۱۴ رمضان ۱۴۳۸
ترجمه
و به محض اینکه مومنان احزاب را دیدند گفتند این همان است که خدا و رسولش به ما وعده دادند، و خدا و رسولش راست گفتند؛ و بر آنان جز ایمانی و تسلیمی نیفزود.
حدیث
۱) امیرالمومنین ع وقتی در جنگ صفین مردم ایشان را مجبور به صلح کردند، فرمود:
همانا اين مردم [اصحاب معاویه] چنين نيستند كه بسوى حق بازگشت كنند، و چنين نيستند كه به سخن يكسان ميان همگان [يعنى ايمان به خدا و رسول] تن دهند، تا اينكه مورد هجوم قرار گیرند با لشکرها و در پی آن سپاهها؛
و تا اینکه هجوم برند بر آنها سواران و در پی آن سوارهنظامها؛
و تا اینکه خمیس (لشكر عظیمی كه پنج سمت آنان يعنى جلو و دنبال و راست و چپ و قلبشان منظم و آراسته است) در پی خمیس به شهرهايشان كشيده شود؛
و تا اينكه اسبها با سم خود زمينهاى پیرامونشان و دور تا دور مراتعشان را سخت بكوبند، و از هر سو ايشان را بر آنها یورش آرند؛
و تا اینکه مردمانى صدیق و صبور به سراغشان روند، چنان مردمانی که به هلاکت رساندنِ هر یک از آن هلاکشدگان، و به شهادت رسیدن هریک از شهیدانشان در راه خدا، جز طاعت خدا و حرص بر ديدار خداوند را در آنان نيفزايد.
و به خدا سوگند ما با پيغمبر (ص) (در جنگها) بوديم و با پدران و فرزندان و برادرانمان و عموهايمان میجنگیدیم، و این نمیافزود بر ما جز ايمان و تسليم، و ثبات قدم بر دردهای سوزان، و جدیت در پيكار با دشمنان، و بتنهائى رفتن در برابر هماوردان؛
و گاه تنی از ما با تنی از دشمن همچون دو گاو نر شاخهایشان در هم فرو میرفت تا کدامیک جام مرگ را به ديگرى بنوشاند، و از شربت مرگ سيرابش نمايد؛ گاه نصرت از آن ما بود، و گاه دشمن گوى پيروزى را مىربود.
چون خداوند و صدق ما را دید، دشمن ما را خوار ساخت، و پيروزى را بهره ما ساخت.
و به جانم سوگند، اگر ما همان میکردیم که شما میکنید، نه دین پابرجا میشد و نه اسلام عزتی مییافت؛
و به خدا سوگند، از پستان آن، خون تازه خواهيد دوشيد، پس آنچه ميگويم بخاطر بسپاريد.
وقعة صفين، ص۵۲۱؛ الإرشاد، ج۱، ص۲۶۸؛ نهج البلاغة، خطبه[۱]۵۶؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص۶۹۷، ح۱۵[۲]
نَصْرُ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الشَّعْبِيِّ: أَنَّ عَلِيّاً قَالَ يَوْمَ صِفِّينَ حِينَ أَقَرَّ النَّاسُ بِالصُّلْحِ:
إِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ لَمْ يَكُونُوا لِيَفِيئُوا إِلَى الْحَقِّ وَ لَا لِيُجِيبُوا إِلَى كَلِمَةِ السَّوَاءِ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْعَسَاكِرُ وَ حَتَّى يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْجَلَائِبُ وَ حَتَّى يَجُرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ وَ حَتَّى يَدَعُوا الْخَيْلَ فِي نَوَاحِي أَرْضِهِمْ وَ بِأَحْنَاءِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ وَ حَتَّى تُشَنَّ عَلَيْهِمُ الْغَارَاتُ مِنْ كُلِّ فَجٍّ وَ حَتَّى يَلْقَاهُمْ قَوْمٌ صُدُقٌ صُبُرٌ لَا يَزِيدُهُمْ هَلَاكُ مَنْ هَلَكَ مِنْ قَتْلَاهُمْ وَ مَوْتَاهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا جِدّاً فِي طَاعَةِ اللَّهِ وَ حِرْصاً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلَ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً وَ مُضِيّاً عَلَى أَمَضِّ الْأَلَمِ وَ جِدّاً عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ الِاسْتِقْلَالِ بِمُبَارَزَةِ الْأَقْرَانِ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا فَلَمَّا رَآنَا اللَّهُ صُبُراً صُدُقاً أَنْزَلَ اللَّهُ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مِثْلَ الَّذِينَ أَتَيْتُمْ مَا قَامَ الدِّينُ وَ لَا عَزَّ الْإِسْلَامُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْلُبُنَّهَا دَماً فَاحْفَظُوا مَا أَقُولُ لَكُمْ.
۲) از امیرالمومنین ع روایت شده که در جنگ صفین میفرمودند:
بجنگید با باقیمانده احزاب و اولیای شیطان!
بجنگید با کسی که میگوید «خدا و رسولش دروغ گفتند [وعده دروغ دادند]» در حالی که ما میگوییم «خدا و رسولش راست گفتند»، سپس آنها غیر از آنچه در ضمیر خود دارند ابراز میکنند و میگویند «خدا و رسولش راست گفتند.»
دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۹۰
وَ رُوِّينَا عَنْهُ ص أَنَّهُ قَالَ يَوْمَ صِفِّينَ:
اقْتُلُوا بَقِيَّةَ الْأَحْزَابِ وَ أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ!
اقْتُلُوا مَنْ يَقُولُ كَذَبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَقُولُ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ يُظْهِرُونَ غَيْرَ مَا يُضْمِرُونَ وَ يَقُولُونَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه.
۳) روایت شده است که چون ابنملجم ملعون آن ضربت را زد، زمین بر خود لرزید و دریا و آسمان خروشید و … و چون مردم فریاد ایشان را شنیدند هر که در مسجد کوفه بود به سوی ایشان هجوم برد و هرکس به سویی میدوید و نمیدانستند از شدت صدمه و سراسیمگیای که بدانها دست داده بود، چه کنند.
سپس دور امیرالمومنین ع جمع شدند در حالی که سرش را با پارچهای بسته بود و خون بر صورت و محاسنش سرازیر بود و محاسنش غرق خون بود و میگفت: این همان است که خدا و رسولش وعده دادند، و خدا و رسولش راست گفتند.
بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۸۲؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج۵، ص۱۵۱
إِنَّهُ لَمَّا ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ارْتَجَّتِ الْأَرْضُ وَ مَاجَتِ الْبِحَارُ وَ السَّمَاوَاتِ وَ اصْطَفَقَتْ أَبْوَابُ الْجَامِعِ … فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ الضَّجَّةَ ثَارَ إِلَيْهِ كُلُّ مَنْ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ وَ صَارُوا يَدُورُونَ وَ لَا يَدْرُونَ أَيْنَ يَذْهَبُونَ مِنْ شِدَّةِ الصَّدْمَةِ وَ الدَّهْشَةِ ثُمَّ أَحَاطُوا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَشُدُّ رَأْسَهُ بِمِئْزَرِهِ وَ الدَّمُ يَجْرِي عَلَى وَجْهِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ قَدْ خُضِبَتْ بِدِمَائِهِ وَ هُوَ يَقُولُ هَذَا مَا وَعَدَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه.[۳]
تدبر
۱) «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
در داستان جنگ احزاب، ابتدا به وضعیت منافقان پرداخت و در آیه۲۱ هشدار داد که اسوه شما، نه این منافقان، بلکه پیامبر ص باید باشد و از این آیه به سراغ مومنانی میرود که اسوه خود را پیامبر قرار داده بودند.
اولین سخن منافقان این بود که با دیدن احزاب، وعده خدا و رسولش را نیرنگ و فریب دانستند (آیه۱۲)،
و
اولین موضعگیری مومنان واقعی این است که همین واقعه را دلیل میگیرند که وعده خدا و رسولش درست بود؛ و همین واقعه بر ایمان و تسلیم آنها افزود.
به نظر میرسد گفتن این جمله از جانب مومنان، نوعی مقابله اجتماعی و تبلیغاتی آنها با منافقان است. (ایستاده در باد، ص۲۳۰)
۲) «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
نکته تخصصی معرفتشناسی
مقایسه این آیه و آیه۱۲ (سخن منفقان که خدا و رسولش به ما جز فریب وعدهای ندادند) بخوبی تاثیر مبانی معرفتی افراد را در گزینش شواهد هنگام تحلیل وقایع نشان میدهد:
واقعهای واحد رخ داده است:
محاصره شدن جامعه اسلامی توسط جماعات مختلف دشمنان.
خدا و پیامبر وعدههایی داده است:
علیالقاعده هم وعده پیروزی نهایی و هم وعده به سختی افتادن در این مسیر.
منافقان، چون به خاطر طمع به این دین گرویده بودند (جلسه۴۰۸، حدیث۳ http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-11/) وقتی با بحران مواجه میشوند، وعده به فتنه افتادن را به فراموشی میسپارند و فقط وعده پیروزی را مد نظر قرار میدهند و پیامبر ص را متهم به فریبکاری میکنند؛ اما مومنان این سختی را هم یکی از وعدههای پیامبر ص میدانند و همین ایمان و تسلیم آنها را افزون میکند.
۳) «قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»
این کدام وعده بود؟
الف. پیامبر ص به آنان وعده داده بود که همه احزاب علیه آنها جمع میشوند ولی نهایتا مسلمانان پیروز خواهند شد. (جبائی، به نقل مجمع البيان، ج۸، ص۵۴۹)
ب. خداوند وعده داده بود که «آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مىشويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سرِ] پيشينيان شما آمد، بر [سرِ] شما نيامده است؟ آنان دچار سختى و زيان شدند و به تكان درآمدند، تا جايى كه پيامبر و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند: «يارى خدا كى خواهد بود؟» هان، كه پيروزى خدا نزديك است» (بقره/۲۱۴) و وقتی این وضعیت سخت را دیدند گفتند خداوند میخواهد ما را هم همانند گذشتگان امتحان کند و لذا بر ثباتقدمشان افزوده شد. (قتاده، به نقل مجمع البيان، ج۸، ص۵۴۹)
ج. هر دو سخن فوق با هم مد نظر است زیرا در آیه هم وعده خدا مطرح شده و هم وعده رسول (المیزان، ج۱۶، ص۲۹۰)
د. …
۴) «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
مومنان وعده امتحانات سخت الهی را باور کردهاند، لذا در مواجهه با هجوم مشکلات، نهتنها دچار تردید نمیشوند، بلکه هرچه سختیها شدت مییابد، ایمان و تسلیمشان افزایش مییابد.
این مضمونی است که بارها در قرآن کریم بر آن تاکید شده است. مثلا:
الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ
همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند پس، از آن بترسيد.» و [لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است. (آلعمران/۱۷۳)
و نهتنها در جنگ احزاب،
بلکه در جنگهای امیرالمومنین ع (حدیث۱)
و حتی در هنگام مواجهه خود آن حضرت با مرگ (حدیث۳) مصداق داشت.
پس برای امروز ما هم صادق است.
۵) «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
فراز و فرود وقایع، بر میزان «ایمان» و «تسلیم» مومنان تاثیر میگذارد، تاثیری عجیب!
یعنی،
اولا هم ایمان و هم تسلیم قابلیت کم و زیاد شدن دارد.
ثانیا این گونه نیست که ایمان و تسلیم، در نسبت با وقایع بیرونی، هیچ تاثیری نپذیرند و صرفا تحت تاثیر اعمال خود شخص و عوامل درونی باشند؛ و
ثالثا تاثیرشان این گونه نیست که با سختی دیدن، حتما ایمان و تسلیم کمتر شود؛ خیر، آن وضع و حال منافقان است (آیات ۱۲ تا ۲۰). اما مومنان با سختیها ایمانشان شدت مییابد. (توضیح بیشتر در تدبر۴)
تاملی با خویش
این محک خوبی است که ببینیم وضع و حال ما به مومنان حقیقی نزدیکتر است یا به منافقان؟!
۶) «ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
چرا علاوه بر افزایش «ایمان»، از افزایش «تسلیم» هم سخن گفت؟ این دو چه تفاوتی با هم دارند؟
الف. ایمان باور و گرایشی درونی است، و تسلیم آن چیزی است که در رفتار خارجی بروز میکند؛ یعنی هم ایمان درونیشان تقویت میشود و هم در عمل بیشتر تابع دستورات شریعت میشوند.
نکته تخصصی انسانشناسی: «طول و عرض دینداری»
اینکه ایمان افراد بیشتر شود، قابل تصور است، اما افزایش تسلیم (بیشتر تابع شدن) چه معنایی دارد؟
به نظر میرسد که دینداری بهنوعی، وصف هستی انسان است و در طول و عرض زندگی انسان گسترده است.
ظاهرا گستره طولی حضور دین در وجود انسان، همان ایمان است؛ که میزان آن به مراتب رشد و کمال وجودی انسان برمیگردد؛ ایمانِ برخی، در حد یک اعتقاد سطحی است که با کوچکترین بحرانی به تزلزل میافتد؛ و ایمانِ برخی همچون حضرت امیر ع چنان کوهی استوار بود که تندبادها تکانش نمیدادند و طوفانها او را به زوال نمیکشاندند. (جلسه۴۳۰، تدبر۱)
اما گستره عرضی دین در وجود انسان، آن است که دینداری در تکتک رفتارهای فرد ظهور کند و شخص هرچه بیشتر اعمال و تصمیمات خود را بر پایه دین انجام دهد. (تفصیل بحث در: ایستاده در باد، ص۲۳۳-۲۳۵)
ظاهرا اینکه مقام «تسلیم» را یکی از مقامات عالی عرفانی – و حتی بالاتر از مقام «رضا» – دانستهاند، همین است که شخص هیچ چیزی را به استقلال به اراده خود انجام نمیدهد و همه ارادههای خود – و در نتیجه همه تصمیمهای خود – را تسلیم اراده خدا و رسول نموده است.
تاملی جامعهشناختی درباره فعالان جامعه دینی
اگر «تسلیمِ» هر چه بیشتر، لازمه ایمانِ برتر، و کم کردن حوزه «تسلیم شدنها در برابر دستور خدا و رسول»، برنامه اصلی منافقان است؛ میتوان فهمید که هریک از مروجان دین حداکثری و حداقلی، چه تکیهگاهی دارند!
ب. …
۷) «ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»
دینداری (ایمان و تسلیم) حقیقتی پویا . رو به رشد است، نه ایستا و ساکن. (ایستاده در باد، ص۲۳۴)
نتیجه اخلاقی-اجتماعی
اگر کسی اعتقاداتی دارد که نام آن را دین گذاشته، اما این دینداریاش در طول و عرض زندگیاش (توضیح در تدبر قبل) در حال گسترش و تزاید نیست، مومن حقیقی نیست.
و با توجه به تقابل مومنان در این آیه با منافقان در آیات قبل،
کسی هم که با گسترش و تزاید دینداری در طول و عرض زندگی انسانها، به بهانههای مختلف – از جمله سختیهای ناشی از دینداری- مخالفت میورزد، منافق است.
[۱] . فرازی که در نهجالبلاغه آمده همین مقدار است:
وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً وَ مُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِياً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّأً أَوْطَانَهُ وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً.
[۲] . در کتاب سلیم این سخنان قبل از شروع صفین مطرح شده است و البته با اندکی تفاوت:
أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ قَبْلَ وَقْعَةِ صِفِّينَ …
وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ أَخْوَالَنَا وَ أَعْمَامَنَا وَ أَهْلَ بُيُوتَاتِنَا ثُمَّ لَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً وَ جِدّاً فِي طَاعَةِ اللَّهِ وَ اسْتِقْلَالًا بِمُبَارَزَةِ الْأَقْرَانِ وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الرَّجُلُ مِنْ عَدُوِّنَا لَيَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَوْتِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا فَلَمَّا رَآنَا اللَّهُ صُدُقاً وَ صُبُراً أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْنَا وَ الرِّضَا عَنَّا وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ وَ لَسْتُ أَقُولُ إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعْظَمُهُمْ وَ جُلُّهُمْ وَ عَامَّتُهُمْ كَانُوا كَذَلِكَ وَ لَقَدْ كَانَتْ مَعَنَا بِطَانَةٌ لَا تَأْلُونَا خَبَالًا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ وَ لَقَدْ كَانَ مِنْهُمْ [بَعْضُ] مَنْ تُفَضِّلُهُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ يَا ابْنَ قَيْسٍ فَارِّينَ فَلَا رَمَى بِسَهْمٍ وَ لَا ضَرَبَ بِسَيْفٍ وَ لَا طَعَنَ بِرُمْحٍ إِذَا كَانَ الْمَوْتُ وَ النِّزَالُ [لَاذَ وَ تَوَارَى وَ اعْتَلَّ وَ] لَاذَ كَمَا تَلُوذُ النَّعْجَةُ الْعَوْرَاءُ لَا تَدْفَعُ يَدَ لَامِسٍ وَ إِذَا لَقِيَ الْعَدُوَّ فَرَّ وَ مَنَحَ الْعَدُوَّ دُبُرَهُ جُبْناً وَ لُؤْماً وَ إِذَا كَانَ عِنْدَ الرَّخَاءِ وَ الْغَنِيمَةِ تَكَلَّمَ كَمَا قَالَ اللَّهُ- سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ فَلَا يَزَالُ قَدِ اسْتَأْذَنَ رَسُولَ اللَّهِ ص فِي ضَرْبِ عُنُقِ الرَّجُلِ الَّذِي لَيْسَ يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَتْلَهُ فَأَبَى عَلَيْهِ وَ لَقَدْ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْماً وَ عَلَيْهِ السِّلَاحُ تَامٌّ فَضَحِكَ [رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله] ثُمَّ قَالَ يُكَنِّيهِ أَبَا فُلَانٍ الْيَوْمُ يَوْمُك…
[۳] . در بحار الأنوار، ج۴۵، ص۵۶ شبیه چنین مطلبی را از کتاب المناقب درباره امام حسین ع آورده اما در خود مناقبی که امروزه منتشر شده یافت نشد:
بإسناده عن عبد الله بن ميمون عن محمد بن عمرو بن الحسن قال كنا مع الحسين بنهر كربلاء و نظر إلى شمر بن ذي الجوشن و كان أبرص فقال اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى كَلْبٍ أَبْقَعَ يَلَغُ فِي دَمِ أَهْلِ بَيْتِي.
همچنین این حدیث در الكافي، ج۳، ص۱۶۷ هم قابل توجه است:
حُمَيْدٌ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الطَّائِيِّ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنِ اسْتَقْبَلَ جَنَازَةً أَوْ رَآهَا فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِيماناً وَ تَسْلِيماً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبَادَ بِالْمَوْتِ لَمْ يَبْقَ فِي السَّمَاءِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهِ.
بازدیدها: ۳۸