ترجمه
و قطعا که در زمین جایگاهتان دادیم و برایتان در آن اسباب معیشتی گذاشتیم، سپاسگزاریتان چه اندک است.
نکات ترجمهای و نحوی
«مَكَّنَ»:
باب إفعال از ماده «مکن» و کلمه «مکان» و به معنای «مکان دادن» است که با تَوسّعی در معنا، به معنای امکانات را در اختیار کسی قرار دادن نیز به کار میرود، چنانکه به شخصی که قدر و منزلتی داشته باشد «متمکّن» گویند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۷۳) در نگاه اول به نظر میرسد، ریشه این کلمه «مکن» است، اما اهل لغت تذکر دادهاند که کلمه «مکان» بر وزن مَفعَل [وزن رایج برای اسم مکان: مانند مَغسل: محل غسل، مَذبح: محل ذبح؛ مَشرب: محل شُرب] از ماده «کون» (فعل «کان» «یکون») میباشد یعنی «موضع کینونت: محلّ بودن»، ولی به خاطر کثرت کاربرد این کلمه، در تصریف [یعنی هنگام ساختن همخانواده] همانند وزن «فعال» [یعنی مانند اینکه ریشه آن «مکن» باشد] با آن برخورد میشود. (كتاب العين، ج۵، ص۳۸۷)
«مَعايِشَ»:
از ماده «عیش» میباشد که اصل این ماده دلالت بر حیات و بقا دارد. (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۱۹۴) و «معیشت» در اصل عبارت است از خوردنیها و نوشیدنیهایی که انسان با آنها به زندگیاش ادامه می دهد و «معاش» هر چیزی است که زندگی به وسیله آن یا در آن جریان مییابد؛ چنان که به «روز» معاش گفتهاند [وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشا؛ نبأ/۱۱] ویا معاش انسانها را «در زمین» را دانستهاند [آیه حاضر] (كتاب العين، ج۲، ص۱۸۹) برخی تذکر دادهاند که تفاوت «حیات» و «عیش» در این است که کلمه «عیش» را صرفا در مورد موجودات زمینی به کار میبرند، اما کلمه حیات را در مورد امور ماورای ماده، مانند فرشتگان و حتی خداوند، هم میتوان به کار برد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۹۶) «معایش» را جمع «معیشة» دانستهاند (لسان العرب، ج۶، ص۳۲۱) و گفتهاند احتمالا به خاطر وقوع انواع معاش و اسباب معیشت در زمین است که در آیه حاضر به صورت جمع آمده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۷۸)
درباره کلمه «شکر» در جلسه ۱۶۳ و ۳۶ و همچنین درباره عبارت «قَليلاً ما تَشْكُرُون» در جلسه ۲۱۶ توضیحاتی ارائه شد.
حدیث
۱) [حدیثی طولانی درباره انواع معیشتهای انسانها در جامعه بشری مطرح شده که مبنای فصلبندی کتابهای معتبری مانند «المکاسب المحرمه» شیخ انصاری قرار گرفته است. شروع این حدیث که فضای کلی دستهبندی را مطرح میکند بدین بیان است:]
شخصی از امام صادق ع سوال کرد جهات معیشت بندگان که در آن کسب و کاری دارند یا تعاملی بین آنها روی میدهد و نیز ابعاد مختلف خرجهایی که برای هم میکنند، چند تاست؟
فرمودند: جمیع اسباب معیشتی که همگی از مقوله معاملاتی است که بینشان انجام میگیرد و کسب و بهرهای برایشان دارد چهار گونه معامله است.
پرسید: آیا این چهارتا که دستهبندی کلی آنهاست، همگی حلالاند یا همگی حراماند یا برخی حلال و برخی حراماند؟
فرمودند: گاهی میشود که در این دستههای اصلی چهارگانه چیزی از جهتی حلال و از جهت دیگری حرام است و این دستههای کلی معروفترین نامهای این ابعاد [معاملات] میباشد.
اولین این ابعاد چهارگانه «ولایت» و «سرپرستی برخی نسبت به برخی دیگر» است؛ و اولین مورد همین قسم، ولایت حکمرانان و والیان منصوب این حکمرانان نسبت به نزدیکانشان است که بابی از ابواب ولایت آن حکمران هستند نسبت به کسانی که تحت ولایت وی میباشد؛
سپس [دومین بُعد] تجارت است در جمیع اقسام خرید و فروشی که بینشان رخ میدهد،
سپس صناعتها با تمامی اصنافش،
سپس اجاره کردن و اجیر شدن در تمامی آنچه نیازمند به اجاره کردن و اجرت دادن است؛
ودر همه اینها ابعادی از حلال و حرام وجود دارد و خداوند متعال بر بندگانش واجب فرموده كه در اين معاملات از جهات حلال وارد شوند و به آن وجه حلال عمل کنند و از جهات حرامش اجتناب ورزند.
تحف العقول، ص۳۳۲
سَأَلَهُ [الإمام الصادق] سَائِلٌ فَقَالَ كَمْ جِهَاتُ مَعَايِشِ الْعِبَادِ الَّتِي فِيهَا الِاكْتِسَابُ أَوِ التَّعَامُلُ بَيْنَهُمْ وَ وُجُوهُ النَّفَقَاتِ فَقَالَ ع جَمِيعُ الْمَعَايِشِ كُلِّهَا مِنْ وُجُوهِ الْمُعَامَلَاتِ فِيمَا بَيْنَهُمْ مِمَّا يَكُونُ لَهُمْ فِيهِ الْمَكَاسِبُ أَرْبَعُ جِهَاتٍ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ فَقَالَ لَهُ أَ كُلُّ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ الْأَجْنَاسِ حَلَالٌ أَوْ كُلُّهَا حَرَامٌ أَوْ بَعْضُهَا حَلَالٌ وَ بَعْضُهَا حَرَامٌ فَقَالَ ع قَدْ يَكُونُ فِي هَؤُلَاءِ الْأَجْنَاسِ الْأَرْبَعَةِ حَلَالٌ مِنْ جِهَةٍ حَرَامٌ مِنْ جِهَةٍ وَ هَذِهِ الْأَجْنَاسُ مُسَمَّيَاتٌ مَعْرُوفَاتُ الْجِهَاتِ فَأَوَّلُ هَذِهِ الْجِهَاتِ الْأَرْبَعَةِ الْوِلَايَةُ وَ تَوْلِيَةُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فَالْأَوَّلُ وِلَايَةُ الْوُلَاةِ وَ وُلَاةِ الْوُلَاةِ إِلَى أَدْنَاهُمْ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ هُوَ وَالٍ عَلَيْهِ ثُمَّ التِّجَارَةُ فِي جَمِيعِ الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ثُمَّ الصِّنَاعَاتُ فِي جَمِيعِ صُنُوفِهَا ثُمَّ الْإِجَارَاتُ فِي كُلِّ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنَ الْإِجَارَاتِ وَ كُلُّ هَذِهِ الصُّنُوفِ تَكُونُ حَلَالًا مِنْ جِهَةٍ وَ حَرَاماً مِنْ جِهَةٍ وَ الْفَرْضُ مِنَ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ فِي هَذِهِ الْمُعَامَلَاتِ الدُّخُولُ فِي جِهَاتِ الْحَلَالِ مِنْهَا وَ الْعَمَلُ بِذَلِكَ الْحَلَالِ وَ اجْتِنَابُ جِهَاتِ الْحَرَامِ مِنْهَا…
تدبر
۱) «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»:
این آیه در شروع بحث از آیات آفرینش انسان در سوره اعراف است از این جهت همانند آیه ۲۸-۲۹ سوره بقره است. در آنجا پیش از ورود به بحث آفرینش انسان، بدین پرداخت که خداوند همه آنچه در زمین است برای شما انسانها آفرید و اینجا به این میپردازد که شما را در زمین تمکن داد و انواعی از اسباب معیشت برای شما در زمین قرار داد. آنجا مذمت کرد که چگونه است که کفر میورزید (و اشاره شد که یک معنای کفر، کفران نعمت و نقطه مقابل شکر است) (جلسه ۲۱۸، تدبر۱) و اینجا مذمت میکند که چقدر شکرگزاریتان اندک است.
۲) «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»:
نعمتها وقتی فراوان شوند، برای انسان عادی میشوند و انسان حق آنها را ادا نمیکند:
اینکه ما در زمین این اندازه مکنت و امکانات داریم (از وجود آب و وجود هوا (اتمسفر) و فاصله ما با خورشید و وجود عناصر مختلف در کره زمین و … گرفته، تا عقل و هوش ویژهای که توان تسخیر طبیعت و همه موجودات روی زمین را به آدمی بخشیده و این انسان ضعیف را فرمانروای کره زمین نموده و …)،
و اینکه خداوند راهها و اسباب گوناگونی را برای گذران معیشت ما قرار داده (از اسبابی که به نحو طبیعی نیازهای معیشتی ما را رفع میکنند مانند درختانی که دائما اکسیژن تولید میکنند و بادهایی که ابرها را جابجا میکنند و آب را به همه جا میرسانند و وجود گیاهان و حیواناتی که چنان آفریده شدهاند که امکان تغذیه و رفع نیازهای بدنی ما از آنها مهیا باشد و …، تا زندگی اجتماعیِ ویژه انسانی که انواع کسب و کارها را در میان انسانها رقم زده و کاری کرده که گذران زندگی در میان انسانها با چنین تنوع عظیمی روبرو باشد)
نعمتهایی است که بقدری در آنها غوطهوریم که بسیار کم میشود که یادی از آنها به عنوان نعمت کنیم، چه رسد به اینکه شکرشان را هم ادا کنیم.
یکبار به زندگی خود بنگریم. اگر مثلا یک بیماری ریویای که تنفس را بشدت دچار مشکل کند، برای یکی از نزدیکانمان رخ دهد و بعد به طور معجزهآسایی شفا یابد، چه اندازه خدا را شکر میکنیم؛ اما آیا تا به حال چه اندازه به اصل و پایه آن نعمت، یعنی مثلا همین «هوا» ویا بهرهمندی ما از دستگاه تنفس، و ارتباط آن با سایر دستگاههای عصبی و عروقی و … که اندک اختلالی در آنها بود که آن بیماری را ایجاد کرد، اندیشیده ویا شکر آن را بجا آوردهایم؟
۳) «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ … قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»:
انسان در زمین جایگاه ویژهای دارد؛ و امروزه پیشرفت تکنولوژی این برتری انسان بر سایر موجودات زمینی را بیش از پیش آشکار نموده است. این جایگاه ویژه را خدا به او داده (چرا که اساسا عقل و هوش و امکانات مختلفی که بتواند از آنها بهره بگیرد، همگی آفریده خداست)، با این حال، به جای اینکه وقتی به این وضعیت میرسد خدا را شکر کند، انکار و کفرانش نسبت به خدا بیشتر شده است.
واقعا چرا؟
این واقعه نباید یکبار ما را به اندیشه درباره این مطلب بکشاند که واقعا آیا امکانات زیاد داشتن خوب است؛ با بهتر است آن اندازه امکانات داشته باشیم که کارمان به طغیان نکشد؟
۴) «وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»
جمع بسته شدن «معیشت» در مورد انسان، شاید اشارهای است به پیچیدگی عظیم انسان، که قرار است خدا او را به مقام خلیفةاللهی برساند؛ واقعیتی که نشانه (آیه) بودنش برای متفاوت بودن انسان، کاملا انکار ناپذیر است، اما امروزه بشدت انکار میشود. (در مورد انکار نگاه آیهای، مطالب جلسه ۲۲۹، تدبر۳ ملاحظه شود)
بحث تخصصی انسانشناسی
چنانکه در نکات ترجمه توضیح داده شد «معیشت» کلمهای است که تنها در مورد جانداران زمینی به کار میرود.
اگر دقت شود، تمام جانداران روی کره زمین (از گیاهان گرفته تا حیوانات) هرکدام تنها یک جور معیشت دارند. یعنی همان غریزیترین نیازهایش را تنها به یک نحو پاسخ میدهند: اگر نیاز به غذا دارند، «غذا درست کردن» برایشان بیمعنی است و تنها از آنچه در طبیعت به نحو خام و آماده موجود است (مواد معدنی باشد یا گیاهخوار باشند یا گوشتخوار) استفاده میکنند؛ در حالی که انسان، حتی در این سادهترین و پیشپا افتادهترین نیاز غریزی هم بشدت تابع عقل و اندیشهاش است؛ و حتی خامترین اشیاء را لااقل سعی میکند قبل از خوردن پاک و تزیین کند (یعنی به هر حال یک تصرفی در آن انجام دهد) و سپس بخورد.
اگر دقت کنیم که تنها همین غذا چه تنوعی در معیشت ما آدمیان ایجاد کرده و چه اندازه از تلاشهای زندگیهای ما، مستقیم و غیرمستقیم، به غذا درست کردن، غذا نگه داشتن، و غذا خوردن، و عوارض پس از آن مرتبط میشود؛ درمییابیم که واقعا با موجودی مواجهیم که اگرچه ریشهای در زمین دارد، اما زمین و زمینی بودن نمیتواند این ظرفیتهای پیچیده را – که چنین تنوع عظیمی در موجودی که به لحاظ فیزیولوژیکی یک نوع واحد است، و بهتَبَعِ آن فرهنگهای گوناگونی را در این نوع واحد فیزیولوژیکی رقم زده – توجیه نمیکند.
شاید این مهمترین نکتهای است که تمام علوم انسانی مدرن میکوشند، آن را نادیده بگیرند و انسان را تنها مقداری پیشرفتهتر از میمون تلقی کنند؛ و لذا بنای این علوم بر ناشکری و انکار خدا بنا شده است. با اینکه تنوع معیشتی انسان، که حتی خود را در غذا خوردنش نشان داده، نشانهای کاملا آشکار بر تفاوتی بنیادین بین انسان و سایر موجودات عالم طبیعت است، و با اینکه خود غربیان بمراتب بیش از ما این تنوعهای فرهنگی را کشف کرده و درصدد تحلیل آنها برآمدهاند، اما عجیب است که اصرار فراوانی هست که با اصرار بر انحصار فهم در حوزه حس، و انکار نگاه نشانهشناسانه، ردپایی از بُعد حقیقیِ ملکوتی انسان، که پنجرهای به سوی اذعان با واقعیت ماورایی انسان است، دیده نشود؛ و حتی معنویت را هم در حد یک حالات مغزی صرف، فرومیکاهند.
واقعا که خدا حق دارد ما انسانها را عتاب کند که «سپاسگزاریتان چه اندک است»
بازدیدها: ۲۹۲
عالی