۵۶) مَلِكِ يَوْمِ الدِّین

ترجمه

[همان خدایی که] مالک و فرمانروای روز جزا [است].[۱]

نکته (بعدا اضافه شد)

کلمه «ملک» در دو قرائت (که هر دو قرائت، به نحو متواتر از خود پیامبر اکرم ص روایت شده است) «مالک» و «مَلک» خوانده شده است. مالک به معنای کسی است که صاحب چیزی است و نسبت بدان ملکیت دارد و ملک به معنای سلطان و فرمانرواست.

حدیث

۱) قَالَ الْإِمَامُ ع (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) أَيْ قَادِرٌ عَلَى إِقَامَةِ يَوْمِ الدِّينِ، وَ هُوَ يَوْمُ الْحِسَابِ، قَادِرٌ عَلَى تَقْدِيمِهِ عَلَى وَقْتِهِ، وَ تَأْخِيرِهِ بَعْدَ وَقْتِهِ، وَ هُوَ الْمَالِكُ أَيْضاً فِي يَوْمِ الدِّينِ، فَهُوَ يَقْضِي بِالْحَقِّ، لَا يَمْلِكُ الْحُكْمَ وَ الْقَضَاءَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مَنْ يَظْلِمُ وَ يَجُورُ، كَمَا فِي الدُّنْيَا مَنْ يَمْلِكُ الْأَحْكَامَ.

قَالَ: وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: «یَوْمِ الدِّينِ» هُوَ يَوْمُ الْحِسَابِ؛ وَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَكْيَسِ الْكَيِّسِينَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ.

قَالَ: أَكْيَسُ الْكَيِّسِينَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِيَّ….

التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۳۸

امام حسن عسگری عليه السّلام در تفسیر «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فرمود:

یعنی او تواناست بر برپایی روز جزا، كه همان روز حساب است. تواناست كه آن را از زمانش جلو بيندازد و یا عقب بیندازد؛ و همچنین او در روز جزا «مالك و صاحب اختیار» نیز هست؛ پس او به‌حق داورى كند. در آن روز این گونه نیست که کسی که خود اهل ظلم و جور است اختیاردار حکم و قضاوت شود؛ آن گونه که در دنیا چنین رخ می‌داد.

[امام عسگری در ادامه فرمود] و أميرالمؤمنين ع می‌فرمود «یوم الدین، همان روز حساب است» و می‌فرمود «از رسول خدا ص شنيدم که ‌فرمودند: آيا شما را به زيركترين زيركها و احمق‏ترين احمقها خبر ندهم؟

گفتند: آرى! يا رسول اللَّه!

فرمودند: زيركترين زيركها، كسى است كه نفسش را محاسبه كند و براى آنچه بعد از مرگ است، عمل نمايد. و بدرستی که احمق‏ترين احمقها كسى است كه از هواى نفسش پیروی کند و آرزوهاى پوچ از خدا بخواهد [یا: خداپرستی‌اش فقط بر اساس آرزوهایش باشد، نه بر اساس تعالیم الهی، که اشاره به آیه ۷۸ سوره بقره باشد] … [۲]

 

۲) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ :

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي وَ كَانَ ع إِذَا قَرَأَ- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ يُكَرِّرُهَا حَتَّى كَادَ أَنْ يَمُوتَ.

الكافي، ج‏۲، ص۶۰۲

زهرى گويد: حضرت على بن الحسين ع فرمود:

«اگر همه مردم كه ما بين مشرق و مغرب هستند بميرند، اندکی نهراسم اگركه قرآن با من باشد. و آن حضرت این گونه بود كه هر گاه [در نماز] «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏» را مي‌خواند آنقدر آن را تكرار مي‌كرد كه نزديك بود بميرد.

۳) حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْأَسْتَرْآبَادِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبَوَيْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

قَسَمْتُ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَبْدِي فَنِصْفُهَا لِي وَ نِصْفُهَا لِعَبْدِي وَ لِعَبْدِي مَا سَأَلَ

إِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بَدَأَ عَبْدِي بِاسْمِي وَ حَقٌّ عَلَيَّ أَنْ أُتَمِّمَ لَهُ أُمُورَهُ وَ أُبَارِكَ لَهُ فِي أَحْوَالِهِ

فَإِذَا قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حَمِدَنِي عَبْدِي وَ عَلِمَ أَنَّ النِّعَمَ الَّتِي لَهُ مِنْ عِنْدِي وَ أَنَّ الْبَلَايَا الَّتِي إِنْ دُفِعَتْ عَنْهُ فَبِتَطَوُّلِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي أُضِيفُ لَهُ إِلَى نِعَمِ الدُّنْيَا نِعَمَ الْآخِرَةِ وَ أَرْفَعُ عَنْهُ بَلَايَا الْآخِرَةِ كَمَا دَفَعْتُ عَنْهُ بَلَايَا الدُّنْيَا

فَإِذَا قَالَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ شَهِدَ لِي بِأَنِّي الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ أُشْهِدُكُمْ لَأُوَفِّرَنَّ مِنْ رَحْمَتِي حَظَّهُ وَ لَأُجْزِلَنَّ مِنْ عَطَائِي نَصِيبَهُ

فَإِذَا قَالَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُشْهِدُكُمْ كَمَا اعْتَرَفَ أَنِّي أَنَا مَالِكُ يَوْمِ الدِّينِ لَأُسَهِّلَنَّ يَوْمَ الْحِسَابِ حِسَابَهُ وَ لَأَتَقَبَّلَنَّ حَسَنَاتِهِ وَ لَأَتَجَاوَزَنَّ عَنْ سَيِّئَاتِهِ

فَإِذَا قَالَ إِيَّاكَ نَعْبُدُ قَالَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِي إِيَّايَ يَعْبُدُ أُشْهِدُكُمْ لَأُثِيبَنَّهُ عَلَى عِبَادَتِهِ ثَوَاباً يَغْبِطُهُ كُلُّ مَنْ خَالَفَهُ فِي عِبَادَتِهِ لِي

فَإِذَا قَالَ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِيَ اسْتَعَانَ وَ الْتَجَأَ أُشْهِدُكُمْ لَأُعِينَنَّهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَأُغِيثَنَّهُ فِي شَدَائِدِهِ وَ لَآخُذَنَّ بِيَدِهِ يَوْمَ نَوَائِبِهِ

فَإِذَا قَالَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هَذَا لِعَبْدِي وَ لِعَبْدِي مَا سَأَلَ قَدِ اسْتَجَبْتُ لِعَبْدِي وَ أَعْطَيْتُهُ مَا أَمَّلَ وَ آمَنْتُهُ مِمَّا مِنْهُ وَجِلَ.

الأمالي(للصدوق)، ص۱۷۵

امام حسن عسگری ع از قول پدرانشان از رسول خدا ص نقل کرده‌اند که خداى تبارك و تعالى فرمايد:

فاتحة الكتاب را ميان خودم و بندگانم تقسیم كردم، نيمى برای من است و نيمى برای بنده من؛ و برای بنده من است آنچه بخواهد [یعنی خواسته‌های بنده‌ام در این سوره را اجابت می‌کنم]

هنگامى كه بنده گويد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خداوند جل جلاله فرمايد «بنده‏ام به نام من آغاز كرد و بر من لازم است کارش را به پایان رسانم و احوالش را مبارك سازم.»

چون گويد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» خداوند جل جلاله فرمايد «بنده‏ام مرا ستايش و سپس گفت و دانست هر نعمتى دارد از جانب من است و هر بلا از او دفع شود به احسان من است؛ شما گواه باشيد نعمت‌های آخرت را به نعمت‌های دنيايش افزودم و بلایاى آخرت را از او دور گردانيدم همان گونه که بلایاى دنيا را از او دفع کردم»

چون گويد «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خداوند جل جلاله فرمايد «گواهى داد که من رحمان و رحيمم. شما گواه باشيد كه بهره‌اش را از رحمتم فراوان کنم و عطایاى شايانم را به او ارزانی دارم.»

چون گويد «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» خداوند عز و جل فرمايد گواه باشيد كه همان گونه که اعتراف كرد که من صاحب اختیار‏ روز جزايم، در روز حساب، حسابش را آسان كنم و حسناتش را بپذيرم و از بدی‌هايش درگذرم.»

چون گويد «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» خداوند عز و جل فرمايد «بنده‏ام راست گفت، تنها مرا می‌پرستد. گواه باشيد كه بر عبادتش به او پاداشی دهم که هر كه با او در بندگیش نسبت به من مخالف می‌کرد، بر او رشك برد.»

چون گويد «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» خداوند عز و جل فرمايد «از من كمك خواست و به من پناه برد. گواه باشيد كه او را در كارش كمك كنم، و در سختيها به فريادش رسم، و ایام گرفتارى دستش را بگيرم.»

چون گويد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ تا آخر سوره» خداوند جل جلاله فرمايد: «اين [قسمت‌های سوره] سهم بنده من است و بنده من هر چه خواهد از آن او است؛ براى بنده‏ام اجابت كردم و آنچه آرزو داشت به او دادم و از آنچه نگران بود ایمنش ساختم.»

امالی صدوق، ص۱۷۵

تدبر

۱)‌ با اینکه خدا همیشه مالک و صاحب اختیار همه چیز است؛ چرا می‌گوییم «صاحب اختیار روز جزا»؟ چون در آن روز اینکه مالکیت حقیقی فقط از آن خدا بوده، آشکار می‌شود. وقتی «صاحب اختیار» مطلق روز جزا خداست، دیگر امکان ندارد حقی ناحق شود، یا کسی بدون اینکه لیاقت داشته باشد، برتری پیدا کند. پس اگر قیامتی هست – که هست – انسان آرام می‌شود؛ چون مالک و صاحب اختیارش خداست. پس خدا را شکر «الحمدلله … مالک یوم الدین»

۲) در تدبر جلسات ۳۷ و ۴۹ و ۵۱ معلوم شد که: «جزای آخرت، باطنِ عملِ دنیاست». اگر خدا صاحب اختیار آخرت است؛ پس باطن دنیا هم دست خداست؛ پس اگر چشم باطن‌بین ما باز شود می‌بینیم در همین دنیا هم امکان ندارد حقی ناحق شود، کسی بناحق به جایگاه یا ثروتی برسد و …، و آب از آب تکان نخورد. اگر قیامتی هست، جای هیچ نگرانی نیست.

۳) چرا برای اشاره به قیامت، تعبیر «الدین» (جزا) به کار برد؟ جزا مربوط به پایان مسابقه است؛ زمان تعیین نتیجه نهایی. یعنی خدا صاحب اختیار جایی است که سرانجام نهایی هرچیزی معلوم می‌شود. چون روز جزاست روز حساب هم است (حدیث ۱ و ۳). اگر کسی روزی حداقل پنج‌بار به خود متذکر شود که روز حسابی در کار است و اختیارش هم کاملا دست خدایی است که نمی‌توان فریبش داد، چگونه زندگی خواهد کرد؟ (آیا در نماز حواسمان هست چه می‌گوییم؟)

۴) کسی که سر دیگران کلاه می‌گذارد و از امکانات موجود سوءاستفاده می‌کند، و به مال و مقامی می‌رسد، آیا واقعا سود برده است؟ و آیا ما که چنین نکردیم ضرر کردیم؟ اگر روز جزایی نبود، یا اگر بود، مالکش غیر خدا بود، شاید. اما الان چطور؟ راستی چرا این تاسف خوردن‌ها در جامعه ما زیاد شده؟ آیا کسی که جزا و حساب را جدی بگیرد و محاسبه‌گر و حاکم را خدا بداند، زیرک است یا کسی که اینها را ندیده بگیرد؟ (حدیث۱) ما مرز زیرکی و حماقت را با چه مبنایی مشخص می‌کنیم؟

۵) (الحمدلله …الدین) خدا را شکر که در جایی که قرار است نهایت و سرانجام همه چیز معلوم شود، کارها همگی به دست خداست، نه این و آن. خیال انسان راحت می‌شود و انسان چقدر به آرامش می‌رسد. قطعا یکی از راههای رسیدن به مقام نفس مطمئنه (بحث دیروز)، جدی گرفتن روز جزاست.

۶) کسی که «مالک یوم الدین» را جدی بگیرد، دیگر گویی در افق دنیا زندگی نمی‌کند؛ ولو که دیگران که حقیقت مرگ را نشناخته‌اند، اسم این را مرگ بگذارند. (حدیث۲) برای همین است که رفتارها و اقدامات انبیاء و ائمه علیهم‌السلام برای مردم زمانه‌شان قابل درک نبود. چون مردم بر اساس دنیا رفتار می‌کردند و آنها بر اساس عالمی دیگر. ما هم می‌توانیم هر روز همین آیه را بارها تکرار کنیم.

۷) در سوره حمد به اوصافی که پشت سر هم برای خدا آمد دقت کنید:

الله، رب‌العالمین، الرحمن، الرحیم، مالک یوم‌الدین.

یک دوره کامل «جهان‌شناسی و انسان‌شناسی توحیدی همراه با یک حس مثبت (حمد)» ارائه شده است:

حمد برای کسی است که:

خداست؛

آفریدن و پرورش همه جهانها و جهانیان به دست اوست؛

همه چیز از رحمت او شروع شده است؛

خوبان در رحمت همیشگی او غرق می‌شوند و با کمک این رحمت به خدا برمی‌گردند؛

و نه فقط خوبان، بلکه همگان، سرانجام نهایی‌شان به دست اوست.

 


[۱] . در ترجمه‌اش در طول روز دو نکته به ذهنم رسید:

۱)‌ شاید ترجمه «صاحب اختیار» بهتر باشد هم بر مالک دلالت دارد و هم بر ملک

۲)‌ الدین در قرآن جز در مواردی که به صورت یوم الدین آمده و دال بر روز قیامت است، هیچ موردی نیافتم که دال بر «جزا» باشد. شاید تنها موردی که به این نزدیک است داستان حضرت یوسف است که: كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ في‏ دينِ الْمَلِك‏ (یوسف/۷۶) که اینجا به همان معنای رایج دین در قرآن (شریعت) هم می شود اطلاق شود. البته در لغت گفته اند که اصل این کلمه برای اطاعت و ذلت بوده که جزا معنای صریحتر و شریعت معنای استعاری آن است. اما در هر صورت بعید نیست که بتوان دین را به همان معنای دین حقیقی (حقیقت دین) گرفت یعنی روزی که عرصه جدی گرفته شدن دین الهی است. البته این مطلب نیاز به تامل بیشتر دارد.

درباره «دین» در نکات ترجمه جلسه ۱۶۰ (اعراف/۵۱) و جلسه ۲۷۴ (حجر/۳۵) توضیحات بیشتری خواهد آمد.

[۲] . ادامه حدیث چنین است:

فَقَالَ الرَّجُلُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ يُحَاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهُ قَالَ: إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَى رَجَعَ إِلَى نَفْسِهِ- فَقَالَ: يَا نَفْسِ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ مَضَى عَلَيْكِ لَا يَعُودُ إِلَيْكِ أَبَداً، وَ اللَّهُ تَعَالَى يَسْأَلُكِ عَنْهُ فِيمَا أَفْنَيْتِيهِ- فَمَا الَّذِي عَمِلْتِ فِيهِ أَ ذَكَرْتِ اللَّهَ أَمْ حَمِدْتِيهِ أَ قَضَيْتِ حَوَائِجَ مُؤْمِنٍ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ كُرْبَةً أَ حَفِظْتِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فِي أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِيهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِي مُخَلَّفِيهِ أَ كَفَفْتِ عَنْ غِيبَةِ أَخٍ مُؤْمِنٍ بِفَضْلِ جَاهِكِ أَ أَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِي صَنَعْتِ فِيهِ فَيَذْكُرُ مَا كَانَ مِنْهُ. فَإِنْ ذَكَرَ أَنَّهُ جَرَى مِنْهُ خَيْرٌ، حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ كَبَّرَهُ عَلَى تَوْفِيقِهِ، وَ إِنْ ذَكَرَ مَعْصِيَةً أَوْ تَقْصِيراً، اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى، وَ عَزَمَ عَلَى تَرْكِ مُعَاوَدَتِهِ، وَ مَحَا ذَلِكَ عَنْ نَفْسِهِ بِتَجْدِيدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ، وَ عَرَضَ بَيْعَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِيهِ وَ دَافِعِيهِ عَنْ حَقِّهِ. فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُكَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِكَ أَوْلِيَائِي، وَ مُعَادَاتِكَ أَعْدَائِي.

در اين هنگام، مردى گفت: يا أمير المؤمنين! و إنسان، نفسش را چطور محاسبه كند؟

فرمود: هر گاه؛ (برايش) بامدادى! سپس شامگاه، فرا رسد، به نفس خويش مراجعه كند و بگويد:

اى نفس! براستى؛ اين روز، بر تو سپرى شد. هرگز بسوى تو بر نميگردد! و خداى تعالى! در باره‏اش ترا بازخواست نمايد كه؛ در چه فانى‏اش كردى؟ در آن، چه عملى انجام دادى؟ آيا خدا را بياد آوردى؟ يا او را ستودى؟ آيا؛ حوائج مؤمنى را برآوردى؟ آيا؛ گرفتارى و بلا را از او برطرف ساختى؟ آيا؛ هنگامى كه؛ از تو غايب بود، آبروى او را-

در أهل و اولادش- نگهداشتى؟ آيا؛ بعد از مرگ، احترام او را در أخلافش رعايت كردى؟ آيا، از غيبت برادر مؤمنى [بفضل و برترى مقامت‏] صرف نظر كردى؟ آيا؛ مسلمانى را كمك كردى؟ در آن چه كردى؟

و آنچه در كمون وجود او است، بياد آورد.

پس؛ اگر بيادش آيد كه از او، خيرى سر زده، بحمد و ستايش خداى عزّ و جلّ! پردازد و بتوفيقش، او را ببزرگى ياد كند!. و هر گاه نافرمانى و عصيان يا تقصيرى بياد آورد، ذات أقدس الهى را- بترك تكرارش- استغفار كند! و با طرق زير، از نفس خويش، آن را بزدايد:

[بتجديد صلوات بر محمّد و آل پاك و طاهر او! و پيشنهاد بيعت أمير المؤمنين صلوات اللَّه عليه، بر نفس خويش! و پذيرفتنش براى آن! و تكرار لعن مبغضين و بدخواهان و دشمنان او و بازدارندگان از حقوقش!] پس؛ هر گاه چنين فعلى از او سر زد، خداى عزّ و جلّ! گفت: با موالات و دوستيت با أولياء و دوستان من، و عداوت و دشمنى‏ات با دشمنانم، در چيزى از گناهان، با تو مناقشه نكنم!

Visits: 72

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*