ترجمه
سپس کسانی را که کفر ورزیده بودند [به قهر] گرفتم، پس سختگیریِ من چگونه بود؟!
نکات ادبی
نَكيرِ
از ماده «نکر»[۱] است که این ماده درست نقطه مقابل ماده «عرف» است. «عرف» وضعیتی است که انسان میشناسد و دلش با آن آرام میگیرد؛ و «نکر» آن است که عقل بدان اعتراف نمیکند بلکه به بدی و انکار آن حکم می کند (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۷۶؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۲۶۵) (بحث از ماده «عرف» به تفصیل در جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13 خواهد آمد.)
«نَکِرَ» به معنای آن است که نشناخت و چیزی را ناشناخته قلمداد کرد (فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُم؛ هود/۷۰) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۱۲، ص۲۶۵)
«نُکُر» (يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُر) را امر دشواری که ناشناخته است معرفی کرده (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۴) و آن را صفت مشبهه معرفی کردهاند: چیزی که بشدت ناشناخته و مورد انکار میباشد (التحقيق، ج۱۲، ص۲۶۶)
«انکار» در اصل چیزی است که دل انسان آن را تصور نکرده و زیر بار آن نمیرود و نوعی جهل بوده، و کمکم در مورد هر چیزی که با زبان مورد انکار و مخالفت قرار می گیرد به کار رفته، چون سبب این انکار این بوده که قلب انسان بدان اذعان نمیکرده است (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَه؛ رعد/۳۶)؛ هرچند گاه در مورد چیزی که انسان در باطن میداند اما با زبان انکار میکند هم به کار میرود. (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون؛ نحل/۸۳) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۳؛ التحقيق، ج۱۲، ص۲۶۶) و اسم فاعل آن «مُنکِر» (قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ؛ نحل/۲۲؛ َ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ، یوسف/۵۸) و اسم مفعول آن «مُنکَر» (قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ؛ نحل/۶۲) میباشد
«منکَر» علاوه بر این، به معنای هر کاری است عقل سالم به زشتی و قباحت آن حکم میکند ویا در حسن و قبحش متوقف مانده اما شریعت به قبح آن حکم کرده باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۳)
«نُكْر» نیز صفت، و به معنای «مُنکَر» است (لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُکْراً؛ کهف/۷۴). (مجمع البيان، ج۶، ص۷۴۵)
این ماده به صورت افعل تفضیل (أنکر) هم در قرآن کریم به کار رفته است «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِير» (لقمان/۱۹) که میخواهد بگوید با اینکه صدای الاغ بسیار بلند است وسریع به گوش میرسد اما نزد عقل و عقلاء صدایی مُنکَر است و کسی آن را به حسن و خوبی نمیشناسد. (التحقيق، ج۱۲، ص۲۶۸)
«تَنْكِير» به معنای آن است که چیزی را به صورتی درآوریم که شناخته نشود (نَكِّرُوا لَها عَرْشَها؛ نمل/۴۱) همان طور که «تعريف» به معنای انجام کاری است برای شناساندن چیزی. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۳)
«انکار» و «تنکیر» وقتی با حرف «علی» بیاید نوعی معنای ممانعت کردن دارد و به معنای آن است که کاری در مورد او انجام دادم که مانع او شود و او را از انجام کاری بازدارد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۳)
«نکیر» هم میتواند به صورت مصدر به کار رود «فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ» (حج/۴۴ و سبأ/۴۵ و فاطر/۳۵ و ملك/۱۸) که یعنی ببینید «انکار» من درباره او چگونه بوده است (التحقيق، ج۱۲، ص۲۶۷) و دیگران توضیح دادهاند که این «انکار» در همان معنای «انکار علی» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۲۴) یعنی ببین که ممانعت و سختگیری من در قبال کافران چگونه بوده است؟!
و هم میتواند به معنای صفت (شبیه منکِر) به کار رود «ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِير» یعنی آن روز هیچ منکِری که مانع عذاب من شود نخواهید داشت؛ و البته در همین آیه هم میتواند به معنای مصدری باشد، یعنی در آن روز راهی برای انکار آن نخواهید داشت. (التحقيق، ج۱۲، ص۲۶۷)
ماده «نکر» ۳۷ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
نکته نحوی
کسره پایانی کلمه «نکیرِ» در این آیه، جایگزین حرف «ی» متکلم وحده است؛ در اصل «نکیری» بوده است، یعنی انکار و ممانعت و سختگیریِ «من».
حدیث
۱) از امام حسن عسکری ع روایت شده است:
هیچ عزتمندی حق را ترک نکرد مگر اینکه ذلیل شد و هیچ ذلیلی حق را نگرفت مگر اینکه عزیز شد.
تحف العقول، ص۴۸۹
عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ ع قَالَ: مَا تَرَكَ الْحَقَّ عَزِيزٌ إِلَّا ذَلَّ وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِيلٌ إِلَّا عَزَّ.
۲) از رسول اکرم ص روایت شده است:
همانا خداوند به ظالم مهلت می دهد؛ اما به محض اینکه او را میگیرد هیچ راه گریزی برایش نمیگذارد؛
سپس این آیه را تلاوت کردند: «و اين گونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت، وقتى شهرها را در حالى كه ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت. آرى [به قهر] گرفتن او دردناك و سخت است.» (هود/۱۰۲)
صحیح بخاری، ج۶، ص۷۴؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۹۷؛ مجمع البيان، ج۵، ص۲۹۲
حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الفَضْلِ، أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، حَدَّثَنَا بُرَيْدُ بْنُ أَبِي بُرْدَةَ، عَنْ أَبِي بُرْدَةَ، عَنْ أَبِي مُوسَى، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ:
إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِي لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ؛
قَالَ: ثُمَّ قَرَأَ: «وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ القُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ»[۲]
تدبر
۱) «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ»
خداوند به کافران مهلت میدهد و حتی به آنان اجازه میدهد که پیامبرانش را تکذیب کنند؛
اما این بدان معنی نیست که کاری به کار آنان نخواهد داشت:
چوب خدا صدا نداره؛
وقتی بخوره دوا نداره!
۲) «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ … ثُمَّ أَخَذْتُ»
قهر خداوند، بعد از اتمام حجت است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۹۳)
۳) «وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ … ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ»
بيان قهر و قدرت خداوند در كيفر كفّار، مايهى تسلّى پيروان حقّ است. (تفسير نور، ج۹، ص۴۹۳)
۴) «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ»
چرا به جای اینکه بفرماید سپس کافران را مجازات می کنم و ببینید که مجازات من چه سخت است؛ فرمود: سپس کافران را میگیرم؛ …؟
الف. این تعبیر کنایه از مجازات کردن است (المیزان، ج۱۷، ص۳۸) و شاید این کنایه را بدین جهت به کار برده که بر اینکه کافران هماینک هم در ید قدرت خداوند هستند اشاره کند.
ب. شاید میخواهد اشاره کند که تاکنون بدانها اختیار داده و آنها را رها گذاشته بود؛ اکنون دیگر آنها را رها نمی گذارد و میگیردشان.
ج. …
۵) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ»
مانور قدرت، لازم است:
عذاب كافران،چقدر سخت و هراسانگيز است؟! (تفسير نور، ج۹، ص۴۹۳)
۶) «فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ»
از سرنوشت جوامع كفرپيشه عبرت بگيريد. (تفسير نور، ج۹، ص۴۹۳)
در کانال نگذاشتم
۷) «إِنَّا أَرْسَلْناكَ … ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذينَ كَفَرُوا …»
چرا سیاق بحث، به ضمیر متکلم وحده (گرفتم) تغییر کرد؟
الف. شاید میخواهد نشان دهد که خداوند چنان عهده دار عذاب آنان می شود که هیچکس بین آنان و خدا نمیماند تا بخواهد آنان را شفاعت یا یاری کند. (المیزان، ج۱۷، ص۴۲)[۳]
ب. …
[۱] . درباره این ماده بحثی در جلسه ۲۱۰ بیان شده بود http://yekaye.ir/al-ankabut-029-45/ و در برخی جلسات گذشته هم بدان اشاره شد. اما چون ناقص بود این بار به طور کاملتر بدان پرداختیم.
[۲] . این حدیث در صحیح ابنحبان، ج۱۱، ص۵۷۸ و برخی دیگر از مجامع روایی اهل سنت بدین صورت آمده است:
أَخْبَرَنَا أَبُو يَعْلَى، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيدٍ الْجَوْهَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا بُرَيْدٌ، عَنْ أَبِي بُرْدَةَ عَنْ أَبِي مُوسَى، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ قَالَ: “إِنَّ اللَّهَ يُمْهِلُ الظَّالِمَ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يَنْفَلِتْ” ثُمَّ تَلَا «وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ القُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ» (هود/۱۰۲)
شبیه این مضمون هم در كنز الفوائد، ج۱، ص۱۳۵ بدین صورت آمده است:
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُمْهِلُ الظَّالِمَ حَتَّى يَقُولَ أَهْمَلَنِي ثُمَّ إِذَا أَخَذَهُ أَخَذَهُ أَخْذَةً رَابِيَةً.
[۳] . فلعل الوجه فيه أن أمرهم إلى الله لا يتخلل بينه و بينهم أحد حتى يشفع لهم أو ينصرهم فينجوا من العذاب.
بازدیدها: ۲۳۴