ترجمه
آیا برای کسانی که ایمان آوردند آن لحظه فرانرسیده است که دلهایشان برای یاد خدا و آنچه از حق نازل شده خاشع گردد و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت [= مهلتی که داشتند] بر آنها طولانی شد تا دلهایشان سخت شد [= سنگدل شدند] و [در حالی که] بسیاری از آنان فاسقاند.
نکات ترجمهای و نحوی
«تخشع» از مصدر «خشوع» است که به معنای خضوع و فروتنی است. خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار میگیرد و سرکشی نمیکند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۳/ ۶۱) و گفتهاند «وقتی قلب نرم شود، جوارح انسان خشوع میکند» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۳) اگرچه ریشه، خوف و خشیت میتواند عاملی برای خشوع شود (حشر/۲۱) اما خشوع لزوما با ترس توام نیست.[۱]
«یأن» از ریشه «أنی» به معنای «نزدیک شدن زمانِ …» میباشد (مفردات ألفاظ القرآن/۹۵) و از همین ریشه است کلمات «آن» (به معنای لحظه) و «تأنّی» (به معنای درنگ کردن)
«أمد» به معنای «زمان» است، البته از حیث «غایتِ» آن (مفردات ألفاظ القرآن/۸۸)؛ برای همین به «غایت»، «مهلت» و «دوره انتظار» هم ممکن است ترجمه شود. «طال» هم به معنای «طولانی شد» میباشد؛ پس «طال علیهم الأمد» به معنای این است که آن پایان زمانی که آنها انتظارش را میکشیدند و به آنها وعده داده شده بود، به عقب افتاد، روزگارشان به درازا کشید و عملا زمانی که بر آنها گذشت طولانی شد و بیش از حدی بود که انتظارش را داشتند.
جمله «كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» را میتوان عطف به جمله قبل دانست (الجدول في إعراب القرآن۲۷ /۱۴) که در این صورت، در کنار ویژگی قبلی (قساوت قلب) به ویژگی دیگری از آنها (فاسق بودنشان) اشاره کند؛ ویا «حال» از آن دانست (إعراب القرآن الكريم۳/ ۳۱) که در این صورت، که توضیح حالتی است که به خاطر آن حالت و در آن حالت، قسیالقلب شدند. ضمناً اگرچه بسیاری از مترجمان جمله را به صورت (بسیاری از آنان فاسق «بودند») ترجمه کردهاند؛ اما با توجه به اینکه جمله اسمیه است و «فاسق» اسم فاعل است و اسم فاعل دلالت بر دوام فعل میکند، به نظر میرسد باید جمله را به صورت مضارع ترجمه کرد (بسیاری از آنان فاسقاند) ؛ و در این صورت، این جمله میتواند توصیفی از وضعیت اهل کتاب باشد که هنوز ادامه دارد.
«کثیر منهم» (بسیاری از آنان) غیر از «اکثرهم» (اکثر آنان) است. (مثلا در یک جمعیت یک میلیونی، اگر صدهزار دزد باشد میتوان گفت بسیاری از آنها دزدند؛ اما نمیتوان گفت اکثر آنها دزدند)
شأن نزول
قيل إن قوله «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا» الآية نزلت في المنافقين بعد الهجرة بسنة و ذلك أنهم سألوا سلمان الفارسي ذات يوم فقالوا حدثنا عما في التوراة فإن فيها العجائب فنزلت الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ إلى قوله «لَمِنَ الْغافِلِينَ» فخبرهم أن هذا القرآن أحسن القصص و أنفع لهم من غيره فكفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان عن مثل ذلك فنزلت آية اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً فكفوا عن سؤال سلمان ما شاء الله ثم عادوا فسألوا سلمان فنزلت هذه الآية عن الكلبي و مقاتل
و قيل نزلت بالمؤمنين قال ابن مسعود ما كان بين إسلامنا و بين أن عوتبنا بهذه الآية إلا أربع سنين فجعل المؤمنون يعاتب بعضهم بعضا
و قيل إن الله استبطأ قلوب المؤمنين فعاتبهم على رأس ثلاث عشرة سنة من نزول القرآن بهذه الآية عن ابن عباس
و قيل كانت الصحابة بمكة مجدبين فلما هاجروا أصابوا الريف و النعمة فتغيروا عما كانوا عليه فقست قلوبهم و الواجب أن يزدادوا الإيمان و اليقين و الإخلاص في طول صحبة الكتاب عن محمد بن كعب
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج۹، ص۳۵۸-۳۵۷
حدیث
۱) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
لَمْ يَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِيلَ وُلَاةَ الْبَيْتِ وَ يُقِيمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِينِهِمْ يَتَوَارَثُونَهُ كَابِرٌ عَنْ كَابِرٍ حَتَّى كَانَ زَمَنُ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» وَ أَفْسَدُوا وَ أَحْدَثُوا فِي دِينِهِمْ وَ أَخْرَجَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَمِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَرَجَ كَرَاهِيَةَ الْقِتَالِ وَ فِي أَيْدِيهِمْ أَشْيَاءُ كَثِيرَةٌ مِنَ الْحَنِيفِيَّةِ مِنْ تَحْرِيمِ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي النِّكَاحِ إِلَّا أَنَّهُمْ كَانُوا يَسْتَحِلُّونَ امْرَأَةَ الْأَبِ وَ ابْنَةَ الْأُخْتِ وَ الْجَمْعَ بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ كَانَ فِي أَيْدِيهِمُ الْحَجُّ وَ التَّلْبِيَةُ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا مَا أَحْدَثُوا فِي تَلْبِيَتِهِمْ وَ فِي حَجِّهِمْ مِنَ الشِّرْكِ وَ كَانَ فِيمَا بَيْنَ إِسْمَاعِيلَ وَ عَدْنَانَ بْنِ أُدَدَ مُوسَى ع.
الكافي، ج۴، ص۲۱۰
امام باقر ع فرمود: فرزندان اسماعیل همواره متولیان خانه خدا بودند و برای مردم حج و امور دینیشان را رتق و فتق میکردند و این جایگاه را بزرگی از بزرگ دیگر به ارث میبرد تا زمان «عدنان بن أدد» که «مدت بر آنها طولانی شد تا دلهایشان سخت شد» و فساد کردند و بدعتها در دینشان ایجاد کردند و برخی برخی دیگر را بیرون کرد، پس برخی در طلب معیشت بیرون شد؛ و برخی از ترس وقوع جنگ بیرون شد؛ و در دست آنها مطالب فراوانی از دین حنیف (شریعت حضرت ابراهیم ع) وجود داشت مانند حرام بودن ازدواج با مادر و دختر، و سیار محرمات مربوط به ازدواج، هرچند که [کمکم] آنها ازدواج با زنپدر و دخترخواهر و جمع بین دو خواهر را حلال میشمردند، و نزد آنها حج و تلبیه (اذکار خاص حج) و غسل جنابت وجود داشت هرچند که در تلبیه و حجشان بدعتهای شرکآلود وارد کردند؛ و [رسالت] حضرت موسی ع در فاصله زمانی بین اسماعیل و عدنان بن أدد بود.
۲) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:
نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ الَّتِي فِي سُورَةِ الْحَدِيدِ «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» فِي أَهْلِ زَمَانِ الْغِيبَةِ … وَ قَالَ إِنَّمَا الْأَمَدُ أَمَدُ الْغِيبَةِ.[۲]
الغيبة (للنعماني)، ص۲۴
امام صادق ع فرمود این آیه سوره حدید «و همانند کسانی نباشند که قبلا به آنها کتاب [آسمانی] داده شد پس مدت بر آنها طولانی شد تا دلهایشان سخت شد و بسیاری از آنان فاسقاند» [خطابش] در مورد کسانی است که در دوره غیبت بسر میبرند؛ … و فرمود: «این دوره محدود، دوره غیبت است»
۳) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِيَّاكُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ مَهَابَةِ الرَّجُلِ كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ يَجْلِسُونَ فَيَلْهَوْنَ وَ يَتَحَدَّثُونَ وَ يَضْحَكُونَ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ فَلَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ تَرَكُوا الْحَدِيثَ وَ اللَّهْوَ وَ الْمِزَاحَ.
مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، (للطبرسی) ص۱۹۱
امام صادق عليه السّلام فرمود:
از مزاح [نابجا] دورى كنيد كه آبرو هیبت مرد را مىبرد؛ اصحاب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله عادتشان بود که جمع مىشدند و سخنان لغو و بىفايده بر زبان جارى مىكردند و مىخنديدند، که این آيه شريفه نازل شد: «آیا برای کسانی که ایمان آوردند هنگام آن نرسیده است که قلبهایشان در برابر ذکر خدا خاشع گردد» و هنگامى كه رسول خدا ص اين آيه را بر آنها خواند، سخنان بیهوده و لهو و مزاح [نابجا] را کنار گذاشتند. [۳]
کلامی از آیت الله آقامجتبی تهرانی درباره روزهای آخر ماه شعبان
تدبر در این آیه بیش از اینکه از جنس یافتن نکتهها باشد، از جنس تکان خوردن و جدی گرفتن هشدار است. امروز روز پایانی شعبان است. به نظرم رسید کلامی از مرحوم حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی (ره) با صدای خود ایشان، درباره روزهای آخر ماه شعبان که بیانی از حدیث امام رضا ع است، میتواند زمینه خوبی برای تدبر در این آیه باشد.
برای سهولت کار، متن حدیث و ترجمهاش را هم در ادامه آوردهام:
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِي
يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَكْ فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ تَقْصِيرَكَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ وَ تَرْكِ مَا لَا يَعْنِيكَ وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِكَ لِيُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً وَ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُعْتِقُ فِي هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَانَ.
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۵۱
اباصلت میگوید: در روز جمعه آخر شعبان بر امام رضا ع وارد شدم، فرمود:
اى ابا صلت ماه شعبان بيشترش گذشت و اين جمعه آخر آن است، پس در این مدت باقیمانده، آنچه از اعمال خير كه در اين ماه در انجام آن كوتاهى كردهاى جبران كن، و بر تو باد به روی آوردن به انجام آنچه به تو مربوط است و ترك آنچه به تو ربطی ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون كن، و از گناهانت به سوى خدا توبه نما، تا ماه خدا در حالی به تو رو كرده باشد كه تو برای خداوند عزّ و جلّ اخلاص ورزيده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنكه آن را ادا کرده باشی؛ و در دلت كينه هيچ مؤمنى نباشد مگر اينكه آن را از دل بيرون کرده باشی؛ و هيچ گناهى را كه انجام دادهاى وامگذار مگر آنكه آن را قلع و قمع کرده باشی؛ و تقوای الهی پیشه کن، و در امور نهان و آشكارت بر او توكّل و اعتماد كن، و «هر كس بر خدا توكّل كند همانا خداوند او را كافى است، خداوند کار او را [به سرانجام] میرساند که خداوند براى هر چيز اندازهاى قرار داده است» (طلاق/۳)، و در باقيمانده اين ماه زياد اين ذكر را بگو: «بارالها! اگر در آن مقدار از این ماه شعبان که گذشته مرا نیامرزیدهای، در باقيمانده اين ماه مرا بيامرز!» زيرا خداوند تبارك و تعالى در اين ماه به مردم بسيارى را حرمت ماه رمضان از آتش آزاد مىكند.
https://telegram.me/farsna/28616
تدبر
۱) «تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ … قَسَتْ قُلُوبُهُمْ …» خشوع وضعیتی است که نفس انسان در حالت نرمی و قبول و تسلیم قرار میگیرد و سرکشی نمیکند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم۳/ ۶۱)
قلب، اگر سالم باشد، در دو موقعیت خاشع میشود: یاد خدا و کلام خدا. آیه نشان میدهد که ممکن است ظاهرا مومن باشیم اما هنوز دلهایمان در برابر ذکر خدا و کلام خدا خاشع نشده باشد؛ اما بالاخره باید بشود. اگر نشد بیم آن هست که قسی القلب شویم.
خدا دو دل در سینه ما قرار نداده (احزاب/۴)؛ پس، کسی که دل به غیر خدا داده، دلش برای خدا خاشع نمیشود.
آیا در این ماه رمضان امیدی هست که دل ما هم خاشع شود؟ در این شروع ماه رمضان یکبار وضعیت خود را بررسی کنیم:
همین شبکههای مجازی، میتواند نمونه خوبی باشد که خود را بررسی کنیم و ببینیم آیا دل ما برای کلام خدا رام و فروتن است؟ یا فقط در برابر مطالب فکاهی و دعواهای سیاسی و حوادث و شایعات و … (حدیث ۳) نرم و پذیراست و به آنچه یاد خدا و کلام خداست، دل که نمیدهیم، بماند؛ حوصلهاش را هم نداریم؟
نمیگویم اینها را اصلا نباید خواند. سوال این است که به کدام طرف راحت دل میدهیم و کدام برایمان سخت است؟
اگر چنان باشد و ادامه یابد، چهبسا سنگدل (ادامه آیه) یا حتی خدای ناکرده، منافق (آیات قبل) شویم!
دل ما بسیار لطیف و حساس است؛ دشمنِ قسمخوردهای به نام شیطان (یوسف/۵؛ ص/۸۲)، که حتی از خطورات قلبی و افکار ما باخبر است (ناس/۵)، برای این دل کمین کرده (اعراف/۲۷). جز بنده حقیقیای که شیطان در او راهی ندارد (ص/۸۲-۸۳) کسی نمیتواند مراقبت از این دل را به عهده گیرد؛ و خدا چنین بندگانی را در میان ما قرار داده است با نام «امام» (انبیاء/۷۳). اگر دل به امام ندهیم، زمان میگذرد (فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ) و کمکم شیطان دل ما را تصرف میکند (نحل/۱۰۰)، و آنگاه است که اگرچه ظاهری زیبا ممکن است داشته باشیم، اما قسیالقلب شدهایم (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و علامتش هم این است که گناه کردن برایمان راحت میشود (و كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ)
غیبت امام بر ما طولانی، و زمینه قسیالقلب شدن زیاد شده است (حدیث ۲). مبادا به زندگی بدون امام عادت کنیم! این ماه رمضان، که شیاطین در بندند، زمان مناسبی است که اماممان را در عمق دلمان پیدا کنیم و دل به او بدهیم.
کلامی از آیت الله ميرباقری:
«اینگونه نیست که فضایل ماه رمضان بدون مراقبه، درک شود؛ محاسبه و مراقبه میخواهد و اگر کسی میخواهد در ماه رمضان ده ختم قرآن داشته باشد، باید مراقبه کند. من نمیگویم همه این کار را بکنند؛ ولی امام (ره) که یک کشور را اداره می کردند ماه رمضان ملاقاتهاشان الا برای کارهای ضروری، تعطیل بود. بیرون ماه رمضان گاهی روزی ۱۸ ساعت مسائل حکومتی را تدبیر می کردند ولی ماه رمضان تعطیل بود.
انسان اگر بخواهد در ماه رمضان به قرآن برسد باید یک فراغتی برای خودش درست کند؛ باید تدبیر کند. والا همین گونه نمیشود! گاهی آدم می ببیند سحر شد، هیچ کاری نکرده است! شب اول ابوحمزه نخوانده است! شب دوم نخوانده! شب دهم نخوانده است! روز بیست و پنجم هم نخوانده! خب! پس کی می خواهد از ماه رمضان برخوردار شود؟!» (۱۹ تیر ۹۳)
۲) حکایت فضیل عیاض در سفينة البحار، ج۷، ص۱۰۳[۴]
[۱] . در معنای «خشوع» و مخصوصا تفاوت خضوع و خشوع اختلاف نظرهای شدیدی است و لذا مطلبی در این قسمت کانال گذاشته نشد و توضیحات فوق در قسمت تدبر گذاشته شد. اما برخی اختلافات:
برخی گفتهاند خضوع فروتنیای است که فقط در بدن نمایان گردد (مانند تعظیم کردن و سجده افتادن) اما خشوع هم در بدن مصداق دارد، هم در بصر (خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ؛ معارج/۴۴) و صوت (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمن، طه/۱۰۸) (کتاب العین۱/ ۲۴۳؛ معجم المقاييس اللغة۲/ ۱۸۲) در حالی که در قرآن کریم خضوع درباره سخن به کار رفته است: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل» (احزاب/۳۲)
همچنین برخی گفتهاند: خضوع ویژگی بدن (ظاهر) است اما خشوع، ویژگی دل (درون) است، برای همین خضوع دروغین و تکلفآمیز ممکن است اما خشوع دروغین بیمعنی است. (الفروق في اللغة/۲۴۴) در حالی که برخی «خشوع» را با «ضراعه» مقایسه کرده و گفتهاند ضراعه در مورد قلب (درون) به کار میرود، اما خشوع در مورد جوارح (آیات فوق) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۸۳) هرچند ادامه جمله راغب اصفهانی – در نقل این روایت «وقتی قلب نرم شود، جوارح خاشع میشود» – میتواند موید این باشد که بالاخره خشوع به قلب مرتبط است.
[۲] . این دو حدیث هم کاملا در همین فضاست:
۱) أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ حَاتِمٍ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ سَمَاعَةَ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي الْقَائِمِ ع وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»
كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص: ۶۶۸
۲) مطلبی را بهاءالدین نیلی (م۸۰۳) از قول شیخ صدوق آورده که احتمالا نقل به مضمون همین حدیث است؛ فقط چیزی که احتمال میرود حدیث متفاوتی باشد این است که حدیث فوق از امام صادق ع است و وی این را از امیرالمومنین ع میداند:
و يعضده ما صح لي روايته عَنِ الشَّيْخِ مُحَمَّدِ بْنِ بَابَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ يَرْفَعُهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع: أَنَّ النَّهْيَ عَنْ كَوْنِ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الَّذِينَ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ الْمُتَقَدِّمِينَ إِنَّمَا هُوَ فِي أَمْرِ الْإِمَامِ الْقَائِمِ ع فَيَجِبُ أَنْ لَا يَتَعَجَّلَ الْمُؤْمِنُ أَمْراً لَمْ يَحْصُلْ أَوَانُهُ وَ لَمْ يَحْضُرْ زَمَانُهُ بَلْ يَكُونُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ حُصُولِهِ وَ يَجْزِمُ بِحُلُولِهِ فَيَكُونُ حِينَئِذٍ كَامِلَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ صَاحِبِ الزَّمَانِ.
منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام، (بهاءالدین نیلی م۸۰۳) ص۲۱
[۳] . این دو حدیث هم به نحوی به آیه مرتبط بود که برای رعایت اختصار نیاوردم:
۱) باب العلل التي ذكر الفضل بن شاذان في آخرها أنه سمعها من الرضا علي بن موسى ع مرة بعده مرة و شيئا بعد شيء فجمعها و أطلق لعلي بن محمد بن قتيبة النيسابوري روايتها عنه عن الرضا ع: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ بِنَيْسَابُورَ فِي شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّيْسَابُورِيُّ وَ حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَيْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَمِّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَان …
فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ أَمَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ وَ نَهَاهُمْ قِيلَ لِأَنَّهُ لَا يَكُونُ بَقَاؤُهُمْ وَ صَلَاحُهُمْ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ وَ الْمَنْعِ عَنِ الْفَسَادِ وَ التَّغَاصُبِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ تَعَبَّدَهُمْ قِيلَ لِئَلَّا يَكُونُوا نَاسِينَ لِذِكْرِهِ وَ لَا تَارِكِينَ لِأَدَبِهِ وَ لَا لَاهِينَ عَنْ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ إِذَا كَانَ فِيهِ صَلَاحُهُمْ وَ فَسَادُهُمْ وَ قِوَامُهُمْ فَلَوْ تُرِكُوا بِغَيْرِ تَعَبُّدٍ لَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ وَ قَسَتْ قُلُوبُهُم …
علل الشرائع، ج۱، ص۲۵۶
۲) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَثِيرٍ التَّمَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي يَاسِرٌ مَوْلَى الرَّبِيعِ قَالَ سَمِعْتُ الرَّبِيعَ يَقُولُ لَمَّا حَجَّ الْمَنْصُورُ وَ صَارَ بِالْمَدِينَةِ سَهِرَ لَيْلَةً فَدَعَانِي فَقَالَ يَا رَبِيعُ انْطَلِقْ فِي وَقْتِكَ هَذَا عَلَى أَخْفَضِ جَنَاحٍ وَ أَلْيَنِ مَسِيرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ وَحْدَكَ فَافْعَلْ حَتَّى تَأْتِيَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ فَقُلْ لَهُ هَذَا ابْنُ عَمِّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنَّ الدَّارَ وَ إِنْ نَأَتْ وَ الْحَالَ وَ إِنِ اخْتَلَفَتْ فَإِنَّا نَرْجِعُ إِلَى رَحِمٍ أَمَسَّ مِنْ يَمِينٍ بِشِمَالٍ وَ نَعْلٍ بِقِبَالٍ وَ هُوَ يَسْأَلُكَ الْمَصِيرَ إِلَيْهِ فِي وَقْتِكَ هَذَا فَإِنْ سَمَحَ بِالْمَصِيرِ مَعَكَ فَأَوْطِهِ خَدَّكَ وَ إِنِ امْتَنَعَ بِعُذْرٍ أَوْ غَيْرِهِ فَارْدُدِ الْأَمْرَ إِلَيْهِ فِي ذَلِكَ فَإِنْ أَمَرَكَ بِالْمَصِيرِ فِي ثَانٍ فَيَسِّرْ وَ لَا تُعَسِّرْ وَ اقْبَلِ الْعَفْوَ وَ لَا تُعَنِّفْ فِي قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ قَالَ الرَّبِيعُ فَصِرْتُ إِلَى بَابِهِ فَوَجَدْتُهُ فِي دَارِ خَلْوَتِهِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ مِنْ غَيْرِ اسْتِئْذَانٍ فَوَجَدْتُهُ مُعَفِّراً خَدَّيْهِ مُبْتَهِلًا يُظْهِرُ يَدَيْهِ قَدْ أَثَّرَ التُّرَابَ فِي وَجْهِهِ وَ خَدَّيْهِ فَأَكْبَرْتُ أَنْ أَقُولَ شَيْئاً حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ وَ دُعَائِهِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِوَجْهِهِ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَخِي مَا جَاءَ بِكَ فَقُلْتُ ابْنُ عَمِّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ حَتَّى بَلَغْتُ آخِرَ الْكَلَامِ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا رَبِيعُ أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَيْحَكَ يَا رَبِيع
مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۱۷۶-۱۷۵
[۴] . این پاورقی در تاریخ ۲۹/۳/۱۳۹۵ اضافه شد:
حکایت وی چنین است:
أقول: الفضيل بن عياض الزاهد بصري أو كوفي عاميّ ثقة روى عن أبي عبد اللّه عليه السّلام، له نسخة يرويها النجاشي و كان من زهدة عصره، ذكر الصوفية له كرامات و مقامات و يحكى انّه كان في أوّل أمره يقطع الطريق بين ابيورد و سرخس و عشق جارية فبينما يرتقي الجدران اليها سمع تاليا يتلو أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ «۲» فقال: يا ربّ قد آن، فرجع و أوى الى خربة فاذا فيها رفقة فقال بعضهم: نرتحل، و قال بعضهم: حتّى نصبح فانّ فضيلا على الطريق يقطع علينا، فتاب الفضيل و امنهم، و حكي انّه جاور الحرم حتّى مات و كان وفاته يوم عاشوراء سنة (۱۸۷). و له كلمات منها: ثلاثة لا ينبغي أن يلاموا على سوء الخلق و الغضب: الصائم و المريض و المسافر؛ و قال: ثلاث خصال يقسين القلب:
كثرة الأكل و كثرة النوم و كثرة الكلام، قيل: كان لفضيل ولد اسمه عليّ و كان أفضل من أبيه في الزهد و العبادة الّا انّه لم يتمتّع بحياته كثيرا و كان سبب موته انّه كان يوما في المسجد الحرام واقفا بقرب ماء زمزم فسمع قاريا يقرأ وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ* سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ «۳» فصعق و مات (سفينة البحار، ج۷، ص۱۰۳)
پس فضیل را عامیای دانستهاند که از امام صادق ع البته روایت کرده است. هرچند برخی سخنانی که از وی نقل شده موید این معناست (مثلا: شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱۱، ص: ۱۰۰ [عن] فضيل بن عياض: ما ينبغي أن تتكلم بفيك كله أ تدري من كان يتكلم بفيه كله عمر بن الخطاب كان يعدل في رعيته و يجور على نفسه و يطعمهم الطيب و يأكل الغليظ و يكسوهم اللين و يلبس الخشن و يعطيهم الحق و يزيدهم و يمنع ولده و أهله أعطى رجلا عطاءه أربعة آلاف درهم ثم زاده ألفا فقيل له أ لا تزيد ابنك عبد الله كما تزيد هذا فقال إن هذا ثبت أبوه يوم أحد و إن عبد الله فر أبوه و لم يثبت.)
اما یکی از روایاتی که وی نقل کرده به گونهای است که احتمال شیعه شدن وی را جدی میکند و آن روایتی است که امام درباره منع همکاری با دستگاه خلفا کرده، که این گونه توصیه ها را در حق شیعیان میکردند. روایت در کافی آمده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَشْيَاءَ مِنَ الْمَكَاسِبِ فَنَهَانِي عَنْهَا فَقَالَ يَا فُضَيْلُ وَ اللَّهِ لَضَرَرُ هَؤُلَاءِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَشَدُّ مِنْ ضَرَرِ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ قَالَ الَّذِي يَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَجْتَنِبُ هَؤُلَاءِ وَ إِذَا لَمْ يَتَّقِ الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُهُ وَ إِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ فَلَمْ يُنْكِرْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِينَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَمِدَ نَفْسَهُ عَلَى هَلَاكِ الظَّالِمِينَ فَقَالَ- فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين (کافی۵/ ۱۰۸؛ باب عمل السلطان و جوائزهم)
بازدیدها: ۳۶