ترجمه
حقا/حاشا، که انسان حتما سرکشی میکند،
نکات ترجمهای و نحوی
«كَلاَّ»: اصلیترین معنایی که برای «کلا» بیان شده این است که حرفی است که در مقام برحذر داشتن و نفی کردن و رد کردن دیدگاه شخص مقابل به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۵) [یعنی به معنای «نه چنین است»؛ که در متون فارسی تعبیر «حاشا و کلا» نیز گاه به کار رفته است.] و تاکیدش از «لا» شدیدتر است (النهایة، ج۴، ص۱۳۹) و از کسائی نقل شده که «لا« صرفا دلالت بر «نفی» میکند، اما «کلا» چیزی را نفی میکند تا چیز دیگری را اثبات کند؛
و در هر صورت این معنا چنان شیوع دارد که حتی از قول برخی از اهل لغت (مانند سیبوبه و زجاج و خلیل و مبرد و اغلب علمای نحو بصره) نقل شده که هرجا در قرآن کریم «کلا» آمده تنها به همین معناست (لسان العرب، ج۱۵، ص۲۳۱؛ تاجالعروس، ج۲۰، ص۳۹۵).
اما بسیاری از اهل لغت گفتهاند که «کلا» علاوه بر معنای «نفی»، معانی دیگری هم دارد که در قرآن استفاده شده باشد(اعراب القرآن (نحاس)، ج۵، ص۹۶[۱])؛ هرچند درباره اینکه آن معانی دیگر چیست، نظر واحدی ندارند و جمعا سه معنا گفته شده است: حقا، ألا، نعم (مغنی اللبیب، ص۲۵۰):
برخی گفتهاند در معنای «حقا» به کار میرود و آیه «كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ» (علق/۱۵) را شاهد بر معنای دوم دانستهاند (كتاب العين، ج۵، ص۴۰۸) [در این صورت معنای آیه چنین میشود: حقا اگر او [از گناهش] دست برندارد، پیشانیاش [یا: موهای جلوی سرش] را گرفته، [به سمت عذاب] میکشانیم]
از ابوحاتم سجستانی نقل شده که معتقد است که در قرآن کریم «کلا» به دو معنای «لا» (نفی) و «ألا» (حرف تنبیه، معادل «هان» در فارسی) به کار میرود و «کلا» در آیه محل بحث (كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى) را مشخصا به همین معنا «ألا» دانسته است. (به نقل از لسان العرب، ج۱۵، ص۲۳۱).
و نهایتا برخی معنای غیرمنفی «ألا» را به معنای کلمه جواب («إی»، «نعم»، معادل «آری» در فارسی هنگامی که در جواب کسی و برای تاکید بر مطلب گفته میشود) دانستهاند.[۲]
«لَيَطْغى» = «لـ» لام مزحلقه برای تاکید + «يَطْغى» فعل مضارع از ماده «طغی» به معنای سرکشی کردن، که درباره این ماده، قبل در جلسه ۱۳۹ (http://yekaye.ir/az-zumar-039-17/ ) بحث شد.
شان نزول[۳]
حدیث
۱) از امام صادق ع روایت شده است که: شخصی به امیرالمومنین ع گفت: مرا نصیحتی کن مختصر و مفید.
فرمود: دنیا در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ و شما کجا و راحتی در دنیا کجا، در حالی که هنوز به سنت پیامبرتان تاسی نکردهاید: چیزی را میجویید که شما را به طغیان وامیدارد، و بدانچه شما را کفایت میکند راضی نیستید.
الكافي، ج۲، ص۴۵۹
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عِظْنَا وَ أَوْجِزْ فَقَالَ الدُّنْيَا حَلَالُهَا حِسَابٌ وَ حَرَامُهَا عِقَابٌ وَ أَنَّى لَكُمْ بِالرَّوْحِ وَ لَمَّا تَأَسَّوْا بِسُنَّةِ نَبِيِّكُمْ تَطْلُبُونَ مَا يُطْغِيكُمْ وَ لَا تَرْضَوْنَ مَا يَكْفِيكُمْ.
۲) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر ص فرمودند:
خداوند عز و جل هیچ مخلوقی را نیافرید مگر اینکه مخلوق دیگری را بر او برتری داد؛
مطلب این گونه است که خداوند تبارک و تعالی هنگامی که دریاهای مادون را آفرید [ظاهرا اشاره به مواد مذاب درون کره زمین است] به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خداوند زمین را آفرید و بر رویش گستراند و ذلیل شد.
سپس زمین به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا کوهها را آفرید و آنها را همچون میخی بر رویش استوار کرد که نتواند آنچه را که بر رویش هست تکان دهد و زمین ذلیل شد.
سپس کوه بر زمین فخر فروخت و سربرافراشت و قد کشید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آهن را آفرید و آن را شکافت پس کوه آرام گرفت و ذلیل شد.
سپس آهن به خود بالید و بر کوه فخر فروخت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آتش را آفرید و آهن را ذوب کرد و آهن ذلیل شد.
سپس آهن به خود بالید و زفیر و شهیقی سر داد [شعلهاش را در خود فرو برد و بیرون داد] و به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آب را آفرید و شعلهاش را خاموش کرد و ذلیل شد.
سپس آب به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا باد را آفرید و امواجش را به حرکت درآورد و زیرش را رو آورد و مسیرهایش را بست و آب ذلیل شد.
سپس باد به خود بالید و طوفان بپا کرد و خرامیدن گرفت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا انسان را آفرید و بناهایی ساخت و در مقابل باد حایل ساخت و چیزهایی ساخت که او را از باد و غیر آن حفظ کند و باد ذلیل شد.
سپس «انسان طغیان کرد» و گفت چه کسی قویتر از من است؟ پس خداوند برایش مرگ را آفرید و مرگ بر او چیره شد و انسان ذلیل شد.
سپس مرگ به خود بالید و خداوند عز و جل فرمود: فخر مفروش که من تو را بین بهشتیان و جهنمیان ذبح میکنم و دیگر هیچگاه حیات نخواهی داست که کسی به تو امید ببندد یا از تو بترسد.
الكافي، ج۸، ص۱۴۹
عَنْهُ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع [عَنْ أَبِيهِ ع] أَنَّهُ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص:
مَا خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلْقاً إِلَّا وَ قَدْ أَمَّرَ عَلَيْهِ آخَرَ يَغْلِبُهُ فِيهِ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ الْبِحَارَ السُّفْلَى فَخَرَتْ وَ زَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الْأَرْضَ فَسَطَحَهَا عَلَى ظَهْرِهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْأَرْضَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الْجِبَالَ فَأَثْبَتَهَا عَلَى ظَهْرِهَا أَوْتَاداً مِنْ أَنْ تَمِيدَ بِمَا عَلَيْهَا فَذَلَّتِ الْأَرْضُ وَ اسْتَقَرَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْجِبَالَ فَخَرَتْ عَلَى الْأَرْضِ فَشَمَخَتْ وَ اسْتَطَالَتْ وَ قَالَتْ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الْحَدِيدَ فَقَطَعَهَا فَقَرَّتِ الْجِبَالُ وَ ذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْحَدِيدَ فَخَرَتْ عَلَى الْجِبَالِ وَ قَالَ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ النَّارَ فَأَذَابَتِ الْحَدِيدَ فَذَلَّ الْحَدِيدُ ثُمَّ إِنَّ النَّارَ زَفَرَتْ وَ شَهَقَتْ وَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الْمَاءَ فَأَطْفَأَهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْمَاءَ فَخَرَ وَ زَخَرَ وَ قَالَ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الرِّيحَ فَحَرَّكَتْ أَمْوَاجَهُ وَ أَثَارَتْ مَا فِي قَعْرِهِ وَ حَبَسَتْهُ عَنْ مَجَارِيهِ فَذَلَّ الْمَاءُ ثُمَّ إِنَّ الرِّيحَ فَخَرَتْ وَ عَصَفَتْ وَ أَرْخَتْ أَذْيَالَهَا وَ قَالَتْ أَيُّ شَيْءٍ يَغْلِبُنِي فَخَلَقَ الْإِنْسَانَ فَبَنَى وَ احْتَالَ وَ اتَّخَذَ مَا يَسْتَتِرُ بِهِ مِنَ الرِّيحِ وَ غَيْرِهَا فَذَلَّتِ الرِّيحُ ثُمَّ إِنَ الْإِنْسَانَ طَغَى وَ قَالَ مَنْ أَشَدُّ مِنِّي قُوَّةً فَخَلَقَ اللَّهُ لَهُ الْمَوْتَ فَقَهَرَهُ فَذَلَّ الْإِنْسَانُ ثُمَّ إِنَّ الْمَوْتَ فَخَرَ فِي نَفْسِهِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَفْخَرْ فَإِنِّي ذَابِحُكَ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ ثُمَّ لَا أُحْيِيكَ أَبَداً فَتُرْجَى أَوْ تُخَافَ.[۴] [۵]
تدبر
۱) «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند.
کدام انسان؟
همان انسانی که در آیات قبل، با این تعبیر که «پروردگار بسیار کریمت به او علم داد»، دربارهاش سخن گفت.
اگر دقت کنیم این آیات – که بعد از اشاره به خلقت انسان مطرح شده(آیه ۲) – بسیار شبیه آیات ۳۰-۳۱ سوره بقره است که در جلسه ۲۲۰ (http://yekaye.ir/al-baqare-2-030/ ) و جلسه ۲۲۱ (http://yekaye.ir/baqare-2-31/ ) مورد بحث قرار گرفت: در آنجا بعد از اشاره به اینکه خداوند میخواهد در زمین خلیفه قرار دهد، اعتراض فرشتگان به خونریزی و فساد انسان مطرح شد و خداوند برای نشان دادن شایستگی انسان، به علم ویژهای که به انسان داد، استناد کرد؛ در این آیه ابتدا از علمی که به انسان داده، سخن گفت، سپس بر اینکه او طغیانگر است، تاکید فرمود.
نکته تخصصی انسانشناسی
انسانی که خدا آفریده است ظرفیت و امکان خوبی و بدی را با هم دارد.
این اشتباه است که همچون فرشتگان (بقره/۳۰) و ابلیس (حجر/۳۳ http://yekaye.ir/al-hegr-15-33/ )، بدیهای او را ببینیم و چرایی خلیفةاللهی او را نفهمیم؛
و به همین اندازه اشتباه است که چون عنایات ویژه خدا و اعطای علم با قلم (= نوشتن، که روی دیگر سکهی «خواندن» و عامل برتری عظیم انسان بر سایر موجودات است؛ جلسه ۳۵۲، تدبر۲) به انسان را ببینیم، گمان کنیم که این موجود که خداوند این اندازه اکرامش کرده، دیگر طغیان نمیکند.
«نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند.»
۲) «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند؟
چرا؟
چون اختیار دارد؛ و اختیار داشتن معنی ندارد، مگر اینکه بتواند خلاف آنچه باید انجام دهد، نیز انجام دهد؛ یعنی بتواند طغیان کند؛ و این توانستن، معنی ندارد مگر اینکه واقعا در میان انسانها دیده شود که کسی این راه را برگزیده است.[۶]
۳) «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
نه چنین است که گمان کردهاید، در میان انسانها حتما کسانی هستند که طغیان میکنند.
پس کسانی که دغدغه اصلاح انسان و جامعه انسانی را دارند، انتظار خود را تصحیح کنند:
اگر انتظار دارید کاری کنید که با تلاشهای شما همه خوب شوند، زهی خیال باطل!
خدا به پیامبرش هم فرمود: تو نمیتوانی هرکه را دلت میخواهد هدایت کنی (قصص/۵۶)؛ دیگران که جای خود دارند!
تذکر:
سخن فوق به معنای دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن نیست؛ بلکه صرفا تصحیح انتظار خود از عالم و آدم است. کسی که انتظارش از انسان را با نگاه قرآنی تصحیح نکند، چهبسا کارش به جایی برسد که توهم کند علت اینکه مردم در زمان پیامبر اولوالعزمی همچون نوح طغیانگر ماندند، ضعف مدیریت آن پیامبر بوده است!
[۱] . من النحويين من يجعل «كلّا» تماما في جميع القرآن أي كلا ليس الأمر كما يقول الكافر قد قضيت ما عليّ، و من النحويين من يجعلها في جميع القرآن مبتدأة، و منهم من يفصلها و هذا يمرّ في التمام مشروحا إن شاء اللّه.
[۲] این توضیحات از محییالدین درویش (إعراب القرآن و بيانه، ج۱۰، ص۵۳۰) هم قابل توجه است:
كلا ردع و زجر لمن كفر بنعمة اللّه عليه بطغيانه و إن و اسمها و اللام المزحلقة و جملة يطغى خبر إن و لا أدري لم تهرب المعربون من الردع و هو أوضح من كل ما قدّروه و إليه ذهب الزمخشري أما الجلال فإنه تبع الكسائي فجعلها بمعنى حقا قال الكرخي «قوله- أي الجلال- حقا هو مذهب الكسائي و من تبعه لأنه ليس قبله و لا بعده شيء يكون كلا ردا له كما قالوا: كلا و القمر فإنهم قالوا معناه إي و القمر و مذهب أبي حيان أنها بمعنى ألا الاستفتاحية و صوّبه ابن هشام لكسر همزة إن بعدها أي لكونه مظنة جملة كما بعد حرف التنبيه نحو ألا إنهم هم المفسدون و لو كانت بمعنى حقا لما كسرت إن بعدها لكونها مظنة مفرد، أما الكواشي فأجاز في كلا أن تكون تنبيها فيقف على ما قبلها و ردعا فيقف عليها، أما ابن خالويه فقد لفّق تلفيقا عجيبا مضحكا قال: «كلا يبتدأ به هاهنا لأنه بمعنى نعم حقا و ليس ردا» و هذا كلام لا مفهوم له، و الحق أن كلا حرف ردع و زجر كما قال سيبويه و قال الزجّاج كلا ردع و تنبيه و ذلك قولك كلا لمن قال لك شيئا تنكره نحو فلان يبغضك و شبّهه أي ارتدع عن هذا و تنبه عن الخطأ فيه قال اللّه تعالى بعد قوله: ربي أهانن كلا أي ليس الأمر كذلك لأنه قد يوسع في الدنيا على من لا يكرمه من الكفار و قد يضيق على الأنبياء و الصالحين للاستصلاح.
[۳] . قيل إنها نزلت في أبي جهل هشام من هنا إلى آخر السور (مجمعالبیان، ج۱۰، ص۷۸۲)
[۴] . وَ قَالَ أَيْضاً وَ الْحِلْمُ يَغْلِبُ الْغَضَبَ وَ الرَّحْمَةُ تَغْلِبُ السُّخْطَ وَ الصَّدَقَةُ تَغْلِبُ الْخَطِيئَةَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَشْبَهَ هَذَا مِمَّا قَدْ يَغْلِبُ غَيْرَهُ.
[۵] . در الدعوات (للراوندي) ص۱۷۶، دعایی از امام سجاد آمده که این آیه و آیات دیگری مورد استشهاد قرار گرفتهاند. این دعا به طور کاملتر در كتاب العتيق الغروي آمده است آن گونه که در بحارالانوار، ج۹۱، ص۱۲۱-۱۳۷ ذکر شده است با عنوان: مُنَاجَاةُ مَوْلَانَا زَيْنِ الْعَابِدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه:
وَ مِنْ دُعَائِهِ [زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع] رَبِّ إِنَّكَ قَدْ حَسَّنْتَ خَلْقِي وَ عَظَّمْتَ عَافِيَتِي وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ وَ لَمْ تَزَلْ تَنْقُلُنِي مِنْ نِعْمَةٍ إِلَى كَرَامَةٍ وَ [مِنْ كَرَامَةٍ] إِلَى رِضًا تُجَدِّدُ لِي ذَلِكَ فِي لَيْلِي وَ نَهَارِي لَا أَعْرِفُ غَيْرَ مَا أَنَا فِيهِ مِنْ عَافِيَتِكَ يَا مَوْلَايَ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّ ذَلِكَ وَاجِبٌ عَلَيْكَ لِي وَ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَكُونَ فِي غَيْرِ مَرْتَبَتِي لِأَنِّي لَمْ أَذُقْ طَعْمَ الْبَلَاءِ فَأَجِدَ لَذَّةَ الرِّضَا وَ لَمْ يُذْلِلْنِي الْفَقْرُ فَأَعْرِفَ لَذَّةَ الْغِنَى وَ لَمْ يُلْهِنِي الْخَوْفُ فَأَعْرِفَ فَضْلَ الْأَمْنِ يَا إِلَهِي فَأَصْبَحْتُ وَ أَمْسَيْتُ فِي غَفْلَةٍ مِمَّا فِيهِ غَيْرِي مِمَّنْ هُوَ دُونِي نَكَرْتُ آلَاءَكَ وَ لَمْ أَشْكُرْ نَعْمَاءَكَ وَ لَمْ أَشُكَّ فِي أَنَّ الَّذِي أَنَا فِيهِ دَائِمٌ غَيْرُ زَائِلٍ عَنِّي وَ لَا أُحَدِّثُ نَفْسِي بِانْتِقَالِ عَافِيَةٍ وَ لَا حُلُولِ فَقْرٍ وَ لَا خَوْفٍ وَ لَا حُزْنٍ فِي عَاجِلِ دُنْيَايَ وَ فِي آجِلِ آخِرَتِي فَحَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَ التَّضَرُّعِ إِلَيْكَ فِي دَوَامِ ذَلِكَ لِي مَعَ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ شُكْرِكَ [وَ وَعَدْتَنِي عَلَيْهِ مِنْ شُكْرِكَ] وَ وَعَدْتَنِي عَلَيْهِ مِنَ الْمَزِيدِ مِنْ لَدَيْكَ فَسَهَوْتُ وَ لَهَوْتُ وَ غَفَلْتُ وَ أَشِرْتُ وَ بَطِرْتُ وَ تَهَاوَنْتُ حَتَّى جَاءَ التَّغْيِيرُ مَكَانَ الْعَافِيَةِ بِحُلُولِ الْبَلَاءِ وَ نَزَلَ الضُّرُّ مَنْزِلَ الصِّحَّةِ بِأَنْوَاعِ الْأَذَى وَ أَقْبَلَ الْفَقْرُ بِإِزَالَةِ الْغِنَى فَعَرَفْتُ مَا كُنْتِ فِيهِ لِلَّذِي صِرْتُ إِلَيْهِ فَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ مَنْ لَا يَسْتَوْجِبُ أَنْ تَسْمَعَ لَهُ دَعْوَةً لِعَظِيمِ مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ طَلَبْتُ طَلِبَةَ مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ نَجَاحَ الطَّلِبَةِ لِلَّذِي كُنْتُ فِيهِ مِنَ اللَّهْوِ وَ الْغِرَّةِ وَ تَضَرَّعْتُ تَضَرُّعَ مَنْ لَا يَسْتَوْجِبُ الرَّحْمَةَ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ مِنَ الزَّهْوِ وَ الِاسْتِطَالَةِ فَرَكَنْتُ إِلَى مَا إِلَيْهِ صَيَّرْتَنِي وَ إِنْ [كَانَ] الضُّرُّ قَدْ مَسَّنِي وَ الْفَقْرُ قَدْ أَذَلَّنِي وَ الْبَلَاءُ قَدْ جَاءَنِي فَإِنْ يَكُ ذَلِكَ [يَا] إِلَهِي مِنْ سَخَطِكَ عَلَيَّ فَأَعُوذُ بِحِلْمِكَ مِنْ سَخَطِكَ يَا مَوْلَايَ وَ إِنْ كُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَبْلُوَنِي فَقَدْ عَرَفْتَ ضَعْفِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي إِذْ قُلْتَ إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً وَ قُلْتَ فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ وَ قُلْتَ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى وَ قُلْتَ وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ وَ قُلْتُ وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ قُلْتَ وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا وَ قُلْتَ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها صَدَقْتَ وَ بَرِرْتَ يَا مَوْلَايَ فَهَذِهِ صِفَاتِي الَّتِي أَعْرِفُهَا مِنْ نَفْسِي قَدْ مَضَتْ بِقُدْرَتِكَ فِي غَيْرِ أَنْ وَعَدْتَنِي مِنْكَ وَعْداً حَسَناً أَنْ أَدْعُوَكَ فَتَسْتَجِيبَ لِي فَأَنَا أَدْعُوكَ كَمَا أَمَرْتَنِي فَاسْتَجِبْ لِي كَمَا وَعَدْتَنِي وَ ارْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَ انْقُلْنِي مِمَّا أَنَا فِيهِ إِلَى مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْهُ حَتَّى أَبْلُغَ مِنْهُ رِضَاكَ وَ أَنَالَ بِهِ مَا عِنْدَكَ فِيمَا أَعْدَدْتَهُ لِأَوْلِيَائِكَ الصَّالِحِينَ- إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ قَرِيبٌ مُجِيبٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ [الطَّاهِرِينَ] الْأَخْيَار.
[۶] زیرا تواناییای که هیچ مصداق خارجی نداشته باشد، بیشتر به تعارف شبیه است تا به واقعیت!
بازدیدها: ۱۷
بازتاب: ۱۱۰۹) كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ | یک آیه در روز