۲۱-۲۴ جمادیالثانی ۱۴۴۵
ترجمه
پس هنگامى كه آن صيحه [فریاد] گوشخراش [کَرکننده] در رسد؛
اختلاف قرائت
جاءَتِ[۱]
نکات ادبی
جاءَتِ
قبلا بیان شد که ماده «جیء» به معنای «آمدن» است؛ و در زبان عربی برای «آمدن» از دو تعبیر «جاء» و «أتی» استفاده میکنند که در تفاوت این دو گفتهاند: «جاء» اعم است، چرا که «اتیان» آمدن با سهولت است، اما «مجیء» مطلقِ آمدن است؛ و یا اینکه «إتیان» در جایی که قصد آمدن باشد ولی آمدن و به مقصد رسیدن حاصل نشده باشد هم به کار میرود اما «مجیء» در جایی است که رسیدن حاصل شده باشد. برخی هم گفتهاند که «جاء» در اصل کلام تامی بوده که نیازمند صله نبوده (فلانی آمد)، اما «أتی» نیازمند صله بوده (فلانی فلان چیز را آورد) ولی تدریجا در معنای همدیگر به کار رفته است. و برخی هم بر این باورند که «جاء» غالبا در مورد ذوی العقول و آنچه به آنها منسوب میشود و از روی اختیار رخ میدهد گفته میشود در حالی که «أتی» غالبا چنین نیست.
جلسه ۸۹۳ http://yekaye.ir/al-fajr-89-22/
الصَّاخَّةُ
این کلمه را عموما از ماده «صخخ» و به معنای صوتی دانستهاند که چنان شدید باشد که گوش را کر کند (كتاب العين، ج۴، ص۱۳۵[۲]؛ معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۸۲[۳]؛ مجمع البيان، ج۱۰، ص۶۶۷[۴]) و درباره این ماده حداکثر افزودهاند که شدت صدایی است از جانب موجودی که نطق دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۷۶[۵]) (که البته همین هم میتواند محل مناقشه باشد چنانکه ابن فارس یکی از استعمالات این ماده را در خصوص صدایی که از برخورد یک سنگ به یک صخره به گوش رسد، دانسته است)؛ ویا اینکه صوت شدیدی است از این جهت که در گوش و دل اثرش را باقی میگذارد چرا که حرف صاد از حروف «صفیر» است و بر صوت دلالت دارد و تشدید آن دلالت بر شدت دارد و حرف «خ» هم دلالت بر نفوذ دارد و از این رو این ماده دلالت دارد بر یک صیحه شدید و امر هولناکی که موجب اضطراب شدید شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۲۰۰[۶]).
البته حسن جبل با همین تحلیل تک تک حروف آن (که البته وی میگوید حرف صاد دلالت بر یک امتداد یافتن با قوت و غلظت دارد، و حرف «خ» دلالت بر تخلخل در چیزی و در کنار هم قرار گرفتن اینها دلالت دارد بر نفوذ یا دخول با قوت و صلابت و تیزی در خلال یک چیز نرم و سست) و نیز با توجه به برخی کاربردهای دیگر این ماده که خلیل و ابن فارس هم بدانها اشاره کردهاند (مانند اینکه وقتی کسی با شدت به صخرهای ضربه بزند میگویید صدای «صخّ» شنیدم؛ ویا وقتی کلاغ با منقارش بر پشت شتر میزند که تعبیر «یصخّ» به کار میبرند[۷]) معنای محوری این ماده را ورود با شدّت و حدّتِ شیء تیزی در درون جسمی نرم و به هم پیوسته همانند ورود منقار کلاغ به پشت شتر[۸] معرفی کرده و کاربردش در خصوص صوت را هم به خاطر همین شدت نفوذ آن در گوش و اثر شدید و مخربی که بر گوش دارد دانسته است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۲۰۰)؛ و شبیه این از زجاج هم نقل شده که وی اصل ماده «صخخ» را با شدت ضربه زدن دانسته، و از این جهت که این صدا بشدت به گوش ضربه میزند چنین نامیده شده است (به نقل از مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج۳۱، ص۶۱[۹]).
احتمال دیگری که برای این ماده شاید مطرح شود این است که از ماده «صوخ» [یا صیخ»] باشد که به معنای شنیدن است، چنانکه تعبیر «أَصاخَ له و إِليه» در جایی که کسی به چیزی گوش میدهد به کار میرود (الطراز الأول، ج۵، ص۱۴۷[۱۰])؛ و زمخشری هم بر همین مبنا بر این باور است که تسمیه نفخ صور به «صاخة» نوعی مجاز و از این باب است که مردم همگی بدان گوش میسپارند (الكشاف، ج۴، ص۷۰۵[۱۱]) و در نگاه اول شاید به نظر برسد که مرحوم طبرسی نیز چنین تحلیلی دارد چرا که وجه تسمیه صاخه را چنین توضیح داده که این صیحه قیامت هم از این جهت «صاخه» نامیده شده است که افراد چنان بدان گوش میسپارند که چیزی نمانده که گوششان کر شود، اما ظاهرا ایشان و بقیه اهل لغت، فعل «صاخ» را تغییر یافته از همین «صخّ» میدانند، چرا که در حدی که جستجو شد اغلب کتب لغت (غیر از الطراز الاول) مدخل مستقلی برای ماده «صوخ» بازنکردهاند و خود مرحوم طبرسی هم که در ادامه، این قول را هم نقل میکند که وجه اصلی کلمه صاخه همین گوش دادن خلایق به آن باشد، توضیح میدهد که اصل «صاخ» همان «صخّ» بوده است که حرف مشدد به حروف عله تبدیل شده است و چنین تبدیلی در حروف مشدد در زبان عربی زیاد رخ میدهد چنانکه به جای «تظننت»، «تظنيت»، و به جای « تقضض البازی» (به معنای) «تقضی البازی» به کار میبرند (مجمع البيان، ج۱۰، ص۶۶۸[۱۲]).
در هر صورت (چه از ماده «صخخ» باشد یا «ضوخ»)، از این ماده تنها همین کلمه «صاخة» در قرآن کریم به کار رفته است که معنای فریاد گوشخراشی است که شنوایی انسان را بشدت به خود متوجه میکند.
حدیث
ذیل آیه ۲۸ (جلسه ۱۱۱۴ حدیث۷ https://yekaye.ir/ababsa-80-28/) فرازی از تفسیر قمی گذشت که اغلب آن را توضیح مرحوم قمی دانستهاند؛ اما برخی هم آن را ادامه حدیث امام باقر ع قلمداد کردهاند. که در آنجا آمد: «الصَّاخَّةُ» یعنی قیامت. اما احادیث دیگر:
۱) از عبدالله بن عمر روایت شده است که از رسول الله ص درباره علی بن ابیطالب ع سوال کردیم. ایشان ناراحت شدند و فرمودند: چه میشود که عدهای نزد من از کسی بدگویی میکنند که نزد خداوند جایگاهی همچون جایگاه من و مقامی همچون مقام من دارد جز اینکه پیامبر نیست؛ همانا کسی که علی ع را دوست داشته باشد … [و فضایل فراوانی برای دوستدار علی برشمردند از جمله اینکه:]
آگاه باشید! کسی که علی ع را دوست بدارد خداوند در سایه عرش خویش همراه با صدیقین و شهداء و صالحین بر او سایه میافکند و او را از فزع اکبر (انبیاء/۱۰۳) و از اوضاع هولناک آن فریاد گوشخراش (عبس/۳۳) ایمن بدارد …
مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة، ص۶۵؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص۸۲۵[۱۳]
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْغِطْرِيفِ الْجُرْجَانِيُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو خَلِيفَةَ الْفَضْلُ بْنُ صال [حُبَابٍ] الْجُمَحِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَغَضِبَ وَ قَالَ:
مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَذْكُرُونَ مَنْ لَهُ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ كَمَنْزِلَتِي وَ مَقَامٌ كَمَقَامِي إِلَّا النُّبُوَّةَ؛ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي …
أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً ع أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي [ظِلِ] عَرْشِهِ مَعَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ آمَنَهُ مِنَ «الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ» وَ أَهْوَالِ [يَوْمِ] «الصَّاخَّة»…
اصل این حدیث با سندی متفاوت در بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص۳۷ هم آمده[۱۴]؛ که البته این فراز را ندارد.
۲) در فرازی از حدیث امیرالمومنین ع که به حدیث «معرفت امام به نورانیت» معروف است آمده است:
ای سلمان! منم پدر هر مرد و زن مومنی! ای سلمان! منم آن طامه کبری [هنگامه بزرگ] (نازعات/۳۴)! منم آن أزفه [نزديك شدنى] هنگامی که نزديك شد (نجم/۵۷)؛ منم آن حاقه [واقعشدنی] (حاقه/۱)؛ منم آن قارعه [درهمکوبنده] (قارعه/۱)؛ منم آن غاشیه [فرو پوشاننده و فراگیر] (غاشیه/۱)؛ منم آن صاخه [فریاد گوشخراش] (عبس/۳۳)؛ منم آن محنت و رنج نازل شده …
مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص۲۵۸
و من هذا الباب ما رواه سلمان، و أبو ذر، عن أمير المؤمنين عليه السّلام أنه قال: من كان ظاهره في ولايتي أكثر من باطنه خفّت موازينه؛ يا سلمان لا يكمل المؤمن إيمانه حتى يعرفني بالنورانية …
يا سلمان، أنا أبو كل مؤمن و مؤمنة، يا سلمان، أنا الطامة الكبرى، أنا الآزفة إذا أزفت، أنا الحاقة، أنا القارعة، أنا الغاشية، أنا الصاخة، أنا المحنة النازلة …
تدبر
۱) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
در آیات قبل، سخن از کفران نعمت انسان بود و سپس اشارهای به نعمتهایی که خداوند در اختیار انسان و چارپایانش قرار داده است. چرا یکدفعه سراغ بحث قیامت رفت؟
الف. در آیات قبل از تدبیر عام ربوبی که انسان در آن بسر میبرد سخن گفت که اقتضای آن انجام وظیفه عبودیت در انسان بود و این اشاره به پایان آن تدبیر است که دیگر مقام آن است که انسان جزای عمل خویش را دریافت کند (الميزان، ج۲۰، ص۲۱۰[۱۵]).
ب. در آیات قبل دلایلی بر توحید و قدرت خداوند بر معاد و انواع نعمتهایی که به انسان داده سخن گفته شد که اقتضای آنها این است که انسان عاقل از اطاعت خداوند تمرد نکند، اکنون به سراغ بحث از اوضاع هولناک قیامت رفت چرا که انسان وقتی اینها را بشنود ترسی در دلش پدید میآید که وی را به تأمل بیشتر در این واقعیاتی که اقتضای ایمان دارد وادار میکند و او را به اینکه کفر و تکبر و .. را کنار گذارد سوق میدهد (مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج۳۱، ص۶۰[۱۶]).
ج. [شاید میخواهد نشان دهد که در نگاه دینی معاش و معاد انسان کاملا به هم پیوسته است؛ از این رو] در آيات قبل، از معاش بحث شد و در اين آيات از معاد گفتگو مىشود (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۹۰).
د. …
۲) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
عموما مقصود از آمدن «صاخه» را وقوع قیامت دانستهاند؛ اما درباره اینکه چرا آن را به صاخه تعبیر کرد چند احتمال مطرح شده است:
الف. از ماده «صخ» است به معنای فریاد گوشخراشی است که گوش را کر میکند؛ که اشاره دارد به:
الف.۱. نفخ صور (الميزان، ج۲۰، ص۲۱۰[۱۷])، که اگرچه میتواند اشاره به نفخ صور اول باشد از حیث تاکید بر کرکننده بودنش (که اقتضایش این است که مخاطبی باشد که گوشش اذیت شود)؛ اما در حدی که جستجو شد کسانی که در خصوص اینکه کدام نفخ صور است اظهارنظر کردهاند، با توجه به آیات بعد، آن را ناظر به نفخ صور دوم، که مقدمه حشر همگان است، دانستهاند (مثلا: مفاتيح الغيب (للفخر الرازی)، ج۳۱، ص۶۱).
الف.۲. مراد از «صاخه» ناله و فرياد گوش خراش مردم است در آن روز (تفسير نور، ج۱۰، ص۳۸۹[۱۸]).
ب. از ماده «صخخ» است اما به معنای حادثه شدید و بزرگ و درهمکوبندهای است که موجب اضطراب و اختلال در همگان میشود به نحوی که دیگر هرکس تنها دلمشغولیاش خودش میشود و از غیر قطع امید میکند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۶، ص۲۰۰[۱۹]).
ج. از ماده «صوخ» است به معنای شنیدن، و آن را صاخه نامیدهاند که همه مردم با تمام وجود بدان گوش میسپارند (تفسير الصافي، ج۵، ص۲۸۷[۲۰]) و از غیر آن غافل میشوند؛ یعنی تعبیر بسیار فصیحی است که دلالت دارد که از طرفی حیث همه بدان گوش میسپارند و از طرف دیگر همه را از دنیا کر و شنوای آخرت میکند (البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۱۰[۲۱]).
د. …
۳) «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»
اشاره شد که عموما مقصود از آمدن «صاخه» را وقوع قیامت دانستهاند؛ و اینکه صاخه یا صدای گوشخراش است یا خود همان استماعی است که رخ میدهد و هرچه باشد با صدا و شنوایی تناسب دارد. اما چرا از تعبیر «آمدن» برای «صاخه» استفاده کرد نه از تعابیری عام مانند «وقع» یا از تعابیری متناسب با صدا مانند «سمعتم» یا … ؟
الف. شاید از این جهت که تعبیر «آمدن» برای جدی گرفتن یک واقعه برای مخاطب اثرگذارتر است، از این رو که نمیخواهد فقط بگوید این واقعه رخ میدهد بلکه میخواهد بفرماید که این واقعه سراغ شما خواهد آمد و گریزی از آن نخواهید داشت.
ب. شاید میخواهد بر تغییری که قرار است نسبت به وضع قبل رخ دهد تأکید کند؛ یعنی صرفا یک حادثه رخ نمیدهد بلکه وضعیت کاملا جدیدی خواهد آمد که اقتضایش تغییر در همه محاسبات و همه امور است؛ چنانکه در آیات بعد هم سراغ فرار هرکس از نزدیکترین و صمیمیترین نزدیکان خویش میرود.
ج. شاید میخواهد بر واقعیت خود صاخه (صدای گوشخراش) تأکید کند چرا که خود صدا پدیدهای است که کاملا با حرکت و آمدن گره خورده است. یعنی اگر تعابیری مثل «سمعتم» میآمد تأکید کلام بر مخاطب صدا بود، ولی وقتی تعبیر «جاء» آمد بر اینکه واقعا نفخ صور و صدای حاصل از آن یک واقعیت عینی است و حتما صدایی به سوی شما خواهد آمد تأکید میشود، در مقابل اینکه ممکن است برخی گمان کنند اینها صرفا یک تعابیر استعاری است و واقعا برای ورود در عرصه قیامت تغییر خاص عینی و واقعیای در جهان رخ نمیدهد.
د. این تعبیر ظرفیت برخی معانی باطنی و تأویلی که برای آیه برشمرده شده را نیز باز میکند. اگر یکی از معانی تأویلی این آیه، حضرت امیرالمومنین ع باشد (حدیث۲) آنگاه چهبسا میخواهد بگوید اگر در دنیا صدای حضرت علی ع در میان هیاهوی غوغاسالاران گم شد وقتی قیامت برپاشود همان وقتی است که تنها صدایی که همه صد و همه فقط بدان گوش میسپارند صدای علی ع است چرا که صدای او همان صدای حق محض است و از خود سخنی ندارد؛ و شاید از این روست که محبان علی ع اصل از این صاخه آزاری نمیبینند (حدیث۱) چرا که آنها در زندگی دنیا با او مأنوس بودهاند و در همین دنیا سخن او برایشان لذتبخشترین صداها بوده است.
ه. …
[۱] . . تقدمت القراءة فيه من حيث الإمالة، وحكم الهمز في الوقف، في الآية /٢ من هذه السورة.
[۲] . الصَّاخَّةُ: صيحة تَصُخُّ الآذانَ فتصمها، و يقال: هي الأمر العظيم، يقال: رماه الله بِصَاخَّةٍ، أي: بداهية و أمر عظيم. و الغراب يَصُخُّ بمنقاره في دَبَرِ البعير، أي: يطعن فيه.
[۳] . الصاد و الخاء أصلٌ يدلُّ على صوتٍ من الأصوات. من ذلك الصَّاخَّة يقال إنَّها الصَّيحةُ تُصِمُّ الآاذن. و يقال ضَرَبْت الصخرةَ بحجرٍ فسمعتُ لها صَخًّا. و يقال صَخَّ الغُرَابُ بمنقارِهِ فى دَبَرة البَعير، إذا طَعَن.
[۴] . و الصاخة الصاكة لشدة صوتها الآذان فتصمها.
[۵] . الصَّاخَّةُ: شدّة صوت ذي النّطق، يقال: صَخَّ يَصِخُّ صَخّاً فهو صَاخٌّ. قال تعالى: فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ [عبس/ ۳۳]، و هي عبارة عن القيامة حسب المشار إليه بقوله: يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ [الأنعام/ ۷۳]، و قد قلب عنه: أَصَاخَ يُصِيخُ.
[۶] . أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الصوت الشديد و نظيره الّذي يؤثّر في الاذن و القلب. فانّ الصاد من حروف الصفير و يدلّ على الصوت، و التشديد يدلّ على الشدّة، و الخاء يدلّ على النفوذ. و حقيقة الصوت هو تموّج في الهواء، و نظيره التموّج الحاصل في الفضاء المعنويّ بحوادث تحدث في المحيط و تؤثّر في القلوب اضطرابا و مفاجأة. فالأصل يشمل الصيحة الشديدة، و الداهية العظمى المواجهة، محسوسة، أو معقولة، توجب قرعا و اضطرابا.
[۷] . الغراب یصخ بمنقاره فی دبرة البعیر أی یطعن (دبرة البعیر مکان فی ظهره عقره الرحل)
[۸] . دخول الشیء الحاد فی جرم الشیء الملتحم الرخو بشدة و حدة کدخول المنقار فی دبرة البعیر
[۹] . قال الزجاج: أصل الصخ في اللغة الطعن و الصك، يقال صخ رأسه بحجر أي شدخه و الغراب يصخ بمنقاره في دبر البعير أي يطعن، فمعنى الصاخة الصاكة بشدة صوتها للآذان.
[۱۰] . صوخ: أَصاخَ له و إِليه إِصاخَةً: استَمَعَ، و صاخَ كباعَ نادرةٌ.
[۱۱] . يقال: صخّ لحديثه، مثل: أصاخ له، فوصفت النفخة بالصاخة مجازا، لأنّ الناس يصخون لها.
[۱۲] . «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» يعني صيحة القيامة عن ابن عباس؛ سميت بذلك لأنها تصخ الآذان أي تبالغ في إسماعها حتى تكاد تصمها؛ و قيل لأنها يصخ لها الخلق أي يستمع و قد قلب حرف التضعيف ياء لكراهية التضعيف فقالوا صاخ كما قالوا تظنيت في تظننت و تقضي البازي في تقضض.
[۱۳] . الشَّيْخُ الصَّدُوقُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ بَابَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَصْفَهَانِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ الطُّوسِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ قُتَيْبَةَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ السَّرَّاجُ عَنْ نَافِعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَغَضِبَ ص وَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَذْكُرُونَ مَنْ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةٌ وَ مَقَامٌ كَمَنْزِلَتِي وَ مَقَامِي إِلَّا النُّبُوَّةَ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي … أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ مَعَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ آمَنَهُ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ مِنْ أَهْوَالِ الصَّاخَّة …
[۱۴] . قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو النَّجْمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عِيسَى الرَّازِيُّ بِالرَّيِّ فِي دَرْبِ زَامَهْرَانَ بِمَسْجِدِ الْغَرْبِيِّ فِي صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو سَعِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ عَقِيلُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فِي شُهُورِ سَنَةِ سِتٍّ وَ عِشْرِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدِ الْكِرْمَانِيُّ الْخَطِيبُ بِشِيرَازَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سِتٍّ وَ ثَمَانِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ حَبَشَةَ الْعَبْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا رَحْبَةُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَالِدِ بْنِ فَرْقَدٍ النَّخَعِيُّ الْبَلْخِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ البغلاني قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السَّرَّاجِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَال
[۱۵] . قوله تعالى: «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ» إشارة إلى ما ينتهي إليه ما ذكر من التدبير العام الربوبي للإنسان بما أن فيه أمرا ربوبيا إلهيا بالعبودية يقضيه الإنسان أولا يقضيه و هو يوم القيامة الذي يوفى فيه الإنسان جزاء أعماله.
[۱۶] . و اعلم أنه تعالى لما ذكر هذه الأشياء و كان المقصود منها أمورا ثلاثة: أولها: الدلائل الدالة على التوحيد و ثانيها: الدلائل الدالة على القدرة على المعادو ثالثها: أن هذا الإله الذي أحسن إلى عبيده بهذه الأنواع العظيمة من الإحسان، لا يليق بالعاقل أن يتمرد عن طاعته و أن يتكبر على عبيده أتبع هذه الجملة بما يكون مؤكدا لهذه الأغراض و هو شرح أهوال القيامة، فإن الإنسان إذا سمعها خاف فيدعوه ذلك الخوف إلى التأمل في الدلائل و الإيمان بها و الإعراض عن الكفر، و يدعوه ذلك أيضا إلى ترك التكبر على الناس، و إلى إظهار التواضع إلى كل أحد، فلا جرم ذكر القيامة: فقال: فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ.
[۱۷] . و الصاخة: الصيحة الشديدة التي تصم الأسماع من شدتها، و المراد بها نفخة الصور.
[۱۸] . «صاخه» به معناى صداى وحشتناكى است كه نزديك است گوش را كر كند. مراد از آن، يا صيحهى برپا شدن قيامت است و يا ناله و فرياد گوش خراش مردم در آن روز.
[۱۹] . فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ- ۸۰/ ۳۳. أي حادثة شديدة عالية قارعة، توجب اضطرابا و اختلالا بحيث يكون اهتمام كلّ امرئ في تخلّص نفسه، و لا يرى ناصرا، و لا يجدي معين، فانّ كلّ أحد يشاهد ما في نفسه و يرى صحيفة أعماله، و يدرك بالعيان تحوّل محيط حياته، و تبدّل ما كان له من الوسائل و العلائق-. يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ.
[۲۰] . فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ اي النفخة وصفت بها مجازاً لأنّ الناس يضجّون لها.
[۲۱] . الصَّاخَّةُ: اسم من أسماء القيامة يصم نبأها الآذان، تقول العرب: صختهم الصاخة و نابتهم النائبة، أي الداهية. و قال أبو بكر بن العربي: الصاخة هي التي تورث الصمم، و أنها لمسمعة، و هذا من بديع الفصاحة، كقوله: «أصمهم سرّهم أيام فرقتهم / فهل سمعتم بسرّ يورث الصمما» و قول الآخر: أصم بك الناعي و إن كان أسمعا و لعمر اللّه إن صيحة القيامة مسمعه تصم عن الدنيا و تسمع أمور الآخرة. انتهى.
بازدیدها: ۴۸