۱۴ جمادیالاولی ۱۴۴۰
ترجمه
و [سوگند] به شبهای دهگانه؛
اختلاف قرائت[۱]
نکات ادبی
لَيالٍ
از ماده «لیل» ظاهرا تنها همین کلمه «لیل» به معنای «شب» به کار رفته که نقطه مقابل «نهار: روز» است. (معجم مقاييس اللغة، ج۵، ص۲۲۵) البته در زبان عربی دو کلمه هست: یکی «نهار» (از ابتدای طلوع خورشید تا غروب آن) که دقیقا نقطه مقابل شب (لیل) است؛ و دیگری «یوم» که اعم از «نهار» است و گاه به معنای کل شبانهروز هم به کار میرود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۰، ص۳۰۵) که در زبان فارسی، برای هردوی اینها کلمه «روز» را به کار میبریم. البته باید گفت که اگرچه عموما در عربی «نهار» در مقابل «لیل» است؛ اما گاهی «یوم» در مقابل «لیل» هم به کار میرود: «سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ» (سبأ/۱۸) یا «سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً» (حاقة/۷)
برخی در معنای «لیل» سیاهی و ظلمت را دخیل دانستهاند و شاهد بر ادعای آنان تعابیری نظیر «لَيْلَةٌ لَيْلَاء» یا «لَيْلُهُمُ الْأَلْيَل» است که به معنای شب بشدت تاریک و ظلمانی میباشد. (كتاب العين، ج۸، ص۳۶۳)
کلمه «لیل» را مفرد در معنای جمع دانستهاند که مفرد آن «لیلة» (شبیه تمر و تمرة) و جمع آن «لیال» بوده که حرف «ی» به آخر آن اضافه شده و غالبا به صورت «لیالی» تعبیر میشود (شبیه اهل و اهالی) (صحاح، ج۵، ص۱۸۱۵) (و جمع آن به صورت «لیائل» و «لیلات» هم وجود دارد که در قرآن نیامده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۵۱)
بدین ترتیب، چهبسا به جای اینکه بگوییم «لیل» کلمه جمع است که به صورت مفرد آمده، بهتر باشد که بگوییم «لیل» اسم جنس است، به معنای مطلق شب (اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار، بقره/۱۶۴؛ َ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهار، بقره/۲۷۴؛ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ، آل عمران/۱۱۳؛ فَأَسْرِ بِعِبادي لَيْلاً، دخان/۲۳)؛ ولی «لیلة» به معنای «یک شب» است (لَيْلَةُ الْقَدْر، قدر/۱؛ وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَة، اعراف/۱۴۲؛ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَة، دخان/۳)، و «لیالی» به معنای «شبها» (ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا، مریم/۱۰؛ وَ لَيالٍ عَشْرٍ، فجر/۲).
حدیث
۱) در کتب اهل سنت از رسول الله ص روایت کردهاند که فرمود: «قسم به فجر؛ و شبهای دهگانه» (فجر/۱-۲) همان ده شبی که به عید قربان ختم میشود. [یعنی دهه اول ذیالحجه]
السنن الكبرى (للنسائي) ج۱۰، ص۳۳۵؛ مسند أحمد (طبع الرسالة) ج۲۲، ص۳۸۹[۲]
أَخْبَرَنَا عَبْدَةُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، أَخْبَرَنَا زَيْدٌ وَهُوَ ابْنُ حُبَابٍ، حَدَّثَنَا عَيَّاشٌ، حَدَّثَنِي خَيْرُ بْنُ نُعَيْمٍ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ: «وَالْفَجْرُ وَلَيَالٍ عَشْرٍ» قَالَ: «عَشْرُ الْأَضْحَى»[۳]
در کتب زیدیه، شبیه این تفسیر را از امیرالمومنین ع نقل کردهاند:
ترتيب الأمالي الخميسية (للشجري) ج۲، ص۸۵
أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْجُوزَدَانِيُّ الْمُقْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُسْلِمٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَهْدَلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ الْهَمْدَانِيُّ الْكُوفِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنِي حُصَيْنُ بْنُ مُخَارِقٍ أَبُو جُنَادَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ، عَنِ الْإِمَامِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ: «وَالْفَجْرِ ؛ وَ لَيَالٍ عَشْرٍ» ، قَالَ: عَشْرُ الْأَضْحَى.
در تفسير القمي، ج۲، ص۴۱۹ نیز همین تعبیر با عبارت «عَشْرُ ذِي الْحِجَّةِ» ظاهرا از امام صادق ع روایت شده است.[۴]
۲) در جلسه قبل دو حدیث درباره تفسیر باطنی این آیه که بر ده تن از امامان شیعه (همگی به غیر از امیرالمومنین ع و امام مهدی ع) تطبیق میشد اشاره شد. http://yekaye.ir/al-fajr-89-01/
تدبر
۱) «وَ لَيالٍ عَشْرٍ»
مقصود از «لیال عشر» چیست؟
الف. علاوه بر روایت نبوی، اغلب مفسران – هم در صدر اسلام، مانند ابن عباس و ابنزبیر و حسن و قتادة و مجاهد و ضحاك و السدي و کلبی و عطیه (به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۶ و البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰)؛ و هم در طول تاریخ تا امروز، مانند مرحوم طبرسی (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۶) ابوحیان (البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰) و علامه طباطبایی (الميزان، ج۲۰، ص۲۷۹) – مقصود از این ده شب را دهه اول ذیالحجه دانستهاند؛ و در روایاتی که شیعه (مثلا: الإقبال بالأعمال الحسنة، ج۲، ص۳۵)[۵] و سنی (سنن الدارمي، ج۲، ص۱۱۱۳)[۶] از پیامبر اکرم ص نقل کردهاند اجر عمل صالح در در هیچ ایامی در طول سال، به فضیلت عمل در این دهه نمیرسد.
ب. دهه آخر ماه مبارک رمضان (نقلی از ابنعباس و ضحاک، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۶ و البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰) و برخی هم گفتهاند دهه اول این ماه مبارک (ابن جریح، به نقل از البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰)
ج. در همان فضایی که «فجر» میتواند در معنای کسی که ظلمت را میشکافد و نور را در عالم میگستراند (پیامبر اکرم ص یا امام مهدی ع) به کار رود، «شب» را درباره بقیه ائمه اطهار (از امام حسن مجتبی تا امام حسن عسکری) به کار بردهاند (جلسه قبل، حدیث۱) که:
ج.۱. چهبسا از این باب است که آنان عملا از صحنه حکومت ظاهری و مورد مراجعه قرار گرفتن کنار گذاشته شدند و گویی عملا در جامعه در تاریکی فرورفتند[۷]؛
ج.۲. میتواند از باب مجاز و نسبتی که آنان با شب قدر دارند، به آنان شب گفته شده باشد، یعنی آناناند که اهل شب قدر هستند (تأويل الآيات الظاهرة، ص۷۶۷)[۸] ویا حقیقت شب قدر در گروی آنان است.
ج.۳. …
د. همان ده شبی است که به وعده حضرت موسی ع در میقات افزوده شد. (مسروق و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۳۶ و البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰)
توجه: مفسران این را قولی در عرض اقوال دیگر قلمداد نمودهاند در حالی که در روایات شیعی، این قول و قول اول بر هم منطبق شدهاند (مثلا: تفسير القمي، ج۱، ص۲۳۹) یعنی میقات حضرت موسی ع از ابتدای ماه ذی القعده شروع شد و دهه اول ذیالحجه همان ده روزی است که به آن اضافه شد.)
ه. بر اساس آن نظری که «فجر» در آیه قبل را «نماز صبح» میدانست، این احتمال هم مطرح شده که منظور، نه دههای خاص، بلکه ده شب عبادت کردن مد نظر باشد. (به نقل از الميزان، ج۲۰، ص۲۷۹) بویژه که «لیالٍ» به صورت نکره آمده است.
و. …
توجه: یکی از اقوالی که در کتب اهل سنت آمده است این است که منظور دهه اول محرم است (یمان، به نقل از البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۷۰). میدانیم که تشكيلات بنیامیه بعد از به شهادت رساندن امام حسین ع و یارانش روز عاشورا را عید اعلام کردند و احادیث فراوانی درباره فضیلت این روز و روزه آن و جشن گرفتن در آن جعل نمودند و این سنت تاحدود زیادی در زمان بنیعباس هم ادامه یافت، و متاسفانه این احادیث امروزه نیز در برخی از فضاهای اهل سنت (عمدتا با رویکرد وهابی) شیوع دارد[۹]؛ و بر همین اساس، یکی از اقوال درباره «فجر» را صبح روز دهم عاشورا دانستند. ساختگی بودن این احادیث بقدری در قرون اولیه واضح بوده که کسی مانند مرحوم طبرسی – که در تفسیر خود اغلب اقوال اهل سنت را نیز برمیشمرد و چنان بیطرفانه تحلیل میکند که با اینکه یک تفسیر شیعی است اما مورد توجه جدی اهل سنت هم بوده است –در ضمن برشمردن اقوال ناظر به آیه حتی اشارهای به این قول نمیکند. و طبری (متوفی۳۱۰) نیز که از بزرگان تفسیر در اهل سنت است، بیش از ده قول درباره اینکه این همان دهه اول ذیالحجه است میآورد و سپس فقط یک قول درباره اینکه دهه محرم است میآورد و بلافاصله آن را ضعیف میشمرد (جامع البيان، (تحقیق شاكر) ج۲۴، ص۳۹۶)
۲) «وَ لَيالٍ عَشْرٍ»
بعضی از ایام از قداست ویژهای برخوردار است. (تفسیر نور، ج۱۰، ص۴۷۲) تا حدی که خداوند بدان سوگند میخورد.
نکته تخصصی جهانشناسی و انسانشناسی
اگرچه در نگاه عادی ما آمدن شب و روز و گذر ایام صرفا یک پدیده مادی است که از گردش زمین به دور خورشید و به دور خودش حاصل میشود و گردش ماه نیز از این جهت خصوصیت خاصی ندارد و تفاوت ایام سال را صرفا بر اساس نسبت فیزیکیای که بین زمین و خورشید است میفهمیم؛ اما تاملی در آیات و روایات، و تکالیفی که به تناسب ایام بر دوش انسان قرار داده شده، نشان می دهد که ظاهرا مطلب بدین سادگی نیست.
در این آیه و بسیاری از آیات دیگر، زمانهای خاصی دارای اهمیت ویژه قلمداد شدهاند، که این اهمیت نیز صرفاً در گروی نسبت بین زمین و خورشید نیست؛ بلکه در درجه اول، با گردش ماه به دور زمین، این نسبت معلوم میشود تا با گردش زمین به دور خورشید. (شب قدر، ماه رمضان، دههای از ماه ذیالحجه، عید قربان، عید فطر، و …؛ همگی با ماه قمری محاسبه میشوند، نه با سال شمسی)
بله، میتوان بسادگی گفت که اینکه ماه قمری را معیار محاسبه ایام قرار دهیم یا سال شمسی، صرفاً یک قرارداد است و «صرفاً» چون قرآن در میان قومی نازل شده که آنها ایام سال را با ماههای قمری میشناختند، احکام شریعت خود را بر همان ماهها منطبق کرده است. اما در این مدعا، هیچ دلیلی برای این «صرفاً» اقامه شده است؟!
بله، خداوند احکامش را متناسب با مخاطب نازل میکند، یعنی چنان نازل میکند که مخاطب بفهمد و بتواند عمل کند، اما آیا مخاطب اسلام فقط مردم شبه جزیره حجاز بودهاند یا کل انسانها؟ آیا خداوند قبل از اینکه شریعت خود (آن هم شریعتی که قرار است برای همه زمانها و همه مکانها باشد) نازل کند، نمیدانست که محاسبات مردم مناطق مختلف بر اساس چه معیاری است؟ آیا این احتمال نیست که خداوندی که به همه چیز عالم است شریعت خود را در جایی نازل کند که معیار محاسباتی آنها عملا با معیاری که در متن واقعیت معنوی عالم منطبق است؟!
نکته دیگر اینکه اساساً آیا «زمان مطلق»ی هست که ما در آن واقع شدهایم؟ یا زمان هرکس به ازای خویش است؟ و یا زمان حقیقی ترکیبی از وضعیت فیزیکی و نسبت انسانها (بویژه انسان خلیفة الله) با زمانهای فیزیکی است؟ آیا محتمل نیست که هم یک زمان مجزا از آدمیان در کار باشد (که مثلا با نسبتهای بین زمین و ماه و خورشید محاسبه میشود) و هم این زمان، یک نسبت واقعی با انسانهایی که در آن واقعاند دارد، و درهم تاثیر میگذارند.[۱۰]
یکبار دیگر بیندیشیم: آیا زمانهای مختلف، تنها تفاوتشان در نسبتهای فیزیکی و قراردادیِ ماست، یا محتمل است که نسبتهای معنویای نیز در پارهای از زمانها و بین انسانها و زمانها در کار باشد، که ما بیخبریم. (شبیه همین مطلب در مورد «مکان»ها قابل طرح است. آیا مکانی مانند «کعبه» که مقدس است، «صرفاً» بعد از اینکه کعبه بنا شد مقدس گردیده، یا اینکه اساساً آن مکان موضوعیتی داشته که کعبه را در همانجا بنا کردند؛ و یا اینکه هر دو مطلب صحیح است: یعنی هم موضوعیتی داشته، و هم با بناگذاری کعبه در آنجا موضوعیت اضافهای پیدا کرده است)
[۱] . قرأ الجمهور: «وَ لَيالٍ عَشْرٍ» بالتنوين؛ و ابن عباس: بالإضافة، فضبطه بعضهم «وَ لَيالِ عَشْر» بلام دون ياء، و بعضهم «و ليالي عشر» بالياء، و يريد: و ليالي أيام عشر. و لما حذف الموصوف المعدود، و هو مذكر، جاء في عدده حذف التاء من عشر. (البحر المحيط، ج۱۰، ص۴۶۹)
[۲] . احمد مستقیما از زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ، سند را شروع میکند اما عبارت را چنین آورده است: «إِنَّ الْعَشْرَ عَشْرُ الْأَضْحَى»
[۳] . حدیث مذکور را چنین ادامه دادهاند «وَالْوَتْرُ يَوْمُ عَرَفَةَ، وَالشَّفْعُ يَوْمُ النَّحْرِ» اما این ادامه سازگار نیست زیرا روز عرفه و عید قربان هم جزء ده روز اول ذی الحجه محسوب میشوند. و در احادیث بعدی که از امیرالمومنین ع و امام صادق ع روایت شده نیز چنین تکملهای وجود ندارد.
[۴] . عبارت وی چنین است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْفَجْرِ قَالَ: لَيْسَ فِيهَا وَاوٌ إِنَّمَا هُوَ الْفَجْرُ وَ لَيالٍ عَشْرٍ قَالَ: عَشْرُ ذِي الْحِجَّةِ وَ الشَّفْعِ قَالَ الشَّفْعُ رَكْعَتَانِ وَ الْوَتْرِ رَكْعَةٌ، وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ الشَّفْعُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْوَتْرُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع.»
در نگاه اول به نظر میرسد که سخن خود وی است و امثال فیض در تفسیر صافی و مرحوم مجلسی در بحارالانوار نیز چنین برداشت کردهاند؛ اما احتمال اینکه این عبارت از خود امام صادق ع باشد زیاد است؛ شاهدش یکی این است که در ادامه از تعبیر «حدیث آخر» استفاده می کند که معلوم می شود این توضیح، حدیث بوده؛ و شاهد بعدی آن است که مرحوم مجلسی در جای دیگر فراز اول این روایت را از امام صادق ع آورده: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْفَجْرِ فَقَالَ لَيْسَ فِيهَا وَاوٌ وَ إِنَّمَا هُوَ الْفَجْر (بحار الأنوار، ج۸۹، ص۶۶؛ که منظور از این تعبیر در آیه قبل، در اختلاف قرائت توضیح داده شد) و ابن حیون هم فراز بعدی را از امام صادق ع آورده است: وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ قَالَ الشَّفْعُ الرَّكْعَتَانِ وَ الْوَتْرُ الْوَاحِدَةُ الَّتِي يَقْنُتُ فِيهَا وَ قَالَ يُسَلِّمُ مِنَ الرَّكْعَتَيْنِ وَ يَأْمُرُ إِنْ شَاءَ وَ يَنْهَى وَ يَتَكَلَّمُ بِحَاجَتِهِ وَ يَتَصَرَّفُ فِيهَا ثُمَّ يُوتِرُ بَعْدَ ذَلِكَ بِرَكْعَةٍ وَاحِدَةٍ يَقْنُتُ بَعْدَ الرُّكُوعِ فِيهَا وَ يَجْلِسُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ جَالِساً وَ لَا يُصَلِّي بَعْدَهَا صَلَاةً حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ فَيُصَلِّيَ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ. (دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۰۵)
[۵] . وَجَدْنَا ذَلِكَ فِي كِتَابِ عَمَلِ ذِي الْحِجَّةِ تَأْلِيفِ أَبِي عَلِيٍّ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أُشْنَاسٍ الْبَزَّازِ مِنْ نُسْخَةٍ عَتِيقَةٍ بِخَطِّهِ تَارِيخُهَا سَنَةُ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ أَرْبَعِ مِائَةٍ وَ هُوَ مِنْ مُصَنَّفِي أَصْحَابِنَا رَحِمَهُمُ اللَّهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَيَّامِ الْعَشْرِ يَعْنِي عَشْرَ ذِي الْحِجَّةِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ ص وَ لَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ.
وَ مِنْ ذَلِكَ بِإِسْنَادِ ابْنِ أُشْنَاسٍ الْبَزَّازِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: مَا مِنْ أَيَّامٍ أَزْكَى عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَا أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ [فِي] خَيْرٍ مِنْ عَشْرِ الْأَضْحَى قِيلَ وَ لَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ ص وَ لَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِمَالِهِ وَ نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ.
[۶] . أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَنَا أَصْبَغُ، عَنْ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ، عَنْ سَعِيدٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَزْكَى عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا أَعْظَمَ أَجْرًا مِنْ خَيْرٍ يَعْمَلُهُ فِي عَشْرِ الْأَضْحَى». قِيلَ: وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ: «وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ»،
[۷] . موید این برداشت ادامه روایت است که در بحث از آیه ۴ خواهد آمد، ان شاء الله.
[۸] . و أما قوله و الليالي العشر الأئمة إنما كناهم عن الليالي مجازا أيضا أي أهل الليالي اللواتي هن ليالي القدر كُلُّ لَيْلَةٍ مِنْهَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر.
[۹] . نمونههای متعددی از این احادیث را میتواند در تفسیر سیوطی (الدر المنثور، ج۶، ص۳۴۵) در ذیل آیه «والفجر» بیابید. جالب اینجاست که سیوطی اغلب اینها را از بیهقی نقل میکند و خود بیهقی میگوید اینها عموما روایات ضعیفند، اما کثرت آنها را دلیل این گرفته که حتما اصل مطلب درست بوده است!
[۱۰] . اگر این مطلب جدی توجه شود پاسخ این شبهه هم معلوم میشود که کسی شاید اشکال کند «ماههای قمری، بویژه اگر معیار را «رویت ماه با چشم» قرار دهیم، در آن واحد متفاوتند؛ یعنی مثلا در این منطقه امروز عید قربان است و در چند هزار کیلومتر آن طرفتر فردا عید قربان است. اگر ایام خودشان واقعا معنویتی دارند، بالاخره امروز عید فطر است یا فردا؟» یک پاسخش این است که معلوم نیست معیار را «رویت با چشم» قرار دادن واقعا معیار واقعی و نفسالامری باشد (اغلب فقها هم این را معیاری برای رفع تکلیف دانستهاند نه نفسالامر؛ و بر همین اسا، چهبسا لازم باشد در اصل چنین فتواهایی تجدیدنظر شود که آیا واقعا شارع یک زمان شرعی آورده غیر از زمان عرفی، یا همان احادیث، نه در مقام حکم تعبدی، بلکه در مقام حکم ارشادی (ارشاد به عرف عقلا در تشخیص زمان و پرهیز از وسواسهای علمی) بوده است). پاسخ دوم که مبتنی بر مطلب فوق است این است که زمان هم یک بهره نفسالامری فیزیکی دارد و هم یک نسبتی واقعی با انسانها (بویژه انسان خلیفه الله که واسطه فیض است) برقرار میکند و معنویت آن برآیند این دو است، نه صرفاً یک امر فیزیکی محض که حیثیت معنوی داشته باشد؛ چرا که اساسا این انسان است که ابعاد فیزیکی و مادی را میتواند به افق معنویت وارد کند.
بازدیدها: ۱۰۹