذَا أَنَا قُلْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا أَعْلَمُ. مُنْقَطِعٌ.

وَقَالَ أَبُو عُبَيْدٍ أَيْضًا: حَدَّثَنَا يَزِيدُ، عَنْ حُمَيْدٍ، عَنْ أَنَسٍ؛ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخطاب قرأ على المنبر: {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا} [عَبَسَ: ۳۱] ، فَقَالَ: هَذِهِ الْفَاكِهَةُ قَدْ عَرَفْنَاهَا، فَمَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ التَّكَلُّفُ يَا عُمَرُ.

وَقَالَ عَبْد بْنُ حُمَيْد: حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَفِي ظَهْرِ قَمِيصِهِ أَرْبَعُ رِقَاعٍ، فَقَرَأَ: {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا} فَقَالَ: مَا الْأَبُّ؟ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ التَّكَلُّفُ فَمَا عَلَيْكَ أَلَّا تَدْرِيَهُ.

[۳۹] . ولقد قال الصديق: «أيّ سماء تظلني، وأيّ أرض تقلني، إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم» وفي الخبر: من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ. وما أشبه ذلك من التحذيرات.

[۴۰] . قال الشاطبيّ: إعمال الرأي في القرآن جاء ذمه وجاء أيضا ما يقتضي إعماله. وحسبك من ذلك ما نقل عن الصدّيق. فإنه نقل عنه أنه قال، وقد سئل في شيء من القرآن: أيّ سماء تظلني وأيّ أرض تقلني إن أنا قلت في كتاب الله ما لا أعلم؟ وربما روى فيه: إذا قلت في كتاب الله برأيي. ثم سئل عن الكلالة المذكورة في القرآن فقال: أقول فيها برأيي. فإن كان صوابا فمن الله، وإن كان خطأ فمني ومن الشيطان: الكلالة كذا وكذا.

بازدیدها: ۶۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*